آفت بسط تجربهی نبوی
یاسر عزیزی
•
حال روی سخن با ابراهیم نبوی است. براستی آیا مصلحت سیاست آنچنان ترجیح دارد که حافظهی تعطیل ِ تاریخی یک ملت را به رخ کسانی بکشید که تنها و تنها میگویند چه بر سر تاریخشان آمده است؟ و آیا شما قرار است در رسانهی سبزتان و در برابر مردمی که نخواسته یا نتوانسته یا نگذاشتهاند که بتوانند برگهای سیاه صفحات تاریخشان را بخوانند، روی در روی بایستید و بنا بر مصلحت، تاریخ را به تعلیق درآورید؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٣۱ مرداد ۱٣٨۹ -
۲۲ اوت ۲۰۱۰
"بسط تجربهی نبوی" عنوان اثری از عبدالکریم سروش است که در زمان، محل نزاع گستردهای در میان حلقهی نزدیکان سروش و قبیلهی فقهای شیعی بود. اثری که در آن سروش با گذر از "قبض و بسط تئوریک شریعت" دایر بر بشری و تاریخی بودن معرفت دینی، به حوزهی تبیین بشری و تاریخی بودن خود دین پای گذارد. اینجا اما اگرچه عنوان و حتا مفهوم نزدیک به آن پردازش سروش است، اما نبوی محترم ما نبی اکرم سروش نیست.
داستان از مطلبی شروع میشود که ابراهیم نبوی – طنزپرداز ِ جدگرای سیاسی- در تشریح و ترسیم چارچوب و توصیف مخاطبین رسانهی جدید و در شرف راهاندازی جنبش سبز (تلویزیون رسا) منتشر کرد. (١) و عناصری از واقعیت جامعهی ایرانی را دقیقن منطبق بر اصل جنس مطرح کرد. در این که نبوی و دوستان ایشان حق دارند چارچوبهای خاص خودشان را داشته باشند شکی نیست و حتا در این که وی حق دارد بر پایهی فلسفی خاص ایشان عمل کند و سخن بگوید نیز، اما در دل آنچه وی بدان پرداخته است واقعیتهایی تلخ نهفته است که آفت تاریخ و تاریخ آفات اجتماعی ما را شرح میدهد.
در اینجا بنا ندارم آنجایی نبوی نقد شود که به جای ملت حرف میزند، قبح چنین رفتاری بینیاز از سنجش است. اینکه نبوی تصریح میکند ملت دودمان پهلوی را از یاد برده و از مجاهدین خلق نفرت دارد در همین بازه قرار میگیرد. سخن بر سر آن جایی است که نبوی بحث تعلیق مهوع تاریخ را بنا بر مصلحت میگذارد تا ضمن تایید سنت فراموشی ِ تاریخ در مردم، که بی نسبت با صبغهی فلسفی نگرهی تحلیلی دوستان ایشان نیست، بخشی از تاریخ را بازنمایی کند و بخشی دیگر را که درست بر همان معیار قابل بازگویی و افشاست معلق کند. نبوی مدعی است: "مردم داخل ایران شاید از گناه هر دشمنی می گذرند، اما با مجاهدین خلق کنار نمی آیند، چرا که آنان را قاتلان فرزندانی که در ایران مورد بمباران عراقی ها قرار گرفتند، می دانند" و بلا فاصله تیغ سرزنش را بر سر "برخی از فعالان سیاسی و باقیماندههای فعالان دهه شصت" فرو میکوبد، چه ایشان "اصرار عجیبی دارند که مردم ایران دائما به کشتار ۶۷ فکر کنند و برای آن کاری بکنند و زندگی امروزشان را براساس آن زمان تاریخی بنا کنند..." اینجا برای خواننده مشخص نیست که نخست کدام یک از افراد مورد اشاره تاکنون خواستهاند مردم زندگی امروزشان را بر اساس آن زمان تاریخی بنا کنند نیز، این فعالان سیاسی جز درخواست احقاق حق و افشای ظلمی تاریخی چه چیزی بر گردهی سیاست تحمیل کردهاند؟ اصلن این سخن بر چه زمینهی ذهنی از سوی وی طرح میشود؟ وانگهی، آیا نبوی جمع تقلیل دادهای که صرفن به "فعالان سیاسی و باقیماندههای فعالان دههی شصت" محدود کرده است را جزء مردم ایران نمیداند،یا اصرار بر افشای قاتلان فرزندان و خویشان را فقط منحصر در بخشی از مردم ایران میداند؟ این تبعیض در معیار یا تعلیق مصلحتگرایانهی تاریخ، تازه بخشی از شاهکار جامعهشناختی آقای نبوی است، چه وی هنوز مدتی نگذشته از مقالهی مفصل "مصطفی تاجزاده" (۲) که پس از سالها (اگرچه قابل ستایش و تقدیر است) اعتراف میکند مشکلات، خفقان و سرکوب کنونی ناشی از سکوت ایشان در برابر فجایع سی سالهی اخیر بوده است، به قلب انگیزهها و تمایلات مردم چنگ میزند و با این ادعا که "بفرض که اختناق و سانسور باعث شده باشد که چنین واقعه ای از منظر مردم دور بماند، طرح آن چه مشکلی از زندگی امروز ایرانیان حل می کند؟" مدعی میشود: "فرض کنید همین حالا، آقای "آ" این اجازه را داشته باشد که دو ساعت در تلویزیون رسمی ایران برای هفتاد میلیون نفر از مردم ایران ماجرای دقیق کشتار ۶۷ را شرح بدهد، اولین سوالی که برای افکار عمومی مطرح خواهد شد این است که اصلا کشتار ۶۷ چیست؟ مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق چه کسانی هستند؟" و "شاید به همین دلیل است که حتی اگر دولت موجود رسما اعلام کند که برای بزرگداشت کشتار ۶۷ هر کسی آزاد است که یک مراسم برگزار کند، مطمئنا تعداد حاضرین در آن مراسم به ده هزار نفر هم نمی رسد، در حالی که اگر همین امروز اعلام کنند که قرار است برای بزرگداشت ندا و سهراب در تهران یک مراسم آزاد برگزار شود، بی تردید حداقل دو میلیون نفر از مردم در مراسم شرکت می کنند. حتی اگر دولت تصمیم بگیرد که اجازه برگزاری مراسمی برای شهدای قتلهای زنجیره ای بدهد، مطمئنا جمع بزرگی در آن حضور نخواهد یافت. مساله کشتار دهه شصت، فارغ از اما و اگرها، و یا مساله قتل های زنجیره ای، موضوع زندگی مردم اکنون ایران نیست."
نبوی در این سخنان اخیر، ضمن همراهی در جهل به تاریخ در میان بخش زیادی از مردم که خود معترف است عمدهای از علل چنین جهلی سرکوب و اختناق سی ساله بوده است، در حال زمینه چینی برای مصلحتگرایی هایی است که قرار است در "رسانه سبز ایران" در دستور کار قرار گیرد. رسانهای که در بند نه منشور خود آورده است: "رسا مدافع تنوع و تکثر و تضارب آرا بوده و مخالف هرگونه انحصار طلبی است. رسا در حالیکه سعی میکند اخبار و دیدگاههای جنبش سبز مردم ایران را پوشش دهد، تلاش میکند که از دیدگاهها و جریانهای فکری مختلف که معتقد به استفاده از روشهای اخلاقی، مسالمت آمیز، مدنی و دمکراتیک برای ایجاد تغییرات در کشور هستند استفاده کند. رسا تنوع فرهنگی و قومیتی را نقطه ی قوت ملت بزرگ ایران تلقی می کند. احترام به حقوق رقبا و مخالفان و حق پاسخگویی برای افراد از اصول اخلاقی و حرفه ای این رسانه می باشد. رسا دیدگاه افراد و گروههاییکه معتقد به مشی مسلحانه یا جدایی طلبانه هستند یا تغییرات را از راهی جز استقلال ایران دنبال می کنند ترویج نمی کند و از انعکاس دیدگاه های مبتنی بر ادبیات خشن و توهین آمیز خودداری مینماید." (٣) اما پر واضح است با این مقدمهچینی های مصلحتگرایانهی آقای نبوی، گروهها و افراد مختلف حق دارند افکار و نظرات خود را مطرح کنند منتها پیش از آن لازم است بنا بر مصلحت تدبیر شدهی گردانندگان تلویزیون، از بازخوانی تاریخ بپرهیزند تا مبادا مشکلات جاری!! مردم فراموش شود. از سویی، اگر مشکلات امروز مردم ایران خسارتهای ناشی از استبداد و سرکوب اقلیتی در قدرت است، چگونه است که سرکوبهای تاریخ نه چندان دور بر چنین زمینهای قرار نمیگیرد؟
با چنین شرح و نقدی بر آن بودم که بگویم، تجربهای که نبوی در طول مطلب خود از آن سخن میگوید و به بیان وی ناشی از آشنایی او به روحیات مردم داخل و دورافتادگی خارج نشینان از چنان روحیاتی است، تجربهای است که حتا اگر نزدیک به واقعیت باشد، تجربهی آفتخیز و ناسودمندی است و بنا نیست هر آنچه واقعی باشد را عقلانی یا منطقی بدانیم. مصلحتگرایی ِ مندرج در گفتار و نوشتار غالب اصلاح طلبان اینک رانده شده از قدرت، انطباق مطلقی بر پراگماتیسم ِ به مثابه مصلحت گرایی دارد که خاص لیبرالیسم نوع امریکایی است. پیش از پیش کشیدن پرسش نهایی از آقای نبوی همین صورت فلسفی را در مختصری مورد اشاره قرار میدهم.
"ویلیام جیمز" از فیلسوفان متقدم فلسفه پراگماتیسم، زمانی در جمعبندی خود از حقیقت گفته بود: "به طور خلاصه، در طرز تفکر ما، حقیقی همان مصلحتی است". گفته شده است پس از این جمعبندی، "جوسایا رویس" از دوستان وی در بخش فلسفهی دانشگاه هاروارد، با اشاره به ترتیب سوگند شهود در دادگاههای آمریکا که از شاهد خواسته میشود به قید سوگند بگوید: حقیقت، تمام حقیقت را میگویم و چیزی جز حقیقت نمیگویم، جیمز را خطاب قرار داده بود که: "آیا حاضر است شاهدی را در دادگاه در جایگاه شهود بایستاند و او را به ادای سوگند وادار نماید که بگوید: مصلحت، تمام مصلحت را میگویم و چیزی جز به مصلحت نمیگویم؟" (٤)
حال روی سخن با ابراهیم نبوی است. براستی آیا مصلحت سیاست آنچنان ترجیح دارد که حافظهی تعطیل ِ تاریخی یک ملت را به رخ کسانی بکشید که تنها و تنها میگویند چه بر سر تاریخشان آمده است؟ و آیا شما قرار است در رسانهی سبزتان و در برابر مردمی که نخواسته یا نتوانسته یا نگذاشتهاند که بتوانند برگهای سیاه صفحات تاریخشان را بخوانند، روی در روی بایستید و بنا بر مصلحت، تاریخ را به تعلیق درآورید؟ درود بر شرف دو میلیون هموطنی که اگر امکان یابند به پاس خون سهرابهای خود به میدان خواهند آمد اما مگر این ملت نباید بداند جنایت جنایت است و مگر همین ملت ادعایی شما که دیریاست بر سر جنایتی که به زعم ایشان در هزاری پیش از این سال، در سرزمینی دیگر روی دادهاست سوگوار است، نباید بداند که به تعبیر آلبر کامو: "تمامی دژخیمان تاریخ از یک خانوادهاند"؟ (۵)
باشد که ذهن عمومی ما در مسیر تکامل اجتماعی خود، از فساد گریز ِ از تاریخ، که بواسطهی رواج نوعی خاص از فلسفه تئوریزه نیز میشود، رهایی یابد و با علم به گذشته و تاریخ خود آیندهاش را بسازد.
ارجاعات
*. http://azizi61.blogfa.com
١- مطلبی با عنوان "داری با کی حرف میزنی؟"از: www.rahesabz.net
٢- "پدر،مادر! ما باز هم متهمیم" از: www.kaleme.com
٣- rasatv.net
٤- جیمز،ویلیام. پراگماتیسم، ترجم: عبدالکریم رشیدیان،انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم،تهران ۱۳۸۶، پیشگفتار ص۱۰
۵- کامو،آلبر.تعهد اهل قلم. ترجمه مصطفی رحیمی. انتشارات نیلوفر. چاپ اول،تهران ١٣٨٥ ص٢٥٩
|