در تنگنای سلول
کیومرث نویدی
•
آنجا،
در تنگنای سلول تنها اوست؛
او
نیمهجان جان به سر شدهای،
جان خستهای
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۰ شهريور ۱٣٨۹ -
۱ سپتامبر ۲۰۱۰
کشتار ۶۷ این روزها باز به زخم سرباز کردهی روز میماند. این شعر با یاد علیرضا شکوهی سروده شد. اما مگر میشود برای تکتک سرفرازانی که سر به دار دادند و دل به خواری نه، سرود؟ چه جهان تلخی که مزد گورکن هیچ، پول طناب دار را باید آزادگان خود فراهم آرند و سر به دار بسپارند؟!
..........
* *
در تنگنای سلول تنها اوست
و گاهشمار تازیانه
که دیریست گاه،
دیگر نه بر پوست؛
که دیریست گاه،
دیگر نه بر گوشت؛
که دیریست گاه،
یکسر بر استخوان فرود میآید.
وزندان
پیش از آن که
درهای بستهی پولادپوش باشد و
قفلهای آهنجوش،
و بیش از آن همه،
پوستیست،
پوستی فقط
تنیده پاک به تنپوش
خشکیده در اندود خون و چرک،
براندام چاک چاک.
آنجا از سازمان خبری نیست؛
آنجا در وهم مهآلودهی تب و هذیان
یاران
همه پندارهای محو و گیج و گماند.
آنجا،
در تنگنای سلول تنها اوست؛
او
نیمهجان جان به سر شدهای،
جان خستهای
که با شمارش تکتیرهای خلاص
ته ماندهی رمق پاک رفته را،
در جسم چاک چاک،
قطره قطره
جمع میکند
تا گرگ و میش،
با یک کلام: یکی «نه!»
تنها با یک کلام
شط عمیق عصیانی را جاری کند
که مرگ و شب
از هیبت شگفت آفتابی آن ذوب میشوند.
در تنگنای سلول
تنها اوست.
|