جغد جنگ و قربانیانش
جنگ عراق از زبان نظامیان امریکائی گریخته از ارتش
حمید دادیزده
•
گروهبان جیمی ماسی که ۱۲ سال است مشغول کارآموزی دادن به تفنگداران امریکائی است و از شدیدترین نوع شستشوی مغزی و القای دکترین جنگ استفاده کرده می گوید: "من برای دولتم مردم بیگناه را کشتم".
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲ خرداد ۱٣٨۵ -
۲٣ می ۲۰۰۶
با تصاویر شروع کنید، چرا که یک تصویر از هزاران مقاله گویاتر است. بعد ماجرا را مستقیم از زبان خود افراد بخوانید. هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان -----ایوان مدائن را آئینه عبرت دان.
سخن از عراق در میان است، سرزمینی که زمانی جزئی از خاک ایران بود و در شهر بغداد یکی از بزرگترین مراکز علمی زمان قرار داشت، نظامیه بغداد. فاصله بین نظامیه بغداد و نیشابور و طوس در خراسان محل رفت و آمد علما و فصحا بود.بخشی از آثار تمدن بشری در این سرزمین قرار دارد. علیرغم میل و نظر جهانیان انسان متمدن با عالیترین ابزار جنگی این خاک را اشغال کرده و برای استقرار "سالاریت مردم" این خاک را جولانگه خود قرار داده است. در ظاهر چنین اعلام شده بود که برای به کرسی نشاندن اراده مردم، این همه تانک و توپ لازم است تا دموکراسی واقعی پیاده شود.آورندگان دموکراسی نیز خود با نیت خیر پا به این خاک نهاده بودند. در قلب بغداد جائی که جرثومه فساد یعنی دیکتاتور عراق حکمران بود اینک منطقه ای است که "قرین زون " نامیده می شود. اینجا هر چند نامش "منطقه آبی" است که در بر گیرنده مفهومی از صلح و آرامش دارد، اما محل استقرار مخربترین سلاح ها و محل کار بانیان سالاریت مردم عراق نیز هست. از همین "منطقه آبی"که با کشنده ترین ابزار جنگی و تجهیزات نابود کننده نگهبانی می شود قرار است فراورده های مردم سالاری بروید و خاک خون رنگ عراق را برای زیستن مردم آماده سازد. از همین ناحیه مرکزی بغداد معروف به "قرین زون" است که زندان ابو قریب اداره می شود؛ زندانی که حاملین پیام مردم سالاری زمانی به رهبری خانم کارپینسکی(رئیس وقت زندان) و به سخن او به دستور آقای رامسفلد شنیعترین شکنجه ها را علیه اسیران جنگی روا داشتند. عراق مرکز طلای سیاه است.زمانی برژینسکی، مشاور امنیتی آمریکا گفته بود که"نفت چنان کالای گرانبهائی است که نباید در دست کسانی مثل اعراب باشد". حالا همان رویاها در حال واقعی شدن است. موزه های عراق، آثار تاریخی و عتبات مقدسه آن که قرنهاست نگهداری می شده در حال نابودی است.مهمترین رودی که خروشان است و جاری، چاههای نفت است. اینجا شهر بصره است، نامی آشنا در تاریخ این منطقه.اینجا محل استقرار ارتشیان بریتانیا ست.این نظامیان منادی آزادی در سوم آوریل ۲۰۰۴ به دستور فرماندهان قرین زون ۷۵۵ بمب خوشه ای آغشته به اورانیوم از آسمان بر سر مردم ریختند، هر یک از این بمبها به ۱۴۷ یا بیشتر بمب کوچک تبدیل شده و اهداف خود را منفجر کردند. . زخمهائی که مردم عراق از دوران حاکمیت جبارانی جون صدام داشته اند با زخمهای روحی و روانی که در دوران اشغال متحمل شده اند، دهه ها بر جان و تن آنان سنگینی خواهد کرد. حال اراده مردم عراق چگونه به تخت خواهد نشست پرسشی است که همه صلح دوستان جهان می کنند. افراد نظامی نیروهای ائتلاف هر روز با مشاهده پیامدهای این تجاوز راه خود را تغییر می دهند و از جبهه ها دور میشوند.
جغد جنگ بالهای خود را گسترده و دندانهای خون آلود خود را نشان می دهد. این حیوان انسان خوار به طور سیری ناپذیر قربانی میگیرد و ویرانی می آفریند. غذای این جغد خانمانسوز جان انسانهاست و مدتهاست پنجه های این جغد به همسایگی ایران رسیده است.اتمسفر تیره و تاری که بالهای این جغد وحشی می آفریند بیش از همه زندگی کودکان و زنان را نابود میکند و آثار تمدن بشری را ویران می سازد. کسانی که سالها زیر بالهای ویرانگر این جغد بوده اند، اینک فغان سر داده و خواهان آنند که زبان بر گشایند و از آنچه بر آنها رفته سخن بگویند. آنان دیگر حاضر نیستند مقهور چنگالهای این هیولا باشند. بنا براین، بخش وسیعی از سربازان و افسرانی که با امید رهایی مردم عراق از جور حکومت صدام و نیز نابودی سلاحهای کشتار جمعی به عراق رفته بودند با مرور زمان و با مشاهده اهداف کارگزاران این جغد خونریز جنگ از صفوف مقدم محاربه می گریزند و داستانهای خود را به جهانیان بازگو میکنند.هر چند که هنوز مردم جهان برخی از داستانهای هولناک فراریان جنگ ویتنام را به خاطر دارند. فراریانی که هنوز هم در سایه زندگی میکنند و از پیامدهای آن جنگ در عذابند.روشن است که در محیط پر تنش اشغال نظامی تروریسم هم جان میگیرد و هر روز بر جو انتقام و روح کشتار افزوده می شود، تروریسمی که بر آتش جنگ هیمه می گزارد و گدازه هایش بر هیچ کسی رحم نمی کند.
به نوشته آقای بیل نیکولاس در مجله "آمریکای امروز" (۶ مارس ۲۰۰۶)" از آغاز تجاوز آمریکا به خاک عراق حد اقل ٨۰۰۰ نفر از نیروهای نظامی امریکا از صفوف جنگ گریخته اند. تنها از پائیز ۲۰۰٣ تعداد ۴٣٨۷ سرباز ارتش و نیز ٣۴۵۴ نفر از نیروی دریائی و ٨۲ نفر از پرسنل نیروی هوائی از میدان جنگ گریخته اند. معمولا نیروی دریائی آمار فراریان از جبهه های جنگ را هر سال پیگیری نمی کند اما از ماه سپتامبر گذشته تعداد ۱۴۵۵ نفر از تفنگداداران امریکائی به عنوان فراری ثبت شده اند. تاریخی که به گفته کاپیتان جی دلاروس، سخنگوی سازمان تفنگداران امریکا، پایان سال مالی است.
سوابق فراریان از جبهه فعال جنگ طبق سال مالی ثبت می شوند، بنابر این طبق ، آماری از تعداد فراریان از آغاز جنگ در ماه مارس ۲۰۰٣ تا این تاریخ وجود ندارد.
نویسنده فوق ادامه می دهد که: برخی از وکلائی که سربازان فراری را نمایندگی می کنند اظهار داشته اند که ادامه جنگ در عراق سبب شده که سربازان این جنگ را زیر سوال ببرند ولی پنتاگون سرگرم سرکوب فراریان جنگ است. آقای تاد انساین ( Tod Ensign ) که مسئول سازمان "سرباز شهروند"(سیتیزن سولجر) است میگوید:"آخرین چیزی که آنها(سربازان فراری) میخواهند این است که مردم امریکا در این مورد فکر کنند... اینکه الان شرایط شبیه ویتنام شده است." این سازمان که مخالف جنگ است خدمات حقوقی در اختیار فراریان جنگ میگذارد. از زمان ۱۱/۹ (زمان حمله به برجهای دوقلو در نیویورک)، تعداد فراریان کاهش یافته است. در دوران جنگ ویتنام آمار فراریان بغایت بیشتر بود. در سال ۱۹۷۱ تعداد ٣٣۰۹۴ نفر از ارتش امریکا فرار کرده اند. که %٣.۴ نیروی نظامی امریکا را شامل می شود. اما الان از ۱.۴ میلیون نیروی نظامی در آمریکا آمار فراریان %۲۴. ۰. را شامل می شود.
بدیهی است که در دوران حساس درگیری، که جنگ افروزان بر آنند تا افکار مردم به موضوع جنگ متمرکز گردد، صدای فراریان نظامی در دهلیزهای ممیزی دولتی خفه میگردد و مردم چندان اطلاعی از واقعیات زمینی پیدا نمی کنند. اما زمان اطلاعات و سرعت گردش افکار این فرصت را میدهد که خبرنگاران متعهد این داستانها را بازگو کنند. جاشوا و براندی کی Joshua and Brandi Key) ) همراه با سه فرزند خود ماجرای جنگ در عراق را بازگو می کنند.
جاشوا از میدانهای جنگ در خاک عراق گریخته و برای در امان ماندن از تنبیهات سنگین در شرف اخذ پناهندگی در کاناداست.همسر او به زبان ساده هدف خود از زندگی را در شرایط بحرانی کنونی چنین میگوید:
"آن چه که ما میخواهیم این است که سر پناهی به فرزندانمان بیابیم تا بچه ها در یک محیط آرام و دنج بزرگ شوند ، به مدرسه بروند و دوست پیدا کنند."براندی کی" در حالی که فرزند ۶ ماهه خود را با حوله تمیز میکند و در صندلی جلو ماشین دوج کاروان که فعلا محل زیست و خانه موقتی آنهاست، نشسته با نویسنده سخن میگوید. جاشوا کی امریکائی است و ۲۷ ساله و اخیرا ارتش امریکا را ترک گفته است. آقای "کی" خود را یک امریکائی میهن دوست می نامد که به تمام "ارزشهای امریکائی" باور دارد.او در یک شهر کوچک اکلاهما بزرگ شده و قبل از پیوستن به ارتش امریکا به عنوان جوشکار ساعتی حدود ٨ دلار درآمد داشته است.اما فشار شدید مالی و خانواده پر جمعیت انگیزه ای شد که به استخدام ارتش در آید.
"تصمیم من آن بود که در واحد سازنده پل وارد شوم ، واحدی که غیر قابل اعزام به جنگ بود.می خواستم نزدیک خانواده خودم باشم.او به ارتش پیوست و به کار آموزی اعزام شد. در این دوره بود که او متوجه شد که با امضای این قرارداد او در وضعیتی قرار گرفته که میشد هر لحظه او را به جنگ فرستاد. او می گوید: در همان روزهای اولین متوجه میشوی که حضور تو در صفوف ارتش فقط حالت صوری دادرد.تو فقط با یک کد معنی پیدا میکنی( هر سربازی را با یک شماره شناسائی می کنند) و باید هر زمان خفه بشوی و زبان در کام برکشی.به ما گفتند که میخواهیم به شما یاد بدهیم که چگونه خشن ترین قاتلین بد عنق در میدانهای نبرد باشید. من از همان لحظه ها فکر میکردم که چه اشتباهی کرده ام و خودم را زیر سوال برده بودم".
• "در واحد نظامی کلرادو"
مرا به فورت کارسن در کلرادو فرستادند و در این ایستگاه بود که نیروهای اعزام سریع قرار داشتند.حالا در پایگاهی بودم که هر لحظه ممکن بود به جائی اعزام شوم. اما من با این هدف نیامده بودم.من ناراحت بودم و از فرمانده مستقیم خود خواستم سوالی بکنم.بعد از طی مراحل اداری و یافتن سلسله مراتب پاسخ سوال من این بود:" برو بیرون گم شو از این اداره".دو هفته مرا به شدت تنبیه کردند. آنها گفتند که ما تو را آدم می کنیم، تو را می شکنیم و تسلیم نظامیگری را یادت میدهیم.تصمیم خود را گرفته بودم.اما در فوریه ۲۰۰٣ تمام وسایل آقای کی بسته بندی و در قالب گروه اعزامی به عراق ارسال شد.
"به ما گفته بودند که صدام حسین یک قاتل شروری است و باید دهان او را خرد کنیم.من باور کرده بودم که در عراق سلاحهای کشتار جمعی وجود دارد و بنا بر این جنگ را عادلانه می دانستم.فکر می کردم بهتر است هر چه زودتر از شر اهریمن خلاص شویم تا بچه هایم در آینده مشکل برخورد با صدام را نداشته باشند."
واحد نظامی آقای "کی" دومین گروه از نظامیان بود که بعد از هجوم وارد عراق شدند.او میگوید که ارتش نظم و انظباط خاصی نداشت. غذای و آب کافی موجود نبود و ما گاهی غذای خود را از دیگر گروهانها کش می رفتیم.وارد "رمادی" شدیم. وظیفه من نگهبانی در خیابانها و نیز هجوم به خانه ها بود. ما درهای خانه ها را با مواد منفجره ویران می کردیم، سپس وارد خانه شده و در گروه شش نفری مردها را دستگیر به بیرون می فرستادیم تا بازجوئی شوند و زنان و کودکان در حالی که سلاحهایمان را بر آنها نشانه می رفتیم اسیر می کردیم و سپس خانه را کاملا زیر و رو می نمودیم. سربازان اجازه داشتند هر چه را که دلشان می خواهد از خانه عراقیها بدزدند"
"مردم عراق و مادران ما را به دید ماموران دولتی نمی نگریستند. از دید مادران ما دشمنان آنها بودیم و آنها طوری به چشمان ما می نگریستند که اگر می توانستند همان دقیقه گردن ما را می دریدند."
وقتی که به فلوجه اعزام شدیم، متوجه شدم که عراقیها نیز وارد جنگ و مقابله با ما شده اند. ما اینک هر شب زیر حمله خمپاره اندازهای آنها بودیم.او می گوید هر چند که من هم در هدف تیر آنها بودم اما فکر می کردم عراقیها برای کشور خود می جنگند.
• حس همدردی با مردم بی گناه
آقای "کی" می گوید به ما گفته بودند که همه عراقیها را در جبهه جنگ به عنوان دشمن ببینید مگر اینکه بی گناهی آنها ثابت شود و در این مورد از پیامدهای کارتان هرگز پشیمان و متاسف نباشید". در جریان یک بازرسی و کنترل عبور و مرور خودروها آقای "کی" هم سرنشین تانکی بود که اتومبیلی را که از نقطه کنترل عبور کرد منفجر کردند.بچه و پدری توی ماشین بود. پدر در جا کشته شد اما کودک زخمی گردید. آقای کی بچه را پانسمان کرد و به نزدیکترین بیمارستان برد. حال از زبان خود این تفنگدار بخوانید:
"من اجازه نداشتم این کا را بکنم چر ا که این اقدام من نوعی نشان دادن همدردی با دشمن بود". بعد از اینکه ماشین را بازرسی کردند هیچ نشانی از کالای ممنوعه در آن نیافتند. او با تاسف چنین می گوید:
"ما نفهمیدیم که جرا این اتومبیل را نگه داشتند" او می گوید که کسی احساس مسئولیت نمی کند. او از فاجعه ای که در منطقه رمادی عراق دیده سخن می گوید:" ما به گوشه ای رسیدیم و دیدیم که اعضا بدن انسانها همه جا افتاده، سرها از بدنها جدا شده اند و هیچ سربازی مسئولیتی را نمی پذیرفت.من جلو رفتم تا ببینم که آتش سوزی یا چیز دیگر وجود داشته، فقط دیدم که تقنگداران سر یک عراقی را مثل توپ فوتبال به هم پاس می دهند. این کار مرا از جنگ بیزار کرد.و به مسئول مستقیم خود گفتم که من دوست ندارم شریک این کارها شوم و جزئی از این واحد باشم.اما روز بعد فرمانده تانک به من گفت که خفه شو.این کارها در حیطه اختیار من نیست و به من مربوط نمی شود.
• "کتابی که دگرگونی آفرید"
یکی از دوستان "کی" کتابی با پست دریافت می کند که عنوان کتاب این بود:"امریکا روح خود را به نفت خام سعودیها فروخت"مطالعه این اثر کلا نظرش را نسبت به مضمون جنگ دگرگون ساخت." وقتی که به عراق رسیدم از بس آشغال همه جا دیدم که پرسیدم چرا این همه آشغال همه جا ریخته. مردم عراق گفتند از برکت وجود شماست.شما ریختید. هر چه کتاب را خواندم باور کردم که ما این کشور را ویران کردیم در این ۱۴ ماه. ارتش آمریکا نقشه ریخت، نیرو فرستاد و حمله کرد اما همه این ارکستر بزرگ برای یک چیز بود، ما همه آنجاییم به یک هدف، و آن هم دسترسی به نفت بود."
برخی آقای "کی" را ملامت می کنند که چرا از جبهه فرار کرده به قرارداد خود با ارتش امریکا وفادار نمانده است. پاسخ او چنین است: این یک جنگ غیر قانونی بود و در واقع این من نبودم که به قرار داد خودم وفادار نماندم این ارتش امریکا بود که به قرارداد خودش پای بند نماند. من فکر می کردم که به عراق رفته ام تا دموکراسی و آزادی را گسترش دهم اما فکر می کنم من آنجا بودم تا از آن ممانعت کنم."
در یک مرخصی کوتاه که اندکی هم دیر شده بود کی از وکیلش می پرسد آیا جز به عراق رفتن من حق انتخابهای دیگری دارم. وکیل پاسخش این بود یا سوار هواپیما میشی میری به عراق یا جایت تو زندان است. او نتوانست بازگشت به جنگ را برای خود توجیه کند بنابراین اسباب و اثاثش را بست به شهر دیگری گریخت و ۱۴ ماه مخفیانه در فیلادلفیا زیست. کی از مهارتهائی که در کارآموزیها یاد گرفته بود سود برد و مسیر خروج از امریکا را پیدا کرد. به کانادا فرار نمود. ربکا کرق ، که روزنامه نگار مستقلی است می نویسد: آقای کی اینک به سوی آینده نامعلوم پیش می رود، شهرها را دور میزند و از ماجراهای جنگ حرف می زند و دنبال اخذ اقامت پناهندگی در کاناداست.
براندن هوئی ( Brandon Hughey ) نیز از فراریان جنگ عراق است. او به امید دریافت حقوقی که بتواند در ادامه تحصیلات کمکش کند داوطلبانه به جنگ پیوست. او فکر میکرد که که ضروری است به جنگ با صدام برویم چرا که که اگر او سلاحهای کشتار جمعی را به کار بندد و این سلاح ها را داشته باشد، دیگر امنیت از شهرهای ما خواهد رفت."نخست من هم حامی جنگ بودم و آنرا زیر پرسش نمی بردم.او می گوید علاقه داشت کشته شود"تا امریکا را ایمن نگه دارد."او در دوران کارآموزی نظامی امکان دریافت اخبار را نداشت.اما وقتی تمرینات اولیه را گذراند، آخرین خبرها را از جبهه های جنگ دریافت داشت."به طور روشنی دریافتم که امریکا هیچ سلاح کشتار جمعی در عراق پیدا نکرده است. و این ادعا که صدام حسین با گروه آلقاعده ارتباط دارد هم به ثبوت نرسید" من عصبانی شدم. فکر می کردم جان ما سربازان امریکائی بی خود تلف می شود"وقتی اسمش برای اعزام خوانده شد، براندی با پژوهش از طریق اینترنت کسانی را یافت که از جنگ ویتنام فرار کرده بودند و خواهان کمک به او هم بودند.کار جور شد و براندی از فورت هود تکزاس به سن کاترین انتاریو در کانادا منتقل گشت.نظر براندی این است که جورج دبلیو بوش با قوانین بین المللی همراهی نمی کند.بخشی از فراریان جنگ عراق که به کانادا آمده اند آقای جفری هاوس را وکیل خویش انتخاب کرده اند:
"من در دادگاه بر آن خواهم بود که از حقوق موکلینم دفاع کنم. استراتژی من این است که به این نکته دفاعیات خود را متمرکز سازم که جورج بوش به قوانین بین المللی وفادار نمانده است." این وکیل دادگاهای کانادا استدلال میکند که" ایالات متحده امریکا به مفاد مقاوله نامه هائی چون چارتر ملل متحد وفادار نمانده و با موافقت نامه های ژنو نیز همراه نبوده است . آیا سربازی که در ۱۷ سالگی قراردادی را امضا می کند باید فقط به مفاد قوانین بین الملل وفادار بماند و رئیس جمهور خیر؟ من این طور اندیشه نمی کنم. فکر نمی کنم که آن عادلانه باشد"
چتربازی نیز از میدان نبرد در عراق می گوید. نام او جرمی هینزمن است که در ۲۰۰۱ به ارتش امریکا پیوسته و در واحد هوانیروز ٨۲ وظیفه دار بود.می خواستم در ارتش کار کنم اما در قسمتهای خدماتی؛ نه جنگی.او میگوید:"در دوران آموزش اولیه به ما آموزش می دادند که اگر به من در ارتش دستوری دادند که غیر اخلاقی و غیر قانونی باشد، وظیفه من این است که از دستور متابعت نکنم." هینزمن ادامه می دهد، " و من احساس می کنم که تهاجم به عراق و اشغال کردن این کشور یک اقدام غیر اخلاقی و غیر قانونی است".
به گزارش کتبی سی.بی.اس. امریکا هر سربازی که در دوران جنگ از صفوف ارتش بگریزد حد نهایت جرمش مجازات مرگ است، اما معمولا هر سربازی برای فرار از جنگ حدود ۵ سال زندان در پیش دارد.فراریان از جنگ عراق هر چه بیشتر به اطلاعات واقعی و حقایق زمینی این اشغالگری وقوف پیدا می کنند همانقدر بیشتر بر حقانیت اقدام خویش پای می فشارند. برای نمونه طبق قوانین بین المللی در مناطق جنگی جائی که غیر نظامیان زندگی می کنند استفاده از سلاح هائی که مواد منفجره آنها غیر قابل کنترل است، ممنوع است و در صورت استفاده ار این نوع بمبها و مهمات و تلف شدن غیر نظامیان، به عنوان جنایات جنگی عاملین این عملیات قابل تعقیب است.در عراق از بمبهای خوشه ای استفاده می شود. در شهرها و روستاهای پر جمعیت این بمبها تلفات وسیع غیر نظامیان را بهمراه داشته است. بمبهای خوشه ای که از هوا شلیک می شوند و مهمات خوشه ای که از سطح زمین نشانه می روند معمولا در مسیر خود به بمبهای ریزتری تقسیم می شوند وقتی یک بمب خوشه ای آتش می شود، در آسمان منفجر می شود و بعد صدها بمب کوچک( sub munitions and bomblets ) و مواد منفجره در شعای صدها و هزاران فوت می پراکند. سایمون لارسن می نویسد " آمریکا و انگلستان به طور رسمی در سوم آوریل ۲۰۰٣ پذیرفتند که از آسمان عراق از بمبهای خوشه ای ریخته اند.وقتی در اول آوریل منطقه مسکونی الحیلله با بمب خوشه ای بی-ال-یو ۹۷ مورد بمبارا قرار گرفت هر بمب خوشه ای ۲۰۲ بمب کوچک را در فاصله پیرامونی به اندازه دو میدان فوتبال پراکنده کرد. نخستین گزارشات از دقایق آغازین حاکی از آن بود که ٣٣ غیر نظامی تکه پاره شده و ٣۰۰ نفر زخمی گشتند.سازمان عفو بین الملل این اقدام را محکوم کرد و گفت:"استفاده از بمب خوشه ای حمله ایست به همه ساکنان منطقه و آن تضییع خشن قانون بین الملل و انساندوستانه است". مطالعه این قبیل اخبار و گزارشات وجدانهای بیدار تفنگدادران را می آزارد. او می افزاید که برخی از این مواد منفجره که در سطح زمین می مانند و عمل نمی کنند، بسیار خطرناکند. هزاران قطعه از این مواد منفجره عمل نکرده در مناطق مسکونی و دورافتاده جان غیر نظامیان را تهدید می کند. حتی در ۲٨ و ۲۹ مارس ۲۰۰٣ دو سرباز آمریکایی با پا گذاشتن رو این مهمات جان باختند.فراریان از جنگ عراق اینک سخن می گویند. برای ثبت در تاریخ بهتر است از زبان این افسران ماهیت این جنگ باز گو گردد تا عبرتی باشد برای وجدانهای بیدار و هشداری بر کسانی که احیانا خواهان درو شدن مردم ییگناه ایران زیر نهیب تانکها و غرش بمب افکنهای اشغالگران عراق باشند.
"من داریل آندرسون هستم، ۲۲ ساله. ابتدا در آلمان غربی، مقر نظامی آمریکا بودم.در ۱۵ ژانویه ۲۰۰۴ به عراق اعزام شدم.هفت ماه در بغداد ماندیم، جائی که من زخمی شدم و پاداش "پرپل هارت" گرفتم.بعد به آلمان اعزام و در مقر نظامی ۶ کارآموزی دیدم. موقع بازگشت به عراق ژانویه بود. نتوانستم به خودم بقبولانم که برگردم و آدم بکشم.وقتی وارد بغداد میشی، همه جا کشت و کشتار و ویرانی می بینی.ما برای مردمی می جنگیم که می خواهیم به آنها خدمت کنیم. اما آنها از ما متنفرند.و هر وقت تو به خیابان میروی، آنها به تو تیراندازی می کنندو چون تو کشور آنها را اشغال کرده ای. فرماندهان از شما می خواهند که به خانه، زندگی، محل کار انها بروی جاده های آنها را قطع کنی و خانه هاشان را ویران کنی. تو یک نیروی اشغالگری هستی.تو زندگی روزانه مردم عراق را خراب میکنی .تو یک آزادکننده نیستی. تو به کاشانه مردم حمله میکنی و آنها را می کشی."..."وقتی تو در کشوری هستی که مردم آنجا را نمی شناسی، دوست را از دشمن تشخیص نمی دهی، مرتکب جنایات می شوی.حتی در آن واحد ارتشی که قرار داری، اگر کسی مخالف جنگ هم باشد، نمی تواند بر زبان بیاورد، چرا که در آن صورت جایش در زندان خواهد بود. من برای این هدف به ارتش نیامده بودم".
من ایوان بروبک هستم ۱۹ ساله.در ژوئن ۲۰۰٣ به ارتش پیوستم.من به عراق رفته بودم تا با انسانهای بد بجتگم. وقتی وارد عراق شدم، خودم را یک معضلی برای آن شهر کوچک و مردم آن یافتم. من یک راه حل نبودم، بلکه مسئله آفرین بودم." او که به کانادا گریخته ، می گوید"هر روز در عراق مردم بیگناه کشته می شوند.من و همراهانم بایستی به اتومبیلهائی که با سرعت می رفتند تیر اندازی می کردیم، مردم را می کشتیم.مردمی که احتمالا تلاش می کردند دنبال کار خودشان بروند." ..."آنها به این افراد "ستیزه جو " نام داده اند. آما انها نیستند.آنها مردم هستند که همه چیز خود را از دست داده اند.آنجا یک بچه ئی بود که از ما تنفر داشت.ما همه اعضای خانواده او را کشته بودیم.زن، مرد، بچه های خانواده جز او کشته شده بود.او دنبال گرفتن نوعی انتقام بود.او یک انسان ناامیدی ایست، ستیزه جو که نام داده اند نیست.من اهل ال سالوادور هستم، فکر میکردم این جنگ عادلانه است.اما الان فکرم عوض شده است".
کودکان عراقی در یک دهه پایانی اقتدار دیکتاتور بغداد بیشترین آسیبها را از تحریمهای آمریکا دیدند، حال که نیروهای ناجی عراق حاکم کشور شده اند همان کودکانند که هر روز در آغوش پدرانشان پرپر می شوند ویا در هراس از نیروهای اشغالگر در منتهای بهت و حیرت و خطر زندگی می کنند.به تصاویر بنگرید، هر تصویر از صد مقاله گویاتر است.
هینزمن ۲۶ ساله که در بالا ذکر شد کسی بود که علاقه وافر به حضور در ارتش داشت.اما مطالعه پیامدهای جنگ او را به راه دیگری کشاند و سرنوشت دیگری برای این جوان رقم زد. او میگوید:"زمانی که در قندهار افغانستان بودم مشغول بر پا کردن مقر نظامی آمریکا بودیم.من می خواستم در عملیات غیر جنگی شرکت کنم، اما برای من حق انتخاب نبود.من در پیش رویم فقط چشم انداز رفتن به عراق و کشتار مردم در آن سرزمین را داشتم. آن هم با بهانه های دروغین. چرا که سلاح های کشتار جمعی پیدا نکردند و ارتباطی بین صدام حسین و بعثیها با بنیادگرایان اسلامی و بن لادن هم به اثبات نرسید و برای من اندیشه پدید آوردن دولتی در عراق که موافق آمریکا باشد تلاش در مسیر دموکراسی نبود.من نمی خواستم وارد عراق شده و مرتکب پایمال کردن حقوق بشر بشوم".
در مجموعه اسناد و مدارکی که "رودی قرین" در رسانه های الکترونیکی جمعاوری کرده چنین می خوانیم:"با این که مهمترین چهره زمان یعنی هانس بلیکس سوئدی، که بالاترین مقام سازمان ملل در عراق بود و مدتها با گروه بزرگ خویش مشغول درنوردیدن عراق و یافتن آثار سلاح های کشتار جمعی بود،اعلام کرد سلاحی از آن دست نیافتیم باز امریکا به این اقدام قانونی گردن ننهاد. هانس بیلیکس با جسارت تمام نوشت:" خیلی جالب است که امریکا اظهار داشت که صد در صد یقین دارد که این سلاح ها در عراق وجود دارد اما صفر در صد اطمینان دارد که این سلاحها در کجا قرار دارند".نویسنده انساندوست از زبان ارتشیان و مردم می نویسد:"جنگ درد و بلای غیر قابل تصوری به خود به همراه می آورد. سربازان،کودکان، زنان و سالخوردگان کشته می شوند، نقص عضو می گردند و اشکنجه روحی می بینند. جنگ روح و روان کسانی را که آدم می کشند نیز فرسایش می دهد. جنگ محیط زیست را نابود میکند. جنگ بی نهایت هزینه اش بالاست.جنگ منابع انسانی را غارت می کند و فعالیتهای بشاش زندگی را کور و مختل می سازد. جنگ افروزان هر گز به مردم نمی گویند که آنها به این جهت به جنگ می روند که بازار جدیدی برای سوداندوزی خویش باز کنند و در این مورد به منابع نفتی دسترسی پیدا کنند"
• ارتشیان امریکائی یخشی از قربانیان جنگ افروزی
گفته می شود که جنگ روح و روان انسانها را می فرساید و عوارض دائمی در سربازان پدید می آورد. هر چه مدت اقامت افراد در جبهه ها بیشتر باشد عوارض ناشی از آن عمیق تر خواهد بود. آمار منتشره نشان می دهد که دهها تفنگدار و سرباز عراقی دست به خود کشی زده اند تا از بازگشت به میادین جنگ و کشتار رهائی یابند.از سوئی آمار کسانی که به نارسائیهای روانی و مغزی دچار شده و زندگی و قوه تعقل آنها ضربه دیده بیشتر می شود.در سوم ماه می ۲۰۰۶ آسوشیتد پرس می نویسد علیرغم ارتکاب به خود کشی ا ابتلا به بیماریهای شدید روحی و روان پریشی ارتش امریکا همچنان نیروهائی را که ثبات نداشته و تحت پوشش مداوای پزشکه بودند با تجویز داروهای ضد افسردگی به عراق برگردانده است.همین مقاله می افزاید "که این کار نقض صریح خود قوانین نظامی آمریکاست ".گزارشی که طبق قانون آزادی اطلاعات منتشر شده می افزاید که فقط در ماه قبل ۲۲ نفر از پرسنل فعال نظامی در گیر در عراق خودکشی کرده اند و حدود ٣۰۰ نفر به سبب داشتن بیماریهای روانی عمیق و جدی به مقامات حرفه ای پزشکی معرفی شده اند. آقای "ورا شروا" مسئول سازمان تحقیقات مبنی بر محافظت جان انسانها می گوید "این همه بی مسئولینی را نمی فهمم که چرا سربازانی را که افسردگی شدید دارند با این داروهای خطرناک مداوا می کنند که نهایتش ارتکاب به خود کشی است، شما به دست خودتان بمب های شیمیائی فعال تهیه می کنید"(از همان منبع)
سربازان اعزامی به جبهه ها هر چه بیشتر با واقعیات جنگ آشنا می شوند بیشتر از پیوستن مجدد به آن می گریزند. یکی از مواردی که مورد توجه اذهان آزاده و بیشتر سربازان گشته ، گزارشی است که مایک وکریا آترا مطرح کرده است.در اینجا برای روشن شدن اذهان خوانندگان قسمتهائی از این نوشتار ترجمه می گردد:
عراقیها از متها پیش می گفتند که تفنگدادران امریکائی در دهکده" حادثه" به طور عمدی و انتقام جویانه ۱۵ نفر افراد غیر نظامی و غیر مسلح را کشتند که ۷ زن و ٣ بچه بین آنها بود.یک دختر بچه باقیمانده از یک خانواده می گوید سربازان امریکائی به خانه حمله کرده "و پدرم را در که در حال نماز بود به گلوله بستند و کشتند". یک سند ویدیوئی که از این کشتار توسط یک عراقی تهیه شده وضعییت خانه را پس از حمله نشان می دهد.یک اطاقی غرقه شده در خون و همه جا اجزائی از بدن انسان و سوراخهای گلوله ها بر دیوار.این واقعه در روز ۱۹ نوامبر رخ داده است . طبق گفته برخی از مقامات نظامی با توجه به عکس هائی که بعد از این حادثه بر داشته شده نشان می دهد که قربانیان از فاصله نزدیک گلوله باران شده اند به شیوه اعدام؛ حتی عکسی هست که یک مادر و فرزند کوجکی را نشان میدهد که بر روی کف زمین به شیوه نماز گزاران خم شده اند و در همان حالت تیر خورده و کشته شده و در خون خفته اند .این سخنان را یک مقامی اظهار داشته که نخواسته اسمش علنی شود تا تحقیقات ادامه پیدا نماید. مقام دیگر نظامی می گوید که این غیر نظامیان توسظ سربازان امریکائی به طور عمد کشته شده اند و آن هم به دلیل کشته شدن یکی از همقطاران آنها در بمب گزاری کنار جاده بوده است.
• افزایش فراریان سربازان امریکا از جنگ عراق
آقای داق لوریمر در مقاله ای تخت عنوان" ما در عراق نخواهیم جنگید" از کسان بیشتری خبر میدهد و داستان معروف تفنگدار عضو گارد ملی آمریکا، کامیلو مجیا را از زبان او چنین نقل قول میکند:
"تنها توجیه جنگ در عراق پول است و هیچ سربازی نباید به عراق رود و برای نفت جان خود را وقف کند."...."من شاهد رنچ و درد مردم عراق بوده ام که کشورشان ویرانه ای شده و هر روز بیشتر در معرض تحقیرو هجوم ، اشغال و حکومت نظامی هستند. تجربه من در این جنگ زندگی مرا دگرگون نمود."
در ۲۵ فوریه مقامات ارتش آمریکا در فورت استوارت ایالت جورجیا اعلام کردند که گروهبان کوین بندرمن، تفنگدار ۴۰ساله و مکانیک ارتش از اعزام به عراق سرپیچی کرده و به دادگاه نظامی سپرده شده است.اگر محکوم گردد مجازات ۷ سال زندان را خواهد داشت. ده روز پیش بندرمن یادداشتی به فرمانده خود داده و در آن اعلام کرده بود که به عنوان "یک مخالف با وجدان جنگ"بعد از هفت ماه حضور در جنگ عراق از ارتش کناره گیری می کند.این قبیل افراد رو به فزونی است.آقای استیو مورس، که مدافع حقوق سربازان امریکائی است می گوید تماس با این مرکز از ۱۷۰۰۰ نفر در ۲۰۰۱ به ٣۲۰۰۰ نفر در ۲۰۰۴ رسید. کارل وب ٣۹ ساله نیز می گوید"من آدمی را نخواهم کشت. این جنگ مورد قبول من نیست.من در طرف اشتباهی ایستاده ام. این جنگ همه اش در مورد منافع و نفت است"(از اظهارات کارل به روزنامه سنت لوئیس پست دیسپچ)در دفاعیاتش هنگام سخن با هفته نامه دیگر وب می گوید: من فرد پاسیفیستی نیستم.من از اعزام به عراق سرباز زدم چون فکر می کنم امریکا در مسیر اشتباهی گام بر میدادرد. فکر میکنم این جنگ برای آزاد کردن مردم عراق نیست، بلکه به بند کشیدن آنهاست".زمانی که از گارد ملی خواستند برای کارآموزی حاضر شوند وب کنار ایستاد.او الان فراری است و از سوی دولت فدرال حکم دستگیری او صادر شده است.
• میراث جنگ عراق برای نسلهای آتی
میراث جنگهای مدرن زهرآگین و مخرب است و ضمنا ماندگار. هنوز مردم ویتنام پس از حدود نیم قرن کشته می شوند. بمبهای عمل نکرده، مواد شیمیائی به جا مانده، مینهای کاشته شده هر از گاهی جان آدمیان را از بین می برد. میراث جنگ عراق نیز زهرآلود و خطرناک است . بنا به تحقیقات انجام شده شلیک بمبهای آغشته به اورانیوم در عراق دهه ها در محیط زیست این سرزمین ویرانی و در جان انسانها امراض کشنده ای را سبب خواهد شد. برای درک این نکته و مشاهده آمار و ارقام می توانید به آدرس( Poisonous legacy ) مراجعه کنید.
جغد جنگ را از خود دور کنیم تا بالهای پرنده صلح توان پرواز یابد، و تا دلهای مشتاق فضای تنفس و عشق ورزی بیابند.تا کرامت انسانی و بخشش جای انتقام و تنفر را بگیرد.(ادامه دارد)
منابع:
در تهیه این نوشتار از مآخذ زیر استفاده شده است:
۱ - مقاله سایمون هلوق در سایت زد-نت Irregular Weapons Used Against Iraq
۲-مقاله پائولو پونتونیر در سایت آلترنت
٣-گزارش ام اس ان بی سی از مقاله آسوشیتد پرس
۴-مقاله بیل نیکولاس در مجله آمریکای امروز
۵-مقاله مایک وکریا، در MSNBC.com
۶-دیده بان آمریکا- USA WATCH.COM
۷-داق لوریمر، ما در عراق نخواهیم جنگید، از زبان فراریان جنگ.
|