یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ مهر ۱٣٨۹ -  ۹ اکتبر ۲۰۱۰


«ایران ۱۴۰۴»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛ مقام معظم رهبری در جمع نخبگان جوان نوید دادند که ایران قبل از سال ۱۴۰۴ - سال پایان چشم انداز بیست ساله - به رتبه اول علمی منطقه می‌رسد.
توجه معظم له به علم و فناوری و تکریم وتعظیم نخبگان علمی و نیز سرمایه گذاری دولت در عرصه علم و فناوری امیدواری‌هایی به وجود آورده که ان‌شاء‌الله زودتر از سال ۱۴۰۴ ایران در مقام اول علمی منطقه بایستد. از هم اکنون در بسیاری از رشته‌های علمی از جمله هوا فضا و نیز فناوری‌های نوین هسته‌ای، ایران نه تنها در مقام اول منطقه بلکه یکی از چند کشور نادر جهان در عرصه‌های یاد شده است.
اکنون به حول و قوه الهی در قلمرو پیشرفتهای علمی یک چرخه و منظومه به هم پیوسته در حال شکل گیری است . مقام معظم رهبری در این دیدار تاکید فرمودند؛ به این مهم باید شتاب داد تا یک جریان عام و پایان ناپذیر از پیشرفت علم و فناوری در همه عرصه‌ها پدید آید . دهه چهارم انقلاب همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند ؛ دهه پیشرفت ، خدمت و عدالت است.
بدون شک پیشرفت کشور در سایه خدمت مسئولان نظام به مردم منجر به بسط عدالت در جامعه می‌شود.
اصولگرایانی که در انتخابات متعدد مورد اقبال مردم قرار گرفته‌اند در مسیر گفتمان رهبری معظم انقلاب حرکت می‌کنند. دشمن بویژه آمریکا و استکبار جهانی در مقابل گفتمان پیشرفت ، خدمت و عدالت یک ضد گفتمان به نام گفتمان آشوب ، اغتشاش و براندازی راه انداخته‌ است. اوج ظهور این گفتمان در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بود اما استراتژیست‌های دوم خردادی مقدمات آن را دوسال قبل از این واقعه در پیوند با ضد انقلاب خارجی طراحی کرده بودند.
آنها با آنکه می‌دانستند در ایران اپوزیسیون قدرتمندی وجود ندارد، تمایلات سکولاریستی بین نخبگان عمیق نیست ، رویکرد مثبتی نسبت به آمریکا در میان مردم وجود ندارد و دولت مشروعیت خود را حفظ کرده اما براندازی و آشوب را کلید زدند به دو دلیل؛
۱- آمریکا و اروپا مصمم به برخورد با ملت ایران و به تبع آن با دولت ایران بودند
۲- ژنرالهای افراطی در اقطاب اپوزیسیون داخلی و خارجی روی گفتمان آشوب و براندازی توافق کرده‌ بودند.
آنها معتقد بودند اگر براندازی نشد حداقل آشوب و اغتشاش را کلید بزنیم. تمامی این تحرکات برای آن بود که فکر مردم و مسئولان را از پیشرفت کشور به بیراهه‌‌ای منحرف کنند که سالها مشغول آن شوند اما خوشبختانه بصیرت مردم و هوشمندی رهبری، آب سردی بر آتش فتنه شد.امروز ملت ما در سایه تعهد و ایمان نخبگان به سرعت در بزرگراههای ترقی و پیشرفت در حرکت هستند.
آنچه امروز در نگاه و احساس مردم نسبت به سران فتنه وجود دارد یک نفرت عمومی است چرا که آنها می‌خواهند به دستور آمریکا کشور را عقب نگه دارند مردم می‌خواهند آثار پیشرفت‌های علمی را در قلمرو اقتصادی و بهبود وضعیت اجتماعی حس کنند. اما جریان فتنه همچنان برهمگرایی با دشمن اصرار دارد. مردم و نخبگان که هر روز با دیو جهل، سیاهی وستم روبه‌رو هستند خنجر خیانتکاران و جنایتکاران اهل فتنه را نیز در پشت خود حس می‌کنند.
درد زخم این خنجر باعث می‌شود که ما همیشه بیدار و آماده باشیم. آنها به تحریم ها دل‌بسته‌اند. آنها پروژه‌های بزرگ و جراحی های عمیق اقتصادی مثل هدفمند کردن یارانه‌ها را به دیده اخلال در نظام اقتصادی کشور می‌نگرند و حتی از مسئله ساده‌ای به نام مالیات بر ارزش افزوده غائله درست می‌کنند و با مافیای اقتصادی همگرایی نشان می‌دهند. همانهایی که روزی می‌گفتند؛ " از اردوگاه اصلاحات صدای دشمن به گوش می‌رسد"، امروز با همان صدا ، همصدایی می‌کنند و آدرس غلط در خصوص مصداق " فتنه" و "فتنه گران" می‌دهند .
با کسانی که به جرم اغتشاش و آشوب و همگرایی با دشمن و براندازی در بند قانون و عدالت هستند همدردی نشان می‌دهند اما ملت ما بویژه نخبگان در رسیدن به قله‌های عظمت و عزت و پیشرفت، لحظه ای درنگ نخواهند کرد. در تاریخ ایران از کسانی که در این راه اخلال می‌کنند به بدنامی یاد خواهد شد.

مردم سالاری:نامه به پاپ با کدام استراتژی؟
«نامه به پاپ با کدام استراتژی؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته نامه رئیس جمهور به پاپ رهبر کاتولیک های جهان در صدر اخبار ریز و درشت جایگاهی ویژه یافت. از یک طرف برای نگارنده که هویتی ارتباطی دارد، ظرایف ارتباطی این نامه قابل تحسین بود، چرا که در علم و فن ارتباطات می گویند برای یک ارتباط اثر بخش ارتباط را با انتقاد، شکایت و محکوم کردن آغاز نکنید بلکه در کنار طرف ارتباط قرار بگیرید و با او حرکت مشترکی را در عمل و نظرآغاز کنید و سپس پیام و خواسته خود را طرح کنید و این نامه از چنین ویژگی ای برخوردار بود.
از طرف دیگر محتوای نامه بود که دو محور اصلی را نشانه گرفته بود، محور اول تشکر از رهبر کاتولیک های جهان در محکوم کردن توطئه اهانت به قرآن کریم از طرف یک کلیسا در فلوریدای آمریکا، که اقدامی به جا، حتی قدری دیر هم بود ولی به مصداق ضرب المثل: ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است، قابل تقدیر است، گر چه در این مورد هم حقیر نکته ای دارم که به منظور حفظ انسجام مطلبم در پایان نوشته به آن اشاره می کنم.
محور دوم که بخش اعظم نامه کوتاه رئیس جمهور احمدی نژاد به رهبر کاتولیک های جهان را تشکیل می داد ، دعوت از ایشان   و اعلام آمادگی نظام اسلامی ایران به «مساعی مشترک در جهت تغییر ساختار ظالمانه حاکم بر جهان» و پیشنهادی با این شرح: «حل معضلات مبتلابه جوامع بشری همچون هتک حرمت ادیان و پیامبران الهی، اشاعه دین گریزی و اسلام هراسی و تزلزل نهاد مقدس خانواده از جمله موضوعات مهمی است برای رایزنی و تعامل سازنده با مقر مقدس».
یکی از مبانی مهم حکومت که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان محکم ترین پیمان مشترک و مبنای وحدت ملی به آن تکیه شده است، ارکان نظام و تفکیک وظایف است، تاکید مکرر امام راحل (ره ) و مقام معظم رهبری و نهادهای حقوقی دیده شده در قانون اساسی و قوانین موضوعه توجه به تفکیک مسئولیت ها و وظایف است بطوری که وظایف با هم خلط نشوند و نقاط اختلاف و برخورد ارکان تشخیص داده شوند و همگان مقید به این مهم باشند و مرز وظایف و مسئولیت ها را حفظ نمایند.
در تاریخ مهمترین نمونه این نوع مساعی در حل معضلات جهان در جریان جنگ های صلیبی که چند قرن طول کشید قابل ملاحظه است، که در آن سالها کشیش گریگوری، رهبران مسلمانها و سایر ادیان الهی را دعوت کرد تا در ترویج دستورات الهی و کشت آنها در اذهان پیروان ادیان اهتمام ورزند تا با تکیه بر تعالیم آسمانی، جوامع به آرامش و استقرار دست یابند و این اقدام مفید نیز واقع شد، به طوری که تاریخ یکی از عوامل موثر در اتمام جنگ های خانمانسوز صلیبی را همین اقدام ثبت می نماید.
نکته ای می خواهم به آن اشاره کنم این است که اگر هر یک از قوا خود را به تنهایی معادل نظام بداند و مواضعی را که شان و جایگاه آن وفق قانون اساسی فرا قوه ای است و در صورت لزوم باید توسط رهبری هدایت شود بخواهند در یک قوه مستقر نمایند، درست است یا نه؟ راه درستی طی می شود؟ آیا تعرض به جایگاه های والای نظام نیست؟ ممکن است این تعبیر شود که واتیکان به مثابه یک کشور است و در جمهوری اسلامی ایران و بسیاری از کشورها سفارت خانه دارد و پاپ رئیس دولت این کشور تلقی می شود و ارتباطاتی از این نوع ارتباطاتی هم عرض، هم ارز، هم سطح و هم پایه است. اگر این را بپذیریم، نباید از ورود پاپ به یک ناهنجاری در کلیسای فلوریدا در آمریکا تقدیر کنیم.
تقدیر و تشکر از ورود پاپ به مسئله ای که در یک کلیسا در یک ایالت آمریکا واقع شده است، مبین این معناست که شان اورا به عنوان رهبر کاتولیک های جهان به رسمیت می شناسیم، بنابراین همتای رئیس یکی از قوا نمی تواند قرار گیرد و تداوم چنین تداخل هایی نمی تواند پیامدهای موثری داشته باشد. باشد که مورد توجه تحلیل گران علم سیاست قرار گیرد.
نکته ای که قول دادم در پایان به آن اشاره کنم، بی توجهی به تکنیک های تبلیغات است، اتفاقاتی از این نوع، یعنی محکوم کردن اهانت به قرآن کریم توسط شخصیت اول اعتقادی دنیای مسیحیت، یک ظرفیت تبلیغی است، چرا آنرا به یک جریان سپاس و شکرگزاری و حضور در کلیساها و ابلاغ تشکر از آن طریق تبدیل نکردیم. اهمیت این روش از اهمیت حضور معترضین مقابل سفارت سوئیس حافظ منافع آمریکا در ایران، اگر بیشتر نبود، که بود، به طور قطع هم عرض آن اقدام به حساب میآمد.
وزارت امور خارجه، نهادهای مدنی، احزاب سیاسی و شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، حوزه های علمیه و... مشاورین تبلیغاتی خود را تقویت کنند، چرا که تبلیغات امروز یک علم است و آموختنی است.

کیهان:سبد آرزوها!
«سبد آرزوها !»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛گام نهادن در یک فرایند جدید مذاکراتی با غرب -که احتمالا به زودی رخ خواهد داد- بدون مطالعه دقیق تجربه گذشته و استخراج درس های کلیدی آن، دارای مخاطرات بزرگی است. اگر فرض کنیم ایران مذاکره را برای مذاکره نمی خواهد، که دقیقا همینطور است به این دلیل که ایران استراتژی خود را «دست یابی به راه حل» قرار داده نه «خرید زمان»، آن وقت درس آموختن از گذشته اهمیتی صدچندان پیدا می کند چرا که تجربه ۷ سال مذاکره هسته ای به خوبی نشان داده برخی از طرف های مذاکراتی ایران اصلا نمی خواهند مسئله حل شود و برخی دیگر راه حلی برای آن در نظر می گیرند که معنایی جز پاک شدن صورت مسئله ندارد.
به طو رمشخص آمریکایی ها در پی آن هستند که انتهای مذاکرات با ایران ایجاد رویه ای جدید در مناسبات بین المللی باشد که با نفی تمامی معانی صلح آمیز غنی سازی اورانیوم، آن را صرفا به مثابه «بخشی از مسیر سلاح» تعریف و لذا ممنوع می کند. در نتیجه، برای آمریکا تا زمانی که توان تحمیل چنین موضوعی را به ایران ندارد، بهترین حالت آن است که مذاکرات را آنقدر کش بدهد تا شاید امکان آنچه می خواهد فراهم شود. مورد دیگر مربوط به روس هاست.
رویه روس ها در ۵ سال گذشته -از سال ۲۰۰۶ به این سو- همواره این بود که تلاش کند هیچ کدام از دو طرف (ایران و آمریکا) برنده نباشند. خاصیت این وضعیت برای روس ها این است که می توانند به چانه زنی با هر دو طرف بپردازند و از هر دو طرف بابت انعطاف هایی که به خرج می دهند -یا نمی دهند- امتیاز مطالبه کنند. به این ترتیب، روس ها هم درکش پیدا کردن موضوع نفع دارند و تا همین جا توانسته اند از طریق «بازی در گسل های مذاکراتی» برخی از مهم ترین مسائل خود را با غرب را اگر نگوییم حل کنند، لااقل مسکوت بگذارند.
تحت این شرایط و تا زمانی که موقعیت طرفین به طور راهبردی تغییر نکند، انتظار دست یابی به راه حل و متقاعد شدن همه بازیگران به اینکه این بازی دیگر تمام شده، کار آسانی نخواهد بود. با این حال به نظر می رسد نشانه هایی هست که تغییراتی در این روند طولانی در حال وقوع است.
پس از حوادث سال ٨٨ در ایران، آمریکا، چنانکه پیش از این به تفصیل گفته ایم، راهبرد «ترکیب گزینه ها» را در مقابل ایران در پیش گرفت. پیش فرض این راهبرد آن است که ۱- هیچ راهبرد تک گزینه ای قادر به تاثیر بر ایران، آنطور که غرب می خواهد، نیست. معنی این جمله آن است که آمریکا پذیرفته ایران نیرومندتر از آن است که بتوان محاسبات استراتژیک آن را صرفا با اعمال -ولو قدرتمند- یک گزینه مانند تحریم یا ایجاد ناآرامی داخلی در کوتاه مدت تغییر داد. ۲- پیش فرض دوم آن است که غرب احساس می کند در موقعیتی است که گزینه های مختلفی علیه ایران در اختیار دارد یا به عبارت بهتر سبد گزینه های آن خالی نیست.
تحت این شرایط، آمریکایی ها به این تحلیل رسیدند که بهتر است به جای استفاده از یکی از این گزینه ها، ترکیبی از همه آنها را با هم به کار بگیرند. کدهایی وجود دارد که نشان می دهد نتیجه تیم مسئول پرونده ایران در دولت اوباما به این تحلیل رسید که در پیش گرفتن یک استراتژی ترکیبی می تواند اولا باعث شود که گزینه های مختلف همدیگر را تقویت کرده و بر تاثیر یکدیگر بیفزایند و ثانیا تنها در صورتی که چند اهرم فشار همزمان بر ایران فشار بیاورد، این احتمال وجود دارد که ایران بازنگری در محاسبات خود راجع به برنامه های هسته ای و منطقه ای اش را آغاز کند!
کل آنچه را که از بهار ٨٨ به این طرف در محیط امنیت ملی ایران بویژه در بحث هسته ای رخ داده می توان با این مدل توصیف کرد. ابتدا با استفاده از روش های رسانه ای، اطلاعاتی و مالی فتنه ای سیاسی در داخل ایران ایجاد شد، بعد ابزارهای سیاسی، اطلاعاتی، مالی و دیپلماتیک به کار گرفته شد تا این فتنه در زمانی کوتاه هر چه نیرومندتر شود. به محض اینکه سرویس های اطلاعاتی غربی به این نتیجه رسیدند فتنه داخلی در ایران برای تیره کردن روابط مردم با نظام در ایران بی تاثیر بوده است، اعمال تحریم های جدید در دستور کار قرار گفت.
درست است که غربی ها همواره با ریاکاری و حتی باید گفت بی چشم و رویی ادعا کرده اند که در تحریم ها نظام را هدف گرفته اند نه مردم را، با این حال نگاهی ساده به محتوای تحریم ها نشان می دهدکه هدف اصلی مردم ایران بوده اند. این البته عجیب هم نیست چرا که آمریکا یی ها و صهیونیست ها تا امروز هم بارها گفته اند مشکل اصلی در ایران مردم ایران هستند و همه انرژی که در پس استراتژی مقاومت نظام جمهوری اسلامی وجود دارد از ایمانی نشأت می گیرد که در جان های تک تک مردم جای گرفته است. فتنه٨٨ در آغاز این توهم را برای غرب بوجود آورد که توان تدبیر متقابل نظام و انگیزه مقاومت مردم ایران در مقابل فشار خارجی همزمان کاهش پیدا کرده است.
به تعبیر یکی از استراتژیست های صهیونیست در کنفرانس سال گذشته هرتزلیا، غرب به این نتیجه رسیده بود که «نظام در ایران درست تصمیم نمی گیرد، مردم هم درست عمل نمی کنند». این نوع نگاه به وضع داخلی ایران، باعث شد غربی ها در کنار گزینه ایجاد ناآرامی در داخل ایران، گزینه تحریم را هم وارد صحنه کنند.
تیم امنیت ملی اوباما تصور می کرد اگر تحریم ها در زمان مناسب اعمال شود و محتوای آن هم زندگی روزمره مردم را هدف گرفته باشد، آن وقت ترکیب دو گزینه تحریم و ناآرامی داخلی -که انتظار داشتند اولی دومی را هم تقویت کند- به همراه تشدید دو گزینه عملیات اطلاعاتی و رسانه ای، می تواند وضعیتی در داخل ایران بوجود بیاورد که یا کنترل به طور کامل از دست نظام خارج شود و یا اینکه لااقل اوضاع آنقدر به هم بریزد که که ایران برای جمع و جور کردن حاضر به واگذار کردن امتیازهایی در پرونده های هسته ای و منطقه ای باشد.
علت اینکه بنیامین نتانیاهو دوست اسراییلی سران فتنه، آن همه اصرار می کرد که «اگر الان وقت تحریم نیست، پس کی وقت تحریم است» (؟!) دقیقا همین بود که اسراییلی ها فکر می کردند دوستان داخلی شان در ایران فرصتی طلایی بوجود آورده اند که به هیچ قیمتی نباید آن را از دست داد. گزینه بعدی که با صحنه گردانی اسراییل و بازی البته نه چندان ماهرانه آمریکایی ها به این فرایند تزریق شد، تهدید به حمله نظامی بود که تقریبا به یک باره از جانب برخی آمریکایی ها آغاز شد.
برای کسانی در داخل ایران که کل این وقایع را از یک منظر راهبردی رصد و تحلیل می کردند، وارد شدن این گزینه جدید به صحنه اصلا غیر منتظره نبود؛ بلکه باید گفت آن را پیش بینی هم کرده بودند. اسراییلی ها از مدت ها قبل گفته بودند که ترکیب ۴ گزینه تحریم، ناآرامی داخلی، عملیات رسانه ای و عملیات اطلاعاتی بدون روی میز بودن یک «تهدید نظامی» قادر به تحت تاثیر قرار دادن ایران نخواهد بود.
تعبیر اوزی آراد مشاور امنیت ملی اسراییل این است که ایران تنها زمانی که تصور کند گزینه های فعلی ممکن است منجر به بالفعل شدن یک گزینه نظامی شود، ممکن است از این گزینه ها تاثیر بپذیرد! اکنون ظاهرا نوبت آن رسیده که حلقه آخر این زنجیره به آن متصل شود و آن گزینه مذاکره است. آمریکایی ها از قبل گفته اند این گزینه را زمانی فعال خواهند کرد که احساس کنند ایران آمادگی نشستن پشت میز مذاکره « آنطور که آنها می خواهند» را پیدا کرده باشد. تیم اوباما علی رغم ناکامی های آشکاراصرار دارد به متحدانش بقبولاند که حالا آن زمان فرا رسیده است!
کل این فرایند را باید نه به عنوان مجموعه ای از واقعیات بلکه به عنوان مجموعه ای از آرزوها در نظر گرفت. ما در اینجا استراتژی آمریکا را به شکلی مجمل تصویر کردیم تا فاصله ای که بین طراحی و واقعیت وجود دارد، خود را به خوبی نشان دهد.
آمریکایی ها در ۲ سال گذشته اولا نتوانستند گزینه هایی از آن نوع که توقعش را داشتند ایجاد کنند و مهم تر از آن، در ترکیب این گزینه ها با هم شکست های روشنی خوردند. وقتی تحریم ها اعمال شد، توقع غربی ها این بود که نخبگان و مردم یکپارچه روبروی نظام بایستند و با تحریک امثال موسوی و کروبی ناآرامی های خیابانی دوباره احیا شود. انصافا موسوی و کروبی همه سعی شان را کردند اما تحریم ها به جای اینکه مردم را مقابل نظام قرار دهد اجماع داخلی در ایران در مورد ریشه های آمریکایی سران فتنه را کامل کرد و فرصتی دیگر بوجود آورد تا نظام توانایی های مهار بحران خود را به رخ جهانیان بکشد.
مورد بنزین را در نظر بگیرید. می توان کتاب ها نوشت درباره امیدی که آمریکایی ها و دوستانشان چه امیدهایی به فشار ناشی از تحریم بنزین ایران بسته بودند. در میان طیف های رادیکال ضد ایرانی دراروپا و آمریکا اجماع وجود داشت که تحریم بنزین تنها ابزاری است که در زمانی بسیار کوتاه «مسئله ایران» را «به طور ریشه ای» حل خواهد کرد. اکنون نتیجه پیش چشم همه است. ایران با یک تاکتیک صنعتی، همه بنزین مورد نیاز خود را در داخل تولید می کند در عین حال که واردات بنزین به هیچ وجه صدمه جدی ندیده است.
اکنون آمریکایی ها پای میز می آیند در حالی که همه گزینه های خود را سوزانده اند و به همین دلیل ایران هم تصور می کند که حالا بهترین وقت مذاکره است. واقعا غرب دیگر می خواهد با چه چیزی ایران را تهدید کند؟ آیا گزینه دیگری هم باقی مانده؟ مذاکره، نه آخرین حلقه از یک زنجیره به هم پیوسته بلکه ابزاری از سر ناچاری است که آمریکا تصور می کند می تواند با آن از هم گسیختگی های استراتژی «ترکیب گزینه ها» را رفو کند.

ابتکار:سفری متفاوت به کشوری متفاوت
«سفری متفاوت به کشوری متفاوت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛سفر قریب الوقوع محمود احمدی نژاد به لبنان موجی از حساسیت را در منطقه و جهان بر انگیخته است .هنوز روزهای زیادی از سفر پر سرو صدای ایشان به امریکا نگذشته است، که جریان رسانه ی تمرکز خود را بر پیامد‌های احتمالی سفراحمدی نژاد به لبنان قرار داده اند در این مدت گمانه زنی در محافل خبری منطقه‌ای رو به افزایش است یکبار خبر از قصد اسراییل به منظور ترور رئیس جمهور تیتر می‌شود، لحظه‌ای بعد،خبر قصد احمدی نژاد برای حضور در مرز لبنان و اسراییل و پرتاب نمادین سنگ تیتر می‌شود و همه نشان از اهمیت این سفر به کشوری متفاوت است چرا؟
لبنان به دلیل ساختارهای طایفه‌ای و سیاسی دارای نقش‌های متفاوت منطقه‌ای و جهانی است سالهاست که نیرو‌های منطقه‌ای و بین المللی در درون این کشور به ایفای نقش مشغول هستند و این کشور به هماوردی دو اردوگاه تبدیل شده است لبنان اکنون به عنوان عمق استراتژیک قدرت نرم ایران و آمریکا بحساب می‌آید.
اردوگاه اول شامل امریکا، فرانسه،عربستان، مصر و هم پیمانان آنها می‌باشد این گروه از کشور‌ها بر محور سازش با اسراییل اشتراک نظر دارند. اردوگاه مقابل شامل ایران،سوریه، حزب الله که مقاومت نقطه اشتراک آن هاست می‌باشد .تضاد منافع در اردو گاه‌ها بارها به رویا روی در لبنان منجر شده است گروه کشور‌های حامی خط سازش،جریان ۱۴ مارس را راهبری کرد و تلاش نمود که قتل حریری نخست وزیر مقتول لبنان را به عنوان ابزار فشار بر علیه رقیب به کار گیرد که البته با درایت سید حسن نصر الله به بن بست رسید .پیروزی حزب الله در جنگ سی و سه روزه، ناکامی امریکا در عراق بر موقعیت گروه مقاومت نزد افکار عمومی لبنان افزوده است.
در این میان باز شدن مجدد پرونده مذاکرات صلح، زمان انتخاب شده برای سفر را پر اهمیت کرده است.
ویژگی شخصی دکتر احمدی نژاد در کنار عوامل دیگر باعث اردو کشی سیاسی رسانه‌ای در منطقه گردید بطوریکه کمتر رسانه عربی وجود دارد که این روز‌ها در حوزه‌های تحلیلی، بخشی را به این سفر اختصاص نداده باشد به دلیل حساسیت بیش از حد رسانه‌های جهان بر سفر‌های خارجی دکتر احمدی نژاد و این که ایشان در سفر‌ها بسیار پر کار و انرژیک از فرصت‌ها بهره لازم را می‌برد، توانسته در میدان دیپلماسی عمومی بسیار موفق ظاهر شود.
آنچنان که در سفر اخیر به مجمع عمومی سازمان ملل مشهود بود بر این اساس قابل پیش بینی است که سفر ایشان به لبنان به ناگاه نظام رسانه‌ای جهان را به مدد آورده تا همچنان مواضع و حرف هایش روی آنتن خبری به گوش‌های جهانیان برسد . دیگر کسی نگران سانسور حرفهای رئیس جمهور ایران توسط کمپانی‌های رسانه‌ای نیست .
اگر کشور لبنان چنین حساسیتی هم نداشت و اگر سفر ایشان معمولی و غیر مهم می‌بود اما توجه بیش از حد رسانه‌های جهان به اقدامات ایشان باعث اهمیت فوق العاده سفر گردیده است و البته دست آوردهای مهمی برای تقویت اردوگاه مقاومت به همراه خواهد داشت و جریان سازش بیش از گذشته به انزوا خواهد رفت و امکان اینکه سوریه به موقعیت گذشته برگردد بسیار است.

جمهوری اسلامی:ما و شاخه جدید فراعنه
«ما و شاخه جدید فراعنه»عنوان سصرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛درست همزمان با اظهارات مداخله گرانه و گستاخانه حسنی مبارک رئیس رژیم مصر علیه ایران، خبرهائی از توافق ایران و مصر در زمینه توسعه گردشگری و برقراری خطوط پروازی میان تهران و قاهره منتشر شد که نشان دهنده آشفتگی در سیاست خارجی کشورمان است.
اظهارات گستاخانه و مداخله گرانه حسنی مبارک در روزهای اخیر، بار دیگر نشان داد او نه تنها هیچ تغییری نکرده بلکه در سرسپردگی نسبت به آمریکا و رژیم صهیونیستی و دشمنی با ملت‌های منطقه مصمم‌تر شده است. وی در مصاحبه با نشریه "القوات المسلحه" بر ادامه هم پیمانی با رژیم صهیونیستی تأکید کرد و گفت: "ایران از ما میخواهد قرارداد صلح با اسرائیل را لغو کنیم ولی ما به این قرارداد پای بند هستیم".
وی گفت: مسائلی که در روابط ایران و مصر قرار دارند بیش از نام یک خیابان یا نقاشی دیواری در تهران در تمجید از قاتل رئیس‌جمهور سابق مصر است. بعضی از این مسائل بعد امنیتی دارند و بعضی دیگر مربوط به سیاست‌های ایران در زمینه مخالفت با صلح و میزبانی نیروهای افراطی است... مشکل هم اکنون اینست که رویاروئی درباره برنامه هسته ای ایران، کل منطقه را به لبه پرتگاه می‌برد". مبارک در توجیه موضعگیری مداخله جویانه خود درباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران، تلاش کرد از طریق مقایسه کشورمان با رژیم صهیونیستی بر تبلیغات دروغین غربی‌ها و به ویژه آمریکا و صهیونیست ها، که ایران را متهم به تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی می‌کنند، صحه بگذارد و در همان حال برخورداری رژیم صهیونیستی از سلاح اتمی را توجیه کند. وی گفت: "خاورمیانه نیازی به سلاح هسته‌ای ندارد چه توسط اسرائیل چه توسط ایران. در غیر اینصورت، باب مسابقه تسلیح هسته‌ای با تمام خطرها و تبعات آن در منطقه باز خواهد شد".
در این اظهارات، رئیس رژیم مصر از یکطرف اتهامات آمریکا و صهیونیست‌ها به ایران درخصوص تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای را قطعی دانسته و از طرف دیگر با کنار همدیگر قرار دادن ایران و رژیم صهیونیستی درصدد القاء این نکته برآمده که با توجه به برنامه‌های هسته‌ای ایران، طبیعی است که رژیم صهیونیستی نیز از سلاح هسته‌ای برخوردار باشد. کاملاً پیداست که حسنی مبارک این روزها به بلندگوهای منطقه‌ای آمریکا و صهیونیست‌ها علیه ایران تبدیل شده و درحال انجام یک مأموریت حساب شده در چارچوب سیاست‌های سلطه جویانه غرب در منطقه می‌باشد.
مأموریت حسنی مبارک، علاوه بر تبلیغات علیه ایران، شامل تحقق اهداف آمریکا در فلسطین اشغالی و حمایت همه‌جانبه از رژیم صهیونیستی نیز می‌شود. رئیس رژیم مصر، در تازه‌ترین سخنرانی خود گفته است: "نهایت تلاش خود بکار می‌بریم تا مذاکرات مستقیم میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها به خاطر مسأله شهرک سازی نابود نشود".
جالب است که حتی اروپائی‌ها هم شهرک سازی‌های صهیونیست‌ها را مغایر با تعهدات رژیم صهیونیستی و قوانین بین‌المللی میدانند اما رئیس رژیم مصر آنرا نادیده گرفته و مانع ادامه مذاکرات سازش نمیداند! کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا بعد از سفر اخیر خود به خاورمیانه طی بیانیه‌ای اعلام کرد: "به خاطر عدم پای بندی مقامات رژیم صهیونیستی به توقف شهرک سازی‌ها برای فرصت دادن به پیشرفت مذاکرات متأسف است". وی در این بیانیه افزوده است: "ساخت شهرک‌ها به موجب قانون بین‌المللی اقدامی غیرقانونی است و با تعهد اسرائیل به نقشه راه در تعارض است".
آنچه از اظهارات حسنی مبارک در روزهای اخیر درباره ایران و فلسطین منتشر شده، نشان می‌دهد وی بشدت در پی اجرای یک مأموریت ویژه است که آمریکا و صهیونیست‌ها به او محول کرده‌اند. پاداش انجام این مأموریت نیز ظاهرا اینست که آمریکا و صهیونیست‌ها به حسنی مبارک اجازه می‌دهند بار دیگر در انتخابات ریاست جمهوری مصر شرکت کند و در این مسند باقی بماند. البته این جایزه یک الحاقیه نیزدارد و آن اینست که درصورت زمین گیر شدن حسنی مبارک، فرزند او جمال مبارک میراث‌دار او باشد و حاکمیت ٣۰ ساله خاندان مبارک بر مصر همچنان ادامه یابد تا شاخه جدیدی از فراعنه در این کشور شکل بگیرد.
در این میان، آنچه موجب تأسف است آشفتگی کم نظیری است که بر سیاست خارجی کشور ما به ویژه در زمینه مناسبات با مصر حاکم است. معلوم نیست همزمان با انتشار اظهارات مداخله جویانه حسنی مبارک درباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران و حمایت‌های بی حد و مرز وی از رژیم صهیونیستی علیه منافع ملت فلسطین و تلاش وی برای توجیه برخورداری صهیونیست‌ها از سلاح اتمی، چرا هیأت ایرانی در مصر قرارداد برقراری خطوط هوائی میان تهران و قاهره را امضا می‌کند و اعضای این هیأت به گرمی دست مسئولان مصری را میفشارند و در مناطق گردشگری مصر دور از چشم خبرنگاران مصری و بین‌المللی از آنها به گرمی پذیرائی می‌شود؟ سوال برانگیزتر اینکه درست همزمان با همین رویدادها سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان اعلام می‌کند از سرگیری رابطه با مصر در دستور کار ما قرار ندارد.
اقتضای عرف سیاسی اینست که از کنار همدیگر قرار دادن موضع وزارت امور خارجه و سفر هیأت سازمان میراث فرهنگی به مصر اینگونه نتیجه گیری شود که وزارت امور خارجه از تحولاتی که در مناسبات میان ایران و مصر درحال رخ دادن است اطلاعی ندارد. چنین چیزی البته در شرایط فعلی کشورمان که سیاست خارجی در جای دیگری پخت و پز می‌شود، کاملاً قابل درک است، اما آنچه موجب تأسف و جای سئوال است اینست که با چه هزینه سنگینی قرار است سیاست خارجی کشورمان در چنین مسیرهای غیرکارشناسانه‌ای حرکت کند؟ چرا به گستاخی‌های حسنی مبارک، پاسخی داده نمی‌شود؟ رئیس رژیم قاهره، از بکار بردن تعبیرات "امنیتی" و "هسته‌ای" و "نیروهای افراطی" خواسته‌هائی از ایران دارد که در مقاله‌ای دیگر به آنها خواهیم پرداخت.
درباره خط هوائی تهران - قاهره نیز هر چند جزئیات قرارداد منتشر نشده ولی گفته می‌شود این خط قرار است از مصر تا آمریکا نیز ادامه یابد و مسیر بازگشت نیز "آمریکا - مصر - ایران" باشد. درصورت صحت این خبر، پاسخ این سوالها چه می‌تواند باشد که: آنچه محور خط پروازی "ایران - مصر - آمریکا" را تشکیل می‌دهد چیست؟
مسافران این خط پروازی چه کسانی خواهند بود و در مصر چه هدفی را دنبال خواهند کرد؟ و بالاخره رابطه میان چنین اقدامی با اظهارات اخیر حسنی مبارک که گفته است به قرارداد با اسرائیل (مشخصاً یعنی قرارداد کمپ دیوید) پای بند هستیم با توجه به فرمان امام خمینی که دستور دادند ایران به خاطر همین قرارداد رابطه خود با رژیم صهیونیستی را قطع کند و همینطور مداخله رئیس رژیم مصر در مسائل داخلی ایران و متهم ساختن ایران به تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی، چیست؟
موضع رسمی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، زوال رژیم صهیونیستی است ولی روشی که اکنون از طریق حمایت از فرعون مصر در پیش گرفته شده ما را به عقب نشینی از این سیاست متهم خواهد ساخت. راستی در شکل گیری شاخه جدید فراعنه در مصر موضع ما چیست؟

تهران امروز:باختیم یا بردیم؟
«باختیم یا بردیم؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم آرش راهبر است که در آن می‌خوانید؛زمانی در المپیک ۱۹٨٨ سئول وقتی تیم والیبال آمریکا در اوج جنگ سرد توانست بر شوروی پرستاره غلبه کند و مدال طلا را به چنگ آورد، دیمیتری پلاتونف سرمربی باهوش شوروی در راستای روحیه بخشیدن به احساسات رقیق روس‌ها گفت: «اگر هزار تیم والیبال از شوروی با هزار تیم از آمریکا بازی کند، قطعا ما در ۹۹۹ بازی دیگر برنده میدان خواهیم بود!»
حالا هم عجالتاً معتقدم که اگر ۹۹۹ تیم فوتبال دیگر از برزیل با ۹۹۹ تیم از فوتبال ایران بازی کنند نتیجه بازی چیزی شبیه همین بازی پنج‌شنبه شب می‌شد اما با اجازه شما در بازی تیم‌ملی ایران و برزیل، فوتبال ایران را بازنده و شکست خورده مطلق نمی‌بینم. گرچه برزیلی‌ها به قول خودشان در یک تور جهانی قصد دارند با تیم‌های مختلف بازی کنند و خوش بگذرانند و پولی هم به جیب بزنند اما حداقل در مورد بازی با ایران می‌توان گفت که فوتبال ما به اندازه خودش از این دیدار تاریخی سود و منفعت برد و آثار این بازی را هم تا مدت‌ها در وجود خود حس خواهد کرد.
بازی ایران و برزیل به لحاظ ورزشی یک دیدار مافوق تدارکاتی بود و جدا از مرور مسائل تاکتیکی و تکنیکی، به ارتقای وجهه فوتبال ایران در دنیا کمک شایانی کرد. همین که چند شبکه پرنفوذ و پربیننده عربی مثل الجزیره، دوبی اسپورت و حتی شبکه‌های اروپایی و آمریکایی به انتشار تصاویر این مسابقه همت گماشتند حداقل بخشی از خلأ ناشناختگی فوتبال ایران در دنیا و ناکامی بابت عدم صعود به جام‌جهانی جبران شد.
شکی نیست که بازیکنان تیم‌ملی هم از تنه به تنه شدن با همقطاران برزیلی خود بسیار مشعوف و خرسند شدند و فهمیدند که برزیل، برزیل که می‌گویند یعنی چه؟
این وسط البته بد بیاری ایران بابت مردود اعلام شدن گل سالم محمد غلامی و برخورد شوت جواد نکونام با دیرک دروازه را نمی‌توان نادیده گرفت. اگر تیم‌ملی یک گل و تنها یک گل به برزیل زده بود دیگر عیش هواداران پرشمارش تکمیل می‌شد.
برای تیم‌ملی فوتبال ایران که در مسیر آماده‌سازی برای جام ملت‌های آسیا گام برمی‌دارد و حوصله هوادارانش برای کسب یک عنوان قهرمانی یا حداقل حضور در فینال بیش از پیش سر رفته، این دیدار مثل یک مخدر قوی عمل کرد و طرفداران را برای مدتی به خلسه‌ای دوست داشتنی برد. این فرصت خوبی است برای تیم‌ملی که برای چند روز هم که شده از زیر فشار شدید انتقاد از جانب رسانه‌ها خارج شود و منتقدان را سرگرم بازی دیگری کند.
این وسط اما نمی‌شود از عملکرد شبکه سوم در به هم ریختن اعصاب بیننده بازی به سادگی گذشت. بازی که تمام شد شبکه سوم حدود ۲۰ دقیقه انواع و اقسام تبلیغات را به خورد خلق‌الله داد در حالی‌که در همین مدت در شبکه دوبی اسپورت خلاصه‌ای از بازی و تحلیل فنی آن پخش شد، حمید استیلی و یک کارشناس برزیلی نظرشان را در مورد بازی گفتند و گزارشگر این شبکه با پاتو، روبینیو و کریم باقری گفت‌وگویی کوتاه داشت. آخر تبلیغات تلویزیونی فکر می‌کردم که چندان هم بد نبود که بازی در ابوظبی انجام گرفت وگرنه اگر بازی در تهران بود، موقع خداحافظی کریم بعید نبود چند نفر از مقامات و هواداران سینه چاک فوتبال زیر دست و پا از بین بروند.

ایران:میلاد خواهر نور
«میلاد خواهر نور»عنوان یادداشت روز نامه‌ی ایران به قلم امید معنوی است که در آن می‌خوانید؛از او می‌سرایم که ملیکه بر ارض و سماست و آرام دل پدر و برادرش... از او می‌سرایم که عفت و عصمت، خاکبوس فرش راه اوست...
خوش آمدی بانو! بیا که بر خاک پای تو، عرشیان سجده می‌برند... گلباران مسیر آمدنت تمام کرامت و گدای در پناهت همه کریمان؛ ای کریمه خدا!
دختر خورشید! خوش، قدم می‌نهی بر این تاریکستان دل ما... خواهر ماه! خوش، گام می‌گذاری بر دیدگان منتظر امیدوار چشم به راهان... تولدت مبارک ای لیلئ‌القدر بابا! میلادت غرق نور ای کوثر پربهای امام من! برای روز میلادت، فریاد شعف سر می‌دهم و از تو می‌خوانم و می‌نویسم که اول صبح ذیقعده، همچون آفتابی منور و عالمتاب، خوش درخشیدی... همین نزدیکی‌هایی بانو! همان جا که قبله دل مردم عاشق ماست... همین کناری بانو! کنار جان خسته من... اگر اینجاها نبودی، کجا پناه می‌بردم؟! امروز، اول ماه ذیقعده، ولادت شماست... آغاز دهه کرامت... و شما شروع این بخشیدن خدایی هستی تا ۱۰ روز دیگر که برادر مهربان آسمانی‌ات از راه می‌رسد... و چقدر شما خواهر و برادر، وفادارید!
پیش مردم عاشق ما؛ همین جا ماندید تا ما در سایه‌سار شما نفس بکشیم و دست‌های خالی و دل‌های مشتاق را تقدیم‌تان می‌کنیم... بانوی آئینه‌ها! روزی که قدم بر خانه ۱۱ امام- شهر مقدس قم- نهادی، آنجا را شرف مدینه جدت بخشیدی... همان روز، قرار از ملک رفت و ذکر صلوات بر فلک... بانو! بوی عطر بهشت دارد نفست... چقدر می‌دانم که زائر حریم حرم پاکت، بهشت خدا، نصیبش می‌شود و گاهی به سویت نمی‌آیم و به راهت، سرنمی‌گذارم...! دختر امام... خواهر امام... عمه امام... حالا دیدی؛ آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری؟!
تو، دختر دین، خواهر قرآن، جان طاها و سلاله یاسینی!
تولدت به زمین و آسمان مبارک ای ستاره فروزان عفت و عصمت! یا فاطمه معصومه(س) میلاد ریحانه موسی بن جعفر(ع)، آرامش قلب امام رضا(ع) و عزیز دل امام جواد(ع)، حضرت معصومه(س)، روز دختر و آغاز دهه کرامت، تبریک و تهنیت و شادباش.

سیاست روز:پرده‌هایی که از شفافیت‌های اقتصاد می‌کاهند
«پرده‌هایی که از شفافیت‌های اقتصاد می‌کاهند»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم بیژن کیامنش است که در آن می‌خوانید؛آزاد‌سازی مدیریت شده نرخ ارز که به نوسان برابری نرخ ارز در بازار آزاد انجامید، رویکرد تحولات اقتصادی را به سوی اجرای تدریجی طرح هدفمند شدن یارانه‌ها، آرام آرام کلید زد.
طرح تحول اقتصادی که به صورت ساختاری در سامانه برنامه‌ریزی کشور پیش‌بینی شده است، جامعیت منسجمی به حرکت کلی اقتصاد کشور برای دستیابی به هدف‌های ایران ۱۴۰۴ خواهد بخشید.
به طور کلی اقتصاد ایران به دلیل حضور پررنگ نفت و درآمدهای نفتی، همواره سمت و سوی ویژه‌ای در پیش رو داشته است. بی‌نیازی دولت از مالیات و اتکای شدید دستگاه اجرایی کشور به درآمدهای نفتی، باعث شده است که دولت‌های گذشته، کمتر درصدد شناسایی منابع مالیاتی و طراحی روش‌های نوین برای دریافت مالیات باشند.
بی‌میلی آشکار تمامی دولت‌هایی که در طول نیم قرن اخیر بر سر کار آمده‌اند به درآمدهای مالیاتی، آثار بسیار تعیین‌کننده‌ای بر شکل‌گیری روابط کمتر تعاملی و بیشتر یک سویه، میان دولت و بخش خصوصی شده است. پیامد این رویداد در دیدگاه دو بخش دولتی و خصوصی به یکدیگر همواره نمایان بوده است. از یک سو دولت‌های یک سده اخیر در خرج و مخارج خود، همواره بسیار گشاده دست بوده‌اند به طوری که این گشاده‌دستی باعث ایجاد تورم در اقتصاد کشور شده است. از سوی دیگر بخش خصوصی کشور نیز به خاطر کم‌اعتنایی دستگاه‌های اجرایی به جمع‌آوری سیستمی مالیاتی، همواره گرایش بسیار اندکی به پرداخت مالیات هم‌سنگ دخل و خرج خود داشته است.
بدین ترتیب اقتصاد نفتی در طول دهه‌های اخیر باعث بروز رفتارهای بسیار ویژه از سوی دستگاه‌های اجرایی و نیز بخش خصوصی شده است علاوه بر اینها نداشتن تمایل به حساب و کتاب شفاف و نیز گرایش به پنهان‌کاری در فعالیت‌های تجاری در بخش خصوصی بر ابعاد این موضوع نیز افزوده است.
به هر حال مجموعه این ویژگی‌ها موجب شکل‌گیری نهادهایی در بخش‌های اقتصادی و خصوصی کشور شده است که اساسا از نظارت‌های قانون‌مند پرهیز کرده‌اند.
دولت دهم با شناسایی ویژگی‌های مزمن و متصلب این دست رفتارهای اقتصادی و فرهنگی و نیز ارزیابی دقیق از تاثیرات وسیع این نوع نگرش‌ها در عقب نگاه داشتن اقتصاد ملی، طرح راهبردی تحول اقتصادی را با جامعیت تمام تدوین کرد.
اجرای این طرح که انقلابی در ساختارهای اقتصادی و صنعتی کشور ایجاد خواهد کرد، از طریق باز تعریف رابطه دولت و مردم، به توسعه و گسترش بخش‌خصوصی و مشارکت گسترده‌تر مردم در حوزه‌های اقتصادی همت می‌گمارد.
اما مهمتر از همه اینها پیامدهای روشن طرح تحول اقتصادی را می‌توانیم در اقتصادی شدن تمامی فعالیت‌های دولتی و خصوصی ارزیابی کنیم. حذف یارانه‌ها علاوه بر اینکه از رانت‌های غیرقانونی جلوگیری خواهد کرد بلکه باعث می‌شود که از طریق شفاف‌شدن فعالیت‌ها و نیز واقعی شدن درآمدها وهزینه‌های بخش‌های مختلف اقتصادی در حوزه‌های دولتی و خصوصی، فرصتی وسیع برای جهش اقتصادی و تولیدی در کشور فراهم شود. این رویدادی مهم که به کاهش چشم‌گیر ریسک‌پذیری سرمایه‌گذاری‌ها در کشور می‌انجامد، شرایط جدیدی برای جلب و جذب سرمایه‌های داخلی و خارجی به وجود می‌آورد. اما رسیدن به هدف بزرگ ایران ۱۴۰۴ که با طرح تحول اقتصادی دنبال می‌شود نیازمند یک برنامه مکملی است که این روزها در سطح بسیار محدودی در حال اجراست؛ مالیات بر ارزش افزوده.
اصولا مالیات بر ارزش افزوده اگرچه تاثیر تقریبا صفردرصدی در نوسان هزینه‌ها به ویژه هزینه‌های تمام شده خواهد داشت، اما با اجرای این برنامه اقتصادی، وقوع یک رویداد حتمی است؛ شفافیت فعالیت‌های تجاری صنف‌های مختلف و نظارت‌پذیری مرحله به مرحله از فرآیندهای اقتصادی...
به هرحال با نزدیک شدن به زمان اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها، جنب‌و جوش‌ها بیش از پیش در اقتصاد کشور نمایان می‌شود. جنب‌و‌جوش‌هایی که به صورت آشکار و پنهان تنها به یک نقطه اشاره می‌کنند، آینده و ایران ۱۴۰۴.
آفرینش:حکایت "ما" و "آی تی"
حکایت ما و آی تی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛امروزه تنها ۱۰ درصد ایرانیان، آن هم برای امور بانکی از آی تی استفاده می کنند.واقعیت فوق چندی پیش توسط یکی از کارشناسان این حوزه اعلام شد .واقعیتی که بیش از هر زمانی نشان دهنده وضعیت نامطلوب کشور ما دربهره گیری از این حوزه مهم زندگی دنیای جدید است .
در واقع بر اساس نتایج اجرای پروژه پایش جهانی توانمندی فناوری ۲۰۰۹کشور ما در میان ۷۰ کشور مورد مطالعه رتبه ۶۶ را در زمینه کیفیت سرمایه گذاری در بخش فناوری و رتبه ۴۹ را در بخش زیرساخت توسعه فناوری به دست آورده است. رتبه ای که نشان دهنده وضعیت غیرقابل قبول کشورمان در این حوزه و عقب ماندگی از اهداف برنامه توسعه ای در کشور است در این بین شایان توجه است که اگر قرار است در سال ۱۴۰۴ کشور ایران نقش و جایگاه اول را در منطقه داشته باشدامری که با توجه به وضعیت موجود آی تی در کشور و برای رسیدن به این هدف، کشور باید با نرخ رشدی سالانه حداقل ۵۰ در حرکت باشیم .
در واقع در طی سالهای اخیر سیاست ها و اقدامات نسبتا خوبی در زمینه صنعت آی تی توسط دولت در کشور انجام شده است اما این اقدامات با وجود تلاش ها و صرف بودجه ها با توجه به اهمیت بنیادین این بخش در زندگی امروز و فردای ایرانیان کافی نبوده و نیست در این راستا به نگاه بسیاری، هنوز مسوولان و مدیران دولتی به این باور بنیادین و اساسی نرسیده‌اند که سرمایه گذاری در حوزه آی تی آینده روشنی در انتظار پیشرفت کشور قرار خواهد داد چنانچه نشانه های این رویکرد را می توان در وضعیت دولت الکترونیک، تجارت الکترونیک، بانکداری الکترونیک و...یافت که خود نشانگر عقب ماندگی کشور نه تنها از نظر کیفی، بلکه از نظر کمی در این حوزه است.
آنچه مشخص است سرمایه گذاری و توجه در حوزه ای همچون آی تی بحرانی تر از آن چیزی است که بتوان تصور کرد در این راستا بر نامه ریزان دولتی باید قصد خود را برای توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات با توجه به پیشرفت بیشتر کشورها در این حوزه بکار گرفته و با توجه به جایگاه واقعی صنعت در کشور و نیاز آینده و غیر قابل انکار این حوزه در کشور ضعف زیرساخت های موجود در زمینه فنی و مخابراتی به طور سریع را جبران کرده و در کنار آن با گسترش و توسعه و استفاده از این فن آوری و فرهنگ سازی آن در میان بخش دولتی ,غیر دولتی,مردم وخصوصی از ان به عنوان عاملی برای رفاه وتوسعه افزون در کشور بهره گیرند .
در این راستا قابل توجه است که علت بالاتر بودن رشد اقتصادی قاره افریقا از متوسط رشد کشورهای توسعه یافته استفاده خوب این کشور ها از فناوری اطلاعات است امری که در صورت توجه بیشتر در کشور ما هم می تواند همانند کشور هایی نظیر کره جنوبی، ویتنام، فیلیپین و... محور توسعه قرار گیرد.
      
آرمان:درباره سفر احمدی نژاد به لبنان
«درباره سفر احمدی نژاد به لبنان»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم مسعود ادریسی‌ است که در آن می‌خوانید؛ وضعیت لبنان به خصوص بعد از جریان دادگاه رفیق حریری پیچیده‌تر شده است. مخصوصا بعد از اینکه گفته می‌شود که دادگاه قصد دارد بعضی از افراد حزب الله را به عنوان عامل این کار معرفی کند و این برای حزب الله خط قرمز است و عکس‌العمل‌های سید حسن نصرالله نیز در این زمینه بسیار شدید بوده است. از طرف دیگر در چند روز گذشته سوریه لیستی ٣٣ نفره از مقامات و شخصیت‌ها و بعضا
وزرای لبنانی اعلام کرده و خواستار جلب و محاکمه آنها در سوریه شده است. اینها نشان دهنده این است که در حال حاضر وضعیت لبنان وضعیت بسیار حساسی شده است و در این وضعیت حساس قطعا اسرائیل به دنبال تشدید اختلاف گروه‌های لبنانی است که زیرا در سایه اختلاف بین گروه‌های لبنان است که اسرائیل می‌تواند به خواسته‌هایش در لبنان دست پیدا کند.
با چنین وضعیتی که تشریح شد اگر سفر آقای احمدی‌ن‍ژاد به لبنان ظرف چند روز آینده انجام شود با توجه به این که بعضی از افراد و گروه‌ها در لبنان مثل گروه ۱۴ مارس مخالفت کرده‌اند ، ‌این سفر از حساسیت وی‍ژه‌ای برخوردار شده است. چرا که سیاست جمهوری اسلامی ایران در لبنان همواره بر پایه وحدت و اتحاد ملی بوده است ما همیشه به دنبال این بوده‌ایم که لبنان هم از ثبات برخوردار باشد و هم وحدت ملی در لبنان جاری باشد. چرا که این به نفع مقاومت اسلامی در لبنان است.
اگر همه گروه‌ها و طوائف پشت سر مقاومت باشند طبیعی است که مقاومت بسیار قوت خواهد گرفت و هیچ ضربه‌ای نمی‌تواند آن را از پای در بیاورد. اما اگر این اتحاد در داخل لبنان ضعیف باشد به طور طبیعی روی مقاومت هم اثر خواهد داشت و مقاومت نیز تضعیف خواهد شد.
لذا اگر اهداف این سفر به نحوی باشد و این سفر طوری برنامه‌ریزی شود که بتواند به این وحدت ملی در لبنان کمک کند باید گفت سفر بسیار موفقی خواهد بود اما اگر خدای ناخواسته برنامه ریزی‌ها به شیوه‌ای باشد که این احساس را در لبنان ایجاد کند که ایران می‌خواهد فقط از یک گروه در لبنان حمایت کند، طبیعی است که این هم به ضرر جمهوری اسلامی است و هم به ضرر مقاومت.
لذا برنامه‌های سفر بسیار مهم است. اگر بتوانیم برنامه‌های سفر را به نحوی ترتیب دهیم که همه گروه‌های لبنان از این سفر راضی باشند و موجب اتحاد بیشتر در لبنان شود این برای جمهوری اسلامی ایران یک موفقیت محسوب خواهد شد. از سوی دیگر در روزهای اخیر صهیونیست‌ها تبلیغاتی را به راه انداخته‌اند مبنی بر این که آقای احمدی ن‍ژاد در این سفر می‌خواهد به طور نمادین به طرف اسرائیل سنگ پرتاب کند و غیره. بر اساس این تبلیغات آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها نیز حساس شده‌اند و فکر می‌کنند که این سفر برنامه‌های این چنینی است و برای همین با صدور بیانیه در مورد این سفر هشدار داده‌اند.
من تصور نمی‌کنم که این سفر چنین اهدافی را داشته باشد و برنامه‌ریزی‌های اینچنینی شده باشد. لذا تبلیغات صهیونیست‌ها سفر آقای احمدی ن‍ژاد به لبنان را بسیار حساس کرده است. از این رو باز هم تاکید می‌کنم که برنامه ‌ریزی‌های سفر باید بسیار دقیق و حساب شده و با احتساب مسائل مختلف باشد تا بهانه‌ای به دست صهیونیست‌ها و دیگرانی که مخالف حضور ایران در لبنان هستند داده نشود.
بنابراین همانطور که اشاره شد صهیونیست‌ها به دنبال این هستند که از این سفر به عنوان یک عامل اختلاف در طوایف لبنانی استفاده کنند چرا که سیاست آنها همیشه این بوده که در لبنان و بین گروه‌های لبنانی اختلاف ایجاد کنند تا همه گروه‌های لبنانی پشت سر مقاومت نباشند و از مقاومت حمایت نکنند و مقاومت تنها باشد و تضعیف شود. اگر این گونه شود که بتوانند از این سفر این برداشت را ایجاد کنند که ایران به دنبال این است که یک بخشی از مردم لبنان یعنی شیعیان یا مقاومت را مورد نظر قرار دهد این می‌تواند سبب تشدید اختلافات در لبنان شود و قطعا این امر به ضرر لبنان، مقاومت و جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.

جهان صنعت:هدفمندی و کوپن در کنار هم!
«هدفمندی و کوپن در کنار هم!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه ی جهان صنعت به قلم طهماسب طلایی‌ است که در آن می‌خوانید؛ با وجود آنکه مقرر بود از نیمه دوم سال ٨۹ هدفمندی یارانه‌ها کلید بخورد هنوز که هنوز است زمان دقیق اجرا و چگونگی آن به بهانه سودجویی‌های احتمالی مخفی می‌شود تا مردم نگران‌تر از همیشه به این بیندیشند که چگونه می‌توانند برنامه‌ریزی اقتصادی خود را پیش ببرند زیرا هم‌اکنون با افت ارزش پول ملی ایران در برابر ارزهای جهانی بیشتر از قبل جیب مردم آب رفته و در همین فضا گفته‌های بعضا متفاوت دولتی‌ها برای مردم آزاردهنده شده است.
چراکه یکی از تصمیم‌سازی برای گرانی برق می‌گوید و دیگری از اولویت نداشتن آن. دیگری از افزایش قیمت بنزین تا یک‌هزار تومان می‌گوید و یکی از تدریجی بودن افزایش نرخ!
به هر سو مسوولان از بهبود وضع مردم می‌گویند اما آمارهای بانک مرکزی همین حالا و در یک هفته از گرانی اقلام خوراکی (تا ۲۰ درصد) پیش از هدفمندی یارانه‌ها خبر می‌دهد.
آن سوتر نیز با وجود تاکید ویژه این طرح بر کاهش یارانه‌ها و آزادسازی نرخ‌ها شنیده می‌شود که قرار است نظام کوپنی دوباره برقرار شود تا اهداف اصلی هدفمندی یارانه‌ها زیر علامت سوالی بزرگ قرار گیرد.
در این خصوص باید از مسوولان پرسید که چه قرار است بشود، هدفمندی و نظام کوپنی که کلا یارانه‌ای است قرار است هر دو با هم دنبال شوند؟
راستی اگر بازگشت به روش اقتصادی دهه ۶۰ ایران به واقع کمکی برای هدفمندی یارانه‌هاست پس می‌توان ادعا کرد که دوران مدیریت اقتصادی جنگ آغاز هدفمندی یارانه‌ها بوده نه سال ٨۹.

دنیای اقتصاد:ارزهای جنگ ‌آفرین
«ارزهای جنگ ‌آفرین»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن می‌خوانید؛مدیران دو نهاد پولی جهانی، رهبران سیاسی جهان را از ادامه جنگ‌های تجاری و ارزی بر حذر داشتند. مدیران صندوق‌ بین‌المللی پول و بانک جهانی گفته‌اند رویه‌ای که چین و آمریکا در برابر یکدیگر اتخاذ کرده‌اند، ...
... جهان را به سوی وضعی مشابه رکود بزرگ سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹٣۱ سوق می‌دهد.
معنای ضمنی این هشدار آن است که احتمال جنگ نظامی عالمگیر هم وجود دارد؛ زیرا یکی از دلایلی که برای جنگ‌های جهانی به ویژه جنگ‌جهانی دوم ذکر شده این است که جنگ تعرفه‌ها بین انگلستان و آلمان در آن زمان راه همکاری تجاری را بست و مرزهایی که بر روی کالاها بسته شده بود، به روی گلوله‌ها باز شد.
آمریکا سال‌ها است به چین فشار می‌آورد که از ارزش‌زدایی مصنوعی پول خود (یوآن) دست بردارد؛ اما چین با رد این پیشنهاد، ارزش پول خود را پایین نگه‌می‌دارد تا راه صادرات خود را هموارتر کند. چین نیز متقابلا آمریکا را به انحصار تکنولوژیک متهم می‌کند و خواستار دسترسی آسان‌تر به دانش و تکنولوژی آمریکایی است و آمریکایی‌ها با تکیه بر حقوق معنوی، از چین می‌خواهند برای دسترسی به دانش و تکنولوژی هم هزینه آن را بپردازند و هم به عنوان مقدمه مبادله، نظام سیاسی و اقتصادی خود را اصلاح کنند.
این کشاکش تا یک دهه پیش چندان پرخطر تلقی نمی‌شد؛ زیرا چین از نظر تولید ناخالص داخلی و حجم تجارت خارجی در انتهای صف قدرت‌های اقتصادی جهان بود؛ اما اکنون چین با پشت سرگذاشتن اقتصادهای اروپایی و ژاپن به دومین اقتصاد جهان پس از آمریکا تبدیل شده و تاثیرگذاری آن بر مسائل تجاری، اقتصادی و پولی جهان افزایش یافته است. چینی‌ها با بهره‌گیری از نیروی کار ارزان، کالاهای نامرغوب و البته ارزان تولید می‌کنند و در پهنه وسیعی از جهان حضور تجاری فعالی دارند.
معافیت‌های ترجیحی چین از قواعد و مقررات سازمان جهانی تجارت و پول کم ارزش این کشور هم مزید برعلت شده و میدان بازی را برای بازرگانان دیگر کشورهای جهان تنگ کرده است. در سال‌های اخیر ارزش دلار آمریکا نیز تحت تاثیر تحولات اقتصادی این کشور و احیانا مداخله دولت، رو به کاهش گذاشته و فشار توامان یوآن چین و دلار آمریکا متوجه یورو شده است. این فشار به صورت قهری موجب کاهش صادرات کشورهای حوزه یورو شده و جنگ تجاری دو پایه آمریکا و چین را به جنگ سه پایه آمریکا، چین و اتحادیه اروپا تبدیل کرده است. ماهیت این جنگ سه پایه نیز بر بی‌اعتمادی سه جانبه بین بازیگران آن است.
اروپایی‌ها در عین حال که از رفتار تجاری چین و یوآن ارزان زیان می‌بینند، از مقابله به مثل آمریکا و کاهش ارزش دلار نیز ناخرسندند، زیرا چین و آمریکا در عین منازعه تجاری با یکدیگر، می‌توانند با اتکا به بازارهای داخلی، تا حدودی از فشارها بکاهند، اما بازار محدود کشورهای اروپایی موجب فشار گازانبری دلار و یوآن بر صادرات آنها می‌شود.
احتمال تبدیل شدن جنگ های تجاری و ارزی کنونی به جنگ نظامی، ناچیز و شاید اساسا منتفی باشد؛ اما هزینه اقتصادی این کشاکش زیاد است و بیم آن می‌رود که تلاش‌های جهانی را برای خروج از رکود اقتصادی سال‌های ۱۹۹۷ و ۱۹۹٨ و تکرار آن در سال‌های ۲۰۰٨ و ۲۰۰۹ پرهزینه و کم ‌اثر کند. تحولات اقتصادی ۱۰ سال اخیر نشان داده است که هرگاه دولت‌ها در امور داخلی اقتصاد و تجارت خارجی بیشتر مداخله کرده‌اند، اوضاع بدتر شده است.
در این سال‌ها، چینی‌ها مدام به ارزش‌زدایی از یوآن ادامه داده‌اند و آمریکایی‌ها بر حجم کمک به بنگاه‌های زیان‌ده افزوده‌اند. ترجمان این رفتارها در تجارت خارجی و سیاست خارجی، نوعا منازعه بین دولت‌ها برای کمک به «اقتصاد ملی» بوده است؛ حال آنکه آنچه در عالم واقع رخ داده، خسران بنگاه‌های تولید و توزیع و مصرف‌کنندگان جهان بوده است؛ زیرا «اقتصاد ملی» در جهان امروز چیزی نیست، مگر رضایت توامان تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان و مصرف‌کنندگان. این رضایت ممکن است با خرید و فروش در بازار داخلی تامین شود یا خرید و فروش در بازار جهانی. کالاهایی که امروزه شهروندان کشورها مصرف می‌کنند، ماهیت بین‌المللی دارد و دستکاری دولت‌ها در مسیر تولید و مصرف آنها، نتیجه‌ای ندارد، مگر اختلال در دادوستد داوطلبانه شهروندان جامعه جهانی.

منبع: جام جم آنلاین


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست