وضعیت آخر
جنگ: اسرائیل میخواهد ولی نمیتواند، آمریکا میتواند ولی نمیخواهد
ب. بی نیاز (داریوش)
•
جنبش دموکراسیخواهی در ایران نه تنها شکست پروژهی اسلام سیاسی را یک بار دیگر (بعد از دوران خاتمی) اعلام کرده است، بلکه با تداوم خود نشان داده که دیگر هیچ فصل مشترکی بین دولت- سپاه به عنوان یک نهاد درخود و برای خود با مردم وجود ندارد. این که چه چیزی آن تکان آخر را به این ساختمان موریانهخورده وارد میکند، غیرقابلپیشبینی ولی حتمی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۴ شهريور ۱٣٨۹ -
۲۶ اوت ۲۰۱۰
جنگ علیه ایران یا دقیقتر گفته شود حمله به پایگاههای اتمی ایران یکی از موضوعات بسیار داغ ژورنالیستی بوده و هنوز نیز هست.
پرسش اول: آیا اسرائیل توانایی حمله به ایران را دارد؟
به لحاظ نظامی ۵۰ هدف در ایران علامتگذاری شدهاند، بخشی از این اهداف نزدیک به شهرها هستند (مانند اصفهان و تهران) و بعضی از آنها مانند نطنز آنچنان در اعماق زمین ساخته شدهاند که بنا به گفتهی کارشناسان نظامی تخریب آنها کار آسانی نیست. از بین بردن این ۵۰ هدف «اتمی» به لحاظ کیفی از زمین تا آسمان با حملهی نسبتاً بدوی اسرائیل علیه تأسیسات اتمی عراق تفاوت دارد. در سال ۱۹٨۱ هواپیماهای اسرائیل در یک بعد از ظهر توانستند مجتمع اتمی عراق را نابود کنند.
برای آن که اسرائیل بتواند دست به چنین اقدامی بزند باید حداقل از سه مرحله اساسی عبور کند:
مرحله اول: اسرائیل باید بتواند تمامی پدافند هوایی ایران را نابود سازد، مرحلهی دوم: باید تمامی نیروی دریایی ایران را در خلیج فارس از بین ببرد، زیرا در چنین شرایطی نیروهای ایرانی میتوانند در اقدامی تلافیجویانه تنگهی هرمز را ببندند و در مرحلهی سوم باید این ۵۰ هدف را نابود سازند. ولی این حمله مانند حمله ۱۹٨۱ علیه تأسیسات عراق در یک شب نمیتواند صورت بگیرد، زیرا تأسیسات نطنز که غنیسازی اورانیوم در آنجا صورت میگیرد، با بمبهای اف ۱۵ و اف ۱۶ قابل تخریب نیستند.
مرحلهی اول: ورود هواپیماهای اسرائیل به قلمرو ایران بلافاصله با پدافند ایران مواجه خواهد شد. تنها امکانی که میتواند پدافند هوایی ایران را نابود کند توسط بمبافکنهای رادارگریز آمریکا میتواند صورت بگیرد. زیرا این هواپیماها توسط رادارها دیده نمیشوند. اسرائیل از چنین هواپیماهایی برخوردار نیست. برای از بین بردن تأسیسات زیرزمینی نطنز تنها میتوان از بمبافکنهای نوع ب-۵۲ استفاده کرد. باز هم اسرائیل فاقد هواپیماهای ب-۵۲ است.
مرحلهی دوم: برای جلوگیری از اقدامات تلافیجویانه ایران در خلیجفارس میبایستی کشتیهای جنگی توسط ناوگانهای هواپیمابر بدرقه و حمایت شوند. اسرائیل از چنین ناوگانهای هواپیمابری برخوردار نیست: صفر.
بنابراین اسرائیل فاقد تجیهزات لازم برای عبور از مرحلهی اول و دوم است و به همین دلیل مرحلهی سومی هم در کار نخواهد بود. تازه اگر اسرائیل چنین تجیهزاتی میداشت، این حملات طی یک یا دو روز به پایان نمیرسید.
واقعاً اسرائیلیها چه میتوانند بکنند؟ نیروی هوایی اسرائیل بیشتر از آلمان و فرانسه جتهای جنگنده دارد. اکثر این هواپیماهای جنگی یا اف-۱۵ یا اف-۱۶ هستند. این دو هواپیمای جنگی برای جنگهای با فاصلهی زیاد به درد نمیخورند. فاصلهی ایران تا اسرائیل نزدیک ۱۵۰۰ کیلومتر است. برای این که این هواپیماها به ایران برسند، باید در وسط راه بنزینگیری کنند. ولی ارتش اسرائیل فقط ۹ هواپیما (تانک بنزین هوایی) از این دست دارد. این ۹ تانک بنزین هوایی برای یک جنگ چند روزه اساساً کافی نیستند. به سخن دیگر، اسرائیل توانایی نظامی یک جنگ استراتژیک علیه ایران را ندارد. ابزار نظامی اسرائیل برای یک جنگ یا حملهی استراتژیک علیه ایران نه تنها کافی نیست، بلکه بدوی است. به طور کلی باید گفت که ارتش اسرائیل به دلایل کوچکی کشور و کمبود سرباز اجباراً به یک ارتش دفاعی با تجیهزات دفاعی و تاکتیکی آرایش داده شده است.
تنها کشوری که از امکانات نظامی جنگ علیه ایران برخوردار است، ایالات متحد آمریکاست. ولی آمریکا میداند که جنگ علیه ایران هزاران بار دشوارتر از جنگ علیه عراق و افغانستان است. به همین دلیل حتا جورج دبلیو بوش نیز در اوج کشمکشهایش با ایران و نزدیکیاش با اسرائیل حاضر نشد که به اسرائیل بمبافکنهای «سنگینوزن» بفروشد. آمریکا در حال حاضر در دو جنگ گرفتار است و تلاش میکند که تلافات اقتصادی و نظامیاش را به حداقل برساند. آمریکا برخلاف اسرائیل مجبور است در مقیاس بینالمللی بیندیشد و سیاستهایش را بسیار وسیعتر و دوراندیشانه محاسبه کند. اسرائیل دچار تنگنظری منطقهای و ملی خودش است. سیاست منطقهای اسرائیل و سیاست جهانی آمریکا آن نقطهای است که منافع این دو کشور را از هم جدا میکند.
شکی نیست که اگر ایران دارای بمباتمی بشود، وضعیت منطقه نیز تغییر خواهد کرد. از سوی دیگر جنگ علیه ایران برای جلوگیری از تولید بمب اتمی در حال حاضر برای آمریکا غیرقابل تصور است و آمریکا حاضر نیست که جنگی را شروع کند که پایانش نامعلوم است. یکی از راههایی که در مقابل آمریکا میماند مجهز کردن کشورهای عربی دوست به سلاحهای اتمی است. یعنی بازگشت به سیاست ایجاد ترس برای استفاده نکردن از بمب اتمی (تز جنگ سرد). طبعاً این سیاست با مخالفت شدید اسرائیل مواجه خواهد شد. میتوان گفت که امکان تحقق این سیاست بسیار کم است. راه حل دیگر، نسخهی آخر زمانی است. اسرائیل حدود ۲۰۰ بمب اتمی دارد. یعنی با بخشی از آن ایران را نابود سازد و بخش دیگر را برای ترساندن دیگران نگه دارد. ولی این نسخه هم بسیار نامحتمل است. راه حل سوم که امروز نیز عملی شده است، تحریمهای شدید اقتصادی علیه ایران است. حال ببینیم که این تحریمها در واقعیت چگونه پیش میروند!
تحریمها علیه ایران
اگر ما در وضعیت جهانی شدن سرمایه بسر نمیبردیم، احتمالاً تحریمها کارساز میبودند. در جهان امروز، سرمایه در اشکال مالی و تکنولوژیک خود دیگر در یک یا دو نقطه متمرکز نیست. امروزه چین، هند، روسیه، کرهجنوبی و بسیاری دیگر از کشورهای کوچک و بزرگ میخواهند از این فرصت «طلایی» نهایت بهره را ببرند. جهان در یک فرآیند تغییر با گامهای بلند قرار گرفته است.
ایران پس از انقلاب اسلامی همواره، کم و بیش، با تحریمهای اقتصادی مواجه بود. حکومتی که به طور دایم در شرایط اضطراری است، برای بقای خود به تدریج راهحلهایی برای مشکلات پیدا میکند. از یک سو جنگ و از سوی دیگر تحریمهای اقتصادی جهانی، به ویژه از سوی ایالات متحد آمریکا، به تدریج حکومت اسلامی را به این صرافت انداخت که به دنبال کشف راههایی باشد تا بتواند به گونهای خود را از این مخمصهی بسیار ناگوار بیرون بکشد. یکی از راهحلها یا در واقع موثرترین راهحل برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد شرکتهای خصوصی دستنشانده (/ Dummy companies Strohfirmen) در کشورهای دوست و یا محتاج بود.
از زمان روی کار آمدن خاتمی- یعنی اولین علائم شکست پروژهی اسلام سیاسی- در سال ۱۹۹۷ زنگ خطر برای کل نظام به صدا در آمد. از همین زمان بود که سپاه پاسداران و فرماندهان آن تلاش کردند آن بنای کوچک اقتصادی که در دوران جنگ ساخته بودند با سرعت هر چه بیشتر گسترش دهند. پس از جنگ به دستور خامنهای «قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا» که از زیر مجموعههای سپاه بود برای آبرسانی، صدور نفت و گاز، تولید برق و پروژههای سدسازی تشکیل شد. به هر رو، سپاه پاسداران با کمک ولی فقیه توانست برای حفظ جمهوری اسلامی زیرساخت اقتصادی خود را هر چه گستردهتر کند و عملاً یک دولت در دولت بسازد و سرانجام توانست بر بخش بزرگی از اقتصاد ایران چنگ بیندازد.
سپاه پاسداران بارها و بارها اعلام کرده است که فعالیتهای اقتصادیاش از پشتوانهی قانونی برخوردار است. سپاه به اصل ۱۴۷ قانون اساسی رجوع میدهد. در اصل ۱۴۷ آمده است: «دولت باید در زمان صلح از افراد و تجهیزات فنی ارتش در کارهای امدادی، آموزشی، تولیدی و جهادسازندگی، با رعایت کامل موازین عدل اسلامی استفاده کند، در حدی که به آمادگی رزمی آسیبی وارد نشود.» همچنین در اصل ۱۵۰ قانون اساسی مسئولیت نگهبانی از انقلاب و دستآوردهای آن به سپاه محول شده است. بنابراین تا آنجا که به پشتوانه قانونی برمیگردد، فعالیتهای اقتصادی سپاه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیشبینی شده است.
سپاهپاسداران مجموعاً ۱۲۵۰۰۰ عضو دارد و به نیروی زمینی، نیروی هوایی، نیروی دریایی، نیروی قدس و سازمان بسیج مستضعفان تقسیم میشود. نیروی قدس برای مأموریتهای خارج از ایران تعلیم یافته است. در کنار سپاه، ارتش کلاسیک وجود دارد که تعداد ثابت آن ۴۲۰۰۰۰ نفر است. کنسرن خاتمالانبیا بزرگترین انحصار صنعتی- نظامی ایران است. نقطه عطف تبدیل این کنسرن به بزرگترین کنسرن ایران در زمانی بود که احمدینژاد شهردار تهران بود (۱٣٨۲ تا ۱٣٨۴). در این زمان این کنسرن بزرگترین و پردرآمدترین سفارشات را بدست آورد. عجیب نبود که احمدینژاد در سال ۱٣٨۴ (۲۰۰۵) به عنوان رئیس جمهور «انتخاب» شد.
در سال ۲۰۰۷ دولت آمریکا، سپاه پاسداران را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد و به همراه آن کنسرسیوم خاتمالانبیا و ۱۴ شرکت بزرگ دیگر که به سپاه وابسته هستند در لیست تحریمها قرار گرفت.
کلاً ٨۱۲ شرکت کوچک زیر چتر این کنسرن عظیم کار میکنند، حتا بسیاری از کلینیکهای چشم و دندان نیز به این کنسرن وابسته است. همین کنسرن ساخت خط لولهی گاز از خلیج فارس تا استان سیستان و بلوچستان را برای یک میلیارد یورو بدست آورد و توانست در رقابت با شرکت نروژی مناقصه میدان گازی پارس جنوبی را نیز بدست آورد. در کنار آن کنسرن ساختمان سازی سپاساد توانست برای دو میلیارد یورو توسعهی مترو در تهران و تبریز را کسب کند. یکی دیگر از کنسرنهای عظیم سپاه پاسداران «کنسرن اعتماد مبین» است که توانست سرانجام ۵۱ درصد شرکت مخابرات ایران را با قیمت ۵.٣ میلیارد یورو خریداری کند. به این ترتیب سپاه پاسداران مالک و کنترلکننده خطوط تلفنی ثابت، همراه و اینترنت ایران شد.
حال این پرسش مطرح میشود که چگونه با وجود تحریمها این کنسرنها قادر به فعالیت اقتصادی خود هستند؟ از کجا تغذیه میشوند؟
همانگونه که گفته شد دولت ایران و سپاهپاسداران در طول زندگی خود اقدام به ایجاد یک زیرساخت جهانی از شرکتهای خصوصی دستنشانده کردند. سپاهپاسداران در بسیاری از کشورها مانند امارات متحد عربی، مالزی، اندونزی، سوریه و حتا بسیاری از کشورهای اروپایی شرکتهای خصوصی (شرکتهای با مسئولیت محدود – Ltd/GmbH ) تأسیس کرده است. بخش اعظم این شرکتها در امارات متحد عربی است.
امارات متحد عربی نزدیک ۶ میلیون جمعیت دارد. بیش از ۴۰۰۰۰۰ ایرانی در آنجا زندگی میکنند (به جز ایرانیانی که قبل از انقلاب آنجا رفته بودند). ایرانیان در امارات بیش از ۹۰۰۰ شرکت صادرات – وارات به ثبت رساندهاند. طبق اطلاع کارشناسان بیش از دو سوم این شرکتها متعلق به سپاه پاسداران است. بنا به آمار رسمی ٨۰ درصد کالاهایی که به امارات صادر میشود، دوباره به جاهای دیگر صادر میگردند. این صادرات چیزی است معادل ٨۷ درصد کل صادرات نفت امارات (کالاهای قاچاق در این آمار نیستند). بخش بزرگ این بازصادرات (Re-Exprot) به سوی ایران به بندر عباس راهی میشود. رأسالخیمه که یکی از بنادر امیرنشین هفتگانه امارات است با داشتن فقط ۲۵۰۰۰۰ هزار ساکن دارای یکی از مدرنترین بنادر بارگیری جهان است. میتوان گفت رأسالخیمه به گونهای یکی از پایگاههای مانور اقتصادی دولت ایران و سپاه پاسداران است.
در کنار این شرکتهای دستنشاندهی خصوصی که میتوانند برای دولت ایران و سپاهپاسداران در بازار جهانی جنس تهیه کنند، کشورهای دوست وجود دارد، مانند چین، روسیه، ترکیه، عراق، سوریه و ونزوئلا.
