روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۶ مرداد ۱٣٨۹ -
۱۷ اوت ۲۰۱۰
کلید پاسخ به رکود اقتصادی در دستان دولت است عنوان یادداشت صفحه اول روزنامه آرمان است به قلم دکتر طهماسب مظاهری رئیس سابق بانک مرکزی ایران که متن آن بشرح زیر است: «در خبرها آمده بود که مدیرعامل بانک صادرات در مصاحبه مطبوعاتی روز یکشنبه گذشته مطالب بدیعی در خصوص شرایط اقتصادی کشور مطـرح نمـوده است.
وضعیت اقتصادی فعلی را راکد توصیف نمودهاند. توقف انتشار چک پول توسط بانکها را مورد انتقاد قرار داده و عدم آمادگی خود را برای پرداخت اعتبار به طرحهای زودبازده بیان و توجیه نموده اند، از مشکلاتی که در سالهای اخیر برای بانکها ایجاد شده سخن به میان آوردهاند، از سپردهگذاری ذخایر ارزی بانک مرکزی نزد بانک صادرات! تشکر و قدردانی کردهاند، و در نهایت بخشی از رکود فعلی را ناشی از سیاست (به تعبیر ایشان) «قفل کردن صندوقها در آن سالها» دانستهاند بدون اینکه روشن باشد که منظور از «قفل صندوقها» چیست و اشاره به کدام سالها میکنند.
از آنجا که بخش بزرگی از مطالب ایشان، از جمله دلایل آنچه ایشان «رکود فعلی بخشهای اقتصادی» خواندند، مستقیماً به سیاستهای اقتصادی دولت تعرض دارد، قاعدتاً دولت، وزارت امور اقتصادی و دارایی و بانک مرکزی باید پاسخگوی مطالب ایشان باشند تااذهان عمومی روشن شود.
نکته مهم این است که این سه ارگان مسئول، براساس مصلحت مسائل روز کشور، زمان فعلی را برای بحث وبررسی همه جانبه چرایی رکود اقتصاد و کالبدشکافی سیاستهای پولی ومالی به صورت علمی و فنی، با مشارکت صاحب نظران و کارشناسان، مناسب میدانند یا نه؟
یقیناً ایجاد چنین شرایطی برکات فراوانی به همراه خواهد داشت و بالاخص در تدوین برنامه پنجم توسعه کشور و بودجه سال ۱٣۹۰، بسیار مددکار خواهد بود.
در صورتیکه آن زمان فرا برسد، انشاءالله اینجانب نیز در خصوص توضیح و تبیین سیاستهای دوران مسئولیت و در حد بضاعت کارشناسی خود، دراین بحث روشنگرانه و مشفقانه مشارکت خواهم کرد. تا آن زمان ترجیح این است که در این خصوص سکوت کنم.
تنها به ذکر این نکته بسنده میکنم که در اواسط سال ۱٣٨۶ به دنبال افزایش شدید پایه پولی و شتاب نرخ تورم، تنظیم پرداخت اعتبار بانک مرکزی به دولت و بانکهای تجاری در برنامه اقتصادی دولت قرار گرفت تا از رشد بیرویه پایه پولی و به اصطلاح عمومی، انتشار و چاپ اسکناس، کنترل و تعدیل شود. سیاستی که اگر اتخاذ نمیشد و روند چاپ اسکناس و انتشار چک پول ادامه پیدا میکرد، عواقب بسیار ناگواری در اقتصاد کشور به بار میآورد.»
لزوم تشکیل مرجع آماری مستقل از دولت
یادداشت اول روزنامه تهران امروز مطلبی است با عنوان لزوم تشکیل مرجع آماری مستقل از دولت به قلم محسن بهرامی ارض اقدس که در آن نوشته است: «رشد هشت درصدی یا هفت درصدی صنعت کشور که موضوع بحث مسئولان بانک مرکزی و وزارت صنایع قرار گرفته (که روز گذشته در تهران امروز انعکاس یافت) تبدیل به دعوایی زرگری شده است تا اصل قضیه یعنی روشن نبودن میزان رشد اقتصادی کشور پنهان بماند. از نیمه دوم سال ۱٣٨۷ که نرخ رشد اقتصادی ٨,۲ درصد اعلام شد تا به امروز نزدیک به یک سال و نیم میگذرد اما هیچ مسئول دولتی در این زمینه سخن نمیگوید. در رابطه با رشد اقتصادی کشور اختلاف آماری زیادی میان گفتار رئیسجمهور و بانک مرکزی وجود دارد. نمایندگان مجلس هم رقم سومی را در این زمینه اعلام کردهاند. این موضع مناقشات زیادی را به راه انداخت اما در نهایت، دولت موضع مشخصی در این خصوص نگرفت. رئیس کل بانک مرکزی میگوید به زودی رقم دقیق رشد اقتصادی را اعلام میکنیم. میگویند به زودی بر سر نرخ رشد صنعت به توافق میرسیم و رشد اقتصادی را هم پیرو آن اعلام خواهیم کرد. ولی این به زودی نزدیک به یک سال بهطول انجامیده است و همچنان خبری در این زمینه نیست. مشخص است که در این میان وزارت صنایع نیز به دفاع از عملکرد خود برمیخیزد و سعی در اعلام آمار مورد تایید خود دارد. ولی اگر وزیر صنایع معتقد است که بانک مرکزی باید آمار رسمی رشد صنعت را اعلام کند پس چه چیزی مانع این اعلام میشود. این اختلافات آماری میان دستگاههای دولتی و عدم تفاهم آنان بر یک آمار مشخص موجب شده است تا فعالان اقتصادی بیشتر به آمارهای اعلام شده از سوی مراجع بینالمللی اعتماد کنند. با ورود مرکز آمار ایران به ماجرای ثبت اطلاعات اقتصادی خانوار، بهتر است مرجعی جدید مستقل از دولت برای اعلام آمارهای رسمی برگزیده شود...
تا نمایندگان مجلس و کارشناسان بتوانند با استناد به آمارهای آن، کار نظارت بر عملکرد وزارتخانهها را انجام دهند. مدتی است موضوع انتخاب یک مرجع رسمی برای انتشار آمار و اطلاعات رسمی به موضوع اساسی در میان سیاستگذاران بدل شده است ولی هنوز روشن نیست که آیا اعضای شورای عالی آمار در این زمینه به توافق رسیدهاند یا خیر؟ اما آنچه از شواهد پیداست این است که شورای عالی آمار به تازگی مرکز آمار ایران را به عنوان نهاد رسمی اعلام آمار معین کرده است. در این شرایط که سازمانهای مسئول از انتشار گزارشهای رسمی استنکاف میکنند وزیرصنایع بهطور شفاهی اعلام کردهاند که نرخ رشد صنعتی ٨ درصد بوده است. باید دید سازمان آمار که به تازگی مرجعیت اعلام آمار را از بانک مرکزی تصاحب کرده آیا گزارش شفاهی وزیر را به طور رسمی تأیید میکند؟ اما سکوت این نهاد به ظاهر رسمی خود مسألهساز شده است. بنده به نمایندگی از اتاق بازرگانی ایران طرح تعیین مرجع اجرایی مستقل برای تعیین واقعیات آماری کشور را به مجلس شورای اسلامی ارائه کردم. تا از این طریق بیاعتمادی حاکم در خصوص آمارهای دستگاههای اجرایی پاک شود.
انتظار میرود در آستانه تصویب برنامه پنجم توسعه به دنبال تعیین مرکزی مستقل از قوه مجریه باشند تا به خوبی عملکرد دستگاههای اجرایی کنترل شود. اگر این طرح به تصویب مجلس برسد یک مرجع آماری مستقل خارج از مواخذهها و تشویقهای دستگاهی میتواند واقعیتهای آماری را به تصویر کشیده و سردرگمی حاکم در دنیای آماری کشور را خاتمه بخشد. این یک ضرورت برای کشور است تا در کنار بانک مرکزی به عنوان نهادی که از ابتدا نهاد رسمی و مادر آمار کشور شناخته شده است، یک مرجع مستقل نیز فعالیت خود را در این زمینه آغاز کند. نکته دیگر بحث میزان رشد اقتصادی در کشور است. شرایط حاکم بر اقتصاد کشور که ناشی از بحران جهانی است و مسائلی از قبیل سه قفله کردن خزانه بانک مرکزی بر آن سلطه پیدا کرده است نشان میدهد که نرخ رشد اقتصادی کشور در حال حاضر اگر منفی نباشد، نزدیک صفر است. مسئولان در این شرایط با به راه انداختن دعوای زرگری عدم توافق بر سر نرخ رشد صنعت، از اعلام نرخ رشد اقتصادی شانه خالی میکنند. در حالی که میزان رشد اقتصادی در کشور مشخص نیست چطور درخصوص جزئیات آن که نرخ رشد صنعت باشد، اظهارنظر میکنند؟در این شرایط بهتر است آقایان به جای اعلام آمارهای مختلف از یک موضوع واحد اقتصادی، بازی را تمام و یک مرجع مستقل تعیین کنند که بررسی و اعلام آمار را به دست آن بسپارند.»
اتحاد فارسیزبانان
روزنامه وطن امروز در صفحه اول خود یادداشتی دارد با عنوان اتحاد فارسیزبانان به قلم دکتر محمد نونژاد رئیس دانشگاه پیام نور واحد تاجیکستان که در آن نوشته است: «تاجیکها به جهت اشتراکات بسیار بویژه همسرزمین بودن در گذشته نه چندان دور با ایرانیان، حاملان اصلی فرهنگ و ادب پارسی در آسیای مرکزی هستند. گذشته تاریخ ایشان این نکته را به خوبی روشن میکند. تاجیکها در منطقه آسیای مرکزی، بخشی از افغانستان و شمال شرق خراسان بزرگ و ماوراءالنهر سکونت داشته و دارند. اگر خطی از استرآباد [گرگان امروز] به یزد کشیده شود، باید به عنوان مرز غربی اقامتگاه تاجیکان معرفی شود. در بررسی قومیت تاجیکها به یک اتفاق نظر میان بسیاری از مورخان دست مییابیم که این گروه قومی از ایران هستند که در ماوراءالنهر زندگی میکنند. علاوه بر این بسیاری از مورخان کلمه «تاجیک» را عمومیت داده و در مواردی آن را به همه اقوام ایرانی نسبت دادهاند. به عبارتی همه پارسیزبانان دنیا را تاجیک نامیدهاند. برخی مورخان، تاجیکها را نژاد اولیه آریایی میدانند و معتقدند نژاد آریایی نخستینبار در سرزمین تاجیکها و در ماوراءالنهر پدید آمده و سپس وارد حوزه کنونی سرزمین ایران شده است.