یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ایران در بحران
بخش دوم


مجید سیادت


• رشد چشمگیر فعالیت زنان در مسائل اجتماعی، رشد سریع مبارزات دانشجویان / جوانان، و کاهش قدرت اجتماعی اقشاری که پشتیبانان رژیم بودند، در زمینه رشد جامعه مدنی ایران، و در عصری که اخبار و اطلاعات به راحتی بمراتب بیشتری پخش می شوند، تعادل اجتماعی مورد نیاز حاکمیت را مورد سئوال قرار داده و متزلزل کرده است. این جابجائی تعادل، از کفه حاکمیت به کفه مردم، از کفه سرکوب به کفه آزادی خواهی، بیانگر متن بحران اجتماعی ایران است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ مرداد ۱٣٨۹ -  ۵ اوت ۲۰۱۰


بحران کنونی نتیجه تحولات اجتماعی است

در بخش اول برخی جوانب تحولات اجتماعی در ایران را بررسی کردم. در این بخش می خواهم به نتایج آن تحولات اشاره کنم. این تحولات نیروی زنان را به مثابه نیروی عظیم و پر قدرتی به میدان آوردند، در طی این تحولات نیروی قدرتمند جوانان/ دانشجویان چندین برابر قدرتمندترشد، و همین تحولات نیروهای پشتوانه رژیم را به حاشیه کشاندند و به این ترتیب توازن قوای اجتماعی جدیدی را فراهم آوردند. وقایع سیاسی یک سال گذشته نشان می دهند که این توازن قوای جدید جامعه ما را به سوی دورانی از بی ثباتی کشانده است. برون رفت از این بی ثباتی موضوع کار امروز جامعه است.

از همان آغاز تولد جمهوری اسلامی ما شاهد ریزش نیروی اجتماعی پشتیبان رژیم بوده ایم. اکثریت وسیعی از مردم ما (ولی نه همه مردم) از انقلاب ۵۷ پشتیبانی کردند ولی در همان اوائل انقلاب بسیاری سرخورده شدند و ریزش پشتیبانی شروع شد. ریزشی که اقشار و گروههای بزرگی را از صف هواداران به صفوف مخالفین کشید.

علاوه بر آن ما شاهد تحول اجتماعی ای بوده ایم که توان نسبی اقشار پشتیبان جمهوری اسلامی را در جامعه کاهش داده است. اگر صحنه سیاست در ایران را از زاویه نیروهای موثر در سرنوشت مردم در نظر بگیریم در سی سال گذشته ما شاهد بوده ایم که نیروهای قدرتمندی آرمانها و خواسته های خود را با قدرت هر روز فزاینده ای ابراز کرده اند (و بنابراین صف مخالفین هر روزه قوی تر شده است) و نیروهائی نیز، تدریجا توان و تاثیر اولیه خود را از دست داده اند. توازن قوای اجتماعی ای که در روزهای انقلاب داشتیم تدریجا بر هم خورد.

بحران کنونی ایران در نهایت بحرانی اجتماعی است. حاکمیت ایران د ر طی سی سال گذشته نتوانست و یا نخواست به تغییراتی دست بزند که تفوق موضع اجتماعی خود را تامین نماید. بحران کنونی تلنبار مشکلات و معضلاتی است که در این سالها به فراموشی سپرده شده بودند. توازن قوای جدیدی در عرصه جامعه خودنمائی می کند. تفوق قدرت اجتماعی ای که رژیم در طی سی سال گذشته برخوردار بود امروز از دست آنها خارج شده است.

به نظر می رسد که گروهی از حاکمیت (جریان موسوم به رایحه خوش؟) می خواهد کمبود توازن جدید را با سرکوب و اختناق باز هم بیشتری برطرف کند. اما موفقیت این راهکار بسیار بعید و شاید غیرممکن باشد. به نظر می رسد که جناحهای متعددی در رهبری هم نگران مشکلات عظیم این راهکارند.

زنان – در دوره تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، شورای عالی زنان ایران هر چهار کاندیدای ریاست جمهوری را به مصاحبه دعوت کرد تا برنامه های خود را توضیح دهند وبه سئوالات زنان در موارد مختلف مربوطه جواب دهند. آقایان موسوی، کروبی و رضائی دعوت را قبول کرده وبه این جلسات آمدند. آقای احمدی نژاد در جواب به این دعوت اظهار داشتند که بخاطر گرفتاریهای فراوان فرصت حضور ندارند ولی در "اولین فرصت" به این نشست خواهند آمد.

برخورد هر چهار کاندیدا اذعان به واقعیت قدرت زنان در سرنوشت ایران بود. روشن است که در تاریخ گذشته ما چنین "اعتنائی" به نظر زنان و مسائل و مشکلات آنان وجود نداشت ولی در همین دوران حاضر هم هیچ سازمان یا مرکز دیگری نمی توانست اینچنین قدرت نمائی کند.

سئوالهای زنان در این جلسات تقریبا تمامی زمینه های مختلف مشکلات زنان در ایران و اکثر آرمانهای میان مدت آنها را در بر می گرفتند. سئوال کنندگان گروهی از زنان بسیار فهمیده و با اطلاع بودند که شامل زنان سرشناسی از طیف اصولگرا هم می شدند. شرکت چهره های اصولگرا در این برنامه نشاندهنده سطح و عمق نفوذ افکار آزادی خواهانه و مترقی در تاروپود جامعه ایران است.

این جلسات نماینده بارزی از رشد و بلوغ جنبش زنان ایران است. آنها مسائل مختلف سیاست و ظرافتهای صحنه سیاست را درک می کنند، قدرت سازماندهی این حرکت بسیار پیچیده را بدست آورده اند و از هر فرصتی برای مبارزه والای خود استفاده می کنند.

این بلوغ در طی مبارزه ای سهمگین و فرسایشی بدست آمده است. سی سال است که با انواع اجحافات و تبعیضات در خانه و خیابان، در مدرسه و در عرصه قوانین دولتی دست و پنجه نرم کرده اند ولی امروز، تمام مراکز قدرت در ایران، قدرت سیاسی آنان را به رسمیت می شناسند.

جنبش دانشجوئی – به خاطر جایگاه اجتماعی قشر دانشجو، این قشر همیشه قشری آزادی خواه و ترقی خواه بوده است. از زمان تاسیس اولین دانشگاه در ایران در دوره رضاشاه، دانشجویان همیشه در صف مقدم مبارزه برای آزادی و ترقی ایران بوده اند. امکان تحصیل علم و دانش، و آشنائی به دستاوردهای جوامع دیگر همیشه کمک کرده است که دانشجویان نقشی بسیار بیشتر از تناسب عددی خود در جامعه، و در تحولات سیاسی بازی کنند.

در زمان انقلاب ۵۷ این قشر پایگاه اصلی سازمانهای فدائیان و مجاهدین خلق ایران بود. این سازمانها از پشتیبانی اقشار و طبقات دیگری هم برخوردار می شدند ولی پشتگاه اصلی آنان، و تمامی کادرهای برجسته رهبری شان از دانشجویان بودند.

به عبارتی می توان گفت که درگیری رژیم جمهوری اسلامی با این سازمانها و سرکوب نهائی آنان بازتابی از کشاکش بین دانشجویان و اقشار حاشیه نشین هوادار رژیم بود. قشر دانشجوی ایران در آن زمان حدودا صد و شصت هزارنفر بود. البته آنها بعد از چندین سال مبارزه شکست خوردند. ولی نکته قابل توجه از نظر بحث کنونی، توان قشر دانشجو در تاثیرگذاری بر روند تحولات جامعه است. قشری که تقریبا نیم در صد جمعیت ایران بود می خواست در تعیین سرنوشت ایران نقشی تعیین کننده داشته باشد و برای سالهای طولانی هم احتمال پیروزی را باید جدی می گرفتیم.

بدین عبارت انقلاب فرهنگی سالهای ۶۱-۵۹ هم بخشی از همین مبارزه بود. سرکوب دانشگاهها برای تثبیت جمهوری اسلامی ضروری بود. در سی سال گذشته ما بارها شاهد انقلاب فرهنگی، موج اختناق و پاکسازی ها در دانشگاهها بوده ایم. هر استاد و دانشجوئی که حدس می زدند دارای فکر مستقل است پاکسازی می شد. دانشجویان جدید باید از فیلتر آزمونهای عقیدتی رد می شدند و در حد امکان از صفوف جانبازان و هواداران جمهوری اسلامی انتخاب می شدند.

با تمام اینها دانشگاهها منظما مرکز مقاومت، مرکزی خواهان آزادی و آبادی ایران بودند. مبارزه دانشجویان دسیسه شیاطین شرقی یا غربی نبوده است. این موقعیت اجتماعی دانشجویان است که آنها را به راه آزادی خواهی سوق می دهد.

علاوه بر آزادی خواهی، دانشجویان به آبادی ایران و به فرصتی برای زندگی بهتر چشم دارند. آنها انتظاردارند که بعد از سالها درس خواندن، کار و شغلی شایسته تحصیلات خود بیابند و فرصت کنند از اطلاعات و توان خود در خدمت به مردم استفاده کنند. می خواهند بهتر زندگی کنند و به ملت خود خدمت کنند. این فرصت به دانشجویان ما داده نشده است. جذب این نیروی تحصیل کرده در دستگاههای تولید و خدمات ایران نیازمند اقتصادی به مراتب قدرتمندتر و سالمتر از شرایط کنونی اقتصاد ایران است.

برای داشتن اقتصادی قدرتمند باید دستگاههای دولتی سالمی داشته باشیم و فساد و دزدی مهارگسیخته کنونی را کنار بزنیم. باید امنیت کار و سرمایه تامین شود. باید آزادیهای اولیه ای وجود داشته باشند که مردم با خیال راحت به تولید و خدمت بپردازند. بالاخره باید برنامه اقتصادی سالمی داشته باشیم که مشوق کار و تولید باشد و زیرساختهای اقتصادی مورد نیاز را فراهم آورد.

امکانات انسانی ایران و درآمدهای عظیم نفتی سالهای اخیر (که در تاریخ ما بی سابقه بوده اند) موقعیتی در اختیار ما گذاشته اند که بتوانیم اقتصادی قدرتمند و سالم داشته باشیم و بتوانیم چندین ملیون تحصیل کرده دانشگاهی را به بهترین وجه به تولید و خدمت بگیریم. این فرصتها به هدر رفته و می روند.

به جای بسط و توسعه زیرساختهای تولید و کمک به صنعتگران در رشد تولید، بخش عظیمی از سرمایه های ملی ما به هدر می روند. شاید یکی از بهترین نمونه های به هدر دادن سرمایه ملی ما بحث کنونی در مورد یارانه ها باشد. این برنامه هیچ کمکی به رشد تولید ملی نمی کند. نوعی صدقه دادن در قرن بیست و یکم است. قرار است بیست یا چهل میلیارد دلار بین مردم پخش شود. این کار تنها "تقاضا" را در بازار بالا می برد ولی در شرایطی که توان "عرضه" را بالا نبرده است به سرعت به تورم بیشتر می انجامد.

بحث چند ماه گذشته بین مجلس و دولت بر سر رقم این برنامه بوده است. دولت می خواهد چهل میلیارد دلار برای این برنامه مصرف شود. مجلس می گفت اقتصاد ایران آمادگی کافی برای این رقم را ندارد و تنها بیست میلیارد را می تواند تقبل کند. فرض کنیم که چهل میلیارد (رقم بالاتر) به این برنامه اختصاص داده شود. فرض کنیم که هیچ دزدی ای در کار نباشد (که خواهد بود) و فرض کنیم که هیچ مخارج اداری ای در توزیع این رقم نباشد (که باز هم غیر واقعی است). با تمام این فرضیات، قرار است که چهل میلیارد دلار به پنجاه ملیون نفر از مردم ما پوشش دهد. سرانه کمکی که به هر نفر می رسد رقم هشتصد دلار است. این رقم درد چه کسی را دوا می کند؟

روشن است که هشتصد دلار برای بخشی از فقیرترین مردم ایران (اقشاری که هیچ آینده ای برای خود نمی بینند و شاید انتظارش را هم ندارند) اهمیت دارد و آنها را به دفاع از سیاستهای دولت می کشد. ولی برای جوانان بیکار ما و مخصوصا تحصیل کرده ها و دانشگاه دیده های ما چشم اندازی یاس آور و نفرت انگیز است. جوانان ما، دانشجویان ما، کار می خواهند. صدقه نمی خواهند. آنها برای رسیدن به شرایطی مبارزه می کنند که بتوانند کار کنند و زندگی بهتری برای خود تامین کنند.

به این ترتیب جمهوری اسلامی قادر نشده دانشجویان ما را از صف مخالفین بیرون بکشد. تنها وسیله باقی مانده برای رژیم، سرکوب و اختناق بیشتر جنبش دانشجوئی بوده که به نوبه خود آتش مبارزه آزادی خواهانه آنان را شعله ورتر کرده است. همچنان که قبلا هم اشاره شد حنبش دانشجوئی ایران در دوره شاه هم در صف اول مبارزه بود و بدین دلیل نیروی آشنائی در کفه مخالف رژیم بود ولی توان اجتماعی آنها ده برابر بیشتر از دوره شاه شده است و می باید بارها بیشتر از آن دوره در تعیین سرنوشت کشور نقش داشته باشد.

رشد عظیم این نیرو در سی سال گذشته یکی از عوامل مهمی است که کفه ترازو را جابجا کرده و توازن قوا را به نفع نیروهای آزادی و ترقی به هم زده است.

اقشار حاشیه نشین – این اقشار گردانهای ضربت انقلاب ۵۷ بودند. این نیروها بودند که از کشتن و کشته شدن ابا نداشتند.

در سالهای پس از انقلاب سفید ملیونها نفر – عمدتا روستائیان - از روابط ماقبل سرمایه داری بریده شدند، به شهرها آمدند و در حاشیه شهرهای بزرگ به امید خدا رها شدند. خیل ملیونی نیروئی که از فاصله طبقاتی فزاینده در ایران شاهنشاهی رنج می برد و چون آینده روشنی برای خود نمی دید نیروئی مخرب بود که برای "سرنگونی" مفید بود. با اتکا به همین نیروی مخرب بود که جمهوری اسلامی می توانست توازن قوای اجتماعی را به نفع خود برقرار کند. معذلک این نیرو در سی سال گذشته تغییر کرده است.

اولین تغییر مهم در این بود که بخش وسیعی از آنها " آینده" پیدا کردند. همین اقشار بودند که داوطلبان بسیج و سپاه بودند و همین افراد بودند که تدریجا در تمام بدنه دائما رشد یابنده بوروکراسی دولتی و نیمه دولتی ایران استخدام شدند. از آن پس آنها هم می باید تدریجا با دردسرها و نگرانیهای "معمولی" حقوق بگیران آشنا شوند و – تدریجا- آمال و آروزهای این اقشار و نگرانی ها و نگرش آنها را اختیار کنند. البته تغییرات فرهنگی / عقیدتی بسیار کندتر از استخدام شدن در دستگاه دولتی اثر می گذارند ولی اکنون – بعد از سی سال – این تغییرات هم در اکثریت مردمی که زمانی حاشیه نشین بوده اند به وقوع پیوسته اند. این تغییرات در فرزندان حاشیه نشینان سی سال پیش بسیار مشهودتر و بارزتر است.

هنوز حاشیه نشینی، فقر مفرط و "بی آیندگی" در ایران وجود دارد. هنوز گرایش مخربی که از "سیاست"، چماق و چماقداری را می فهمد ادامه دارد ولی وزن اجتماعی این نیرو، توان او در تاثیر گذاری بر روند تحولات سیاسی و تعیین سرنوشت جامعه به مراتب کمتر از سی سال پیش است. این تحول به نوبه خود کفه ترازوی دولت اسلامی را سبکتر کرده و کار را برای حاکمیت کنونی ایران مشکلتر نموده است.

نیروهای دیگر – تحولات در نیروی زنان، دانشجویان/ جوانان و حاشیه نشینان مهمترین عوامل اجتماعی ایران هستند که در مجموع بحران اجتماعی کنونی را در طی سی سال به بلوغ رسانده اند. روشن است که نیروهای مهم دیگری هم در صحنه جامعه ما عمل می کنند. مهمترین نیروی دیگری که باید ذکر شود نیروی طبقه کارگر و مخصوصا کارگران صنعتی است. به نظر می رسد که موقعیت اجتماعی این نیرو و توان او در تعیین سرنوشت با وزن و توان او در انقلاب ۵۷ تفاوت محسوسی پیدا نکرده است.

مهمترین اقدام کارگری موثر در انقلاب ۵۷، اعتصاب کارگران صنعت نفت بود. دیگر اعتصابات و اقدامات خالص کارگری نقش چشمگیری بازی نکردند. اهمیت تئوریک اعتصابات کارگری در وارد کردن ضربه اقتصادی به سرمایه داران (و از آن طریق) به حاکمیت سرمایه داری بوده است. اما در ایران، سود صنایع (بجز صنعت گاز و نفت) نقش ثانوی دارد. دولت حاکم می تواند با اتکا به درآمد نفتی خود ضررهای اقتصادی اعتصابات کارگری را تحمل کرده و این حربه را از دست آزادی خواهان درآورد.

در شرایط کنونی ایران، تنها صنایع انرژی (گاز، نفت و برق) و خدمات اساسی (مخصوصا مخابرات و حمل و نقل) می توانند نقش موثری در ایراد فشار بر دستگاه دولتی داشته باشند. حتی در این زمینه ها هم سطح نفوذ پذیری و اثر گذاری اعتصابات کارگری نسبی است و احتمالا، در کنار مبارزات دیگر مردم، مفید و موثر خواهد بود. مبارزه چند ساله کارگران اتوبوسرانی تهران یک شاهد عینی از نوع و اندازه تاثیر فعالیتهای مجرد و پراکنده است.

در هر صورت نمی توان تغییر محسوسی در وزن اجتماعی کارگران، در مقایسه با ۵۷ احساس کرد. از زاویه بحث کنونی، وزن طبقه کارگر در معادلات اجتماعی ایران تغییر چشم گیری نداشته است.

زمینه های دموکراتیک – در عصر اخبار و اطلاعات زندگی می کنیم. علاوه بر آن، مولفه های جامعه مدنی در ایران به مراتب قدرتمندتر و موثرتر از ۵۷ است. در نتیجه این تحولات قدرت و اثرگذاری گرایشهای دیکتاتوری کمتر شده است.

این مقولات را نمی شود با عدد و رقم نشان داد ولی تاثیر آنها در صحنه سیاست، در کشمکش بین اردوگاههائی که با هم در افتاده اند، به هیچ وجه کمتر از عواملی که قابل شمارش هستند نمی باشد.

البته اینکه یک دانشجوی روستائی مفاهیم و تفکری را از دانشکده به روستای خود می برد مسئله مهمی است ولی عصر اخبار و اطلاعات کار او را به مراتب ساده تر کرده است. دانشجوی ما از طریق انترنت بسیاری اطلاعات را در زمانی بسیار کوتاه دریافت کرده است. او احتمالا به تلویزیون ماهواره ای دسترسی دارد و تنها به منابع خبری رژیم وابسته نیست. اخبار مهمتر و بیانیه های اپوزیسیون را در وقت خود دریافت می کند. فرستنده اخبار هم ریسک نسبتا کمی برای ارسال خبر تحمل کرده است. فرستنده خبر چند آدرس انترنتی دارد و بیانیه ها را با فشار یک دکمه برای یک لیست بالابلند می فرستد. ایران امروز بزرگترین استفاده کننده از انترنت است. بعضی از تظاهرات خیابانی ماههای گذشته تقریبا همزمان و یا با فاصله بسیار کم در تمام ایران و جهان پخش می شدند.

عصر اخبار و اطلاعات کار را برای دستگاههای سرکوب مشکل کرده اند و انتشار اخبار را بمراتب ساده تر از گذشته کرده اند. این مقوله به جای خود توان حرکت را برای نیروهائی که حامل تحول هستند بیشتر از قبل کرده است.

نیروهای سرکوبگر نیازمند تاریکی هستند. هر چه بیشتر در تاریکی ، امکان قدرت یابی دیکتاتوری بیشتر می شود. عصر اخبار و اطلاعات زمینه شفاف شدن بیشتر را فراهم آورده است و البته هرچه شفافیت بیشتر می شود فضای دموکراتیک تر را باز تر می کند.

ایران در بحران – حاکمیت ایران در سی سال گذشته همیشه به درجه ای از سرکوب برای حفظ قدرت احتیاج داشته است. با تمام اینها، حاکمیت همیشه به پشتوانه ای از حمایت اقشار، به توافق اجتماعی گروهی از مردم وابسته بوده است و از ترکیب پشتیبانان اجتماعی و قدرت سرکوب برای حفظ قدرت استفاده کرده است. این ترکیب به حاکمیت فرصت داد تا ثبات نسبی ای در ایران برقرار کند. امروز این تعادل به هم خورده است. به همین دلیل حاکمیت کنونی بی ثبات است.

رشد چشمگیر فعالیت زنان در مسائل اجتماعی، رشد سریع مبارزات دانشجویان / جوانان، و کاهش قدرت اجتماعی اقشاری که پشتیبانان رژیم بودند، در زمینه رشد جامعه مدنی ایران، و در عصری که اخبار و اطلاعات به راحتی بمراتب بیشتری پخش می شوند، تعادل اجتماعی مورد نیاز حاکمیت را مورد سئوال قرار داده و متزلزل کرده است. این جابجائی تعادل، از کفه حاکمیت به کفه مردم، از کفه سرکوب به کفه آزادی خواهی، بیانگر متن بحران اجتماعی ایران است. این بحران است که بر تحولات جامعه ما سایه افکنده است. این بحران است که بحران سیاسی یک سال گذشته را باعث شد.

بحران سیاسی یک سال گذشته محصول بحرانی اجتماعی است که بلوغ یافته و سر باز کرده است. امروز، زمانی که این موضوع به اوج خود رسیده است، دیگر نمی توان با ابزار سالهای گذشته مسئله را حل کرد و یا به فراموشی سپرد.

تظاهرات خیابانی تنها یکی از اشکال مبارزه، سیاسی ترین شکل مبارزه مردمی بوده است ولی این تنها ابزار مبارزه نیست. مبارزات جانانه و بی امان زنان، دانشجویان و آزادی خواهان به انواع اشکال گوناگون هر روزه بر ستونهای حاکمیت فشار وارد می کنند. این مبارزات به چشمگیری تظاهرات خیابانی نیستند ولی واقعی و – برای رژیم – طاقت فرسا هستند.

حاکمیت ایران راه حل قانع کننده ای برای رویارویی با این موج فشار ندارد. به همین دلیل است که دریک سال گذشته شاهد از هم پاشیدگی روزافزون حاکمیت بوده ایم. در حالی که منظما به ضرورت وحدت اشاره می کنند هر روزه خط کشی های جدیدتری در صفوف رهبری بروز می یابند. اگر تا دیروز اختلافات بین اصلاح طلبان و اصولگرایان موضوع بحث بودند امروز دیگر علنا از سه خط مشخص در اصولگرایان صحبت می شود.

چگونه است که در طی یک سال بحران، هنوز هم رهبرانی که متهم به "فتنه" هستند می توانند در تهران حضور داشته باشند؟ چرا در همین هنگامه هواداران رئیس جمهور مجلس شورای ملی را تهدید می کنند که مجلس را به توپ می بندند؟

بحران ایران ادامه دارد ولی این بحران در اساس عمیقتر و بلوغ یافته تر از آنست که با سرکوب تظاهرات خیابانی قابل رفع باشد. برای رسیدن به دورانی از ثبات نیازمند اقداماتی جدی تر هستند. می باید سیاستهای جدیدی اتخاذ کنند که بخشی از نیروهای اجتماعی صف مقابل را به صف خود بیاورند و لااقل آنها را خنثی کنند. در غیر این صورت تنها راه باقی مانده سرکوب نظامی خشن است. شاید جریان موسوم به "رایحه خوش" در پی چنین راه حلی است.

دورانی سرنوشت ساز را می گذرانیم. نتیجه کار، نتیجه تلاطم کنونی روشن نیست ولی می توان به راحتی دید که در دوره ای از ثبات نیستیم. باید باز هم منتظر وقایع و تحولاتی بزرگ و خطیر باشیم.

مجید سیادت

بخش اول مقاله را اینجا بخوانید:
www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست