آه ای کمونیست های نومید!
در حاشیه متن "نسل دیروز، نسل امروز"
نامی شاکری
•
نگران چشم های نسل امروز نباشیم که نکند کمونیست ها را در کنار خود نبیند! نگران گوش هایش باشیم و تداوم چندصدایی را در راه درازی که پیش رو داریم! کمونیست ها هنوز هم منادی معتبرترین ارزش های انسانی در گستره جهانند. در میان جنگ رسانه ای آقایان سرمایه در سراسر جهان، در هیاهوی عربده تک صدایی شان که "چنین که هست می ماند"*، نگران آن باشیم که صدای کمونیست ها به گوش نسل جوان نرسد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٣ شهريور ۱٣٨۹ -
۴ سپتامبر ۲۰۱۰
بسیاری از ما سال هاست که مفهوم "انتقاد از خود" را با "خود لجن مالی"، "خود زنی"، "خود ناچیزانگاری" و "خودویرانگری" یکسان می گیریم. بسیاری از ما سال هاست که "گفت و گو" و "همدردی" از سر رفاقت و همراهی را با سرکوفت و سرزنش از موضع یک عقل کل از منبر رفیع خطابه و موعظه، خلط می کنیم. بسیاری از ما سال هاست که با نسبت دادن اباطیلی به نام اصول و مبانی ایدئولوژیک خود یا رقیب، به رد و اثبات فاتحانه همان اباطیل، می کوشیم و گاه، "سربلند" از خلق چنین حماسه ای حکم می کنیم که: "صادقانه آرزو دارم بسرعت خود را بازسازی کنید. اجازه بدهید صداهای تازه در میانتان حضور داشته باشد و در نهایت با گذشتن از خود و منیت های خورده بورژوایتان راه را برای کمونیسم خلاق، رزمنده و با نشاط باز کنید. در غیر اینصورت این زمزمه ها روزی به خروش سیل تبدیل خواهد شد. سیلی که شاید اینبار بناحق از روی خیلی ها بگذرد..."
البته که خیلی اعتماد به نفس می خواهد نوشتن این حرف ها با نام مستعار "سربلند"! نام ها به ویژه وقتی با استعاره همراهند، گاه چقدر افشاگرند! هیچ کس در سال ۲۰۱۰ نمی توانست ادعانامه ای نازل تر از این متن، بر علیه کمونیست های قبل و بعد از انقلاب ۵۷ ایران بنویسد و پایش امضای "سربلند" بگذارد! آخر چگونه می شود اوهامی شخصی(ولو آرامانگرایانه و نیکخواهانه) را به ""کمونیسم" تعبیر کرد و در نکوهش آنها که نسبتی با آن اوهام نداشته اند بیدادِ سخن داد! نگاه کنید:
یک:
ملودرام آغازین آقای سربلند آکنده است از تعابیری از این دست: "...جوانانی بیست و چند ساله که عشق به توده ها در نگاهشان موج می زد... آنها خود عشق بودند... عشق آنها، صداقت و عملشان همه ما را تحت تاثیر قرار داده بود... در حقیقت آنها عشق را بمیان توده ها می بردند... نسل ما با کسانی روبرو شد که با تمام وجود عاشق بودند... آنها ادای عشق را در نمی آوردند..."
می توان ساده و صریح از دوست "سربلند"مان پرسید این "عشق بازی" با مردم (که اتفاقا برادران "ارزشی" در نظام ج اا در اعلام و ابراز شبانه روزی آن گوش فلک را کر کرده اند) چه نسبتی با کمونیسم دارد؟ هر میل و گرایشی به آزادی، استبدادستیزی، فقیرنوازی و توده پرستی را می توان "کمونیسم" دانست؟ در گرایش عاشقانه "نسل ما" به مبارزه آزادی خواهانه و ضددیکتاتوری تردید نمی کنم اما آنرا مترادف با کمونیسم نمی دانم. در آن سال ها رفیق بسیار شریف و محترمی را می شناختم ازهمان "عاشق"های فقیر و مورد اجحاف و زندان کشیده و شکنجه دیده که کارل مارکس و ماکسیم گورکی را یکی می دانست (و مارکسیسم را منتسب به ماکسیم گورکی اهل شوروی می دانست!) و کم نبودند در میان "نسل ما" که کمونیسم را نه از منابع و متن های اصلی (عمدتا متعلق به حزب توده ایران) که از منابع "هرجایی" می آموختند. منابعی که ترجیع بندشان جملاتی از این دست بود:
"واژه چپ و کمونیست برای نسل جوان امروز نه تنها معنی عدالت و برابری را نمی دهد، بلکه برعکس معنای توطئه، سرکوب، جزم گرایی، سکتاریسم و خفقان را می دهد. چرا که آنها با چشمانی باز ما را نظاره می کنند. می بینند که چگونه هر روز صف بندی های باندهایمان عوض می شود. آنها می بینند که بحث های ما هیچ ارتباطی با مسائلشان ندارند. آنها می بینند که چگونه برای بهترین دوستانمان تنها به صرف انتقاد و اختلاف عقیده توطئه، آکسیون و هزاران ترفند ضدانسانی تدارک می بینیم. آنها می بینند که ما تبدیل شدیم به چند فرقه با رهبری های دائم العمر. و آنها از رهبری بیزارند. از ولایت فقیه متنفرند، از اینکه سرنوشتشان را بدست چند نام بسپارند متنفرند، و ما تمام این تنفرها را یکجا برایشان هدیه کردیم!..."
دو:
"... بی شک جوانان اول از همه خواهند پرسید که ما چه کردیم؟ ما در سه دهه گذشته چه کردیم؟ کدام مبارزه ای را سامان دادیم، کجا دخالتگر بودیم، چه وقت جان بر کف به قلب دشمن کوبیدیم؟" یا: "انها می بینند که هر ماه و هر هفته اعتراضی در کشور جریان دارد و در میانشان حتی یک کمونیست هم نیست. آنها می بینند؛ فکر می کنند و در نهایت از مقابل ما با خمیازه ای می گذرند..." یا: "... مسئله اینجاست که ما نمی توانیم شب و روز از جنگ مسلحانه حرف بزنیم و در کنارش سر چند یورو پول قطار و جای خواب با یکدیگر دعوا کنیم. مردم احمق نیستند، اینها را می بینند..."
این چند تکه از متن آقای سربلند را با این تاکید می آورم که نشان دهم او به عنوان یک "کمونیست" چقدر نسبت به آنچه در زندگی ما در ایران می گذرد دچار توهم است! آنچه که در این یک سال و اندی در ایران می گذرد، چیزی ناگهانی، خلق الساعه و جدای از تاریخ سی سال و یکصد سال گذشته ایران نیست و چه کسی هست که بتواند نقش نیروهای ترقیخواه از جمله کمونیست ها را در زنده و جاری نگهداشتن گفتمان استقلال، آزادی، و عدالت اجتماعی در این سال ها انکار کند؟ البته "شرایط عینی" مبارزه برای آزادی در ایران با تصویری که دوست "سربلند"مان به دست می دهد آشکارا تفاوت دارد! اینجا جنگ مسلحانه موضوع مبارزه ما در راه آزادی نبود (و نیست) ولاجرم نیازی هم به پاسخ به این پرسش آقای سربلند که "چه وقت جان بر کف به قلب دشمن کوبیدیم؟" نیست! اما آیا فراموش کرده ایم که آن "تقابل" جدی و قاطع میان نیروهای واپسگرا و ترقیخواه را از فردای انقلاب بهمن ۵۷ چه جریانی به راه انداخت و سازمان داد؟ "قدرت" یافتگان جدید که با سرنگونی "پادشاه" کار را تمام می دانستند و درکار بازسازی "نظام" کهن با حاکمان جدید بودند! آن کارزار جانانه برای آزادی، برای مبارزه با امپریالیسم، برای برابری حقوق مدنی تمام ایرانیان و... را چه کسانی براه انداختند؟ بجز نیروهای ترقیخواه و در راس آنها "کمونیست ها"؟ تنزل دادن کمونیست ها به افراد و جریاناتی منفعل و تماشاگر در تحولات سیاسی – اجتماعی سه دهه اخیر ایران، اگر از روی جهل نباشد قطعا از روی تبه کاری ست! غلبه دور از انتظار و سرگیجه آور نیروهای ترقیخواه به محافظه کاران و واپسگرایان در دوم خرداد ۷۶ حول شعار "ایران برای همه ایرانیان" بدون حضور و مشارکت تمام نیروهای ترقیخواه (ازجمله کمونیست های فعال درون ایران) نه ممکن بود و نه قابل ادامه! پیروزی اصلاح طلبان، دور از پرچم ها و سرودها و عکس ها تحقق یافت و با درس هایی گران به جنبش سبز در سال ٨٨ رسید! شگفتا که "سر اومد زمستون" آن سرود دل انگیز و نوستالژیک رفقای آقای سربلند، در همین سال به میان نسل امروز آمد. با چه طنینی هم! نه در پستوها و خانه های امن. نه در حلقه های روشنفکری و چپ که در کوچه ها و خیابان ها و تمام رسانه های جنبش سبز!
سه:
از این متن و متن های مشابه کمونیست های نومید و مهاجر و تبعیدی در اقصی نقاط جهان می توان فهمید که فصلی از تاریخ کمونیست های ایران به سر آمده: هزینه سنگین مبارزه ای شرافتمندانه در میدانی نابرابر که به رغم فراز و فرودهایش به دوره فترت گرائیده. پذیرفتن این فترت و رویکرد نقادانه به نقش کمونیست ها در مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران در یکصدسال اخیر، آغاز فصل نوین حضور کمونیست ها در تاریخ ایران را بشارت می دهد. نگران چشم های نسل امروز نباشیم که نکند کمونیست ها را در کنار خود نبیند! نگران گوش هایش باشیم و تداوم چندصدایی را در راه درازی که پیش رو داریم! کمونیست ها هنوز هم منادی معتبرترین ارزش های انسانی در گستره جهانند. در میان جنگ رسانه ای آقایان سرمایه در سراسر جهان، در هیاهوی عربده تک صدایی شان که "چنین که هست می ماند"*، نگران آن باشیم که صدای کمونیست ها به گوش نسل جوان نرسد. همین!
نامی شاکری – تهران
۱٣/۶/٨۹
* برتولت برشت
|