چند کلامی با مجید توکلی - ندا شهبازی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲٨ شهريور ۱٣٨۹ -
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰
هر روز صبح ناخودآگاه، اولین کار روزانه مان، سرک کشیدن به سایتها شده تا بدانیم امروز چرتکه ناقاضی صلواتی و مقیسه و ...سالهای باارزش زندگی بهترین فرزندان ایران را چگونه به بازی میگیرند. تا بدانیم امروز نظام سست پایه ی استبداد و ترس و وحشت، میزان وحشتش از بیداری و هوشیاری گلهای این سرزمین را چطور تخمین میزند و برای چند روزی خونخواری بیشتر، حکم هشت سال و ده سال و اعدام چه کسی را تایید میکند. با شنیدن تایید هر کدام از این احکام، بغض میکنیم و سکوت. سکوتی طولانی برای تجدید قوا، برای مقاومت بیشتر با ایمانی راسختر. ایمانی برای رسیدن به دنیایی عاری از نابرابریها و ناعدالتیها.
یک حکم دیگر هم تایید شد. هشت سال و نیم زندان برای مجید توکلی. یک فعال دانشجویی. عضو انجمن اسلامی دانشگاه امیر کبیر که برای سومین بار در تاریخ ۱۶ آذر سال گذشته و در پی سخنرانی در تجمع روز دانشجو بازداشت شد.
کسی که به دلیل بازداشتهای متعدد و ماههای طولانی بازداشت و تحمل انفرادیهای بلند مدت، به نماد مقاومت و شرف جنبش دانشجویی معروف شد.
کسی که چه در بیرون و چه در درون زندان، حتی یک لحظه فریاد آزادیخواهیش فروکش نکرده و نخواهد کرد.
مجید! تو معنای مقاوت و وفای به عهد را خوب میشناسی. یادت هست؟ به فرزاد قول دادی که هیچوقت شکوه نکنی که از استبداد، جز بیداد، انتظاری نیست. میدانم که لحظه پرشکوه وداعت با فرزاد را هرگز فراموش نخواهی کرد. میدانم که تا زنده ای، پایبند عهدی خواهی بود که با برادرت، برادر بزرگت، برادر معلمت، برادر کوردی که عاشقانه دوستش داشتی، بستی. عهد بسته بودی که راهش را فراموش نکنی.
مجید جان میدانی نامه ای که در سوگ فرهاد و علی و فرزاد نوشته بودی، صدها بار خوانده و هر بار گریسته ام؟ میدانی هر روز هزاران بار به تو غبطه میخورم. به تویی که به گفته ی خودت با مقاومت فرزندان کردستان، زندگی کردی. به تویی که خاطرات کنار علی و فرهاد و فرزاد بودن، رنج زندان را برایت سبک میکند. راستی چه خبر از کتابخانه؟ میدانم که درتبعیدگاه گوهردشتی و حتی نمیتوانی گاهی اوقات به کتابخانه ای بروی که در آنجا با فرزاد، از خاطرات گذشته و دوستانتان می گفتید، امید و شادی را بیدار میکردید و به مشورت می نشستید تا چاره ای برای درد استبداد بیابید.
اما گوهردشت هم به مانند زندانهای اوین و کرمانشاه و سنندج، بوی فرزاد را میدهد. هر جا که هستی، آموخته هایت را هر روز دوره کن . الفبای ایستادگی در مقابل بدترین شکنجه ها و پرونده سازیها ، و اینکه ایمان و اعتقاد انسان در برابر مشکلات، ارزشمندترین داشته است. میگفتی از فرزاد آموختی که می توان بارها در اتاق بازجویی و سلول های تنگ انفرادی جان را تسلیم کرد و عقیده را پاس داشت. یاد گرفتی که بتوانی به مانند فرزاد، با گردن آتل بسته و کتف در رفته و دندان های شکسته، اراده و ایستادگی ات استوارتر شود.
از فرزاد، از معلمت آموختی که می توان همیشه لبخند زد و به همه انسان ها ، فارغ از هر اختلاف و تفاوتی، انسانی نگریست.
همانطور که فرزاد که خود یک ملت بود دوست داشت، هر روز به او بگو که مطمئن باشد، آرمانهایش به سرانجام میرسد و درسهایش ثمربخش خواهد بود. به فرزاد بگو استبدادی که نتوانست روحیه اش را درهم شکند، هرگز نخواهد توانست روحیه شاگردانش را نیز خرد کند. گفته بودی، فرزاد حاضر به خداحافظی نبود. میدانست به قتلگاهش میبرند، ولی لبخند میزد و حاضر به خداحافظی نبود.
مجید جان، آموخته هایت را هر روز دوره کن که آزادیت را سخت چشم در راهیم. منتظریم تا در مکتب آخرین کسی که فرزاد یگانه مان را، اسطوره مان را در آغوش گرفته، شاگردی کنیم. برادر جان، گفته بودی که فرزاد بارها قول داده بود نگذارد قوم پر کینه ی استبداد، چهارپایه را از زیر پایش بکشند. او قول داده بود که خودش چهارپایه را خواهد زد. او نمی گذاشت دستان پلید استبداد جان او را بگیرد و میدانیم، همه میدانیم که او به قولش عمل کرده است. همه می دانیم به مرگ هم لبخند زده است، لبخندی که فریاد برآورده، اسطوره ای از میان ما رفته تا جاویدان شود.
فرزاد ما جاودانه شد. اسطوره ی نه تنها یک ملت، نه تنها یک کشور، که اسطوره ی تمام پاک صورتان و پاک سیرتان دنیا شد. اسطوره ای که آرمانهایش روی شانه هایمان سنگینی میکند. رهبری که روح والایش به سوی راستی و برابری هدایتمان میکند.
مجید جان، هر چند مطمئنم پایه های استبداد حاکم، بی ثبات تر از آن است که هشت سال اسیرت نگاه دارد، اما تا همیشه چشم انتظارت میمانیم تا دست در دست هم، استحکام حلقه ی عمو زنجیرباف کودکان فرزاد را تضمین کنیم.
ندا شهبازی
|