سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خودکامگی – خامنه ای و داستان کرئون – ( ۲)


سامان


• هرچه تمدنی قدیمی ترباشد اسطوره ها بیشترعنصرغیر قابل گسست و تفکیکی را با تاریخ و الهیات در آنجا شکل می دهند. انسان بدوی اسطوره ها را برای تفسیر رازهای زندگی روزمره اش خلق کرد تا بدینطریق از خود دفاع نموده وبا پیرامون خویش تطبیق پیدا کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ مهر ۱٣٨۹ -  ٣ اکتبر ۲۰۱۰


 
در بخش پیشین اشاره از انجائیکه این نوشتار خود را از توضیح و تحلیل سیاسی خودکامگی حاکم و جاری بر قدرت سیاسی ایران ناتوان می بیند اجبارا" به مقایسه آن با اسطوره های عهد کهن روی می آورد تا شاید از طریق مقایسه و تبیین مفاهیم در این زمینه نتایج روشن تری بگیرد. البته نباید از نظر دور داشت که رجوع به روش قیاسی هرگز بهترین و برترین شیوه بررسی و یادگیری نبوده و اصولا" استفاده از روش مقایسه با الگوهای تاریخی در اینجا همانند سایر موارد صرفا" برای ساده کردن فهم یک موضوع پیچیده و غامض در تبیین مسایل رایج و امروزی است. از این دیدگاه باید توجه داشت که شاید بدلیل عدم کار آیی تحلیلهای وقایع نگارانه، مطبوعاتی وروزمره تا این لحظه ضروری و بهتر باشد که موضوع را اززاویه نگرش فرهنگی- تاریخی برانداز کرد بلکه بتوان به نتایج دیگری دست یافت.

در زمانهای باستان اسطوره ها مضمونی مقایسه ای (سمبولیک) لیکن ارزش واهمیت خیلی بیشترو دیگری داشتند.
هرچه تمدنی قدیمی ترباشد اسطوره ها بیشترعنصرغیر قابل گسست و تفکیکی را با تاریخ و الهیات در آنجا شکل می دهند. انسان بدوی اسطوره ها را برای تفسیر رازهای زندگی روزمره اش خلق کرد تا بدینطریق از خود دفاع نموده وبا پیرامون خویش تطبیق پیدا کند. همزمان با شیوه هائی که برای دستیابی به نیازهای اولیه زندگی اش ( سرپناه و غذا) فکر می کرد، سعی کرد قدرت هائی را که بطور مستقیم در زندگی اش نفوذ و تآثیر داشتند لیکن قادر به تسلط بر آنها نبود تفسیر کند. نا توانی او در ارائه یک بیان منطقی و ضرورت فهم همه عواملی که گاهی زندگی روزمره اش را سخت یا اسان می کرد، اورا بسمت ایده پذیرش قوای برتر ( قدرتهای مافوق )هدایت کرد که با خدایان وقهرمانان آمیخته بود.

موضوع وجود خدایان، زمین،علاقه انسان به رازهای آفرینش ، دنیای پس از مرگ و پدیده های طبیعی همواره شناسه ای برای تمدنهای عهد عتیق است. ما بیشتر اوقات میتوانیم همخوانی هائی را بین اسطوره شناسی های مردمان متفاوت کشف می کنیم. واین بدانجهت است که مردم اغلب به شرایط جوی و سیاسی مشابه ( قابل قیاس) پاسخ همسان می دهند. بعلاوه عناصر فرهنگی به هنگا م تماس ملتها با یکدیگر از طریق سفر و معامله متبادل می شدند.

کامل ترین نوشته کهن پیرامون آفرینش جهان و بنیاد این امر در عمومیت یافتن خدایان ( الاهگان)، کتاب " تئوگونیا" ( وجود خدایان) است که اثری از هسیودوس مورخ حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح است. به اعتقاد " هسیودوس" آغاز آفرینش با دستیابی به " چائوس"، " گایا" ( زمین) و "اروس" شروع میشود. " ارنوس" (تاریکی) و شب از " چا ئوس" متولد شده اند، حال آنکه " اورانوس" ( آسمان) و " پونتوس" (دریا) از "گایا" بوجود آمده اند. نقش "اورانوس" آنستکه با " گایا" یکی شود و از آن حفاظت، لیکن بعدا" خودرا با آن متحد می کند و آنها اولین زوج خدایی (الهی) می شوند که جهان را فرماندهی می کند. از این ارتباط ( اتحاد) دوازده تا " تیتان" بوجود می آیند ( اقیانوس، کویوس، کریوس،هیپر یوناس، پتوس، کرنوس، تا ئیا، رهیا، تیمس، منموسین، فوئیبه، و تتیس)، سه تا "سیکلوپن" ( برونته س، استروپدس، و درگس) و بالاخره سه تا هیولای یک چشم( کوتولوس، گیگس و بیارس). " اورانوس" تولد فرزندانش را از این دیدگاه که او نمی خواهد وقتی آنها بزرگ شدند تاج و تخت اش را از دست بدهد با شا دی خوش آمد نگفت و برای خنثی کردن این ریسک به همسر خود فشار آورد که هر دو بچه را در عمق رحم ( بطن) خود پنهان نگهدارد. غریزه مادری واقعا" قوی تر از همبستگی بین زوج (همسر) و گایا (زمین) است که مصمم می شود با زیرکی و مکر زنانه برای آزادی فرزندانش اقدام کند. تنها روش دستیابی به این هدف کاستن از قدرت زوج ( همسرش) است، بنابراین او جوان ترین پسرش را مسلح به یک داس بلند نموده و تا رسیدن لحظه موعود صبر کرد تا " کرنوس" عضو مردانه پدرش را قطع کند. از اسپرم اورانوس که در دریا ریخت "آفرودیت" بدنیا آمد، حال آنکه از خونی که بر زمین جاری گشت خدایان کینه وانتقام ( ارینس)، هیاکل (هیولاها) و پریان (فرشتگان ) بوجود آمدند.

" کرنوس" بعدها از پدرش تبعیت کرد وخواهرش رهیتا را به زنی گرفت. او سایربرادران و خواهرانش راازبطن زمین آزاد کرد و بخشی از قدرت خود را به انها بخشید. "اقیانوس" که با تتیس ازدواج می کند، تسلط بر دریا و رودخانه ها نصیب اش می شود و برآنها حکمرانی می کند. همزمان " هیپریوناس" با " فوئیبه" فرمانروایی بر خورشید و ستارگان را بدست می آورند. برحسب اتفاق کرونوس دچارهمان تشویش هایی می گردد که اورانوس را نیز پریشان کرد. همین که "رهیا" باروری اولین فرزند اورا احساس کرد، خدایگان تاج و تخت زیر پای خودرا لرزان دید و تصمیم گرفت همه فرزندان خودرابخورد ( هستیا، دیمتر، هرا، هادس، پوسئیدون و زئوس)، زیرا او مایل بود تمام قدرت را انحصارا" در دست خود داشته باشد.

وهمزمان مادری که در مقابل انگیزه پدر قدرتمند قرار می گرفت. رهیا سعی کرد جوان ترین پسرش " زئوس" را با سنگی که در دستمال (قنداق) پیچیده بود از طریق فرستادن همسرش به باغ نجات دهد. " کرونوس" بدون آنکه بفهمد و شک کند سنگ را خاک کرد، حال آنکه "زئوس" در کوه " دیکته س" در کرتا تحت سرپرستی " نیمفن" بزرگ شد. " کورتن" ها می رقصند و بر سپرهای خود می کوبند که دوباره رآی خود را به الک ( زنبیل) او بریزند، و " آمالیتیا " که بصورت بز یا فرشته (پری) نوشته و نشان داده می شود او را با شیر خود تغذیه و بزرگ کرده است. زمان به پیش می رود، " زئوس" بزرگ می شود و نیروی کافی بدست می آورد تا پدرش را از تخت به زیر بکشد و او را وا دارد که سایرفرزندانش را از شکمش ( بطن اش) بیرون آورد.

از آنجا که قصه و اسطوره دیمتر هدف وارتباط مستقیم این رساله در توضیح خودکامگی جامعه پدرسالار ایرانی و روشن ساختن وضعیت آن نسبت به جایگاه جنبش مدرن آزادیخواهی زنان ایران و رسالت تاریخی اش در مقطع کنونی است، ضروریست که نگاهی اجما لی به آن بیاندازیم.

دیمتر دختر کرنوس و رهیا بود. هنگامی که برادرش "زئوس" پدرش را از تخت پائین کشید و قدرت را بدست گرفت، خواهرش را به المپ آورد و او را به مواظبت از رشد گیاهان و کشاورزی بکار گماشت. بعد از اینکه با او همخوابگی کرد، به او دخبر زیبائی بنام " پرسفونه" هدیه کرد. در یونان باستان اعطای دیمتر و پرسفونه از اهمیت بی نظیری برخوردار بود. بنیاد مقدس کولتوس برای خدایان ( الا هگان) در اسطوره بعدی به تفسیر توضیح داده شده است: روزی پرسفونه با دوستان دختر خود بی توجه مشغول بازی در میدان بود و توسط خدای جهان پائین ( زیر زمین) دیده شد، " پلوتو" عاشق او شد. او فی الفور با اجازه زئوس بسمت دنیائی که او در آن زندگی میکرد شتاب کرد تا وی را از خود کند و به پادشاهی تاریک ( محل حکمرانی سیاه یا جهنم!) خود آورد. هنگامیکه پرسفونه برای همیشه با روشنائی روز وداع کرد، از مادرش کمک خواست. ولی دیگر واقعا" دیر بود، زیرا کالسکه "ها دس" تا عمق زمین پائین کشیده شده بود. دیمتر در جستجوی فرزندش از تمام جهان نا امید شد، تا اینکه خدای " هلیوس" با او همدردی کرد و حقیقت را بر او عریان نمود، خدای (زمین ) بی اختیار ونا امید به چرخش سرگردان خود ادامه داد تا اینکه به " الئیوسیس" یعنی شهری که " کلئوس" و همسرش " متا نریا" همراه با چهار دختر خود و تنها پسرشان " دموفون" که تازه بدنیا آمده بود بر آن حکمرانی می کردند رسید.
دیمترعلیرغم آنکه زن پیر آرام و ساکتی بود هنوز کار می کرد، و می دانست که " متانیرا" همچون دختر بچه ای برای تنها پسرش به او کمک خواهد کرد. برای آنکه خانواده ای مهمان نواز باشند هر روز عصر " دموفوی" کوچولو را بالای آتش می گرفت تا او را جاودان سازد. یک شب مشاهده شد " متانیرا" که مثل مرگ ترسیده بود با فریاد شروع به طلبیدن کمک کرد . دیمتر بعد شخصیت واقعی خودراآشکارنمود وازاهالی " الئیوسیس" درخواست کرد که به پاس او یک معبد و یک میز ضیافت مذهبی بسازند، بطوریکه از بی حرمتی آنها وعملکرد نا مطلوب گذ شته شان نسبت به اعتقا دات بتواند راحت شود. بدینطریق بود که مکان مقدس شهر " الئیوسیس" بوجود آمد. بدنبال آن الهه ( خدای زمین) خویشتن را درمعبدش دربند کرد ( بست نشست) و گذاشت که قحطی و خشکسالی وحشتناکی زمین را فرا بگیرد تا خدایان را مجبور سازد دخترش را به او باز گردانند. از آنجائیکه مردم دچار گرسنگی و تشنگی شدند ضروری گردید تا راه حلی برای آن بیابند که این بنوبه خود مسئله بزرگتری بود. پس از دخالت " زئوس"، با لاخره " پلوتو" به اجازه خود تصمیم گرفت تا برای نجات انسانیت از همسرش فاصله بگیرد ( جدا شود). پیش از انکه او همسرش را برای قرنها از دست دهد، اناری در دهان او گذاشت با علم بر اینکه طعم آن میوه دنیای زیرزمین ( میوه بهشتی؟!) او را وادارکند تا دوباره به سمت وی باز گردد. کشف و چاره اندیشی او خدایان را مجبور ساخت تا راه سازشی پیداکنند، وآنها تصمیم گرفتند که " پرسفونه" مدت یک سوم ازهر سال نزد شوهرش بماند و بقیه ایام به نزد مادرش بازگردانده شود.
اسطوره پرسفونه گردش زمان سالانه را بیان می دارد و نماد تغییرو تحول بین مرگ وزندگی است. زمانیکه او واقعا" ازجهنم سیاه و تاریکی " ها دس" بر میگردد تا با مادر خود بر روی زمین بماند، بهار را با خویشتن به همراه می آورد و تمام طبیعت ورود اورا جشن می گیرد تا با زایش دوباره میوه هایش را به ارمغان آورد. فراز آمدن "پرسفونه" از "ها دس" ( پیروزی مرگ بر زندگی) همزمان با رازگونگی و اسرار "الئیوسیس" ها، و تشریفات پنهان مذهبی که در مکان مقدس" دیمتر" در " الئیوسیس" رخ داده اند باید جشن گرفته شود. تدارک دهندگان مکان مقدس ازورود تدریجی معتقدین مذهبی به اسرار مقدس مکتب "دیمتر" مراقبت بعمل آوردند. آنها اجازه دادند که شرکت کنندگان واقعا" با مصونیت سوگند خود را پیرامون اینکه هرگز جایی از مراسم مکتب دیمتر سخن نگویند بجای آورند. بنابراین تشریفات مذهبی این " مکتب" را تا به امروز نا شناخته مانده است. احتمالا" این آئینی بود که بدان طریق به " پرسفونه" برای بازگشتش به جهان زنده گان خوش آ مد گفته، و می خواست انسان را به مرگ مطمئن سازد. و بعلاوه می خواست که آن آئین آرامش خاطر را نیز تآ مین کند.
    الهه ای که مسئول حفظ و احیاء طبیعت بود با مادرش، نگهدارنده گند مزاران، بارآ ورنده و وفور بخش کشتزاران به مردم تعلیم و آموزش داد. " تریپتولموس" یکی از موبدان او در " الئیوسیس" این وظیفه را بعهده گرفت.

درقسمت قبلی با توضیح تراژدی " اودیپ" نتیجه گرفته شد که همه داستان نمایانگر شورش پسر علیه پدر و استبداد اوست که خود نماد و حاصل تضاد در مرحله گذار از جامعه و خانواده مادر شاهی به پدر شاهی است، و نه انچنانچه که فروید می پنداشت انعکاسی از عقده های شخصی یا سائقه های جنسی . داستان دیمتر در اینجا موضوع را برای ما بیشتر آشکار ساخته و می سازد. تشابه بین گفته ها و آرزوهای " اودیپ" و دخترش " آنتیگونه" با " هایمون" دلیل واضحی بر این امر است.

و اینک بقیه داستان:


اودیپ در کولونوس:
در اسطوره " اودیپ در کولونوس" قهرمان داستان را اندکی قبل از وفاتش در نزدیکی آتن ودر بیشه " ائومینیدس" پیدا می کنیم. وی مدتی پس از نابینا کردن خویش در " تب" که اینک تحت فرماندهی دائی اش " کرئون" اداره می شود زندگی کرده ولی بعدا" به فرمان "کرئون" به تبعید گاه فرستاده می شود. دختران اودیپ یعنی آنتیگونه و ایسمنه همواره به تبعیدگاه او می روند ولی پسرانش اتئوکلس و پولونه ئیکس از کمک به پدر نابینای خودسرباز زده بر سر تصاحب تاج و تخت وی به مبارزه می پردازند. اتئوکلس در این مبارزه پیروز می شود پولونه ئیکس از تسلیم شدن به برادرخودداری کرده سعی می کند از خارجی ها برای خلع برادر از سلطنت و تصرف شهر کمک بگیرد. خود پولونه ئیکس به نزد پدر باز گشته از او نیز تقاضای بخشش و یاری می کند ولی اودیپ در تنفر از فرزند با سنگدلی اصرار می ورزد و با وجود تمنای آنتیگونه از بخشیدن وی اجتناب می کند و آخرین کلماتی که به پسرش می گوید بدین شرح است:                                                                                                                                                                                                                                                                      
و تو از من دور شو- چون دیگر فرزند من نیستی و جز نفرت از تو احساسی ندارم! دور شو تو ای پست ترین پستها و با خودت همه نفرین هایی را که به تو کرده ام همراه ببر- هرگز بر سرزمین نژاد خودت پیروز نشوی، نه، و هرگز به تپه های دور و بر" آرگوس" باز نگردی، مگر با دست آشنای مرگ، و مگر کسی را که ترا بیرون کرده است نابود کنی! این است نفرین من به تو. از تاریکی " تارتاروس" ( ورطه ای ژرف ، هولناک و همواره بی آفتاب) هراس انگیز و از ارواح آن و از خدای نیستی که این تنفر وحشتناک را در هر دوی شما به ودیعه گذاشته است می خواهم که ترا به سرای دیگر ببرد. برو و هرچه گفته ام به همه یاران ثابت قدم و به همه مردم " تب" ابلاغ کن و بگو اودیپ چه افتخار بزرگی به فرزندانش عرضه کرده است.   
                                                                                                   
آنتیگونه:
در داستان " آنتیگونه" با کشمکش دیگری بین پدر و پسر مواجه می شویم که باز موضوع اصلی تراژدی را تشکیل می دهد. در اینجا " کرئون" که مظهر استبداد و فرمانروایی در کشور و خانواده است با مخالفت و شورش فرزندش " هایمون" بخاطر شقاوت و استبدادی که نسبت به آنتیگونه نشان داده است مواجه می شود. هایمون ابتدا سعی می کند پدر را به قتل برساند و چون در این کار موفق نمی شود خویشتن را می کشد.
       بدین ترتیب ملاحظه می شود که موضوع اصلی هرسه قسمت اسطوره اودیپ از کشمکش پدر و پسر تشکیل شده است. در قسمت اول یا " اودیپ پادشاه" قهرمان داستان پدرش لائوس را به قتل می رساند چون در ابتدا پدر کمر به نابودی وی بسته بود. در قسمت دوم یا " اودیپ در کولونوس" تنفر عمیق اودیپ از پسرانش ابراز می شود و بالاخره در " آنتیگونه" تنفر شدیدی که بین کرئون و فرزندش هایمون وجود دارد به چشم می خورد. بر عکس هیچگونه میل نامشروع جنسی نه برای پسران اودیپ نسبت به مادرشان و نه در مورد هایمون نسبت به ائورودیکه ( اوریدیس) ذکر نشده است. منظور آنکه اگر بخش نخست اسطوره را با سایر بخشهای آن تعبیر کنیم فرضیه میل نامشروع جنسی نسبت به مادر اهمیت خود رااز دست میدهد و بر عکس تصور کشمکش و تضاد بین پدر و فرزند قابل قبول تر می نماید. فروید تضاد بین اودیپ و پدرش راناشی از یک رقابت نا خود آگاه میداند که از میل جنسی اودیپ به مادرش سرچشمه می گیرد. ولی اگر این توجیه را نپذیریم باید پرسید که چرا در هر سه قسمت تراژدی اودیپ بین پدر و پسر کشمکش و جدال وجود دارد. در داستان آنتیگونه راه حلی برای این سوال مورد اشاره قرار گرفته، بدین ترتیب که شورش و طغیان هایمون بر کرئون در حقیقت شورشی است علیه استبداد مطلقه در خانه و مملکت، چون کرئون مظهر اصل قدرت و فرمانروایی شناخته شده است.
تحلیل متن کامل اسطوره اودیپ نشان میدهد که کشمکش و مبارزه با استبداد پدر، موضوع و محتوی اصلی هر سه بخش آنرا تشکیل می دهد و ریشه های این مبارزه به زمانهای بسیار قدیمتر و به جنگ بین سازمانهای اجتماعی پدر شاهی و مادر شاهی باز میگردد. اودیپ مانند هایمون و آنتیگونه مظهری است از نظام مادر شاهی و هرسه ایشان به نظام اجتماعی و مذهبی جدیدی که براساس اقتدار و حکمروایی پدر ( لایوس و کرئون) بنا نهاده شده حمله می برند.

نظریه باخ ئوفن

اما تحلیل " باخ ئوفن" از اساطیر قدیم یونان با نظریه فروید تفاوت دارد. او درکتاب « حقوق مادری» معتقد است که در ابتدای تاریخ زندگی بشر روابط جنسی زن و مرد آزاد بوده و با اساس منظم خانوادگی سروکار نداشته است. از بین والدین هر کودک صرفا" مادرش مشخص و معلوم بوده و قرابت جنسی را فقط با مادر می توانسته اثبات کند. به همین دلیل تدریجا" مادر به مقام فرمانروا و قانونگزار ارتقاء یافته ، هم بر خانواده و هم بر مملکت تسلط یافته است. تجزیه و تحلیل باخ ئوفن از مدارک مذهبی یونان وروم قدیم نشان میدهد که برتری و تفوق زنها نه تنها در محیط وسازمان خانواده و جامعه تظاهر می کرده بلکه در مذهب نیز کاملا" نمایان بوده است. مدارکی که باخ ئوفن ارائه می کند بروشنی نشان می دهد که قبل از پیدایش خدایان المپ مذهب دیگری وجود داشته است و خدایان این مذهب را الاهگان و مظاهری از مادر تشکیل می‌داده اند.
       اونتیجه می گیرد که مردها صرفا" در طی یک مبارزه بسیار طولانی و دامنه دار توانسته اند بر زنان غالب شده و خود را به عنوان فرمانروا در سلسله مراتب اجتماع تثبیت کنند. نظام پدرشاهی که بدین ترتیب بوجودآمد از اصول مهمی پیروی میکرد که عبارتند از : تک همسری ( تا به آنجا که به زنها مربوط میشود)، فرمانروائی پدر بر خانواده، و غلبه مرد در سلسله مراتب اجتماعی . مذهب متداول در این نظام نیز با سازمان اجتماعی آن تناسب دارد و به جای الاهگان و مادر خدایان، اکنون خدایانی از جنس مذکر به فرمانروائی انسانها رسیده و همانند پدر که بر خانواده مسلط است، اداره امور را به دست می گیرند.
یکی ازدرخشانترین و برجسته ترین تفسیرهای باخ ئوفن از اساطیر یونان را می توان تحلیل وی از " اورسته یا" از اثر "آیس خولوس" ( آشیل) تلقی کرد. باخ ئوفن عقیده دارد که اسطوره مذکور مظهری است سمبولیک از آخرین جنگ خدایان نظام مادرشاهی با خدایان دوران پدرشاهی که به پیروزی ایشان منجر شده است. در این اسطوره، " کلوتم نسترا" شوهر خویش " آگاممنون" را به قتل می رساند تا بتواند معشوق خود "آیکیستوس" را زنده نگهدارد. بعد پسرش "اورستس" ( ازآگاممنون) برای انتقام گرفتن از مرگ پدر، هم مادر و هم معشوقش را از بین می برد. "ارینوس" ها به نمایندگی از سوی الاهگان دوران مادر شاهی، اورستس را تحت تعقیب قرار داده تقاضای مجازاتش را می کنند. ولی "آپولون" و "آتنه" ( که خود از زنی زائیده نشده بلکه از سر زئوس بیرون پریده است !) بعنوان نمایندگان مذهب جدید پدر شاهی، از اورستس دفاع می کنند. در این اسطوره مجادله دو مذهب مادر شاهی و پدر شاهی به وضوح به چشم می خورد. در قاموس تمدن مادر شاهی صرفا" یک بستگی مقدس وجود دارد و آن بستگی مادر به فرزند است و به همین دلیل مادر کشی بزرگترین و نابخشودنی ترین جنایات بشمار می آید. برعکس در نظام پدر شاهی عشق واحترام پسر به پدر مهم ترین و مقدس ترین وظیفه اورا تشکیل میدهد و پدرکشی جنایتی بسیار مهم و غیرقابل بخشش است چون موقعیت اصلی واساسی شوهر را در خانواده مورد اهانت قرار داده است. ولی پیروان مذهب مادرشاهی از آنجا که بین زن وشوهر مذکور"رابطه همخونی" وجود ندارد، این جنایت را مهم تلقی نکرده و"ارینوس" ها، نمایندگان مادرشاهی نیز از کشتن "آگاممنون" ناراحت نمی شوند. برای خدایان المپ کشته شدن مادر جنایت مهمی محسوب نمی شود بخصوص اگر برای انتقام از مرگ پدر اتفاق افتاده باشد. در "اورسته یا" اثر آیس خولوس، "اورستس" از جنایتی که انجام داده است تبرئه می شود، ولی پیروزی اصول پدر شاهی بر مادرشاهی به خاطر قراردادی که با خدایان مغلوب بسته می شود تا اندازه ای تخفیف می یابد. مادر خدایان، نظام جدید پدر شاهی را قبول می کنند به شرطی که وظیفه حفاظت از زمین ونیز فرمانروائی برکشت و زرع وباروری به ایشان واگذار شود.

باخ ئوفن بر این نظراست که: اختلا فات بین دو نظام پدر شاهی و مادر شاهی به مراتب از برتری اجتماعی مرد یا زن بالاتر وشدیدتر بوده و بجز برتری اجتماعی شامل برتری اخلاقی نیز می شود. در تمدن مادرشاهی روابط نسبی و روابط انسان با خاک (طبیعت- مادر) به شدت تاکید شده و اصرار گردیده که انسان پدیده های طبیعی را بطور معقول و با تسلیم و رضا بپذیرد. به عکس در جامعه پدرشاهی قوانین خود ساخته انسان و تفکر منطقی و کوشش وی در تغییر دادن پدیده های طبیعی و تسلط بر طبیعت مورد احترام واقع می شود. تا آنجاکه به این اصول مربوط می شود میتوان تمدن پدر شاهی بروشنی پیشرفته تر و مترقی تر از تمدن مادر شاهی تلقی کرد، ولی از سایر جهات اصول مادر شاهی تفوق حود را بر افکار و قوانین همه انسانها با هم برابر و اصولا" فرزندان " مادر زمین " شمرده می شوند و واضح است که هر مادری همه بچه های خود را یکسان وبدون قید و شرط دوست دارد و به خاطر پیشرفت یا موفقیت مخصوصی بین آنها تفاوت قائل نمی شود. در این مکتب هدف اصلی زندگی، شادی و سعادیت انسانهاست چون بالاتر و مقدس تر از وجود انسان چیزی وجود ندارد. از طرف دیگر در نظام پدر شاهی اطاعت و فرمانبرداری از صاحبان قدرت مهمترین خصلت انسان به شمار می رود و به جای اصل تساوی حقوق انسانها با موضوع " فرزند برگزیده " و نیز سلسله مراتب اجتماعی روبرو می شویم.

باخ ئوفن معتقد است اولین نظامی که در تاریخ انسان به وجود آمده و منشا همه اصول اخلاقی و شرافت و اصالت در زندگی بشر است، نظام مادر شاهی است که از فلسفه عشق، یگانگی و صلح پیروی می کند. زن بخاطر توجهی که از فرزند می کند زودتر و بهتر از مرد وسعت دادن دامنه محبت و القای آن را از خود به دیگران فرا می گیرد و همه استعداد و نیروهای ذهن خویش را برای محافظت و زیبا ساختن زندگی یک موجود دیگر به کار می گیرد. به همین دلیل می توان رشد و نمو فداکاری و محبت و نیز عزاداری برای مردگان را در تمدن انسان از وجود زن مشتق دانست.
عشق و محبت مادری نه تنها لطیف تر بلکه کلی تر و عمومی تر از محبت پدری است..... مبنای آن عمومیت است، حال انکه مبنای پدر شاهی محدودیت است..... فکر برادری و برابری جهانی از اصل مادری سرچشمه می گیرد، و این فکر با توسعه جامعه پدر شاهی رو بزوال می رود. در نظام پدرشاهی خانواده واحدی است بسته و محدود ولی از نظر مادرشاهی خانواده نیز همگانی و عمومی است و همین صفت منشا تکامل جامعه بوده و زندگی مادری را بصورت دیمترِ " مادر- زمین" ، از زندگی روحانی مشخص و متمایز می کند. رحم هر زنی در نظام مادرشاهی می تواند برای همه انسانها برادران و خواهران بیشمار بدنیا آورد ولی توسعه و غلبه تمدن پدر شاهی باعث می شود که این اتحاد و برادری همگانی در هم شکسته و نظام طبقاتی و سلسله مراتب جایگزین آن بشود.
در جامعه مادر شاهی اصل جهانی محبت به عناوین مختلف تظاهر کرده و در قوانین نیز وارد می شود، یعنی اساس آزادی و برابری جهانی را به وجود آورده مهم ترین مشخصه چنین جامعه ای را تشکیل می دهد.... فقدان کشمکشها و تضاد های درونی، عشق ورزی به صلح و آرامش... و احساس انسانی لطیفی است که تا اعماق تمدن مادر شاهی نفوذ دارد و هنوز هم می توان آثار آن را در قیافه مجسمه های مصری مشاهده کرد. پژوهشهای مورگان پیرامون نظام روابط خانوادگی سرخپوستان آمریکا که بنا بر اصول مادر شاهی بنا شده است نیز با گزارشات باخ ئوفن تطبیق می کند و به اعتقاد وی صرفا" بشرطی قادر خواهیم بود به فرهنگ و تمدن عالیتری دست یابیم که اصول " آزادی، برابری، برادری" ماقبل تاریخ را در سطح بالاتری تکرار کنیم. بهر حال نظرات باخ ئوفن و مورگان در مورد مادر شاهی یا با مخالفت آنترو پولوژیست ها روبرو شده و یا اصولا" مورد توجه واقع نشده است. شدت مخالفت و ضدیتی که علیه نظریه مادر شاهی بعمل آمده این شک را بوجود می آورد که شاید انتقاد های ایراد شده کاملا" هم از تعصب عاطفی بدور نباشد، تعصبی که به علت مغایر بودن افکار و احساسات مادر شاهی با فرهنگ کنونی و پدر شاهی ما بوجود آمده است. شکی نیست که انتقادات و اعتراضات زیادی می توان به نظریه مادر شاهی وارد کرد ولی بهر حال تز باخ ئوفن مبنی بر این که قبل از ظهور تمدن پدر شاهی در یونان صفحات قدیمی تری از مذهب مادر شاهی وجود داشته است توسط خود او کاملا" به اثبات رسیده است.

حال که با نظریه باخ ئوفن آشنا شدیم میتوان مجددا" بطور دقیق تر موضوع محتوای اصلی اسطوره سه گانه سوفوکلس راکه تضاد و دشمنی بین پدر و پسر است و این تضاد مربوط به مخالفت نمایندگان شکست خورده نظام مادر شاهی با نظام غالب پدر شاهی است مورد بررسی قرار داد.

در " اودیپ پادشاه" بجز چند نکته دلیل واضح و مستقیمی در تائید نظریه فوق الذکر وجود ندارد ولی در سایر نسخی که از اسطوره اودیپ در یونان قدیم وجود داشته و سوفوکلس برای تصنیف تراژدی خود از آنها ستفاده کرده است، دلایل مهمی در این زمینه موجود است. در نسخه های قدیمی وجود قهرمان داستان به کرات با قبیله الاهگان زمینی که نماینده مذهب مادر شاهی هستند مربوط می شود ودر همه این نسخ چه آنها که در باره کودکی اودیپ هستند و چه آنها که مرگ اورا توصیف کرده اند، می توان آثاری از این ارتباط پیدا کرد. مثلا" در شهر " اتئو نوس" تنها شهر منطقه "بوی ئوتیا" که دارای معبدی از اودیپ می باشد و احتمالا" همه اسطوره سوفوکلس از همانجا سرچشمه گرفته است معبدی نیز از دیمتر الهه زمین وجود دارد. در آرامگاه ابدی اودیپ یعنی کولونوس نیز که در نزدیکی آتن واقع شده معبد کهنه ای از دیمتر وارینوس وجوددارد که احتمالا" قبل از پیدایش اسطوره اودیپ ساخته شده است. برخورد اودیپ با ابوالهول نیز رابطه وی را با اصول مادر شاهی نشان می دهد.





برگرفته از:
۱- زبان از یاد رفته : اریش فروم
۲- اسطوره یونانی: ماریلنا کارا بته آ






سامان
تابستان ۲۰۱۰- هلند



 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست