سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خودی - غیرخودی


سیروس ملکوتی


• به ارایش اندیشه خود نگاهی بیفکنیم به باور سیاسی و فرهنگی خود مراجعه نماییم، میبینیم که مرزهای بنا شده این فرهنگ چگونه در ما حضور دارند. با کمی انصاف پی خواهیم برد ما نیز باوری هم اوا داریم. ما نیز به جای تعلق به میهن از مفهوم تملک سخن میگوییم. و این تملک را با ارزشهای قومی- زبانی و فرهنگی خود و همچنین منافع انی خود بیان میداریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ مرداد ۱٣٨۹ -  ٨ اوت ۲۰۱۰


بیشک بسیاری از شما هموطنان سخنرانی شیخ مهدی دانشمند، یکی از فعالین و مروجان اندیشه بیت رهبری را بر علیه سنی ها شنیدید. این بیان اندیشه نه اغازین کلام نفرت این رژیم بوده و نه پایانه ان. اما مطمئنا بیانگر ماهیت حقیقی و یکی از دلایل حضور این نظام را بیان می دارد. نظامی که منشور اعتقادیش بر تاریخ و ساکنین ایرانزمین ارجعیت دارد. یعنی برای برپایی و گستره اندیشه اش از هیچ ویرانی و نابودی میراث فرهنگی و انسانی خودداری نمی نماید. انچه شیخ مبلغ میگوید و از اصحاب خود میطلبد همانا پذیرش و تمکین به اعتقاد اقلیتی حاکم است و ایجاد جوی که بودن هویتی مجهول و اعتقادی را عمومی جلوه دهد و بود انرا با میرایی دیگر اندیشه ها و اعتقادات براورده نماید.
برای برپایی هویتی مجهول و تحمیل ان بر کلیت مردم ایرانزمین جهان را بیگانه خواندند و ما را شریک این ضیافت مرگ خواهانه نمودند. امیزه فرهنگ بشری را نکوهش نمودند و ارایشی درون نگر را بر کلیت جامعه منشور اعتقادی خود نمودند.
در فرایند انکشاف خود در بستر قدرت در تنگنای اندیشه خود، با خودی و غیرخودی خواندن انسانها تا بدان مرتبه رساندند که حذف اکثریت ساکنین این سرزمین را در خود همراه داشت. این حذف سیستماتیک طی سی و یکسال فجایع بزرگی افرید و جانهای بسیاری را ستاند، اما ویرانی مهمتر انکه بیگانگی- برون افتادگی- را به مثابه یک اسیب تاریخی-اجتماعی بر ذهنیت اجتماعی عمومیت بخشیدند.
در عرصه قانون مشروعیت مشارکت در قدرت را به گروهی خودی از شیعیان تخصیص دادند، در این وادی نیز به حذف زنان با نفی نیمه دیگر جامعه انسانی نشستند. و سپس از میان نیمه مردانه باقی انقدر کاستند تا به خودیهایشان در بیت رهبری تقلیل پذیر گشت.
فرهنگ خودی و غیرخودی از دیرباز در جوامع انسانی حضور داشت و هرگز پدیده نوظهوری نمی باشد انسان عشیره انرا برای بقای خود اموخت اما هر انچه از حضورش در عرصه تاریخ گذشت مفاهیم و علایق و باورهای مشترک انسانی را بیشتر می یافت و به گستره خود می پرداخت. امروز در عصر همامیزیهای بشری رنگ ، نژاد، باورها ی دینی و حتی سیاسی میروند رنگ جدایی پذیری خود را از دست دهند و مفهوم بشریت و سرنوشت ان جایگزین گروه و مسلک اندیشی انسانی گردد. در چنین فر ایندی نظامی برمی خیزد و بر قدرت مینشیند که نه تنها سرنوشت سرزمین خود را در مقبره و گور رقم میزند بلکه میخواهد الگویی منطقه ای و جهانی گردد. خاورمیانه به سنت نشسته و جهان واپس مانده اسلام در فراشد جبر گذار به مدرنیته و یا توسعه پذیری توجیهی برای ماندگاری خود در جهل می یابد، اندیشه و منشور خودی در برابر غیرخودی های جهانخوار با خود بازگشت به گذشته های سروری و قدرت عصر امپراتوری اسلامی را به همراه می اورد تا بتواند ذهنیت معلول و وامانده از هم اوایی با فرایند تحول و مدرنیته را توجیه نماید. سواران مرکب فانتوم و چیفتن با اوای حدی خوان و نصب خوان تقابلی را با غیرخودی ها در بکارگیری از فرهنگی نابکار و به گور تاریخ خفته سامان میدهند.
چگونگی حل این همامیزی غیرممکن همان است که امروز در جوامعی نظیر ایران شاهد انیم، تمسخر تاریخ و حادث افرینی فاجعه ای به نام جنایت علیه بشریت.
اما صادقانه نخواهد بود که این زبان اندیشه و رفتار را تنها در حاکمیتی تمام خواه بنگریم و از هم اوایی خود با چنین اندیشه ای سخن نگوییم. بخشی از اندیشه میهن پرستانه ما ایرانیان با مرگ خواهی پیوند یافته است، این تفکر با نمایش برخی از ویژگیها و ارزشهای فرهنگی، ما را به مرزهای جدایی با دیگران میکشاند. این ارزشهای تجریدی و انسان ستیز شاید بتوانند دورانی را با تسخیر خرد در رفتار و هیجانات عاطفی به نمایش وحدت طی نمایند اما بیشک دوام ان هم فاجعه افرین خواهد بود و هم ناممکن.اندیشه ای که برای بود و هستی خود و بوجود اوردن همایشی ملی مفهوم نژاد را برمیگزیند، اندیشه ای که با عرب ستیزی میخواهد به تعریف ارزشی ملی دست یابد، اندیشه ای که با یا علی مدد میخواهد فرو کیان کهن را بیرق نماید و تاراج اندیشه و فرهنگ و همچنین تسخیر ذهنیت تاریخی ملتی را باز خوانی نماید و عرب امروز را همگمان ان خاطره میپندارد و به جای تمیز خویش از یک پیوند بیمارگونه تاریخی که هویتی مجهول افرید مرزهای دگرگونه فرهنگ سیاسی جهان امروز را تصویری ماندگار از عرب متجاوز صدر اسلام میدهد. اندیشه هایی که حتی در گریز و تقابل با چنین بنیاد تفکری با هویت جویی و یافتن ارزشهای جدایی پذیر، میروند تا از یک همایش جبرگونه رها شوند تا خودیهای جدیدی را در برابر غیرخودی ها بیافرینند.
خودی و غیرخودی نامیدن انسان و ارزش های تمیز و گوناگونی هایش از یکدیگر نه سعادت و نه حرمت و نه هویت می افریند.
تاریخ گواه درستی بر چنین فجایع اندیشه خودی و ناخودی بشریست. کشتار ارامنه، یهودیان، مسیحیان، بهاییان و جنگ های صلیبی و حادث سازی سنتریزم فرهنگی- سیاسی برای صف ارایی، برای نابودی و برای بقا و پیروزی. همین فرهنگ و زبان اندیشه نابخرد انسانی در اندیشه های استالین جان میلیونها انسان را در زندانها، جوخه های اعدام و تبعیدگاه از انان برای برقراری نظام خودی ستاند. هر از گاه نظامهای سیاسی خود را بر چنین ارزشی قرار دهند پایانه ای برای انسان زدایی و حذف دیگران در ان نمی توان یافت. زیرا منافع متغیر صف ارایی های خودی و غیرخودی را همواره متغیر نموده و بازتولید میکند.
به ارایش اندیشه خود نگاهی بیفکنیم به باور سیاسی و فرهنگی خود مراجعه نماییم، میبینیم که مرزهای بنا شده این فرهنگ چگونه در ما حضور دارند. با کمی انصاف پی خواهیم برد ما نیز باوری هم اوا داریم. ما نیز به جای تعلق به میهن از مفهوم تملک سخن میگوییم. و این تملک را با ارزشهای قومی- زبانی و فرهنگی خود و همچنین منافع انی خود بیان میداریم.
انچنان از ایران سخن میگوییم و انرا در تملک زبان اندیشه و فرهنگ خود میپنداریم که گویا همه ساکنین این سرزمین با اعتقاد، زبان، فرهنگ و منافع مشترک در ان می زیند. برخی ایرانی بودن را با دین و مذهب میسنجند، برخی دیگر انرا در میراث فرهنگیش برامده از یک زبان پارسی مینگرند، برخی ایرانی بودن را در پذیرش نوعی از اندیشه و نظام سیاسی میپندارند. همه این پنداشت ها با توجه به حقایق تنوع و گوناگونیها در ایران مرزهای خودی و غیرخودی را گسترده تر مینمایند.
خوب است که به نقد اندیشه نظامی تمام خواه مینشینیم و جزم او را به چالش میکشانیم اما این نقد میبایست ما را به درون هم اوای ما نیز با چنین تفکری بکشاند، گرنه در فردای بدیل سیاسی خود در مراتبی دیگر غیر از این روا نخواهیم نمود.
ایران سرزمین همه ساکنین ان است، ساکنینش اما بر بنیاد یک فرهنگ، یک زبان، یک باور و اعتقاد قرار ندارند، حتی اگر داستان نژاد انسانی را هم باور نماییم از یک نژاد بر نیامده ایم. مهم نیست کدامین قوم و گروه انسانی زودتر پای در بستر فلات ایران گذاشت. کرد بود یا فارس، بلوچ بود یا ترک انچه هست و بود گوناگونیهای امروز ما میباشد. درک و پذیرش این مهم که میراث فرهنگی مکتوب در یک واحد فرهنگی - زبانی ضرورتا میراث برامده از همه فرهنگها نیست همچنان که فرهنگ اسلامی در عصر امپراتوری اسلامی نمایانگر هویت فرهنگ ایران تحت سلطه نمی بود. بیشک ما قادریم از میان این همه گوناگونی ها زبان مشترک و اشنایی را بیابیم اما این اشتراک به معنای مسدود نمودن انکشاف در بستر گوناگونی های فرهنگی نمی باشد بلکه اتفاقا در تداوم سیر تحول و استقلال نسبی ان تفاوتها قرار میگیرد.
اندیشه خودی و غیرخودی بجای همزبانی و همیاری هراس و نفرت پنهان و اشکارعمومی از هم امیزی می افریند و سرزمینی چون ایران با گوناگونیهای عدیده خود نمی تواند همایشی ملی را با چنین بنیاد اندیشه ای بیافریند.
امروز فرصتی تاریخی در اختیارمان قرار گرفته، فرصتی که جوهر اگاهی انرا به ارمغان اورده است، اگاهی به .جود حقیقی خود، تنها معرفتی در این راه بایستن. اگر قادر گردیم از منیتی خود بین و خودمحور و فرادست گذر کنیم، گسست کتمان ناپذیر پیش رویمان را به یک همایش اجتماعی تبدیل نماییم انگاه میتوان مغرور به بیرقی در میهنی بود که سعادت و حرمت انسانی را بر اسمان سرزمین مشترکمان به اهتزاز می اورد. این را بدانیم تنها مفهوم خودی و غیرخودی از ان ازادی و ناازادیست و نمی بایست این اندیشه را در جغرافیای فرهنگ و نژاد و زبان انسانی بکار بست، و بود خود را در نابود دیگری جست. این چنین بودی نه هستی و سعادت می افریند و نه ما را از بند و اسارت رها میسازد. ماپیش از میرایی موانع، نیازمند زایش هنجارهایی هستیم که بتوانیم به تعریف و تصویر روشنی از یک همیت انسانی برسیم. در برابر فرهنگ سیاسی مرگ خواهانه رژیم اسلامی ما نیازمند اندیشه و مفاهیمی هستیم که زایش زندگی را در میان ما بپروراند، بنابراین مفاهیم را میبایست از بعد هستی سازش بکار بندیم.انگاه قادر میگردیم تا بپذیریم که همامیزی قومی بخشی از همایش سراسری و ملیست، و همایش ملی ما نه برای انفکاک بلکه بخشی از هم امیزی انسانی و بشریت میباشد. اینگونه نگاه خود را از جدایی به اشتراک میکشانیم و همایشی را که سالها فریادش نمودیم توانمندی بنایش را خواهیم یافت.
برای اغاز چنین فرایندی نمی توانیم با جهانبینی های جزمی و انحصارطلبانه عقیدتی، و قومی به برپایی یک نظام سیاسی بیندیشیم.
نظامی سکولار و متکی بر منشور جهانی حقوق بشر قادر میگردد بدیل روشنی برای فردای ایران ما باشد، اینگونه ما نیز میتوانیم عضوی همانند با حفظ و داشتن ویژگی های تاریخی خود از این جهان بشریت باشیم، واین ویژگی های ما مبنای جدایی از یک سرنوشت جهانشمول بشری تلقی نگردد.
رژیم اسلامی در ایران بنای بود خود را در قرائتی انحصار طلبانه از خود و نفی غیرخودی ها قرار داده است، سخنان مهدی دانشمند در برانگیختن شیعیان علیه سنی ها تنها نمونه ای از این قرائت میباشد. و بهانه ای برای ما که به اندیشه تجزیه سرزمینمان از فرهنگ کاران دینی این رژیم پی ببریم. اینان که خود ساکنین سرزمینمان را به صدها گومان و باور و رفتار از یک پیکر تجزیه نمودند با چه هوشمندی و فرافکنی های خود نسبت به دگراندیشان انان را تجزیه طلب و بیگانه از هستی مشترک خطاب مینمایند. و فراخوان جهاد برای دگر اندیشان صادر میکنند. هنگامه ان است که ما در گذار از چنین استبدادی اینهمانیهای خود را با چنین اندیشه هایی از خود بزداییم و میزبان فردای سرزمینمان با طرحی نو به سوی سعادت و حرمت ساکنینش باشیم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست