سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

غزل


اسماعیل خویی


• خدایا! باز در جان ام چه شور و اضطراب است این؟!
چه بیم و چه درنگ است این؟ چه اُمیّد و شتاب است این؟!

بهاری در خزان ؟! یا خود فریبی در روالی نو؟!
دوباره این جهان تازه ست؟! یا رویا و خواب است این؟! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ شهريور ۱٣٨۹ -  ٨ سپتامبر ۲۰۱۰


 
خدایا! باز در جان ام چه شور و اضطراب است این؟!
چه بیم و چه درنگ است این؟ چه اُمیّد و شتاب است این؟!

بهاری در خزان ؟! یا خود فریبی در روالی نو؟!
دوباره این جهان تازه ست؟! یا رویا و خواب است این؟!

طریقِ دوزخی دیگر؟ و یا راهِ بهشت ِ جان،
پس از هفتاد ویک دوزخ غم ودرد و عذاب است این؟!

به پایان، چشمه ای بینم کز آن سیراب خواهم شد؟!
ویا، در پیش ِ چشم ام ، باز هم نقشِ سراب است این؟!

چه بینم موج زن در دوردستان؟هیچِ رقصان ؟!یا
نویدِ دلکش ِ چشمان ام از دریای آب است این؟!

چه ارزد آبِ شورِ هفت دریا تشنگان را؟آه،
اگر آب است، باداکآب ِ شیرین ، آبِ ناب است این!

به زهر آمیخته نوشی که دارد گیج و گول ام باز؟!
ویا، سرمستی ی جاویدِ جان ام را، شراب است این؟!

در این سرخِ برآیان باز چون بینم ، بود آیا
که دست افشان شوم، شادان، که :"آه،آه، آفتاب است این؟!"

چه بینم ؟سرختابِ چشم ِ ابلیس است دیگر بار؟!
ویا بر گونه ی خورشیدِ دیرآ شرمتاب است این؟!

دگرره، کرکسی بینم ،نمود از مرگ،یا کاین بار،
نمادِ بختِ خوش ، در آسمانِ جان ، عقاب است این؟!

بگو تا مدعی بر من نگیرد عشق وپیری را:
که ما را بینِ مرگ وزندگانی انتخاب است این.


بیست وپنجم خرداد ماه۱٣٨۹،
بیدر کجای لندن



 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست