یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

علیه فراموشی جنایت های حضرت امام خمینی "مظلوم"


همکلاسی آزاده طبیب


• ۲۲ سال پیش در همین ایّام از شهریور ماه یکی از آن گونی های کثیف زندان اوین، همکلاسی دوران دبیرستانم، آزاده طبیب را با تمام محنت هائی که در هفت سال اسارت ناحق کشیده بود در خود پیچید و پیشمرگان خمینی با شعار "خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم" به عنوان جهاد علیه کفّار و منافقین، طناب زمخت اعدام را بر گردن ظریفش انداختند آنقدر کشیدند تا بدینسان زمین را اصلاح کنند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ شهريور ۱٣٨۹ -  ۲۶ اوت ۲۰۱۰


آیینه‌وار بودیم همراز سینه صافان
آن آهنین دل آمد درهم شکست مارا


۲۲ سال پیش در همین ایّام از شهریور ماه یکی از آن گونی های کثیف زندان اوین، همکلاسی دوران دبیرستانم، آزاده طبیب را با تمام محنت هائی که در هفت سال اسارت ناحق کشیده بود در خود پیچید و پیشمرگان خمینی با شعار "خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم" به عنوان جهاد علیه کفّار و منافقین، طناب زمخت اعدام را بر گردن ظریفش انداختند آنقدر کشیدند تا بدینسان زمین را اصلاح کنند!

"و چون به آنها گفته شود که در زمین فساد مکنید گویند بدرستی که ما مصلح هستیم. الا آگاه باشید که ایشان مفسدند ولیکن شعور ندارند. (سوره بقره آیات ۱۱و ۱۲)"

آزاده یکی از پنج مجاهد کلاسمان در سال ۶۰ بود که همگی آنها برسر امتحانات نهائی غایب شدند [۱]. آنها نه تنها از تحصیل محروم که اسیر شده بودند. از سرنوشت آزاده توسّط کتاب "فراموشم مکن" نوشته ی زندانی سیاسی خانم عفّت ماهباز باخبر شدم ولی سرنوشت بقیه ی بچّه ها همچنان برایم مبهم است. آنچه محرز است آنکه آزاده نمونه ایست از خروارها جان زلالی که خالق یکتا آزاد آفرید امّا این آزادی با فتوائی علیه عدالت خداوندی و تحت عنوان همان خداوند از آنها سلب شد. آزاده نمونه ای از بچّه های درسخوان، با معلومات، کوشا وبی آلایشی بود که سی سال پیش جامعه ای پویا و سالم بوجود آورده بودند. همکلاس بودن با این بچّه ها توفیق بزرگی بود؛ انسانهائی پاک و مخلص، بی ریا و دوست داشتنی که در کنارشان هم درس علم می آموختیم و هم درس شرافت. قلب هاشان به وسعت دریا مهربان بود قلبهائی که آئینه وار می درخشیدند و زندگی را برای همگان چون یاقوت سبز، زیبا و باوقار می خواستند. دریغا که با شبیخونی تحت عنوان "انقلاب فرهنگی" اجل معلّقی نازل شد که گلچین محیط های آموزشی سرتاسر کشور شد لذا این بچّه ها رخصت نیافتند تا در مسیر رشد و تکامل بشری جامعه را بسازند و خود نیز ساخته شوند. در آن فرصت کوتاه آماده شدن برای امتحانات نهائی درسال ۶۰ آزاده اسیر و پس از هفت سال اسارت در سال ۶۷ به دار آویخته شد!

پیرمرد از صدّام شکست خورده بود، خون جلوی چشم هایش را گرفته بود، فشار خونش بالا رفته بود، خیلی عصبانی بود، لذا در لوای خداوند قهّار ذوالانتقام فتوائی صادر کرد که گودال های از پیش حفر شده ی خاوران را از جسم بی جان آزاده ها پر سازد تا بلکه انتقام جنگ باخته اش را از بچّه هائی بگیرد که سالها در انتظار آزادی روزشماری می کردند. آنگاه گورهائی که جسم آزاده را در کنارهزاران اعدامی دیگر بلعیدند خاموش و بی صدا ماندند تا ببینند که شاهدان چه میکنند؟!

در قدیم رسم جوانمردی بر آن بود که شاهدی واسطه گری میکرد و مانع تخلیه ی عصبانیّت فرد ضارب روی مضروب می شد. امّا دوره زمانه عوض شده بود، آن ضارب عصبانی دیگر یک گردن کش خودسر از میان عوام النّاس نبود، گرچه بی سوادی اش در حدّی بود که حتّی نمیتوانست جای فعل و فاعل را در جمله صحیح به کار برد، امّا روحانی بود، معنوی بود، کلامش وحی منزل بود، لذا پیروانش او را همچون بتی میپرستیدند، آن هم نه بتی بی جان بلکه صاحب اختیار جان و مال و ناموس مردم! در آن میان اگر روحانی باوجدانی هم پیدا شد و پا درمیانی کرد یکی از همان ناظرین خوش انصاف! "رنجنامه برای ادای دین خود به امام ـ که مظلوم است – نوشت" [۲]

زهی طریقت و مذهب، زهی شریعت و کیش که آن امام زاده! به جای میانجیگری کردن، همان یک میانجی را هم محکوم کرد که،

"نامه های جنابعالی به امام بیش از دو سال است دل امام را خون کرده و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاری در چشم و استخوانی در گلو صبر کرده است. آیا خدا را خوش می آید شما گوش به حرف چنین مرد زیرک و باهوشی ندهید؟ چرا در برابر امام مسلمین شخصیتی الهی و منزه و پاک که استاد شما هم بوده اند اینقدر نپخته و گستاخانه حرف زده اید. ما زمانی در مورد شما فکر می کردیم که اگر امام از شماـ مثلاًـ بخواهند برای حفظ اسلام و کیان نظام فرزند خود را قربانی کنید بی درنگ انجام می دهید ولی شما در آن شب تصورات زیبای همه دوستانتان را خرد و باطل کردید و ما تا حال دم برنیاوردیم چرا که تضعیف شما را جایز نمی دانستیم. من به آقای هادی هاشمی در یکی از ملاقاتهای چند ساعته ام گفتم که آقای منتظری مانند ظرف شیشه ای می ماند و امام ظرف فلزیند، اگر به هم بخورند ایشان خرد می شود. به ایشان بگویید امام نشان داده است که در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هیچ چیزی نمی گذرند."

   آری برای مصلحت نظام و اسلام بود که خمینی با عصبانیّت گفت، بزنید اینها را، بکشید اینها را، اسلام عزیز در خطر است! درنتیجه آزاده طبیب پس از هفت سال اسارتی که از دوران نوجوانی متحمّل شده بود در سال ۶۷ مستوجب مرگ تشخیص داده شد! از آنجائیکه در نظام دیکتاتوری قانون حاکم نیست لذا هر چه کمتر دلیلی برای تعرّضات گستاخانه به حریم مردم وجود داشته باشد بیشتر دیکتاتور را مقدّس میکنند تا امیالش را سهل تر به کرسی بنشانند. امّا آنچه دیکتاتوری مذهبی را از دیگر انواع دیکتاتوری متمایز میکند احساس تقدّسی است که به شخص دیکتاتور نیز دست میدهد. به مصداق بهترین دروغگو کسی است که خودش نیز دروغ هایش را باور کند، امر به چنین کسی مشتبه میشود که واقعاً تافته ی جدا بافته ای مقدّس و ملکوتی است. خمینی تا حدّی دچار این غرور فریبنده شده بود که پس از ارتکاب جنایاتی که هیچ بنی بشری در طول تاریخ مرتکب نشده، یعنی قتل عام فرزندان مرز و بومی که به او اعتماد کرده حاصل انقلابشان را به دست رهبری او سپرده بودند، اعلام کرد که با قلبی مطمئن از دنیا میرود. اینچنین تکبّر مذهبی از آنجا ناشی میشود که فرد وعده های نیک کتاب آسمانی را تنها شایسته ی خود می داند و وعده های عذاب را در خور دیگران. قرآن کریم می فرماید آنها حتّی در جهنّم نیز به دنبال دشمنان خود میگردند. "و اهل دوزخ گفتند چرا رجالی که از اشرار میشمردیم را نمی بینیم. (سوره ص آیه ۶۲)"

   در جوامعی که ادّعائی از تعهدات مذهبی هم در آنها نیست اگر فردی دچار چنین اختلالات رفتاری (سوشیوپت [٣]، یعنی بی احساسی در قبال مرگ و دیگر انواع مصیبتی که برای دیگران ایجاد کرده) باشد، وی را کنترل و محدود میکنند تا به دیگران آسیبی نرساند امّا در مملکت ما هر چه فجایعی که این فرد به بار می آورد بیشتر میشد از وی با تقدّس بیشتری یاد میکردند. همین مقدّس سازی سبب شد دامنه ی تعرّضاتش به حریم حیات و ممات مردم به حدّی گسترش یابد که حتّی یاران قدیمی حوزوی که نان و نمکشان را هم خورده بود نیز از تیر غضب وی در امان نمانند چه رسد به مردم عادی.

یکی از توجیهاتی که امروز برای کشتار زندانیان سیاسی دهه ی ۶۰ به خصوص در سال ۶۷ می آورند عذری بدتر از گناه مبنی بر آنست که مسئولیّت خون امثال آزاده به گردن گروه سیاسی که ایشان از هوادارانش بودند می باشد. سوال این است که آیا این دقیقاً همان توجیهی نیست که خامنه ای در نماز جمعه ی یک هفته پس از انتخابات ٨٨ آورد که، "...اگر خاتمه ندهند مسئولیت تبعات و هرج و مرج آن، بعهده آنها خواهد بود." و دیدیم که خون چه بی گناهانی به همین بهانه ریخته شد بی آنکه کسی مسئولیّتی به عهده گیرد. وانگهی آیا هیچ مرام و مسلکی را میتوان یافت که طبق آن بتوان اسیرانی را که چندین سال است در حبس و بلاتکلیفی زندان، روحشان هم از اتفّاقات بیرون بی خبر است را پس از سالیان دراز اسارت به صرف "تلافی" به قتل رساند؟ چه رسد به اسلامی که مشخّصاً تأکید کرده، "هر کس مومنی را به عمد به قتل رساند مجازاتش آتش جهنّم است که در آن جاوید معذّب خواهد بود و غضب خدا و لعنت او و عذابی بسیار شدید برایش مهیّاست. (آسوره نساء آیه ۹٣)"

امروز که شاهد داریم چگونه به افرادی که در اعتراضات دستگیر شده اند در زندان ها تجاوز میشود آیا میتوان انکار کرد که در آن دوران طلائی امام چه بلاها که بر سر این محکومین به مرگ نیامده است. آیا این فاجعه ای که اکنون در زندان ها رخ میدهد تنها ادامه ی اندیشه ی دبیر شورای نگهبان است یا نتیجه ی افکار همان بنیانگزاریست که از اسلام فقط "اشداء علی الکفّار" را بلد بود. حال آنکه خود از همه کافرتر بود. "همانا کسانی که به آیات خدا کافر شوند و پیامبران را به ناحق بکشند و آن مردمی که خلق را به عدالت دعوت میکنند را به قتل میرسانند، پس آنها را به عذاب دردناک بشارت ده (سوره آل عمران آیه ۲۱)"

آزاده ی عزیزم!

ای پرنده ی شکسته بال، آن هنگام که قفس جانت شکسته شد آیا به عرش پرواز کردی یا همچنان در کنار آن قفس تنگی که هفت سال از بهترین سالهای عمرت را در آن حبس شده بودی به اراده ی خویش ماندی؟ شاهدی ماندی پابرجا و قائم بر قفس های تنگ اوین و قزل حصار و گوهر دشت، پشت بر پشت جوانانی که پس از تو قرار بود آن قفس را بارها و بارها تجربه کنند. تو ماندی همراه آنهائی که برای از ریشه کندن دردمندی ها همچنان درد می کشند امّا از منتظرانند و نه از منفعلان. آنها به خوبی واقفند که اگر این قفس با شعور و شرف شکسته نشود آنگاه تکرار مکرّر این تجربه های تلخ برای نسل های آینده نیز گریز ناپذیر خواهد بود. زیرا جایگاه تزلزل ناپذیر و مقدّس ولایت فقیه در این نظام چنان عمیق تعبیه شده است که درهر دوره میزبان دیکتاتوری مقدّس نماتر و تازه نفس تر از دوره ی پیش است.

[۱] - http://yaredabestaniazadehtabib.wordpress.com

[۲] - مأخوذ از رنجنامه ی احمد خمینی

[٣]- A sociopath is a person who has antisocial personality disorder. S/he shows a lack of regret in his or her violation of the rights of others.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست