روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۲ شهريور ۱٣٨۹ -
۱٣ سپتامبر ۲۰۱۰
سیمای ما در منشور کوروش عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم سیدمحمد بهشتی که درآن نوشته است: «به اشیای تاریخی به دو صفت میتوان نظر کرد یکی شیء تاریخی به مثابه سندی از دورانی دور، گذشتهای سپری شده و روزنهای که امری را در مقطعی تاریخی شهادت میدهد. این وجه البته برای اهل تاریخ بسیار اهمیت دارد و میتواند زوایای پنهان و مهآلود تاریخ را روشن کند و از پس پرده بیرون بیفکند. اشیای تاریخی در این وجه چراغی هستند که پرتوشان بر گذشته میتابد و (تاریخی را رقم میزنند که چراغ راه گذشته است) در جای خود، ارزشهای بسیاری بر این وجه مترتب است و از آنجا که هر شیء گوشهای و زاویهای را آشکار میکند، اشیا یگانه و بیبدیل میشود. هر چه شیء تاریخی پرتوی پرنورتر داشته باشد و زاویهای فراختر را به گذشته بگشاید، ارزشمندتر میشود. در بهترین حالت اشیای تاریخی شهادت میدهند که مردمی در دورانی دور «بودهاند». وجه دیگر اشیا صفت آیینگی آنهاست. اشیای تاریخی به مثابه آیینهای پیش روی ما چهرهای از اهل سرزمینی را که شیء به آن تعلق دارد به نمایش میگذارد که معمولاً در هیچ آیینه دیگری قابل مشاهده نیست؛ چهرهای که معمولاً اهل آن سرزمین فراموش کردهاند، در اثر بیماری نسیان فرهنگی از خاطر اهل آن سرزمین رفته است و تا پیش از نظر انداختن در چنین آیینههایی حتی منکر چنان چهرهای از خودشان هستند، چهرهای که وقتی پیش چشمشان ظاهر میشود احوال ایشان را دگرگون میکند. برایشان آشناست و دوستداشتنی. در این وجه اشیا وظیفه یادآوری را برعهده دارند و به یاد اهل سرزمینی که شیء به آن مربوط است میآورند که «کیستند». منشور کوروش از جمله ارزشمندترین اشیا تاریخی است، هم به صفت اول هم به صفت دوم. صفت اول را اهل تاریخ میشناسند و عموماً همه آنچه در رسانهها گفته میشود معطوف به وجه اول است. اما وجه دوم برای ملتی که چند قرنی است به مرور دچار نسیان فرهنگی شده است و چند دهه است که به مرور به آستانه تذکر نسبت به هویت خویش نزدیک میشود و تمنای به خاطر آوردن هویت خویش را دارد، از اهمیت بیشتری برخوردار است. در وجه آیینگی همه آثار تاریخی و فرهنگی ایران چهره یگانه ایرانیان را به نمایش میگذارد؛ گاه مهآلود و گاه شفاف، گاه جزیی از چهره را و گاه تمامقد. هرچه در وجه اول آثار هریک بیبدیل و یگانه هستند و مجموعه آثار متنوع و متکثر، در این وجه چهرهای که به نمایش میگذارند یگانه و بیبدیل است، و اهل یک قبیله بودن آثار آشکار میشود چرا که همه رو به سوی یک قبله دارند و آن فرهنگ ایرانی است. به این صفت است که نوروز، شاهنامه، منشور کوروش، تخت جمشید، میدان نقش جهان، مثنوی مولانا، دیوان حافظ، باغ فین و... این همه نزد ایرانیان عزیز هستند منشور کوروش به صفت آیینگی آشکار میسازد که ما «کیستیم» که ما اهل احترام به حقوق کسانی هستیم که در سایه مشترک همسایگی، همچون ما نمیاندیشند ولی همنشین ما هستند، نشان میدهد که آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت بادشمنان مدارا. به ما نشان میدهد تنگنظری، تحمیل اندیشه قالب بر دیگران، خشونت، تکثیر با اکتفا به ظاهر دین، انزواطلبی و... موافق طبع فرهنگی ایرانیان نیست. اگر حکومتهای پیش از کوروش به استناد اسنادشان، افتخارشان تخریب آبادیهای دیگران بود، افتخار کوروش آباد کردن خرابیهای دیگران بوده است. اگر حکومتهای پیش از او با تکیه بر عمود غضب خیمه قدرت خود را برافراشته بودند، او با تکیه بر عمود مهر بر دلهای مردمش خیمه زده بود. در ملاقات با منشور کوروش ما باید در جستوجوی آن چهره مشترکی از خویش باشیم که در همه آثار یگانه فرهنگ و تاریخ ایران، ایرانی را تمامقد از سایه فراموشی به آفتاب میآورد. زیارت منشور کوروش زمانی مقبول خواهد بود که فصل مشترک آن با نوروز، عرفان ایرانی، اصفهان صفوی، گلستان سعدی و... و بیداری جامعه ایرانی ادراک شود. هر چیز اصیل و ارزشمندی را فراوانی نمونههای تقلبی تهدید میکند، نکند که در این ملاقات دچار ادراک تقلبی بشویم.»
صبر مجلس در برابر قانونشکنی دولت ، اندازه دارد
خبرگزاری کار ایران «ایلنا» مطلبی دارد در مورد نامه احمد توکلی نماینده مردم تهران در مجلس به محمود احمدینژاد رئیس جمهور باعنوان صبر مجلس در برابر قانونشکنی دولت اندازه دارد که متن آن بشرح زیر است:
برادر ارجمند جناب آقای دکتر احمدینژاد ـ سلام علیکم عید فطر مبارک باد.
شما به لطف خداوند توفیقات خوبی از جمله در تقویت سرمایه اجتماعی بین تودههای مردم داشتهاید. این توفیق مرهون کار شبانهروزی شما در کشاندن اعتبارات دولتی تا اقصی نقاط کشور و نیز اکرام و توجه به مستضعفان است. گرچه قصدم از نوشتن این نامه ارزیابی جامع دولت نیست، ولی فکر کردم نامه را با ذکر خیری از شما شروع کنم تا موضوع اصلی آن شما را نرنجاند. شاید بهترین عیدی برای جنابعالی تقدیم همین نامه باشد.
متأسفانه به رغم تذکرات مکرر خیر خواهان، جنابعالی به قانون شکنی و تجری نسبت به قانون ادامه میدهید. حتی وقتی رهبری معظم انقلاب نیز به صحنه میآیند، به تصحیح مسیر قیام نمیکنید. به سه مصداق اخیر در این زمینه میپردازم. پیشتر مصادیق متعددی را در نهان و آشکارا عرض کردهام.
کاهش ساعت کار در ماه رمضان، تخلفی است که سابقه آن به سال ۱٣٨۶ برمی گردد. به یاد دارید که رئیس مجلس وقت کتباً و رسماً براساس اصل ۱٣٨ قانون اساسی مصوبه دولت را لغو کرد و آن را برای اصلاح به دولت باز گرداند، ولی عملاً فرصت اصلاح باقی نماند و در سالهای بعد باز هم این تخلف تکرار شده است.
همچنین، نیک میدانید که ماده واحده مصوب ۲٣,۴/۱٣۵۹ شورای انقلاب اسلامی ساعات کار کارگران و کارمندان را مساوی و ۴۴ ساعت در هفته تعیین میکند. وقتی شما ساعت کار ماه رمضان را برای کارمندان در ماه رمضان به ۲۵ ساعت کاهش میدهید نه تنها قانون مذکور را نقض کردهاید، بلکه ظلم به کارگران روا داشتهاید.
ماده ٨۷ قانون مدیریت خدمات کشوری نیز ساعت کار کارمندان را ۴۴ ساعت در هفته تعیین میکند و تنها اجازه تنظیم آن را با «رعایت سقف» مزبور به دولت میدهد. تمام این نکات طی نامه روسای وقت مجالس هفتم و هشتم، براساس اصل ۱٣٨ قانون اساسی به شما منعکس شده است. جنابعالی طبق ذیل این اصل ملزم به «تجدید نظر» در مصوبه دولت بودهاید، ولی به تخلف ادامه دادید.
دلیل مضحکی که امسال معاون اول شما ذکر کرد، جبران با «دور کاری» در خانه بود! نمیدانم کارمندان بانکها، پزشکان، پرستاران، بازرسان کار و بهداشت، ماموران نیروی انتظامی و صدها شاغل دیگر چگونه «دور کاری» میکنند؟.
پاسخ این قانون شکنی را چه میدهید؟ آثارش در تولید ملی و اشتغال را میتوانید جبران کنید؟
تعطیلی روز شنبه ۲,۶/۱٣٨۹ را با چه مجوزی اعلام فرمودید؟ قانون تعیین تعطیلات رسمی کشور مصوب ۲,۱۰,۱٣۵٨ شورای انقلاب و اصلاحیه ۲۵,۵/۱٣۷٨ مجلس شورای اسلامی به روشنی نشان میدهد که حق تعطیل کردن به عهده قوه مقننه است. تنها استثناء، در ماده ۷ قانون نحوه جلوگیری از آلودگی هوا مصوب ٣,۲,۱٣۷۴ است که به دولت اختیار میدهد در مواقع خطر جدی، محدودیتهای موقت زمانی و مکانی اعمال نماید. وقتی شما بدون اعتنا به قوانین مذکور ادارات و بانکها را تعطیل میکنید و نسبت به تعطیلی واحدهای تولیدی و صنفی سکوت میکنید، قانون شورای انقلاب را که تعطیلات را برای کارگر و کارمند یکسان اعلام کرده، نه تنها از حیث کاهش ساعت کار کارمندان، بلکه از حیث ایجاد تبعیض بین کارگر و کارمند نیز نقض کردهاید. اثر منفی این کارها بر تولید ملی بر اهل فن پوشیده نیست. هزاران میلیارد ریال کاهش تولید ناخالص داخلی و آثار تبعی آن بر رفاه عمومی را چگونه پاسخ میدهید؟ اساساً چرا دولت شما مایل است که همواره بر موج امیال اجتماعی سوار شود؟ این نکته که مجلس بعد از چندین جلسه بیهوده، سرانجام موضوع تعطیلی اضافی برای عید فطر را از دستور خارج میکند و دولت بلافاصله به طور غیر قانونی تعطیلی اعلام مینماید، چه پیامی به جامعه میدهد؟ تضعیف و استهزای قوه مقننه با سوگندی که شما برای پاسداری از قانون اساسی خوردهاید (اصل ۱۲۱)، سازگار است؟ با خط امام رحمهالله علیه که مدعی آن هستید چطور؟ امام نفرمودند «مجلس در راس امور است»؟
تعیین نماینده ویژه برای مناطق جغرافیایی مختلف از جهت نقض قانون، ارزشهای انقلابی، عقلی و دینی، امر ویژهای است. جنابعالی در این کار به اصل ۱۲۷ استناد کردهاید. اصل مزبور مقرر میدارد: «رئیسجمهور میتواند در موارد خاص، بر حسب ضرورت، با تصویب هیات وزیران نماینده ویژه با اختیارات مشخص تعیین نماید...
