یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ریپین*


آهارون شبتای (شاعرِ اسرائیلی) - مترجم: پرویز شفا


• این موجودات
ـ کُلاهخود بهسر و جامه‍ی ارتشی بر تن ـ
آیا واقعاً ممکن است یهودی باشند؟
یهودی که چنین لباسی نمیپوشد،
با سِلاحهایی آویخته بر خود، همچون جواهرآلات... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ شهريور ۱٣٨۹ -  ۱ سپتامبر ۲۰۱۰


 این موجودات
ـ کُلاهخود به سر و جامه‍ی ارتشی بر تن ـ            
آیا واقعاً ممکن است یهودی باشند؟
یهودی که چنین لباسی نمیپوشد،
با سِلاحهایی آویخته بر خود، همچون جواهرآلات...
او که به لوله‍ی تفنگِ نشانه رفته به هدف اعتقادی ندارد
چراکه ممکن است انگشتِ کودکی را درد بیاوَرَد؛
کودکی که از درِ خانهای بیرون میآید و دوباره به آن خانه برمیگردد.
یهودی که به انفجار باور ندارد؛
انفجاری که آن خانه را ویران میکند.
روحِ زُمُخت و مُشتِ آهنین...
طبیعیست که از اینها مُنزجر باشد.

افسرِ فرمانده را نگاه میکند
یا سربازی را که انگشت بر ماشه‍ی تفنگ دارد و آن را نشانه رفته
و فریاد برمیآورد،
فریادی برایِ طلبِ عُطوفت...

و این‌چنین است که سرزمینی را از صاحبانش نخواهد دزدید
و نخواهد گذاشت آنان در اُردوگاههایِ پناهندگی، گُرسنگی بکشند.

صدایی ناهنجار (که خواهانِ بیرون راندنِ مردمان است)
از حنجرهای زشت و ستمگر...
این نشانهایست قطعی از ورودِ یهودی به سرزمینی دیگر...
همچون اُمبرتو ساتا [شاعرِ ایتالیایی]
در شهرِ زادگاهش، خود را پنهان میکند.

به سببِ شنیدنِ چنین صداهاییست، پدر!
که اکنون، در اینجا،
به ریپین بازمیگردم
به پسرکی که تو باشی!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*) نامِ شهری در لهستان که پدرِ شاعر، هنگامِ یهودیکُشیِ نازیها، از آنجا گُریخته بود.


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست