سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خودکامگی – خامنه ای و داستان کرئون (۱)


سامان


• از میان کسانی که راه را برای پذیرش طرز فکر جدید هموار کردند باید به "باخ ئوفن" و " فروید" اهمیت بیشتری داد. "باخ ئوفن" بخاطر دقت و کنجکاوی بی نظیرش در بررسی اساطیر از دیدگاه روانی، مذهبی و تاریخی، وزیگموند فروید بخاطر ابتکارش در روش تفسیر زبان سمبولیک، که شالوده نظریه تعبیر رویا بوده و فهم اساطیر را آسانتر کرده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲ شهريور ۱٣٨۹ -  ۲۴ اوت ۲۰۱۰


 تقدیم به خیزش نوین آزادیخواهی مردم ایران
تقدیم به مادران مبارز و تمامی زنان پیشتاز امر رهائی
تقدیم به خاطره ندا سمبل آزادی و جانفشانی زن ایرانی

خودکامگی – خامنه ای و داستان کرئون (۱)
شگفتا که در سرزمین دلاوران و سلحشوران دانا هماره ترسویان و زبونان کودن لگام قدرت رابه چنگ آورده و مردمان مرزو بوم آشتی، مهربانی و سازندگی و تمدن را به زیر مهمیز خود کشیده اند. از قصه ضحاک و فریدون تا قیام کاوه آهنگر،از ستم نوشیروان "عادل" تا خیزش مزدکیان، از هجوم تازیان تا مقاومت خرم دینان، از چنگیز و تیمور تا شورش سربداران و بالاخره از انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن نفت، انقلاب ضد سلطنتی سال۵۷ تا جنبش سبزدر سده اخیر درسی از تاریخ نیاموخته و نمی آموزند. این جماعت کودن و اوباشان قلدر عرصه تاخت و تاز اگر حتی به اندازه ای که وظیفه شاگردی و طلبگی آنهاست از همان قصه و پندار عاشورای خودشان درس گرفته بودند، امروز می توانستند سرنوشت دیگری داشته باشند. ولی هیهات که نرود میخ آهنین در سنگ. آنها از فهم این قضیه پس افتادند که دیگر دوره بابا شمل بازی، بازوان ستبر ولات بازی و شمشیر آخته، قرنهای درازی است که سپری شده است واینک عصر خرد و اندیشه، و میدانداری نظر بازان عرصه دانش و آزادی است. اینان حتی به اندرز امام شان گوش فرا ندادند که دائم تاکید می داشت: " ولکن اگر ساده زیستی پیشه نکنید تکه بزرگتان گوشتان است و نه تنها روحانیت که اسلام هم بر باد می رود". وقتی در دایره غفلت اوضاع چنین باشد، دیگر بر دربار خامنه ای و اجیران اوباش و نگهبانان او حرجی نیست که سخنی از فهم و درایت حالی شان باشد، چرا که همه تلاش برای تفهیم این جماعت سوره یاسین در گوش... خواندن است.
این نوشتار از آنجائیکه بدلایل فوق خود رااز توضیح و تحلیل سیاسی واقعیات تاریخی برای تعیین و تبیین سرنوشت خودکامگی عاجز می بیند ناگزیر بر آنست تا براساس متافورمیسم ( استعاره و تشابه گرائی) و رجوع به اساطیر و افسانه ها موضوع را مورد مداقه قرار داده و راز روانی خود کامه جوئی و خود کامه پرستی رادر تعبیر رویاهای دوران باستان وخواب نماهای عهد عتیق( که اتفاقا" توسط مسلمانان با حقیقت یکی پنداشته می شود و مورد علاقه و باور جماعت جمکران و چاه موعود یا هاله نور است ) جستجو کند، بلکه بتواند پاسخ خود رابرای توجیه این جنون تاریخی و موروثی از دل آوار و فسیل شناسی عهد کهن بدست آورد. واقعا" که شاید لازم باشد از دست این جانوران و شناسائی حال و روزشان گاه به اوهام، تعبیر، افسانه و اوراد و اسطرلاب و جادو پناه آورد همچون خودشان. البته نباید از نظر دور داشت که اولا" تمدن باستان ایرانی خود بدلیل کهنسالی و قدمت تاریخی مشحون از افسانه ها و اساطیر گوناگون است و ثانیا" اسطوره ها و حتی نوع مذهبی آنها بر خلاف عقاید و باورهای رایج ریشه ای زمینی دارند و بعضا" نوعی تاریخ نگاری محسوب می شوند تا رویا و خیال پرستی. فی الواقع اسطوره نیز همانند رویا، عقاید و افکار فلسفی و مذهبی و وقایعی را که در زمان و مکان اتفاق افتاده اند و نیز تجربیات روانی انسان رابه زبان سمبولیک بیان می کند. چنانچه معنای واقعی اساطیر را خوب درک نکرده و آنها را درست تفسیر نکنیم، نا گزیر آنها را تجسمی سطحی و بدوی از تاریخ دنیا دانسته و در بهترین حالت محصولا تی شاعرانه و زیبا از تخیل انسانی ارزیابی خواهیم کرد و این چیزی است که مورد پذیرش اغلب مردم است. بنابراین قصه های اساطیری انعکاسی از رخدادهای واقعی تلقی میگردد. این طرز فکر در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم رایج بوده وتنها در دوره های اخیر طرز فکر جدیدی جایگزین آن شده است. در حال حاضر به معنا و مفهوم فلسفی یا مذهبی اساطیر اهمیت بیشتری داده می شود و داستان ظاهری آن صرفا" بعنوان سمبولی از معنای حقیقی اش در نظر گرفته می شود، اگر چه داستان ظاهری بسیاری از اساطیر نیز محصول ساده ای از تخیل فوق العاده مردمان بدوی نیست بلکه خاطراتی واقعی از گذشته ها را در بر می گیرد. لازم به ذکراست که در حفاریهای دوره های اخیر واقعیت تاریخی بعضی از اساطیر به ثبوت رسیده اند.
از میان کسانی که راه را برای پذیرش طرز فکر جدید هموار کردند باید به "باخ ئوفن" و " فروید" اهمیت بیشتری داد. "باخ ئوفن" بخاطر دقت و کنجکاوی بی نظیرش در بررسی اساطیر از دیدگاه روانی، مذهبی و تاریخی، وزیگموند فروید بخاطر ابتکارش در روش تفسیر زبان سمبولیک، که شالوده نظریه تعبیر رویا بوده و فهم اساطیر را آسانتر کرده است. کمک "فروید" به اسطوره شناسی بیشتر جنبه غیر مستقیم دارد، زیرا وی اساطیر را نیز مانند رویا مظهری از انگیزه ها و تمایلات نامعقول و ضد اجتماعی انسان تلقی کرده است و نه بیان سمبولیک دانش انسانهای گذشته.
اسطوره اودیپ:
اسطوره اودیپ که بی شباهت به تراژدی رستم و سهراب نیست مثال خوبی برای توضیح روش" فروید" در تعبیر اساطیر است و همچنین بما امکان می دهد نظریه ای را که از امیال و شهوات صرفنظر می کند و یکی دیگر از مهمترین جنبه های رابطه با صاحبان قدرت و استبداد را در مرکز اساطیر قرار میدهد بررسی کنیم. این اسطوره همچنین تغییرات و انحرافاتی را که به خاطر باقیمانده افکار و احساسات قدیمی در متن آشکار اسطوره ظاهر میشود به خوبی نشان میدهد. فروید چنین گفته است:
اگر نمایشنا مه اودیپ برای خواننده یا تماشاگر امروزی همانقدر تاثر انگیز است که برای یونانیان عادی قدیم بوده، فقط از یک راه می توان آنرا توجیه کرد و آن اینکه تاثیر تراژدی یونانی با کشمکش میان اراده انسان و سرنوشت رابطه ندارد، بلکه به کیفیت غیر عادی مطالبی مربوط است که این کشمکش را بیان میکنند. در درون همه ما باید ندائی موجود باشد که با نیروی جبری سرنوشت در نمایشنامه اودیپ موافقت می کند، در حالی که همه ما قادریم وقایع موجود در سایر تراژدیهای مربوط به سرنوشت را محکوم کرده آنهارا تصنعی و من درآوردی تلقی کنیم. براستی نیز در داستان اودیپ انگیزه ای وجود دارد که قضاوت این ندای درونی ما را توجیه می کند. سرنوشت او فقط به این دلیل ما را متاثر می کند که ممکن است سرنوشت ما نیز باشد ( مثل گریه سرایی مصیبت داران کربلا و تعزیه خوانی عاشورای حسینی که از قضا رهبر روضه خوان ایران در ان استاد است؟؟!!). دست تقدیر قبل از تولد، همان سرنوشتی را که برای اودیپ مقدر داشته بود برای ما نیز در نظر گرفته است. ممکن است ما اولین تمایلات و غرایز جنسی خود را به مادرانمان و نیزاولین انگیزه های خشم و تنفر خودرا به پدرانمان متوجه کنیم، ورویا های ما، در اینمورد شکی باقی نگذاشته است.
افسانه اودیپ که پدرش" لایوس" را به قتل می رساند و با مادرش "یوکاسته" ازدواج می کند در حقیقت چیزی جز تحقق یک آرزوی کودکانه نیست. ولی ما از اودیپ خوشبخت تریم چون به پسیکونوروز ( اختلال عصبی-روانی) مبتلا نشده و از هنگام کودکی توانسته ایم امیال جنسی خویش رااز مادر جدا کنیم و حسادت خود را نسبت به پدر نیز به فراموشی بسپاریم. ما با همه نیروهای سرکوب کننده ای که برای واپس زدن آرزوهای کودکانه مذکور از ذهن خود بکار برده ایم از کسی که چنین تمایل بدوی و نامشروعی برایش تحقق یافته است دوری می گزینیم . اما وقتی شاعر احساس گناه و مسئولیت اودیپ را با تحقیقات و بررسی های خود روشن می کند، ما نیز با احساسات و عواطف درونی خویش بیشتر آشنا می شویم و تحت تآ ثیر قرار می گیریم، درونی که هنوز انگیزه ها و امیا ل مورد بحث (هر چند که ظاهرا"سرکوب شده باشند) در آن وجود دارند. در متن نمایشنامه اودیپ، گروه همسرایان اشعارخودرابا برابر نهاده ( آنتی تز) این احساس آغاز می کنند:
" اینک این است اودیپ، پادشاهی که معمای بزرگ را حل کرد، وبه حدی قدرت یافت که همه مردمان شهر وی را ستودند و بر او رشک بردند، و ببینید که در چه بدبختی وحشتناکی فرورفت "!
این اخطار تنبه آمیز همه ما و غرور ما را متآثر می کند، ما که از سالهای کودکی به چنین درجه از عقل و دانش و اعتبار رسیده و رشد کرده ایم. ما نیز مانند اودیپ از آرزوها و امیا ل غیر اخلاقی خود که طبیعت جبرا" در نهاد ما گذاشته است بی خبریم و وقتی نقاب از چهره این خواسته ها برداشته میشود ترجیح می دهیم که چشمان خود را از خیره شدن به صحنه هایی اززندگی کودکی خود باز داریم و به سویی دیگر منحرف کنیم .( فروید- تعبییر رویاها)
برداشتی که فروید در مورد عقده اودیپ با چنین زیبایی سا حرانه ای بیان کرده است یکی از سنگهای اساسی و زیربنای دستگاه روانشناسی اوست و خود شخصا" عقیده دارد که این نظریه کلید فهم و درک تاریخ و سیر تکامل اخلا ق و مذهب خواهد بود. فروید عقده اودیپ را مهم ترین پدیده رشد روانی کودک و هسته مرکزی نابسا ما نی های روحی وی بخصوص انواع " نوروز" ( نژندی یا روان رنجوری) تلقی کرده است.

اودیپ پادشاه:
افسانه ای که مورد استفاده فروید واقع شده نمایشنامه ای است که " سوفوکلس" تراژدی اودیپ تنظیم کرده است. در متن این تراژدی گفته می شود که پیشگویی به " لایوس" پادشاه تب ( تبای) و همسرش " یوکاسته" گفته بود اگر صا حب پسری شوند او پدر خود را به قتل رسانده با مادرش ازدواج خواهد کرد. وقتی اولین پسر ایشان اودیپ متولد می شود، یوکاسته برای فرار از سرنوشت تصمیم به قتل فرزند می گیرد و اودیپ را به چوپانی می سپارد تا او را با دست و پای بسته در جنگل رها کند. چوپان مذکور را دل بر کودک معصوم می سوزد و او را به مردی که در خدمت پادشاه " کورینتوس" کار می کند می سپرد. این مرد طفل را به نزد پادشاه خود می برد و پادشاه او را به فرزندی قبول می کند. شاهزاده جوان در دربار "کورینتوس" بزرگ می شود بدون آنکه به اصل و نسب خود پی برده باشد. پیشگوی " دلفی" ( دلفوی) همان سرنوشت شوم را با وی در میان می گذارد و او برای فرار از سرنوشت و به تصور اینکه پادشاه کورینتوس پدر واقعی اوست تصمیم می گیرد از سرنوشت فرار کند و دیگر به نزد والدین خود بر نگردد. در بین راه مجادله سختی میان اودیپ با پیر مردی که بر کالسکه سوار است رخ می دهد و اودیپ که عصبانی شده است پیرمرد مزبور و نوکرش را می کشد، بدون آنکه بداند وی پدر حقیقی اش یعنی پادشاه " تب" بوده است.               
سپس اودیپ مدتی سرگردان شده و ناگزیر به شهر "تب" کشیده می شود. در آنجا "ابوالهول" ( سفینکس) به دریدن و بلعیدن مردان و زنان شهر مشغول است ( بخوان خامنه ای ضحاک) و تنها شرط دست برداشتن از این کار را جواب دادن به معمایی که خودش طرح کرده قرار داده است. معمای ابوالهول این است:
      " آن چیست که ابتدا روی چهارپا بعد دوپا و سرانجام سه پا راه می رود؟" و مردم شهر که خود از حل معما عاجزند قول داده اند که هرکس بتواند معما راحل کند و شهر را از شر ابوالهول رها سازد به پادشاهی شهر برگزیده و بیوه شاه سابق را نیز به زنی خواهد گرفت. اودیپ حل معما را به عهده می گیرد و جواب صحیح آن را- که انسان باشد- پیدا می کند. انسان در کودکی چهار دست و پا، در بزرگی روی دو پا و در پیری روی سه پا ( با عصا) راه می رود.
ابوالهول با شنیدن جواب معمایش، خویشتن را به اقیانوس پرتاب می کند و شهر "تب" از بلای او نجات می یابد. اودیپ به پادشاهی "تب" برگزیده می شود و با مادر خود " یوکاسته" ازدواج می کند.
       سالها با خوشی و افتخار از سلطنت اودیپ می گذرد تا اینکه شهر "تب" به طاعون دچار می شود و مردمان آن دسته دسته می میرند. غیبگویی به نام " ته یی رسیاس" به اودیپ می گوید که طاعون تنبیهی است برای جنایت دو گانه وی : پدر کشی و زنای با محارم! اودیپ که با تمام قوا سعی کرده بود از تحقق این واقعه پرهیز کند وقتی خود را با آن مواجه می بیند چشمان خویش را کور می کند. یوکاسته نیز دست به خودکشی می زند و تراژدی در حالی که اودیپ به خاطر جنایت ندانسته مجازات شده است پایان می پذیرد، جنایتی که با تمام قوا کوشیده بود از آن دوری کند ( همچون داستان رستم و سهراب در شاهنا مه).
   اکنون باید دید آیا نتیجه گیری فروید از این اساطیر برای اثبات نظریه عقده اودیپ یعنی وجود امیال نا آگاه به نزدیکی با مادر در نتیجه تنفر از پدر در همه کودکان صحیح است یا نه؟ ظاهرا" چنین به نظر می رسد که اسطوره اودیپ عقاید فروید را تآیید کرده ودر حقیقت واژه " عقده اودیپ" اسم با مسمایی برای ابراز وضعییت روحی مورد اتلاق آن بشمار می رود.
      ولی اگر این اسطوره را کمی دقیق تر بررسی کنیم سوالاتی مطرح میشوند که درستی نظر فروید را مورد تردید قرار می دهند. مثلا" چنانچه نظریه فروید را درست بدانیم می توان انتظار داشت که اودیپ در متن اسطوره بدون آنکه از هویت اصلی "یوکاسته" اطلاع داشته باشد با او ملاقات کرده و به عشقش گرفتار شود و سپس بخاطر این عشق شوهر یوکاسته را که در حقیقت پدر خودش است به قتل برساند. ولی در متن اسطوره علامت و اثری از دل بستن اودیپ به یوکاسته وجود ندارد و بالاخص تآکید می شود که یوکاسته ( بعنوان ملکه تب) همراه با تاج و تخت به قهرمان داستان تقدیم شده است. آیا نمی توان پذیرفت اسطوره ای که موضوع و محتوای اصلی آن رابطه نا مشروع فرزند با مادر است مسئله عشق و دلبستگی بین آن دو را نا دیده بگیرد؟ در نسخه های قدیمی تر اسطوره اودیپ پیشگویی در مورد ازدواج قهرمان با مادرش فقط یکبار اعلام گشته و اصولا" تکرار نمی شود. علاوه بر این، اودیپ را چون قهرمانی شجاع و دانشمند معرفی کرده اند که به همین دلیل به سلطنت "تب" انتخاب می شود. حال چگونه می توان همان اودیپ قهرمان را به عنوان کسی که مرتکب جنایات فجیعی شده است به همگان معرفی کرد؟ برخی سعی کرده اند با اشاره به این حقیقت که در تراژدیهای یونانی معمولا" قویترین افراد دچار بلایای مهم و بدبختی غیر قابل تحمل می شوند به این سوال جواب دهند ولی تصور می شود چنین جوابی قانع کننده نباشد و برای توجیه اشکال مورد نظر راههای دیگری لازم باشد که بعدا" مورد بحث قرار خواهد گرفت.
      در ابتدا باید متذکر شویم که تراژدی اودیپ در واقع به صورت یک نمایشنامه سه گانه یا اصطلاحا" تریلوژی تصنیف شده واگر بخواهیم دوقسمت دیگر آن یعنی "اودیپ در کولونوس" و "آنتیگونه" را نادیده بگیریم، در تعبیر عمومی اسطوره دچار گمراهی خواهیم شد. آنچه میتوان ازبررسی کامل اسطوره اودیپ نتیجه گرفت این است که اسطوره مذکور سمبولی است از شورش و طغیان پسر علیه پدر و قدرت استبدادی وی، نه مظهری از یک عشق نا مشروع به مادر، بعلاوه ازدواج اودیپ با یوکاسته را نیز میتوان یک پد یده فرعی و ثانوی تلقی کرد که باز علامتی از پیروزی پسربر پدر در خانواده پدرشاهی است.




برگرفته از: زبان از یاد رفته – اریش فروم

سامان      
تابستان ۲۰۱۰- هلند


ادامه دارد.......

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست