از چشم بی الفبا
بتول عزیزپور
•
ساعتی دیگر که رخ می دهم
در سراب وُ سرسام وُ صندلی چرخدار
اُوه
سنگِ بالدار
اقامهء سردار
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ شهريور ۱٣٨۹ -
۹ سپتامبر ۲۰۱۰
ساعتی دیگر که رخ می دهم
در سراب وُ سرسام وُ صندلی چرخدار
اُوه
سنگِ بالدار
اقامهء سردار
« تین» را بین
ببین در چه طنینی طالقانی
« طا. ها » می شد
تنکابن از بُن
« پدر»ی مُتَغابن
در بهار ِ ارشاد
حِس هایی
کوچه ها را تُپُق تُپُق می دویدند
«دولتِ» بی دروازه توپ بی جواب و چاه بی آب روی دست ها ماند وُ
هوای ِ بی محابا
پیش رو پشتِ سر
به وطنی رانده می شد
که از ما می گریخت
پس همایش کشاکش نمایش را
عظیم آمد بکار
همگنان بر بحر متقارب سوار
داشتند
داشتم داری می شدم که گردن ِ خود را می بافت
با آن سال وُ صدا وُ سینه
که دهان ِ سده را مجنون و مغبون می کرد
از چشم ِ بی الفبا
تا مرگِ مَر مَرا
حالا
خانمی که شمائید
آقایی که کجائید
دستتان خوانده شد
آکَلِْ کَلْ
کَلِه می زند
وطوطی ِ بی سخن
در تکرار خود لوطی می شود
دامن دامن سرورا!
تابستان ۱٣٨۹
|