راه ناگزیر سکولاریسم در ایران (۱)
یاسر عزیزی
•
از بدو پیدایی اندیشههای نو و آشنایی پارهای از تحصیل کردههای ایرانی با آرای مدرن غربی، فکر سکولاریسم نیز در میان بخشهایی از ایشان رسوخ کرد. برای نمونه این جملهی "میرزا صالح شیرازی" که هنگام بازگشت از اروپا و در شرحی که بر اوضاع آن زمانِ عثمانی ِ تحت انقیاد مذهب به سال ۱۸۱۸ م نوشته است:"فیالواقع هر دولتی که ملاها خود را مدخل آن نموده، بنا را بر حیله بازی گذارند، هرگز آن دولت و آن ولایت ترقی نخواهد کرد."
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣۰ مرداد ۱٣٨۹ -
۲۱ اوت ۲۰۱۰
مقدمه
چندی قبل در مطلبی**، بنا بر جملهای از میرحسین موسوی در منشوری که برای جنبش سبز پیش نهادهاست، عقلانیت توحیدی مورد اشارهی وی را با خوش بینیای که در همان مطلب مورد تاکید قرار داده بودم، وسوسهای دئیستی خواندم. اخیرن نیز فایلی صوتی از سرداری سپاهی (سردار مشفق نامی است) منتشر شده است که در آن، این مقام امنیتی ظاهرن ذی نفوذ از پروژهی ده سالهی موسوی با عنوان جزوهی "زیست مسلمانی" یاد کرده است و مدعی شده است که موسوی اساسن قصدی بر ورود و حضور تمام قد در عرصهی انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی نداشته است، بلکه صرفن بر آن بودهاست تا از طریق کاندیداتوری خود تریبونی برای طرح و ارائهی پروژهی خود دست و پا کند. پروژهی زیست مسلمانی مورد ادعای این سردار سپاه، توصیفی شبیه مطلب پیشین نگارنده از عقلانیت توحیدی ِ موسوی میکند. با تکرار این تاکید که نمیتوان نوعی خوش بینی در ارائهی آنچه بیان میشود در طرح این نوشتار را از نظر دور داشت.
سردار مشفق مدعی است که پروژهی موسوی بر مبنای حکومت دینداران و نه حکومت دینی استوار است. وی توصیفی سکولار از این پروژه ارائه نموده، بنا بر ادعای او، موسوی به اتفاق حلقهای از مشاورینش که هیچ نسبتی با جریانات اصلاح طلب رسمی ندارند، طی ده سال به این باور رسیدهاند که دین باید بتواند افرادی را از حیث فردی تربیت کند، که در صورت احراز جایگاهی در قدرت، منشاء فساد و ظلم نباشند و بر این اساس لزومی بر وجود حکومت دینی که بخواهد بالاجبار دین را در جامعه و بر مردم تحمیل نماید نیست. پیش از این نیز کسانی چون علی مطهری، اسدالله بادامچیان و امثال ایشان، چنین مدعیاتی را در مورد موسوی مطرح کرده، باوری نزدیک به این نظر را مطرح میساختهاند که موسوی متاثر از شریعتی معتقد به "اسلام منهای روحانیت" است و به این علت نمیتواند اعتقاد باطنی به ولایت فقیه داشته باشد و حتا اگر تمایلی عاطفی به آیت الله خمینی در موسوی دیده شده است، باز هم بواسطهی همان الگوی شریعتی است که به رغم بدبینی نسبت به حوزههای فقهی، به ندرت کسانی از آن حوزهها را شایستهی قبول و تایید میدید. (ناگفته نماند که موسوی در مصاحبهی منتشر نشدهای از دههی شصت که دو سال پیش در هفتهنامه شهروند امروز منتشر شد، صراحتن نزدیکی خود را به چنین گرایشی در قبل از انقلاب مورد اشاره قرار داده بود)
اگر تمامی این مفروضات را بپذیریم و به تز "اسلام منهای روحانیت" شریعتی برسیم که در دستگاه پرتناقض و مبهم اندیشههای شریعتی رنگ و بویی از حوزههای جدید اندیشهی دینی را ترسیم میکند، کارپایهی این مطلب فراهم میشود.
پیدایی اندیشهی سکولار در ایران
از بدو پیدایی اندیشههای نو و آشنایی پارهای از تحصیل کردههای ایرانی با آرای مدرن غربی، فکر سکولاریسم نیز در میان بخشهایی از ایشان رسوخ کرد. برای نمونه این جملهی "میرزا صالح شیرازی" که هنگام بازگشت از اروپا و در شرحی که بر اوضاع آن زمانِ عثمانی ِ تحت انقیاد مذهب به سال ۱۸۱۸ م نوشته است:"فیالواقع هر دولتی که ملاها خود را مدخل آن نموده، بنا را بر حیله بازی گذارند، هرگز آن دولت و آن ولایت ترقی نخواهد کرد."(١) به خوبی نمودار این تحول در اندیشهی ایرانیان است. چنین رویکرد متاثر از تحولات نوین اندیشه حتا در میان پارهای از رجال حکومتی زمان قاجار همچون امیرکبیر، سپهسالار، حسن رشدیه و ... نیز دیده میشد. چنانچه بنابر سندی از اسناد وزارت خارجه بریتانبا، در سال ۱۸۴۵ امیرکبیر به کنسول بریتانیا در تبریز چنین گفته بود:"دولت عثمانی وقتی توانست به احیای اهمیت خود بپردازد که تسلط ملاها را در هم شکست."(۲) تاملی در "مکتوبات" و سایر آثار "میرزا فتحعلی آخوندزاده" گواه افراطی ترین شکل گرایشات سکولاریستی در آن دوره است.
بنابراین اندیشه سکولاریسم همراه با مشروطیت و به صورت تبعی وارد حوزههای نظری ما شد اگر چه در بدو امر بواسطهی غلبه گرایشات التقاطی ِ سطحی نزد امثال ملکم و از طرفی تاثیر روحانیون بر توده مردم، به شدت در حاشیه قرار گرفت.(٣) کیفیت برداشت از سکولاریسم نزد این روشنفکران ایرانی در این مجال مورد نظر ما نیست چه خود ضرورت پرداخت اساسیتر به مفهوم سکولاریسم و لائیسیته را میطلبد که قصد مطلب بر آن نیست(٤) بلکه صرفن بر آن بودم تا سابقهی ظهور و حضور اندیشهی سکولاریسم در ایران را مختصرن ارائه نموده در حالی که رژیم پیشین سعی زیادی نمود تا عرصهی دولت را به سمت عرفی شدن پیش ببرد چرایی عدم اهتمام و تمکین چنین مفهومی را در حدود توان ذهن و قلم مطرح کنم، گرچه قصد جدی بر آسیب شناسی این صورت ندارم .
جامعهی ایران بنا بر واقعیات موجود و سابقهی تاریخی جامعهای مذهبی بودهاست و از این حیث با همهی جوامع عرفی شدهی امروزی اشتراک هویتی دارد. اما چرا چنان جوامعی – ولو هنوز هم گرایشات مذهبی گاه و بیگاه در عرصههای عمومی تجلیاتی داشته باشد- به چنین درجهای از قاعدهمندی ِ سکولاری رسیدهاند اما جامعهی ما پس از حدود ۱۵۰ سال، هنوز و همچنان در میان جهل به مفهوم از سویی و تجرید از واقعیت از دیگر سوی دست و پا میزند؟ درست است که زمینهی تحول در جوامع غربی دیرپاتر بودهاست، اما آیا همهی عوامل در این سابقهی تاریخی جمع است؟ بی تردید علل دیگری نیز در کار بودهاست که با تاملی موجز بر سیر پیدایی و مانایی سکولاریسم در غرب درصدد نزدیکی به علل و پیش گذاردن نظری در بهبود اوضاع برخواهیم بود.
زمینههای سکولاریسم در غرب
واقعیت این است که سکولاریسم در غرب سیری طبیعی داشته است و این سیر طبیعی اتفاقن از درون حوزههای معرفت دینی ریشه داشت. به بیانی دیگر اگرچه میتوان در مورد افراد به صورت مجزا قرینهای پیدا کرد که در حوزهی آتئیسم(خداناباوری) یا آگنوستی سیسم(ندانم گویی) سیر میکردند،اما سکولاریسم به عنوان مفهومی عمومی که بتواند بر همپیوندی تاریخی دین و دولت یا دین و عرصهی عمومی گسل قاطعی ایجاد کند، آرام آرام و شاید ناخواسته از دل خود مذهب نضج گرفت.
اگر پیدایی حکومت کلیسا بر اروپا را در انتقال پایتخت امپراتوری بزرگ روم از رم به بیزانس(قنسطنتنیه کنونی) توسط کنستانتین – امپراتور وقت- در قرن چهارم میلادی تعریف کرده اند، چه برای اولین بار در حوزهی امپراتوری نهاد دولت یا قدرت در آن زمان از نهاد دین(کلیسا) دور افتاد و تدریجن فکر حکومت مستقیم در کلیسا پیدا آمد، جدایی سکولار دین از دولت و حوزهی عمومی نیز پایههای علیاش را در حاکمیت کلیسا و قرون ۱۵ و ۱۶ مییابد. رشد و پیدایی آیینهایی چون کالوینیسم، لوتریینسم، پتیسم(پارسامنشی) و در اشلی عمدهتر از پتیسم، پیوریتانیسم(پاک دینی)، دئیسم(دین طبیعی) و شعوباتی از این دست در سراسر پهنهی اروپا، خاصه انگلستان و هلند، به رغم صلبییت و تعصب آلودگی دینی غالب این کیش های جدید نسبت به کاتولیسم به عنوان مذهب رسمی و حاکم که کلیساهای رسمی آن را نمایندگی میکردند، منجر به تقابلی جدی و اساسی با دین رسمی و نهاد کلیسا شد. گرچه نمود این کیشهای نو، گاه در قالب زهد گرایی فردی، گاه در شکل مال اندوزی تشویق شده بود(٥) باری اما عمدهی کاری که این نوکیشان انجام دادند، یورشی بود که به عنصر میانجی به مثابه پاپ و کشیش در رابطهی مومن و خدا صورت دادند. این پایه ریزی ناخواستهی فردیتگرایی دینی، اگرچه در حوزهای چون دئیسم بواسطهی بهرههای فلسفی از دکارت و کوششهای لایب نیتس صورت فلسفی به خود گرفت و شکلی تمامن سکولار پیدا کرد (در مطلب ارجاع داده شدهی پیشین در باب مفهوم دئیسم توضیح داده شد)، اما بعدها و توسط فیلسوفانی چون کانت و هگل تکمیل و تقویت شد.
(کوششهای فلسفی مورد اشاره محدود به کانت و هگل خواهد بود که طی مطلب آینده بدان خواهیم پرداخت و سپس به تلاشهای ناقص یا ناراست ایرانی در این حوزه اشاره خواهد شد).
اشارات و منابع
*. http://azizi61.blogfa.com
**. akhbar-rooz.com
----------
١- آدمیت،فریدون. فکر آزادی و مقدمهی نهضت مشروطیت، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۴۰ صص۳۴-۳۵
٢- پیشین ص۵۰
٣- جهت مطالعه و آشنایی، مراجعه به "مشروطهی ایرانی" نوشتهی ماشاءالله آجودانی، "نقش علما در انقلاب مشروطیت ایران" نیز "روشنفکران ایران در عصر مشروطیت" از لطف الله آجدانی، هر سه از انتشارات اختران در کنار آثار فریدون آدمیت و "تاریخ مشروطهی ایران" از احمد کسروی توصیه میشود.
٤- در بارهی بحث نظری در مفهوم سکولاریسم و لائیسیته، دو اثر ارزشمند در ایران به چاپ رسیده است که یکی با عنوان "لائیسیته چیست؟" نوشتهی "شیدان وثیق" از انتشارات اختران و دیگری "لائیسیته" نوشتهی "گی آرشه" از نشر آگه می باشد.
٥- برای آشنایی بیشتر در این زمینه، "اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه داری""ماکس وبر" که با چند ترجمه در ایران منتشر شده است منبع مناسبی است.
|