خدای تو، خدای بی تو!
میرزاآقا عسگری (مانی)
•
خدای من
زیر بال بامداد
شعری زرین بر گندمزار میگستراند،
آوازخوان، انار را بر درخت قرمز میکند،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۲ شهريور ۱٣٨۹ -
٣ سپتامبر ۲۰۱۰
خدای من
زیر بال بامداد
شعری زرین بر گندمزار میگستراند،
آوازخوان، انار را بر درخت قرمز میکند،
همچون تخمدان به ورود تخمک خوشآمد میگوید،
همچون پسربچهای عاشق
ساعتها در سر راه دختری که
هرگز نخواهد آمد میایستد.
آواز قوست روی برکهی ماهزده.
حتا مانند طعمه در دهان گرگ جای میگیرد
تا چرخهی چرخ بچرخد.
<><><>
اللهِ تو اما
با نمازصبح به میدان اعدام میرود،
با شلیکِ آیههایش؛
سینهی آوازخوانان را سرخ میکند.
مادران در خفا میخوانند:
«جوانم بِمُرد و جوانی نکرد!»
<><><>
خدای بی تو
همچون شراب، هماغوشی را داغ میکند.
تا تکهای از روان ما را روشن کند؛
همچون دلِ خوشبوی ویوالدی
بر سیمهای ویولون پرپر میشود.
گاهی حتا با شعر من در دل تو مینشیند
تا دل من نشکند.
<><><>
الله تو اما
«شربت شهادت» است
که هماغوشیات با مرگ را داغ میکند.
در «کمربند انتحاری»
جهان تکه تکه میشود
تا الله تو خوشنود گردد.
قاریان زوزه میکشند
تا روان تو تاریکتر شود.
فرزندان در خفا میگویند.
«آه، جهانِ تکه - پارهام؛ مادرم!»
<><><>
خدای من
مانند قاچ هندوانهای خنک است در گرما؛
یا نوشداروی شعر برای ارواحِ رو بهمرگ
یا واژهایست پر ازعسل
در دهان کودکی نوسخن.
بوقت بازی
پشت نُتهای موسیقی قایم میشود.
بوقت عشقیازی
به شکل پچپچه درمیآید!
چون «بندگان» برایش قانون نمینویسند،
همانگونه است که باید باشد.
<><><>
الله تو برآنست
تا خدای مرا زشت کند
اما بیگمان روزی
خدای من الله تو را زیبا خواهد کرد
|