یـادداشـتهای شـــــبانه ۱۱
ابراهیم هرندی
•
نگرانی۱، پدیده ای طبیعی و سودمند است. سودمند؟ بله، سودمند. برآیندی هشدار دهنده، تا انسان هرجا به مرگ نزدیک می شود، چاره ای جوید و راه گریزی بیابد. قانون خیز و گریز و خیز و ستیز یادتان هست؟ گفتم که هرجا که انسان با مرگ رویارو می شود، طبیعت او را بی درنگ وادار به گزُیدن یکی از آن رفتارهای ژنتیک می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۴ شهريور ۱٣٨۹ -
۲۶ اوت ۲۰۱۰
۵۹. الم شـــنگه
در آستانه سالگرد ِ ۲٨ مرداد نوکران و مزدوران ِ ایرانی ِ امریکا و انگلیس الم شنگه تازهای درباره کودتای ننگین امریکایی-انگلیسی علیه دولت مصدق در رسانههای جهانی براه انداختند. سخن امسال این جیرهخواران این بود که آن کودتا کار ِ آخوندها بود و امریکا و انگلیس نه کاری با آن داشتهاند و نه خبری از آن!
دوباره پردازی و بازنویسی تاریخ کارتازهای نیست، اما این کار نیاز به چند سده و گاه هزاره دارد تا بتوان رویدادی را در روزگاری دیگر بازنوشت. اگر امروز کسی داستان تاجگذاری بختالنصررا به گونه دیگری که گذشتگان نوشتهاند، بنویسد، نگارندگان تاریخ شاهان میتوانند در آن درنگ کنند. اما انکار نقش امریکا و انگلیس در کودتای ۲٨ مرداد، آنهم تنها دو سه سال پس از اقرار سردمداران آن کشورها به آن کار و پوزش خواهی آنان از مردم ایران، پیش از آن که بازنویسی تاریخ باشد، توهینی به هوش و آگاهی مردم است.
***
۶۰. درنگ
آدم فروشان که خرند
آدم خران تا چه خرند
***
۶۱. فرهنگ تهیدستی
کشورهای پیرامونی ویژگیهای همانندی دارند که بزرگترین آنها؛ فرهنگ بسته، ذهنیت پیرامونی، بیدادگری اجتماعی و افسانه باوری ست. این همه را درباره ایران نیز میتوان گفت. بزرگترین و ریشه دارترین فرهنگی که در تاریخ بشر هماره با او بوده است، فرهنگ تهیدستی ست۱. این فرهنگ در پرتو کمبود سازه های زیستی، یعنی خوراک و نوشاک و پوشاک و هرآنچه انسان برای ماندگاری نیاز دارد، شکل میگیرد. در گذشته این فرهنگ در سرزمینهای خشکسال و بیبهره و بیابانی پدید میآمد و امروزه، بازتاب زندگی در سرزمین های تهیده و ناداریست که چیزی برای فروش در بازارهای جهانی ندارند، مانند؛ مالی؛ سومالی؛ بنگلادش و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی.
فرهنگ تهیدستی، فرهنگ زندگی هماره برلبه پرتگاه نیستیست. این چگونگی سبب می شود که مردم درجامعه تهیدست، همگان را هماره دردیدرس خود داشته باشند تا اگر یکی بردیگری در کاری برتری جوید، راز آن پیشرفت را بیابند و آنان نیز چنان کنند. چنین است که در جامعه تهیدست جایی برای فردانیت و خصوصیت نیست و آنچه در جاهای دیگری "حریم خصوصی" خوانده می شود، وجود ندارد. زندگی برلبه پرتگاه، جایی برای آزمایش و تجربه و خطا نمیگذارد و همگان میباید هماره با کاربرد کمترین انرژی، بیشترین بازده را بدست آورند. در چنان جایی، ادبیات و هنر نیز در خدمت شیوه زیستیست و اخلاق و آداب ِ همگانی آهرمهای فرهنگی پایداری آن شیوه.
فرهنگ تهیدستی، فرهنگی همردیف ِ فرهنگ جانوری ست و ریشه در رفتارها و کردارهای برآیشی انسان دارد. این فرهنگ، انسان را خودپسند، بی گذشت، رشک بر، مطلق گرا و قبیله ای بار می آورد و رفاه انسان را با چشمداشت به چگونگی دسترسی او به فرآورده های زیستبومی تعریف میکند. فرهنگ ِ تهیدستی، فرهنگ ِ "همه برای یکی" است و آن یکی، نمادی از خویشتنخواهی و دیگر- ستیزی هر فرد در آن جامعه است. فرهنگ تهیدستی، فرهنگ ِ رو در رویی بی میاندار با زیستبوم و زندگی و جهان است و پروردگان چنین فرهنگی، ساده اندیش، آسان خواه و افسانه پذیرند.
فرهنگ تهیدستی در راستای هراس انسان از مرگ شکل می گیرد و همه ترفندهای آن در دورادور بهره وری هر چه بیشتر ِانسان از زیستبومش پدید می آید. چنین است که هدف اساسی این فرهنگ، گریز از مرگ است. این چگونگی، پروردگان این فرهنگ را مجالی برای آینده نگری و پرداختن به برنامه های بلند و دراز مدت نمی دهد. فرهنگ تهیدستی، فرهنگ اینجا و اکنون و ماندگاری و درجا زدن تا جاودان است. چنین است که جوامع تهیدست هماره همسان و تغییر ناپذیرند و هرگونه دگرگونی با دلخوری و نگرانی شکل می گیرد.
تا پیش از پیدایش نفت، فرهنگ بسیاری از مردم جهان، فرهنگ تهیدستی و ناداری بود. این چگونگی پس از رنسانس در پاره اروپا دگرگون شد. پیدایش ماشین و تولید انبوه، بازرگانان اروپایی را در پی یافتن مواد خام و نیز مشتری کالاهای غربی به آنسوی آب روانه کرد. از آن پس، تولید انبوه به فرهنگ دیگری نیاز داشت که از قناعت و صرفه جویی و اصراف تهی باشد. این روند را پالایش نفت و کاربرد آن بعنوان خون دراقتصاد مدرن، چند چندان کرد. شاید اگرکشف نفت و گشودن چاه های آن نبود، چرخه صنعت و اقتصاد درجهان هرگز به شکل کنونی آن دور برنمی داشت و بسیاری از دستاوردهای الکترونیک کنونی هرگز پدید نمیآمد. شاید آنچه را که به نگاه مدرن به هستی و بازتابهای آن نسبت میدهند، ناشی از پی آمدهای کاربرد زیربنایی نفت دراقتصاد جهان باشد و با پایان یافتن آن جهان به روال تاریخی خود، به روش کند پیشین بازگردد. شاید.
پیدایش صنعت و تکنولوژی و توانایی تولید انبوه، پیدایش فرهنگی را سبب شد که مصرف بیشتر را نشانه زندگی بهتر میپندارد. این فرهنگ درکشورهای اروپایی جامعههای پُر ریخت و پاش پدید آورد و مصرف سرانه مردم را یکباره به ده ها برابر افزایش داد.۲ از دیدگاه این فرهنگ، انسانی که در دوران تولید انبوه می زید، دیگر نگران مرگ ِ ناشی از کمبود خوراک و نوشاک و پوشاک نخواهد بود. پس، از این چشم انداز، انسان در لبه پرتگاه نیستی نمی زید و میتواند و باید در زندگی شاد و آزاد باشد و در زیستبومی آباد زندگی کند. هنگامی که انسان از " غم ِ نان" می رهد، خود را از مرگ اندکی دورتر می پندارد و به اندیشه ها و آرمان ها و آرزوهایی می پردازد که تا پیش از آن او را زمان و شرزه پرداختن بدانها نبود. این گونه است که هنر و ادبیات و فلسفه در روزگار آبسالی و رفاه بارورتر میشود.
....................................
۱. فرهنگ تهیدستی(Culture of Poverty) گفتمانی دامنه دار در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی ست.
۲. Throw Away Society
***
۶۲. رشک و بیداد
نگرانی۱، پدیده ای طبیعی و سودمند است. سودمند؟ بله، سودمند. برآیندی هشدار دهنده، تا انسان هرجا به مرگ نزدیک می شود، چاره ای جوید و راه گریزی بیابد. قانون خیز و گریز و خیز و ستیز یادتان هست؟ گفتم که هرجا که انسان با مرگ رویارو می شود، طبیعت او را بی درنگ وادار به گزُیدن یکی از آن رفتارهای ژنتیک می کند؛ یا برمی خیزد و می گریزد و یا با خطر می ستیزد. نگرانی، کلید این دو گزینه برآیشی ست. نگرانی، زنگ خطر ِ طبیعت است که به ما هشدار می دهد که چیزی در جایی از زندگی می لنگد وبدان که چاره ای بایدت اندیشید. چنین است که می گویم نگرانی سودمند است. نشانه ای هشداردهنده از آنچه نباید باشد و هست.
هنگامی که نگرانی دنباله دار و بی درمان بماند، پس از چندی جای خود را به بازتاب برآیشی ژرف تری می دهد که به فارسی باید آن را " آسیمه سری"۲، نامید. این بلا زمانی سر آدم می آید که نگرانی را پایدار و گریز ناپذیر بپندارد. جهان ِ انسان ِ آسیمه سر، به شبی سرد و تلخ و بی سپیده می ماند. شبی که بیمار، از گفتن و نوشتن و شنودن درباره آن ناتوان است. آسیمه سر در این دوره، حال و هوای هیچ کاری را ندارد و هماره کلافه و درهم و تلخ و تند خو با خویش و جهان در ستیز است. گهگاه نیز برتافته و بی خویش و هراسناک، بخود می پیچد و از خود و دیگران می گریزد. آسیمه سری، دالان تاریک افسردگی ست. آنان که تنها و بی کس گذارشان به این وادی می افتد، کارشان به افسردگی و دلمردگی و واخورد گی و گاه خودکشی نیز می کشد.
رفتار انسان ِآسیمه سربرای کسی که چیزی از این چگونگی نمی داند، شگفت و بی خردانه است. فارسی زبانان این بیماران را " خُل و چل"، می خوانند. پیش تر می گفتند؛ "کسی که بالاخانه را اجاره داده است." امروزی ها می گویند؛ "شوت"، قندیج" و یا، "بی کلاج". نامش را همه به گونه ای می دانند اما چرایی پیدایش آن را کمتر. هدف من هم در اینجا پرداختن به ریشه های آسیمه سری نیست. این کار را می گذاریم برای زمانی دیگر. در اینجا میخواهم، سخنی از ابن سینا را با این چگونگی پیوند دهم. وی گفته است که؛ دو چیزچراغ عقل خاموش کند؛ رشک و بیداد. گمان نمی کنم که روانشناسی ِ مدرن بتواند " چیز" ِ سومی به این سخن بیافزاید. گونه نخست ِ این چگونگی را همگان دیده اند؛ سرگذشت عاشقی که برروی رقیب عشقثی ِ خود آتش می گشاید و یا برروی معشوقی که رقیب را براو رجحان داده است، اسید می پاشد. روزنامهها هرروزه پُر از گزارش و داستان در این باره است.
نمونه کردارهای ناشی از بیداد نیز در روزنامه ها زیاد است اما کمتر کسی به ریشه های آن می پردازد. نوجوان فلسطینی که خانه اش را برسر خانواده اش خراب کرده اند و او را یتیم و تنها در اردوگاه پناهندگان رها کرده اند. تا اینجا همه چیز عادی ست! سرگذشت این نوجوان وقتی خبرساز می شود که وی آسیمه سرو بیمار، به پیشنهاد گمراهانی که سوراخ دعا را گم کرده اند، کمربند انفجاری را به کمر خود می بندد و به میان مردم ِ بی گناه کوچه و خیابان می رود و این گونه، به خیال خود، داد از بیدادگران می ستاند!
این رویداد از چشم انداز کسی که از گوشه امن خانه خود، خبرها را از تلویزیون دنبال می کند، ریشه های دیگری می یابد
...................
۱. Stess
۲. Distress
***
۶۴. شیرین و مجنون
چون میُسر نیست برمن کام او
عشـق بـازی می کنم با نـام او
(نظامی)
---
دید مجنون را یکی در لاله زار
توی کافی نت ِ بسی زار و نزار
گفت لابد در پی لیلی هنوز
نیستش با این جهان میلی هنوز
غرق در بحر مجازی گشته است
اندگی سرگرم ِ بازی گشته است
یا پی وبلاگ لیلی می رود
سوی آن یار طفیلی می رود
مانده عاشق در گذار روزگار
آفرین، این است عشق پایدار
گفت لابد توی گوگل کو به کو
می کند در سرچ انجین جستجو
تا ازاو عکسی، پیامی،چیزکی
یابد و در خود کند انگیزکی
چون میسر نیست بر وی کام او
می زند سر گاه بردات کام او
رفت از او پرسد که ای وبگرد ِ زار
تو کجا و کافی نت در لاله زار!؟!؟
این چنین زار و نزارکیستی
ماوس در کف، بیقرار کیستی
..............
با تعجب دید، مجنون بی هراس
جای لیلی داشت با شیرین تماس
بی حیا و بی اصول و بی فروع
بجث شیرین کرده با شیرین شروع
رفته در رویای شیرین می چرد
عشوه هایش با دل و جان می خرد
گرم و نرم چت زدن با او شده
خود بسان شیر و او آهو شده
با زبان چرب، نرمش می کند
نرم نرمک نرم و گرمش می کند
می پزد او را و می پردازدش
چون اورانیوم غنی می سازدش
شوخ و شنگ و عشوه گر با یگدیکر
در خیال خویش روی هم دمر
گوید ای شیرین بدجنس ِ بلا
بازهم گفتی که؛ "نه"، ای ناقلا
باش تا دستم رسد بر دامنت
بعد می گویم چه خواهم از تنت
بعد از آن ای دلبر خوب و قشنگ
می برم روزی تو را با خود فرنگ
می شویم آنجا پناهنده، اگر
بختمان یاری کند در این سفر
می رویم آنجا پناهنده شویم
کردگار عشق را بنده شویم
عشقبازی با تو خِیلی عالی است
زندگی بی عشق خرحمالی است
....................
مرد گفتا، کار دنیا چون شده!
یا که مجنون واقعاً مجنون شده!
لابد از لیلی کمی بد دیده است
اندکی او را مردد دیده است
قهرمان ملی فرهنگ ما
گشته اینک واقعاً همرنگ ما
دل به دریا می زند در لاله زار
وای برما وای بر این روزگار
هرزه و وبگرد و آلاخون شده
چیزکی در رگ زده مجنون شده
همچو ما او نیز هم وا داده است
دین و ایمان جمله یکجا داده است
این چنین در فکر دختر بازی است
لابد او هم مثل ما ناراضی است؟
درهوای لحظه های آنی است
البته او هم چو ما ایرانی است
اهل رنگ و اهل نیرنگ و ریاست
این همه تقصیر موساد و سیاست
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com
|