وقتی شما آقای مشایی و آقای بقایی را با اختیارات وسیع، در موارد بیحد و حصر، بدون وجود هیچ ضرورتی و با تصمیم فردی و بدون حتی اطلاع هیات وزیران، نماینده ویژه در امور خاورمیانه و آسیا معرفی میکنید هر چهار شرط مذکور در قانون اساسی را نقض کردهاید. به عبارت زیر از متن حکم آقای مشایی که مشابه آن در حکم دیگری هم آمده است توجه بفرمایید: «اتخاذ تدابیر هدفمند و هوشمندانه به منظور تعمیق روابط و گسترش همکاریهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی با کشورهای منطقه... همه دستگاهها و نهادهای مربوط موظف خواهند بود در فرایند طراحی و اجرای سیاستهای راهبردی درخصوص منطقه خاورمیانه در هماهنگی کامل با جنابعالی اقدام نمایند.
آیا به این ترتیب، جایی برای وزارت خارجه، شورای امنیت ملی و دبیرخانه آن و وزارت اطلاعات باقی گذاشتهاید؟
کدام عقل سلیم با نگاه سیستمی و تقسیم کار معقول سازمانی این گونه مداخلات را حتی از سوی افراد کاملاً با صلاحیت قابل دفاع میداند؟ چه رسد به افرادی بدون صلاحیت لازم
که مخاطب این احکام بودهاند. خوب است سوابق علمی و تجربی آقای مشایی و آقای بقایی را به آگاهی ملت شریف ایران برسانید تا معلوم شود مامور سابق وزارت اطلاعات و رئیس دفتر فعلی رئیسجمهور که حدود ده شغل دیگر را هم برعهده گرفته، یا مامور سابق وزارت اطلاعات و معاون گردشگری فعلی چه صلاحیتی دارند که همه نهادهای ذیربط فرهنگی، اقتصادی سیاسی و امنیتی باید در خدمت آنان قرار گیرند؟
ویژگی این قانونشکنی نسبت به موارد پیشین، در دو چیز است:
نهی صریح رهبر انقلاب، پس از صدور احکام مزبور، از موازی کاری در سیاست خارجی و اعتماد به وزیران و تاکید بر مسئولیت وزارت خارجه در همه مسائلی که به نوعی به سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها مربوط میشود ویژگی اول است. تمامی اهل سیاست این موضعگیری رهبری را عطف به این انتسابات میدانند. ولی جنابعالی اصلاً به روی خودتان نیاوردید. شما انسان با هوشی هستید، میتوان پذیرفت که متوجه نشدهاید مخاطب این نهی آشکار هستید؟
ویژگی دوم موضعگیری اعتراضی و بیسابقه وزیر محترم امور خارجه، جناب آقای متکی نسبت به این مداخلات نادرست است. وضع به کجا رسیده که وزیر نجیبی که صدها مورد مداخلات قبلی را نادیده گرفته بود، لب به اعتراض گشوده است!
برادر عزیز آقای دکتر احمدینژاد! حجیت صدارت جنابعالی به تبعیت از امر و نهی ولیفقیه و رعایت کامل قانون، متکی است. از این رفتارها بپرهیزید. احتیاط مجلس در برخورد با قانونشکنیهای خود را که بیشتر به دلیل ملاحظات سیاسی خارجی و داخلی است، همیشگی نپندارید. بالاخره، صبر هم اندازهای دارد.»
شیپورهای جنگ
سرمقاله روزنامه مردمسالاری مطلبی است با عنوان شیپورهای جنگ به قلم علی ودایع که در آن آمده است: «جامعه بشری از روزی که قابیل،هابیل را کشت، شاهد جنگهای خونینی بوده است اما قرن بیستم دو جنگ جهانی را تجربه کرد. کره زمین شاهد استفاده از بمبهای هستهای و گوناگونی بود. در طول قرن گذشته کشورهای کوچک و بزرگ با یکدیگر جنگهای خونین به راه انداختند. گرچه فعالیتهایی انسان دوستانه در این بین صورت گرفت اما این تلاشها در میان شهوت سیاستمداران به قدرت گم شد. بسیاری از مردم و فعالان صلح در جهان امیدوار بودند، در اولین قرن از هزاره دوم شاهد صلح و عبور از جنگهای خانمان سوز باشند. در ۱۱سپتامبر سال ۲۰۰۱، آمریکا یک روز تاریخی اما تلخ را تجربه کرد که سیاستهای این کشور و هم پیمانانش را تغییر داد. در مورد حملات تروریستی القاعده و ٣ هزار قربانی آن، سخنان زیادی به میان آمده است. برخی به آن به دیده تردید مینگرند و گروهی آن را دستمایه اعلان جنگ به آن چه که تروریسم میخوانند قرار دادند. به عراق و افغانستان لشکرکشی شد.
اما هیچ کدام ثمره مشخصی در مقابل تروریسم یا مثلاً دموکراسی نداشت. برخی نامها در راس قدرت جا به جا شد ولی این کشورها هر روز ۱۱ سپتامبر دیگری را تجربه میکنند.این غیر نظامیان، زنان و کودکان هستند که بهای حماقت سیاستمداران و رهبران مذهبی کوتهفکر را میپردازند.
به راستی از کجا آغاز شد؟
آن جایی که تمدنی از قدرت یافتن تمدنی دیگر هراس یافت شروع کرد به ترویج اندیشههای انحرافی و خشونتطلبانه و جریانی خشن متولد شد تا نظریه جنگ تمدنها به واقعیت نزدیک شود. امسال گرامیداشت تراژدیای که القاعده برای شهروندان نیویورکی رقم زده بود تحت تأثیر جنگطلبان آمریکایی قرار گرفت.
کشیش نادانی که قصد توهین و جسارت به قرآن را داشت و مخالفین احداث مرکز اسلامی نزدیک برجهای دوقلو در کنار هم نشان از ابعاد جدید اسلام ستیزی است که پس از ۱۱سپتامبر آمریکا را فرا گرفته است. این اتفاق میتواند پایههای آمریکا که چند فرهنگی است را ویران کند. گویی ترفندی که علیه دشمن روزی استفاده میشد امروز از دو طرف افسار گسیخته است. القاعده و اسلامستیزان داخلی رویاهای اوباما که وعده بهبود روابط با مسلمانان را داده بود در آستانه نابودی قرار داده است.
همیشه منفعتطلبان از برخورد خونین تمدنها و اندیشه حداکثر بهره را میبرند. نکته تاسف بار اینجاست که این افراد هر روز قدرتمندتر میشوند و حماقتهای آنها بزرگتر. این گروه در شیپورهای جنگ میدمند تا پنهان از نگاههایی که به میدان نبرد دوخته شده است و خونهایی که ریخته میشود منافع خود را تأمین کند.
گویی تاریخ تکرار میشود و همانند قرن و هزاره گذشته انسانهای بیگناه باید تقاص منفعت طلبی این گروه را بپردازند اما در میان ناامیدی راه چاره و عبوری هنوز مانده است.
پذیرش ادیان الهی و دوری از ترجمههای خشن تنها راه مسالمتآمیز عبور از جنگسالاران است.»
بازی آمار
روزنامه اندیشه نو سرمقاله خود را به مطلبی اختصاص داده است با عنوان بازی آمار به قلم سردبیر این روزنامه که در آن نوشته است: «امروزه کالاها گران شده، مسکن به یک معضل جدی تبدیل و بیکاری در میان جوانان زیاد شده است، خیلی از جوانهای بیکار با تحصیلات عالیه به ما مراجعه میکنند، ما که وزارت کار نیستم.»
اینها سخنان یکی از مراجع تقلید در خطبههای نماز عید فطر خطاب به دولت است، که اشاره به این واقعیت دارد. آمارهای ارایه شده در برخی حوزههای اقتصادی نظیر تولید مسکن، کنترل تورم، ایجاد اشتغال، رشد و توسعه صنعت و... با آنچه در جامعه ما ساری و جاری است، تطابق ندارد.
نگاهی به آخرین و جدیدترین آمارهای ارایه شده از سوی دولت در بخشهای مختلف اقتصادی حکایت از این واقعیت دارد که مدیران ارشد قوه مجریه در حوزههای تحت مدیریت خود به جهش قابل قبولی دست پیدا کردهاند که این روند، مقوم حرکت سالهای پیشین است، لذا دستاوردهای مزبور باید به نحوی باشد که دیگر در برخی بخشها اثری از مشکلات گذشته به چشم نخورد.
اما آیا واقعیت همین است که در آمار و ارقام آمده است؟ آیا آمارهای مورد استفاده قرار گرفته و منتشره بیهیچ کم و کاستی در اختیار جامعه قرار گرفته است؟ درست است که نباید از مدار انصاف خارج شد و چشم به روی کارهای انجام شده بست، اما آنجایی که کاری صورت نگرفته ما مجاز هستیم بر روی کاغذ؛ دقت کنید فقط بر روی کاغذ، مسکن بسازیم، تورم را کاهش دهیم؛ نرخ سود بانکی را تکرقمی کنیم، اشتغال فراوان ایجاد کنیم و دهها اقدام دیگر که با واقعیات موجود فاصله معناداری دارد.
کمترین اثر چنین آمارسازیهایی از دست رفتن اعتماد مردم به مسئولان و امید آنها به آینده کشور و تحولاتی است که سرمنشأ رشد و اعتلای این مرز و بوم خواهد بود.
هیچ نهاد یا سازمانی نه حق دارد و نه میتواند واقعیاتی که برای مردم ملموس است و با تمام وجود آن را حس میکنند، طور دیگری جلوه دهد و اینگونه القا نمایند که مردم در معیشت و زندگی روزمره خود دچار هیچ مضیقه یا تنگدستیای نیستند. از یاد نبردهایم در مقطعی که رقبای سیاسی بر سر یک میز مینشستند و به جدال کلامی با یکدیگر میپرداختند، برخی از همین آمارها به صورت جدی به چالش کشیده میشد و مخاطبان این برنامه نیز به عنوان داورانی بیغرض اما رنج دیده با وسواس تمام موضوع را دنبال میکردند و آنجا که حس میکردند چیزی برخلاف واقع عنوان میشود، پاسخ لازم را در واکنشهایشان بروز میدادند.
اینکه دولت بخواهد به تنهایی تمام مشکلات کشور را مدیریت و برای حل آن راهکار ارایه نماید، امری است غیرممکن و برای گذشتن از سد این غیر«ممکنها» ضروری است که حق فعالیت نهادهای مدنی و مردمی به رسمیت شناخته شود، بخش خصوصی در کشور به معنای واقعی جایگاه خود را بازیابد، نخبگان مورد اعتماد و طرف مشورت قرار گیرند و کار و تلاش در کشور عزیز شمرده شود و برای تحقق چنین امری، به حرف زدن تنها بسنده نشود، بلکه مردم در عمل اینها را ببینند. از یاد نبریم که فشارهای اجتماعی ناشی از تورم، بیکاری، ناامیدی و بیفردایی بیآنکه ما متوجه باشیم خود را به جامعه تحمیل میکنند و همانند بهمنی که به انتهای مسیر خود نزدیک شده است، دیگر هیچکس و هیچچیز جلودارش نخواهد بود و هر آنچه را به سر راه خود ببیند نابود کرده و از بین میبرد؛ پس بیاییم تا دیر نشده با اصلاح روند موجود، امید و اعتماد را به فضای جامعه بازگردانیم.»
چهار نکته درباره مسأله هستهای
چهار نکته درباره مسأله هستهای عنوان سرمقاله روزنامه آرمان است به قلم جاوید قرباناوغلی سفیر سابق ایران در آفریقای جنوبی که متن آن در پی آمده است: «در همان زمانیکه جایگزینی آمانو با البرادعی مطرح بود من در یادداشتی به تفاوت شخصیتی این دو در رابطه با پرونده هستهای ایران اشاره کرده و پیش بینی کردم که در زمان مدیریت آمانو فشارها به ایران افزایش خواهد یافت. آمانو بر خلاف البرادعی به لحاظ شخصیت سیاسی،فرهنگی وعلائق شخصی در اردوگاه غرب است، و بر خلاف سلف خود البرادعی آینده سیاسی خاصی برای خود پس از مدیرکلی آژانس متصور نیست. مضافاً اینکه تعلق خاطری بخاطر وابستگیهای مسلکی به ایران ندارد و کاملاً مشخص است که موضعگیری روشنی در مورد ایران دارد. البرادعی مدیر کل قبلی آژانس علیرغم موقعیت خود به دلایل مختلف منجمله برنامهریزی برای آینده سیاسی خود نیازمند جلب پشتیبانی افکار عمومی مردم کشورش مصر که گرایشات ضد غربی روشن و تندی دارند بود و لذا تلاش داشت با سیاستی کجدار و مریز در پی حل وفصل پرونده هستهای ایران باشد. ازدیدگاه البرادعی مذاکره راه اصلی برون رفت از بحران هستهای ایران بود وبر این باور بود با این سیاست میتوان موضع ایران را نرم کرده و با موفقیت در حل وفصل این مسأله مهم بینالمللی جایگاه خود را در جهان ارتقاء بخشد. در حالیکه آمانو سیاست اردوگاه غرب را دنبال میکند و معتقد به «فشار» برای وادار کردن ایران به مذاکره است.این دیدگاه براین باور است که هرچه به ایران بیشتر فشار وارد شود، موضع ایران نرم ترخواهد شد.این دو نوع ادبیات و شاید استراتژی در برخورد با یک موضوع (پرونده هستهای ایران) باشد؛ به همین دلیل هم گزارشات البرادعی ضمن ذکر برخی واقعیتها،مشکلات و حتی انتقاد نرم از ایران، ادبیاتی تحریک کننده نبود.به نظرم البرادعی دراعمال این سیاست موفق بود چراکه توانسته بود روابط خوبی با دولتمردان کشورمان ایجاد نماید.ضمن اینکه از نظر غربیها هم توافق بر سر«تعلیق مدتدار غنیسازی» موفقیتی برای البرادعی محسوب میشد.نکته دیگر اینکه درسالهای اخیر فضای بینالمللی علیه ایران تغییر کرد. روشن است که در این فضا جلب اعتماد بینالمللی از سوی ایران تقریباً مشکل است. پیشتر که پرونده ما در آژانس بود علیرغم فشارهای بینالمللی به آژانس قدرت چانهزنی ما بسیار بالا بود زیرا این نهاد بینالمللی بر اساس سازوکارهای کاملاً حرفهای خود عمل میکرد کما اینکه بسیاری از مسائل هم در همان زمان و از طریق مذاکره تیم کاملاً حرفهای مذاکره ما حل و فصل شد. مشکل از زمانی افزایش یافت که پرونده ما به شورای امنیت رفت و فرمان آن از آژانس خارج شد و آمانو هم بر اساس قطعنامههایی که شورای امنیت اورا مسئول پیگیری و اجرای آن قطعنامهها کرده است به آژانس گزارش میدهد. ایران همکاری لازم را با آژانس داشته است اما باید توجه داشت که پرونده هستهای ایران پروندهای فنی و تکنیکال نیست. اگر پرونده فنی بود ما مثل سابق باید با آژانس بر سر مسائل فنی مذاکره را ادامه میدادیم.پرونده ایران اکنون سیاسی شده است لذا باید به چند نکته توجه داشت. اول اینکه استراتژی کشور باید خلاصی از قطعنامهها و جلوگیری از صدور قطعنامه جدید باشد. اکنون پرونده ایران ذیل فصل تهدید صلح و امنیت بینالمللی منشور سازمان ملل متحد قرار گرفته است. تدوین استراتژی برای خارج شدن از قید و بندهای پنج قطعنامه صادره شورای امنیت تنها از طریق راه حلهای سیاسی ممکن است. البته این کار دشوار اما شدنی است. به همین دلیل دغدغه دلسوزان کشور این بود که پرونده به شورای امنیت نرود. دومین مسأله بهرهمندی از دیپلماسی حرفهای و کارآمد است؛ دیپلماسی حرفهای نیازمند دیپلماتهای برجسته و کارآمد است. سومین مسأله دستیابی به یک وفاق جمعی بخصوص در سطح نخبگان است.
غنیسازی بر اساس قوانین حاکم بر آژانس حق ماست و هدف ما نیز استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای برای مصارف غیرنظامی مانند تولید برق، استفادههای پزشکی و کشاورزی است. چهارمین مسأله وصل شدن موضوعات غیر مرتبط به پرونده هستهای کشور طی سالهای اخیر است. اینگونه موضوعات که به واقع ربطی به مسأله هستهای کشورمان نداشت میتواند هم در اهداف ما را دچار انحراف کند و هم دنیا را نسبت بهما حساس.»
آیا بازسازی ۱۱ سپتامبر امکان دارد؟
روزنامه کیهان در یادداشت روز خودمطلبی دارد با عنوان آیا بازسازی ۱۱ سپتامبر امکان دارد؟ به قلم سعدالله زارعی که متن آن بشرح زیر است: «دیروز سالگرد «ماجرا»ی ۱۱سپتامبر بود، در نهمین سالگرد ماجرا و در حالیکه بیش از ٨۰درصد شهروندان ایالات متحده نیز، دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا را طراح و مجری عملیات حمله به برجهای دوقلو- در محله منهتن نیویورک- و چند نقطه دیگر از این شهر میدانند، دولت آمریکا به یک کلیسای آمریکایی ماموریت داد تا با حمله به حساسترین و مشترکترین نقطه اعتقادی مسلمین، ماجرا را با همان تفسیر پنتاگون و سیا بازپروری کرده و به «خبر اول دنیا» تبدیل نماید.
نقشآفرینی دولت آمریکا در «ماجرا»ی یاد شده، بدیهیتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد همانگونه که اشاره شد امروز شهروندان آمریکا که زیر بمباران تبلیغات دروغ پیرامون این موضوع قرار دارند، نقش آفرینی مسلمین و حتی گروه بدنام «القاعده» را رد میکنند و به این باور رسیدهاند که ۱۱سپتامبر یک پروژه داخلی بوده است. جالب این است که علیرغم اعمال ممنوعیت تحقیق در این مورد، در داخل آمریکا چندین جلد کتاب و میلیونها مقاله به چاپ رسیده و در همه آنها به «داخلی بودن» پروژه تاکید شده است. کتاب «دروغ بزرگ» اولین کتابی بود که توسط یک محقق صاحب نام فرانسوی- تیری میسان- در سال ۲۰۰۲ قبل از اولین سالگرد ماجرا به چاپ رسید و البته به قیمت اخراج این استاد از دانشگاه تمام شد! جالبتر اینکه ۴۶ روز پیش از وقوع ماجرا، یک رادیوی محلی در شهر آستین- ایالت تگزاس- از ماجرایی که ۶ هفته بعد اتفاق افتاد با ذکر جزئیات و اینکه قرار است به کجاها حمله شود و انگشت اتهام به سمت چه کسانی برود دقیقا پرده برداری کرد. در آن برنامه «الکس جونز» گفته بود این ماجرا منشأ حمله به خاورمیانه و بطور خاص افغانستان و عراق میشود.
شاید بتوان گفت که ماجرای ۱۱سپتامبر مهمترین پروژه امنیتی غرب بعد از جنگ دوم جهانی است و تاثیرات میدانی آن از فروپاشی بلوک شرق مهمتر است. ۱۱سپتامبر تاکنون چندین جنگ را در خاورمیانه درپی داشته است، حکومتهایی را تا لبه سقوط برده و ادبیات خاصی را بر جهان حاکم کرده است این نظریه که «امنیت آمریکا، امنیت جهان و هر نوع رخداد امنیتی علیه آمریکا، رخدادی امنیتی علیه جهان است» طی ۹ سال گذشته فضای گفت وگوهای رسمی و دیپلماتیک را به «اشغال» درآورده است. ماجرای جسارت ابلهانه به قرآن کریم در سالگرد ماجرای ۱۱سپتامبر برای حفظ این ادبیات در فضای رسمی و دیپلماتیک و یکپارچه سازی موضع غرب در مقابل مسلمین طراحی گردیده است. در خصوص این موضوع نکات زیر قابل تامل است:
۱- کاملاً واضح بود که آمریکاییها توان به آتش کشیدن قرآن- به صورت رسمی- و پذیرش مسئولیت و عواقب ناشی از آن را نداشته و ندارند. پس واقعاً قرار نبود قرآنی سوزانده شود- هرچند قلوب رهبران آمریکایی و سران جریانات پشت صحنه مدیریت آمریکا مملو از کینه و حقد نسبت به قرآن کریم است- سوال این است که چرا از آن با جدیت حرف زده شد؟ در واقع دستگاه سیاسی آمریکا که با پا پس کشیدن افکار عمومی- حتی در درون ایالات متحده- مواجه گردیده است با صحنهسازی و بردن انگشت اشاره به سمت مقدسترین کتاب آسمانی- که مورد احترام پیروان واقعی همه ادیان و سایر خردمندان که پیرو دین هم نیستند، میباشد- دنبال این بودند که مسلمانان را به واکنشهایی بکشانند و با براه انداختن جوی خون در بسیاری از کشورهای اسلامی، در نهایت نوعی جبهه بندی میان غرب و مسلمین به وجود آورند به گونهای که کشورهای غربی به علاوه آن دسته از کشورهای شرقی که اکثریت جمعیت آنان پیرو آئینهای کنفسیوس، بودا و... هستند خود را در جبههای ببینند که پرچم آن دست خود آمریکاییهاست. سوال بعدی این است که پس چرا دو روز قبل از روز موعود مقامات رسمی آمریکا- از رئیسجمهور تا سخنگوی کاخ سفید- نسبت به موضع کلیسای فلوریدا موضع منفی گرفتند و آن کشیش فاسد، اعلام کرد که «به دلیل هشدارهایی که دریافت کردیم باید در تصمیم خود تجدیدنظر کنیم»؟ اگر به متن اظهارات اوباما، هیلاری کلینتون، سخنگوی کاخ سفید و نظامیانی نظیر پترائوس مراجعه کنید، در مییابید که هیچکدام از آنان از حرمت و حریم کتاب مقدس مسلمانان حرف نزدند و هیچکدام رأی کلیسای یاد شده را محکوم نکردند. همه به عواقب این حکم در خاورمیانه اشاره کردند و اینکه اجرای آن جان آمریکاییها را در مناطق اسلامی به خطر میاندازد! راز مطلب این است که هنوز بسیاری از کشورهای غربی با جنگ افروزی آمریکا علیه مسلمانان موافق نیستند و لذا در اکثر موارد حاضر به همراهی با آمریکا نمیباشند همین عامل سبب فروپاشی ائتلافهای امنیتی غرب شده است و این نگرانی بزرگ آمریکاست. مقامات طراح آمریکا تلاش میکنند تا در یک برنامه پلکانی، جهان غرب را به مقابله با مسلمین سوق دهند و لذا ناچارند در شرایطی که هنوز این آمادگی در اروپا، روسیه، چین، ژاپن و... وجود ندارد از سیاست «دو گام به جلو یک گام به عقب» استفاده نمایند. اگر خاطرتان باشد در آغاز ماجرای ۱۱سپتامبر، جرج بوش از «جنگ صلیبی» سخن گفت و چند روز بعد –ظاهراً - حرف خود را پس گرفت و گفت در مورد آنچه اظهار داشته سوءتفاهم صورت گرفته است.
۲- آمریکاییها با پیش کشیدن بحث جسارت به مقدسترین کتاب آسمانی خواستند به مسلمین و رهبران کشورهای اسلامی- بخصوص رهبران بلوک مقاومت- بگویند عدم همکاری جهان اسلام با آمریکا کار را به بالاترین سطح برخورد میکشاند آن موقع دیگر بزرگترین مقدسات هم از هجوم غرب در امان نیستند چه رسد به دماء مسلمین. آمریکاییها در این گام بحث را از متهم کردن گروهی از مسلمانان به متهم کردن خود اسلام و در نتیجه همه مســـلمانان تسری داده اند- هر چند از اول هم معلوم بود که آنان با اساس اسلام و همه مسلمانان مسأله دارند- کندن پوسته قبلی و خارج کردن مسأله اصلی از غلاف فریبنده- این که ما با اسلام مشکل نداریم با تندروی اسلامی مشکل داریم- نشان دهنده آن است که ماجرا مطابق نقشه پیش نرفته و کار به بن بست رسیده است. حال آمریکاییها با بالا بردن سطح مطلب میخواهند توجه طرف مقابل خود را به مهم بودن موضوعی که او آن را به چیزی نگرفته است، جلب نمایند. در واقع آمریکاییها به همراه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس از مسلمانان و دولتهای آنان میخواهند که خود تکلیف جنبشهای اسلام گرا و دولتهای حامی این جنبشها را مشخص کنند تا کار به هتک قرآن و وقوع جنگ صلیبی علیه جهان اسلام منجر نگردد. در واقع غرب دارد اعتراف میکند که تقسیم جهان اسلام به دو بخش محافظه کار و رادیکال نه تنها به انزوای جریان اسلام گرایی در خاورمیانه و حوزههای پیرامونی آن منجر نشده بلکه هر روز به گسترش حوزه نفوذ کشورهایی نظیر ایران و جنبشهایی نظیر حزبالله و حماس در این منطقه و فراتر از آن انجامیده است. آمریکاییها با خیز به سوی قرآن میخواهند مسلمین را در مقابل جریان اسلام گرا قرار دهند یعنی در واقع اینجا قرآن به گروگان گرفته میشود تا مانع پیاده شدن پیامهای تحول ساز آن گردند. اما آیا این شدنی است؟ پاسخ قرآن این است: «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره ولوکره الکافرون» (آیه ٨ سوره صف)
٣- ماجرای کلیسای فلوریدا یک تک حادثه نبود. همزمان با آن صدراعظم آلمان در یک برنامه رسمی و در جلو دوربینهای تلویزیونی به شخص کاریکاتوریست دانمارکی که به پیامبر اسلام جسارت کرده بود، جایزه داد و اهانتهای وی را مصداق استفاده از آزادی، بیان دانست! همزمان با این دو اقدام، «سازمان بازیهای اینترنتی آمریکا» که مورد حمایت رسمی مالی، اطلاعاتی و سیاسی دولت آمریکاست یک بازی رسانهای را روانه بازار کرد که شعار آن این بود: «مسجد را خراب کن، مسلمان را بکش»! در این بازی کاربر اینترنتی باید به هر شهری که وارد میشود مساجد، قرآن، افراد دارای محاسن، مشایخ و علمای دینی را از بین ببرد تا به دنیایی امن و دارای رفاه دست پیدا کند. در این بازی بطور سمبلیک به لبنان، سوریه، ایران و عربستان حمله میشود و با شکست این کشورها و کشته شدن مردم آن خاورمیانه امن میشود! دو سال پیش هم همین موسسه آمریکایی یک بازی رایانهای ساخت که در آن سرباز آمریکایی - کاربر اینترنتی - بعد از شلیک موشک به مساجد، پاره کردن قرآن و کشتن پیروان همه مذاهب اسلامی به بن لادن دست مییابد و با کشتن او جهان امن میشود!
مجموعه این قضایا بیش از آنکه از وقوع جنگهایی در آینده خبر دهند از شکست غرب در فضای واقعی و توسل به فضای مجازی برای جبران شکست در فضای واقعی، حکایت میکنند.
شما ببینید آمریکا برای آنکه ۱۱ سپتامبر را به نقطه عزیمت برخورد با مسلمانان و مقدمهای برای از میان برداشتن مقاومت اسلامی تبدیل کند تاکنون بیش از ۴۰ میلیون مقاله، خبر، گزارش، تحلیل، تصویر، مصاحبه و... را تولید کرده و به روی بستر اینترنت فرستاده است، حالا نتیجه همه این تقلاها این است که افکار عمومی غرب در تحلیل ماجرای ۱۱ سپتامبر، مقامات آمریکا را به عنوان طراحان و مجریان نشان میدهند این یعنی شکست سنگین آمریکا در همراه سازی افکار عمومی و در معنای بزرگتر یعنی شکست این نظریه که: «هرکس رسانههای پرقدرت را در اختیار داشته باشد، قادر است به افکار عمومی شکل دهد و هرکس به افکار عمومی شکل دهد قادر است بر جهان حکومت کند». یک خبر که توسط رسانههای آمریکایی منتشر گردید، بیان گر آن است که بعد از چندین سال فعالیت شدید رسانهای علیه ایران تنها ۱۱ درصد از مردم در خاورمیانه، ایران را یک تهدید امنیتی ارزیابی کردهاند و حال آنکه رقم کسانی که آمریکا را تهدید امنیتی میدانند به مرز ٨۰ درصد نزدیک شده است. نظرسنجی اخیر موسسه آمریکایی زاگبی در ۶ کشور مصر، اردن، عربستان، امارات، لبنان و مراکش که فلینت لورت - مشاور پیشین امنیت ملی کاخ سفید - آن را فاش کرد بیانگر آن است که ٨٨ و ۷۷ درصد از شهروندان این شش کشور عرب به ترتیب رژیم صهیونیستی و آمریکا را «بزرگترین تهدید برای جهان» میدانند و تنها ۱۰ درصد از آنان ایران را یک منبع تهدید ارزیابی کردهاند. جالب این است که ۷۷ درصد از مردم این کشورها تلاش برای دست یافتن به بمب اتمی را حق ایران دانستهاند با این وصف میتوان حدس زد که بالای ۹۵ درصد شهروندان مسلمان در منازعه اتمی غرب با ایران، از حق ایران حمایت مینمایند این راز تبلیغات منفی غرب علیه قرآن و پیامبر اعظم است و از قضا طرح موضوع حمله قریبالوقوع نظامی به ایران یا سوزاندن قرآن بیش از آنکه از جرات آنان حکایت کند از هراس و یاس آنان خبر میدهد.»
|