داستان یک سرود
سیاوش بیضایی
•
با توجه به این که نگارندهی این مقاله در حقیقت پس از ژان باتیست لومر و زندهیاد بیژن ترقی تنها وارث در قید حیات این اثر هنری است، فکر کردم شاید خاموشی در این شرایط شانه خالی کردن از یک مسئولیت اجتماعی باشد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۰ مهر ۱٣٨۹ -
۱۲ اکتبر ۲۰۱۰
مدتی است در رسانهها درگیریهایی بر سر مالکیت سرود محبوب «ایران جوان» یا «وطنم وطنم» مشاهده میشود که عدم توجه برخی موسیقیگران ایرانی را به حقوق مادی و معنوی یکدیگر به خوبی نشان میدهد.
با توجه به این که نگارندهی این مقاله در حقیقت پس از ژان باتیست لومر و زندهیاد بیژن ترقی تنها وارث در قید حیات این اثر هنری است، فکر کردم شاید خاموشی در این شرایط شانه خالی کردن از یک مسئولیت اجتماعی باشد.
داستان از آنجا آغاز شد که پس از تشکیل ارکستر ملل در سال 1384 که اینجانب بنیانگذار هنری واقعی آن بودهام (از تعیین ترکیب سازها و شمار و چیدمان آنها گرفته تا تعیین قطعهها، نوشتن نخستین آثار کنسرتی برای آن و حتا راهنمایی رهبر ارکستر برای اجرای آنها) به دلیل نبودن «پول!» هیچ آهنگساز دیگری حاضر به همکاری با ارکستر نشد و تمامی کارهای پرداخت و آهنگسازی کل کنسرت 1384 به عهده اینجانب نهاده شد، که تنها به خاطر علاقه شخصی خود و حضور بسیاری از شاگردانم در ارکستر که تنها به خاطر حضور من، بدون دستمزد تا آخرین روزهای تمرین به کار پرداخته و ارکستر را سر پا نگاه داشته بودند پذیرفتم.
موفقیت هنری ارکستر ملل پس از اشتیاق دوستداران موسیقی به ارائه کارهای جدید و موسیقی ارکستری، اصولاً مدیون کارهای من و حضور هنرمندانی چون بهمن رجبی و کیوان ساکت بود.
یکی از این آثار مارش لومر بود که به دلیل ضعف موسیقاییِ آن، پرداخت آن را تنها به دلیل تاریخی بودنش پذیرفتم. آقای سلطانی رهبر ارکستر ملل روزی با یک سی- دی که به گفته خودش از آقای صهبایی گرفته بود نزد من آمد و ادعا کرد که صهبایی آن را برای اجرا در اختیار او گذاشته است و حاوی سرودها و مارشهای لومر، از جمله قدیمیترین سرود ملی ایران است که قرار شد آن را تنظیم و اجرا کنیم.
هارمونیهای این قطعه راکه در مود مینور بود اصلاح کردم و برای ایجاد صلابت بیشتر به عنوان یک سرود ملی بخشهایی را مانند مقدمه، بخش میانی و بخش پایانی در مود ماژور به آن افزوده و با تغییراتی در فرم کلی آن، برای ارکستر نوشتم. اینها توضیحاتی است که در بروشورهای کنسرتهای سال 1384 و 1385 و رسانههای آن زمان هم ثبت شده است. (این توضیحات اخیرا عینا به وسیله آقای سلطانی به نام خودش در رسانهها درج شده است که میتوانید در لینک دوم در زیر ببینید).
پس از موفقیت و محبوبیت برقآسای این اثر که بیشتر به خاطر شعر زیبا و حماسی بیژن ترقی و تنظیم جدید آن بوده است، آقای سلطانی با این ادعا که او هم آن را پیشتر برای ارکستر تنظیم کرده است، آن را به نام خود جا زده و ادعای مالکیت آن را کرده و حتا به قول معروف از کیسه خلیفه به برخی سران سیاسی تقدیم کرده است. کلا چنین ادعایی پس از این که اثری با کار و به نام شخص دیگری معروفیت مییابد نوعی سودجویی، فرصتطلبی و شیادی است. چنین تنظیمی هیچگاه وجود نداشته است و اگر هم اکنون وجود داشته باشد اخیرا به تقلید از اجرای موجود آن نوشته شده که قابل اثبات است و هرگونه برداشتی از بخشهای اضافهشده، هارمونی، فرم و ارکستراسیون آن قابل تشخیص و موردی برای تعقیب قانونی است.
جالبتر این که خواننده این اثر هم پس از موفقیت آن خود را تنها اجراکنندهی مجاز آن میداند و حتا به همراه رهبر ارکستر اجرای آن را بدون کسب اجازه از آهنگساز و پرداختکننده آن برای پخش یا استفاده در تبلیغات انتخاباتی در اختیار رادیو و تلویزیون هم گذاشته است. ضبط و پخش یک اثر بدون موافقت آهنگساز، پرداختکننده و یا شاعر آن غیرقانونی است. در اینجا میتوان دستکم به آقای صهبایی حق داد که ادعا میکند سلطانی به بهانه انتشار مجموعه مارشهای لومر سی- دیِ او را گرفته و از اطمینان او سوء استفاده کرده است. (نک. لینک یکم در پایین صفحه)
لازم به یادآوری است که یک خواننده، نوازنده یا رهبر ارکستر هیچگاه حق مالکیت هنری یک اثر را ندارند، مگر تنها بخشی از حقوق مربوط به سود مادی یک اجرای خاص و یا ضبط آن را.
طبیعتاً اگر بنا به گفته سلطانی، آقای ناظری هم در این گرداب غوطهور گردند، شهرت و معروفیت خود را به بازی خواهند گرفت و ایشان اصولاً در این شرایط دیگر نیازی به خواندن چنین آثار و یا همکاری با چنین افرادی را ندارند.
لطفاً آدرسهای زیر را هم ببینید:
www.mehrnews.com
www.mehrnews.com
www.facebook.com
لطفا اگر به اطلاعات بیشتر یا تغییراتی در این مقاله نیار بود با من تماس بگیرید.
با تشکر، سیاوش بیضایی
|