سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دوراهی سرنوشت ساز
سخنی با سکولارها و هشداری به مرجعیت محترم شیعه


سید کمال الدین نبوی


• یا حوزه و روحانیت به زیر مهمیز نظام فعلی (و به طریق اولی نظام بعدی) میروند و به قرائت نظام حاکم (هم نظام فعلی و هم نظام بعدی) تن در میدهند و شخصیت و استقلال خویش را فدای امیال سرداران سپاه و بسیج و عامل آنها آقای خامنه ای مینمایند و... یا تصمیم میگیرند تا یکبار برای همیشه رشته های علقه خود را با نظام حاکم کاملا بریده، به صف ملت پیوسته و ضمن آن استقلال و شخصیت خود را ولو با زحمت فراوان محفوظ نگه دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ آبان ۱٣٨۹ -  ۲٣ اکتبر ۲۰۱۰


میرزا فتحعلی خان آخوند زاده (متوفی در ۱۲۵۷ خورشیدی، ۱٨۷٨ میلادی) در داستان «یوسف شاه سراج» با ظرافت و به بهانه بازخوانی وقایع سال هفتم سلطنت شاه عباس اول، به بررسی اوضاع زمانه خویش و ایرادات نظام حکومتی قاجار قبل از مشروطه میپردازد. او در خلال این داستان سعی در ارائه مشخصات و ویژگی های یک حکومت کارآمد و مترقی را دارد. آخوندزاده ادعاهای «علما» در مورد لزوم سلطه شان بر جان و مال و نوامیس مردم را جدا رد کرده و از قول یوسف شاه می نویسد «... در ولایتها هر بی سر و پا خودسرانه خود را به سلک علما داخل نکنند و در این خصوص از ملاباشی اجازه بگیرند. و صنف علما در هر جا بر مقدار کفایت حاجت خلق دخیل عمل نشوند. و برای همه علما قدر کفاف گذران آنها [باید] از خزینه عامره وظیفه قرار داد، که وظیفه دولت را خورده، به سلطنت محبت پیدا کرده، ارباب مناصب دولت و نوکران خدمات شاهی را اهل ظلمه خطاب نکنند. و امر مرافعه را که از عمده لوازم سلطنت است [باید] از دست علما گرفته به صلحای ارباب مناصب واگذار کرد، که ملت از باب مرافعه خود را محتاج علما نپندارند و آنها را مرجع ندانند تا از سلطنت دور نیفتند... که خمس و مال امام ندهند تا اولاد رسول علیه الصلوه و السلام از ذلت سئوال آزادی یابد، مثل سایر مردم به کسب خود وجه معیشت تحصیل کنند».

آیا اگر نظریه ای را که فتحعلی خان آخوند زاده ارائه داده است، آقای خامنه ای عملی نماید ایرادی دارد؟ اگر او برای حوزه و روحانیت حقوق و مستمری مقرر دارد تا آنها «وظیفه دولت را خورده»، نمک گیر شده، به رهبر «محبت پیدا کرده» و کارگزاران حکومتی را «اهل ظلمه خطاب نکنند» و به عبارت ساده تر در درون دستگاه حکومتی حل گردند و در مقابل آن سرتعظیم فرود آرند، مشکلی ایجاد میشود؟ آقای خامنه ای میخواهد حوزه و روحانیت و مرجعیت را وامدار خویش کرده و به نهادی از نهادهای حکومتی تبدیل نماید، آیا ایرادی در این سیاست مشاهده میکنید؟ ما بر آنیم که از نظر سکولاریسم، نه تنها چنین سیاستی فاقد ایراد است بلکه راه استقرار سکولاریسم در ایران را هموار مینماید، و اصولا سکولاریسم با نهاد دینی سربراه و مطیع دولت سازگاری کاملی دارد.

از نگاه سکولارها، اگر رضا شاه پهلوی دوباره زنده شود و به تحدید نهاد روحانیت بپردازد، آنها باید او را تائید کنند یا تکذیب؟ اگر او برای استفاده از لباس روحانیت مقرراتی را وضع کند به او آفرین خواهند گفت یا نه؟ اگر رضا شاه پهلوی برای کسب درجه اجتهاد و استفاده از تیتر «مجتهد» ممتحنینی معین کند و وزارت «معارف اسلامی» از متقاضیان تیتر اجتهاد امتحان بگیرد تا این عنوان را به برترین متقاضیان بدهد، روشنفکران بر این روش صحه میگداشتند یا خیر؟ اگر سازمان سنجش و آموزش کشور «کنکور مجتهدی» دایر کند و تنها به قبولشدگان این کنکور اجازه تحصیل در موسسه ای مشابه دانشگاه الازهر بدهد تا در صورت پشت سر گذاشتن موفقیت آمیز امتحانات حق استفاده قانونی از عنوان مجتهدی می داد، عکس العمل سکولارها چه می بود؟

حال اگر مقررات و روشهای مشابهی را که در مثال ما از طرف رضاشاه پهلوی اتخاذ شده اند را فرد دیگری وضع نماید، سکولاران ایرانی چه خواهند گفت؟ اگر این فرد رهبر جمهوری اسلامی و ولی فقیه باشد ایرادی دارد؟ مهار نهاد مرجعیت بوسیله نظام حکومتی یا خوب است یا بد. اگر خوب است چه فرقی دارد که علی خامنه ای مبتکرش باشد یا رضا پهلوی یا خود سکولارها؟

نمیتوان هم طرفدار سکولاریسم (و احیانا لائیسیته) بود و هم نسبت به سیاستهای آقای خامنه ای در قبال حوزه و نهاد روحانیت در ایران به چشم تردید نگریست؟ آقای خامنه ای در پی پس زدن نهاد مرجعیت از صف نهادهای مدنی مستقل از دولت است، او در پی تبدیل برجسته ترین نمود نهاد دین به زائده ای از زائده های دولت است. فروکاهیدن این نهاد در حد نهادی از نهادهای حکومتی، دنباله رو و حامی نظام سیاسی، ولو نظام و حکومتی مستبد و خودسر، میتواند امر مبارکی برای طرفداران سکولاریسم باشد. سیاستی که حوزه و روحانیت را از آستان تقدس فروکاهد و مطیع و فرمانبردار مقام دولتی (رهبر، وزیر اوقاف یا هر مقام مافوق دیگری) بکند نمیتواند مورد تشویق آنها قرار نگیرد.

در فرانسه که رادیکالترین نوع جدائی نهاد دین از نهاد دولت یعنی لائیسیته برقرار است، کمکهای مالی دولت یکی از مهمترین منابع درآمدی نهاد کلیسا میباشد. تامین بودجه و وابستگی مالی نهاد دین منجر به وابستگی تمام و کمال آن به دولت میشود. اگر نهاد روحانیت و مرجعیت بخواهد نیازهای مالی خویش را با کمکها و اعانه های دولتی برطرف نماید، صحبت از استقلال حوزه حرفی لغو است و تعارفی بیش نیست. خاصه آنکه، در هیچ نظامی و در هیچ نقطه ای از جهان، دولت ها منابع مالی خویش را بی دلیل، بدون چشمداشت، صرفا از روی خیرخواهی و «مجانی» در اختیار احدی یا نهادی قرار نداده و نخواهند داد. پس آقای خامنه ای بی جهت در پی وابسته نمودن مرجعیت و حوزه به منابع مالی دولت نیست. او میخواهد حوزه و مرجعیت را به نظام حکومتی وابسته نماید، او میخواهد حوزه و مرجعیت را مهار نموده و به نهادی وابسته به نظام سیاسی تبدیل نماید. او میخواهد حوزه، زائده دولت باشد. او میخواهد حوزه و مرجعیت از سیاستهائی مقامات دولتی پیروی نمایند، او میخواهد حوزه و مرجعیت، همانند رهبر، از سرداران سپاه حرف شنوی داشته، دنباله رو و سخنگوی آنها باشند.

نتیجه این سیاست عبارتست از مهار نهاد دین بوسیله نهاد دولت. این سیاست لاجرم به تفوق بی چون و چرای نهاد دولت بر نهاد دین منجر میشود. هسته اصلی سکولاریسم همین است!

تبدیل حوزه به زائده دولت نتایج جانبی دیگری نیز دارد که در راستای سیاست های سکولار میباشند. یکی از این نتایج عبارت است از پایان تکثر در میان نهاد روحانیت و برقراری تک صدائی در میان حوزه و مرجعیت، صدائی که مورد تائید و موافق نظام حکومتی است. ممکن است برخی فریاد برآورند که تنها نقطه قوت روحانیت شیعه دقیقا در متکثر بودن آنست به نحوی که تداوم حیات و پویائی و قابلیت تطبیق اش در زمانهای مختلف را تضمین نموده است. تردیدی نیست که ایرانیان آزادیخواه از تکثر روحانیت شیعه بخصوص زمانی که به ارائه نظریه های موافق با آزادیهای اساسی، کرامت انسانی و حقوق بشر منجر میشود، جدا استقبال مینمایند و حتی خواهان تقویت استقلال نهاد روحانیت نیز میباشند.

اما از نظر سکولاریسم، فرض بر اینست که سکولارها با یک نهاد دینی سربزیر، مطیع و همسو با حکومت بمراتب بهتر کنار میآیند تا با یک نهاد دینی سرکش و ناموافق حکومت. اگر روحانیت در پی حفظ تکثر و چند صدائی همیشگی خویش باشد و نخواهد به زائده نظام (نظام امروز و بطریق اولی نظام فردا) تبدیل شود، خود باید آستینها را بالا زده و از استقلال رای خویش پاسداری نماید، ولو آنکه حفظ استقلال رای، سختی ها و مضیقه های مالی و غیر آنرا بهمراه داشته باشد، طبیعتا آزادیخواهان از چنین تلاشهائی جدا حمایت میکنند.

آیا غیر از اینست که سکولارها نه میخواهند و نه میتوانند نهاد روحانیت را از بین ببرند. پس آنها در پی خنثی کردن، بی خطر نمودن، صیقل دادن و به عبارتی صریح تر، بی خاصیت نمودن حوزه و روحانیت و تضمین وفاداری آن نسبت به نظام حکومتی اند. حال اگر آقای خامنه ای این مهم را برعهده بگیرد اشکالی دارد؟ از این امر نباید هراسید که حکومت در اختیار سکولارها نیست، مهم این است که نظام حکومتی دینی حاکم بر ایران خود مبتکر تضعیف نهاد روحانیت و وابسته کردن حوزه به نظام است. اگر این نظام برای انجام این کار مهم قدم بردارد، نظام غیردینی نیز بطریق اولی میتواند کار او را ادامه داده و تکمیل نماید.

تردیدی در این امر نباید داشت که تداوم حکومت دینی در ایران با توجه به تحولات درونی و عمیق جامعه مان در میان و بلندمدت امکان ناپذیر است. یا ظرف باید شکسته شود یا مظروف. مظروف شکستنی نیست پس ظرف خواهد شکست و نظام فرومی پاشد. نظام حکومت دینی در ایران در واپسین مراحل حیات خویش بسر میبرد، این نظام رفتنی است. حال که این نظام دینی، خود و به ابتکار رهبرش میخواهد یکی از مهمترین نهادهای مدنی که همواره به عنوان رقیب خطرناکی برای دولت عرض اندام نموده است را مهار نماید و آنرا تابع نظام کند و بر آن سوار گردد، باید به این امر اعتراض نمود و بر سر راه تحققش تحریک یا سنگ اندازی نمود؟

اگر حوزه، روحانیت و بخصوص مرجعیت در برابر سیاستهای رهبری مقاومت ننمایند و راه تسلیم در پیش گیرند، در آینده نیز چاره ای بجز رفتن تا آخر راهی که امروز انتخاب خواهند کرد ندارند. این هشداری است به روحانیت. مراجع محترم باید بدانند که اگر استقلال حوزه را فدای سیاست معدودی از سرداران سپاه و بسیج که رهبری سخنگوی آنان است، بنمایند، راه عقب نشینی و بازیافت استقلال برای همیشه بر روی آنها بسته خواهد ماند. انتخاب امروز آنها یک انتخاب نهائی و سرنوشت ساز است. اگر امروز سر بر آستان رهبری و معدود سرداران بسایند، فردا نیز باید در برابر نظام بعدی و مقاماتش سر تعظیم فرود آرند. ملت ایران سیاست یک بام و دو هوائی را جدا مطرود میداند.

مرجعیت نمیتواند امروز در برابر نظام خاموشی اختیار کند و بدتر از آن همراهی و همسوئی داشته باشد، اما در برابر نظام بعدی قد علم کند و داعیه استقلال و اعتراض داشته باشد. حوزه، روحانیت و مرجعیت باید بین نظام حکومتی (چه نظام حاکم فعلی و چه نظام بعدی) و ملت یکی را انتخاب نمایند. یا اردوگاه حکومت یا اردوگاه ملت، یا با ظالم یا با مظلوم، یا با حاکم یا با محکوم یا اموی یا علوی، انتخاب بر عهده شماست.

میدانیم و البته مهم است که بدانیم که قرائتی از اسلام که بوسیله آقای خامنه ای تقویت و تکریم میشود قرائت فاشیستی است، اما از آن مهمتر و اساسی تر اینست که این قرائت (ولو فاشیستی) قرائتی است که مورد تائید نظام سیاسی است، قرائتی است که دولت (ولو فاشیستی) را تائید میکند. امروز چون دولت فاشیستی است، قرائت واحد حوزه هم، اگر تحقق یابد، قرائت متوحش آقایان مصباح، یزدی، جنتی، طائب، احمد خاتمی، علم الهدی و خامنه ای میباشد، اما فردا، زمانی که دولت و نظام در اختیار فاشیستها نباشد، در آن زمان نیز بر روی لزوم ارائه قرائت واحد از طرف حوزه و روحانیت همچنان باید پای فشرد و سنگ زیرینی را که آقای خامنه ای امروز بنا مینهد، در صورتی که موفق شود، باید فردا نیز همچنان حفظ و تقویت کرد.

تکلیف حوزه و روحانیت برای آنروز را آقای خامنه ای سعی دارد امروز معین کند: بر اساس تکلیفی که او ارائه میدهد، حوزه و روحانیت بایستی در چارچوب نظام سیاسی و هماهنگ با آن قرار بگیرند. اگر چنین شود، طبعا نظام سیاسی فردای ایران که نظامی غیر از نظام فعلی خواهد بود، تنها قرائتی را تحمل خواهد کرد که هماهنگ و همسو با خود بداند. اگر چنین سرنوشتی باب طبع روحانیت و بخصوص مراجع محترم نمیباشد، تکلیف آنروز خویش را باید امروز، با جدا شدن از اردوگاه حکومتیان و پیوستن به اردوگاه ملت ایران رقم زنند.

اهمیت فوق العاده سیاستی که از طرف آقای خامنه ای دنبال میشود در این نکته نهفته است: محو تکثر در میان حوزه وروحانیت و تلاش در جهت ایجاد حوزه و روحانیتی که از شیعه اثنی عشری قرائتی واحد، تفسیری یکدست و تصویری یکتا به «بازار» عرضه نماید. از نقطه نظر سکولاریسم، این امر حائز اهمیت تاریخی مهمی است و برخلاف پندار برخی از نظریه پردازان، میتواند امری مثبت و مفید باشد ومورد استقبال جدی قرار بگیرد، حداقل به این دلیل که مانع بسیاری از شبهات و سردرگمی ها میشود.

اینکه بساط قرائت های مختلف از اسلام همگی جمع گردند بگونه ای که برداشت ها از اسلام شیعه مانند حکایت نی مولانا نباشد که هرکسی از ظن خود یار او گردد، بخودی خود در خدمت سکولاریزه کردن حوزه و روحانیت شیعه است. قرائت واحدی از شیعه که از طرف دستگاه حکومتی «ابلاغ» گردد باعث جلوگیری از فرصت طلبی نهاد روحانیت شده و این امکان را از آنها سلب میکند تا بتوانند در هر حال گلیم خود را از آب بیرون بکشند، هم خود را با نظام سلطنتی وفق بدهند و هم با نظام ولائی و هم با آزادیخواهان و از هر حادثه ای جان سالم بدر برند.

سیاستی که از طرف آقای خامنه ای دنبال میشود امکان نشستن بین دو صندلی را برای بسیاری از روحانیون غیرممکن میگرداند. بعلاوه این وضعیت سبب میشود تا جمیع ملت ایران بالاخص دانشمندان، محققین، برجستگان، دانشگاهیان و نخبگان ایرانی یکبار برای همیشه تکلیف خود را با حوزه و روحانیت و مرجعیت روشن بدانند. یا حوزه و روحانیت به زیر مهمیز نظام فعلی (و به طریق اولی نظام بعدی) میروند و به قرائت نظام حاکم (هم نظام فعلی و هم نظام بعدی) تن در میدهند و شخصیت و استقلال خویش را فدای امیال سرداران سپاه و بسیج و عامل آنها آقای خامنه ای مینمایند و هویت هزار و چند صد ساله شیعه را برای همیشه مخدوش میکنند. و یا تصمیم میگیرند تا یکبار برای همیشه رشته های علقه خود را با نظام حاکم کاملا بریده، به صف ملت پیوسته و ضمن آن استقلال و شخصیت خود را ولو با زحمت فراوان محفوظ نگه دارند که طبیعتا در آنصورت نیز با استقرار نظامی که مقید به آزادیهای اساسی و کرامت انسانی و حقوق بشر خواهد بود این استقلال محترم شمرده شده و تداوم خواهد یافت. تعیین تکلیف نهائی برعهده حوزه و روحانیت است، این امر را باید بدقت دنبال نمود.

آبانماه هشتاد و نه
سید کمال الدین نبوی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست