روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۴ مرداد ۱٣٨۹ -
۵ اوت ۲۰۱۰
گفتگوی مستقیم و دیپلماسی عمومی ـ ایران از مذاکرات مرضیالطرفین استفاده کند ـ رقم در دسترس نیست ـ یک پیشنهاد به منتقدان ـ تبعات انتخابات بر بانک مرکزی!
گفتمان روابط ایران و آمریکا، تقابل یا تعامل عنوان سرمقاله روزنامه مردمسالاری است به قلم دکتر رضا جلالی که در آن آمده است: «در ادبیات دیپلماسی جمهوری اسلا میایران، نسبت به چگونگی خروج از بن بست روابط میان دو کشور ایران و آمریکا دو نگاه قابل تفکیک به چشم میخورد: نگاههایی معطوف به بدبینی و نگاههای خوش بینانه؛ عدهای بر این باورند که در موقعیت دو کشور «تقابل» راهبرد نهایی برای مواجهه است. اما در سوی دیگر خوش بینانی هستند که راه «تعامل» را بسته نمیدانند و راه حل مشکل دو طرف را از طریق برقراری تعامل ممکن میدانند. از اینرو و از در هم آمیختن این دو رویکرد با دوگانه تعامل و تقابل منطقاً سناریوهای متفاوتی قابل تصور است. تاریخ روابط ایران و آمریکا نشان میدهد که حتی خوشبینان نیز با نگاهی محتاطانه به آینده روابط جمهوری اسلامی و ایالات متحده مینگرند چه آن که بررسیهای تاریخی حاکی از آن است که در بیشترین برهههای زمانی تا بوی این ارتباط و بیاعتمادی به طرف مقابل اسم رمز غالب در فضای گفتمانی موجود میان دو کشور بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱٣۵۷ بوده است.
اسم رمزی که همواره مقوم پیروزی گفتمان تقابل بر گفتمان تعامل بوده است. اوج این تغییر رویکرد را میتوان در رخداد تسخیر سفارت سابق آمریکا در روز ۱٣ آبان ۱٣۵٨ قلمداد کنیم که درست فردای آن روز دولت موقت به رهبری مهندس بازرگان به صورت دسته جمعی استعفا کرد و ۹ روز پس از آن رابطه تعاملی ایران با آمریکا تحریم یکطرفه آمریکا علیه ایران به صورت تقابل درآمد. از این رو جو به وجود آمده میان دو کشور شرایط پیچیدهای را پدید آورده وبا اینکه حرکتهای دوجانبه متعددی به منظور رفع فضای تخاصم موجود، هم از جانب ایران و هم آمریکا، طرحریزی و اجرا شده اما هیچ کدام نتوانسته است گشایشی در گره کور روابط ایجاد کند. در دوران ابتدایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه پس از استعفای دولت موقت جمهوری اسلامی، سیاست ارتقای وضع ایران همزمان با تغییر اندک در مناسبات دو کشور ایران و آمریکا پیش گرفته شد و با استعفای اجباری مهندس مهدی بازرگان به دلیل ملاقات با برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیسجمهور وقت آمریکا، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همزمان عملکرد خود را در دو جبهه متمرکز کرد:
۱- سیاست خارجی معطوف به ارتقای جایگاه ایران در نظام بینالملل.
۲- سیاست بینالملل معطوف به تغییر ساختار و پویش قدرت بینالمللی که این را در سیاستهای اعلامی خود با شعارهایی نظیر «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلا می» تجلی سطح اول و صدور انقلاب و مبارزه با استکبار جهانی تجلی سطح دوم به جهان معرفی کرد.
به هر حال سخنان تازه آقای احمدینژاد را در همایش ایرانیان خارج از کشور که در روز دوشنبه هفته جاری مطرح کرد یعنی این که حاضر است گفتگوی رودررو، مردانه و آزاد را با آقای اوباما داشته باشند و تحقق این امر را به نشست مجمع عمومی سازمان ملل در پایان شهریور ماه امسال در نیویورک موکول نمود، باید نمونه دیگری از فرازها و فرودهای روابط بین دو کشور دانست که امیدواریم همچون نامههای قبلی و درخواستهای مناظره گذشته بی پاسخ نماند.»
گفتگوی مستقیم و دیپلماسی عمومی
گفتگوی مستقیم و دیپلماسی عمومی عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است به قلم محمدکاظم انبارلویی که متن آن بشرح زیر است: «دیپلماسی مردمی یا دیپلماسی عمومی به همه فعالیتهای استراتژیک تبلیغاتی، اطلاعرسانی، رسانهای، فرهنگی، جمعی و گروهی و بالاخره چهره به چهره اطلاق میشود که هدف آن تبیین و توجیه سیاست خارجی نظام در داخل و خارج کشور است.
دیپلماسی عمومی چهرهای آشکار و رو دارد، درست در برابر دیپلماسی پنهان! این واژه برای اولین بار توسط «ویلسون دیزارد» کارمند وزارت خارجه آمریکا وارد فرهنگ لغات سیاسی شد.
هربرت شیلر در اواخر دهه۶۰ در کتابی به نام «رسانههای جمعی و امپریالیسم آمریکا» به این واژه تفوه کرده است. میگویند مرکز این نوع دیپلماسی واشنگتن است چرا که همه صنعت بزرگ اطلاعات و ارتباطات در آنجا اندازهای خارقالعاده دارد.
آمریکاییها بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر به این نوع دیپلماسی برای توجیه افکار عمومی در لشکر کشیهای خود به خاورمیانه سخت نیاز پیدا کردند.
اکنون در کنگره آمریکا یک کمیسیون تحت عنوان «کمیسیون دیپلماسی عمومی و ارتباطات استراتژیک» وجود دارد که کار اصلی آن توجیه سیاستهای تجاوز کارانه آمریکا در داخل کشور برای اقناع افکار عمومی و نیز بهبود بخشیدن به اوضاع سیاست خارجی آمریکا در خارج از مرزهای این کشور میباشد. سفرهای پی در پی مقامات دیپلماتیک آمریکا به منطقه و سفرهای طرفهای مقابل به واشنگتن و طراحی دقیق پیامهای سیاسی این دیدارها، موضوع اصلی کار دیپلماسی عمومی در وزارت خارجه، کنگره و حتی سیا و
پنتاگون است.
دکتر محمود احمدینژاد در همایش ایرانیان خارج از کشور با طرح گفتگوی مستقیم با اوباما با حضور رسانههای معتبر جهان در حقیقت طرح یک دوئل دیپلماتیک را با رویکرد دیپلماسی عمومی داده است که بعید است آمریکاییها با همه توان و قدرتی که در دانش دیپلماسی عمومی دارند به آن تن دهند. احمدینژاد در سفرهای خود به آمریکا باب دیپلماسی عمومی را گشوده نگه داشته است. نطق تاریخی او در دانشگاه کلمبیا تیر خلاصی به دیپلماسی عمومی آمریکا بویژه ژنرالهای اتاق فکر «کمیسیون دیپلماسی عمومی و ارتباطات استراتژیک» کنگره آمریکا بود.
اینکه پهلوانی از ایران در عرصه دیپلماسی عمومی پیشنهاد هماوردی و رویارویی به پهلوانان این عرصه در کشوری بدهد که٣۰ سال است لحظهای از خصومت با ملت ایران پرهیز نداشته است، حکایت از یک اعتماد به نفس ملی و شجاعت و جسارت دارد به همین دلیل وی به شدت مورد استقبال شرکتکنندگان در همایش ایرانیان خارج از کشور قرار گرفت. آن دسته از ایرانیانی که در این نشست با غرور از این پیشنهاد حمایت کردند در حقیقت به نمایندگی از کل ملت ایران به استقبال چنین رویارویی رفتند. دستور کار سیاست خارجی ایران مدتهاست روی میز دیپلماسی عمومی است. حرفهای آمریکاییها هم گوش جهانیان را کر کرده است. این مردم دو کشور و مردم جهان هستند که باید داوری کنند منطق کدام یک تفوق دارد.
باراک اوباما، در جریان رقابتهای انتخاباتی سال۲۰۰٨ ،با استناد به واژه تغییر، جان مککین نامزد حزب جمهوریخواه را شکست داد. یکی از مصادیق این تغییر ادعایی از دید اوباما، تمایل او برای گفتگو با جمهوری اسلامی ایران و کره شمالی بود. حتی اوباما پس از پایان جنگ۲۲ روزه غزه طی نامهای به جنبش حماس خواستار مذاکرات مستقیم با این جنبش شد. اما گذشت زمان نشان داد که دموکراتها نیز مانند جمهوریخواهان با هنر مذاکره و گفتگو بیگانه هستند.
حتی در این خصوص استراتژیستهای ارشد سیاست خارجی آمریکا نیز ناچارند با لابی صهیونیسم و برخی مقامات اجرایی وزارت امور خارجه و پنتاگون دست و پنجه نرم کنند. از این حیث در مقابل رئیسجمهور کشورمان فردی قرار دارد که مانند اسلافش با قوانین و پیششرطهای گفتگو با دیگران بیگانه است. بنابر این سکوت مقامات آمریکایی در برابر اظهارات اخیر رئیسجمهور کشورمان بی دلیل نبوده و ناشی از هراس آنها از حضور در گفتگویی واقعی است.
اینکه رئیسجمهور ایران بی پروا تن به این حادثه بزرگ میسپارد حکایت از اطمینان از منطق و عقلانیت اسلامی و ایرانی دیپلماسی عمومی ایران دارد. آیا آمریکاییها هم این اطمینان را دارند؟
دیدگاه ما به جهان و مشکلات آن بخشی از گفتگوهاست. راه حلهای ما و آنها در این دیپلماسی آشکار مطرح میشود. ایران در یک اندازه جهانی از مقوله «قدرت» در این گفتگو حضور مییابد و منافع و مصالح ملت مظلوم ایران و ملتهای ستم کشیده جهان را نمایندگی میکند.
اواخر شهریور امسال رئیسجمهور برای شرکت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک میرود. این سفر در حالی صورت میگیرد که آمریکاییها فهرست تحریمهای افزون بر قطعنامه۱۹۲۹ و حتی گزینه نظامی را روی میز دارند. اما با این حال هیچ استعداد و آمادگی و روحیهای برای گفتگو پا نهادن در عرصه دیپلماسی عمومی ندارند.
مردم جهان بویژه جهان اسلام در انتظار این هستند که ببینند چه کسی در این دوئل دیپلماتیک به خاک میافتد.»
ایران از مذاکرات مرضیالطرفین استفاده کند
روزنامه آرمان در سرمقاله خود مطلبی دارد با عنوان ایران از مذاکرات مرضیالطرفین استفاده کند به قلم داود هرمیداسباوند که متن آن در پی آمده است: «رئیسجمهوری دیروز اعلام کرد آماده است در نشست آتی مجمع عمومی سازمان ملل، رو در رو با باراک اوباما، رئیسجمهوری آمریکا گفتگو کند. محمود احمدینژاد درباره اظهارات جدید مقامات آمریکایی مبنیبر آمادگی آنان برای گفتگو با ایران در سطوح بالاتر اظهار داشت: «زمانی که آقای بوش بر سر کار بود، ما میگفتیم که آماده هستیم در برابر رسانهها با وی صحبت کنیم، اما به من گفتند که او از این گفتگو واهمه دارد؛ بنابراین پیشنهاد کردم که مشاورانش را هم به همراه بیاورد.» احمدینژاد افزود: «سال گذشته نیز در سفر به نیویورک اعلام کردیم که آماده گفتگو با اوباما هستیم و اکنون هم بار دیگر اعلام میکنیم که در اواخر شهریورماه که قرار است در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک حضور یابم، با آقای اوباما حاضر به گفتگو هستم.» رئیسجمهوری ادامه داد: «ما حاضریم مرد و مردانه و رو در رو و در برابر رسانهها با آقای اوباما مسائل جهان را روی میز بگذاریم تا معلوم شود راهحل چه کسی بهتر است.» از سوی دیگر دیروز دریاسالار مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، با ابراز این نظر که توسل به حمله نظامی برای جلوگیری از برنامههای اتمی ایران «احتمالاً نظر بدی است» گفته است که در صورتیکه چنین حملهای ضرورت داشته باشد ارتش آمریکا نقشه عملیاتی آن را تهیه میکند. برابر این اظهارات سرتیپ پاسدار یدالله جوانی، معاون سیاسی سپاه پاسداران، گفت که اگر آمریکاییها دست به عملیاتی علیه ایران بزنند، امنیت تمامی منطقه به مخاطره خواهد افتاد. با این اوصاف ورود به یک مذاکرات، تحلیل درستی است و باید از این فرصتی که در پیش است برای ورود به مذاکرات مرضیالطرفین استفاده کرد. در اصطلاح بینالمللی به اظهاراتی از قبیل اظهارات دریا سالار آمریکایی بالن آزمایشی میگویند و این سخنان را به دو دلیل مطرح میکنند. اول واکنش دیگر کشورها را ارزیابی کنند. دوم افکار عمومی جهان را آماده کنند.
در همه قطعنامههای شورای امنیت تصریح میشود که با وجود تمام تحریمهای صورت گرفته باب مذاکره باز است و از دولت ایران خواسته میشود تا وارد مذاکره شود. غرب مذاکره را صرفا پیرامون مسأله هستهای میداند در صورتیکه با توجه به بسته پیشنهادی ایران، موضوع مذاکرات شامل مسائل مختلفی است. شش سال پیش ایران سیاست نگاه به شرق را پیشه ساخت و خواست چین، روسیه و هند را وارد مذاکرات کند. دیدیم که هند از همان ابتدا علیه ایران رای داد و مواضع روسیه وچین هم در قطعنامه اخیر تعدیل شد و این دو کشور همسویی بیشتری با آمریکا پیدا کردند. الان ایران میگوید ترکیه و برزیل هم در مذاکرات شرکت داشته باشند. اوباما درمبارزات انتخاباتی خود اعلام کرد که آماده مذاکره دوجانبه با ایران است و در همین راستا پیام نوروزی هم داد. ولی به تدریج موضع اوباما عوض شد ومشخص شدکه دنبال مسایل دیگری است. بنابراین استراتژی مذاکرات دو جانبه بدون شرط رنگ باخت.»
رقم در دسترس نیست!
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود مطلبی دارد با عنوان رقم در دسترس نیست! به قلم پویا جبلعاملی که متن آن در پی آمده است: «چند روزی است که بانک مرکزی ایران نماگرهای اقتصادی سه ماهه سوم سال ۱٣٨٨ را منتشر کرده است، اما باز در ستون تولید ناخالص داخلی و سرمایهگذاری علامت «رقم در دسترس نیست» به چشم میخورد. اگر این واقعیت را بپذیریم که رشد اقتصادی به همراه نرخ تورم دو شاخصی است که معدل کل عملکرد اقتصاد را نشان میدهد، اکنون پس از قریب دو سال هنوز معلوم نیست عملکرد اقتصاد در سال ۱٣٨۷ چگونه بوده است؟ به این اضافه کنید نظر اکثر کارشناسان را که معتقدند از سال گذشته تا به حال اقتصاد ایران عملکرد نامطلوبتری داشته است که آمار بیکاری این نظر را تایید میکند.
اینکه بانک مرکزی این آمار را ارائه نداده به خودی خود نمیتواند انگشت اتهام را به سوی کارشناسان بانک مرکزی بلند کند. آنچنان که گاه به گاه اخباری به گوش میرسد که اتفاقا بانک مرکزی خواهان ارائه آمار است؛ اما مشکلات موجود بر سر راه ارائه آن، وضعیتی را به وجود آوردهاست که در تاریخ دولت مدرن در ایران بیسابقه است و حتی در زمان جنگ هم با وجود تمام مشکلات که خود را امروز در عدم وجود برخی از آمارهای اقتصادی آن سالها نشان میدهد، اما رقم تولید ناخالص داخلی به عنوان یکی از اصلیترین شاخصها همواره ارائه میشد. حتی زمانی که در میانه جنگ رشد اقتصادی منفی شد، دولت جمهوری اسلامی هیچ واهمهای از بیان آن نداشت.
اما اکنون فارغ از تمامی مشکلات، نمایندگان مردم و کارشناسان اقتصادی باید ابتداییترین خواسته را طلب کنند و آن هم آمار صحیح و شفاف است. فراموش نکنیم که آمار فارغ از نشان دادن عملکرد گذشته خود ابزاری است برای آنکه نقشه راه آتی تدوین شود. شما تا آنچه را که گذشته است، ندانید به هیچ رو نمیتوانید سیاستگذاری مطلوبی برای آینده سامان دهید. فراتر از این، عاملان اقتصادی هستند که هر چند آنان برای خود معیارهایی دارند، اما موثرترین آنان از آمار رسمی برای داشتن تقریبی مناسب از وضعیت کلان اقتصادی بهره میبرند و عدم وجود این آمار باعث میشود آنان به رفتاری نامتناسب با وضعیت اقتصاد دست زنند و این خود خسرانی است بیشتر برای اقتصاد.
به هر رو چرایی داشتن آمار آنقدر واضح و آشکار است که نیازمند چنان دلیلآوری نیست و بیتردید دولت محترم خود بر این امر واقف است. نکته آنجا است که عدم انتشار آمار واقعیت اقتصادی را دگرگون نمیکند و از بار انتقاد هم نخواهد کاست و بدتر آنکه این تعلل در انتشار آمار خود باعث آن میشود تا وضعیت چه بسا نامطلوبتر شود و به همین علت است که در اقتصادهای توسعه یافته، سعی میشود تا در کمترین زمان ممکن آمار منتشر شود و تنها هفتهای پس از هر دوره زمانی نرخ رشد اقتصادی معلوم است. با وجود مشکلات عدیدهای که اقتصاد ایران با آن دست به گریبان است، نباید کارشناسان و اهل فن با مسائلی این چنینی دست به گریبان باشند.
از یاد نیز نبریم که با عدم وجود آمار یا تغییر تعاریف آماری نمیتوان از واقعیت اقتصادی فرار کرد. آمار به ما میگوید که واقعیت چیست تا متناسب با آن بتوانیم به سمت مطلوب سوقش دهیم. یکی از دهها معضل اقتصادهای بلوک شرق همین بود که آمار نشاندهنده واقعیت اقتصادی نبود؛ هرچند در آن سیستم ابزار اصلاح هم وجود نداشت. واقعیت اقتصادی آنقدر مورد توجه قرار نگرفت تا یک مرتبه بر سر سیستم آوار شد. بگذاریم آمار نقش حیاتی خود را بازی و واقعیات را بیان کند، وگرنه خود متضرر خواهیم شد.»
یک پیشنهاد به منتقدان
روزنامه شرق سرمقاله خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان یک پیشنهاد به منتقدان به قلم عباس عبدی که در آن نوشته است: «در این نوشته به فعالان سیاسی و منتقدان وضع موجود، پیشنهاد مشخصی را ارائه میکنم، هرچند ممکن است برخی از افراد پذیرش آن را مناسب ندانند اما تصور میکنم در یک تحلیل نهایی و با توجه به مجموعه منافع و هزینههای محتمل نفع آن بیشتر از ضررهای احتمالیاش است؛ ضررهایی که حتی قابل شناخت و در نتیجه پیشگیری هم نیست. چند سال پیش در نوشتهای پیشنهاد کردم فعالان اصلاحطلب در مجلس، وارد مجادلات سیاسی جناح مقابل نشوند، چرا که در شرایط کنونی ضررهای چنین مداخلهای قطعی است، در حالی که منافع آن احتمالی و نامعین است. بهتر است اجازه دهند آنان مسیر خود را طی کنند و هنگامی که در برخورد با واقعیات سخت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، دچار مشکل میشوند، مجبورند تغییراتی را در خط مشی خود بدهند. واقعیاتی که بزرگترین و محکمترین صخرهها را هم خُرد خواهد کرد، چه رسد به کسانی که تجربههای شکست خوردنهای مکرر آنان در برابر مشکلات را شاهد بودهایم. امروز هم پیشنهاد میکنم منتقدان،راهبرد سیاسی خود را مستقل از سیاستهای طرف مقابل خود تنظیم کنند و اصولاً اصراری بر شناخت سیاستهای آنان نداشته باشند چرا که به نظرمن تحقق این هدف تقریباً ممتنع است. واضح است که تعیین هر نوع راهبرد و سیاستی مستلزم شناخت از امکانات خود، شناخت و تعیین اهداف و بالاخره شناخت جناح مقابل و موانعی که پیش خواهد آورد، است، اما اگر شناخت اخیر از رقیب سخت یا بسیار تقریبی و با خطا باشد و از اطمینان کافی برخوردار نباشد، چه باید کرد؟ آیا باید اتخاذ راهبرد و سیاست را منحل کرد؟ مسلماً پاسخ منفی است و بدون توجه به وجود اطلاعات و تحلیل دقیق از جناح مقابل باید راهبردی را انتخاب و پیگیری کرد. اما چرا شناخت سیاستهای طرف مقابل در شرایط کنونی سخت و کاملاً تقریبی است؟ همه ما درباره سیاستهای جناح مقابل اظهارنظراتی میکنیم، اما این به آن معنا نیست که این اظهارات از اعتبار و اطمینان کافی برخوردار است. البته کلیات و کلان سیاستهای آنان در شرایط معمول قابل شناخت است، اما این سیاستهای کلان هم با بروز تغییراتی در اوضاع و احوال پایدار نخواهد ماند و به سرعت تغییر میکند و نمیتوان آنها را مبنای اتخاذ سیاست خود قرار داد. چند عامل در بروز این ناپایداری در سیاستهای جناح غالب موثر است. از یکسو اختلافات داخلی و تنوع تصمیمگیری و منافع در میان جناحهای گوناگون طرف مقابل موجب میشود که برخی تصمیمات و سیاستها را اتخاذ و اجرا کنند که در اولین گامهای اجرا با مخالفت گروههای دیگرشان مواجه میشوند، و بخشهای دیگر و رقیب نیز متقابلاً واکنش نشان داده و رفتارهای متفاوتی را از خود بروز میدهند.
از سوی دیگر کهکشان فکری و تحلیلی و نیز دادههای اطلاعاتی آنان بسیار متفاوت از منتقدان است، به طوری که امکان درک منطقی از رفتار آنان را برای منتقدان ناممکن میکند، لذا رفتن به درون این کهکشان فکری و آشنایی پیدا کردن با دادههای اطلاعاتی و آماری که شکلدهنده تحلیل جناح غالب است، برای منتقدان سخت اگر نگویم، محال است. بنابراین به نظر بنده ساختن بنای تحلیلی و سیاسی روی پایههایی که یک رکن آن استنباط ناقص از سیاستهای جناح غالباست، سست و ناپایدار است، و هر آن میتواند فرو ریزد. نکته دیگر این است که برخی از راهبردها هستند که انتخاب آنها نیاز بیشتری به شناخت از سیاستهای طرف مقابل دارد، سیاستها و راهبردهای تقابلی و مبتنی بر درگیری، نیازمند شناخت کافی از طرف مقابل است، راهبردهایی هم که ریسک بالاتری دارند، برای کاهش ریسک و خطر به چنین شناختی نیازمند هستند.
اما به هر میزان که راهبردهای تقابلی با راهبردهای دیگر جانشین شوند و ریسک راهبردهای اتخاذ شده نیز کم شود، نیاز کمتری به این شناخت و لحاظ کردن سیاستهای طرف مقابل وجود دارد. اینگونه سیاستها چند ویژگی دارند. تداوم و پایداری، هزینه و تنش کمتر، بازسازی و کسب و افزایش اعتماد اجتماعی و بالاخره صبر و انتظار برای استفاده از فرصتها؛ که وقوع چنین فرصتهایی، به قول معروف دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد.
برداشت کلی من این است که منتقدان در میانمدت دست بالاتری را در تعیین مسیر سیاسی جامعه دارند و دلیل ندارد که این امکان را به دلایل تاکتیکی و کوتاهمدت وابسته به شناخت موضوعی کنند که در شرایط کنونی، حصول به آن بسیار سخت و در صورت تحقق هم کمدقت است. به ویژه آنکه یکی از مشکلاتی که در میان منتقدان دیده میشود، اتلاف وقت خود از طریق نقل قولهای معمولاً جزیی و عموماً غیردقیق از افراد یا گروههای جناح مقابل است.
این مسأله از گذشته هم وجود داشته است و بیش از آنکه راهگشای سیاسی باشد به نوعی سرگرمی سیاسی در گفتگوها محسوب میشود. تجربه شخصی من نشان داده است که مثل هر پدیده دیگری شناخت کلیات طرف مقابل از اطلاعات و اخبار منتشره در مطبوعات ورسانهها دقیقتر، و سادهتر است از پیگیری و نقل گفتههایی که مثل قالب یخی میماند که در گرمای تابستان دهها دست رد و بدل میشود تا به مصرفکننده برسد.
تکیه بر اقوال و دادههای شفاهی از برنامهها و سیاستهای رقیب که معمولاً یا غلط است یا مخدوش یا برای رد گم کردن منتشر شده است، اعتبار و ارزش کافی برای تعیین یک راهبرد و خطمشی سیاسی و کارآمد را ندارد.»
تبعات انتخابات بر بانک مرکزی!
روزنامه جهان صنعت در یادداشت صفحه اول خود مطلبی دارد با عنوان تبعات انتخابات بر بانک مرکزی! به قلم طهماسب طلایی که در آن نوشته است: «داستان نرخ واقعی تورم در ایران هم برای خود ماجرایی است مثالزدنی.
درست در ایام مناظرههای انتخاباتی ریاستجمهوری در سال ٨٨ بود که این داستان به اوج خود رسید و با وجود اعلام نظر تورم نقطهبهنقطه توسط ریاستجمهور دولت نهم (در مناظرههای انتخاباتی) این بانک مرکزی بود که تورم سالانه را اعلام داشت و دولت را به حاشیهای برد که حقیقی بود اما مورد انتظارش نبود!
برخی محافل اختلال نابهنگام سایت بانک مرکزی در کوران رقابتهای انتخاباتی که آمارهای دقیق تورم و دیگر شاخصهای اقتصادی را نشان میداد به دلیل همین نارضایتی رئیسجمهور دولت نهم دانستند.
در ادامه هم همین نکته باعث شد تا بعد از حضور مجدد محمود احمدینژاد در کسوت رئیسجمهور، کابینه وی به این فکر افتد که این رویه را اصلاح کند.
پس از این ماجراها رئیس کل فعلی بانک مرکزی بارها اعلام داشت مقابل خلل در استقلال بانک مرکزی میایستد اما حقایق در حال رخ دادن چیز دیگری را نشان میدهد. خبر دیروز که اعلام شد قرار است نرخ تورم از مرجعی دیگر به نام مرکز آمار ایران اعلام شود، بدعتی تازه در اقتصاد ایران است زیرا در تمام دنیا بانکهای مرکزی، مرجع رسمی و اصلی میزان تورم و شاخصهای اقتصادی محسوب میشوند اما...
در ایران قرار است اتفاق دیگری بیفتد که نشان میدهد تبعات مناظرههای انتخاباتی به تدریج بر بانک مرکزی موثر افتاده است. بماند که جیب مردم با نرخ اعلام شده تورم در ماههای اخیر و تعابیر تازه از آنکه توسط همان مرجع مورد وثوق اعلام میشد هم همگون نبود و نرخ اعلام شده از سوی بانک مرکزی هم با حقیقت فاصله معناداری داشت. هرچند که تاکنون بانک مرکزی خود را مستقل و علمگرا میدانست اما پس از این باید منتظر ماند و دید در صورت تصویب این موضوع که مرکز آمار تورم را اعلام کند، تطبیق تورم با جیب مردم و حقایق اقتصاد( پس از اجرای این بدعت) چه میزان میشود.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|