در مورد اصلاح طلبان و احمدی نژاد
•
مرتضی نبوی می گوید: اصلاح طلبان حذف شدنی نیستند. او در مورد احمدی نژاد و دولت وی هشدا می دهد: نباید بذر تردید ایجاد کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۴ شهريور ۱٣٨۹ -
۲۶ اوت ۲۰۱۰
اخبار روز: مرتضی نبوی مدیر مسئول روزنامه ی رسالت از چهره های شاخص اصولگرا است. عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که پست های فراوانی در حکومت داشته است. او به پرسش های محسن فرجادی و یاسر فاتحی از سایت خبرانلاین در مورد اصلاح طلبان، احمدی نژاد و حلقه ی اطرافیان او پاسخ گفته است.
آنچه که در مورد مسائل انتخابات سال گذشته کمتر به آن پرداخته شد تجریه مردم سالاری دینی است. بیشتر از اینکه در این باره صحبت شود راجع به بحث فتنه و جنبه منفی قضییه بحث شده است. تجربه سال پیش چه فواید و ویژگیهایی برای نظام داشت؟ آیا مردم سالاری دینی به این مرحله رسیده تا بتواند با زدودن زواید به مجموعه کامل دست پیدا کند؟ اگر به رویدادهای سال بعد از انتخابات ریاست جمهوری تنها با دید منفی نگاه نکنیم چه تجربیات مثبتی به دست آوردیم؟
اولین دستاورد این بود که نظام را اثبات کرد. به ویژه اینکه شاخص مهم نظام یعنی رهبری بر شاخصههای مردم سالاری دینی که یکی مشارکت بالای مردم در سرنوشت اجتماعی و سیاسی شان و دیگری رقابت جدی است، تأکید دارند. نظام ما ثابت کرده که این دو ویژگی از شاخصههای مردم سالاری دینی را دارا است. یعنی انتخاباتی برگزار میشود که هم سطح مشارکت بالا است و هم در آن رقابت شکل میگیرد.
در دمکراسیهای غربی یا لیبرال شاهد هستیم چنانچه روی رقابت تأکید شود به دلایلی سطح مشارکت پایین است ولی در انتخاباتهایی که نظام ما برگزار میکند ولو اینکه سه دهه از انقلاب گذشته باشد رقابت در عین مشارکت بالا حائز اهمیت است.
نکته بعدی این که در کشور ما مردم سالاری دینی در عمق جان مردم جای گرفته است. غرب علیه دستاوردی که بر آن بسیار مانور میدهد پاتکی نیز تهیه کرده است و آنجا که دمکراسی را به نفع خود نمیبیند انقلاب رنگی راه میاندازد. آنان به عنوان مهمترین ارزش روی دمکراسی تأکید میکنند اما از سوی دیگر آن جا که به نفع شان نیست با عمل آن را نفی میکنند. آن جا که رأی مردم را قبول ندارند سعی میکنند عدهای که در انتخابات باختند یا نتیجه به دست نیاوردند را علیه نتیجه انتخابات به صحنه آورده و آن انتخابات را بر هم بزنند که تجربه آن را در برخی از کشورهای منطقه و قبل و بعد از انتخابات خودمان نیز شاهد بودیم که آنها نتیجه انتخابات را نپذیرفته و به هم زدند. اما در کشورما هم نظام و هم مردم از چنان آگاهی برخورداراند که نتیجه یک انتخابات قانونی را پذیرفته و علی رغم مداخلاتی که سایر کشورها داشتند برای اینکه بگویند به نتیجه انتخابات پایبنداند طی دو روز پررنگ، یکی نهم دی ماه و دیگری بیست و دوم بهمن به صحنه آمدند و نتیجه انتخابات را تأیید کردند. مردم نشان دادند ولو با شعارهای انقلاب رنگی و مسایلی از این قبیل بر هم زدن مردم سالاری دینی را نمیپذیرند.
این مسئله دستاورد و نتیجه مهمی بود و یک بار دیگر ثابت کرد جمهوری اسلامی یک جمهوری و نظام دمکراتیک اسلامی مستقر است. در چنین شرایطی که با عنوان فتنه شناخته شد تجربه مردم نیز بالا رفته است که این خود دستاورد مهمی بود. در حوادثی که خسارتهایی دارد در عین حال تجربهها بالا میرود. در جایی تعبیر من این بود بعد از اعلام نتایج انتخابات آزادانه و آگاهانه جایگاه ما در سطح بالاتری نسبت به قبل قرار گرفت. یعنی هم قضاوتهایی که سعی داشت اذهان را نسبت به مردم سالاری دینی و جمهوری اسلامی مشوش کنند جبران شد و هم نشان داد که جایگاه جمهوری اسلامی به عنوان یک الگوی جدید مردم سالاری همچنان آموزنده است و نسبت قبل از فتنه در جایگاه بالاتری قرار گرفته است.
آقای نبوی! به باختگان انتخابات اشاره داشتید. در مورد این افراد و اینکه نباید فلان کارها و مواضع را میگرفتند حرفها و اظهارنظرهای بسیاری مطرح شد. به نظر شما آنها باید چه کارهایی میکردند؟
هنگامی که رقیب توفیق پیدا نکرد اولین کاری که میکند این است به رقیب برنده تبریک گفته و برای همکاری و حل مشکلات مردم اعلام آمادگی کند. ما این تجربه را هم در داخل کشور و هم در سایر کشورها داشتیم. مثلاً در سال ۷۶ علی رغم تمامی پیشبینیها و برخی فضاسازیهایی که میشد هنگامی که حتی نتیجه انتخابات رسماً اعلام نشده بود آقای ناطق نوری وقتی که احساس کرد رقیبش برنده است به وی تبریک گفت. اما جریان و دوستان رقیب ما از قبل زمینهسازی میکردند که اگر نتایج به نفع شان نبود بتوانند برخورد کنند که این مسئله نوعی نشاندهنده عدم بلوغ سیاسی و نپذیرفتن مسئولیت اجتماعی است که در کار سیاسی بسیار مهم است. در حقیقت شاید این مسئله نشاندهنده نوعی بلوغ و هنر سیاسی باشد که از شکست استقبال کرده و قانون گرا باشیم. همه شعار قانونگرایی و تسیلم چهارچوبهای قانون بودن و پذیرش رأی مردم را میدهیم ولی صحنه عمل است که نشان میدهد چقدر به این شعارها پایبند هستیم.
آنچه که شما میفرمایید صرفاً برای صبح بعد از اعلام نتایج انتخابات است. فکر میکنید در یک سال اخیر آنها باید چه اقداماتی انجام میدادند تا رایی را که به دست آورده بودند حفظ کنند؟
به نظرم سوال خود شما این مسئله را در بر دارد. در جایگاه نظام به ویژه رهبری سعی شد تا این دوستان و سران این جریان دعوت شوند و چهارچوبهای قانونی را بپذیرند و در چهارچوب قانون اعتراضات خود را طرح کنند. حتی فرصت این کار نیز تمدید شد تا محافل قانونی به اعتراض آنها پیگری کنند. به نظرم با رأی خوبی که به دست آورده بودند فرصت اجتماعی خوبی تدارک داده شده بود که میتوانستند با پذیرش نتیجه انتخابات آن را برای خود حفظ کرده و نقدهای خود را به وضع موجود در چهارچوب قانون ادامه دهند و برای دور بعد شرایط را فراهم کنند. ولی هر چه گذشت این انتظار برآورده نشد. انتظاری که به حق بود و اکثریت قاطع مردم نیز از این خواسته حمایت کردند اما این بدشانسی و یا کج سلیقی است که وقتی انسان راه اشتباهی را شروع میکند دیگر نمیتواند از آن باز گردد. دوستان این راه را طی کردند و هر چه گذشت بر ادعای غیرقابل اثبات شان پافشاری کرده و وضعیت را خرابتر کردند. این مسئله یک اثر منفی دیگر هم داشت و آن اینکه کسانی که تحت نظر رژیم آمریکا که از ابتدای پیروزی انقلاب مترصد فرصت بودند تا به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران ضربه بزنند و براندازی از طریق سخت یا نرم داشته باشند، این شرایط را فرصتی دیدند تا یک بار دیگر بر آن مسئله اصرار کنند. صدور قطع نامه عجولانه با حمایت آمریکا در سازمان ملل نیز در همین زمینه قابل ارزیابی است.
دیدگاهی وجود دارد مبنی بر اینکه بخشی از جناح برنده انتخابات در عدم تحقق انتظاری که اشاره داشتید نقش داشتند. یعنی کمک کردند تا شرایط غبارآلودتر شود تا نتایج مورد نظر خود را دنبال کنند. برداشت شما از این نظر چیست؟
پذیرش این دیدگاه مستلزم این است تا بپذیریم جریان رقیب به اندازه کافی از تدبیر و خرد برخوردار نیست. چون تحت این فضاسازی قرار میگیرد. ضمن اینکه ممکن است در هر جریانی یک سری افراد افراطی باشند که تحریک آمیز عمل کنند اما اگر دلیل این انتخاب اشتباه این موضوع باشد باید به حساب ضعف و عدم بلوغ و عدم تحلیل درست از شرایط تفسیر میشود. بله. گاهی گفته میشود اگر رئیسجمهور فلان سخنرانی را انجام نمیداد این اتفاق نمیافتاد. به نظر من حتی اینها قرائن خوبی برای انتخاب این راه اشتباه نیست. به ویژه که نظام و به خصوص رهبری مکرراً از اینها دعوت کرد تا در مسیر قانون حرکت کنند.
پس به عقیده شما دلیل این حوادث تنها از بیهنری جناح مقابل بود؟
بی هنری، بیتدبیری یا ضعف عقلانیت و. . . البته به نظر دلیلش این است که در جریان موسوم به اصلاحات ابتکار عمل دست افراد افراطی بود. ما این مسئله را در چند مقطع مشاهده کردیم. در سال ۷۶ که این جریان در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد شاهد به راهاندازی یک سری حرکتهای ساختارشکنانه بودیم که اوج آن را در ۱٨ تیر ٨۷ دیدیم.
همچنین کارهایی که در مجلس ششم انجام شد. به طوری که این طور مینمود این دوستان که قوه مقننه و مجریه را در دست داشتند تصور درستی از این فرصت که برای حل مشکلات مردم در اختیار شان گذاشته شده بود، نداشتند. تقریباً میتوان گفت مانند یک اپوزیسیون غیرقانونی عمل میکردند. این روند ادامه پیدا کرد تا آخرین تجربه شان در انتخابات ریاست جمهوری سال ٨۴ که آقای معین به عنوان مظهر چنین جریانی با تحلیل اینکه اگر اینها بگذارند ما حرف هایمان را آزادانه بزنیم، پیروزیم وارد صحنه شد. اما میزان اقبال عمومی مردم را مشاهده کردند. بعد از آن تصور این بود که جریان اصلاحطلب از این قضیه عبرت گرفته و با آوردن چهرهای مانند میرحسین موسوی سعی در جبران گذشته دارد. شروعی که وی داشت و رویکردی که در ابتدای کار موسوی اتخاذ کرد را به فال نیک گرفتیم. برای اینکه جریان اصلاحات قصد دارد افراطیها را منزوی کند. در اوایل کار توسط مهندس موسوی تصریح شد که قصد ندارد از افراطیها استفاده کند. منتها مقداری که جریان پیش رفت به خصوص در جریان تبلیغات انتخابات و بعد از انتخابات دیدیم که ابتکار عمل دست همان جریانهای افراطی است. بنابراین تمامی این حوادث به خاطر این بود که ابتکار عمل دست افراطیها بود.
البته این قاعده استثنا ندارد. یعنی اینکه اگر در جناح اصولگرا نیز ابتکار عمل دست افراطیها باشد ما شاهد چنین شرایطی خواهیم بود.
هماکنون وضعیت اصلاحطلبان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ما مجموعه و جناحی به عنوان اصلاحات داریم؟
این جریان که زمانی موسوم به مجموعه طرفدران روحانیون مبارز تحت عنوان جریان چپ مطرح شدند بدنه اجتماعی دارند و در این بدنه اجتماعی بسیاری حضور دارند که ساختار شکن نیستند و از این راه استقبال نمیکنند. به نظر من این افراد در راهپیماییهای نهم دی ماه نیز شرکت کرده و به حرکتهای ساختار شکنانه معترض بودند. ولی متأسفانه سران مشهور اصلاحطلب از طیف افراطی هستند و به نظر میرسد که امروز عدم شایستگی خود را برای رهبری این جریان به اثبات رساندند.
منظور شما این است که جریان اصلاحات رهبر ندارد؟
بله. لااقل رهبر در سطح کلان و سطح شناخته شده کمتر دارد. در ردههای دوم رهبر دارند. اگر بخواهیم مثال بزنیم این جریان فراکسیون اقلیت قوی در مجلس تشکیل داد که اکثریت شان در چهارچوب عمل کرده و رفتار شان قابل قبول است. شخصیتهایی در همین فراکسیون اقلیت مجلس حضور دارند که صلاحیت رهبری دارند ولی با سران دسته اول مقداری فاصله دارند.
در عین حال به نظر میرسد که اینها برای اینکه این جریان با سابقه تاریخی و جایگاه اجتماعیاش از دست نرود چارهای ندارد جز اینکه برای خود از بین رهبران دست دوم رهبری انتخاب کنند تا بتوانند به فعالیتهای خود ادامه دهند.
شما به عنوان یک رقیب صلاح نمیدانید این جریان حذف شود؟
واقع بینی حکم میکند که آنها قابل حذف شدن نیستند. ممکن است برای بازیابی این جریان زمان لازم باشد ولی بالاخره جریانی که طی سه دهه دارای پایگاه اجتماعی بود به این صورت قابل حذف شدن نیست.
فکر میکنید سران مشهور اصلاحات- آقایان خاتمی، موسوی و کروبی- در چه صورت صلاحیت و توانایی مدیریت این جریان را خوهند داشت؟
البته شرایط آقای خاتمی کمی متفاوتتر از دو نفر دیگر است ولی بیشتر اینها باید از فرصت باقی مانده استفاده کرده و از خسارتهایی که به جامعه و مردم زدند باز گردند و اعلام کنند که اشتباه کردند تا بتوانند از حقوق عادی شهروندی خود استفاده کنند. به نظر من پرونده هایشان اینقدر قطور است که دیگر در نظر مردم نیز صلاحیت رهبری هیچ جریانی را نداشته باشند. به نظر من این فرصت را از دست دادند. میتوان دو چهرهای که در انتخابات نامزد بودند با سران نهضت آزادی مقایسه کرد.
چرا جریان اصلاحات به این مرحله میرسد؟ جریان اصلاحات طی ده، پانزده سال اخیر شاهد این قبیل مهره سوزیها بود. دلیل این امر را چه میدانید؟
برای اینکه پاسخ روشن باشد به نظرم باید مقداری از لحاظ تاریخی به گذشته باز گردیم. رهبران این دوستان مثل آقای کروبی و خاتمی در آستانه مجلس سوم مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دادند که برخی از آنها پیش از آن در جامعه روحانیت مبارز نیز عضو بودند. بعد از تشکیل این جریان گروههای سیاسی دیگر به این جریان پیوند خورد. در زمان حضور حضرت امام (ره) این جریان داعیه انحصاری خط امام را داشت. یعنی طوری با رقیب برخود میکرد که رقیب ضد امام است، در حالی که سوابق رقیب در حمایت، پیروی و تبعیت از امام خیلی بیشتر از آنها بود. شخصیتهای مثل حضرت آیت الله مهدوی کنی یا آیت الله یزدی از سوی این جریان مارک ضد امام خوردند که بعد حضرت امام (ره) آمدند این بینش را تصحیح کرده و در پاسخ نامهای که به آقای محمد علی انصاری دادند و به منشور برادری معروف شد، هر دو جریان را تأیید کردند. دلیلی که امام (ره) فرموده بود این بود که این دو جریان در اصول مشترک ولی اختلاف سلیقه دارند. حضرت امام (ره) اصولی در این پاسخ برشمردند که شاید امروز به عنوان معیار برای سنجش کسی که در خط امام است بسیار مهم است. در این نامه ضد آمریکا بودن، پایبند اسلام و انقلاب بودن، طرفدار مستضعفان بودن و. . . به عنوان یک سری اصول که باید همه به آن پایبند باشند مطرح شده است که میتوان شاخصههای خط امام را از آن استخراج کرد.
این جریان بعد از اینکه حضرت امام این اصلاحات را انجام دادند همچنان این چماق را در دست گرفته و گفتند این افراد ضد دولت یعنی دولت آقای موسوی هستند پس ضد امام هستند و در زمان حضرت امام روش خود را اصلاح نکردند.
یکی از تابلوهای مهمی که توسط این جریان مورد مخالفت قرار میگرفت رئیسجمهور وقت حضرت آیت الله خامنهای بود. همینطور که اشاره کردم کارشان در حد افراط بود. رقابت سیاسی اینها در حد دشمنی کشیده شده بود و مخالفتهایی که با رئیسجمهور وقت حضرت آیت الله خامنهای میکردند در حد دشمنی بود.
یک دفعه اینها چشم شان را باز کردند و دیدند که با هدایت حضرت امام (ره) مجلس خبرگان برای جانشینی امام (ره) سراغ آقای خامنهای رفت که این امر برای این جریان قابل هضم و قبول نشد. یعنی همین جا نیز این چهارچوب را نپذیرفتند. به همین خاطر در مجلس سوم شروع به مخالفت با منتخب مجلس خبرگان و جانشین حضرت امام (ره) کردند. این در حالی بود که بعد از انتخاب مقام معظم رهبری برای جایگاه رهبری اولین جلسهای که آقا برگزار کرد با همین مجمع روحانیون بود و ایشان به صراحت گفت که رقابتهای گذشته تمام شده و راه برای برقراری ارتباط کاملاً باز است و شما رابط داشته باشید تا ارتباط تنگاتنگ باشد.
منتهی به تعبیر بنده اینها هیچ گاه روابط خود با رهبر جدید را نتظیم نکردند و برعکس هرگاه فرصت پیدا کردند در مقام این برآمدند تا زیر پای رهبری را خالی کنند. در مجلس سوم دیدند که شرایط آماده نیست لبه تیز این مخالفتها را به دولت و آقای هاشمی برگرداندند.
در یک مقطعی برای مجلس چهارم رأی نیاوردند. در مجلس پنجم اقلیت بودند. در سال ۷۶ که مجدد سر کار آمدند انتظار این بود که رابطه تنظیم شده باشد ولی شاهد بودیم که به طور واضح در ۱٨ تیر ٨۷ باز هم سراغ رهبری و مخالفت ساختار شکنانه با رهبری رفتند و یک بار دیگر در خرداد سال ٨٨ این کار تکرار شد.
این خودسوزی اصلاحطلبان ناشی از چیست؟
دلایل آن را گفتم. اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم، در عالم سیاست عقلانیت بسیار مهم است ولی به نظر میرسد در این جریان برخوردهای عاطفی حاکمیت دارد. یعنی چون سابقه دشمنی وجود دارد به جای اینکه روابط با نهادهای لااقل قانونی تنظیم شود شاهد برخوردهای عاطفی هستیم. یعنی هنوز برخوردهای این جماعت عقلانی نشده است.
کمی هم سراغ اصولگرایان برویم. دلیل اینکه اصولگرایان همه تخم مرغهای خود را در سبد آقای احمدینژاد گذاشتند چیست؟
در سبد که میگذاشتند؟
چرا همهاش را گذاشتند.
به نظر میآید اصولگرایان تجربه نسبتا موفقی داشتند. همانطور که اصلاحطلبان طیف گسترده و متنوعی هستند، اصولگرایان نیز همینطوراند. میدانیم که یک سر اصلاحطلبان به اصلاحطلبان لائیک میرسد و یک سر دیگر آن به اصلاحطلب اصولگرا. یعنی اینقدر طیف شان وسیع است. اصولگرایان هم یک جریان است و شامل طیفهای مختلفی میشود. مثلاً در انتخابات مجلس هشتم یک مثلث اصولگرایی شکل گرفت که بعد با فرمول ۵+۶ به یک نقطه مشترک رسید.
در دورهای که اصولگرایان در مجلس و دولت بودند مفهومی تحت عنوان نقد درون گفتمانی در مجلس هفتم مطرح شد که شامل ایده آقای افروغ و دوستان شان بود. به هر حال این مسئله در احزاب سابقه دار دنیا نیز وجود دارد. مثلاً مشاهده میکنیم که در یک حزب دو کاندیدا با هم رقابت میکنند. این تجربه درون جریان اصولگرایی نیز شکل گرفت و نقد درون گفتمانی از ابتدا همراه این جریان بود و هنوز نیز ادامه دارد. پس به این تعبیر نمیتوان گفت که اصولگرایان تمام تخم مرغها را در سبد یک نفر گذاشتند. شما میدانید اصولگرایان در انتخابات سال ٨۴ چندین کاندید متکثر داشتند. طبعا یک اصل عقلانی میگوید حالا که یک نفر پیروز شد سایرین کمک کنند تا وی در کارش توفیق پیدا کند و سطح کارآمدیاش افزایش پیدا کند. به خصوص اینکه رقیبهای ساختار شکنی حضور دارند.
پس یکی از دلایل دیگر این که چنین گرایشی به وجود میآید و باعث میشود تخم مرغها را در سبد یکی بگذارند به خاطر این است که رقیب ساختار شکنانه برخورد میکند و بعضاً طیفهایی که نقدهای جدی به آقای احمدینژاد دارند به این نتیجه میرسند که برای حفظ نظام از ایشان حمایت کنند. این یک اصل عقلانی است.
بنابراین درون جناح اصولگرا نقد وجود داشته و نسبت به هم بیان میشود و در رسانههایی که به شخصیتهای مختلف اصولگرا نزدیک هستند این نقد به آقای احمدینژاد را شاهد هستیم. حتی این نقدها خیلی مخفی نبود چون برخی شخصیتهای اصولگرا و زیرمجموعه هاشان در انتخابات یا از آقای احمدینژاد حمایت نکردند یا از آقای موسوی حمایت کردند و این مسئله خیلی شفاف و احتیاجی به دادن آدرس نیز نیست.
آقای موسوی نیز در ابتدا سعی داشت بگوید که من اصلاحطلبی هستم که مرتب به اصول باز میگردم. این سخنرانیهای اولیه انسان را بسیار امیدوار میکرد که شخصیتی از اصلاحطلبان آمده که میخواهد درون ساختار و اصول معتدل حرکت کند که متأسفانه دیری نپایید و زود توسط خود آقای مهندس موسوی نفی شد.
بنابراین تمامی تخم مرغهای اصولگرایان در یک سبد نیست ولی در شرایطی که عقل حکم میکند مانند انتخابات سال ٨٨ همه اضلاع مثلث اصولگرایی وارد صحنه شدند.
فکر میکنید که نقدهای درون گفتمانی اصولگرایان چقدر سازنده بود؟ آیا آقای احمدینژاد چهرهای نقدپذیر است تا از این نقدها برای اداره کشور استفاده کند؟
پاسخ به این سوال مقداری دشوار است. نمیتوانم بگویم آقای احمدینژاد نقدپذیر نیست. گرچه آنچه که در جامعه شهرت دارد این است که ایشان روی ایده و تصمیم خود خیلی مصر است و شاید یکی از دلایل موفقیتش نیز همین قاطعیت و اعتماد به نفساش بود که توانست مشکلات را حل کند. اما در مواقعی که روشن شد راهی که وی طی میکند اشتباه است دیدیم برگشت. یعنی هنگامی که به این نتیجه رسیدمحصول کار مناسب نیست عبرت گرفت.
در حقیقت کارهای آقای احمدینژاد به حساب همه اصولگرایان نوشته میشود. ممکن است عدهای که عنوان اصولگرایی نیز دارند به ویژه آنان که در انتخابات ریاست جمهوری گذشته پشت سر آقای موسوی رفتند دوست نداشته باشند آقای احمدینژاد موفق شود ولی در عین حال اکثریت قاطع طرفدار این هستند که ایشان در کارشان موفق باشند و حتی اگر نقدی دارند، ناصحانه و دلسوزانه است. برای آقای احمدینژاد آنجا که تجربه ثابت کرد روش صحیح نیست بازگشت. مثلاً تصور دوستان رایحه خوش در انتخابات شوراهای سوم این بود که به سایر اصولگرایان احتیاجی ندارند ولی لیست شان در تهران رأی نیاورد. این تجربه باعث شد آقای احمدینژاد بیاید و از رسیدن به لیست واحد برای مجلس هشتم استقبال کند. بنابراین میتوانیم بگوییم در مواقعی که مسئله روشن باشد ایشان از عبرتها استفاده میکند.
ولی علی رغم تصوری که بود همه نیروهای منتقد از دولت کنار گذاشته شدند.
عرض کردم طیفهای اصولگرا متفاوت اند، اما آنچه که به مثلث اصولگرایی معروف شد به لیست واحد رسیدند.
ما برخی شخصیتها را در مجلس هفتم داشتیم که در هیچ فراکسیونی نمیگنجیدند. سعی کردند برای خود فراکسیونی دست و پا کنند که خیلی موفق نبودند. اینها اشخاص بودند. اینها خود را درون آن فراکسیون اصولگرایی تعریف نکردند. ولی عمده جریانهای با سابقه اصولگرایی که تحت عنوان سه ضلع اصولگرایی تعریف شده بودند در انتخابات مجلس هشتم لیست واحد داشتند.
این مثلث اصولگرایی جامعتین است و. . .
جامعتین نبودند. حضور پررنگی نداشتند. پیروان خط امام و رهبری، ایثارگران و تحول خواهان و رایحه خوش خدمت بودند.
به جز این مثلث ما میتوانیم چه گروههای دیگری برای جناح اصولگرا تعریف کنیم؟
مثلاً فرض کنیم آقای قالیباف و برخی شخصیتها هستند که عده و عدهای دارد. نشریاتی مناسب با شرایط و مسئولیتی که دارند، منتشر میکنند. آقای محسن رضایی به طور مشخص قابل ذکر است.
این مسئله هیچ سامان و سازمانی ندارد. اینکه بعضاً دولت به مواضع و اظهارات سایرین خیلی توجه نمیکند آیا به دلیل همین بیسامانی است. آیا به خاطر اینکه این گروهها قائم به فرداند نمیتوانند در امور و تصمیم گیریها هیچ تأثیری داشته باشند؟
در این جریان برخی متشکلاند مانند ایثارگران و تحول خواهان و یا پیروان خط امام و رهبری و برخی نیز قائم به شخصاند. اما همانطور که اشاره کردم اینها با هم ارتباطی به صورت هم افزا تعریف نکردند تا بتوانند از تأثیرگذاری تعیین کنندهای برخوردار باشند.
به نظر شما آیا این هم افزایی ضروری نیست؟
اگر یک جریان سیاسی بخواهد تأثیرگذار باشد حتماً باید سراغ تعریف یک هماهنگی و یک ائتلاف برود.
در عالم واقع اصولگرایان به مقطعی رسیدهاند تا بتوانند این سامانه جدید را تعریف کنند؟
فکر میکنم چنین ضرورتی احساس شده و قدمهایی در حال برداشته شدن است. اخباری که این روزها در جامعه شنیده میشود حکایت از این مسئله دارد. ولی باید در خصوص شخص خود بگویم در حالی که عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین حضور دارم ولی در این تشکلها فعال نیستم.
به عنوان فردی که از بیرون به این مجموعه نگاه میکنید، به چه دلایلی شکلگیری این سامانه همراهی اصولگرایان ضرورت دارد؟
برای اینکه تأثیرگذار باشند. به هر حال اضلاع دیگر اصولگرایی به ضلع دیگر که دولت باشد نقدهایی دارند. بسیاری از نقدهای این گروه خیرخواهانه و ناصحانه است. برای اینکه بتوانند تأثیرگذار باشند باید هماهنگ و منسجم باشند.
یکی از موضوعاتی که اخیراً مطرح شده است بحث بازتعریف اصولگرایی است. به نظر شما این امر در مقطع فعلی ضروری است؟ آیا ما تعریف مشخصی از اصولگرایی داریم؟
فکر میکنم اصولگرایی بازتعریف شده و از یک پشتوانه نظری و ساختاری قوی برخوردار است و گاهی مقام معظم رهبری ابعاد اصولگرایی را روشنتر و به روزتر بیان میکند. یعنی جریان اصولگرایی در بخش کلان نظام که به تعبیر مقام معظم رهبری به دور از اصلاحطلبی نیز نیست باید تمام کسانی که در چهارچوب نظاماند اصولگرای اصلاحطلب یا اصلاحطلب اصولگرا باشند. این مسئله اصول و امهات قابل تعریفی دارد. به عقیده من این مسئله یک معیار و ملاک بسیار خوبی است که همه اصولگرایان باید مد نظر خود قرار دهند.
اما مقام معظم رهبری معیارها را مشخص میکند.
خب. هنگامی که سراغ تعریف میرویم مصداق را روشن نمیکنیم. در بازتعریف باز سراغ اصول رفته و حد و حدود آن را مشخص میکنیم.
آیا در مجموعه اصولگرایان چه حامیان دولت و چه منتقدان دولت بر اساس شاخصههای اصولگرایان رفتار میشود یا خیر؟
اصولگرایان نسبت به هم نقد دارند و شاید نقدشان نیز از این جهت باشد. مثلاً میگویند آنجا این اصل رعایت نشد و طرف مقابل نیز مطرح میکند که شما آن جا این اصل را رعایت نکردید. نقدهای اصولگرایان نسبت به هم در این چهارچوب است. ممکن است برداشتها و تحلیل هایشان نسب به اصول مقداری متفاوت باشد و یا برخی ناشی از اختلاف سلیقه و حتی بهانه باشد ولی در عین حال اختلاف شان به خاطر شدت و ضعف اصولگرایی است. به نظر من اصول روشن است و چیزی نیست که بخواهیم بگوییم مبهم است و این ابهام باعث اختلاف شده است. امهات اصولگرایی همان است که حضرت امام (ره) در نامه معروف شان ذکر کردند که معروف به منشور برداری شد. مقام معظم رهبری نیز آن را تعریف کردند. اصل اسلام است. انقلاب است. اصول لایتغیر قانون اساسی مثل ولایت فقیه، جمهوریت و اسلامیت نظام است. یعنی با توضیحاتی که مقام معظم رهبری فرمودند جایی برای ابهام وجود ندارد.
ذیل توضیح مقام معظم رهبری در این خصوص استفتاء اخیرشان است و این که التزام به ولایت فقیه را مترادف با عمل به احکام حکومتی دانستند. بر این اساس اصولگرایان چقدر ملتزم به این قید هستند؟
درجات آن متفاوت است. اعتقاد خود من این است که نباید دایره اصولگرایی به مفهوم کلیاش را تنگ کنیم. انتقادم به برخی اصولگرایانی که راه افراط رفتند این است که دارند مدام دامنه فتنه گری و دامنه مخالفین نظام را گسترش میدهند.
اینها چه کسانی هستند؟
وارد مصداق نمیشوم. شما میتوانید از رفتارشان این برداشت را داشته باشید. در دوران بعد از انتخابات نیز مشی مقام معظم رهبری این بود که اولاً حتی با سران اتمام حجت کنند و تا آن جا که ممکن است حتی آنان را از طی مسیر افراط منع کند. ایشان صحبت از جذب حداکثری کردند. بنابراین کسانی که مقید به اصولگرایی هستند باید این رهنمود را در رفتار خود نشان میدادند. نه اینکه اگر کسی انتقاد دارد با چوب ضد اصولگرایی یا مخالفت با نظام و رهبری یا حول دادن به دامن فتنه بخواهند طردش کنند. ممکن است ما به شخصیتی نقدهای جدی داشته باشیم. چرا که وی به موقع مرزهای خود را روشن نکرده است ولی دلیل نمیشود ما وی را به سوی فتنه گران حول دهیم. این مسئله متأسفانه در برخی رسانهها و موضع گیریها و برخی جریانهای کشور اتفاق افتاده است که یک خطای تاریخی بود. میخواهم به یک تجربه تاریخی اشاره کنم. هنگامی که حضرت امام در اواخر عمر شریف شان میخواستند ریشه فتنه مهدی هاشمی را که در اطراف آقای منتظری لانه کرده بود بکنند سعی کردند با آقای منتظری اتمام حجت کنند که ایشان نیز همراه با مهدی هاشمی نرود. خب. موفق نشدند. اما آمدند و یک دایره کشیدند و گفتند که باند مهدی هاشمی نباید از این دایره عبور کند. خیلیها ممکن بود پیش از آن با مهدی هاشمی رابطه داشته و دوست بودند. اما این دلیل نمیشود که امروز سراغ مهدی هاشمی و فردا سراغ یکی از دوستانش و پس فردا سراغ آن یکی دوستش برویم. با ادامه این روند ممکن بود دایره گستردهای در جریان حذف قرار بگیرد. میخواهم بگویم که امروز نیز همان شرایط است. اگر قرار است علی رغم یک سری اتمام حجتها برخی همان راه افراطی ساختار شکنانه را بروند دلیلی نمیشود که همه دوستان آقای مهندس موسوی و آقای کروبی را مدام وارد این دایره کنیم. دیدیم که برخی از این افراد صراحتا از طریق رسانهها اعلام کردند که ادعای تقلب در انتخابات را قبول ندارند. برخی نیز ممکن است ساکت باشند و بعدها تصمیم بگیرند و یا این حرکتهای ساختار شکنانه را قبول نداشته باشند. ولی ما نمیتوانیم با اندک بهانهای اینها را وارد این قضیه کنیم.
به نظر من این حرکت غیراصولگرایانه است؛ گرچه علامت اصولگرایانه بر آن زده شود. یعنی گسترش دامنه فتنه گری و حرکتهای ساختار شکنانه با مشی مقام معظم رهبری که بنایش جذب حداکثری است و مسئلهای که اگر افراد تنها حکم حکومتی را قبول داشته باشند ملتزم به ولایت فقیه است مخالف است. به عبارت دیگر فرد باید التزام عملی داشته باشد و ممکن است به هر دلیلی اعتقاد نیز نداشته باشد.
یکی از مواردی که بعضاً در مواجه اصولگرایان با برخی اظهارنظرها و مواضع مقامات دولتی و شخص رئیسجمهور احساس میشود این است که ظاهراً بین اصولگرایان و دولت نوعی رودر بایستی و تعارف وجود دارد. دلیل این موضوع چیست؟
از نظر تاریخی شاید این موضوع مخصوص سیاسیون و شخصیتهای ما نباشد. شاید مردم ما نیز به یک جهت به خاطر سوابق تاریخی تعارفی هستند. یعنی نقدهایشان را با صراحت بیان نمیکنند. . .
ولی در عالم سیاست عوارض بسیار بدی به دنبال دارد.
بله. اینکه رودر رو یک حرفی بزنیم و پشت سر یک حرف دیگر، باید بپذیریم که این مسئله عیب ما است و در جهت برطرف کردن آن عمل کنیم. فکر کنم این راهنمایی دین ما که میگوید بهترین دوست من آن است که عیبهایم را به من هدیه کند، بپذیریم و چون بنا مان دشمنی نیست حرف هایمان را برای رفع اشکال با صراحت بزنیم و سراغ این روشهایی که به نوعی نفاق سیاسی را تلقی میکند، نرویم.
چرا اصولگرایان مقابل برخی اقدامات دولت سکوت میکنند؟
ممکن است شما نسبت به یک شخصیت یا یک تشکل چنین نقدی داشته باشید، ولی در کل اصولگرایی چنین مسئلهای وجود ندارد. یعنی ما شاهد نقدهای افراطی که قبولشان ندارم به دولت نیز هستیم. برخی اصولگرایان در نقد دولت از مرزهای انصاف نیز عبور میکنند. این طور نیست که کل جریان اصولگرا نسبت به رفتار دولت سکوت کند.
پس چرا ما شاهد تغییر در رفتار دولت نیستیم؟
این مسئله را پیش از این بحث کردیم. تغییر مستلزم تأثیرگذاری و نقد موثر است. برای اینکه این نقدها تأثیرگذاری داشته باشند باید هم افزایی داشته باشند.
آقای نبوی! به نظر شما آیا آقای رییس جمهور مسئله و دغدغه دین دارند یا امور اجتماعی؟
برای یک آدم مسلمان این دو از هم جدا نیست. یعنی مهم ترین انگیزه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی یک آدم مسلمان از دینش نشات می گیرد. در بحث نظری نیز همین طور است. دین به انسان جهان بینی می دهد و جهان بینی نیز منشاء دیدگاه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی انسان است.
این جهان بینی انسان را ملتزم به یک سری باید ها و نبایدها می کند. ولی بعضا ما یکسری اظهارات و مواضعی از دولت شاهد هستیم که بر اساس این جهان بینی نیست. وقتی می گوییم ما مسلمان ایم باید هم در قلب و هم در عمل این را نشان دهیم. ظواهر را حفظ کرده و قلبا نیز مومن باشیم. ولی مثلا آقای احمدی نژاد در یک سخنرانی صراحتا عرض می کنند که مسئله ما فوکل دختران نیست این مسئله چطور قابل توجیه است؟
اولا مثالی که زدید یکی از نقطه نظراتی است که اصولگرایان در نقد آن ساکت نمی نشینند. به طور مشخص در این زمینه کسانی معروف به آمران صریح آقای احمدی نژاد اند. مانند آیت الله سید احمد خاتمی، آیت الله جنتی، آیت الله مصباح یزدی. این شخصیت ها از مدافعان جدی آقای احمدی نژاد نیز هستند. پس این طور نیست که وقتی دولت و رییس جمهور موضعی داشت اصولگرایان ساکت بودند. اما اینکه تاثیر داشته یا نداشته باید گفت که حتما تاثیر داشته است. شما شاهد هستید که مواضع تغییر و اصلاح شده است. مثلا اقداماتی که وزارت کشور در خصوص طرح حجاب و عفاف نیز در همین راستا ارزیابی می شود.
البته این سوال باید از خود ایشان مطرح شود ولی توجیحی که من دارم حاکی از این است که آقای احمدی نژاد نمی گوید که من دین و ارزش های دینی را کنار گذاشتم و می گویم که نباید روی این مسئله متمرکز شویم. ایشان با صراحت می گوید که اگر پدیده بد حجابی سازمان یافته و در مقابل با نظام باشد حتما باید با آن برخورد شود. وی اصل حجاب را نفی نمی کند و تاکید دارد که نباید برخورد های افراطی و در خارج از چهارچوب صورت گیرد.
برخی اوقات از مواضع دولت این تعبیر می شود که این دولت در مسایل اعتقادی و مذهبی تسامح و تساهل خاصی را در پیش گرفته است که پیش از این شاهد انتقاد شدید اصولگرایان به دولت قبلی در این زمینه بودیم. به عنوان یک اصولگرا از شما سوال می کنم آیا برخی رفتارهای دولت مصداق این تسامح و تساهل است؟
عرض کردم. خود دولت چنین اعتقادی ندارد. ولی بنده نیز همانند دیگر دوستان اصولگرا چنین نگرانی دارم که لااقل برای اینکه از این مواضع سوء استفاده نشود باید پرهیز شود. گفته می شود انسان باید از قرار گرفتن در مواضع تهمت پرهیز کند. این جا همان جایی است که انسان متهم به تسامح و تساهلی می شود که برگرفته از فرهنگ تسامح و تساهل غربی است. یعنی بی تفاوتی به ارزش ها به ذهن متبادر می شود. دولت باید بداند که برخی از این تسامح ها نه آن تساهلی است که دین در نظر گرفته است، بلکه قاطبه اصولگرایان از آن انتزاع تسامح و تساهل از نوع دمکراسی لیبرال می کنند. بنابراین باید از این مواضع پرهیز داشته باشد تا اصولگرایی شان زیر سوال نرود. وجه بارز این دولت احیای گفتمان انقلاب اسلامی بود. چرا باید انسان در مواضع شبه و تهمت آمیز وارد شود تا به مسایلی متهم شود.
چرا برخی بر این مواضع اصرار دارند؟ به طور مصداق برخی نزدیکان رییس جمهور طوری اظهارنظر می کنند که از هر حرف شان تهمتی برداشت می شود. چرا ایشان اصرار دارد؟
بنده نگران نکته ای هستم و آن اینکه می بینیم کسانی که در مسئولیت های اجرایی قرار می گیرند ناخودآگاه گرایشی به تسامح و تساهل پیدا می کنند. شاید انگیزه شان این باشد که بخواهند قشر بیشتری از مردم را جذب کنند. به هر حال افراد جامعه سلایق مختلف دارند. ما افرادی داریم که اعتقادی نداشته و لاییک هستند. به هر حال پایگاه این دولت پایگاه اصولگرایانه است و کسانی که از این دولت حمایت کردند اصولگرا بودند و به خاطر مواضع رهبری و تاییدات ایشان از دولت به خاطر احیای گفتمان انقلاب حمایت کردند. به همین خاطر باید به این نکته داشته باشیم و تحت عنوان نقد و نصیحت به دولت بگوییم که دقت داشته باشد که دوستان و نزدیکان دولت از برخی مواضع که از آنها بوی تسامح و تساهل لیبرالی می آید پرهیز کنند.
پیش بینی شما از استمرار این اباحه گری چیست؟
ممکن است یک سری از کسانی که تا دیروز با ما مخالف بودند دلشان نرم شود ولی اگر قرار باشد پای رای گیری پیش بیایید آنان هیچ گاه به آقای احمدی نژاد رای نمی دهند. اما این ضرر را دارد که در اصولگرایان نسبت به مواضع دولت بذر تردید ایجاد کند. فلذا باید از مواضع تهمت و شبه آمیز پرهیز شود.
ارزیابی شما از وضعیت فعلی دولت چیست؟ آیا ما شاهد تغییر بر اساس نقدهایی که دولت در یک ساله اخیر به خود دیده خواهیم بود؟
امیدارم تغییرات و اصلاحاتی انجام شود.
در چه حوزه هایی؟
در حوزه هایی که نقد است. همین بحث هایی که با هم کردیم. در زمینه فرهنگی.
هنگامی که می گویید فرهنگی یعنی وزیر ارشاد...
خیر. مواضعی که به نظر من تا حدی اصلاح شده است. مانند بحث حجاب. به عقیده من نقدها می تواند موثر باشد به ویژه اگر باقی اصولگرایان نیز بتوانند انسجامی پیدا کنند.
آقای احمدی نژاد انتخاب هایی داشت که بعضا مورد نقد صریح اصولگرایان قرار گرفت. امیدواری شما راجع به تغییرات افرادی مانند مشایی یا رحیمی است؟
وارد مصادیق نمی شوم. اساسا ایرادی که به دوستان موسوم به اصلاح طلب دارم این است که برخی اوقات رقابت هایشان به مواضع دشمنانه نزدیک می شود و این که موجب خروج شان از مرزهای اعتدال شد همین است. ما نسبت به هیچ شخصی دشمنی نداریم. من نسبت به هیچ شخصی در دولت احمدی نژاد احساس دشمنی نمی کنم. نقدهایی که می کنم نیز دلسوزانه است.
آقای نبوی! آیا آقای احمدی نژاد از یک پشتوانه فکری برخوردار اند؟
نمی شود غیر از این باشد. همانطور که عرض کردم دین به انسان جهانبینی می دهد. جهانبینی به انسان رویکرد و نگرش می دهد. یعنی حتی هنگامی که سراغ مکتبی مانند پراگماتیست می روید که دیگر عملگرا هستند دارای یک پشتوانه فکری هستند.
مختصات و ویژگی جریان فکری آقای احمدی نژاد چیست؟ به نظر می رسد جریان فکری ایشان یک جریان پسامد است تا پیشساخته.
می توانیم بگوییم ایشان یک شخصیت عملگرا هست ولی معنی اش این نیست که بگوییم ایشان جهانبینی و خط فکری ندارد.
آقای دکتر احمدی نژاد یک مهندس است. مهندسان نیز بیشتر عملگرا هستند. نگاه پروژه ای داشته و می خواهند پروژه ای را با سرعت پیش ببرند. شاید خیلی به آثار اجتماعی و فرهنگی آن توجه نداشته باشند. برخی اینقدر دارای نگاه جامعی هستند که کلیت را می بینند ولی کاری از پیش نمی برند. اما آقای احمدی نژاد در پنج ساله اخیر بسیاری از پرژه های زمین مانده را راه انداخته و جلو برده است. در عمق کشور کار کرده و در جامعه طرفداران پر و پا قرص و جدی برای خود دست و پا کرده است که این نیز به خاطر روحیه عملگرایی اش است. این مسئله منفی نیست ولی نباید انسان فارغ از نگاه جامع باشد یا لااقل در این قسمت ها تکیه گاه خود را مواضع کلان نظام و سیاست های کلی که رهبری ابلاغ می کند و ساختارها و نظام های قانونی مصوبه مجلس بگذارد. دولت باید مجری قوانین مجلس و تحقق بخش سیاست های ابلاغ شده توسط مقام معظم رهبری باشد.
با توجه به ضریب نفوذ دولت در بدنه اجتماعی کشور آیا جریان دولت به مرحله ای رسیده است که اعلام ایجاد یک حزب فراگیر کند؟
اعلام حزب و تشکیلات احتیاج به سابقه ای بیش از این ها دارد. کسانی که تلاش کردند از موقعیت دولت یا رییس جمهور بودن یک حزب تشکیل دهند موفق نبودند. خود حزب جمهوری اسلامی نیز موفق نبود. جریان هایی ماندگار هستند که از سابقه تاریخی و اجتماعی برخوردار باشند. پایگاه و طرفدار حزب توده های مردم اند که عوامل زیادی در آن دخیل است. این طور نیست که صرفا به خاطر عملکرد دولت این پایگاه اجتماعی شکل بگیرد. لذا نباید این مقبولیت باعث تحلیل اشتباه شود. ضمن اینکه مثلا حزب کارگزاران سازندگی بر همین اساس شکل گرفت. آن ها احساس می کردند که آقای هاشمی محبوبیت فراوان دارد ولی دیدیم به عنوان یک حزب فراگیر با پایگاه اجتماعی خیلی توفیق نداشت. در رابطه با این دولت نیز فکر می کنم همینطور است. یعنی طرفداری طبقات مردم به این معنا نیست که اگر این جریان به یک حزب تبدیل شد به همان قدرت و شدت ادامه پیدا کند.
آقای احمدی نژاد خود را سهام دار احزاب و تشکل های اصولگرا نمی دانند و این مسئله را به زبان های مختلف و بارها تاکید کرده اند. پس این سرمایه اجتماعی کجا می رود؟ فکر نمی کنید برخی نزدیکان رییس جمهور سعی در ایجاد یک جریان سیاسی داشته باشند؟
طبیعتا این تلاش وجود دارد. مثل افرادی که در دولت آقای هاشمی به این نتیجه رسیدند که یک حزب راه بیاندازند، جریانی بودند که ما به آن ها بروکرات ها می گفتیم. این ها جریانی بودند که در دولت های مختلف حضور داشته و سعی می کردند همواره در مناصب قدرت باشند و ویژگی شان بوروکرات بودن شان بود. مسئله ای که شما اشاره کردید نیز مستثنی از آن نیست. بالاخره امکانات ریاست جمهوری در اختیار شان است و اقبالی نیز بین مردم وجود دارد ولی به تنهایی نمی تواند پشتوانه یک حزب باشد. همانطور که اشاره کردم پشتوانه این دولت دلایل و عوامل مختلف دارد. تنها این نیست که عده ای اطراف آقای احمدی نژاد فعالیت اجرایی می کنند و این مسئله سبب اقبال عمومی شده باشد.
ولی دولت این اقبال را به نام خود مصادره کرده است.
اگر بخواهیم بررسی کنیم مقداری از پایگاه اجتماعی آقای احمدی نژاد به خاطر اصولگرا بودنش است؛ مقداری به خاطر این است که سعی کرده مجددا گفتمان انقلاب را احیا کند. مقداری به خاطر این است که سیاست خارجی اش نزدیک به سیاست های رهبری و مورد تایید قاطع رهبری است. مقداری هم به خاطر تلاش ، فعالیت، رویکرد و نزدیک شدنش به مردم بود که این مسئله نیز سفارش امام و رهبری بود تا فاصله و شکاف بین طبقات پایین و متوسط مردم پر شود.
برای حفظ این سرمایه و بازتولید آن باید چه کار کرد؟
خب! برخی تذکرات دوستانه که اصولگرایان به دولت می گویند برای حفظ این سرمایه است؛ همانطور که به اصلاح طلبان توصیه کردیم که این تعداد رایی که در انتخابات به دست آوردند را حفظ کنند توصیه مان به این دولت نیز همینطور است. ولی شرایطی دارد. شرایط آن نفی سایر اصولگرایان نیست، برخی تساهل و تسامح ها نیست که می خواهد رنگ لیبرالی بگیرد-ولو با این نیت نباشد- شرایط آن نفی حزب و تشکل نیست. شرایط آن اعلام استقلال از نظام نیست. این ها شرایطی دارد که باید رعایت شود.
همچنین باید عبرت گرفتن از سرنوشت دیگرانی که در این منصب قرار گرفتند مد نظر باشد. ما باید از سرنوشت آقای هاشمی رفسنجانی، آقای خاتمی، آقای مهندس موسوی و ... عبرت بگیریم. تجربه های موفقی نیز داشتیم. تجربه ولو کوتاه مدت نخست وزیری آقای باهنر که دو ماه بیشتر طول نکشید یا دوره ریاست جمهوری آقای رجایی یا مقام معظم رهبری از این دست تجربه های موفق است.
گاهی اوقات بیان می شود که در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های دولت حضور برخی عناصر بسیار پر رنگ است و این مسئله سبب اختلاف در بدنه دولت و در نهایت منجر به کنار گذاشته شدن برخی اعضای کابینه شده است. فکر می کنید آیا ما در آینده نیز شاهد این دست اختلافات که منجر به کنار گذاشته شدن برخی اعضای دولت از کابینه شود، خواهیم بود؟
به نظر من این مسئله غیرطبیعی نیست. مثلا شما دیروز دولت جمهوری خواه بوش را دیدید و امروز دولت دمکرات اوباما را. درون دولت و اطرافیان دولت رقابت های جدی وجود دارد. حتی مثلا گفته می شود پنتاگون با سیا رقابت دارد. بنابراین اینکه نیروهای دولت با هم رقابت داشته باشند غیر طبیعی نیست. اینکه برخی جلو افتاده و برخی جا می افتند طبیعی است. این مسئله رایج است و بستگی زیاد به شخص رییس جمهور دارد که به کدام جریان تمایل پیدا کند.
اگر تاریخی بیان کنم مثلا در دولت اول مهندس موسوی دو جریان شکل گرفت. یک سری ما بودیم که با اقتصاد متمرکز دولتی مخالف بودیم و یک جریان نیز به شدت طرفدار این بودند که اقتصاد بیشتر در دولت متمرکز شود. این رقابت به نفع جریان دوستان رقیب ختم شد وما در دولت دوم مهندس موسوی حذف شدیم.
ولی شما همان زمان انتقادات خود به سیاست های نخست وزیر را بیان می کردید، در حالی که ما اکنون شاهد هستیم اعضای کابینه بعد از کنار گذاشته شدن به دولت انتقاد دارند؟
این ها انتقادات شخصی است. به هر حال افراد در جلسات هیات دولت نظرات و سلایق مختلف خود را به صورت جدی مطرح کنند ولی وقتی به یک تصمیم رسیدند باید همه از آن حمایت کنند. دولت مانند مجلس نیست که بخواهند از تریبون علیه نظرات هم سخنرانی کنند. دولت باید در جامعه یک مجموعه منسجم نمایش داده شود و این عیب است که اگر کسی که وزیر است علیه وزیر دیگر یا رییس جمهو از تریبون های علنی موضع گیری کند. هنگامی کسی مواضع دولت را قبول ندارد که صراحتا آن را بیان کرده و اعلام استعفا می کند. حتی این هم که کسی کنار گذاشته شود و بعد بیاید موضع گیری کند زیاد جالب نیست.
به نظر شما این رویه که در دولت فعلی بارها شاهد آن بودیم ناشی از چیست؟
مختص به دولت فعلی نیست. در سایر دولت ها نیز شاهد آن بودیم. بخشی از این امر نیز به رودربایستی های تاریخی فرهنگ ما بر می گردد. خیلی برای ما جا نیافتاده که انتقادات مان را صراحتا و در نهایت عدم خصومت بیان کنیم و یا اینکه گوش شنوایی برای شنیدن این انتقادات نباشد. طرف مقابل نیز انتقادات را شنیده و به کار بگیرد. اگر در کارش اشکالی وجود دارد آن را برطرف کند. این مسئله سفارشی است که مرتب مقام معظم رهبری به مسئولان به خصوص به دولتیان می کند. اگر بیانات معظم له را مشاهده کنید خواهید دید که چقدر ایشان به همین دولت تذکر دادند که به نقدها توجه و استقبال کنید. این اشکال کلی است که به تمام دولت ها باز می گردد. در این دولت نیز بین نیروهای دولت رقابت وجود دارد. برخی ها به آقای رییس جمهور نزدیک تر می شوند و برخی دور تر می شوند. اما معتقد نیستم که دیگران به رییس جمهور خط می دهند بلکه وی از بین پیشنهادها و مواضع و کسانی که صاحب ایده و نظر هستند، از بین اطرافیانش انتخاب می کند. من آقای احمدی نژاد را منفعل نمی دانم.
ولی شواهد گویای مسئله دیگری است؟
شواهد و قراین نشان می دهد که آقای احمدی نژاد انتخاب کننده است.
شما به نصایح مقام معظم رهبری به رییس جمهور اشاره کردید. ما شاهد بودیم که ایشان توصیه هایی مبنی بر قانونپذیری به دولت داشتند و تاکید کردند که اجرای مصوبه های قانونی مجلس بر دولت لازم است. ولی همچنان شاهد قوانین معطل مانده از سوی دولت هستیم. با توجه به اینکه پیش از این و همزمان با آغاز به کار دولت دهم بحث ولایت پذیری و اجرای حکم رهبری از سوی رییس جمهور مطرح شد، ارزیابی شما از ولایت پذیری آقای احمدی نژاد چیست؟
من شما را به استفتاء اخیری که از مقام معظم رهبری شد ارجاع می دهم. یعنی ما کسی که حکم حکومتی را اجرا می کند ملتزم به ولایت فقیه می دانیم. ما جایی نداریم که مقام معظم رهبری حکم کند و ایشان تخلف کند.
عدم اجرای قوانین مجلس و بی توجهی به نصایح رهبری را چطور می بینید؟
این ها در چهارچوب عمل می شود؛ پیش بینی های قانون اساسی در این خصوص داریم. مثل اینکه اگر قانونی ابلاغ نشد رییس مجلس آن را ابلاغ کند و ... من چنین مسئله ای را سراغ ندارم.
به عنوان نمونه در خصوص قانون هفدمند کردن یارانه ها رییس جمهور در تلویزیون حاضر شد و اعلام کرد که چون این قانون را قبول ندارد آن را اجرا نمی کند...
خب! این مسایل هست ولی جایی که رهبری حکم حکومتی داده باشند و آقای احمدی نژاد شانه خالی کند نداریم. بله. جایی به حکم نرسیده است و تنها نظری وجود داشته باشد. خود مقام معظم رهبری می فرمایند جایی که من حکم داشته باشم باید اطاعت شود ولی هنگامی که نظری داشته باشم می توانید به نظر خود عمل کنید. مثلا معمول این بوده است که روسای جمهور برای پیشنهاد برخی وزرا با رهبری مشورت می کردند. زمانی که رهبری نظر می دهد رییس جمهور می تواند این نظر را قبول کند و می تواند قبول نکند. البته صلاح دین و دنیا و آخرت این است که قبول کند. چون نشان داده است که نظرات مشورتی امام و رهبری باعث خیر دنیا و آخرت بوده است. اگر می خواهیم بگوییم کسی ولایت فقیه را قبول ندارد آن جایی است که حکم حکومتی را قبول ندارد. آقای احمدی نژاد چنین چیزی نداشتند. دیگران نیز چنین مسئله ای نداشتند. می خواهم بگویم روسای جمهور گذشته نیز با حکم حکومتی رهبری مخالفت نکردند.
تعریف شما از حکم حکومتی چیست؟
این مسئله خیلی روشن است. جایی حکم می شود که این کار شود. حکمت است.
گاهی عنوان می شود که قوانین رسمی کشور در دایره این حکم حکومتی قرار می گیرد
این مسئله چهارچوب دارد؛ قبلا نیز اشاره کردم. دولت مجری قوانین است. قانون نیز مصوبه مجلس است که مورد تایید شورای نگهبان است یا فرایندی را طی کرده و مصوبه مجمع می شود. دولت باید این قانون را اجرا کند. اگر اجرا نکرد نیز ساختار دارد. درون آن ساختار باید مسئله حل شود. می توانید این جا بگوییم که دولت باید و شاید به قانون عمل نکرده است ولی مخالفت با حکم حکومتی نیست.
اگر شما از ادامه رویکرد دولت در قبال اجرای قوانین ارزیابی داشته باشید، گمان نمی کنید که ادامه این رویکرد باعث هرج و مجر شود؟
مقام معظم رهبری در پیام امسال شان فرمودند اگر قانون رعایت نشود سنگ روی سنگ بند نمی شود، منتها برخی اوقات مثلا رییس جمهور بر اساس اصلی از قانون اساسی که می گوید «رییس جمهور مسئول اجرای قانون اساسی است» برداشت و تصوری از قانون اساسی پیدا می کند. بر اساس آن به مجلس اعتراض کرده و به شورای نگهبان نامه می نویسد. خب. شورای نگهبان پاسخ نامه ایشان را داده و مسئله رفع شبه می شود. یعنی اگر کسی در اصول قانون اساسی اختلاف برداشت دارد می تواند تفسیر بخواهد و از شورای نگهبان تقاضای تفسیر کند. این مسایل همان بلوغ و هنر سیاسی است که قانون رعایت شود و هنگامی که معتقد است قانونی اشتباه است از ساختار قانونی اش اقدام کند. اما این گونه نیست که در دنیا با تجربیات صد ساله دمکراسی این مشکلات پیش نیاید. در قانون اساسی کشور ما نیز ساختاری برای حل این اختلاف نظرها وجود دارد.
به نظر رفع شبهه شده ولی رویکرد تغییر پیدا نکرده است؟
بالاخره باید بپذیریم که اجرا کار بسیار سختی است. مقام معظم رهبری نیز به مجلس نیز سفارش کردند که دولت در صحنه است و باید عمل کند. مشکلات و دشواری های کار درک شود. در خصوص هدفمند کردن یارانه ها مجلس به این نتیجه رسید که اصلاحیه داشته باشد و دست دولت را باز نگه دارد.قید و بندهایی که ممکن بود برای دولت مشکل به وجود بیاورد برداشت. فلذا شش ماهه اول سال این قانون اجرا نشد و به شش ماه دوم سال موکول شد. نباید به این مسایل ایراد گرفته شود. نباید بگوییم که دولت حق ندارد در خصوص قانونی که اجرای آن دشوار است و سی سال اجرا نشده است هیچ اعتراضی نکرده و مساعدت قانونی نخواهد. این توقعات واقع بینانه نیست. اجرا کار دشواری است. من که چهار سال تجربه وزارت را دارم این مسئله را با ضرس قاطع می گویم. مجلس باید مشکلات دولت را در نظر بگیرد. نمی توانیم بگوییم دولت باید هرچه که مجلس مصوب کرد اجرا کرد ولو اینکه قابل اجرا نباشد. بله. از نظر قانونی هر چه مجلس تصویب کرد قانون و لازم الاجرا است ولی مجلس نیز باید واقع بینانه عمل کند.
یعنی نظر شما این است که مجلس تعامل کافی را با دولت نداشته است؟
این جاها این طور نیست که نقدها تنها به دولت وارد است و هیچ نقدی به مجلس وارد نیست. خیر! قوه قضاییه ما نیز نقد دارد. مجلس ما نقد دارد و دولت ما نیز نقد دارد. منتها چون دولت در میدان اجرا است نقدهای بیشتر و ملموس تری متوجه آن می شود. بنابراین اگر بخواهیم ارزیابی داشته باشیم عملکرد مجلس نیز قابل نقد است. مثلا فرض کنید اینکه ساعت کار چه هنگام شروع شود و یا ساعت در فصول مختلف سال تغییر کند یا خیر به نظر من ضرورت ندارد مجلس وارد شود. درست است قانون اساسی به مجلس اجازه داده است که در تمامی مسایل ورود پیدا کرده و مصوبه داشته باشد. ولی مجلس خود باید از امور یک ارزیابی داشته باشد و بداند که یکسری از امور اجرایی است و تصمیم گیری در این امور را به دولت واگذار کند. نه اینکه هر مسئله ای اتفاق افتاد مجلس فوری طرحی ارایه کرده و مصوبه ای داشته باشد. برخی اوقات مشکلات ما در جمهوری اسلامی به خاطر زیادی تصویب قوانین است. باید توجه داشته باشیم که کارآمدی مجلس به حجم تولید قانون نیست بلکه به قانون خوب تصویب کردن و خوب قانون تصویب کردن است. بنابراین اگر بگوییم مجلس مبری نقد است منصفانه نیست. اگر بخواهیم منصفانه ببینیم به برخی مواضع و عملکردهای مجلس ولو اینکه اصولگرا هستند نقد وارد است. به دولت نیز همینطور. فلذا هیچ کدام معصوم نیستیم تا مبری از نقد باشیم. منتهی باید نقد پذیر بوده و نقد های منصفانه را بپذیریم.
فکر می کنید مجلس باید چگونه عمل کند تا هم جایگاه خود را حفظ کند و هم با دولت در راستای فرمایشات مقام معظم رهبری تعامل داشته باشد؟
به نظر می آید اگر بنا را بر استفاده از موقعیت های موجود در دولت و مجلس است باید هدف همه این باشد که مشکل مردم را حل کنیم نه اینکه بخواهیم حرف خود را به کرسی بنشانیم. بنابراین راه عاقلانه اش این است دولت، مجلس و قوه قضاییه خود را با سیاست های کلی که رهبری ابلاغ می کنند هماهنگ کنند. به عبارت دیگر همه تلاش کنیم تا به اهداف سند چشم انداز بیست ساله برسیم. به اهداف برنامه های پنج ساله برسیم.
به سند چشم انداز اشاره کردید. در این سند یکسری الزامات ترسیم شده است. پیش بینی شما از تعهد و اجرای این سند چیست؟ آیا تا کنون در این زمینه موفق بودیم و برای رسیدن به معیارهای مشخص شده توسط مقام معظم رهبری دخیل کردن سلایق سیاسی چه صدمه ای به این میثاق ملی می زند؟
ما باید یک مسئله ای را به رسمیت بشناسیم. بالاخره ترکیب مجلس و دولت تغییر پیدا می کند. ممکن است مجلس و دولت سیاست های کلی را با روش های متفاوت اجرایی کنند. سیاست های کلی و سند چشم انداز یک سری اهداف و یک سری اصول مشخص کرده است. به شرطی که این اصول رعایت شده و این اهداف تامین شود ممکن است شیوه های متفاوت مجلس ها و دولت های مختلف مشکلی ایجاد نکند. اما به نظر من هنوز ما در زمینه پیشبرد برنامه های اقتصادی به ساختار منسجم و آب بندی شده نرسیدیم. درست است که خلاء سیاست های کلی که در اصلاح قانون اساسی پیش بینی شده است تامین شده است ولی هنوز آن طور که باید و شاید در این گردش کار و ارتباطاتی که باید یک برنامه پنج ساله موفقی را رقم بزند، خلاء هایی داریم. به علاوه اینکه شرایط محیطی نیز تاثیر گذار است. الحق یک سری فشارهای دشمنان برای این است که ما به یکسری اهداف ترسیم شده مان نرسیم. چرا که یک جمهوری اسلامی موفق در اعلام اهداف و رسیدن به آن دشمنان را خلع سلاح کرده و منافعی که برای خود ترسیم کرده اند را محروم می کند. بنابراین نباید همه ناکامی ها را به حساب داخل گذاشت. فشارهای محیطی در برخی از نقاط تاثیر می گذارد. همچنان که بحران های جهانی بر نرخ رشد توسعه تاثیر گذاشت این فشارها نیز بر این نرخ تاثیر می گذارد.
همچنین اگر بخواهیم منصفانه بگوییم روابط منطقی و عقلانی که باید میان سه قوه با سیاست گذاران در مجمع تشخیص باشد، آن طور که باید و شاید هنوز هم افزا و کارآمد تعریف نشده است. شاید دلیل این باشد که مثلا ما در مسایل سیاست خارجی و مسایلی که به امنیت و منافع ملی ما باز می گردد نهادی به عنوان شورای امنیت ملی داریم که هماهنگی هایی ایجاد می کند. در مسایل فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی داریم ولی در مسایل اقتصادی چنین نهادی که این ها را جمع کرده و پیگیر بوده و به همه یک آهنگ بدهد نداریم که این به عنوان الزام چشم انداز در مجمع مصوبه ای داشته است.
به عنوان چه نهادی؟
نهادی که فراتر از قوا بوده و توسط رهبری طراحی و تدوین شود.
در سند پیش بینی شده است؟
مصوباتی در مجمع داریم به عنوان الزامات چشم انداز که البته هنوز شکل قانونی پیدا نکرده و فعلا به عنوان پیشنهاد خدمت مقام معظم رهبری ارایه شده است.
شما جزو آن دسته از افرادی هستید که حضور آقای احمدی نژاد در مجمع را ضروری نمی دانند؟
من از کسانی هستم که حضور رییس جمهور در مجمع را بسیار ضروری می دانم. چون سیاست هایی که در مجمع تصویب می شود بسیار مهم و تاثیر گذار بر برنامه های دولت است.
در این خصوص آیا پیگیری و رایزنی هایی نیز به عمل آوردید؟
ما در چنین جایگاهی نیستیم. فکر می کنم غیر از اینکه این مسئله یک مطالبه قانونی است و بنده به عنوان یک شهروند و قاعدتا سایر مردم نیز این انتظار را دارند، مطالبه رهبری نیز هست.
پس چرا ایشان حضور پیدا نمی کند؟
باید از خود ایشان سوال کنید. من که سخنگوی ایشان نیستم.
بنابراین شما حضورایشان در جلسات مجمع را ضروری می دانید؟
بله. بسیار ضروری می دانم.
ظاهرا اسفند ماه زمان پایان دوره ادواری اعضای مجمع است ارزیابی شما از تغییرات آینده ترکیب مجمع چیست؟ آیا آقای احمدی نژاد حضورش در مجمع را موکول به اعمال بعد از تغییرات احتمالی در ترکیب مجمع کرده است؟
تجربه چند دوره گذشته نشان داده است که مقام معظم رهبری الا کسانی که به نوعی خودشان به ادامه حضور در مجمع تمایل نداشتند، فردی را از اعضای مجمع حذف نکردند بلکه ترمیم شد. یعنی بعد از هر دوره افراد جدیدی اضافه شدند. تجربه گذشته و روند این است که ترکیب تکمیل شده و افراد با تجربیات جدیدی وارد مجمع شدند. احتمال دارد در این دوره نیز این روند شکل بگیرد. البته ممکن است این مسئله قاعده نباشد ولی روند این گونه بود. ممکن است استثنایی نیز وجود داشته باشد که به مصلحت رهبری بستگی دارد. البته آنچه مشخص است رایزنی ها و مشورت های زیادی گرفته می شود.
آنچه که در چند روز اخیر مطرح شد بحث کناره گیری آقای هاشمی از مناصب رسمی بود. گمانه زنی هایی به این صورت صورت گرفت. ارزیابی شما به عنوان شخصیتی که طی سی سال گذشته در صحنه حضور داشتید از این گمانه زنی ها چیست؟ فکر می کنید حذف، کناره گیری و یا بازنشستگی برخی مانند هاشمی کار صحیحی است؟
ایشان خود به این گمانه زنی ها پاسخ دادند. ممکن است برخی شخصیت ها مانند آقای هاشمی به مقتضیات سن بدشان نیاید که فاصله ای بگیرند و تجربیات خود را انتقال دهند. اما خود ایشان بلافاصله تاکید کردند که اگر این کناره گیری بخواهد موجب سوء استفاده یا بازتاب منفی برای نظام و انقلاب باشد حتما این کار را نخواهند کرد.
البته ما در اسلام مفهوم بازنشستگی نداریم. حضرت امام مگر بازنشسته شدند. بله. گاهی پیک خداوند انسان را می برد ولی تا لحظه ای که عمر دارد باید خدمت کند. باید توجه داشت افردا نباید اصرار داشته باشند که مسئولیت های قبلی خود را همچنان داشته باشند. خود من به این باور رسیده و به آن عمل کردم. بعد از اینکه دوره چهارساله نماینده بودم به این نتیجه رسیدم که باید نسل جدید روی کار بیاید. هم نسل جدید توقع دارند. البته به این مسئله قایل هستم که نباید نیروهای جدید به تجربه گذشته پشت پا بزنند. باید تجربه نسل های قدیمی تر را پشتوانه خود بدانند. نه اینکه بخواهند بگویند که ما می خواهیم از ابتدا تجربه کسب کنیم. هنگامی که تجربه اندوخته می شود به علم تبدیل می شود. از تجربیات استفاده کنند. اما می دانیم که مجلس های جدید با نیروهای جوان و کارآمد تر تشکیل می شود. دولت های جدید تر تشکیل می شود. به نظر من یکی از نعمت های انقلاب این بود که نسل جدیدتری سر کار آمد. مانند شخصی مثل آقای احمدی نژاد رییس جمهور شد. در آن شخصیت های تکراری که به عنوان وزیر از دولت آقای مهندس موسوی شروع کرده بودند تا دو دوره دولت آقای هاشمی و دو دوره آقای خاتمی ادامه پیدا کرده بودند تحول ایجاد شد. نیروهای جدید، کارآمد تر و پر انرژی تر روی کار آمدند. اما می خواهم تاکید کنم که این نیروهای جدید نباید تجربیات گذشته را نفی کنند. باید از شکست ها درس گرفته و از تجربیان گذشته نیز استفاده کنند. بنده نیز وزیر و وکیل بودم از تجربیات خود در مجمع استفاده می کنم. این نیز مسئولیت کمی نیست. در مجلس هشتم دوباره دوستان سراغ ما امدند که کاندید شویم ولی ما قبول نکردیم. اتفاقا قصد داشتند ما را جزو سهمیه دولت در لیست تهران جای بدهند. ما گفتم خیر. بروید سراغ چهره های جدید تری. ما می توانیم از تجربیات خود در مجمع استفاده کنیم. منتهی دوستان مجلس و دولت نیز باید به تجربیاتی که در مجمع تمرکز پیدا کرده و نهایتا رهبری با اصلاحات و تکمیل ابلاغ می کنند اعتنا کرده و راهنمای عمل خود بدانند.
فکر می کنید دولت به نظرات مجمع تمکین می کند؟
از عدم حضور آقای احمدی نژاد در جلسات مجمع روشن است. من در این زمینه نقد جدی به ایشان دارم، ولو آقای احمدی نژاد رییس مجمع و مواضع اش را قبول ندارد،چون رقیب خیلی سرسخت وی بوده است. آقای هاشمی نیز همین موضع را نسبت به آقای احمدی نژاد داشته است. باید بگوییم متاسفانه هر دو نسبت به هم مواضع انعطاف ناپذیر پیدا کردند ولی این مسئله دلیل نمی شود که ما در یک نهاد قانونی زیر مجموعه رهبری مشارکت فعال نداشته باشیم.
برای حل این موضوع باید چکار کرد؟
باید مقداری بلوغ سیاسی مان را بالا ببریم. باید نشان دهیم بالغ شدیم. تحمل سیاسی مان را بالا ببریم. سیاست یعنی افزایش تحمل. یعنی انسان باید نظرات مخالف را تحمل کند. نباید نظرات مخالف را فوری به دشمنی تعبیر کند. باید با سازوکارهای قانونی نظرات مختلف را به یک نتیجه مشخص برساند.
الان دو طرف قهر اند.
گفتند که در مراسم اخیر عید مبعث آشتی کردند(با خنده). یعنی اگر هم قهر بودند دیگر با هم آشتی کردند.
اگر آشتی کردند باید نمونه آشتی شان نمود داشته باشد؟
در این مورد به طرفین نقد وارد است.
راهکاری برای حل این موضوع است؟
بله. ما یک فصل الخطابی مانند مقام معظم رهبری داریم. در قانون اساسی هم پیش بینی شده است که تنظیم روابط سه قوه بر عهده رهبری است. بالاخره اگر اختلافاتی نیز وجود دارد رهبری فصل الخطاب است. قرآن و اسلام نیز برای ما تکلیف را مشخص کرده است. در جایی که به نتیجه نرسیدیم باید نزد رهبری برویم.
|