سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انجیل به روایت ماندلا
مشک فشانی رسانه ای، فراموشی سیاسی


آلن گرش - مترجم: بهروز عارفی


• «نظام آپارتاید مطمئنا شرم آور است، ولی باید آن را با نرمش متحول کرد». اگر «کنگره ملی آفریقا» به این پندهای ملایمت جویانه (یا توصیه های پرزیدنت ریگان) گوش داده بود، ماندلا در زندان جان می داد، آفریقای جنوبی به هرج و مرج گرفتار می شد و جهان دیگر نمی توانست اسطوره ی مسیح جدید را بسازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ مرداد ۱٣٨۹ -  ۱۹ اوت ۲۰۱۰


«قهرمان دوران ما»، عنوان شماره ویژه کوریه انترناسیونال («نامه بین المللی»، چاپ پاریس – ژوئن-اوت 2010) بود. مجله «نوول ابسرواتور» از قافله عقب نمانده و در شماره 27 مه 2010 خود نوشته است: «او تاریخ را تغییر داد». این دو مجله در مقاله های خود که تصویر خندان نلسون ماندلا را به همراه دارد، همزبان او را تحسین می کنند. اوج این ستایش ها فیلم «شکست ناپذیر»* ساخته کلینت ایستوود است (1). همزمان با برگزاری جام جهانی فوتبال در آفریقای جنوبی، سراسر کره زمین در کیش شخصیت آینده نگر ژرف بینی وحدت نظر دارند که با رد خشونت ملت خود را بسوی سرزمین موعودی هدایت کرد که در آن سیاهان، دورگه ها و سفیدپوستان با هماهنگی زندگی می کنند. زندانی روبن آیلند که هم بندانش مادیبا (نام قبیله ای ماندلا) صدایش می کردند، سال های طولانی را در زندان گذراند. اکنون، زندان وی به یک زیارتگاه الزامی مهمانان خارجی کشور تبدیل شده است. او یادآور «گذشته» ای تا حدودی مبهم، یعنی دوره آپارتاید نفرت بار است که تنها واکنشی که بر می انگیخت، محکومیت جهانی و در صف نخست، در میان دموکرات های غربی بود.
عیسی مسیح دوهزار واندی سال پیش بر روی صلیب از جهان رفت. گروهی از پژوهشگران در مورد رابطه مسیح انجیل و مسیح تاریخ کاوش می کنند.از زندگی زمینی «پسر خدا»** چه می دانیم؟ برای بیان تاریخ رسالت او چه مدارکی در اختیار داریم؟ آیا شهادت نامه هائی که از «عهد عتیق» استخراج شده، معتبر است. میتوان تصور کرد که حلقه زدن بر گرد «ماندلای تاریخی» بسیار ساده تر است، بویژه که ما انجیلی در اختیار داریم که خود او نوشته است (2). و نیز از گواهی های مستقیم بسیاری برخورداریم. و گر نه، اسطوره ماندلا همان قدر غیر قابل دسترس می نماید که عیسی مسیح به روایت انجیل ها. چنین بر می آید که یاد آوری این موضوع که مسیح جدید، در گذشته «تروریست»، «هم پیمان کمونیست ها» ، اتحاد شوروی (آن هم در دوره «گولاگ») و یک انقلابی مصمم بود، تحمل ناپذیر است.
کنگره ملی آفریقا (ANC) که متحد استراتژیکی حزب کمونیست آفریقای جنوبی بشمار می رفت، در سال 1960 پس از کشتار تاون شیپ «شارپ ویل» در 21 مارس که چند ده نفر تلفات داد ، به مبارزه مسلحانه پرداخت. سیاهان علیه «پاس» اجباری (نوعی گذرنامه داخلی) به تظاهرات پرداختند. ماندلا که تا آن زمان طرفدار مبارزه قانونی بود، اطمینان یافت که حاکمیت سفید پوست هرگز بصورتی صلح آمیز از قدرت و امتیاز های خود دست بر نخواهد داشت. کنگره ملی در ابتدا به خرابکاری اولویت داد و البته بصورتی محدود از سلاح «تروریسم» هم استفاده کرده و حتی چند بمب در کافه ها منفجر کرد.
مادیبا که در سال 1962 دستگیر و محکوم شد، بعد از سال 1985 چند بار پیشنهاد آزادی را در برابر دست کشیدن از خشونت رد کرد. او در خاطراتش می نویسد که « ستمگر همواره از خشونت استفاده می کند، ستمدیدگان چاره دیگری جز پاسخ خشونت آمیز ندارند.» و فقط ستمدیدگان از طریق بسیج توده ای فزاینده و با حمایت نظام بین المللی مجازات های بیش از پیش سخت دربستر زمان، توانستند پوچی نظام اختناق را نشان داده و حاکمیت سفید پوستان را به ندامت وادارند. هنگامی که اصل «یک نفر، یک رای» واقعیت یافت، ماندلا و کنگره ملی آفریقا در جهت ایجاد جامعه ای «رنگین کمان» و پذیرش تضمین دادن به اقلیت سفید پوست نرمش نشان دادند. آنان حتی مجبور شدند در مورد طرح تحول اجتماعی کوتاه بیایند. (والبته این داستان دیگری است)
استراتژِی «کنگره ملی آفریقا»از پشتیبانی گسترده مادی و معنوی اتحاد شوروی و «اردوگاه سوسیالیستی» برخوردار بود. شماری از کادرهای آن در مسکو و هانوی آموزش دیدند. نبرد سراسر غرب آفریقا را فرا گرفته بود. ارتش آفریقای جنوبی تلاش می کرد سرکردگی خود را بر آن منطقه تحمیل کند. مداخله سربازان کوبائی در آنگولا در سال 1975، و پیروزی های بدست آمده و از جمله در کوئیتو کوآناواله در ژانویه 1988 به از هم پاشیدگی ماشین جنگی رژیم نژاد پرست و تحکیم بن بستی که با آن روبرو بود منجر شد. ماندلا معتقد است که نبرد کوئیتو کواناواله «نقطه عطفی در آزادی قاره ما (آفریقا) و خلق من(3) به شمار می رود». او نمی بایست آن را فراموش میکرد. به همین خاطر بنا به دعوت او، پرزیدنت فیدل کاسترو مهمان ویژه مراسم بزرگداشت انتخاب وی به ریاست جمهوری آفریقای جنوبی در سال 1994 بود.
در این برخورد میان اکثریت جمعیت و هیئت حاکمه سفید پوست آفریقای جنوبی، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، اسرائیل و فرانسه (این آخری تا سال 1981) در «طرف بد» می جنگیدند، یعنی در طرف مدافعان آپارتاید و به بهانه مبارزه با مخاطره کمونیسم. چستر کرکوکر،مقام کلیدی «تعهد سازنده» پرزیدنت رونالد ریگان در آفریقای غربی در سال های دهه 1980 نوشت: «آفریقای جنوبی بخاطر ماهیت و تاریخش بخشی از تجربه غربی و بخش لا ینفک از اقتصاد غرب بشمار می رود» (فارین افرز، زمستان 1981-1980). واشینگتن که در سال 1975 از پروتوریا (آفریقای جنوبی) درانگولا پشتیبانی کرده بود، تردیدی در فرار از تحریم فروش اسلحه به این کشور به خود راه نمی داد و با سرویس های اطلاعاتی آفریقای جنوبی همکاری نزدیک کرده و هر تصمیم محدود کننده بر ضد این کشور را رد کرده و اکثریت سیاه را در انتظار تحولی تدریجی به نرمش فرامی خواندند.
در 22 ژوئن 1988، هیجده ماه پیش از آزادی ماندلا و قانونی شدن کنگره ملی آفریقا، وزیر مشاور در امور خارجه امریکا، جان وایت هد در برابر کمیسیونی از سنای امریکا اظهار می داشت: «باید اعتراف کنیم که انتقال به سوی دموکراسی غیرنژادی در آفریقای جنوبی بیشتر از آن که ما خواهانش هستیم به زمان نیاز دارد.» . او ادعا می کرد که مجازات ها هیچ «اثر تخریبی در روحیه نخبگان سفید پوست آفریقای جنوبی» نخواهد داشت و در درجه نخست جمعیت سیاه پوست را در مضیقه خواهد گذاشت.
رونالد ریگان در آخرین سال ریاست جمهوری اش، یک باردیگر تلاش کرد و البته بدون موفقیت، که مانع از مجازات رژیم آپارتاید از طرف کنگره آمریکا شود. آن زمان او به تجلیل از «رزمندگان آزادی» در افغانستان و نیکاراگوئه پرداخته، «تروریسم» کنگره ملی آفریقا (ANC) و سازمان آزادی بخش فلسطین را نکوهش می کرد.
بریتانیا هم بیکار ننشسته بود. دولت خانم مارگارت تاچر تا آزادی ماندلا از زندان در فوریه 1990، هر دیداری با کنگره ملی آفریفا را رد می کرد. در جریان برگزاری نشست سران کشورهای مشترک المنافع در اکتبر 1987 در شهر وانکوور کانادا، تاچر با تصویب مجازات مخالفت کرد. هنگامی که از وی سوال شد که نظرش درباره تهدید کنگره ملی آفریقا در مورد حمله به منافع بریتانیا در آفریقای جنوبی چیست؟ او پاسخ داد: «این نشان می دهد که این کنگره، یک سازمان تروریستی معمولی است» در آن هنگام، انجمن دانشجویان محافظه کار وابسته به حزب، پوستر هائی پخش می کرد که در آن آمده بود: «ماندلا و همه تروریست های کنگره ملی آفریقا را به دار بیاویزید! آنان قصاب اند». عاقبت، دیوید کامرون، نخست وزیر جدید بریتانیا تصمیم گرفت که بخاطر این رفتار در فوریه 2010 عذرخواهی کند. اما، مطبوعات به موقع به او یادآوری کردند که خود وی در 1989 به دعوت لابی ضد مجازات به آفریقای جنوبی سفر کرده بود.
اسرائیل تا پایان، متحد زوال ناپذیر رژیم نژاد پرست پروتاریا باقی ماند و به اودر برنامه نظامی هسته ای و ساخت موشک کمک کرده، اسلحه تحویل می داد. در آوریل 1975، رئیس جمهوری کنونی اسرائیل، شیمون پرز که در آن زمان وزیر دفاع بود، قرارداد امنیتی بین دو دولت امضا کرد. یک سال بعد، اسرائیل از بالتازار جی فورستر، هوادار پیشین نازی ها و نخست وزیر وقت آفریقای جنوبی با تمام تشریفات استقبال کرد. مسئولان سرویس های امنیتی دو کشور هر ساله گرد هم آمده و مبارزه با «تروریسم» کنگره ملی آفریقا و سازمان آزادی بخش فلسطین را هماهنگ می کردند.
اما وضع فرانسه چگونه بود؟ دولت ژنرال دوگل و جانشینان راست گرای او بدون عذاب وجدان با پروتاریا رابطه داشتند. ژاک شیراک در مصاحبه ای با مجله نوول ابسرواتور (که در بالا آمد) از پشتیبانی خود از ماندلا با فخر یاد می کند. او مانند بسیاری از رهبران راست فرانسه حافظه اش را در این مورد از دست داده است. و خبرنگاری که با وی مصاحبه می کند، این فراموشی او را بی هیچ تذکری می پذیرد. شیراک که از 1974 تا 1976 نخست وزیر فرانسه بود، در ژوئن 1976، قرارداد شرکت فراماتوم را برای ساخت نیروگاه هسته ای در آفریقای جنوبی تایید کرد. بدین مناسبت، روزنامه لوموند در شماره اول ژوئن 1976 نوشت: «فرانسه جزو گروه نادر کشورهای عجیب و غریبی است که دولت پروتاریا را «مطمئن» ارزیابی کرده است». در همان زمان، روزنامه ساندی تایمز چاپ آفریقای جنوبی در صفحه اول خود چاپ کرد: «زنده باد فرانسه. آفریقای جنوبی قدرت اتمی می شود.» با این که فرانسه در اثر فشار کشورهای آفریقائی در سال 1975 تصمیم به قطع فروش تسلیحات به آفریقای جنوبی گرفت، این کشور به تعهدات خود در اجرای قراردادهای امضا شده به مدت چند سال ادامه داد. در همان حال، زره پوش های پانهارد و هلیکوپترهای آلوئت و پوما با داشتن جواز ساخت، در آفریقای جنوبی تولید شدند.
با وجود گفتار رسمی که آپارتاید را محکوم می کرد، دولت فرانسه، دست کم تا سال 1981 به اشکال مختلف با رژیم نژادپرست همکاری کرد. الکساندر دو مارانش، که از 1970 تا 1981، رئیس مرکز اسناد خارجی و ضدجاسوسی فرانسه (Sdece) بود، فلسفه راست گرایان فرانسه را چنین خلاصه می کند:
«نظام آپارتاید مطمئنا شرم آور است، ولی باید آن را با نرمش متحول کرد (4)» اگر «کنگره ملی آفریقا» به این پندهای ملایمت جویانه (یا توصیه های پرزیدنت ریگان) گوش داده بود، ماندلا در زندان جان می داد، آفریقای جنوبی به هرج و مرج گرفتار می شد و جهان دیگر نمی توانست اسطوره ی مسیح جدید را بسازد.
-----

عنوان اصلی مقاله:
Embaumement médiatique, Amnésie politique
L’Evangile selon Mandela, Par Alain Gresh
Le Monde Diplomatique, Juillet 2010
--------

پاورقی ها:
1 – Mona Chollet, « Les dérobades d’ « Invictus », Le Lac des signes, 12 janvier 2010, http://blog.mondediplo.net
2- کتاب ماندلا: راه طولانی بسوی آزادی، انتشارت فایار، پاریس، 1995
3- Ronnie Kasrils, « Turning point at Cuito Cuanavle », 23 mars 2008, www.iol.co.za
4 – Alexendre de Marenches et Christine Ockrent, Dans le secret des princes, Stock, Paris, p.228.
--------   

توضیحات مترجم:
* Invictus یا شکست ناپذیر، عنوان شعرکوتاهی از نویسنده ایرلندی، ویلیام ارنست هنلی است که بارها در فرهنگ توده ای تکرار شده است. این شعر، شعر مورد علاقه نلسون ماندلا است. این شعر در سال 1875 بدنبال قطع یک پای نویسنده در بستر بیمارستان نوشته شده است و از مقاوت او در برابر درد بیماری و قطع عضو یاد می کند. ابتدا، این شعر عنوان نداشت، اما در سال 1900، آرتور هیلر کوچ این عنوان را برای آن برگزید. به همین دلیل ، کلینت ایستوود آن را برای فیلم خود انتخاب کرده است.
** گروهی از مسیحیان اعتقاد دارند که مسیح «پسر خدا»ست.

لوموند دیپلماتیک، ژوئیه 2010. ir.mondediplo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست