فرهنگ قساوت ِ قضا وعدالت در حکومت اسلامی
«ازمازوخیسم سنگسارو قصاص » تا جنون «تلذذ تماشای رقص مرگ بر بالای دار»
بهنام
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۶ مرداد ۱٣٨۹ -
۷ اوت ۲۰۱۰
بخش ـ یک
شاید این بیان" تلخ" واغراق آمیز باشد:
اما نیست! اگر گفته شود که انسان امروز الزامن ناچار است, بخش بزرگی از هویت ذاتی اش را آگاهانه و بدلیل فقدان فضای سالم ِ اقتصادی و ناامنی درآمد و کسب سخت منابع معاش و ضیق حداقل رفاه زندگی برای بخش اعظم انسان ها در سراسر (گیتی) کشور و تحت تاثیر خشونت بار این محرومیت ها بر زندگی روزمره اش, او خوی خود را به مرور از دست داده و مدام در حال جدال بامشکلات ابتدائی و فقط برای حفظ بقا می رزمد. با در نظر گرفتن این بی عدالتی و نزاع کاملن طبیعی ناشی از آن و استفاده از سرکوب به عنوان ابزار حفظ سرکردگی ِ صاحبان ثروت و قدرت, در مقابله با حق زندگی مردم, و انتقال خشونت به جامعه توسط این حکومت های مستبد و تبعیض و تضییقات گسترده ی جامعه ی طبقاتی و نقش مذهب در تخدیر و تعمیق فقر و فاقه آنهم با اشکال ِفریب که فقر: آزمایش الهی و "خواست خداست" می بینیم که چه بلایا و ظلمی حاکمان با این همه جنایت و فساد دستگاه ولائی برکول مردم سوارکرده اند.
ناملایمات روانی ـ امنیتی, بیماری ها, یاس, سرخوردگی از کول مردم بالا می کشد, امکان دادرسی و حمایت از چشم انداز همه رخت بربسته و ناامیدی ِ صرف ِ نجات از این رنج و ادبار, اغلب برای بسیاری با آرزوی مرگ بجای زندگی همراه است. همه جا ظلم و نداری و ترس مرگ حاکم است و هر اعتراضی حق جویانه ای بشدت سرکوب می شود و قانون جنگل حکم می راند. در خلافتگاه ولی فقیه نعره ی مستان خون مردم پر غوغاست!
آیا غلو است این "کربلای تلخ ِهمه گیر" چرا اغراق آمیز باشد و آدم را در این صحرای توحش مسخ نشود؟ کجایند مدعیان و دوستداران حقوق بشر و نمایندگان خدا بر روی این زمین سوخته که بگویند: چرا نباید این "انسان" در این چنین محیط پلید و پلشتی از میل ِ شیرین ِ ذات ِ انسان بودن و نوع دوستی خود دست برندارد؟ پاسخگو و دردآشنا, تنها کسی را می دانم, که او یکبار, فقط یکبار, گرسنگی را کافی و خوب, تجربه کرده باشد!
تشدید فقر و ایجاد فضای رقابت فقرا:
قریب به اتفاق مردم تهیدست و میانه حال, "که بخش اصلی شهروندان ایران "جهان" را تشکیل می دهند" ضرورت یافتن کارو رقابت وجذب موفق در بازار آنرا می شناسند و ناچار هستند, بر علیه همنوع و مقابل سرشت عاطفی خود به خاطر یافتن نان, کار و مسکن, ایستاده و از رقت قلب و مهرانگیزی فاصله و یا بعضن آنرا بکلی از دست بدهند. و این واقعیت, در ایران دارا, روز بروز عمومی و تلخ تر و فاصله های طبقاتی عمیق تر شده است.
انسان امروز بیش از گذشته به خاطر یافتن یک جایگاه قابل تحمل تر در روی زمین و یا با تشویق اندک درآمدی بیشتر نسبت به دیگران, ناچار می شود ارزش های اصیل و پاک ِ نوعدوستی خود رابرای دریافت مزد بالاتر, این سان نازل بفروشد. این نیروی بزرگ فقیر و نیازمند کار, ناگزیر به پذیرفتن مناسبات "هر کس برای خود ـ در این جنگل مولا " شده است. در نتیجه, تلاش او تنها معطوف به فهم شرایط و دادن پاسخ درست است به مناسبات کار و تبعیت از کارـ فرما و انطباق هرچه بیشتر با خواسته ها ی محیط کار.
هرفردی ناگزیر به پذیرفتن قواعد و قوانین من در آوردی کار و روابط فرهنگ اقتصاد غیراجتماعی و ناعادلانه ی "سرمایه داری" می شود که این قوانین فقط حامی منافع کاردهنده است, و اوـ کارفرما, کارگران را برای سودبری بیشتر آنها در مقابل هم به رقابت ناسالم می کشاند, روشی غیراخلاقی هم چنان که حکومت اسلامی طی دهه ها بیشرمانه این سیاست را پیش برده و گارگران را در برابر هم قرار داده و می دهد.
در ایران, فشار طاقت فرسای دو پدیده ی ضعیف کش مکمل هم: از یکطرف مذهب و دسته بندی او از انسان ِ با ایمان و بی ایمان و مسخره تر از آن تاکید: فقط بر ارجحیت مسلمان (شیعه ی ۱۲ امامی) است و طرف دیگر این پدیده شوم: نابرابری و تفاوت فاحش حق حیات و عدم توان تامین مساوی شکل گیری شخصیت کودکان خانواده های مستمند در مقایسه با فرزندان اغنیا است و تناسل بقای محرومیت!
صحبت از فضای فراخور اندک پرورش و تربیتی عادلانه و کرامت زندگی و لیاقت انسان, در این بساط دزدان دغل است که باید عاقل بود و از آنان نجست. این جنجال دستگاه عدل علی, سقزیست جویدنی و نه بیشتر که لااقل حضرات حاکم با آن نسلی ها را سرگرم و اگر نجنبیم, بعدی ها هم طعم این عدالت الهی را خواهند چشید.
تاثیر رذالت اداری بر روابط انسانی
انسان امروز و هر کس دیگری در ایران و "جهان", محکوم است بیک بازی قمار, یا قاپیدن ناخواسته ی "کار", که او مسول ربودن آن از دست دیگری می شود, او باید این روابط را به امری جبری و اجتناب ناپذیز در برابر مبادله خود با کار, و کار را با خود, تبدیل پیگیر گردانده و در این سرسپردگی و داد و ستدها فرصت اندک زندگی و قدری نان را برای خود وخانواده اش فراهم کند .این رابطه نه فقط به خاطر بسط یافتن توان خرید و کسب اعتبار و تامین مخارج زندگی و تعیمق ریشه ی خود به این سیستم است, بلکه همچنین ناشی میشود از فرهنگ مسلط اداری و برنامه ریزی توسعه و دادن کار در برابر حقوق کم که رقابت را چنین غیراخلاقی بیک ویژگی اجتماعی, و تسخیر محل کار را, بیک ارزش و جایگاهی به نام فرد می سازد که او خود ملزم به حفظ و رشد کار, در نتیجه آن چهارچوب باشد. یعنی او خود را اس و پاسدار سرمایه بداند و از بودن در آن چهارچوب احساس مسرت و آرامش و امنیت مالی و ذهنی کند. {او ـ کارگر برای فروختن بهتر خود به کارفرما, باید بر ویژگی های انسانی خود رنگ همخوانی با دیگران هم دردش نشان ندهد و حتا در عمل ثابت کند که علاقه مند است مجزا قیمت گذاری شود} {رشد و عمق این شعور فروش کالائی طبع خود و تقبل از دست شدن بی رحمانه ی ذات همه گرائی, جای عاطفه و تجربه ی تاریخ ِانسانی و اجتماعی او را گرفته و از او و هویت عمومی اش, وی را به مرور بیگانه و محروم می کند} البته بدون آنکه فرد چندان خود بر این جابجائی جدی واقف شده و یا از نبود آن احساس کمبود و یا حتا یقین یابد.
درد بزرگ ما در این عصر, القاهمین فجایع بیمار منفعت طلبی وخودخواهی یک مشت "من" است در برابر "ما" که آنها این سیستم های ضدبشر را هدایت و از جمله ی خیلی بدتر آنها, رژیم اسلامی است که این تفرقه و خیانت را به انسان زحمتکش و زندگی او و روابط امروزیش با دیگران همدردش تحمیل می کند!؟
کجای خدا عادل است با این همه کانون نابرابری؟
چنانچه با این نظر فوق به گمان نگارنده که به بخش عمده ی هستی مردم حکم رانده و می راند موافق باشیم و آنرا به عنوان یک اصل ِستیزناک ضدمردمی در ساختار حاکم بر مناسبات جامعه ی طبقاتی ـ و از همه ی آنها عقب مانده تر و وحشی ترـ اصل تفرقه را به همین رژیم اسلامی رسوا تعمیم داده و بپذیریم که همه و یا طیف وسیعی از ارزش ها در عرصه ها و حوزه های حقوقی ـ اجتماعی و فرهنگی زیرسیطره مستقیم "ملا و دین"بوده و از این بلای آسمانی آسیب جبران ناپذیر خورده و به تبع آن و تجربه ی بلند و کاملن سر راست ما از این دیوانگان وحشی بسنده کنیم, دیگر بی هر, اما و اگری, باید بپذیریم, تا زمانیکه کانون این منشور ِ اقتصادی ـ سیاسی ـ فرهنگی ِ [عدالت کش ِ سرمایه داری ـ اسلامی] مردمی نشود و تغییر بنیادی نکند, نمی شود انتظار تحولی را هرچند ابتدائی از آن داشت!
با این دید و روش پایه, می توان قانونی به دست آورد و به کمک آن فکرآویزی قوی و درست برافراشت برای تشریح پدیده های بیماریزای فرهنگ و عدالت اسلامی موجود در همه ی وجوه, و رسید به نقد و نفی تک تک مقولات متنوع غیرانسانی آن, با تمام توان ِ خود و همدردانمان, برای ساختن ایرانی دیگر!
وطیفه ی ما: فقط انتقال آگاهی و از طریق افشا و روشنگری و هوشیاری و یافتن کمینگاه مرگبار اوست, که خود و هیچ کسی, همچون سال گذشته, طعمه ی قهر و خشم کورش نشود. به باور من توانسته و می توانیم این مذهب حاکم و تاثیرات و مترتب او را به عقب نشینی جدی تر واداشت, همانگونه بعد از تقلب انتخابات, با خیزش خود آنان را مجبور کردیم. مشکلات بی انتهای فعلی و پرداختن به حل همزمان آنها یادگیری دانش مبارزه بی خشونت و یاد دادنش می خواهد. باید نحوه ی برخورد اصولی و پیشبرنده مبارزه ی موفق و زمینه ی راه هائی توده ای را بهتر شناخت.
باید راه همگامی و محکومیت و تنقید گسترده ی توده ای را علیه دشمن مشترک یافت و هماهنگ با آن به افشا این خیل عظیم مفسران و بررسی غیرمردمی و سبک های عوام فریبانه ِ طیف راست متنوع پرداخت و آنان را در پیشگاه مردم اسیر دروغگوئی بدست مردم ساخت, بادلایل کافی آنها را محکوم کرد.
بی مسولیتی و فرصت سوزانی این جریان های مردم فریب هم حدی دارد. شاید در گذشته می شد, ساده سر مردم شیره مالید, اما حالا چطور؟ دلیل ترس از رشد مبارزات حق جویانه در بین این بخش چیست؟ مگر نه این همه فساد و آلودگی, تندی و قهر و خشونت و ضایعات گسترده ی فرهنگی, عوامل ضرورت ِ تشدید این مبارزه اند که مردم را به خیابان کشاند.
تکروی و قهرمان پروری سبزهای صادق را من نمی فهمم! آیا طیف افقی این جریان براستی علاقه مند همراهی و همگامی با مردم مستمند و رنج کشیده برای کسب عدالت و آزادی با همگان هستند؟
ادامه دارد!
بهنام ـ هفتم اگوست
|