پیرامون برخی روندها در اپوزیسیون!
بهزاد کریمی
•
برای دموکراتهای مخالف جمهوری اسلامی و طرفدار حذف آن، یک فرصت تاریخی در عرصه حمایت بینالمللی فراهم آمده است که باید از آن سود جست، اما تنها و تنها زیر پرچم سیاست مستقل و فقط و فقط در پرتو سیاستی دموکراتیک. اینجاست که باز به اول این گفتگو بر می گردم و بر اتحاد پیرامون پروژه های سیاسی درنگ می کنم که سیاست مستقل "صلح، دموکراسی و حقوق بشر " علیه جمهوری اسلامی یکی از این پروژه ها و در حال حاضر مبرم ترین و واقعی ترین آنهاست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣ خرداد ۱٣٨۵ -
۲۴ می ۲۰۰۶
آنچه که از نظر خوانندگان می گذرد پاسخ های آقای بهزاد کریمی مسئول هیات سیاسی – اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به یک رشته پرسش ها پیرامون وضعیت موجود در اپوزیسیون است که از طرف ایشان برای انتشار در اخبار روز، در اختیار ما قرار گرفته است.
س. همه احزاب، سازمانها و شخصیتهای سیاسی با نفوذ کشور از تشتت نیروهای اپوزیسیون صحبت می کنند؛ آیا چنین برداشتی از وضع کنونی اپوزیسیون بدبینانه نیست؟
پاسخ: بدبینانه خواهد بود هرگاه که نخواهیم در همین اپوزیسیون متشتت، اراده بیدار شده برای اتحاد و دورخیزها در راستای فرارویاندن همین اراده به اقدام را ببینیم. نصفه خالی لیوان را البته واقع بینانه می باید دید اما نه چنان بدبینانه که لیوان نصفه را هم به کلی خالی یافت!
در واقع، نفس اراده برای اتحاد که از چند سال پیش در اپوزیسیون سر بر آورده است، همچنان به قوت خود باقی است. اراده ای که معطوف شکلدهی به یک حرکت و جنبش ملی بر محور یک گفتمان دموکراتیک و با مباشرت و عاملیت اپوزیسیون دموکرات است که به باور من، کماکان هم عمل می کند. گرایش غالب در اپوزیسیون دموکرات، دیگر نه درجازدن در کشت گُل در گلدان که پاگذاشتن بر مزرعه وسیع است. از همین رو، تلاش اصلی در صفوف اپوزیسیون دموکرات را باید تأمین اتحاد فراگیر دانست، حال آنکه بازگشت به لاک خود و مشغول ماندن به عمل فرقهای ،گرایشی است مغلوب و نامسلط.
با اینهمه، تشتت نیز واقعیت دارد! تشتت، هم در چگونهگی رسیدن به اتحاد وسیع و مشی وصول به آن و هم در نوع اتحادها و ساختار اتحادها. در میان اینها اما، فقدان پروژه سیاسی فراگیر و پاسخگوی نیاز سیاسی جامعه را باید موضوع مرکزی فهمید.
در چند سال گذشته، دو اتحاد ساختاری در میان جمهوریخواهان دموکرات و سکولار را شاهد بودیم که علیرغم تفاوتهایشان در برخورد با جمهوری اسلامی و جناحهای قدرت، هر دو آنها در جمعآوری افراد جمهوریخواه دموکرات و سکولار (لائیک) در ساختار اتحاد جمهوریخواهی، با یکدیگر هم هدف بوده اند. این دو پدیده سیاسی تا آنجا که روح اتحادخواهی فراگیر میان گرایشهای جمهوریخواهی با تبارهای مختلف را به نمایش گذاشتند، پدیدههای سیاسی امیدبرانگیزی بودند و به عنوان سکوی تمرینی برای اتحاد در عین اختلاف و نیز در موضوع فاصلهگیری از انفراد مشی و روآوری به تشکل، نقش مثبتی هم ایفاء کردند. اما سهم و تأثیر آنها فراتر از اینها نرفته است.
عمده دلیل این وضع در واقع همان عاملی است که تشتت موجود را توضیح می دهد و من آنرا تقدم ساختار سازی بر پروژه دهی می نامم. می توان با اعلام جمهوری خواهی تفاوت خود با مدافعان حکومت دینی و سلطنتی را نشان داد – که مسلما خوب و لازم است- اما برای اقدام و پیشروی، به پروژه سیاسی مشخص نیاز است. پروژه سیاسی البته بر زمینه اشتراکات می تواند بنا شود و به سهم خود نیز متقابلا هم پیوندی ها را تحکیم بیشتری می بخشد، اما راه خود را از طریق رقابت شفاف بین طرح های سیاسی مشخص و تعریف شده باز میکند. از دل گرد کردن های منجر به بی تاثیری و ابتر سازی که صرفا برای حفظ ساختار موجود به هر قیمت صورت بگیرد تنها بی پروژه گی بیرون می زند. ساختار سازی می باید در خدمت اقدام سیاسی باشد و نه اینکه مانع از برآمد سیاسی نافذ شود.
سمتگیری مثبت این اتحادها در اتحادخواهیهایشان، با درجا زدن در ساختار سازی آنها و تعویق این امر که گرایش های متشکله آنها به لحاظ برنامه اجتماعیشان تعریف و مولفههای آنان از نظر برنامه سیاسیشان کارآکتریزه شوند، نتیجهای جز این نمی تواند داشته باشد که به بار آورده است.
و در این پاسخ کوتاه به این بسنده می کنم که شرط حفظ و ادامه روحیه اتحادخواهی گسترده در آنست که همین اتحادها اولاً در درون خود روند تجزیه و تفکیک ناگزیر در امر برنامه و انتخاب اجتماعی را به گونه دموکراتیک مدیریت کنند و ثانیاً انفکاکات سیاسیشان در درون خود را شفافیت بخشند. به دیگر سخن از اتحاد افراد به اتحاد فراکسیونهای حزبگونه گذر نمایند. آنگاه، هم متحد می مانند و هم رو به اتحاد ِ اتحادها می نهند. از خود در می آیند و به پدیده سیاسی برای خود فرا می رویند. اتحادی می شوند مستعد داشتن پروژه سیاسی و گام گذار در میدان سیاست ملی.
این روند اجتنابناپذیر برای این دو اتحاد، در شکل خودویژه حتی برای سازمانهای سیاسی موجود نیز صادق است. بازتعریف اجتماعی و برنامهای و برونرفت از حالت حزب ناحزب و گامگذاشتن در روند آفرینش تشکلی نوین بر پایه برنامه و فراتر از خود، نیاز حیاتی اکثر سازمانهای سیاسی کنونی است. این، یک واقعیت است که تشتت درونی، آنها را از نقشآفرینیشان در غلبه بر تشتت در صفوف اپوزیسیون باز می دارد و همین عامل به سهم خود، حتی از اثرگذاری آنها بر گزینه درست شان، یعنی اتحاد سازمانها و احزاب سیاسی اتحاد پذیر می کاهد. این وضع و در کنار آن ناروشنیها در موضوع پروژه سیاسی است که دامنه الگوشدن این گزینه قابل اتکا در عرصه اتحادهای سیاسی را محدود می کند.
به موازات اینها، ما با تلاشهایی در بخشی از اپوزیسیون روبرو هستیم که اتحاد حول دموکراسی و دور زدن موضوع ساختار سیاسی جایگزین جمهوری اسلامی را پیش می برند. اینجا نیز، همان داستان تقدم ساختار بر پروژه سیاسی است اما زیر نام پروژه فراگیر. در اینجا، دیگر نه تنها مانند آن یکیها، مرزهای بین لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی مغشوش است، بلکه جمهوریخواهی و پادشاهی نیز در هم می ریزد.
در سالهای اخیر، تنها فراخوان اتحاد که با گفتمان سیاسی حدودا مشخص و ملموس برآمد داشته و واقعاً خواسته که در قالب پروژه سیاسی برآمد کند، پروژه رفراندوم است که آن نیز از یکسو زیر فشار ساختارگرایی خارج از کشور کج و معوج شده و از دیگر سو هنوز هم پروژهای است نه چندان معین که عدهای آنرا سیاستی برای اکنون و در شرایط موجودیت جمهوری اسلامی و علیه آن می خواهند و عدهای دیگر آنرا برای فردای از پایدرآمدن جمهوری اسلامی! یکی، آنرا اهرم مناسبی برای سیاستورزی در شرایط مشخص کنونی مدّنظر دارد، و دیگری از آن رفراندومی برای تعیین نظامی در پی سقوط نظام فعلی می فهمد.
با اینهمه، در پایان این پرسش بازهم تأکید می کنم که تشتت در نحوهی وصول به اتحاد گسترده، نوع اتحادها و ساختار اتحادها را باید بر زمینه امیدآفرین بیداری روحیه اتحادخواهی دید و مطمئن بود که غلبه بر این تشتت تنها در فضای چنین روحیهای ممکن است. فاصله گیری از این فرمول که اول اختلافات معلوم شود تا بعد سراغ اشتراکات برویم –که برای اتحاد حاصلی نداشته است- دستاوردی بوده برای جنبش متفرق دموکراتیک ایران، اما اکنون بر زمینه اتکا بر اشتراکات – که برخی اتحادها را ثمر آورده است- می باید تفاوت ها و اختلافات را تصریح و روشن نمود. شرط تضمین اتحاد هم این است.
س: با توجه به ارزیابی شما و نگاه به اپوزیسیون از این منظر، این سوال پیش می آید که وجه غالب سمتگیری چیست و ما در چشمانداز نزدیک به سوی همگرایی می رویم یا شاهد دورهایی از واگرایی خواهیم بود؟
پاسخ: بستگی دارد به اینکه نیروهای دموکرات اراده کرده برای اتحاد، در دل اتحادها چگونه عمل کنند. به سوی همگرایی خواهد بود، هرآینه که تفاوتها، هم پذیرفته شوند و هم در شکل سازمانی یا دستکم فراکسیونی سازمان یابند و هرگاه که، تشکلهای اتمیزه جای خود را به تشکل بلوکهای برنامهای و سیاسی بدهند. اما واگرایی خواهد بود، اگر که اتحادهای موجود در دام مصلحتطلبیهای بیفرجام بمانند و نخواهند که رو به سوی اتحادی تعریف شده از مولفههای تعریف شده بگذارند. نه همگرایی، به خودی خود تضمین شده است و نه واگرایی می باید امری مقدّر فهمیده شود. این در حالی است که زمینه برای تأمین همگرایی، فراهم است و در دو سه دهه گذشته هیچگاه این اندازه وفق مشترکهای برنامهای و سیاسی بین نیروهای دموکرات ایران وجود نداشته است. می توان همگرایی را استقبال رفت، اگر که آگاهانه و با مدیریت، در دل اتحادهای موجود، واگراییهای واقعی را رسمیت دهیم تا متفاوتهای دارای اشتراکات بسیار را متحد با یکدیگر نگهداریم، متحدتر کنیم و دامنه اتحاد را حتی گسترش هم بدهیم.اما اگر کور عمل کنیم، البته که وا خواهیم رفت و مسلم است که از هم دور خواهیم شد.
