یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نیچه ادیب است نه فیلسوف


پروفسور فرهاد قابوسی


• پیشتر در مورد نیچه بکوتاهی نوشته ام که فیلسوف نبود بلکه زبانشناس و اهل ادب. ازهمینرو نیز در پی مشاعره و نه استدلال منطقی رفته است (۱) . و همین سبب کوتاهی عقلانی، اشکالات فلسفی، بدفهمی و خطرناک بودن آثارش در حیطه فرهنگ اجتماعی شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۰ مهر ۱٣٨۹ -  ۱۲ اکتبر ۲۰۱۰


خلاصه : پیشتر در مورد نیچه بکوتاهی نوشته ام که فیلسوف نبود بلکه زبانشناس و اهل ادب. ازهمینرو نیز در پی مشاعره و نه استدلال منطقی رفته است (1) . و همین سبب کوتاهی عقلانی، اشکالات فلسفی، بدفهمی و خطرناک بودن آثارش در حیطه فرهنگ اجتماعی شده است.

پیش از این نشان داده ام که علت اصلی سقوط معاصر فرهنگی ایران ادب زدگی و شعرگرایی فرهنگ ایران عموما و خصوصا در دوران پهلوی بوده است. همچنانکه حتی اندیشه سیاسی این دوران نیز بجای تقرب به فلسفه و منطق آلوده به ادبیات شده است (1) ، (2). از اینرو اهل قلم و "روشنفکران" نیز برطبق مد سیاسی آنعصر نه اینکه اساسا به فلسفه سیاسی بپردازند بلکه بیشتر به ادبیات سیاسی نظیر نوشته های سارتر پرداخته اند. و چون سوادی اساسی و علمی نسبت به فلسفه و منطق و سیاست در کار نبود شعرها و شعارهای احساساتی آدمی مثل نیچه رایج شده اند. از جانب دیگر آریازدگی و گرایشات فاشیستی پان ایرانیست های دوران پهلوی که زمینه اش را محصلین ایرانی قدیمی در آلمان و اروپای عصر فاشیسم از ایرانشهر و تقی زاده تا صادق هدایت و ... تهیه دیده بودند (1)، (2)، سبب شد که در آنعصر دانسته و ندانسته علاقه خاصی نسبت به نیچه ماقبل فاشیست بوجود آید که به ترجمه بعضی از آثارش نظیر "چنین گفت زرتشت" منجر شد. چرا که زرتشت محملی بود برای پان ایرانیسم مثلا ضدعرب فارس زبانان و همان کسانی که بدرستی به اسلامزدگی آل احمد و به غلط به عربزدگی او حمله میکردند در ین روال سعی به ترجمه و انتشار نیچه کردند. من آلمانی زبان اما بجهت نهاد نژاد و نژاده پرستانه اندیشه نیچه با وجود اصرار بعضی نه تنها خود بلکه دوستی مترجم را نیز از ترجمه "اراده معطوف بقدرت" این فیلسوف شارلاتان منع کردم.

کوتاه سخن در آنعصر در ایران غیر از معدودی آشنایان به فلسفه اسلامی نظیر علامه طباطبائی، حائری، منوچهر بزرگمهر و زریاب خوئی کسی از تحصیلکردگان داخل و خارج درک فلسفی از فلسفه نداشت و از اینرو نیچه شاعر رواج داشت ولی فرانسیس بیکن و کانت یا اسپینوزا و لایبنیتز فیلسوف نامتداول بودند: گیریم که هم که بواسطه رواج نیهیلیسم بوده باشد باز این مسئله پیاده بودن "روشنفکران" ایرانی آنزمان و امروز را در فلسفه حتی بعد از تحصیل فلسفه در خارج را باز حل نمیکند. صد البته که ترجمه اشعار نیچه هم در آن جو سطحی فرهنگ آریامهری ساده تر از ترجمه "احکام ترکیبی ماقبل تجربی" کانت بود. اینست که اشعار نیچه بعنوان فلسفه نیچه شهرت یافتند. اما نیچه در عصری که تحصیل کلاسیک فلسفی در اروپا معمول بود فلسفه تحصیل نکرد بلکه زبانشناسی خواند و بهمین جهت هم کرسی زبانشناسی در جه چهارمی نظیر بازل (بال) سویس را به او دادند. دقت شود که سخن از قرون وسطی و یا روجر بیکن در عصری که الهیات و فلسفه باهم تحصیل میشدند نیست، بلکه قرن نوزدهم و تقسیم مشخص تحصیلات به فلسفه و یا ادبیات و زبانشناسی از قبیل زبانهای قدیم (یونانی) است. اینست که دخالت نیچه در فلسفه بدون تخصص ضروری آکادمیک در فلسفه را بعنوان شرط لازم آن میتوان شارلاتانیسم به حساب آورد. نوشته هایش نیز برای کسی که مسلط بزبان آلمانی باشد بروشنی نه اینکه فلسفی و استدلالی بلکه شاعرانه و احساساتی و غریزی محسوب میشوند: همچنانکه متخصصین متقدم نظیر راسل و سانتیانا نیز همین را تذکر داده اند (1)، (2). اما برای من انساندوست اهل علم و فلسفه نیچه به دلایل مشخص مرتبط دیگری نیز شارلاتان و خطرناک است: اولا از آنجا که بعنوان مثال اشراف را از آمیزش با خدمه منع کرده است تا نژادشان آلوده نشده و تنزل نیابد (3). ثانیا از آنجا که بدون کوچکترین سوادی و تخصصی آکادمیک در علم در فلسفه علمی دخالت کرده است و مهملات نوشته است. و ثالثا ازاینرو که نیچه بیخردانه عصر وحشی تولد تراژدی یونانی را ارجمند و در مقابل دوران تکامل فرهنگ یونانی در علم و فلسفه را عصر زوال و فرتوتی آن دانسته است. نیچه همچنانکه در دیگر نظراتش در این مورد هم نمیدانست که همان یونانیان عصر تولد تراژدی بودند که فرهنگ درخشان مینوی را نابود کردند: که اعتبار امروزی یونان در دنیا ناشی از اقتباس یونانی از آن است. این هم که میگویند به روانشناسی فلسفی پرداخته است و یا فلسفه روانشاسی، بد از بدتر چون در عصر او روانشناسی فاقد وجه منطقی و روال علمی بود و منحصر به ملقمه ای از توهمات و مالیخولیا میبود: لذا این نظراتش هم بنا به تعریف و شرایط فرهنگی فاقد اعتباری عقلانی میباشند.

منابع و توضیحات:
1. ملاحظاتی در عقب ماندگی و تجدد فرهنگ ایران: به همین قلم:
www.akhbar-rooz.com

2. نگاه کنید به مصاحبه با من تحت عنوان: توضیحی در بحران اندیشه و اندیشمندان ایرانی در عصر نو:               
asre-nou.net
مثلا سانتیانا بعوان یکی از آخرین فلاسفه کلاسیک قرن بیستم نوشته های نیچه را "تجدیفات کودکانه" شمرده است (3). و راسل متخصص فلسفه غرب در (تاریخ فلسفه غرب) همانها را به شیوه تغزل شناخته است. و من اضافه میکنم که اندیشه نیچه از فرط یونان زدگی و ضدیت با علم و فلسفه حتی حماسه گرایانه (یونان گرایانه) است. مترجمین ایرانی آثارش هم بیشتر در حوزه شعر و ادب نوشته اند تا فلسفه. تصادف نیست که کسی چون آقای آرامش دوستدار که تز دکترایش را در باره نیچه نوشته است آخر عمری سر از حماسه و رجزهای فردوسی در آورده است.

3. ویل دورانت : تاریخ فلسفه. نیز نگاه کنید به بخش مربوط به نیچه و حاشیه آن در (1).


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست