نه پند میگیرند نه ملال!
همن سیدی
•
صدای نسل تازه اقلیتها را نمیشنوند که فریاد میزنند: با انچه از شاه شنیدهایم، با انچه از اخوند دیدهایم با انچه از اینده تجسم کردهایم، حاشا اگر زیر پرچم ایران بمانیم، و پند نمیگیرند که باز، مشتاقان یافتن راهحل را تجزیهطلب ننامند، دلسوزانی که هم فریاد نسل نو را شنیدهاند هم خطر توطئه های خارج را درک کردهاند. ترکیه و روسیه چهکار از دستشان ساختهاست اگر خود در داخل یکسان و برابر باشیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۴ مهر ۱٣٨۹ -
۶ اکتبر ۲۰۱۰
زود است که از گفتگو ناامیدشویم اما شماری نیز انگار واقعا گفتگوناپذیرند. دنیایی برای خود ساختهاند و اندیشههایی، و همین است که هست! اگر هم بحثی را شروع کنند باید در چهارچوب همان "همین است که هست" بماند. نتایج بحثها هم باید به همان "همین است که هست" ختم شود. تحقیق و مکاشفهشان، از بازی کردن با اعداد فراتر نمیرود. به درستی میگویند تنها ۲۵ کشور دنیا فدراتیو است، اصلا هم ملال نمیشوند اگر بدانند تنها ۲ کشور از ان ۲۵، یک چهارم مردم جهانند! پندمان میدهند که امریکا چرا میتواند فدرال باشد: چون ریشهای ندارد،چون هر چه هست مهاجر است وتنها چند صدسال قدمت، اما به روی خود نمیاورند کمی انسوتر ایران، کشوری که جشن ۵هزار سال تمدنش در جریان است، فدراتیوی است که بزرگترین دموکراسی عالم هم لقب گرفته است. ملال نمیشوند اگر همه بدانند که دهها کشور جهان، اصولا مشکلی در مورد تمرکز یا اقلیتها ندارند تا نیازی به چنین سیستمی داشته باشند.
پند نمیگیرند از حاکمانی که با علوم انسانی درافتادند تا جهول انسانی خود را قالب کنند و نتوانستند. باز به سخره علوم میپردازند. جدیدا، شماری علوم انسانی را از نوع اخوندپسندش میخواهند، شماری هم، مرکزپسند، ان هم به بهانه واقعگرائی! باز از جنگی که در پیش است هشدارمان میدهند، تو گوئی که همه قبلیها بر دوش انها بوده! از جنگ چالدران تا جنگ عراق جان و مال انهائی بیشتر تهدید شده که همیشه هم بیشتر متهم بودهاند! اصفهان و تهران با اسلامبول و بغداد سر ناسازگاری میداشتند، مردمانی در میان انها، له و لورده میشدند. درهمین جنگ اخیر، ملال نمیشدند اگر ٨ سال دیگر هم در خوزستان و لرستان و کردستان و اذربایجان خون موج میزد، اما تا چند موشک به تهران خورد ، هول شدند و اسیمهسر جام مشهور را سرکشیدند، همانها، شیمیائیشدن کردستان را در هر دو سوی مرز تاب اورده بودند، البته در خانههایشان در تهران و جماران!
هر بار بهانهای برای شرایط ویژه، برای پایمال کردن حقوق، برای زیر پا نهادن کرامت انسانها : ۵۰ سال خطر کمونیزم را بهانه کرده بودند تا هر فریادی را در گلو خفه کنند، ٣۰ سال هم امریکای جهانخوار را و اکنون هم، بنای دیکتاتوری دیگری را بر تهدید ترکیه و روسیه میریزند. پند هم نمیگیرند از کسانی که ننگ ایستادن در کنار ارتجاع را خریدند، از ایستادن در کنار احمدینژاد نفرتانگیز! سخن میگویند، البته تنها در حالت ناچاری و از سر "میهن پرستی!" ملال هم نمیشوند اگر بدانیم تاکنون هیچ سابقهای از ایستادن در کنار هیچ حزب و سازمان مبارزی ندارند، حتی از سر ناچاری و به مناسبت میهنندوستی!
درد گرانی است، صدای نسل تازه اقلیتها را نمیشنوند که فریاد میزنند: با انچه از شاه شنیدهایم، با انچه از اخوند دیدهایم با انچه از اینده تجسم کردهایم، حاشا اگر زیر پرچم ایران بمانیم، و پند نمیگیرند که باز، مشتاقان یافتن راهحل را تجزیهطلب ننامند، دلسوزانی که هم فریاد نسل نو را شنیدهاند هم خطر توطئه های خارج را درک کردهاند. ترکیه و روسیه چهکار از دستشان ساختهاست اگر خود در داخل یکسان و برابر باشیم.
سیر تحولشان هم بسیار جالب است، اکنون دیگر زبان را گویش نمیخوانند، اقلیتها باید ممنون باشند،البته درست به مانند ان زمان که گویش را فاکتوری در هویت نمیدانستند، امروز، زبان را فاکتوری قابل نمیدانند، زبان محلی ، چیزی در مایههای پنیر محلی یا تخممرغ محلی! در این عرصه، این بزرگترین تغییری است که زحمت ان را کشیدهاند. ان هم پس از انکه ان گویش! رسما در قانون اساسی کشوری به رسمیت شناخته شد، صدها رسانه به همان گویش! دایر شد، هزارها دانشجو از دانشگاههائی با همان گویش! فارغالتحصیل شد و ان وقت مکاشفه به عمل امد که دیگر باید از میان تابلوی " یک ملت ، یک زبان ، یک کشور" ، یک زبانش را پائین بکشند.
همه افتخارشان این است در محافل حزبیشان باد در غبغب کنند که: دیدید کوتاه نیامدیم؟، برش "همین است که هست" را کیف کردید؟ پند نمیگیرند از تجارب حزب قبلیشان، همان که قرار بود یگانه حزب باشد و مملکتی را به اوج رساند، همان که برای هواداران، میلیونها کارت عضویت و برای مخالفان، شماری پاسپورت خروج از کشور چاپ کرده بود و همه دیدیم "همان شد که شد"! پند نمیگیرند از همه انها که دست پیش گرفتند، اما عاقبت، از پس افتادند. امروز فدرالیسم را اصلا قابل بحث نمیدانند و ملال نمیشوند اگر نسل بعدیشان همین فدرالیسم را از اقلیتها خواهش کنند. اگر ان هم، همان نوشداروی مشهور نشده باشد.
تاریخ این سرزمین همواره پر بوده از مسائل عمدهای که ما را از مسائل اصلیمان باز داشته، یعنی همواره میبایست به مسائلی پردازیم که اصلی نبوده اما انقدر عمده بودهاند که اصلیها را بپوشانند، همیشه درگیر مشکلاتی بودهایم که سالها پیشتر، تجاربش، عواقبش، چارههایش در جاهای دیگر یافته شده اند و پی کارشان رفتهاند ،اما ما انگار عهد کردهایم تا ابد مشغولشان باشیم و چنان عمدهشان کنیم که تصور شود خود اصلیها هستند. هزار و یک کار نکرده و راه نرفته در پیش داریم اما هنوز ...
انچه شرط بلاغ بود گفته شد، اما انگار نه پندی در کار است و نه ملالی!
هێمن سیدی
|