ژنرال های شورشی اوباما را نشانه رفته اند
اردشیر زارعی قنواتی
•
شکاف و گسستی که هم اکنون در بین سیاستمداران و نظامیان آمریکایی بروز کرده است بیش از آنچه ناشی از تفاوت سلیقه باشد نشانه بارزی از تفاوت دو دیدگاه در عرصه ی استراتژی و تاکتیک می باشد. تصمیم باراک اوباما در خصوص خروج نیروهای نظامی در ژوئیه ۲۰۱۱ مبتنی بر استراتژی کلان تدوین شده است و شورشگری ژنرال ها تنها بر اساس برد و باخت های تاکتیکی در حوزه میدانی و تقابلات نظامی شکل پذیرفته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۶ شهريور ۱٣٨۹ -
۷ سپتامبر ۲۰۱۰
میراث شوم "جورج بوش" رئیس جمهوری سابق ایالات متحده برای جانشین دمکرات خود تنها یک ماترک آلوده و پر دردسر نبوده است چرا که حتی برای رهایی از این ارثیه نیز می بایست بازماندگان ضمن چنگ انداختن بر صورت همدیگر از جیب خود هزینه پرداخت کنند. "باراک اوباما" رئیس جمهوری کنونی آمریکا در شرایطی قدم به کاخ سفید گذاشت که پرونده ی باز و در هم ریخته جنگ عراق و افغانستان بر روی میز وی قرار گرفته بود. هر چند که در عراق اوضاع تا حدودی به سمت آرام شدن پیش می رفت و در افغانستان اوضاع به شدت در هم ریخته بود اما در هر دو مورد برآورد سود و هزینه در مقابل چشم انداز آینده چندان امیدوار کننده نبوده است. این واقعیت برای کشوری که کسب منافع و بازی در هر میدانی را بر اساس قواعد سودمندگرایی اقتصادی، سیاسی و امنیتی محاسبه می کند، چندان قابل قبول و پذیرفتنی نخواهد بود. در چنین شرایطی که معادله از یک سیکل معکوس و معیوب پیروی می کند هر گونه حاصل جمعی در نتیجه ی نهایی، مقرون به صرفه نیست. در چنین کسب کاری که با رکود و زیاندهی همراه است معمولا سهامدار اصلی با توجه به نگاه به دور دست و الزام حفظ حجم عظیم سرمایه خویش، در میانه راه حاضر به انعطاف در موقعیت و حتی قبول ورشکستگی می باشند اما یک سهامدار خرد، ویزیتور و فروشنده پشت ویترین به دلایل منفعت میدانی و ریسک پذیری بیشتر سرمایه خرد، هم چنان مایل به ادامه راه به امید گشایش کسب و کار میدانی در آینده خواهد بود. در حوزه ژئوپلتیک و شکل گیری بحران های بزرگ بین المللی نیز حداقل بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، بسیاری از معادلات و محاسبات جهانی از همین منظر سودمندگرایی و برآورد سود – زیان کنش ها و واکنش ها مورد توجه قرار می گیرد. رهبران سیاسی به عنوان سهامداران اصلی ساخت حاکم (حداقل در کشورهای مدرن و دمکراتیک) همواره یک نگاه کلان به مجموعه ی تحولات خواهند داشت در صورتی که رهبران نظامی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی در هیبت سهامداران خرد، بیشتر به صورت میدانی و تک ساختی در حوزه تخصصی یا حرفه یی خود اظهار نظر و عمل می کنند. در یک تعبیر دیگر رهبران سیاسی مسئولیت تصمیم گیری، تدوین و تبیین استراتژی را به عهده خواهند داشت و نظامیان وظیفه ی تبعیت، اتخاذ تاکتیک و عمل در حوزه میدانی در چارچوب همان استراتژی را می بایست دنبال کنند. از آنجا که رئیس جمهوری آمریکا به عنوان بزرگترین هژمون بین المللی، زاویه دید خود را نسبت به هر روخداد از جمله جنگ های فراگیر عراق و افغانستان بر اساس نتیجه نهایی در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی، امنیتی، اجتماعی، اخلاقی و تمایل افکارعمومی می سنجد، مفهوم شکست یا پیروزی برای وی تا حدود زیادی با تعریف نظامیان در عرصه میدانی نبرد متفاوت است. اختلاف نظر باراک اوباما با نظامیان نسبت به چگونگی جنگ افغانستان و ادامه این کارزار بی حاصل بیش از آنچه متکی بر فتح سنگر به سنگر و اشغال یک نقطه سرزمینی باشد، اتکای به نتیجه و حاصل جمع نهایی بحران دارد که پیروزی های موردی در حلقات این زنجیر گسیخته شده تنها یک جزء کوچک در یک میدان بزرگ تر به حساب خواهد آمد. نظامیان و ژنرال ها اما به طورکلی دیدگاه محدود و جزیی نگری را دنبال می کنند که بر مبنای مفروضات عینی و ذهنی میدان نبرد در شرایط وقوع رویداد و موقعیت شلیک به دشمن را نشانه رفته است.
اظهارات صریح ژنرال "جیمز کانوی" فرمانده نیروهای تفنگداران آمریکایی در افغانستان در روز سه شنبه ۲۴ اوت ۲۰۱۰ مبنی بر اینکه "خروج نیروهای نظامی در ژوئیه سال آینده قابل اجرا نیست، ما معتقدیم دشمن از این موضوع استفاده می کند" در همین چارچوب قابل ارزیابی می باشد. کانوی هم چنین می افزاید "تفنگداران آمریکایی نمی توانند مناطقی را ترک کنند که در طی سال ها با مبارزه یی بی امان آنها را از دست طالبان آزاد ساخته اند". این اظهارات دقیقا در تقابل با استراتژی اعلام شده باراک اوباما قرار دارد و به نوعی نشاندهنده نارضایتی نظامیان از سیاست جدید واشینگتن تلقی می شود. هم زمان با صراحت لهجه ژنرال کانوی نسبت به این موضوع، ژنرال "دیوید پترائوس" فرمانده کل نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در افغانستان نیز به طور تلویحی برنامه زمانبندی خروج نیروها از این کشور را به زیر سوال برده است. این فرمانده ارشد گفته بود "چنانچه احساس کند ضرب العجل رئیس جمهوری مبنی بر خروج نظامی از افغانستان بیش از اندازه مخاطره آمیز است، این نظر خود را با وی در میان خواهد گذاشت". این اظهارات در شرایطی بیان می شود که قبل از آن ژنرال "استنلی مک کریستال" فرمانده سابق نظامی آمریکا در افغانستان به صراحت از استراتژی اوباما انتقاد کرده و تیم مشاوران نظامی وی را مشتی ابله معرفی کرده بود. در بحبوحه این کشاکش و یاغی گری نظامیان، "رابرت گیتس" وزیر دفاع این کشور نیز ضمن تاکید بر آغاز خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان در ژوئیه ۲۰۱۱ بر طبق برنامه زمانبندی شده، از تمایل خویش برای کناره گیری از این سمت در پایان سال جاری خبر داده است. چنانچه تحولات سیاسی – نظامی و تصمیمات جدید باراک اوباما در خصوص جنگ افغانستان را با بروز نارضایتی در بین فرماندهان نظامی این کشور به طور ارگانیکی رصد کرد، می توان بر این واقعیت انگشت گذاشت که زمان عمل و عکس العمل در آستانه یک تغییر رویکرد در جنگ افغانستان فرا رسیده است. اوباما با توجه به اشراف کامل بر تمامی ابعاد این بحران می داند که این جنگ بی سرانجام فاقد کسب مولفه های واقعی برای پیروزی است در صورتی که نظامیان در یک فرافکنی و شبیه سازی مکانیکی هنوز فتح سنگر به سنگر و اشغال مواضع سرزمینی دشمن را در یک جعل تاریخی هم ردیف پیروزی تلقی می کنند. شکاف و گسستی که هم اکنون در بین سیاستمداران و نظامیان آمریکایی بروز کرده است بیش از آنچه ناشی از تفاوت سلیقه باشد نشانه بارزی از تفاوت دو دیدگاه در عرصه ی استراتژی و تاکتیک می باشد. تصمیم باراک اوباما در خصوص خروج نیروهای نظامی در ژوئیه ۲۰۱۱ مبتنی بر استراتژی کلان تدوین شده است و شورشگری ژنرال ها تنها بر اساس برد و باخت های تاکتیکی در حوزه میدانی و تقابلات نظامی شکل پذیرفته است. با توجه به سیر تحولات جنگ افغانستان و افزایش ٣۰ هزار نفری نیروهای نظامی این کشور در دامنه های هندوکش به یقین تا ژوئیه ۲۰۱۱ آخرین قالب های یخ نظامیان مدعی در سطح افکارعمومی و مصلحت اندیشی سیاستمداران، کاملا آب شده و به هرز خواهد رفت.
|