س: اما سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و سه حزب و سازمان دیگر هم که تا چندماه بعداز انتخابات ریاست جمهوری حضور فعالی داشتند، به یکباره از صحنه غایب شدند و معلوم شد که همین چند حزب و سازمان هم وضع مشابهی دارند و از عارضه عمومی اپوزیسیون بری نیستند.
پاسخ: نه! چنین نیست که "به یکباره از صحنه غایب شدند"! درست است که این چهار تشکل هنوز هم در قد و قامت خود برآمد نکردهاند، اما هم حضور حداقل خود را دارند و هم با خطر برآیند صفر روبرو نیستند! آنجا که این چهار مولفه سازمانیافته در پیوند با همدیگر، به حرف و اقدام مشترک می رسند، به سخن در می آیند و به عمل بر می خیزند؛ و هر آنجا که خط قرمزهای هریک از آنها مانع از چهرهنمایی مشترکشان می شود، استقلال عمل جای اشتراک عمل را می گیرد. هرکس بر جای خود می ماند و در جای خود می ایستد تا که بحث تأمین تفاهم، رهگشای اشتراک عمل بعدی شود. در اینجا، خنثیکردن همدیگر وجود ندارد و این، همان موضوع مرکزی است که من در این مصاحبه بر آن تأکید دارم و مدام روی آن مکث می کنم.
با اینهمه، همانگونه که گفتم سطح حرکت این چهار حزب و سازمان نیز در چارچوب اتحادشان، نازلتر از آن چیزی است که باید و می تواند باشد. این ابتکار از یکسو با چالشطلبی عیان یا خموش بخشی از اپوزیسیون روبرو است و از سوی دیگر در درون خود هنوز روند تعریف حدود و ثغور اتحاد گسترده را طی می کند. تا آنجا که به عامل اول بر می گردد، عملکرد گرایشی در میان است که حاملان آن از زاویه موضوع ملی با این اتحاد مسئله دارند. در میان اینها، کسان و یا جریانهایی هستند که بغض را جایگزین نقد می کنند و غیرمسئولانه دو مولفه از این چهار مولفه را جداییطلب می نامند و به دو مولفه دیگر اتهام بیتوجهی نسبت به خطر تجزیه ایران می زنند. اینها با این نوع غوغاسالاری راه را حتی بر گفتگو نیز می بندند.اما به افراد و جریان های دیگری نیز در رابطه با این عامل مورد اشاره باید اشاره کنم که گرچه از نوع دسته نخست نیستند و حسابشان را باید کاملا متفاوت فهمید اما در همان حال اینها نیز متاسفانه و ناآگاهانه منکر اهمیت مسئله ملی در کشور هستند و حل مسئله ملی در ایران را که یک بُعد جدی از استقرار دموکراتیسم در کشور است، به شکلی تقلیلگرایانه به موضوع تأمین حق شهروندی از طریق تحقق دموکراسی در آینده کشور حواله می دهند، مسئله ملی را یک ویژگی درجه چندم معرفی می کنند، و اصل عدم تمرکز و توزیع قدرت را تا سطح تقسیمات جغرافیایی – استانی در شکل دموکراتیک پائین می آورند. رسالت این بخش از اپوزیسیون، متأسفانه و هر روز هم پررنگتر، این شده است که احزاب منطقهای را از خود و خود را از آنها دور کنند. آنان اهداف برنامهای خود در قبال مسئله ملی در ایران را که یا ضددموکراتیک و یا انحراف از دموکراسی است، در حال حاضر در زرورقهای تحلیل سیاسی خطر آمریکا و با تمسک به شرایط عراق و غیره ارائه می دهند.
اما جریانهایی هم هستند که بدبینی آنها به دو مولفه از این اتحاد سیاسی، به موضوع شرایط سیاسی کنونی منطقه و بحران هستهای ج.ا. و عوارض محتمل تشدید این بحران بر می گردد و بر این نظرند که این شرایط در عملکرد سیاسی فعلی این دو مولفه تأثیر قاطع گذاشته و آنها را به هماهنگی در رابطه با امکانات خارجی و منطقه کشانده و نیز ناهماهنگی با نیروهای دموکرات ایران. این جریانهای معتاد به انفعال سیاسی که همواره آنرا به صورت تنزهطلبی سیاسی عرضه کردهاند، در این موضوع هم به شیوه قهر و جدایی معتقدند! اینها در ارزیابی خود راه افراط می روند و در اقدام خود، تفریط را می پسندند. اینها نمی خواهند دریابند که برای آنکه سناریوی منفی مد نظر آنها پیش نرود، شیوه تاثیر گذار فقط و فقط در وجود رابطه سالم، بر بستر اتحاد برپایه مشترکات و دیالوگ سازنده برای غلبه بر استعدادهای منفی امکان عمل پیدا می کند و بس.
در وجه درونی این اتحاد سیاسی چهار حزب و سازمان، اما همانگونه که گفتم ما هنوز هم روند تعیین حدود و ثغور اتحاد گسترده را پیش می بریم و البته با حفظ اتحاد و در امتداد اتحاد. پایه توافق ما اینست که این اتحاد سیاسی، یک اتحاد ایرانی برای ایران واحد و دموکراتیک است؛ ایرانی که در آن، ساختار دموکراتیک قدرت می باید به روش دموکراتیک و با ظرفیت پاسخ گوئی به هر خواست دموکراتیک در کشور تأمین شود. در مسئله ملی هم، پیشنهادهای برنامهای متفاوت برای ساختار غیرمتمرکز ایران آینده نباید مانع از اتحادی گسترده شود که البته در عین حال، بر رکن پذیرش وجود مسئله ملی در ایران تاریخاً شکلگرفته از تنوع ملی و قومی استوار است. ما چهار حزب و سازمان اکنون در اندیشه و اقدام تحکیم و گسترش این اتحاد سیاسی هستیم. باید در نظر داشت که ما در سطح اپوزیسیون یک دوره بحرانی اما سازندهای را سپری می کنیم.
س: برخی از نیروها می گویند برای غلبه بر پراکندگی و رسیدن به اتحاد وسیع باید سراغ "شاهکلید" رفت. یعنی جمهوریخواهان تا آخرین لحظه پایان عمر جمهوری اسلامی از تأکید بر شکل جمهوری به عنوان نظام جایگزین در امر اتحاد گسترده چشمپوشی کنند و تنها به شعار دموکراسی و حقوق بشر در پلاتفرم مشترک اکتفا کنند تا بتوان به اتحاد وسیع و تحرک مطلوب رسید.
پاسخ: می دانید چرا؟ برای آنکه در گفتار و کردار این نیروها، "از میان برداشتن مانع جمهوری اسلامی" نه تنها امری کلیدی و "شاه کلیدی"، بلکه در عمل، تمام مسئله است. بخش جمهوریخواه دموکرات و سکولار این برآمد سیاسی، با این تحلیل که سلطنت دیگر شانس برگشت به ایران را ندارد و جمهوریخواهی برنده تضمینشده چنین پروژهای خواهد بود، کنارگذاشتن جریان مشروطهطلب را- با امکانات تاریخی و بینالمللی که دارد- از روند مبارزه برای "برچیدن مانع" غیرعقلایی می داند و دور از سیاستورزی.
بخش مشروطهطلب این پدیده هم درست برعکس، انس خود را در مقایسه با جمهوریخواهان برای جایگزینی جمهوری اسلامی بیشتر و بالاتر می بیند و در همانحال دور از سیاست می داند که از امکانات فکری و سازمانگرانه جمهوریخواهان غافل بماند.
منشورهای منتشره از سوی طرفداران چنین اتحادی، البته جز در مورد نوع نظام آینده – که به نظر من این خود " شاه کلید" مکمل است - در دیگر زمینهها مشحون از عناصر و پیشنهادهای دموکراتیک است و از همین رو نه تنها جای مناقشه ندارند بلکه صریحاً هم می باید مورد استقبال همه جمهوریخواهان دموکرات و سکولار قرار گیرند.
ما با این مواضع دموکراتیک نه تنها همخوان هستیم بلکه همنوا نیز باید باشیم. ما با چنین نوعی از برآمد سیاسی تا آنجا که قصد آن گشایش یک میدان گفت و شنود باشد و گفتمانسازی دموکراتیک، نه تنها مخالف نیستیم که آماده گشودن باب مراوده و گفتگو با آنان برپایه تقویت اشتراکات و دیالوگ سازنده بر سر اختلافات هستیم. اما آنجا که این برآمد سیاسی، رو به پلاتفرمنویسی و اقدام سیاسی برپایه این پلاتفرم می گذارد، ما نه فقط غیر موافق آن که منتقد آنیم. ما با اغتشاشآفرینی در امر ساختار سیاسی آینده ایران نمی توانیم کنار بیائیم. ما موجودیت نیروی طرفدار مشروطه سلطنتی را می پذیریم، حق آنرا برای ارائه نظرات و تبدیل آنها به اراده عمومی را تمام و کمال به رسمیت می شناسیم، به دیالوگ متمدنانه با آنها معتقدیم، در موارد مشخص حقوقبشری و دموکراسی همسویی و اتحاد عمل با آنان را اعلام کردهایم، و حتی در شرایط سیاسی مفروض امر ائتلافهای محتمل بین بلوک جمهوریخواهان دموکرات و سکولار با مشروطهطلبان دموکرات و سکولار را منتفی نمی دانیم؛ اما با برگشت سلطنت جداً مخالفیم. ما با حکومت دیکتاتور و دینی کنونی مبارزه نمی کنیم که نظام سابق جای آنرا بگیرد. ما مبارزه می کنیم که عمامه به قم برود و تاج در موزه بماند. و درست برای آنکه حاصل یک جنبش فراگیر و ائتلاف سیاسی گسترده برپایه چنین جنبشی، نتیجه برگشت شاه را در پی نداشته باشد، برآنیم که نیروی جمهوریخواه دموکرات و سکولار می باید در کالبد یک ارادهی نیرومند و متحد در مسیر " برچیدهشدن مانع " برآمد کند. این درست است که نیروی جمهوریخواهی در ایران کنونی وسعت و قدرت فراوان دارد و متکی بر این واقعیت از شانس باززائی سلطنت در کشور بسیار کاسته شده است، اما این در صورتی است که جمهوریخواهان با اتحاد خود تأثیر قاطع بر روندها بگذارند و به آنها سمت بدهند. حتی یک لحظه نیز نباید از خاطر دور داشت که جمهوریخواهان پراکنده با پراکندهگیشان هم به حکومت دینی شانس بقاء می دهند و هم برای حکومت سلطنتی در شرایط بحران سیاسی راه می گشایند، و باید تصریح کرد که همراهی جمهوریخواهان با مشروطهطلبان در شکل اتموار و تکّهای، ناخواسته حتی این راه را با فرش قرمز مفروش می کند.
افزون بر بخشی از جمهوریخواهان، شعار اتحاد بر محور دموکراسی را اما بخشی از اصلاحطلبان دینی هم می دهند و می دانیم که تغییرات دموکراتیک در ساختار سیاسی و روش حکومتداری از نظر اینها، بر مبنای حفظ نظام دینی و به گفته صریح خودشان برای برآمد اسلامیت در قالب جمهوریت است. حال اگر برای این دو نیروی طرفدار اتحاد حول محور دموکراسی- یکی خواهان حفظ نظام دینی و دیگری خواستار حذف آن- اصل، تأکید بر دموکراسی و مسکوت ماندن نوع نظام باشد در آنصورت این دو به لحاظ نظری و روشی دیگر نمی توانند عدم اتحاد با یکدیگر و دستکم نبود گفتگو با همدیگر را توجیه کنند. زیرا که هر دو طرف اعلام می کنند که دموکراسی، اصل است و نه ابزار حفظ قدرت و یا وصول به قدرت. این دو، یا باید به گفتهشان عمل کنند و با همدیگر وارد گفتگو شوند و یا در غیر اینصورت، با تناقض در شعار و عمل روبرو خواهند شد. همینجا باید به این نیز اشاره داشت که از طرف دیگرما با بخشی از جمهوریخواهان سکولار روبرو هستیم که وقتی پای اصلاح طلبان دینی در میان می آید به سهولت از پرنسیپ سکولار بودن خود به نفع جبهه دموکراسی و حقوق بشر مدافعان حکومت بر محور دین دور میشوند و به دفاع از جبهه دموکراسی بر می خیزند و تناقض خود را به نمایش می گذارند!
اما این تناقض ها برای جمهوریخواهان دموکرات و سکولار وجود ندارد وقتی که اعلام می کنند که از موضع مستقل خود – و لزوماً اتحاد بر حول این موضع- با هر بخش از اپوزیسیون چه اصلاحطلب حکومتی که دموکراسی و حقوقبشر را پیش می کشد و چه مشروطهطلبان شاهی که دموکراسی و حقوق بشر را منشور خود اعلام می دارد، آماده گفتگو و حتی اتحاد عمل سیاسی موردی هستند. زیرا که این جمهوریخواهان، مبارزه برای دموکراسی را مبارزهای در روند و آغاز شده از همین حالا می بینند ولی در همانحال چون فرجام این روند طولانی در مبارزه برای دموکراسی را استقرار یک ساختار دموکراتیک می خواهند - ساختاری که تماماً انتخابی است و یعنی یک جمهوری منتخب مردم است و مبرا از هرگونه امتیاز ارثی و دینی و مسلکی- بنابراین وارد آنچنان ائتلاف های سیاسی نمی شوند که در آن مجبور به سکوت پیرامون نظام کنونی یا نوع نظام در آینده گردند.
س. مدافعان اتحاد بر محور دموکراسی مسلماً پاسخهایی از این دست را شنیدهاند اما راه حل خود را مصرانه پیگیری می کنند و اکنون بخشی از آنها بعداز نشست تدارکاتی در برلین تصمیم دارند در لندن اجتماع کنند و با صدور اطلاعیه و ارسال نامه از نیروهای اپوزیسیون برای شرکت در این نشست دعوت کردهاند. از سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) انتظار می رود که در مقابل چنین حرکتی منفی یا مثبت، واکنش نشان دهد.
پاسخ: آری! برگزارکنندگان نشست لندن از سازمان ما هم به این نشست دعوت کردهاند و ما هم کتباً به آنها اعلام داشتهایم که اولویتهای ما در امر اتحادهای سیاسی، مانع از مشارکت ما در این نشست است. سازمان ما نه به نشست تدارکاتی این اجلاس که در برلین برگزار شد، نماینده فرستاده بود و نه در این نشست لندن که در حال تشکیل است، نمایندهای خواهد داشت.
البته ما مشوق مشروطهطلبان پادشاهی خواهیم ماند هر اندازه که آنها به تحزب روی آورند و با دیکتاتوری نه تنها دیکتاتوری کنونی حاکم که با نوع دیروزی خودشان نیز مرز بکشند و در حرف و عمل نشان دهند که مشروعیت قدرت را برخاسته از مردم می دانند؛ و ما منتقد دوستان جمهوریخواه دموکرات و سکولار خود باقی می مانیم، اگر که آنان همچنان اتحاد با مشروطهطلبان حول محور دموکراسی را مقدم بر متحدشدن جمهوریخواهان پیرامون دموکراسی و سکولاریسم قرار دهند. ما وارد ائتلاف های سیاسی مغشوش نمی شویم و بر زیان چنین اغتشاش هایی تاکید داریم.
با اینهمه مواجهه ما با " اتحاد حول دموکراسی "، نه از موضع خصومت که از جایگاه انتقاد صریح سیاسی است.
س: به نظر می آید این حرف شما با آخرین اعلامیه هیئت سیاسی سازمان که از احزاب و سازمانها دعوت می کند در دفاع از دموکراسی، حقوق بشر و صلح تلاش کنند، ناهمخوان است. چرا که از یک سو می گویید نمی خواهید صفوف جمهوریخواهان و سلطنتطلبان مخدوش شود، از طرف دیگر همه را به تلاش حول شعار دموکراسی، حقوق بشر و صلح دعوت می کنید.
پاسخ: به هیچرو چنین نیست. دشواری فهم موضوع از آنجاست که جریانهایی و افرادی آگاهانه و یا ناآگاهانه، ندانسته و یا با نیات سیاسی معین، جمهوری را به یک ایدئولوژی و اخلاق بدل کردهاند. گزینه ما جمهوری است درست به این دلیل که دموکراتیم، نه اینکه چون جمهوریخواهیم خود بخود دموکرات هستیم! ما، جمهوریخواهان دموکرات و سکولار را به اتحاد پیرامون دموکراسی فرا می خوانیم تا که در مبارزه سرنوشتساز کنونی مردم ایران با جمهوری اسلامی، دموکراتیسم روند مبارزه و فرجام دموکراتیک آن تضمین شود. این یک تقلیلگرایی محض است و تقدم شکل بر محتوی خواهد بود اگر که جمهوریخواهان فقط برای جمهوری متحد شوند و از اینطریق امر مرکزی دموکراسی را در اختیار جریانهایی قرار دهند که یا به نظام ضد دموکراتیک دینی تعلق دارند و یا از نظام ضد دموکراتیک سلطنتی پیشین هویت می پذیرند. این جمهوریخواهان هستند که باید پیشاهنگ مبارزه برای دموکراسی و اتحاد پیرامون دموکراسی باشند؛ جمهوریخواهانی متحد و نیرومند. جمهوریخواهان باید دفاع از دموکراسی و حقوق بشر و در شرایط ویژه کنونی، ایندو بعلاوه صلح را پرچم مبارزه کنند و این خواستهای مرتبط با هم و پیوسته با یکدیگر را در کانون مبارزهشان قرار دهند. جریان ها و نیروهایی هم که به لحاظ برنامهای و از نظر هدف سیاسی ساختاری، با ما متفاوت باشند ولی بخواهند به این کانون مبارزه نقل مکان کنند، ما به آنها خوشآمد خواهیم گفت. فراموش نباید کرد که مطالبات مرکزی جامعه را این ما نیستیم که تعیین می کنیم، ما فقط آنها را شناسائی کرده و عمده می کنیم. وظیفه ما آنست که با هویت سیاسی خودمان و دور از اغتشاش سیاسی در ورود به این کانون مبارزه واقعی و عینی که مستقل از تصمیم ما موجودیت دارد، پیشتاز، فعال و مبتکر باشیم.
اگر چنین عمل کنیم و نیز تاکنون درست به آن عمل می کردیم، آنگاه دیگر نه جمهوریت به نام این یا آن اصلاحطلب دینی بعداً رسیده به جمهوری تمام می شود و نه دموکراسیخواهی، شناسنامه " بعد مشروطه " این یا آن مشروطهطلب پادشاهی تلقی می گردد! آنگاه، نه پیروی دموکرات سکولار از مصلح دینی در کار خواهد بود و نه کشیدهشدن جمهوریخواه دموکرات دنبال شاه مشروطه.
ما جمهوریخواهان دموکرات و سکولار، همه را به تلاش حول شعار دموکراسی، حقوق بشر و صلح فرا می خوانیم تا بیشترین نیرو علیه هر قدرت داخلی و خارجی و چه امروزین و دیروزینی که علیه دموکراسی، حقوق بشر و صلح هستند و بودهاند، به تحرک در آید و در مسیری هم به حرکت برخیزد که فرجام آن منطقاً استقرار یک جمهوری دموکرات و سکولار طرفدار صلح و توسعه در ایران به جای حکومت دینی ضد دموکرات، ناقض حقوق بشر و زمینهساز جنگ باشد. و ما، چپ دموکرات، تنها در یک چنین ساختار سیاسی و با چنان رویکردی است که امکان خواهیم یافت تا عدالت اجتماعی را بر زمینه توسعه ملی و دموکراتیک شکوفا کنیم و پیوسته آنرا ژرفش بخشیم.
س: در یک سال گذشته دو رویداد مهم ایران را تکان داده است: انتخاب احمدینژاد و اوجگیری بحران هستهای تا سطح احتمال بروز درگیری نظامی و جنگ. اما هیچکدام از این دو رویداد تأثیر محسوسی در همگرایی نیروهای اپوزیسیون به طور عام و جمهوریخواهان دمکرات نداشته است. آیا کمتحرکی تا این حد آن هم در شرایطی که حمایت بینالمللی کمسابقهای از اپوزیسیون وجود دارد، نگرانکننده نیست؟
پاسخ: ابتدا بگویم که این دو رویداد، گرچه با هم مرتبطاند و هرچه هم که می گذرد بیشتر با هم گره می خورند، اما در اساس دو رویداد و دو روند مستقل از هم هستند. از زمینههای عمده عروج احمدینژاد و باند افراطیون به ریاست قوه مجریه، یکی هم تغییر روش نظام جمهوری اسلامی در چالش مربوط به بحران هستهای بود – البته نه تغییر هدف که طی بیستسال گذشته ثابت بوده و همه جناحهای قدرت در پشت آن قرار داشتهاند – و در واقع، تصمیم نظام برای آنکه در قبال خواست جامعه جهانی از خود سرسختی نشان دهد. احمدینژاد، محصول چنین سمتگیری بود نه اینکه عامل آن. اما این باند هم ،به نوبه خود هرچه در چنته داشته به کار گرفته است تا که بحران را تشدید کند و به اوج برساند. با این تذکر، روی هریک از این دو عامل و از زاویه پرسش مطروحه درنگ می کنم.
سر ِکار آمدن هارترین جناح جمهوری اسلامی، اپوزیسیون را منفعل نکرده بلکه وارد یک رشته تأملات و تحولات نموده است. این واقعه که قبل از همه آنرا می باید حاصل ناکامی سیاست سترون اصلاحطلبان حکومتی تلقی کرد،یک بنبست سیاسی برای آن مشی و تاکتیکی در اپوزیسیون بود که خود را با حرکت اصلاحطلبان حکومتی تنظیم می نمود و همراه آنها گام می زد. این سیاست، اکنون در موضع تدافعی قرار گرفته و خوشبختانه با ریزش نیرو به سود جنبش تحول مواجه است. هرچه هم که زمان می گذرد، بخشی از طرفداران این سیاست از مشی و روش سابق خود فاصله می گیرند و به صف ضرورت تحول بنیادین ساختار قدرت می پیوندند. مهم هم نیست که آنها در این جابجائی سیاسی، بخواهند از طریق مرزکشی تصنعی با نیروی پیشین تحول سیاسی، گزینه کنونی خود را توجیه کنند! مهم این است که آنها دارند از سیاست استحاله به سیاست تحول گذر میکنند. البته چنین نیست که عمر سیاسی این بخش از اپوزیسیون که دچار بیماری تعلیق در موقعیت اپوزیسیون است و مدام بین اپوزیسیون و پوزیسیون درحال نوسان، به کلی سرآمده باشد. خیر! چه بسا که در سر بزنگاه سیاسی دیگر و مساعدشدن شرایط، چنین سیاستی باز هم سر برآورد و نقش بازدارنده خود در اتحاد اپوزیسیون را ایفاء کند. اما، اکنون بهرحال، در حال عقبنشینی و تدافعی است و رو به تضعیف دارد.
مشی تحول اما، در حال بازیابی پایه اجتماعی وسیع خود است. نگاه عمومی اکنون متوجه سیاستی است که هدف آن نه تنها سازماندهی مقاومت علیه باند افراطیون حاکم بلکه مبارزه با کل سیستمی است که چنین پدیدهای را در دل خود می پرورد و آنرا به سطح دولتمداری می کشد. تصادفی نیست که در داخل کشور، گرایش سیاسی رو به رشد همانا تغییر از اصلاحطلبی به تحولطلبی است و باز اتفاقی نیست که جریانهای سیاسی تحولطلب درونمرز هرچه بیشتر خود را با نیروهای تحولطلب برونمرز نزدیک و همنوا می یابند. حال دیگر صحبت هرچه بیشتر از سیاست رفراندوم است و تشکیل کنگره ملی و پارلمانی ملی و اتحاد گسترده علیه حکومت فقهی و مواردی از ایندست. در خارج کشور نیز، مباحث درون اپوزیسیون حول این مسائل است و نه اینکه در انتظار این نشستن که حکومت در درون خود چه سیری را طی می کند.
نتیجه بگیرم که من، برخلاف آنچه که گاه القاء می شود که گویا اپوزیسیون به این دلیل که با سونامی احمدینژاد مواجه شد پس به ناهمگرایی دچار آمده است، معتقدم که روندها در بنیانهای خود در جهت همگرایی اپوزیسیون سیر میکنند. اما این هم درست است که هنوز برپایه این همگرایی، ما شاهد سیاست و مشی جمعکننده نیستیم. از این بابت البته باید نگران بود، اما به شرط آنکه منبع اصلی امید را از خاطر دور نداشت.باید دریافت که اپوزیسیون دموکرات در حال طیکردن روند تأمل در ابتکار سیاسی و تاکتیکهای موثر قرار دارد و همه چالشها در اپوزیسیون هم در این عرصه کانونی شده است. ما پیش آمدهایم، اما پیشتر نرفتهایم.
در موضوع بحران هستهای و اتخاذ سیاست مشترک در اپوزیسیون دموکرات و بر همین پایه اقدامات متحدانه، ما شاهد روند همزمان تفرقه و تجمع هستیم! تفرقه در آنجا که دو گرایش مطلقاً متباین با یکدیگر و فاصلهدار با گرایش سوم – که آنرا گرایش مستقل و صدای سوم باید شناخت – در اپوزیسیون عمل می کنند. گرایش نخست در این بحران، خود را همراه سیاست آمریکا می داند و تشدید بحران را فرصتی تاریخی برای تعیینتکلیف با جمهوری اسلامی. گرایش ضد آن اما، از موضع ضدیت با برنامههای دولت بوش حرکت می کند و به نحوی از انحاء با جمهوری اسلامی همسو می شود و چه بسا که در آینده با آن یا بخشهایی از آن انطباق نیز بیابد.
حاملان این دو گرایش چه بخواهند و چه نخواهند، و چه اعلام بکنند و یا نکنند، مشدّد بحراناند و دستیار بحرانسازان. یکی، با فرصتدانستن این بحران و دیگری با برحقدانستن مقاومت جمهوری اسلامی در قبال فشارهای آمریکا!
ولی گرایش سوم در اپوزیسیون دموکرات که بیشترین پایه سیاسی را دارد، این بحران را بدترین میدان مبارزه سیاسی برای نیروی دموکراسی می داند و در عین حال از موضع انسانی و ملی، عوارض تشدید این بحران را برای کشور و مردم فاجعهبار می شناسد. این گرایش در اپوزیسیون، خواهان تعدیل و رفع این بحران است و تسلیم شدن جمهوری اسلامی در قبال خواست جامعه جهانی بیاعتماد به این رژیم را می خواهد. اگر هم در این بحران، همسوئیهایی با سیاست فشار دولت بوش علیه جمهوری اسلامی دارد اما حاضر نیست آنرا به همپیمانی سیاسی و بدتر از آن دنبالهروی سیاسی ارتقاء دهد. این گرایش سیاسی، در درون خود البته با تجانس کافی همراه نیست؛ هم جریانهای دارای موضع درست اما غیر سیاستورز را در دل خود دارد و هم جریانهایی که با حفظ موضع درست برآنند که نمی توان و نباید از حضور در صحنه مشخص سیاسی و اتخاذ مواضع مشخص اجتناب کرد.
آنچه در این میان و اکنون بیشتر در حال تقویت و قوامگیری است، عمدتاً روش سیاسی فعال متعلق به گرایش سوم است که ما رویکردهای آنرا دفاع از صلح، دموکراسی و حقوق بشر می دانیم و خواست عاجل آنرا، تعلیق غنیسازی اورانیوم از سوی جمهوری اسلامی و تمکین آن به تصمیمات آژانس بینالمللی انرژی هستهای اعلام کردهایم. این سیاست، تنها سیاست دموکراتیک در قبال بحران هستهای است که می بینیم جویبارهای سیاسی از همه سو و از داخل و خارج کشور، در بستر آن راه افتادهاند و می روند که پایه نیرومندی را برای برآمد قطب سیاسی مستقل در این عرصه فراهم آورند.
خوشبختانه حرکات سیاسی اپوزیسیون دموکرات مستقل در این راستا وجود دارند، اما شوربختانه هنوز کُند و اندکاند. و حق با شماست که پرسیدید: آیا این وضع نگرانکننده نیست؟ براستی هم برای دموکراتهای مخالف جمهوری اسلامی و طرفدار حذف آن، یک فرصت تاریخی در عرصه حمایت بینالمللی فراهم آمده است که باید از آن سود جست، اما تنها و تنها زیر پرچم سیاست مستقل و فقط و فقط در پرتو سیاستی دموکراتیک. اینجاست که باز به اول این گفتگو بر می گردم و بر اتحاد پیرامون پروژه های سیاسی درنگ می کنم که سیاست مستقل "صلح، دموکراسی و حقوق بشر " علیه جمهوری اسلامی یکی از این پروژه ها و در حال حاضر مبرم ترین و واقعی ترین آنهاست. پس با شما تکرار می کنم که هیچ تاخیری جایز نیست.
س: رشد گرایشهای چپ دموکراتیک در اپوزیسیون دموکراتیک را چه می بینید و از سمتگیری آن چه ارزیابی دارید؟ وظیفه ما چیست؟
پاسخ: بسیار امیدوارکننده و جای درنگ بسیار، که وظیفه مهمی را پیش پای ما قرار می دهد. گفتمان چپ جای خود را در میان جنبش دانشجوئی باز کرده و رو به رشد دارد. در میان نیرو های دموکرات کشور، سمتگیری به تجهیز برنامه ای خود با خصلت چپ دموکراتیک آغاز شده است. قدرت یابی نیروهای چپ دموکرات در سطح جهانی و مشخصا در امریکای لاتین بر بستر بروز عوارض فاجعه بار و ویرانگر نئو لیبرالیسم، روحیه اعتماد به نفس را در میان طرفداران عدالت اجتماعی در صفوف چپ ایران بالا برده است. بهره گیری بنیاد گرایان و دیگر جناح های قدرت حاکم از مطالبات فزاینده توده وسیع زحمت به سود عروج به قدرت و آنگاه استفاده از این قدرت علیه همین توده ها، نیروی چپ را تکان مضاعف داده که به مسئولیت خود در درآمیزی دموکراسی و عدالت اجتماعی و پر کردن خلا چپ متشکل در صحنه سیاسی کشور پیگیر تر عمل کند. اینها و چندین عامل عینی وذ هنی دیگر زمینه را برای متحد شدن چپ دموکرات مساعد تر ساخته و در برابر همه ما فعالیت جدی در این عرصه را قرار داده است. در اینجا نیز به یک پروژه سیاسی-اجتماعی نیاز است که ترجیح می دهم در یک فرصت دیگر به این امر مهم و با تفصیلی بیشتر از آنچه که مجال این گفتگو اقتضاء دارد، بپردازم.
|