آنها نه فقط جسم آزاده که روحش را هم مثله مثله کرده اند!
همکلاسی آزاده طبیب
•
از همین جا از جایگاه شهود، فریاد دادخواهی ام را بلند میکنم تا مگر به گوش پیروان خمینی برسد. همان هائی که سی سال است در خیابانهای شهر راه می افتند و به عنوان امر به معروف و نهی از منکر به تار موی از روسری بیرون آمده و جوراب روشن دختران اعتراض میکنند، حال آنکه خودشان از همه بهتر میدانند که در فراموشخانه های مخوف در خفای آن وحشت خانه ها چه سگهائی به جان دختران مردم افتاده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٣ شهريور ۱٣٨۹ -
۴ سپتامبر ۲۰۱۰
درد برمن ریز و درمانم مکن/ زان که درد تو زدرمان خوشتر است
ما به هرچه دلبسته ایم گرفتند از ما/ تا که دلبسته نباشیم به جز مهر خدا
شعر مورد علاقه ی آزاده (1)
با نوشته ی حاضر امیدوارم بتوانم در "جایگاه شهود" که در این فضای آزاد سیاسی اینترنت فراهم شده حضور یافته و شهادتی را که قبلاً در مورد ظلم هائی که در حقّ همکلاسی ام "آزاده طبیب" داده ام را کامل تر نمایم.
هفته ی پیش که به مناسبت بیست و دومین سالگرد شهادت آزاده طبیب و دومین سالگرد اطّلاع خودم از این جنایت، مقاله ی "علیه فراموشی جنایت های حضرت امام خمینی مظلوم" (2) در این سایت منتشر شد، در بخش نظرات آدرس چند وب لاگ مفید معرّفی شد. در این وب لاگ ها خصوصیات اخلاقی آزاده همچنین گرایشات علمی او مثل علاقه اش به دروس جبر، مثلّثات و هندسه، تسلّطش به زبان انگلیسی و استعدادش در یادگیری زبانهای خارجی، فراگیری ترکی، فرانسه وکلاً شخصیتی که هم بندی های آزاده از او ارائه داده اند با شخصیتی که من در چهار سال همکلاس بودن با وی سراغ داشتم به قدری تطابق داشت که با خواندن این مقالات گوئی فیلمی مستند از آزاده در جلوی چشمانم به نمایش گذاشته شده است. در این میان نکته ای بسیار تکان دهنده وجود داشت و آن اینکه زندانی سیاسی چپ، خانم بهناز مطرح کرده بودند (3):
"وقتی از او پرسیدم دیگر چه آزاده برایم بگو در این یک سال انفرادی که در گوهردشت بودی دیگر بازجویی نمی شدی او گفت نه ولی شبهایش نصفه شب هایش خیلی بد بود... تو را به خدا از من دیگر نپرس نمی خواهم راجع به آن صحبت کنم".
و همبندی آزاده در ادامه مینویسد، "و من هنوز هم برایم مبهم است که واقعاً چه چیزی آزاده را در شب های انفرادی گوهردشت آزار می داده است؟"
و من "همکلاسی آزاده" میخواهم در همینجا شهادت دهم که این واقعیت تکان دهنده چیزی نبوده جز "مثله مثله کردن روح آزاده".
بی شک جسم هرچند جوان ولی آش و لاش شدهی آزاده که زیر شلاّق های اعتراف گیری به گواهی هم بندانش، ماهیچه ی ساق و گوشت کف پا را از بین برده بود، لعبتی نبوده که بازجویان یا شکنجه گران یا زندان بانان بخواهند با کامیابی از آن، آتش شهوت خود را فرو نشانند. حقیقت آن است که آزاده نشان داده بود با مثله مثله شدن جسمش، روحش شکسته نشده بلکه سرافرازی انسانی اش را همچنان حفظ کرده است. کما اینکه هنگام شلّاق خوردن، آزاده دندانهایش را به سختی روی هم قفل میکرده تا حتّی داغ یک آخ گفتن را هم بر دل این قصّابان قسی القلب بگذارد لذا آنها به خوبی واقف بوده اند که اگر جسم آزاده با شلاق مثله مثله شد و نشکست تنها راه مثله مثله کردن روحش تنها راه شکستن آزاده، تعرّضات ناموسی است. این بوده که چنین شکنجه ای را "در آن شب های تار هنگامی که جور و ستم از پی آزار برآید (سوره ی فلق/3)" در سلّول انفرادی بر جسم نحیف و استخوان هائی که زیر شلاّق های مداوم و بدون مداوا سبب عفونت شده بوده بر آزاده تحمیل میکرده اند. همین جا خدا را شاهد میگیرم که در یکی از همین شب های عزیز رمضان آزاده را در خواب دیدم که درمورد این بی ناموسی ها به تلخی و با عصبانیت توضیح میخواست که چرا؟
آزاده درمورد مسائل ناموسی به قدری مأخوذ به حیا بود که تا آخر عمرش هم حاضر نشده حتّی برای هم بندی صمیمی اش آن راز سربسته را فاش گوید و بگوید که آن کابوس ها در شب های انفرادی گوهر دشت چه بوده است! چنین کار قبیحی آنقدر برای آزاده شرم آور بوده که حتّی بیان و یادآوری این شکنجه ی روحی از شلاق هائی که گوشت کف پا تا زانوانش را قیمه قیمه میکرده برایش زجرآور تر بوده. با بیان خاطراتی از آزاده از همان سال اول نظری در دبیرستان مرجان که در مقاله ی فراموشت نکرده ام (4): آمده است به روشنی میتوان میزان حسّاسیت وی و درجه ی شرم و حیائی که این بچّه با تربیت خانوادگی اصیل داشته را حس کرد. امروز پس از گذشت یک سال از نوشتن آن مقاله و مطّلع شدن از مقالاتی که هم بندی های آزاده بسیار قبل تر از من نوشته اند مثل روز برایم روشن شده که در زندان های خمینی ظلم ناموسی در حقّ بسیاری از زندانیان سیاسی به خصوص اعدامی ها و ازجمله آزاده روا شده است. لذا از همین جا از جایگاه شهود، فریاد دادخواهی ام را بلند میکنم تا مگر به گوش پیروان خمینی برسد. همان هائی که سی سال است در خیابانهای شهر راه می افتند و به عنوان امر به معروف و نهی از منکر به تار موی از روسری بیرون آمده و جوراب روشن دختران اعتراض میکنند، حال آنکه خودشان از همه بهتر میدانند که در فراموشخانه های مخوف در خفای آن وحشت خانه ها چه سگهائی به جان دختران مردم افتاده اند. از خانم های مومنه که از نامحرم رو میگیرند و درکوچه و خیابانها از بدحجابی دختران جوان نعوذاً بالله گویان ظهور امام زمان را به تعجیل میطلبند میپرسم آیا هنوز هم انکار میکنید؟!
اشرف همکلاسی حزب الهی ما که با وجود چهار سال آشنائی صمیمانه با آزاده در نتیجه ی پای منبر خمینی و شاگردان خمینی نشستن درس کینه ورزی آموخت و در دستگیری نازنین ترین همکلاسی هایش نقشی اساسی داشت؛ بی شک در موارد ناموسی با آزاده همفکر بوده و هست. امّا آیا جای شگفتی نیست که چنین فردی هم مخالف تجاوز به ناموس مردم باشد و هم پیرو سفت و سخت رهبر متکبّر زبان نفهمی چون خمینی که در برابر نامه های آیت الله منتظری و توضیح وی از شرایط دختران زندانی که حتّی وضعیت جسمی برخی از آنها به دور انداختن رحم کشیده میشده، مثل سنگ ایستاد و اسم این یک دندگی اش را هم گذاشتند "ثبات رأی" حال آنکه به گواهی قرآن مبین امثال خمینی کسانی هستند که" ناصحین را دوست ندارند." (آیه ی 79 سوره ی اعراف).
حقیقت این است که خمینی بیش از همه از متملّقین خوشش می آمد. حجّت الاسلام قرائتی که در صدا و سیما تحت عنوان درسهائی از قرآن خمینی را تا خدا بالا میبرد میگفت که حضرت امام، برنامه ی تلویزیونی وی را به قدری دوست داشت که، "یک روز امام مرا خواست تا پولی بِشِم بدهد گفتم نمیخواهم امام اصرار کرد که این از جیب خودم است از بیت المال نیست بگیر" و همین سخنران در عین حال چنان از حساب کتاب قیامت میترسید و مردم را میترساند که مو به تن بیننده ها راست میشد. برای مثال میگفت: " فردای قیامت به من قرائتی میگویند که تو باید یک سیلی بخوری، حالا چرا ؟ چون فلان جا تو سخنرانیت یک حرفی زده ای که سبب شده یک کسی به کسی دیگر سیلی بزند پس تو هم غیر مستقیم در زدن آن سیلی شریک جرم هستی" سخنانی دراین حد موشکافانه و حاکی از ریزبینی و نکته سنجی های عادلانه که نشان از پرهیزکاری صد در صد دارد که نشان میدهد حتّی یک سیلی غیر مستقیم را هم ظلمی ناروا میداند در کنار اعمالی نظیر آنچه سگ های خمینی در همان زمان در زندان های گوهر دشت و اوین و... در سلولهای انفرادی در حق زندانیان سیاسی انجام میداده اند و آن کابوسهای عینی که نصف شب ها زندانیانی چون آزاده را تا سرحدّ مرگ آزار میداده است، حاکی از تضادهائی است بین گفتار و کردار در جمهوری اسلامی. واقعیت امر آن است که جمهوری اسلامی نه فقط روی مغولها و نازی ها بلکه روی بنی امیه را هم سفید کرد چرا که اگر امام حسین (ع) متّهم به خروج از دین و طغیان بر علیه اولی الامر مسلمین، امیرالمومنین یزید شد، حدّ اقل به خواهر امام حسین، حضرت زینب فرصت دادخواهی داده شد و به حرمت وی دست از سر دختر امام حسین و به کنیزی بردن دیگر دختران اسیر شده در صحرای کربلا برداشتند ولی نسل ما قربانی آن درجه ای از بی رحمی و قساوت شد که دختران معصومی چون آزاده را مثل برّه آهوئی به کام گرگان اوین و قزل قلعه و گوهر دشت می انداختند بعد هم اصلاً انگار نه انگار بلکه انکار بلکه فراموش کردن اینکه اصلاً زندانی سیاسی هم در زندان ها وجود دارد!
در هضم چنین تضادهائی در جمهوری اسلامی به این نتیجه میرسیم که این فقط خمینی نبود که چهره های مختلف داشت مانند "چهره ی روشن فکرانه ی قبل از انقلاب وی" و "چهره ی واپس گرایانه ی پس از انقلابش" بلکه پیروان او هم درجات و چهرهای مختلفی داشته و دارند. برخی در قلّه ی هرم ظاهراً بسیار هم فرهیخته و تحصیل کرده اند که نه با خرافات بلکه با منطق خمینی را تا خدا بالا می بردند و فتواهایش برایشان به منزله ی وحی منزل بود؛ برخی هم در کف هرم سگ هائی بودند که خمینی رهایشان کرده بود تا به جان آزادیخواهان و مخالفانش بیفتند. چه در همان اوایل انقلاب که با چاقو و چماق در خیابانهای شهر عربده کشی میکردند طوریکه حتّی خود رژیم، اوایل از این نیروهایش به عنوان عدّه ای اوباش و اراذل، عناصر مشکوک که "تحت عنوان" حزب الله به جوانان فعّال روبه روی دانشگاه چاقو میزنند، در اخبار یاد میکرد؛ چه بعد از مدّتی که همین نیروها مار خوردند و افعی شدند و جمهوری اسلامی هم بی پرده آنها را نیروهای رسمی حزب الله با شعار "حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله" خواند!
ای خمینی چقدر در بهشت احوالت خوش است که بر تختهای عزّت تکیه زده ای و چشم در چشم آزاده میگوئی با نفسی مطمئن دنیا را ترک کردم!
آری امروز به تو خطاب شود:
بچش طعم عذاب را ای که تو بسیار عزیز و گرامی هستی! (سوره44 آیه ی 49)
و آنگاه بهشتیان دوزخیان را ندا کننند که آنچه (پاداش اعمال صالح) به ما وعده دادند به حق یافتیم، آیا شما نیز به آنچه خداوند وعده ی حق داد رسیدید؟ گویند بلی (ما هم به سزای خود رسیدیم) آنگاه میان آنها منادی ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد. ستمکارانی که راه خدا را سد کردند و راه (مردم) را کج می کنند و آنها به آخرت کافرهستند. (سوره 7 آیه 44 و 45)
1. - http://azade-tabib.persianblog.ir
www.iran-chabar.de .2
azade-tabib.persianblog.ir 3
www.iran-chabar.de .4
|