سالگرد جان باختن فدائیان خلق سعید و علی امیرشکاری
•
بلافاصله بعد از ترور سعید مأموران ارتجاع برادر جوانتر او, علی را دستگیر کردند. این جلادان، در بازداشتگاه از علی می خواهند که طی سه روز آینده، یا در یک نمایش تلویزیونی برادر خود را, بعنوان فدایی محکوم کند یا که او را به جوخه ی اعدام خواهند سپرد. علی در پاسخ تنها از اهداف انقلابی برادرش و از خواسته های دمکراتیک مردم سخن می گوید. این فدایی نوجوان به عنوان اولین اعدامی فدائیان در بعد از انقلاب در برابر جوخه ی اعدام قرار گرفت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣۰ مرداد ۱٣٨۹ -
۲۱ اوت ۲۰۱۰
سرانجام اختناق سیاه رژیم دیکتاتوری و وابسته ی شاه در طوفان طغیانی خشم همبسته و فراگیر مردم ایران درهم فرو پاشید. بهار آزادی هرچند کوتاه، امّا زیبا در تنوع اندیشه ها و با امید به ژرفش رویش آزادی توده ها در استقلال آفرینش ایرانی آزاد، آباد و سربلند رخ نمود.
دراین بهار زیبا، امّا سایه ی سیاه ارتجاع و فریاد شوم ریا با پوشش عبای اسلامی، سنگینی می کرد. ارتجاع شوم سیاه، که بطور سنتی بلندگوهای مدرن شده ی مساجد رژیم شاه را در دست داشت، از همان اوان زیبایی فراگیر آزادی، استقلال و شکوه همبستگی ملی را در هاله ای از ابهام انحصار می کشاند.
در سایه روشن ارتجاع نوپا، امّا هنوزکم توان، جوانان و نواندیشان میهن، همچون فداییان خلق سعید و علی امیرشکاری که سالها در جو اختناق حاکم رژیم پهلوی، در خفای ضرور پیکار به قیمت جان، تجربه ی مبارزاتی آموخته بودند, همراه دیگر مبارزین تلاش داشتند تا در پیشگیری از گسترش اختناق سیاه در پوشش عبای ریای اسلامی، آگاهی دمکراتیک را در میان توده ها فراگیر سازند.
ارتجاع سیاه امّا با سوار شدن بر جو اعتماد انقلابی و باورهای دینی مردم، با ریا بجای خواست های دمکراتیک مردم, جمهوری اسلامی را بر محور تفسیر منافع فقه ها و تثبیت حاکمیت ارتجاع اسلامی بتصویب رساند.
ارتجاع سیاه فقها در وحشت از آگاهی توده ها در همان اوان با انتخاب سیاست تثبیت گام بگام، در هر شرایطی با سرکوب ممکن دگراندیشان چهره ی کریه و ضددمکراتیک خود را نمایان تر می ساخت. آنها ابتدا در اوج ریا جوانان مبارز را با چماق اعتقاد توده ها تهدید و در گام بعدی کتاب های دگراندیشان و کتابفروشی سعید را در میان بهت مردم و اعتراض کارگران معدن پابدانای کرمان به آتش کشیدند. ارتجاع اسلامی کتابفروشی سعید را، تنها به این دلیل به آتش کشید، که در آن به درخواست کارگران کتاب های مورد علاقه ی باورهای مختلف بفروش می رسید.
ارتجاع شوم سیاه با آتش زدن کتابفروشی ها در برابر بهت باورهای مردم و خشم کارگران و رزمندگان جویا و جوان، نانوشته، امّا بطورعیان منشور وحشت حاکمیت فقهای اسلامی را برای همه چنین فریاد می زد: "کسی که امروز کتاب ها را به آتش می کشد، فردا در تنور همین آتش جان هر دگراندیش و هر نواندیشی را خواهد سوزاند."
در تحقق همین پیام وحشت به خواسته های دمکراتیک مردم بود, که نیروهای ارتجاع اسلامی در ٢٧ مرداد ١٣۵٨ در خفای تروری جنایتکارانه, جان سعید را در جاده ی باقرآباد کرمان به رگبار آتش بستند.
بلافاصله بعد از ترور سعید مأموران ارتجاع برادر جوانتر او, علی را که در جستجوی برادرش بود دستگیر کردند. این جلادان، که هنوز نه تجربه و نه تکنیک تدارک نمایش های تلویزیونی را دراختیار داشتند، در بازداشتگاه از علی می خواهند که طی سه روز آینده، یا در یک نمایش تلویزیونی برادر خود را, بعنوان فدایی محکوم کند یا که او را به
جوخه ی اعدام خواهند سپرد. علی در پاسخ تنها از اهداف انقلابی برادرش و از خواسته های دمکراتیک مردم سخن می گوید.
سرانجام علی، این فدایی نوجوان، درجوخه ی اعدام روبند را از چشمان خود برمی گیرد.
او با قلبی مالامال از امید به تپش افق جنبش دمکراتیک فردای میهن، با چشمانی باز امکان وجود شوم اختناق سیاه این جلادان نوپا را محکوم می کند. علی, بعنوان اولین فدایی اعدامی بعد از انقلاب با خون سرخ خود پیام جنبش همبسته و فراگیر فردای مردم مبارزمان را در گوش مأموران تیر فریاد می زند.
اینک بعد از سی و یک سال، این والیان فتنه و فساد, بجای ادای خواست های بحق مردم, هر دگر اندیش و نواندیشی را دستگیر, زندان, شکنجه, اعدام و آواره می کنند. آن ها برای دوام حیات ننگین خود حتی رای مردم را می دزدند، مبارزین جوان میهن را دسته دسته روانه ی زندان ها می کنند و بسیاری از آنها را به جوخه های عدام می سپارند.
هموطنان گرامی بیایید به پاس گرامیداشت سی و یکمین سالگرد شهادت فداییان خلق سعید و علی امیرشکاری و با یاد شهادت هزاران مبارز دیگر میهن، برای فردایی آزاد و برای رویش هم اندیشی و نواندیشی، بدور از ترس از زندان، شکنجه و یا اعدام، امروز همبسته با هم علیه حکم اعدام در ایران و برای آزادی همه ی فرزندان این سرزمین
از بند زندان همصدا بپا خیزیم.
فداییان و مبارزان جوان ایران
|