در شمالشرق ایران امروز سرزمین بسیار حاصلخیزی واقع است که ما دلبستگی خاصی (به جهت پدید آوردن بزرگانی چون فردوسی، ابنسینا و...) به آن داریم. بسیاری از علمای بزرگ عقیده دارند نژاد آریایی در آن سرزمین، در دامنه کوههای هندوکش در کنار رود جیهون و سیهون نخستین روزهای خویش را گذرانده است. کتاب «اوستا\"کشوری را نشان میدهد که آب و هوای آن بهشتی بود و اجداد ما نخست در آنجا پرورش یافتهاند و به قرینه میتوان یافت که مراد همان زمین موجود ایرانیان و خطه دلکش سواحل جیهون و سیهون است. علمای تاریخ عقیده دارند ما ایرانیان از آنجا آمدیم و ایران امروز به منزله خانه دوم ما است.سرزمین تاجیکها در تاریخ به نام ایران و ایرانیان پیوند خورده است. تاجیکها در حفظ زبان پارسی نیز مقاومت فراوان از خود نشان دادهاند. زبان پارسی که در تاجیکستان زبان تاجیکی گفته میشود، یکی از ارکان اصلی حفظ هویت در این جمهوری است. تاجیکها دوران متمادی خود را با این زبان از خطر نفوذ به سلطه فرهنگ و زبان ترکی و روسی نگه داشتهاند. برای تاجیکها زبان پارسی بیش از آنچه در ایران وجود دارد، حائز اهمیت است. هر تاجیک بهعنوان بخشی از هویت قومی خود به زبان نیاکان نگاه میکند و به همین دلیل احترام خاصی نسبت به این زبان قائل است. چون در زبان عربی حروف «پ، چ، ژ، گ» وجود ندارند، آنها به جای «پ» حرف «ف» را استفاده کردند و» پارسی» را به «فارسی» تغییر دادند. این سوءتفاهم که تحتتاثیر زبان اعراب به وجود آمد تا امروزه روز برای بسیاری پارسی(دری)زبانان عزیز ناهویدا باقی مانده است. در فرجام، خاطرنشان باید کرد که نام اصلی و شکل درست این زبان شیرین و پرغنا دقیقا پارسی (دری) است نه فارسی. پارسی، زبانی است که امروز بیشتر مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و قسمتی از هند، ترکستان، قفقاز و بینالنهرین بدان زبان سخن میگویند، نامه مینویسند و شعر میسرایند. در ایران، زبان نخست بیش از ۴۰ میلیون تن پارسی است (میان ۵٨ درصد تا ۷۹ درصد). پارسی، زبان نخست ۲۰ میلیون تن در افغانستان، ۵ میلیون تن در تاجیکستان و در ازبکستان حدود
۷ میلیون است. تاریخ زبان ایران تا
۷۰۰ سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهیهای علمی دیگر میدانیم که در سرزمین پهناور ایران؛ سرزمینی که از سوی خراسان(مشرق) به مرز تبت و ریگزار ترکستان چین، از جنوب شرقی به کشور پنجاب، از نیمروز(جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان، از شمال به کشور سکاها و سارماتها (جنوب روسیه امروز) تا دانوب و یونان، از مغرب به کشور سوریه و دشت حجاز و یمن میپیوست، مردم به زبانی که ریشه و اصل زبان امروز ما است سخن میگفتهاند.»
زبان مادی
قدیمیترین یادگاری که از زندگی نیاکان باستانی ما باقی است «نُسکهای اَوستا» است که شامل سرودههای دینی، احکام مذهبی و محتوای تواریخی است که شاهنامه فردوسی نمودار آن است.
زبان پارسی باستانی
دیگر زبان، پارسی باستان است که آن را «پرس قدیم» نامیدهاند. این همان زبانی است که بر سنگهای «بیستون»، «اَلَوَند»، صد ستون «تختجمشید»، دخمههای هخامنشی، لوحهای زرین و سیمین بُنلاد تختجمشید و جاهای دیگر کنده شده است.
زبان دری
در معنی حقیقی این کلمه اختلاف است و در فرهنگها وجوه مختلف نگاشتهاند و از آن جمله آن است: «گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که شامل بلخ، بخارا، بدخشان و مرو است و شاهان و سلاطین با این زبان با یکدیگر سخن میگفتند.»
زبان پارسی
زبان پارسی در زمینه شعر شایستگی خود را به کمال نشان داده است و چه بسا یکی از تواناترین زبانهای جهان در این زمینه باشد. نرمیها، ظرافتها و تواناییهای آن در ترکیبسازیها و حتی آن جنبههایی از زبان که برای کاربردهای دقیق و علمی زبان متاسفانه ضعف به شمار میآید، در زمینه شعر به بسط امکانات زیباشناسیک زبان، یاری کرده است. شاید از این جهت زبان پارسی را بتوان با خط پارسی سنجید.
خط پارسی بهعنوان خطی برای کاربردهای عادی و روزمره نسبت به خط لاتینی کم و کاستیهای فراوان دارد یعنی خط لاتین نسبت به آن خطی است که قاعدهها و اصول منطقی بر آن، فرمانروایی دارد و یکنواخت نوشته میشود. خط لاتینی آموزش خط و کاربرد روزمره آن را بسیار سادهتر میکند اما همین آسانی که حاصل خشکی مکانیکی است، امکانات زیباشناسیک خط را بسیار محدود میکند. اما خط پارسی و با آن همه استثناپذیریها و سرهم نویسیها و جدانویسیهای غیرمنطقی و با همان فراوانی نقطهها و نرمی مارگونه شکلهای خود است که بیش از هر خط دیگری در جهان (حتی نسبت به خط چینی) امکانات زیباشناسیک عرضه میکند. این گوناگونی شیوههای خوشنویسی و آن همه هنرنماییها درست مایه خود را از امکانات شکلپذیری بسیارگونه این خط میگیرد و یعنی درست همه آنچه کارشناسان خط و سوادآموزی در نکوهش این خط گفتهاند، دستمایه کار هنرمندان خط بوده است. زبان پارسی نیز که بیشترین رشد و نمای خود را در زمینه شعر کرده است، نسبت به پهلوی بیقاعدگیها فراوان دارد و از جمله هر چه پیشتر آمده، فعلهای بسیط خود را رها کرده و پسوندها و پیشوندها را کمتر به کار برده و بیشتر به فعلهای ترکیبی و امکانات اشتقاقی آنها روی آورده است. به این ترتیب، زبانی شده است که برای ظریفکاری و شیرینکاری امکانات فراوان دارد اما آنجا که پایکارهای بسیار جدی و خشک به زبان نثر پیش آید، زبانی است کمتوان. فهرست بیپایان نام شاعران پارسیزبان و آن چند نبوغ بزرگ شاعرانه که همیشه بحق به نامشان مینازیم، گواه این گفته است. اما در زمینه نثر با آنکه هزاران کتاب به این زبان نوشتهاند، زبان پارسی هرگز به چنان پختگی، رسایی و روانی نرسیده که شعر رسید. اگر شعر و نثر هر دورهای را با هم بسنجیم، حتی در دوران شکوفایی نخستین شعر و نثر که زبان نثر در آن هنوز ساده و بیپیرایه است، اگر از چند کتاب استثنایی چشم بپوشیم، شعر و نثر پارسی چهبسا با هم برابر نیست و اگر شعر و نثر کسانی را که هم شاعر و هم نویسنده بودهاند، مانند ناصرخسرو، مولوی و سعدی با هم بسنجیم، گمان این است که روانی و رسایی شعرشان بر نثرشان میچربد و هنگامی که به دوران پسرفت نثر پارسی میرسیم - که کمابیش از حدود حمله مغول آغاز میشود و تا میانههای دوره قاجار ادامه مییابد - شکاف میان زبان شعر و نثر پیوسته بیشتر میشود و زبان نثر دچار تباهیهایی میشود که هنوز دنبالهها و بازماندههای آثار آن خرابکاریها را در زبان نثر امروز میبینیم. روی هم میتوان گفت که زبان پارسی در شعر به زندگانی خود ادامه داده است. زبان پارسی از نظر امکانات واژهسازی زبانی است پرمایه و ساختمان ترکیبی واژه در آن مایه بسیار برای گسترش دامنه واژگان این زبان فراهم میکند. امروز که ما به هزاران واژه تازه در زمینه علم، فن، فلسفه و هنر نیاز داریم، بهرهگیری از این امکانات درونی زبان میتواند بسیار مشکلگشا باشد.»
اخبار جدید در بازار آتی ارز
سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی است با عنوان اخبار جدید در بازار آتی ارز به قلم علی سنگینیان معاون مطالعات اقتصادی و توسعه بازار بورس اوراق بهادار تهران که متن آن بشرح زیر است: «بالاخره پس از سالها انتظار، هفته گذشته اخباری مبنی بر ابلاغ آییننامه اجرایی معاملات آتی ارز از سوی بانک مرکزی به بانکهای کشور منتشر شد که میتواند خبر نویدبخشی برای فعالان اقتصادی کشور باشد؛ زیرا تا پیش از ابلاغ این آییننامه، فعالان اقتصادی از هیچ ابزاری برای پوشش ریسک نوسانات نرخ ارز برخوردار نبودهاند و خود را در برابر تاثیرات این متغیر برونزا بیدفاع میدیدند. البته پیش از این هم، سازوکارهای دیگری از جمله «پوشش ریسک تسهیلات ارزی و ابزارهای پوشش ریسک نرخ ارز بانک توسعه صادرات» و همچنین «بیمهنامه ارزی» برای این منظور پیشبینی شده بود؛ اما با توجه به موانع و ریسکهای مرتبط، هیچگاه به مرحله اجرا در نیامد. بنابراین میتوان ادعا کرد که معاملات آتی ارز، نخستین ابزار پوشش ریسک است که توسط مقامات پولی کشور طراحی شده و در اختیار فعالان اقتصادی قرار گرفته است؛ اما سوال اینجا است که آیا این ابزار از کارآیی و جامعیت لازم برخوردار است و آیا مورد استقبال همه فعالان قرار میگیرد؟
برای پاسخ به این سوال، ابتدا لازم است طرح بانک مرکزی مورد بررسی قرار گیرد و سپس امکانات و قابلیتهای آن با دیگر گزینههای در اختیار مقایسه شود.براساس آییننامه ابلاغی، قرارداد آتی ارز، قراردادی است که به موجب آن طرفین متعهد میشوند مقدار معینی ارز یا ریال را در مقابل مقدار معینی ریال یا ارز، به نرخ آتی ارز، در سررسید مبادله کنند. همچنین حداقل اندازه قرارداد یکصد هزار دلار و سررسید قراردادها حداقل یک ماه و حداکثر ۱۲ ماه در نظر گرفته شده و پیشبینی شده است، نرخ آتی ارز هم بر اساس توافق بانک و مشتری و به گونهای تعیین شود که در چارچوب نرخهای متعارف و واقعی بازار باشد و کارآیی بازار، اعتبار و شهرت بانک را تحتالشعاع قرار ندهد. این قرارداد، بانک را متعهد میکند تا در سررسید نسبت به تامین و فروش ارز یا ریال توافق شده اقدام کند و در مقابل مشتری هم باید حداکثر تا زمان سررسید، به تعهد خود مبنی بر خرید ارز یا ریال عمل کند؛ البته بانک برای ارائه خدمات خارج از عرف قرارداد، از مشتری کارمزد دریافت و وثایقی هم با توجه به اعتبار مشتری از وی اخذ کند.
این بررسی نشان میدهد که سازوکار طراحی شده بیشتر مشابه پیمان آتی ارز (Forwards) است که بر اساس تعریف، قراردادی است که در بازار غیرنظامیافته (OTC) یا بین مشتری و بانک منعقد میشود و بر اساس آن، طرفین متعهد میشوند جفت ارز مشخصی را به نرخ معین در آینده مبادله کنند. نرخ آتی ارز هم در این قرارداد با توجه به نرخ جاری ارز، تفاوت نرخ بهره دو پول در زمان قرارداد، هزینه پوشش تغییرات بالقوه منفی در اختلاف نرخ بهره و کارمزد عرف بازار تعیین میشود. پیمان آتی اگرچه به عنوان یک ابزار مدیریت ریسک شناخته میشود، اما با توجه به ویژگی غیر استاندارد خود، با محدودیتهایی هم روبهرو است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ - بهطور معمول، نرخ آتی ارز مورد استفاده در پیمان آتی غیر رقابتی است. برای نمونه در قرارداد ابلاغی بانک مرکزی، این نرخ توسط بانک تعیین میشود؛ هرچند شرایطی برای آن در نظر گرفته شده است.
۲ -کارمزدهای قابلتوجهی به طرفین معامله تحمیل میکند؛ چون این کارمزدها در بازار تعیین نمیشوند.
٣ -برای پوشش ریسک در سناریوهای پیچیدهتر نظیر پرداختهای ماهانه، نیاز به تعداد زیادی پیمان آتی است که هزینههای جانبی قابلتوجهی به همراه دارند.
۴ - امکان عقد پیمانهای آتی ارز، بهطور معمول برای بنگاههای بزرگ فراهم است. چنان که حداقل آن در این آییننامه هم ۱۰۰ هزار دلار درنظر گرفته شده است.
۵ - پیمان آتی، قراردادی دوطرفه است که بازار دست دومی برای خرید و فروش آن وجود ندارد، بنابراین بستن موقعیت معاملاتی معمولاً بسیار هزینهبر و غیرمنعطف خواهد بود. آییننامه حاضر هم واگذاری حقوق ناشی از قرارداد را منوط به اجازه بانک میداند.
۶ - ریسک اعتباری طرفین معامله، به دلیل عدم وجود کارکردهای مدیریت ریسک اتاق پایاپای بالا است.
بنابراین، ملاحظه میشود که پیمان ارزی معرفی شده توسط بانک مرکزی، از مزیت کشف نرخهای عادلانه قراردادهای آتی در بورس برخوردار نیست و در صورتیکه بانک در تعیین نرخ آتی- بهمنظور کاهش احتمال زیان خود- با احتیاط عمل کند، هزینههای قابلتوجهی بر مشتریان تحمیل خواهد شد که این موضوع از جذابیت قراردادها میکاهد. حداقل اندازه قرارداد تعیین شده هم، استفاده از آن را به بنگاههای بزرگ محدود میکند. از سوی دیگر، پیشبینی شده است که فقط بانک از مشتری وثیقه دریافت کند و به عبارت دیگر، ایفای تعهدات بانک حتمی پیشبینی شده است. بهعلاوه، تعدیل وثایق تنها با صلاحدید بانک انجام میشود که ممکن است بر کاهش توان مالی مشتری در کسب و کار وی تاثیرگذار باشد. بنابراین به نظر میرسد اگرچه معرفی این ابزار، گام مهمی برای ایجاد بازار آتی ارز در کشور برای حمایت از فعالان بخش اقتصادی و بازرگانی است؛ اما نواقص پیمان آتی لزوم معرفی ابزارهای کارآمدتری را در این بازار یادآور میشود که از آن جمله میتوان به قرارداد آتی ارز (Futures) و اختیار معامله ارز (Options) اشاره کرد. قرارداد آتی ارز، قرارداد تعهدی دو طرفه است که بر اساس آن مقدار مشخصی از یک پول پایه (معمولا پول خارجی)، به نرخ معاوضه مشخص (که به صورت مقداری از پول دیگر به ازای یک واحد پول پایه بیان میشود) در تاریخ سررسید، با پول دیگر (معمولاً پول داخلی) معاوضه میشود. طرفین معامله، براساس سازوکار قراردادهای آتی، وجهی را بهعنوان ضمانت ایفای تعهدات یا وجه تضمین نزد کارگزار یا اتاق پایاپای میگذارند که این وجه تضمین، متناسب با تغییرات نرخ آتی ارز، طی عملیات بهروزرسانی حسابها تعدیل میشود. جدول زیر مقایسه ویژگیهای قرارداد و پیمان آتی ارز را ارائه میکند: بنابراین با توجه به دو کارکرد اساسی بورس؛ یعنی تأمین منابع مالی درازمدت بنگاهها از طریق هدایت منابع پسانداز و مدیریت ریسک از طریق فراهم آوردن راهبردهای پوشش ریسک، ضروری است، مسئولان بازار سرمایه همانند بیشتر بازارهای اوراق بهادار دنیا، امکان معامله قرارداد آتی ارز را در بورس اوراق بهادار تهران فراهم کنند تا پاسخگوی نگرانیهای بنگاههای اقتصادی درباره ناپایداری قیمت، نبود معیاری برای سنجش قیمتهای آتی بهعنوان مبنایی برای برنامهریزی آتی، مواجهه واردکنندگان و صادرکنندگان با ریسک نوسان شدید نرخ ارز و در نهایت، نبود یک سازوکار بیمهای مناسب برای فعالیت در بازارهای مالی بهویژه ارز باشند.»
مذاکره با آمریکا
روزنامه مردمسالاری در یادداشت صفحه اول خود مطلبی دارد با عنوان مذاکره با آمریکا به قلم دکتر ابراهیم متقی که متن آن در پی آمده است: «پیشنهاد آقای احمدینژاد درارتباط با انجام مذاکره رودررو و در فضای رسانهای با باراک اوباما را میتوانیم نمونهای از ابتکارات دیپلماتیک رهبران سیاسی در مواقع اضطرار و در جهت تغییر الگوهای رفتاری دانست. اما تحقق این امر نیازمند زیرساختهایی است که هنوز در روابط ایران و آمریکا فراهم نشده است. چنین دیدارهایی در تاریخ سابقه داشته است. مثلاً در سال ۱۹۷۲ نیکسون ملاقاتی از این جنس با مائو به انجام رساند اما آن دیدار در شرایطی صورت گرفت که قبل از آن مشاور امنیت ملی آمریکا دیدارهایی را با مقامات و رهبران چینی به صورت محرمانه انجام داده بود و به نتایج موردنظر نائل شده بود. بنابراین هرگونه ابتکار دیپلماتیک نیازمند زمینههایی است که طبعاً تحقق آن میتواند فضای دیدار رهبران را در چارچوب مذاکرات سران فراهم کند.
در وضعیتی که آمریکاییها حتی حاضر نیستند سخنان مقامات ایرانی را در اجلاسهای بینالمللی بشنوند طبعاً انجام مذاکره در چنین قالب و فرمی کاری دور از ذهن است. اگرچه ایران آمادگی خود را برای انجام مذاکره به این شکل اعلام کرده است اما باید بدانیم که مذاکره چیزی فراتر از اعلام مواضع است. اعلام مواضع را روسای جمهور کشورها و مقامات تصمیمگیرنده میتوانند از طریق مصاحبه، سخنرانی یا دیدار با مقامات سایر کشورها بیان کنند. اما مذاکره این ویژگی را دارد که هر کشورتلاش میکند بر نقاط اشتراک مابین دو بازیگر و نقاط مثبت بازیگر دیگر تاکید کند و زمینه همکاری وتعامل را به وجود آورد.
بنابراین چنین ابتکارات دیپلماتیکی در فضایی که آمریکاییها تحریمهای گستردهای را علیه ایران اعمال کرده اند، فشارهای بینالمللی را علیه ایران تشدید کردهاند، موج ضد ایرانی در رسانههایشان گسترش دادهاند و جلوههایی از تهدید علیه ایران را در رسانهها و افکار عمومی بینالمللی منعکس میکنند کار دور از ذهنی به نظر میرسد.
اگرچه ایران آمادگی این را دارد که چنین ابتکاری را انجام دهد و این دیدار در مقابل رسانهها صورت پذیرد اما تحقق این ابتکار در کوتاه مدت امکانپذیر نخواهد بود.»
بوی تسویهحساب در اخراج علی کریمی
روزنامه تهران امروز یادداشتی دارد از جلال طالبی سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال ایران با عنوان بوی تسویهحساب در اخراج علی کریمی که متن آن در پی آمده است: «اخراج بازیکنی مثل علی کریمی که تا چندی پیش در مقام مشاور عالی مالک باشگاه استیلآذین نقش پررنگی در یارگیری این تیم در فصل نقل و انتقالات داشت بههیچ عنوان قابل پیشبینی نبود. همانطور که گفتوگوی عجیبش در مورد مدیریت باشگاه هم یک اتفاق غیرمنتظره به نظر میرسید. پس از کار کردن با علی کریمی در تیمملی شناخت نسبتاً کاملی از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری این بازیکن دارم. علی یک فوتبالیست بسیار زودرنج و درونگراست و در عین حال بسیار رئوف و خوشقلب است. تمام کسانی که کم و بیش با علی کار کردهاند یا با او همبازی بودهاند خوب میدانند که این بازیکن تنها درحالی طغیان میکند که از موضوع یا اتفاقی رنجیده شود. در دوران کوتاهی که به عنوان سرمربی در تیمملی فعالیت میکردم، علی کریمی یکی از بازیکنان با اخلاق و مورد علاقه من بود. در همان دوران تشخیص من این بود که اجازه بدهم علی بیشتر در خلوت خودش باشد. با علی وقتی همکلام میشوی نباید به سلیقههای شخصی یا طرز تفکرش کاری داشته باشی. با او میتوانید در مورد نوع تمرین و مشکلات فوتبال صحبت کنید. علی اساسا یک بازیکن معترض است و مشکلات را خیلی بیپرده بازگو میکند. این ویژگی از نگاه عدهای نقطه برتری و به اعتقاد عدهای دیگر نقطه ضعف بزرگی برای یک بازیکن درحد کریمی است. به اعتقاد من تنها ضعف علی کریمی این است که نظراتش را بدون در نظر گرفتن شرایط مطرح میکند. به هر حال با ورود آقای آجورلو به تشکیلات مدیریتی باشگاه استیلآذین سیاستها و رویکرد این باشگاه نیز دستخوش تغییر شده. علی بدون در نظر گرفتن این معادلات علیه مدیرعامل باشگاه صحبت کرد البته باز هم تاکید میکنم شناخت خوبی از خصوصیات رفتاری کریمی دارم و او را بازیکنی میدانم که تا کاری بهکارش نداشته باشند مشکلی برای کسی ایجاد نمیکند. بنده به تشکیلات باشگاه استیلآذین نزدیک نیستم اما تصور میکنم مصاحبه علی کریمی پاسخ به مسائلی بود که در این مدت او را اذیت میکرده. از تصمیم مدیران باشگاه استیلآذین مبنی بر اخراج علی کریمی بوی تسویه حساب بهمشام میرسد اما تردید نداشته باشید که نابغهای مثل او نبوغش را خارج از مرزهای ایران نشان میدهد. جنس بازیکن آرام و درونگرایی مثل علی کریمی با جنس فوتبالیستهای پرحاشیه و جنجالی امروز متفاوت است. از سال ۱۹۹٨ که این بازیکن رفتهرفته در تیمملی به یک چهره تاثیرگذار تبدیل شد تا امروز به یاد ندارم که کریمی بیدلیل به کسی تاخته یا بیحرمتی کرده باشد. بسیاری از چهرههای سرشناس فوتبال ایران بیدلیل به افراد اتهام میزنند یا با آداب اجتماعی بیگانهاند اما علی کریمی زمانی عصیان میکند که به قول معروف کسی چوب لای چرخش گذاشته باشد. در این ماجرا شخصاً برای فوتبال ایران متأسفم که یک بار دیگر از تماشای نبوغ علی کریمی محروم میشود نه برای بازیکنی که به اصول قابل احترامش پایبند است.»
تفاوتهای موگابه و ماندلا
روزنامه شرق سرمقاله خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان تفاوتهای موگابه و ماندلا به قلم عباس عبدی که در آن نوشته است: «دست تقدیر و هنرمندانهای برای درسآموزی ما و آیندگان وضعیت منحصر به فردی را خلق کرده که بسیار آموزنده و عجیب است. رابرت موگابه و نلسون ماندلا شباهتهای زیادی داشتهاند و دارند. هر دو مرتبط به یک نسلاند، موگابه ٨۶ ساله و ماندلا ۹۲ ساله، هر دو عمری طولانی داشتهاند. هر دو سیاهپوستاند و در دو کشوری که در همسایگی هم در جنوب آفریقا قرار دارند زندگی میکنند. هر دو آنان از سطح تحصیلی نسبتاً مشابهی برخوردارند. هر دو طعم تلخ بدترین نوع رژیمها، که آپارتاید و تبعیض نژادی باشد را با تمام وجود چشیدهاند و ظالمانه بودن این نوع حکومت را تا مغز استخوان خود تجربه کردهاند. هر دو آنان بخشی از بهترین دوران جوانی و میانسالی خود رادر زندان سپری کردند و هر دو آنان برای دفاع از حقوق مردمشان با تمام توان خود مبارزه کردهاند. گرچه ماندلا زمان بیشتری را زندان بود، اما موگابه هم در بیرون زندان مبارزه مسلحانه میکرد که خطرات و سختیاش کمتر از زندان نبود. هر دو آنان زنده ماندند و پیروزی مردمشان را شاهد بودند، و هر دو آنان حضور در بالاترین پلکان قدرت را تجربه کردند. اما در حالی که امروز ماندلا به نماد معتبرترین و با احترامترین سیاستمدار روی زمین و قرون اخیر تبدیل شده است، موگابه چیزی جز بذرهای نفرت و کینه را نکاشته است، و اگر به تعداد انگشتان یک دست منفورترین سیاستمداران جهان را به شمارش درآوریم، قاعدتاً رابرت موگابه در میان یکی از این پنج تن است و در مورد ماندلا، نیاز به شمارش پنج تن از محبوبترین سیاستمداران نیست، چرا که با فاصله زیادی از دیگران در رأس قرار دارد. پرسش مهم این است که چرا دو نفری که از یک نقطه شروع کردند و بخش مهمی از زندگی آنان شباهتهای بسیاری باهم دارد، در پایان عمر طولانیشان، در نقطه کاملاً متضادی از یکدیگر قرار گرفتهاند؟ نگاهی به وضع فعلی این دو کشور گویای همه واقعیتهاست. رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی که در سال ۱۹۹۰ در تحریم و انزوای کامل قرار داشت، امروز به یکی از کشورهای معتبر تبدیل شده و برگزاری جام جهانی فوتبال در آنجا نمونه روشن این اعتبار است. این کشور گرچه با مشکلاتی چون ایدز دست و پنجه نرم میکند، اما کمابیش روند رو به رشد خود و جایگاه قدرت منطقهای خود را حفظ کرد و جایگاه بینالمللی خود را به نحو بسیار چشمگیری ارتقا داد. در مقابل وضعیت زیمبابوه بسیار تأثرآور است. این کشور که در سال ۱۹٨۰ به لحاظ شاخصهای توسعه و در مقایسه با سایر کشورها نزدیک به رتبههای میانی بود، در حال حاضر جزء پنج کشور آخر در میان همه کشورها قرار دارد. فساد و تباهی، فقر، ظلم و ستم و بیکفایتی مشخصه این رژیم است. شاخصهای بیکاری و تورم در آنجا با هیچ کشور دیگری قابل مقایسه نیست. برای خرید یک عدد نان باید میلیاردها دلار زیمبابوه پرداخت شود و تورم سالانه به میلیاردها درصد میرسد. جشن سالروز تولد نلسون ماندلا، محدود به آفریقای جنوبی و مردم آن نمیشود و در سایر کشورها هم آن را جشن میگیرند، و جشن تولد رابرت موگابه به مفتضحترین مراسمی تبدیل میشود که در ذهن مردم فقیر زیمبابوه می گنجد. تفاوت این دو رهبر در کجا بود؟ اولین تفاوت که ناخواسته به نفع ماندلا شد، تأخیر ۱۰ ساله در پیروزی ماندلا در مقایسه با موگابه بود. موگابه در ابتدای دهه ۱۹۵۰ پیروز شد و ماندلا در ابتدای دهه ۱۹۹۰. گذشته از اینکه فضای گفتمانی این دو دهه تفاوتهای جدی دارند، تجربه ۱۰ ساله زیمبابوه پیش روی ماندلا بود و درسی بود که براساس آن راه رفته موگابه را تکرار نکند. تفاوت دوم، نگاه گوناگون این دو نفر به مقوله قدرت بود. کسب و حفظ قدرت و حذف دیگران و درخواست تبعیت از آنان و تشکیل نظام تکحزبی، برای موگابه اصل بود. او شاید متأثر از فضای رژیمهای کمونیستی هم بود، که برنامه آنان پیشبرد حکومت و کشور از طریق سلطه یک حزب بلامنازع بود. البته این تحلیل در خوشبینانهترین حالت مربوط به اوایل دوره حکومت رابرت موگابه است.
درمقابل ماندلا در ابتدای دهه ۱۹۹۰ که پیروز شد، فضای عمومی جهان علیه کمونیسم و استبداد و اینگونه شیوه حکومتداری بود، و نگاه او هم به قدرت و تأثیرگذاری بر جامعه، محدود به حضور در ساخت رسمی قدرت نبود، بلکه حضور در عرصه عمومی و بینالمللی برای ماندلا و آفریقای جنوبی دستاوردهای بیشتر به همراه داشت و حتی موجب شد جانشینان ماندلا نیز نتوانند خط مشی دیگری جز خط مشی دموکراتیک و انسانی ماندلا پیش گیرند. تفاوت سوم به نظرم اهمیت بیشتری دارد. هر دو نفر درمبارزه شجاعت لازم را داشتند، اما ماندلا شجاعت مصالحه را هم داشت؛ شجاعتی که بسیار ضروریتر از شجاعت مبارزه و مکمل آن است. برای یک مبارز؛ مبارزه کردن راحتتراز مصالحه است. البته مصالحه بدون مبارزه هم بیفایده است و نتیجهای ندارد و بهتر است نام تسلیمپذیری را بر آن گذاشت. به نظرمیرسد در فضای مبارزاتی این دو نفر، افکار عمومی و مردم حذف سفیدپوستان و مصادره اموال آنان و توزیع میان سیاهپوستان و انتقام گرفتن از سفیدها را به مصالحه ترجیح میدادند، بدون اینکه به تبعات این خواست توجه کافی داشته باشند. ارائه راهی دیگر در برابر این خواست، شجاعتی بیشتر از ایستادن در برابر نظام آپارتاید میخواهد. این کاری بود که ماندلا کرد، اما موگابه از انجامش ناتوان بود. موگابه هنوز هم به صورت عوامفریبانه و برای جلب حمایتهای تودهای جهت سرپوش گذاشتن بر فساد حکومتش، بر کینههای دیرینه و گرفتن زمینهای کشاورزی در دست سفیدپوستان تکیه میکند، اما ماندلا از همان روز اول بر بازسازی روابط نژادی انگشت گذاشت. برخلاف ظاهر قضیه، موگابه به خود اعتماد کافی دارد و نه به مردمش، به خودش اعتماد ندارد، چون قادر نیست نقشی مستقل در پیشبرد آنچه فکر میشود درست است، پیش بگیرد و به مردم خود نیر اعتماد ندارد، چون فکر میکند در انتخاب راه درست مردم با او همراه نخواهند بود. اما ماندلا هم به خود اعتماد داشت و هم به مردم خود. به خودش اعتماد داشت چون آنچه را که فکر میکرد درست است بر آن پای فشرد، هر چند عدهای از مردم نپسندند و آن را خلاف خط مشی مبارزاتی خود بدانند، و به مردم هم اعتماد داشت، چون میدانست آنان هم دیر یا زود به او خواهند پیوست و چنین هم شد. موگابه تفاوتی میان الزامات مبارزه سیاسی پیش و پس از پیروزی نگذاشت، اما ماندلا دقیقاً این تفاوت را رعایت کرد. موگابه از خود شخصیتی مستقل نشان نداد و هرچه بود دنبالهرو جوی احساساتی شد. و در نتیجه تاریخساز نشد، اما ماندلا بر عکس او، شخصیت خود را بروز داد و دیگران را با آن همراه کرد. موگابه هنوز که هنوز است، میخواهد نان مبارزه ضداستعماری و ضدنژادپرستیاش با یاناسمیت و رژیم رودزیا را بخورد، اما وضعیت ماندلا برعکس است. سابقه مبارزاتی او در برابر رفتار پس از پیروزیاش به حاشیه رفته است. به عنوان تکمله جالبترین نکتهای که در این میان دیده میشود، این است که بسیاری از افرادی که در حال حاضر برای دموکراسی مبارزه میکنند، در زبان موگابه را محکوم کرده و ماندلا را ارج مینهند، اما در عمل آنچه بیشتر از آنان دیده میشود، رفتاری موگابهگونه است نه ماندلاگونه.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|