ایران دومین ذخایر نفت جهان دارد. ولی ایران به دلیل نداشتن پالایشگاه مجبور است ٣۰ تا ۴۰ درصد بنزین خود را وارد کند. ظاهراً یکی از پاشنههای آشیل جمهوری اسلامی همین بنزین است. صادرکنندگان اصلی بنزین به ایران، چین، مالزی، کویت و روسیه هستند. کنسرنهای روسی، «روس نفت» و «گاز پروم» قرار گذاشتهاند که از ماه سپتامبر صادرات بنزین خود را به ایران افزایش دهند. در ژولای همین سال روسها یک قرارداد بلند مدت در زمینهی همکاری در حوزههای نفت، گاز و پتروشیمی با ایران بستند. طبعاً بدون توجه به قطعنامههای تحریم! در این میان ترکیه نیز به جمع یاریرسانان دولت ایران پیوست. وزیر نفت ترکیه، آقای تانار یلدیز، از صادرات بنزین به ایران پشتیبانی میکند. زیرا تنها پالایشگاه ترکیه، توپراس، یک سوم نفت خود را از ایران وارد میکند. سخنگوی این شرکت به خبرگزاری رویتر بدون پرده اعلام کرد: «ایران از آمریکا برای ما مهمتر است.» کلاً روزانه حدود ۱۰۰۰ تانکر از ترکیه وارد شهر مرزی و کوچک پنجوین عراق (استان سلیمانیه)، از آنجا وارد کردستان عراق و سرانجام راهی ایران میشوند. البته در همین اثنا دولت ایران تلاش میکند که ده پالایشگاه خود را مدرنیزه کند و اضافه بر آن هفت پالایشگاه دیگر بسازد.
چین در سالهای اخیر به مهمترین شریک اقتصادی ایران تبدیل شده است. حجم تجارت متقابل این دو کشور در سال ۲۰۰۹ حدود ۲۱ میلیارد دلار یعنی ۵۰ درصد بیش از سه سال پیش از آن بوده است. ایران بعد از عربستان سعودی و آنگولا بزرگترین صادرکننده نفت به چین است. در ضمن چینیها اخیراً با دولت ایران قراردادهایی در زمینهی صادرات نفت و گاز و توسعهی تأسیسات نفتی بستهاند که حجم آنها بین ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار است. در حال حاضر چین بزرگترین سرمایهگذار خارجی در ایران است.
خلاصه این که ایران و به ویژه سپاه پاسداران از یک سو یک زیرساخت (Infrastruktur) وسیع از شرکتهای دستنشانده در سطح جهانی ساخته است و از سوی دیگر کشورهایی که به انرژی و سرمایه نیاز دارند حاضر نیستند که بنا به سلیقهی آمریکا یا اروپا از این سفره رنگین صرفنظر کنند: قوانین سرمایه همواره فرای قوانین حقوقی عملی میکنند. و این، هم جنبههای مثبت و هم منفی خود را دارد.
پرسش: حالا که نه امکان جنگ برای از بین بردن حاکمان حکومتی اسلامی وجود دارد و نه تحریمها عملاً کارساز هستند، پس چه خواهد شد؟
فرآیند انحطاط
زمانی که ما به حوادث تاریخی، به ویژه سقوط امپراطوریها یا دولتهای دیکتاتوری، مینگریم، ظاهراً علت سقوط و نابودی آنها در انفجارات (Explosion) نهفته است. این انفجارات، ضربه یا ضرباتی است که یا از بیرون به آن امپراطوری یا دولت وارد میشود (مانند جنگ) یا از داخل (شورش و انقلاب).
امروزه برای بسیاری از مورخان روشن شده است که هر جنگ یا انقلاب یا شورشی لزوماً منجر به سقوط یا اضمحلال این یا آن امپراطوری یا دولت نمیگردد. در واقع یک فرآیند بسیار مهمتر و تعیینکنندهتری باید پیش از انفجار صورت گرفته باشد: پروسهی فساد یا انحطاط.
فساد در مفهوم عامیانه خود میتواند تعاریف گوناگونی داشته باشد. اما در بُعد سیاسی و اجتماعی دارای یک معنی مشخص و معین است. فسادی که سرانجام به انحطاط منجر میشود و ارکان یک نظام را مانند موریانه میخورد، یک فرآیند است. فرایند فساد، فرآیند غیراجتماعیشدن (Asozialisierung) ارکان و نهادهای یک نظام است. ارکان و نهادهای هر جامعهای از انسانها تشکیل شده است. یعنی حاملین اصلی این نهادها منافع شخصی خود را بر منافع اجتماعی برتر میدانند و اساس فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی آنها بر همین تقابل منافع فردی و اجتماعی صورت میگیرد. یعنی منافع یک عدهی معدود و کم در مقابل منافع کل جامعه قرار میگیرد. زمانی که نهادهای یک نظام سیاسی این فرآیند ضداجتماعی را طی کرده باشد، آنگاه ما با ساختمان عظیمی مواجه هستیم که از درون پوک و پوسیده شده است. در فرآیند فساد هر مقام فاسدی به تجربه میداند که «فردا مطمئن نیست»، بنابراین باید کلیه اقدامات ایمنی را برای فردا تدارک ببیند (از ذخیره کردن ثروت در مکانهای ناشناخته تا شناسایی محلهای اختفای آینده). در این فرآیند فساد، در بُعد اجتماعی نیز به طور خودآگاه و ناخودآگاه تصمیمات مردم گرفته میشود: بیاعتمادی.
نابودی امپراطوری بزرگ هخامنشیان در زمان داریوش سوم توسط اسکندر، نه در توانایی اسکندر بلکه در بیاعتمادی سربازان و مردم به نظام امپراطوری به سردکردگی داریوش سوم بوده است. این که اسکندر با ٣۰ تا ۴۰ هزار سرباز توانست لشکر ۲۶۰ تا ۲٨۰ هزاری داریوش سوم را شکست بدهد، نه در تاکتیک نظامی (تاکتیک متحرک اسکندر در مقابل بلوکهای نامتحرک داریوش سوم) بلکه در بیاعتمادی سربازان و مردم ایران به امپراطوری به ویژه فرماندهان فاسد داریوش سوم بوده است. همین نگاه نیز برای امپراطوری ساسانیان صدق میکند. حتا انقلابات نیز مدیون این فرآیند فساد یا انحطاط هستند. یعنی حکومت یا امپراطوری مربوطه عملاً از درون ویران شده است: فقط نیاز به یک تکان دارد. این، هم در مورد انقلاب ۱۹۰۵ و هم ۱۹۱۷ روسیه صادق است. سرانجام درهم فروریختگی (Implosion) بلوک سوسیالیستی نشان داد که یک ساختمان به ظاهر قوی و محکم ولی موریانه خورده میتواند با یک فوت در هم فرو ریزد (implodieren).
انقلاب اسلامی ۵۷ در ایران و پروژه اسلام سیاسی بنا به ماهیت انحصارطلبانه خود فرآیند فساد را در پیش گرفت. در ابتدا، حلقه این پروژه بسیار بزرگ و وسیع بود. ارگانها و نهادهای این پروژه از حاملینی تشکیل میشد که علیرغم تنگنظری سیاسی و اجتماعی خود تصور میکردند (یا ایمان داشتند) میتوانند وظایف اجتماعی و اقتصادی خود را به خوبی به فرجام برسانند. یعنی تا آنجا که به نیت و حتا عمل بخشی از آنها مربوط میشد، هنوز روح اجتماعی (Sozialisation)، هر چند ناپایدار، غالب بود. ما میتوانیم انعکاس این روح اجتماعی را در عمل در بسیاری از پروژههای اقتصادی- اجتماعی دنبال کنیم. ولی به علت ماهیت انحصارطلبانه اسلام سیاسی، به تدریج حلقهی بزرگ اولیه روز به روز کوچکتر شد، بدون آنکه حاملین آن متوجه کوچکتر شدن فزایندهی این حلقه شوند. این فرآیند آنچنان پیش رفت که امروز از آن حلقه وسیع «خودی»ها فقط یک حلقه کوچک و تنگ باقی مانده است. حاملین اصلی این حلقهی کوچک دیگر کیفیت کاملاً دیگری به خود گرفتهاند. میتوان با قاطعیت گفت که اکثریت قریب به اتفاق کادرهای سپاه در کنسرنهای نامبردهی بالا در فعالیتهای پرسود اقتصادی سهیم هستند. کاست سپاه امروز به گونهای است که تفاوت «طبقاتی» کادرها با دیگر اعضا، زمین تا آسمان است. هر چند که سپاهیان از مزایای بسیار خوبی برخوردارند ولی همهی اعضای سپاه میدانند که کادرها از چه ثروتهای نجومی برخوردارند. این همان مبنایی است که اعتماد و از خودگذشتگی را هم در میان سپاهیان و هم در میان مردم از بین برده است. سپاه پاسداران ایران با جمعیتی برابر با ۱۲۵۰۰۰ نفر نزدیک به ٣۵ درصد اقتصاد ایران را در دست دارد. از سوی دیگر کنسرنهای سپاه از دادن مالیات معاف هستند و هیچگونه نظارت و شفافیتی در این رابطه وجود ندارد (از سوی هیچ قوه یا ارگانی). به لحاظ فنی (اقتصادی) این همان منبعی است که دایماً در حال تولید و بازتولید فساد سازمانیافتهای است که سرانجام به انحطاط منجر خواهد شد (در واقع شده است). در اینجا سخن بر سر ثروتاندوزی افراد یا صاحبان سرمایه نیست. این پروسه در بسیاری از کشورهای سرمایهداری صورت میگیرد. در جوامع مدنی دموکراتیک، سرمایه و سرمایهداران از یک سو توسط ارگانهایی مانند وزارت دارایی و مالیات نه تنها کنترل میشوند بلکه تلاش میشود که هر چه بیشتر شفافیت وجود داشته باشد و از سوی دیگر، هم کنترل پارلمانی وجود دارد و هم قضایی و هم سندیکاهای کارگری و کارمندی میتوانند اعمال فشار و اعمال کنترل کنند. درست به علت نبود این ارگانهای کنترل، فساد (مانند سازمانهای مافیایی) مانند یک غدهی سرطانی بدخیم با سرعت در این حلقهی کوچک باقی مانده گسترش یافته و مییابد. خلاصه میتوان گفت که جامعه یعنی مجلس و نمایندگان، وزارت اقتصاد و دارایی و مالیات، هیچ نهاد یا ارگان مدنی از مناسبات درونیِ اقتصادی کنسرنهای سپاهپاسداران اطلاع ندارد. به همین دلیل به درستی گفته میشود که ساختار سپاهپاسداران و کنسرنهایش مانند ساختار مافیاست. تقریباً هیچ کس نمیداند که درآمد ناخالص و خالص این کنسرنها چقدر است، وسعت عمل حقوقی مدیران آن چه میباشد، چه شرکتهای خصوصی بنام مدیران (کادرها) سپاه ثبت شده و غیره و غیره. درست مانند سازمانهای مافیایی، سپاه و مراکز اقتصادیاش به سیستم بستهای تبدیل شده است که کل جامعه از آن آگاهی ندارد. میتوان گفت، اگرچه سپاه یک نهاد قوی و محکم به نظر میرسد ولی به علت مکانیسم فاسد درونیاش عملاً موریانهخورده است. دیر یا زود این ساختمان در هم فرومیریزد.
جنبش دموکراسیخواهی در ایران نه تنها شکست پروژهی اسلام سیاسی را یک بار دیگر (بعد از دوران خاتمی) اعلام کرده است، بلکه با تداوم خود نشان داده که دیگر هیچ فصل مشترکی بین دولت- سپاه به عنوان یک نهاد درخود و برای خود با مردم وجود ندارد. این که چه چیزی آن تکان آخر را به این ساختمان موریانهخورده وارد میکند، غیرقابلپیشبینی ولی حتمی است.
|