یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شیدایی


یوسف صدیق (گیلراد)


• هرگز در خواب‌هایت نبوده‌ام.
هرگز در گستره‌ی مرواریدهایت دریا نشده‌ام.
مانده‌ام اما، که چه نزدیکم به تو. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ مهر ۱٣٨۹ -  ۹ اکتبر ۲۰۱۰


 
هرگز در خواب‌هایت نبوده‌ام.
هرگز در گستره‌ی مرواریدهایت دریا نشده‌ام.
مانده‌ام اما، که چه نزدیکم به تو.
مثل بهار و بنفشه. مثل کتاب و کلمه.
مثل پاییز و برگ. مثل سکوت و سنگ.
بگذار بنویسم: شیدای پستانهایت شده‌ام؛
بی‌ آنکه بوسیده باشم‌شان با ذره ذره ی جانم
و سجده‌گاه من شده باشند.
می‌ دانم، می‌ دانم. " دیوانگی‌ست این." خواهی گفت.
اما چه جای شگفتی . مگر نه‌ آنکه نوشتی:
طعم شعر می‌‌دهند و    بوی بهار- نارنج ؟
مگر نه‌ آنکه زنانگی‌ات را در زیبایی‌هاشان سرودی‌؟
من نیز دیوانگی‌هایم را می‌‌سرایم.
تابوهایم را به تابوت‌ها می‌‌سپارم. راز‌هایم را می‌‌گشایم.
گاهی‌ گشودن رازها ، یعنی‌ دریچه‌های تبسم به سوی نور و رهایی.
بیا و مرا به خواب‌هایت ببر، ای خوب!
به شیدایی‌هایت. به شعر‌هایت. به بهار و به نارنج‌ات.
*         *       *
تنهایی‌ جغرافیای غریبی‌ست که نیمه‌ی بیدارت را پژمرده می‌‌کند.
باید به ازدحام عاطفه‌هایت کوچ کنم
و آغاز و پایانم را به پستانهای شکفته‌ات بسپارم.
بخند. بخند و بگو "دیوانگی‌است این."
من اما، همین روز‌ها کیسه خوابم را در واژه‌هایت پهن می‌‌کنم.

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست