موج سوم فمینیستی و جنبش زنان در ایران
نقد نظرات نوشین احمدی خراسانی
پیمان نعمتی
•
در این مقاله با در نظر گرفتن ویژگی های اساسی موج سومی ها در غرب، تاکیدات این موج بر روایات تجربیات فردی و کم توجهی به نقش حیاتی تئوری های فمینیستی در اعتبار و مقبولیت بخشیدن به استراتژی ها، به زمینه های پیدایش و رشد موج سوم در ایران و به نتایج منفی ناشی از تحقیر تئوری بوسیله این طیف ها، پرداخته می شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۵ آبان ۱٣٨۹ -
۲۷ اکتبر ۲۰۱۰
این نوشته یک بررسی اولیه از تاثیرات متقابل فکری میان موج سوم فمینیستی در غرب و طیف هایی نیرومند از جنبش زنان در ایران است . نقد نظرات نوشین احمدی خراسانی از نظریه پردازان شاخص این طیف ها بر زمینه توصیف شرایط عمومی کنونی جنبش زنان ، استراتژی ها و خواسته ها و نوع رابطه با جنبش های سراسری سیاسی ، انجام می گیرد .
با در نظر گرفتن ویژ گی های اساسی موج سومی ها در غرب ، تاکیدات این موج بر روایات تجربیات فردی و کم توجهی به نقش حیاتی تئوری ها ی فمینیستی در اعتبار و مقبولیت بخشیدن به استراتژی ها ، زمینه های پیدایش و رشد موج سوم در ایران و به نتایج منفی ناشی از تحقیر تئوری بوسیله این طیف ها ، پرداخته می شود .
نظرات این طیف ها درباره موضوع تاریخی و اساسی جنبش زنان مبنی بر چگونگی ایجاد رابطه با بخش عمده زنان ایرانی بعنوان پایه اجتماعی این جنبش و تبدیل به یک وزنه اجتماعی نیرومند و سیاسی در مبادلات سیاسی جهت منافع زنان ، مورد نقد قرار می گیرد .
نظرات نوشین و این طیف ناشی از کم توجهی به تئوری ، در ادامه تاریخی دوری از زنان اصلاح طلب درون و پیرامون حکومتی ، تابو سازی از تلاش جهت رابطه و همکاری با دولت های محافظه کار در ایران ، گره زدن سرنوشت جنبش زنان به جنبش های سراسری سیاسی ، صف آرایی در برابر حاکمیت بمثابه جزیی از اپوزیسیون سیاسی و ریشه های نظری چپ روی در جنبش زنان ، مورد نقد قرار می گیرد .
فرضیه ها و مواردی جهت اصلاح و کارایی استراتژی این طیف با توجه به پاسخگویی موضوع اساسی جنش زنان مبنی بر چگونگی رابطه با بخش عمده زنان در ایران و در راستای تبدیل جنبش کنونی به یک نیروی جدی و نیرومند ، مطرح می شود .
زمینه های بحث : توصیف شرایط عمومی جنبش زنان در ایران
درباره توصیف شرایط عمومی کنونی دو نظر برجسته وجود دارد .
1- نظری که جنبش زنان را در شرایط مناسبی ارزیابی می کند. از نمونه های این نظر :
- طی یکسال گذشته جنبش زنان به بلوغ و تکامل دست پیدا کرده است و فعالان جنبش دموکراسی خواهی جنبش زنان را جدی گرفته اند (1) (فریده ماشینی – مرداد -1389 ) . - ما امروز شاهد رشد فکری و مدون شدن خواسته های زنان هستیم و وجود جنبش همگرایی حاکی از رشد و پیشرفت زنان است (1) ( زهرا شجاعی – خرداد - 1388). - گروههای گوناگون زنان سبب انسجامی شبکه ای و غیر متمرکز در میان بخش بزرگی از زنان کشورمان شده است (2 ) ( بیانیه همگرایی سبزحنبش زنان - 1389).
2- نظری که جنبش زنان را در شرایط نامناسب ارزیابی می کند . از نمونه های این نظر :
- جنبش زنان پس از انتخابات سر در گم و دارای عدم انسجام است ( جلوه جواهری – تیر 1389 ). - جنبش زنان بعلت مهاجرت بی سابقه فعالین خود و قطع ازتباط ارگانیک با بدنه جامعه در معرض آسیب جدی قرار دارد ( ستاره هاشمی –اردبیهشت 1389 ).- جبش زنان آسیب پذیر شده و باید با ایجاد راههای جدید به حفظ دستاوردها ی خود و از به حاشیه رانده شدن جلوگیری کند ( آزداه دواچی – اردبیهشت 1388) جنبش زنان نتوانسته مطالبات خود را بطور مشخص و هماهنگ بیان کند و به پراکنده گویی دچار شده است ( جلوه جواهری – اسنفد 1389 ).
استراتژی ها و خواسته ها در جنبش زنان در ایران
دو استراتژی بطور برحسته در جنبش زنان نمایان است .
1- استراتژی اولویت تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان از طریق طرح خواسته های حداقلی .
بنظر می آید که این استراتژی از حمایت اکثریت فعالین زنان در ایران برخوردار است . از نمونه های این استراتژی :
- خواسته ها و مطالبات حداقلی بعنوان بر آینده طیف های گوناگون جنبش زنان جهت تغییر قوانین تبعض آمیز از طریق تجدید نظر و اصلاح برخی موارد قانون اساسی ( ناهید توسلی – تیر 1388 ) . - همه گروههای زنان به ضرورت تاثیرگذاری بر فرآیند قانون گذار با تمرکز بر یک هدف و خواسته های حداقلی پی برده اند ( مدرسه فمینیستی - مهر 1387 ) . - حضوری متنوع و متکثر ، مطالبه محور و تاکید بر تغییر قوانین و مقررات تبعیض آمیز( 2 ) ( بیانیه همگرایی سبزجنبش زنان - 1389 ) .
2- استراتژی اتئلافی با جنبش سراسزی – مردمی
این استراتژی در اشکا ل متفاوت خود خواهان اولویت بخشیدن به خواسته های سیاسی سراسری و یا سیاست تلفیقی با خواسته های سیاسی عمومی است . از نمونه های این استراتزی :
- جنبش زنان می باید از گفتارهای جنسیت محور جدا شود و وارد گفتارهای تلفیقی جهت ورود به حوزه های رهبری جنبش سبز باشد (3)(محبوبه عباسقلی زاده - خرداد 1389 ) . - تنها نیروی سراسری و هماهنگ جنبش های اجتماعی که جنبش زنان یکی از بازوان پر توان این جنبش سراسری است ، توان تغییر را دارد ( لاله حسین پور - خرداد 1389 ) . جنبش زنان می باید از خواسته های تغییر قوانین فراتررفته و تشکیل نهادهای صنفی و کارگری به یکی از خواسته های اولیه گفتمان زنان در جنبش سبز باشد ( مینا خانلزاده – دی 1388 ) . - اولویت در خواست عمومی تلاش برای آزادی های زندانیان سیاسی و تشکیل اتئلاف علیه خشونت است ( شهلا لاهیجی – مهر 1388 ) . - توافق تلویحی بر آمده از عقل جمعی زنان ایجاد تلفیق بین دو جنبش زنان و سبز – مردمی است ( 3 ) ( محبوبه عباسقلی زاده –خرداد 1389 ) .
درباره نوع رابطه و نقش جنبش زنان در جنبش سراسری سیاسی کنونی
دو نظر متفاوت در این باره وجود دارد .
1- نظری که خوشبینانه به رابطه کنونی جنبش زنان و جنبش سراسری می نگرد . از نمونه های این نظر :
- جنبش زنان از لحاظ رویکرد و روش بیشتریت نقش را در بستر سازی جنبش سبز داشته است و سهم برابر در آن دارند و بار تحقق خواسته های این جنبش را به تساوی به دوش دارند ( 4 ) ( قطعنامه گردهماهی هشت مارس- 1388 ). - جنبش زنان الهام بخش و سازنده گفتمان دموکراسی است و از نیروهای مهم تشکیل دهنده جنبش سبز است ( 2 ) ( بیانیه همگرایی سبز جنبش زنان – مرداد 1389 ). - جنبش زنان نقش کلیدی و تعیین کننده و حتی در بیشتر موارد پیش تازانه در جنبش سبز داشته است ( مرضیه آریانفر – فروردین 1389). جنبش زنان با همصدایی و همنوایی جنبش های اجتماعی ، در پیش بُرد جنبش سبز نقش برجسته دارد. ( 4 ) ( منصوره شجاعی – اسفند 1388 )
2 - نظراتی که بر عدم رابطه منطقی با جنبش سبز انتقاد دارد. ار نمونه های این نظر :
- تلاش هایی که می شود تا تحت شعارهای جذاب «استقلال جنبش زنان» بین جنبش زنان و جنبش سبز مرز ایجاد کنند ( 1 ) ( فاطمعه گوارایی – مرداد 1389 ) . - مسائل حقوق زنان می باید بطور موازی با جنبش سبز حرکت کنند ( نرگس محمدی – اردیبهشت 1389 ). برخی از
فعالین زنان به « گیجی نقش » دجار شده اند و می باید نگران از دست دادن ابتکار و دو گرایش جدایی طلب و حل شدن در جنبش سبز بود (محبوبه عباسقلی اده – آذر 1388 ) . - همبستگی بین جنبش زنان مهمتر از همبستگی با جنبش های سیاسی است ( 3) ( فروغ سمیعی نیا – خرداد 1389).
نوشین احمدی خراسانی و شرایط عمومی جنبش زنان در ایران در شرایط کنونی
نوشین در 1384 در توصیف جنبش زنان می نویسد که « ما طی دوازده سال گذشته ... بر حرکت میلی متری و آرام برای بهبود شرایط زنان پای می فشردیم ... با بن بست در حرکت های آرام سال های گذشته ( به خصوص عقیم ماندن نظریه اصلاح از درون ) .. حرکت های میلی متری و بطئی به روال کلاسیک اروپا ، پاسخگوی نیاز فعلی جامعه ما نیست ... با توجه به بحران خطر جنگ ، سیاست هسته ای ، میلیتاریسم و تغییرات منطقه ای در خاورمیانه به نظر می رسد توفانی در راه است » . ( 5 ) . این نظر در همان زمان بوسیله دیگر نظریه پردازان همسو با نوشین تکرار شد . پروین اردلان نوشت که « زنان از دوران طرح مطالبات کوچک و خرد عبور کرده اند و.... اکنون زمان آن رسیده که بدنبال راهکاری برای فرارویی از بن بست قانونی باشیم » ( 6 ) .
نوشین در شرایط کنونی در( مرداد 1389 ) جنبش زنان را با توسل بر نظریه خود مبنی بر « شکاف بین دولت و ملت » و « دو قطبی شدن جنبش زنان » را ارزیابی می کند (7 ) . بر این اساس از زمان انقلاب مشروطیت در بخش غالب جنبش های زنان ایران تا تجربه 57، زنان بدون « دور اندیشی و خیلی ساده لوحانه » در درگیری های بین حاکمیت و اپوزیسیون به دو قطب همراهی کامل با حاکمیت و یا با اپوزیسیون تقسیم شدند . آنها در در تضاد و شکاف بین دولت و ملت به دو قطب و دوپاره تبدیل شدند . بطور نمونه او این دو قطبی شدن را در زمان رژیم سابق را توضیح می دهد :
قطبی و پاره ای از زنان در سیستم حکومتی کار کردن و قطبی دیگر در سازمان های سرنگون ساز و قهر آمیز بودند . این جدایی باعث شد تا «تلاش خستگی ناپذیر زنان اصلاح طلبان درون حکومتی رژیم شاه و دستاوردهای بسیار مهمی که برای زنان به ارمغان آورد » بوسیله زنان قطب دیگر نفی شود و از طرف دیگر زنان اصلاح طلب حکومتی هم بعلت در نظر نگرفتن شکاف بین دولت و ملت سبب شد که آنها تصور کنند تنها نیاز و خواسته زنان همین تغییرات قانونی به سود زنان که در زمان رژیم سابق بوجود آمد ، است . نوشین با توجه به این تجربیات دو قطبی شدن جنبش زنان در نتیجه نادیدن شکاف بین دولت و ملت ، به این ارزیابی می رسد که در شرایط کنونی بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 ، جنبش زنان در این تجربه تاریخی این بار به جای نادیده گرفتن شکاف بین دولت و ملت و یا حل شدن صرف در این شکاف پدید آمده و دو قطبی شد ن ، « این بار با طرح گفتمان اعتدالی و میانه رو » ، « نیرو و گفتمان میانی » را گسترش داده اند .
استراتژی های جنبش زنان در شرایط کنونی
از نظر نوشین در شرایط کنونی سه استراتژی در جنبش زنان برجسته است .
1- گروههایی که ضمن نادیده گرفتن شکاف بین دولت و ملت زیر پرده ای از رایکالیسم و گاه تحت عنوان « حفظ استقلال جنبش زنان » این موضع را گرفتند که زنان نباید کاری به جنبش سبز داشته باشند و فقط به فکر حقوق خاص زنان باشند .
2- بخش دیگر به ناگهان همه حرکت های و استراتژی « مطالبه محور » جنبش زنان را منکر شدند و بر اولویت خواسته های سیاسی عمومی در جنبش سبز، ناکید دارند .
3- استراتژی گفتمان و نیروی میانه و مطالبه محور که در « همگرایی سبز جنبش زنان » بعنوان عصاره تجربه های متنوع اتئلاف های پیشین در جنبش زنان، تبلور یافته و توانسته است تاثیرات دو قطب ایجاد شده در جنبش زنان را کمرنگ ساخته و تاثیرات مثبت آنها را افزایش دهد و مجموعه جنبش زنان را در موقعیت بهتری قرار دهد . ( 7 ) .
موج سوم فمینیستی در کشورهای غربی
از اوایل دهه 90 میلادی دیگر تئوری ها و استراتژی های موج دوم فمینیستی پاسخگوی نیازهای نسل جدید زنان در غرب نبود . در کنار محدودیت های تاریخی تئوری های تک – عاملی دیدن مسایل زنان در موج دوم جهت توضیح شرایط جدید ، تغییرات بنیادی در زندگی اجتماعی نسل جدید در عمل نیاز به ابزارهای تئوریکی جدیدی را در جهت توضیح شرایط جدید می طلبید .
از اواسط دهه 90 نسل جدید زنان شروع به تعریف و « تئوریزه » کردن زندگی شخصی و فعالیت های اجتماعی این نسل کرد . این نسل و موج سوم فمینیستی برای تعریف خود از مفاهیم تئوریکی و از جایگاه - محل دانشگاه ها شروع نکرد ، بلکه فمینیسم این موج از« خود زندگی » این زنان شروع کرد. زندگی که بعلت فعالیت ها و موفقیت های موج دوم در عمل ، فمینیسم و خواسته های زنان را به درون خانه ها و محل های کار کشانده بود. فمینیسم این موج با زندگی آنها درآمیخته شده است و با « تغییر دینای اطراف خود » د ر خانه ، محلات و خیابان تعریف می شود . آنها از روایت های تجربیات فردی ، بیان صادقانه تفاوت های یکدیگر بر اساس واقعیت های زندگی شروع کردند . آنها بر خلاف موج دومی ها واقعیت زندگی و تفاوت های خود را با تکیه بر تئو ری و « مبانی دیدگاهی مشترک» پنهان نکردند . آنها از « عامیت بخشیدن » به تجربیات خود و یگانگی و « اتحاد » سرباز زدند . برای آنها فمینیستی یگانه وجود ندارد . . فمینیسم این موج مفهومی سیال و شناور است .هویت و نگاه این
موج از تکیه بر آسایش و رفاه حاصل از کار دانشگاهی شروع نشد . نویسندگان شاخص این موج از جایگاه « وجدان عمومی زنان » و به فعالیت در محلات ، انتشار مجلات ، محافل آموزشی فمینیستی دوستانه و انترنت تکیه کرده اند .
اکنون با گذشت حدود 15 سال از فعالیت های « رسمی » این موج ، نظرات انتقادی در جهت کمک به رشد و بلوغ این موج شروع شده است . برخی فمینیست ها در تلاش جهت معنا بخشیدن به موج سوم از طریق وارد کردن تئوری به آن هستند . در این روند تعیین جایگاه تئوریک معین به « روایت های تجربیات فردی » از اولویت برخوردار است . آنها استفاده موج سوم از تئوری را عاملی حیاتی جهت ادمه فعالیت های این موج می دانند . آنها همچنین معتقدند که تئوری می باید زنانی را که خارج از حوزه دانشگاهی هستند را در روند « تئوریزه شدن » این موج را نیز دربر گیرد . بنظر می آید که نزدیکی و یا استفاده صرف از « روایت های تجربیات فردی » و وجدان عمومی زنان به گرایشات پست – فمینیستی و پوپولیسم بعلت دوری موج سومی ها از تئوری، خدمت کرده است .
نقش تئوری ها درعملکرد ها و استراتژی های فمینیستی - زنانه
تئوری ( تئوری های فمینیستی ) ابزاری روش و شناخت شناسانه بمثابه « انباشت فشرده تجربیات متنوع زنان » است تا بتواند ضمن اعتبار و مقبولیت بخشیدن به تئوری های اجتماعی فمینیستی از جمله تئوری های سیاسی فمینیستی به توضیح شرایط عمومی زنان و سرانجام به استراتژی های سیاسی گروههای متنوع زنان ضمن اعتبار و مقبولیت بخشیدن ، به نوعی هماهنگی و « همگرایی » عملی – سازمانیابی دراز مدت و با دوام در جنبش های زنان بوجود آورد . تنها توصیف ساده گرایانه از تجربیات فردی زنان و مشاهدات محلات ( کامیونیتی ) و خیابانی و یا اتئلاف های سیاسی موقت با جنبش های سراسری ، نمی تواند بعنوان جایگزین نقش تعقل و منطق فمینیستی – زنانه در توضیح و اعتبار و مقبولیت بخشیدن به تئوری های اجتماعی زنان و استراتژی های این جنبش ، بکار رود .
مشاهدات از تجربیات فردی زنان و یا شناخت یک عامل و نیازواقعی عمومی زنان مانند توافق عمومی بر سر خواست تغییر قوانین تبعض آمیز نمی تواند به تنهایی معیار یک همگرایی بادوام جنبش زنان باشد . استراتژی های متنوع جنبش زنان ، اعتبار و مقبولیت بخشیدن به خود را از توضیح مکرر خود استراتژی ها و سیاست های آن استراتژی بدست نمی آورند . عاملی که می تواند به گروههای متنوع زنان شناخت بهتری از مواضع و « دغدغه های » یکدیگر بدهند و هماهنگی و « همگرایی » گسترده ترو بادوام تری دهد ، تنها بر اساس عوامل شناخت تئوریکی و بنیادی از یکدیگر امکان پذیر است و همگرایی بر اساس یک خواست مانند رفع تبعض حقوقی و یا عوامل و هیجانات سیاسی دوران موقت استثنایی سیاسی ، نمی تواند دوام یک جنبش زنان را تضمین کند و خطر استحاله جنبش زنان و یا مورد استفاده فرصت طبانه آن را در جنبش های عمومی مردمی را در بر دارد . به عبارت دیگر استرتژی ها و سیاست فمینیستی و زنانه اعتبار و مقبولیت خود را از تئو ری های فمینیستی بدست می آورند . نیاز به تعیین یک سیاست دوره ای با تمرکز بر یک خواست عمومی مانند رفع تبعض حقوقی ضمن درستی و نیاز سیاسی به آن نمی تواند معیار همگرایی جنبش زنان بکار رود . بسیاری از طیف ها و گرایشات « خاموش – غیر سیاسی » زنان اهداف متفاوتی جدا از رفع تبعض حقوقی دارند و جنبش فراگیر زنان می تواند همه این طیف های را شامل شود . آنچه که می تواند بعنوان یک چتر معنوی بالای سر استراتژی های سیاسی دوره ای و قابل تغییر معیار وجودی گفتمان جنبش زنان باشد ، از وظایف تئوری های فمینیستی – زنانه است و این وظیفه « مادر معنوی » جنبش زنان را از یک استراتژی سیاسی هر چند درست و الزامی دوره ای ، نمی توان انتظار داشت .
نوشین احمدی خراسانی و فمینیسم موج سوم
برداشت و « تعریف » نوشین از فمینیسم بطور کامل همسو با آنچه در غرب موج سوم فمینیسم خوانده می شود، است .شرایط یکسان زمانی هویت یابی و انتقال سریع تجربیات و آگاهی ها ، در دو دهه گذشته این نسل از زنان فمینیست را از لحاظ برداشت از مفهوم فمینیست بهم نزدیک کرده است . آنچه در غرب موج سوم فمینیستی شناخته می شود ، خود را مفهمومی « شناور » ( سارا پیچ ) ( 8 ) و غیر قابل طبقه بندی شدن می داند و معتقد است که « مفهمومی یگانه از فمینیسم وجود ندارد » ( باربارا فایندلن ) ( 9) . از طرف دیگر نوشین همچنین فمینیسم را « حرکتی سیال » که « نمی توان یک تعریف مشخص از فمینیسم داد » تعریف می کند . ( 10 ) .
زمانی که موج سوم در غرب ، فمینیسم را بجای مفاهیم انتزاعی با « تغییر دینای خود » و « آمیخته شدن در بافت زندگی زنان » شروع می کند ( 9 ) ، نوشین هم فمینیسم را بعنوان « تبلور آگاهی هر یک از زنانی است که آگاهانه به زندگی خود نگاه می کنند » می داند . ( زنان زیر سایه پدر خوانده ها ( 10 ) .
موج سوم در غرب بر « روایت ها و تجربیات فردی » و اینکه « تجربه فردی ما ، دوران ما را تعریف می کند » تاکید دارد ( 9 ) ، نوشین هم از « تجربه شخصی و ارائه آن به دیگران » و « دایره فمنیسم از وجود تک تک فمنیست ها به وجود آمده » سخن می گوید . ( 10 ).
موج سوم در غرب از اینکه « تجربیات گوناگون زنان نمی تواند عامیت یابد » و به « بیان صادقانه تفاوت های زنان » می پردازد ( 9 ) ، نوشین از « حفظ رنگارنگی و تنوع گرایش های مستقل » و هشدار در « ساختن مفاهیم انتزاعی » ( 7 ) وحدت طلبانه سخن می گوید .
اگر در غرب موج سوم توجه خود را از ارائه آثار دانشگاهی ( آکادمیک ) به فعالیت در محلات و خیابان و محافل زنانه کشاند ( سارا پیج )، نوشین هم از پاسخگویی به خواسته های روزمره زنان و هشدار به تاثیرات منفی تمرکز بر نخبه گرایی و کارشناسی در جنبش زنان انتقاد می کند .
اگر در غرب در اشکال فعالیت ها از نقد سانترالیسم به اشکال غیر متمرکز و شبکه ای با « پوشش چتری » رسیده اند ، همزمان در ایران از اواخر دهه 70 شمسی ، موج سومی ها در ایران در عمل بطور دقیق این اشکال جدید سازمانیابی را برگزیده اند . 0 ( مریم خراسانی) ( 11 ) .
نقش تئوری های فمینیستی درتعیین استراتژی ها و نوشین احمدی خراسانی
نوشین در مقاله خود « تحول در استراتژی ، انعطاف در نظریه » ( 1384 ) برداشت خود را از مفهوم نقش تئوری فمینیستی توضیح می دهد . او می نویسد که « در دینای امروز ، تئوری سازی ، خط انبوه به خود گرفته.... و این انبوه سازی در تولید نظریه ، به حافظه سپردن و بیان صرف چند نظریه واقعا نمی تواند به استراتزی بهینه » منجر شود . او به نقش تئوری در صورتی که « مبنای خود را به شرایط اجتماعی مشخص و معینی» قرار دهد ، تاکید دارد .نوشین خواهان « تبدیل تئوری های موجود به دانش کاربردی است ... که بتواند با زندگی و حرکت و مبارزه روزمره پیوند بخورد . او تاکید خاصی بر این دارد که تئوری نباید به « شکل انتزاعی » در آید و توجیه گر انفعال و بی عملی شود .
نوشین برای این توضیح درک خود از نقش تئوری نمونه ای را ذکر می کند . او کسانی را که با طرح تئوری هایی که چرایی دلایل خشونت علیه زنان را از طریق « نظریه ای که خشونت را از طریق « روان شناسی فردی » دنبال می کنند و خشونت را به حوزه فردی می کشانند ، تا حدودی به انفعال در مواجهه با خشونت های صریح و گسترده بر زنان دامن ، می داند . او این نقش از نظریه « روان شناسی فردی » را در تقابل با نظریه نابرابری در قدرت و اعمال سلطه و خشونت از طریق رژیم حقوقی که بر زنان تحمیل می شود ، می بیند( همان).
نوشین درباره اهمیت تئوری همجنین بنا بر نظر فروغ سمیعی نیا - خرداد - 1389 ( 3 ) وجود « محافل » را که یکی از ابزارهای مهم فمینیستی – زنانه در تولید نظریه و اشاعه آگاهی های اجتماعی برای زنان در طول دو دهه گذشته در ایران بوده است را مورد انتقاد قرار داده است و « کسانی را که هنوز محافل خود را حفظ کرده اند و به سرگرم کردن خود مشغولند » مورد انتقاد قرار داده است .
زمینه های پیدایش و رشد موج سوم فمینیستی در ایران
چند عامل اساسی را در این باره می توان مورد بررسی قرار داد :
1- تا پایان دهه 60 شمسی نیرویی که در اپوزیسیون و جامعه روشنفکری خود را بعنوان نما ینده سیاسی زنان مطرح می کرد بطور عمده سازمان های سیاسی جپ بوده اند که نظرات آنها بوسیله سخنگویان زن این سازمان ها شکل بیرونی پیدا می کرد . با تیعید و مهاجرت سازمان های سیاسی چپ به خارج از کشور ، تاثیرات تئوری های تک – عاملی مارکسیستی – لنینیستی که « نمایندگی » زنان را از آن خود می دانستند ، از میان رفت و امکان پیدایش و رشد تئو ری ها و استراتزی های فمینیستی مستقل از سازما نهای سیاسی و حاکمیت و همچنین امکان قدرت یابی زنان اصلاح طلب درون حکومتی بوجود آمد و فضای اجتماعی در ایران آماده رقابت این دو قطب جهت کسب نمایندگی خواسته های زنان در ایران شد .
2- در دهه 70 شمسی در ایران با اشاعه کم نظیر افکار و تئور ی های اجتماعی غیر« مارکسیستی » مانند تئور های مکتب فرانکفورت ، ساختارگرایی ، پست مدرنیستی ، تئوری هایی اجتماعی که مفهموم دموکراسی و جامعه مدنی را مورد بررسی قرار می دادند ، زمینه رشد بی سابفه تئوری های فمینیستی بوجود آمد . هر چند در ابتدا بعلت سابقه تاریخی و سنتی ،تئوری های موج دوم فمینیستی بطور عمده مارکسیسم – فمینیسم بیشتر مورد توجه قرار گرفت اما نسل جدیدی از فعالین اجتماعی زنان همزمان با گرایش جدید جهانی فمینیستی تلاش کردند تا با آگاهی و استفاده از تئوری های که عمدتا خارج از چارچوب ها و نظریات کلاسیک موج دوم فمینیستی ، مسایل و مشکلات زنان ایران را مورد بررسی قرارمی دهند ، فعالیت های خود را با توجه بر استراتژی های حاصل از این تئو ری ها تنظیم کنند .
3- عامل دیگری که تاثیری « نامریی » بر این روند داشته است ، شخصیت ها و گروههای کوچک زنایی است که بعد از سال 1357 در ایران و در دهه 60 شمسی در خارج از کشور به ویژه در آلمان در فضای که تمام توجه عمومی به مسایل کلان سیاسی بود ، با اعتقاد به تئوری های فمینیستی به فعالیت خود در « تنهایی » ادمه دادند . این شخصیت ها و گروههای ناشناخته با آغاز تبعید و مهاجرت سازمان های سیاسی ، نقش برجسته ای در ترغیب زنان فعال سازمان های سیاسی به تئو ری های فمینیستی و نیاز به فعالیت های مستقل فمینستی – زنانه داشته اند . آشنایی با تجربیات ، روحیات و روانشناسی این شخصیت ها در فعالیت و کار تئوریک در فضایی که تمام توجه عمومی به مسایل کلان سیاسی و هیجان های کوتاه مدت جلب شده بود ، برای دوران کنونی که نیاز به کار تئوریک بیش از زمانی در برابر تعهدات و هیجانات سیاسی موقت ، احساس می شود، می تواند مورد استفاده قرار گیرد . مهناز متین از نادر کسانی است که درباره این دوره کار پژوهشی دارد .
4- با دهه 70 شمسی در ایران ما با تغییرات جدی در رشد جمعیت جوان کشور روبرو شدیم . این نسل با همراهی نسل جدید فعالیت سیاسی زن در ایران و با استفاده از تکنولوژی جدید و « انقلاب در ارتباطات » هر چه بیشتر از تئوری های جهانی فمینیسنی به معنای آگاهی از تجربیات زنان در کشورهای دیگر در شناخت و توضیح مسایل زنان بدون نسخه برداری از استراتزی های آنان ، حرکت کرد .
5- در تلاش جهت استقلال تئوریکی ، دهه 80 شمسی در ایران و خارج از کشور جنبش مستقل زنان از یک گرهگاه اصلی عبور کرد و نیروهای بازدارنده جنبش زنان را به شکست کشاند . در این گرهگاه ، تئوری های فمینیستی توانستند با بیش از یک دهه کار تئوریک فشرده نظریه سازگاری بین فمینیسم و مذهب ( اسلام ) را اعتبار و مقبولیت ببخشند . نقش برجسته کار های تئوریکی شخصیت هایی در خارج از کشور، زمینه های همراهی گروههای گوناگون زنان با مبانی ارزشی متفاوت را بوجود آورد . در این میان می توان از کار های تئوریک برجسته شخصیت هایی مانند نیره توحیدی ، افسانه نجم آبادی ، هاله افشار ، هما هودفر ، شهلا حائری و والنیتین مقدم نام برد. می توان از مقبولیت این نظریه بعنوان دوری از آخرین بازمانده های میراث چپ افراطی در جنبش زنان نام برد .
6- عروج زنان درون و پیرامون حکومتی با مبانی بینشی اسلامی در دهه 80 با رهایی عمده انان از « پشت پرده » ماندن مسایل کلان سیاسی و هیجانات کوتاه مدت سیاسی ، و استفاده از امکانات دولتی و نیمه دولتی ، فضای مناسبی را جهت رشد این طیف ها و جنبش زنان بطور عمومی ، بوجود آورد .
7- دو نیروی مهم سیاسی و تغییرات در مواضع سیاسی آنها در دو دهه گذشته همچنین کمک فراوانی در رشد جنبش زنان داشته است . اصلاح طلبان اسلامی همزمان با دولت آقای خاتمی و اشاعه فرهنگ جامعه مدنی از یکطرف و سازمان ها و شخصیت های سیاسی چپ تحول طلب به ویزه در خارج از کشور بطور عمده در اتئلاف ها ی جمهوری خواهانه و سازمان های چپ تحول خواه از جمله سازمان فدائیان – اکثریت با اشاعه افکار دموکراسی و روش های غیر خشونت آمیز جهت تغییرات اساسی در جامعه ، نقش مثبتی دربستر سازی رشد جنبش زنان داشتند . زنان فعال این سازمان ها نقش « رابط » مثبتی با گروههای فمینیستی داشته اند . تغییرات در این سازمان ها ازمفاهیم انقلاب اجتماعی به « رفرم های تدریجی » و گذار قهر آمیز به « شیو ه های مسالمت آمیز » و رهبری مردم به « ضرورت وفاق » ( فرخ نگهدار - 1371 ) در ایجاد فضای سیاسی مناسب جهت فعالیت زنان در ایران داشته اند .
8- به نظر می رسد خود تئوری فمینیستی به روند رشد خود در ایران شدت بخشیده است . هر چند هنوز در گروههای موج دومی در ایران مانند مارکسیست – فمینسیست ها تئوری های تک – عاملی مانند تغییرات اقتصادی در زندگی زنان بعنوان راه حل اصلی دیده می شوند و یا رادیکال فمینیست ها بر استقلال جنبش زنان تاکیدات جدایی طلبانه دارند ، و یا « سیاسی کارها » با هر موج سیاسی بزرگ بر اولویت اهداف سیاسی و کنار گذاشتن و تعلیق موقت خواسته های حداقلی زنان پافشاری می کنند اما « موج سومی ها » توانسته اند با استفاده بر تئوری های دو دهه گذشته قوام یافته فمینیستی در سطح منطقه ای و جهانی ، ضمن نزدیکی به موج دومی ها ، و اعتبار و مقبولیت بخشیدن به استراتژی های خود ، فضای مناسبی را جهت همراهی و رقابت سالم گروههای گوناگون زنان ، بوجود آورند .
موج سوم فمینیسنی در ایران و مشکلات اساسی آن
برخی از نارسایی های این موج هما نند جنبش زنان بطور عام ، ناشی از ضعف تاریخی آن است . به این معنا که این جنبش در شرایط کنونی بنا بر تعریف و خصلت اساسی اش به معنای اراده و عمل جمعی در نمایندگی زنان در ایران ( همگرایی طیف های مختلف جنبش زنان ) ، فاقد تجربه و درس آموزی دوره ای بطور نسبی طولانی از 1- رابطه ( سازش کارانه ، چا نه زنی ) بر سر مسایل زنان با حاکمیت و دولت ، 2 - رابطه همکاری با دیگر جنبش های اجتماعی به ویژه با جنبش های عمومی سراسری سیاسی ، 3- رابطه گسترده با اقشار متنوع زنان به ویژه زنان در خانواده های کم در آمد ، است . از این نظر ، این جنبش از لحاظ تجربه مسایل سه گانه اساسی خودش فاقد تاریخ است و از « نقطه صفر » شروع کرده است . به این جهت و کمبود تجربه عملی ، نقش تئوری بیش از حد معمولی مورد نیاز است .
بطور نمونه در توضیح عدم وجود تجربه در مسایل اساسی می توان به نظرات فعالین این جنبش درباره رابطه جنبش زنان و جنبش عمومی سبز اشاره کرد . از یکطرف بخشی خواهان احتیاط در رابطه با جنبش سبز هستند و بخشی با خوش بینی به این رابطه کنونی با جنبش سبز می نگرنند (نظرات فاطمه گوارایی ، محبوبه عباسقلی زاده ، منصوره شجاعی ، فریده ماشینی از نمونه های هستند ) . اما هیچکدام از این نظرات نمی توانند جهت صحت خود به یک تجربه تاریخی از رابطه جنبش زنان بنا بر تعریف و خصلت کنونی اش ، مراجعه کنند به این علت ساده که چنین تجربه تاریخی وجود ندارد .
بررسی ضعف های جنبش زنان ناشی از عوامل تاریخی جزیی از این نوشته نیست . بخشی دیگر از ضعف ها جنبش زنان و طیف موج سومی ها ناشی از عوامل تئوریکی است به این معنا که این جنبش در شرایط کنونی قابلیت و توان اصلاح این ضعف ها را با کمک گرفتن از تئو ری های فمینیستی – زنانه خود را دارد و نیازمند دوره ای نسبتا طولانی از کسب تجربه رابطه با « دیگران » نیست .
طیف های مختلف جنبش زنان که با استراتژی های متفاوت هر کدام خواسته ها و امیال متفاوت زنان را نمایندگی می کنند . ما در طیف های زنان با مبانی ارزشی اسلامی شاهد یک کار مستمر تئوریکی ( بحث عمومی حقوق زن در اسلام ) در توضیح استراتژی های آنان هستیم . زنان این بخش از همکاری های مثبت مردان پشتیبان خود در تدوین « بینش ها و گرایشات بنیادی » استراتژی های برخوردار هستند . از نمونه های تدوین این مبانی می توان به « منشور زنان جبهه مشارکت » مراجعه کرد . اما در طرف دیگر ، موج سومی ها در چند سال گذشته با تمرکز بر فعالیت های عملی بجز در موارد نادری ، تلاشی در توضیح تئوریکی استراتژی ها خود نشان نداده اند . آنها عملا نقش تئوری را به حالت تعلیق در آوردند . از نمونه های نادر استفاده از تئوری می توان به کار های آزاده دواجی در استفاده از تئوری های پست – استعماری و منطقه ای فمینیستی اشاره کرد .
از یکطرف موضوعات هر استراتزی می باید هر چه بیشترامکان حق تغییر استراتژی را بدست آورند که در این مورد موضوع استراتژی موج سومی ها ، زنان ایران و بطور عمده بخش زنان کم در آمد ، هستند . یک استراتژی که هدف پاسخگویی به نیازهای آنان را دارد نیازمند رابطه با این بخش عمده زنان است . بدون تلاش مستمر در پاسخگویی روشن درباره ایجاد رابطه با موضوع استراتزی و ایجاد امکان تغییرات در استراتژی بوسیله خود موضوع استراتژی ، تنها ذهنیت نما یندگان قشر معین زنان روشنفکر، بطور آمرانه و قیم مآبانه صحت استراتزی را تعیین می کند و در حقیقت خود داور صحت خود است . همچنین در کنار و همزمان با امکان تغییرات در استراتژی ها ی هر طیف زنان بوسیله قشر معین زنان ، تئوری های متناسب با هر استراتزی معین می تواند به کمک در ایجاد تغییرات و اصلاحات هر استراتژی بکار رود .
با توجه به اینکه تمام طیف های مختلف زنان از ایجاد امکان رابطه با موضوعات استراتژی های خود صحت و جهت رشد و تحول اهداف استراتژیک خود با کمبود جدی مواجه هستند ، در این میان می باید از نقش تئوری بعنوان معیار صحت و تعدیل در استراتزی ها تا زمانی که خود زنان نقش داوری را بعهده بگیرند ، استفاده کرد . با توجه به نظرات نوشین احمدی خراسانی درباره نقش تئوری ، می توان یک سوال اساسی جنبش زنان مورد بررسی قرار داد : با توجه به اینکه بخش عمده جنبش زنان در طیف های مختلف بدرستی ضمن احترام به تفاوت ها ی هر طیف ، مسئولیت و اختیار هر طیف در تعیین استراتژی گروه خود را به رسمیت شناخته است و زنان ایران ( آن مجموعه ای که طیف ها برای آنها استراتژی تعیین می کنند ) از امکان داوری و حق تغییر این استراتژی ها برخوردار نیستند ، چه نیروی معنوی با چه ابزارهای قابل پذیرش نسبی برای تمام طیف ها ، معیارهای صحت استراتژی ها و اصلاح برنامه ها و سیاست های اصلی و اتئلافی جنبش زنان خواهد بود ؟
موج سوم ، تحقیر تئوری و سیاست های چپ روانه
نوشین به همراه پروین اردلان ، مریم خراسانی و فیروزه مهاجر جز تعداد محدود شخصیت هایی هستند که از اواسط دهه 70 شمسی با اشاعه تئوری های جدید فمینستی نقش برجسته ای در ترویج آگاهی های عمومی فمینیستی و به ویژه دوری جستن از تئو ری های تک – عاملی موج دومی ها ، داشته اند . این تئوری های جدید زمینه نزدیکی فکری و همکاری های نسبی طیف های مختلف جنبش زنان را فراهم کرد . این تئور ی های جدید فمینیستی به ویژه با ایجاد آشنایی طیف های زنان درون و پیرامون حکومتی از تحلیل های تئوری های جدید فمینیستی ، نقش مهمی در تغییرات ذهنینی این طیف ها داشته است . ذهنیت حاصل از دوره کار های تئوریکی دهه 70 تا اوایل دهه 80 به نیازهای نظری بعنوان پشتوانه فعالیت های عملی و استراتژی های آن ، در این دوره ، پاسخ داد .
از اواسط دهه 80 شمسی با تثبیت تغییرات اساسی سیاسی در حاکمیت و افزایش کیفی فعالیت های جنبش زنان ، این جنبش نیاز به بازبینی تئوری ها و تجدید نظر در استراتزی های خود را داشت . اما این روند با افزایش فعالیت های عملی و توقف کار های تئوریکی بعنوان پشتوانه فعالیت های عملی ، دجار اختلال جدی شده است . نوشین و این طیف از تحلیل « در جامعه سنت زده ما که تازه جوانه های جنبش مستقل فمینیستی در حال شکل گیری است » .... به ناگهان در کمتر از چند سال به نتیجه گیری کاملا متفاوتی از شرایط مبنی بر « عقیم ماندن اصلاح از درون » و « بن بست در حرکت های آرام » ( ) ( نوشین - 2005 ) و « زنان از دوران طرح مطالبات کوچک و خرد عبور کرده اند » می رسند . ( 6 ) ( پروین اردلان - 2005 ) .
عادی سازی شرایط استثنایی سیاسی در جنبش زنان
طیف موج سوم در 1384 با تحلیل بحران عمومی سیاسی ، جنگ و بحران هسته ای در واقع اعلام شرایط استثنایی جنبش زنان را داشته است . در جنبش زنان یک توافق عمومی بر اساس تئوری های فمینیستی – زنانه با ارزیابی سطح رشد جنبش زنان و جنبش عمومی و میزان ظرفیت حاکمیت در پذیرش خواسته های زنان مبنی بر تغییرات اصلاحی عمیق درازمدت در زندگی زنان ، وجود داشته است . تغییراتی که ضمن ارزیابی شرایط عادی با حرکت های آرام و مطالبات حداقلی ، مبتنی بوده است . نوشین و پروین اردلان در 5 سال گذشته بدون پشتوانه تئوریکی بر ارزیابی جدیدشان مبنی بر شرایط استثنایی ، دیگر طیف ها را از لحاظ مبانی تئوریکی تحلیل شرایط کنونی و ترسیم چشم انداز،ا از خود دور کرده اند .
پروین اردلان بعد از انتخابات ریاست جمهور 1384 با یک چرخش ناگهانی به این نتیجه می رسد که « زنان اکنون از دوران مطالبه خواهی از مسئولان و استفاده از فرصت هایی برای طرح این مطالبات عبور کرده » ، « دگرگون کردن نهادهای انتصابی ضروری است » ، « زنان از دوران طرح مطالبات کوچک و خرد – به رغم عدم کسب آنها _ عبور کرده اند و اکنون زمان آن رسیده است که بدنبال راهکاری برای فراروی از بن بست های قانونی باشیم ( 6 ) . نوشین تا جایی پیش می رود که حتی احتمال عدم شرکت در انتخابات 1388 را در نظر می گیرد ( 12 ) .
شرایط استثنایی سیاسی بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 به کمک این ارزیابی نوشین آمد و به عادی سازی ویژگی های موقت شرایط استثنایی کمک کرده است . می توان پذیرفت که بطور نمونه ، تجربه تاریخی چند یا چندین ماه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 جنبش زنان سیاست ها و استراتژی عادی خود را به حالت تعلیق موفقت در آورد . بطور نمونه استراتژی عادی همکاری با اصلاح طلبان درون حکومتی نمی توانست تا عادی شدن شرایط عمومی سیاسی بعد از کودتا ، ادامه یابد . اما تعلیق استراتزی عادی جنبش زنان نمی تواند تابع شرایط استثنایی برای مدت طولانی باشد . اگر جنبش سراسری حاضر است تا استراتژی خود را بر مبنای شرایط استثنایی را برای مدت طولانی ( سال ها یا دهه ها ) پایه ریزی کند ، جنبش زنان با خصلت « طرح خواسته های حداقلی » می باید با پذیرش شرایط جدید سیاسی ، هر چند تامطلوب ، به استراتژی عادی خود بر گردد . این عادی سازی مغایر با همکاری مجموعه ای و طیف هایی از جنبش زنان با جنبش سراسری بر اهدافی مانند آزادی های سیاسی یا عدم خشونت ، و یا استفاده از تجربیات آنان در یک مجموعه وسیع جنبش زنان « با نتوع و رنگارنگی آن » ، نیست . بخش عمده زنان در دوره دیکتاتوری تمام عیار رژیم شاه تحلیل شرایط استثنایی سازمان های سیاسی را پذیرفتند و چند دهه منتظر ماندند تا « مانع اساسی » جهت طرح خواسته های زنان ، بر طرف شود . ارزیابی جدید نوشین و پروین اردلان مبنی بر این است که جنبش زنان در زمان شاه می بایست از زنان اصلاح طلب رژیم شاه حمایت می کرد .
با توقف تئوری در شرایط کنونی جدا از « همگرایی طیف های مختلف جنبش زنان » با توافق نسبی بر خواسته های حداقل و بر اساس ارزیابی «شرایط استثنایی سیاسی عمومی » فاقد عادی سازی استراتزی ها و پایه های یک اتئلاف با دوام بر اساس ترسیم چشم اندازهای جنبش زنان است. اتئلاف ها بر اساس شرایط استثنایی با خود مجموعه ای از هیجانات و سنت های قهرمانانه و شیهد پروانه را دارد که خطر « عادی سازی » نوع خواسته ها و فعالیت های کوتاه مدت عمومی سیاسی را در برابر برنامه دراز مدت و عادی جنبش زنان را دارد . به نظر غیر ممکن و مضحک می رسد که جنبش زنان بمثابه نیروی مهم اتئلافی با جنبش سراسری سبز و بخشی از جنبش اعتراضی و اپوزیسیون، خواسته های حداقلی خود ر ا مانند اصلاح قانون خانواده را از حاکمیتی طلبید که هر گونه اصلاح در قانون بمثابه یک عقب نشنینی و شکست حاکمیت در برابر اپوزیسیون سیاسی تلقی شود . این روش غیر ممکن و مضحک بعنوان یک سنت سیاسی عمومی در ایران مورد استفاده می گیرد و در برابر روح و روش همکاری و چانه زنی با اصلاح طلبان درون حکومتی و یا محافظه کاران و با حتی رژیم های دیکتاتوری قرار دارد .جنبش اعتراضی یک جنبش « طلبکارانه » است و با تکیه بر اراده عمومی مردم و زور حق اش را می خواهد و جنبشی « همه چیز یا هیچ چیز » است
در استراتژی های طرح خواسته ای حداقلی بر خلاف خواست انقلابی و یا سراسری اعتراضی اپوزیسیونی ، می باید پذیرفت که طرف مقابل(حاکمیت ) هم می باید از پذیرش اصلاحات ، به نوعی استفاده ببرد . این رابطه در خواسته های حداقلی نمی تواند خصمانه و بدبیننانه باشد . می باید نوعی توافق اولیه بر اساس منافع عمومی جامعه و دولت و اعتماد وجود داشته باشد . جنبش زنان در شرایط کنونی بر اساس تحلیل شرایط استثنایی سیاسی خود را جزیی از جنبش اعتراضی و اپوزیسیسون به جامعه معرفی کرده است و این کار هر گونه حرکت اصلاحی درون حکومتی و رابطه با بخش عمده زنان ایرانی را غیر ممکن ساخته است . خواسته های حداقلی در رابطه بدبینانه و عدم اعتماد غیر ممکن است که از طریق انجام اصلاحات با دوام به معنای توافق با حاکمیت صورت گیرد . هر موفقیتی با عقب نشینی اجباری حاکمیت ، موقت خواهد بود . برخلاف خواسته های حداقلی جنبش زنان ، جنبش سراسری با اهداف بزرگ سیاسی مانند انتخابات آزاد با تکیه بر اراده عمومی مردم هدف جایگزینی بخش مهمی از حاکمیت سیاسی را دارد . جنبش زنان جهت اهدافش علاوه بر همکاری با جنبش سراسری نیاز به توافق با همین حاکمیت دارد ولی مانع سنت سیاسی تخاصم با حاکمیت جهت پیشبرد خواسته ها هنوز بطور کامل در استراتژی و روح و روان جنبش زنان ، همانند دوران قبلی تاریخی همچنان زنده است .
نتیجه ارزیابی نوشین و طیف موج سومی ها بر اساس « استراتژی های استثنایی » نگرانی و هشدار بخش قابل توجه فعالین جنبش رنان مبنی بر « سر در گمی » ( جلوه جواهری – تیر 1389 ) ، « پراکندگی » (جواهری - اسفند 1388 ) ، « سرگشتگی » ، « غفلت از ترسیم چشم انداز » و نیاز به « ارتقای تئوریک جنبش » ( زهره اسدی پور – تیر 1388 ) ، در جنبش زنان را برانگیخته است . عدم پاسخگویی بر این نگرانی ها و تکیه نوشین بر « همگرایی طیف ها و توافق بر خواسته های حداقلی » و « محافل گرا » و « سرگرمی » خواندن کار کسانی که بر وجود تئوری های فمینیستی جهت ناظر بودن و معیار صحت و اعتبار و مقبوایت بخشیدن به فعالیت ها و استراتز ی های جنبش هستند ( فروغ سمیعی نیا – خرداد 1389) به تحقیر تئوری و تقدس عمل گرایی و خطر رشد گرایشات پوپولیستی را در بر دارد .
نوشین و تحقیر نقش تئوری ها در تدوین استراتژی ها
نوشین معتقد است که در شرایط کنونی « انبوه سازی در تولید تئوری » وجود دارد و از وجود انبوه سازی درتولید تئوری ها انتقاد می کند . اگر تئوری های بیشماری در تقابل با یکدیگر وجود دارد ، دلیلی خلاف بر این اصل نیست که برخی از این تئوری ها شرایط را بهتر توضیح می دهند و باید کار مستمر تئوریکی جهت شناخت تئوری های مناسب تر ، صورت گیرد . بطور مثال نزدیک به یک قرن در ایران نظریه ای مبنی بر «اولویت خواسته های عمومی سیاسی بر خواسته های زنان » پذیرفته شده بود و عاملی که این نظریه را از اعتبار در جنبش زنان انداخت ، کار تئوریکی فمینیستی در نفی مبنانی این نظریه بود .
نوشین در تعریف خود از تئوری و « مدیریت تئوری ها » و تئوری بعنوان دانش کاربردی ( 5 ) تا آنجا پیش می رود که تئوری را تا حد یک تحلیل سیاسی از شرایط کنونی تنزل می دهد . نادیده گرفتن نقش واقعی تئوری در جنبش زنان و تحقیر تئوری به تقدس عمل گرایی محض کشیده می شود . این تقدس عمل گرایی با کمک فرهنگ قهرمان و شیهد پروری زمینه نظرات عامه پسند و پوپولیستی را افزایش داده است .
تغییرات مهم سیاسی نیاز استفاده هر چه بیشتر از تئوری های فمینیستی را در اعتبار بخشیدن به استراتزی های جنبش زنان و نزدیکی طیف ها و همچنین نزدیکی استراتژیک به جنبش عمومی سیاسی و حاکمیت و « سیاست چانه زنی » با آنها را مبرم ساخته است . از طرف دیگر این تئوری ها می باید به یک موضوع تاریخی جنبش زنان پاسخ دهد و تکلیف تاریخی خود را با « دولت های وقت » در ایران را مورد ارزیابی قرار دهد .
جنبش زنان بطور تاریخی در دوری از قطب سرنگون طلب و خواست تغییرات اصلاحی ، بر اساس کدام مبانی تئوریکی ، دوری تاریخی خود را در رابطه همکاری با هر دولت وقت اصلاح طلب و یا محافظه کار در ایران ا توضیح می دهد ؟ آیا جنبش زنان بمثابه جنبش سراسری خواهان اولویت تغییر حاکمیت سیاسی است و پیش برد خواسته های حداقلی را تا زمان حاکمیت جناح اصلاح طلب به حالت تعلیق در می آید ؟ اگر اتفاق نظر بر سر طرح خواسته های حداقلی زنان وجود دارد ، آیا دنباله روی از روش سنتی جنبش سراسری در استراتژی صرف اعتراضی جهت بر آوردن شدن خواسته ها ، هویت این جنبش را تعیین می کند ؟ چه موانع بنیادی ، تئوریکی مبنی بر پیش برد خواسته ای حداقلی زنان از طریق همکاری و رابطه با دولت های وقت محافظه کار در ایران وجود دارد ؟ آیا فرضیه وابستگی تاریخی تئوریکی و روانشناسانه جنبش زنان به جنبش سراسری نمی تواند بعنوان یکی از موانع مورد بررسی قرار گیرند ؟
جنبش زنان نمی تواند بدون کار مداوم تئوریکی جهت اعتبار بخشیدن به استراتز ی های خود و تنها تکیه بر شرایط استثنایی سیاسی وهیجانات سیاسی ، فرهنگ قهرمان و شیهد پروری ، استقلال خود را حفظ کنند . در کنار توجه به دهها نوع از فعالیت های کوچک و بزرگ در جنبش زنان، نیاز به ادامه کار با دوام تئوریسین های جنبش زنان در کار تخصصی آنها و حمایت از « رجال تئوریک » و « مادران معنوی » جنبش زنان از ضرورت های حیاتی آن است . ارزیابی از شرایط کنونی و ترسیم چشم انداز جنبش زنان نیازمند کار تئوریکی نظریه پردازان خود است و بر خلاف این نیاز ما شاهد چنین روندی نیستیم .همجنین ما در خارج از کشور با تمرکز فعالین زنان در کار صرف ژورنالیستی هستیم ( سیهلا وحدتی – شادی صدر ) .
تئوری های فمینیستی چگونه انجام وظیفه می کند ؟
همانند یک صفحه شطرنج، مهره ها و « طیف های مختلف » با نقش و خصلت های متفاوت و مستقل وجود دارند :
- طیفی، از منافع زنان به حفظ طبیعت و محیط زیست می رسد و استراتژی خود را بر این اساس توضیح می دهند ، طیفی خواسته های صنفی اقشار زنان گارگر را دغدغه خود می داند و این موضوع را اولویت خود قرار می دهند ، طیفی اصلاح بطئی و آرام قوانین حقوقی زنان را اولویت خود می دانند ، طیفی طرح مسایل عمده سیاسی مانند عدم خشونت را استراتژی خود می دانند ، طیفی کار در موسسات خیریه و استفاده از امکانات دولتی را جهت کمک به زنان در خانواده های کم در آمد را مورد نظر دارند ، طیفی حقوق زنان را از کانال ملیت ها و قومیت ها دنبال می کند ، طیفی تغییرات در سیستم اموزشی را استراتژی خود می دانند ، طیفی بر حقوق کودکان زنان تاکید دارند ، طیفی استعداد و امکان « چانه زنی » برای منافع زنان را در دستگاههای دولتی برای جهت اشتغال زایی ، بیمه شدن زنان سرپرست خانوده و افزایش امکانات ورزشی زنان را دارند ، زنانی به شکل پراکنده در محل ها ی زندگی و شغل خود دغدغه کمک به دختران جوان را دارند ،زنان جوانی در دانشگاهها با علاقه با مسایل نظری به بررسی و تحقیق در مسایل زنان مشغولند ، و دهه طیف دیگر ....
همه این طیف ها و مهر ه ها با حفظ نقش و خصلت های مستقل خود می توانند تحت شرایطی بخشی از یک هدف بزرگ در دوره طولانی از آشنایی از نقش های یکدیگر و اتئلاف های متفاوت از طیف ها بر سر موضوعات مختلف ، در یک جنبش اجتماعی دریک مدت زمانی معین قرار گیرند . یک شرایط اصلی ایجاد چنین جنبش اجتماعی اراده و عمل جمعی و ایجاد یک حس تعلق مشترک است . عامل اساسی که در کنار فعالیت های جداگانه هر طیف به آنها معنای جنبش اجتماعی می دهد ، ایجاد این حس تعلق به گفتمان مشترک همگانی است و ایجاد این حس و تلاش در جهت آن تنها بوسیله اتئلاف های عملی طیف ها بوجود نمی آید ، همچنین نمی توان اصرار بر خواست اتئلاف از طیف هایی داشت که در عمل نیاز به کار مشترک را احساس نمی کنند . آنچه این طیف ها را حس تعلق همگانی مشترک به یک جنبش اجتماعی می دهد ، یک استراتژی واحد برای فعالیت های مشترک نیست بلکه یک نیروی و یک چتر معنوی از گفتمان ها و تئوری های فمینیستی – زنانه است که « روایت های زندگی فردی زنان » تئوریزه شده را در برابر جامعه با کار مدام نظری در تمام عرصه عمومی جامعه به ویژه هنری – ادبی قرار می دهد .
در شرایط کنونی، زندگی و روایت های فردی یخش عمده زنان در ایران از بررسی ها و فعالیت های « جنبش زنان در ایران » غایب است . بخش عمده زنان در ایران برای رسیدگی به مسایل اصلی زندگی خود در رابطه مستقیم با حاکمیت و دولت قرار دارند و بطور روزانه جهت رسیدگی به امور معیشتی با دستگاههای دولتی یا محل هایی که کنترل دولتی وجود دارد ، سر و کار دارند .تئوری های غالب جنبش زنان در شرایط کنونی راه بر تماس با زندگی عمده زنان ایرانی بسته است . تماس روزانه و دائمی با عمده زنان ایرانی در زندگی در اختیار دولت و حاکمیت است و کانال تماس ( به معنای حق اطلاع رسانی و سازمانیابی ) با « توده زنان ایرانی » از مسیر محل ها و امکانات دولتی می گذرد . این کانال بطور قانونی در اختیار دولت و حاکمیت قرار گرفته شده است و بدون رابط با دستگاههای دولتی ، امکان تماس با بخش عمده زنان کم در آمد به حداقل می رسد .
تئوری های فمینیستی می باید این سوال را مطرح و پاسخ دهد که چگونه می توان« جنبش اجتماعی زنان ایران » متشکل ازنمایندگان و بخشی از زنان اقشار متوسط را با بدنه خود در تماس قرار داد ؟ آیا باید اولویت را در کمک به جنبش عمومی سیاسی دروعده های آنها در ایجاد تغییرات عمده سیاسی مساعد به سود جنبش زنان و از طریق رفع مانع قانونی تماس با عمده زنان ایرانی ( تماس به معنای حق قانونی سازمان یابی هر قشر) داد و یا تئوری به جنبش زنان این مشروعیت را می دهد که با هر دولت وقتی در ایران از « در آشتی و سازش » وارد شود و به چانه زنی بپردازد. نگاهی به نظرات نوشین احمدی خراسانی به این سوالات پاسخ می دهد .
ارزش گذاری بر فعالیت های نظریه پردازان جنبش زنان
در یک جنبش اجتماعی قوام یافته ، دسته ای هر چند کوچک ، در فضایی بدور از هیجانات سیاسی روزمره ، وظیفه ای بسیار مهم را بر عهده می گیرند . وظیفه ای که از استعدادها و قابلیت های آنان تعیین می شود . بطور نمونه در تحولات عمیق سیاسی دو دهه گذشته در راستای دموکراسی و انتخابات آزاد در برخی کشورها به ویژه در چند سال گذشته در امریکای جنوبی ، در پس عقب نشینی بزرگ رژیم ها و تئوری ها ی تمامیت خواه و سیستم های تک – حزبی ، بوقوع پیوست . همانند فعالیت های عملی این تغییرات در طول دهه ها مبارزه ، فعالیت های فکری – تئوریک موسسات پژوهشی همانند «کارمندان » « مرکز تحقیقات اجتماعی » ( مکتب فرانکفورت ) و شخصیت های پژوهشگر ، نقش قاطعی در زمینه سازی جهت این تغییرات بزرگ اجتماعی ایفا کرده اند .جنبش زنان می باید جدا از فضایی که تولید انبوه قهرمان و شیهد پروری می کند و با هیجان سیاسی و دنباله روی از جنبش سراسری به تقدس عمل گرایی مشغول است و در شرایط نیاز مبرم جنبش عمومی سیاسی که به فداکاری های زنان در خیابان و درداخل و خارج زندان ها احتیاج دارد و در نقش زنان به نوعی اغراق می کند ، از کار تئوریکی نظریه پردازان خود قدردانی کند و آگاهانه درجلب نظریه پردازان ، کارشمناسان و نخبه گان مسایل زنان از طیف های خارج از « جنبش زنان » و تشویق نسل جوان زنان به ویژه در دانشگاهها و در خارج از کشور برای نیاز دائمی خود برای نسلی از نظریه پردازان ، نخبه گان و کارشناسان ، تلاش کنند .
سیاست های چپ روانه در جنبش زنان و ریشه های تاریخی آن
نوشین و پروین اردلان بارها به روشنی در تعریف « جنبش مستقل فمینیستی » بر لزوم مرزبندی تئوریکی با چپ سنتی مارکسیستی و روایات ایدئولوژیک کلان » تاکید کرده اند . اما هنوز طیف ها و گروههای مختلف زنان در درک و عمل خود از موضوع « نمایندگی » زنان هنوز با مبنایی با چپ سنتی مارکسیستی مرزبندی اساسی ندارند . مسله درک نادرست موضوع نمایندگی در بخش غالب جنبش زنان از طرف برخی از زنان نقد شده و جنبش زنان را در شرایطی ارزیابی می کند که « وظیفه اصلی اش، یعنی نیرومندشدن طریق تماس و پیوند با توده زنان » (لاله حسین پور – مرداد 1389 ) است و نیاز جنبش زنان و تماس با توده زنان و پرسش نمایندگی همچنین از نگرانی های برخی از زنان است . فروغ سمیعی نیا (آذر 1388) معتقد است که « مسئله ای که کمپین همواره بر آن تاکید داشته گفتگو با مردم است که علاوه بر عمومی کردن مطالبات برابری خواهان سعی در شنیدن حرف مردم و واقعی تصمیم گرفتن داشت. امروز نیز باید با همین شیوه نسبت به کمپین تصمیم گرفت باز هم باید میان توده مردم رفت و پیشاپیش از جانب آنها تصمیمی اتخاذ نکرد.
در درک چپ سنتی از موضوع نمایندگی به روشنفکران « پیشاهنگان » از طریق احزاب و سازمانها اجازه می دهد که بدون رابطه با کارگران ، کشاورزان ، زنان و دیگر اقشار وسیع جامعه بر اساس عوامل ذهنی حق نمایندگی و تصیم گیری از طرف اقشار وسیع جامعه را در اختیار بگیرند. سوال اساسی این است که آیا یک تشکل زنان و یا « کارگری » بدون رابطه عینی با گروه اجتماعی مورد نظر خود و صرفا بر اساس امور ذهنی می تواند مدعی نمایندگی آنها و « از طرف آنها صحبت کند . این درک بوسیله چپ جدید درباره نمایندگی گارگران مورد نقد قرار گرفته شده است :
« به لحاظ عینی مسئله این است که آیا اصلا میتوان مدعی شد که کارگران ایران به لحاظ سیاسی متشکل هستند؟ سطح تکامل سیاسی و اجتماعی جامعه ما هنوز در حدی نیست که کارگران یا دهقانان متشکل باشند و یا حتی به یک گرایش سیاسی و اجتماعی معین پیوند خورده باشند. کارگران ایران حتی هنوز تشکل صنفی خود را هم ندارند. آنها هیچ گاه با هیچ حزب و سیاستی چنان مربوط نبودهاند که پیشاهنگی و رهبری آن را بپذیرند. البته حمایت قطعی از این یا آن جریان یا فرد منظور نیست. وضع ایران با اروپا فرق میکند. در انگلیس حزب کارگر، در ایتالیا حزب کمونیست، در آلمان حزب سوسیال دموکرات، در روسیه حزب بلشویک واقعا تشکلی کارگری بودهاند و یا هنوز هستند. حتی در برخی از این احزاب رهبری حزب عملا توسط اکثریت طبقه کارگر انتخاب میشود. مارکس در بسیاری جاها به جای نام بردن از احزاب از پرولتاریا و بورژوازی نام میبرد که البته گر چه نوعی افراط در رابطه طبقه و حزب را در خود دارد اما کاملا هم تو خالی نبود. در حالی که این تبدیل عناوین در ایران همواره مضحک و اصلا غیر قابل درک بوده است. به لحاظ ذهنی این سوال مطرح است که تا چه میزان به مصلحت جامعه و حتی به مصلحت همان قشر و طبقه است که حزبی مستمرا خصلت طبقاتی خود را تعمیق برد و تقویت کند و بکوشد مطلقا وکالت یک گروه اجتماعی معین را بر عهده گیرد. با این سوال که اصولا تاثیر طبقه بر حزب تا چه میزان میتواند گسترش یابد. احزاب سیاسی تاریخا شکل گرفته مسلما پیوندهای اجتماعی و طبقاتی معینی دارند. آنها در تعیین سیاست خود از همه گروههای اجتماعی به یکسان تاثیر نمیپذیرند. حتی در ایران که جامعه سیاسی آن چنان متکامل نیست باز هم هر یک از جریانهای سیاسی با گروههای اجتماعی معین ارتباطات نزدیکتر دارند و از آنان بیشتر تاثیر میپذیرند. اما نه صحیح است که ادعا شود این جریانها با سایر طبقات اجتماعی مربوط نیستند، از آنها تاثیر نمیپذیرند و با منافع آنان همواره مقابله میکنند، و نه این صحیح، و حتی عملی است کهحزب بکوشد این گرایش نسبی را مطلق کند. مارکسیسم به جامعهشناسی و علم سیاست کمک کرده است که جنبشهای سیاسی با بار و سمتگیری طبقاتی و اجتماعیشان در نظر گرفته شوند. اما آن جا که در تاثیر این بار اغراق میشود، آن جا که تلاش میشود این بار، سنگین و سنگینتر شود، آن جا که حزب و طبقه یکی گرفته میشوند و یإ آن جا که به طور کلی نیروی محرکه تاریخ صرفا مبارزه طبقاتی در نظر گرفته میشود، باید گفت چنین احکامی هم دور شدن از واقعیتها و هم دور شدن از مصالح اجتماعی را در بر دارد ». ( فرخ نگهدار -1371 ).
یک تشکل فمینیتستی – زنانه با تکیه بر تئوری های فمینیسستی این موضوع را در برابر خود قرار می دهد که مشروعیت نمایندگی زنان و طرح خواسته های آنها را از چه مرجعی عینی و ذهنی ، اعتبار اجتماعی به معنای پذیرش این نمایندگی از طرف دیگر گروههای اجتماعی و به ویژه حاکمیت سیاسی ، پیدا می کند . این موضوع از این لحاظ حیاتی است که باید به پرسش چگونگی ارتباط « جنبش زنان » به پایه اجتماعی خود، بخش عمده زنان ایران و تبدیل به یک نیروی اجتماعی مستقل و قابل توجه از لحاظ کمی ، جهت چانه زنی های سیاسی با حاکمیت و دیگر جنبش های اجتماعی ، پاسخ دهد .
از این روی که در شرایط فعلی بنا بر یک نظر عمومی پذیرفته شده ، نیروی اجتماعی عینی جنبش زنان محدود به اقشار متوسط و روشنفکر زنان است ، راه ارتباطی با بخش عمده زنان ایران به مسله حیاتی آینده این جنبش بستگی دارد .
این بخش عمده زنان از دو کانال اساسی به تامین امور روزمره و نیازهای مبرم خود می پردازند. کانال اصلی که بطور قانونی از ابزارهای لازم ارتباطی و « کمک رسانی » دولت و حاکمیت و کارشناسان آنها است و زنان بخش مهمی از مسایل مبرم زندگی خود را از طریق رابطه با دستگاههای حکومتی و یا تحت نظارت دولتی ، پیگیری می کنند . کانال دوم بخش اصلاح طلبان درون و پیرامون حکومتی است که در سیاست گذاری ها و تصمیماتی که به امور زندگی زنان مربوط می شود ، نقش قابل توجه ای دارند. زنان کم در آمد بطور روزانه جهت امور معیشتی خانواده های خود با دستگاههای دولتی ارتباط دارند . با آنها در « خیابان » نمی توان ارتباط برقرار کرد .
کانال زنان اصلاح طلبان درون و پیرامون حکومتی
نوشین در بازبینی تجربه تاریخی به روشنی از « تلاش خستگی ناپذیر اصلاح طلبان درون حکومتی رژیم شاه و دستاوردهای بسیار مهمی که برای زنان به ارمغان اوردند » قدردانی و از کسانی که به « تحقیر پیروزی های زنان اصلاح طلب در زمان شاه می پردازند » انتقاد می کتند (7). پروین اردلان همچنین از « کار فمینیستی » زن اصلاح طلب و سناتور رژیم شاه سخن می گوید ( ابان 1387 ) . نوشین نفی وجودی اصلاح طلبان درون حکومتی زمان شاه را از عوامل اصلی دوپارگی جنبش زنان به دو قطب اصلاح طلبان درون حکومتی و انقلابی ها و سرنگون طلبان ، می داند .
نوشین در ارزیابی از زنان اصلاح طلب ( اصلاح گری درون حکومتی ) در شرایط کنونی می نویسد که جنبش مستقل زنان می باید « عناصر مثبت و روش های مرسوم آن دو نوع « سنت جا افتاده » ( اصلاح گری درون حکومتی و مبارزه اتقلابی ) در هم آمیزد ، تغییر شکل یا محتوا دهد و بنا بر ضرروت و نیازها و اهداف خود آنها را مورد استفاده قرار دهد » (– نوبنیاد گرایی و انتخابات ریاست جمهوری – مهر 1387 ) .
نوشین متاسفانه به جنبش زنانی مستقل و « خودی » معتقد است که می باید « آنها » ( اصلاح طلبان درون حکومتی و انقلابی ها ) را با تغییر محتوا دادن مورد استفاده قرار دهد . او استقلال ، هویت و محتوای این نیروها را جهت اتئلاف نمی پذیرد و شرط تغییر محتوای انها را برای «استفاده » اهداف و نیازهای « خود » می داند .
ما نمی توانیم در تئوری های فمینیستی معاصر چنین برداشتی را از سیاست اتئلافی طیف های گوناگون جنبش زنان پیدا کنیم . این برداشت را در مارکسیست – فمینیست ها موج دوم فمینیستی و بازمانده های این طیف می توان ردیابی کرد . ریشه این نظریه در چپ سنتی مارکسیستی و بطور نمونه در عمل استفاده از سندیکاههای زرد و تغییر محتوی انها به سیاست های سندیکاههای سرخ ، دید .
این برداشت نوشین که به مسله اساسی پاسخگویی به ایجاد ارتباط با پایه اجتماعی جنبش زنان بطور مستقیم مربوط می شود ، در عمل به نفی دستاوردهای اصلاح طلبان درون و پیرامون حکومتی و دوری هر چه بیشترجنبش زنان از « آنها » و در نتیجه به عدم گسترش وزنه اجتماعی جنبش زنان در کل ختم می شود . این برداشت پاسخ بازدارنده به چگونگی ایجاد رابطه با بخش عمده زنان در ایران می دهد .
نظریه نوشین را درباره اصلاح طلبان درون و پیرامون حکومتی در عمل می توان در باره « گروه میدان » مشاهده کرد . او اساس رابطه با این گروه را به « ایدئولوزی » و سیاست انتخاباتی آنها تنزل می دهد . او نتیجه می گیرد که استراتژی آنها مینی بر تمرکز بر« گرایشات نوبیناد گرایانه دولت نهم » ، می تواند « ناخواسته در جهت تخریب دستوردهای کنونی جنبش زنان » بکار رود . و با احتمال دوری جنبش مستقل زنان از مبارزات انتخاباتی می نویسد « اگر سیاست بخش مستقل زنان به خصوص کمپین یک میلیون امضا ، احیانا دوری گزینی از عرصه رسمی سیاست ورزی و در حاشیه قرار گرفتن نسبت به مبارزات انتخاباتی باشد ، چه هزینه ها و تبعاتی را باد متحمل شود » . او گروه میدان را بعلت وابستگی به یک جناح حکومتی از دایره همکاری ها جنبش زنان مستقل خارج می داند . ( همان ) .
نوشین درباره اصلاح طلبان درون حکومتی که « وابستگی نزدیک با ساخت حاکمیت دارند ، مانند فائزه هاشمی می نویسد که « از آن جایی که به حکومت وابسته اند بعید است حتا اگر خود بخواهند ، خارج از جناح های درون حکومت و صرفا برای پیشبرد منافع زنان گام بردارند ». او حتی مجله زنان را که به گفته خودش حتی « وابستگی تنگاتنگی به نظام » هم ندارند دارای « عدم استقلال واقعی » می داند ( 10 ) . نوشین جنبش زنان را با معیار دوری و یا نزدیکی به حاکمیت و داشتن استقلال « واقعی و غیر واقعی » تقسیم می کند و مرجع داوری این معیارها را « خود » و جنبش مستقل زنان خودی می داند و هیچ تئوری فمینیستی را معیار صحت این تقسیم بندی خشن یعنوان عامل توضیح و اعتبار و مقبولیت عرصه نمی کند . بنظر می آید که کافی است تا وابستگی طیفی از زنان به جناح حکومتی ثابت شود تا از جنبش زنان خارج شود .
اگر معیار اتئلاف ها در جنبش زنان استقلال از حکومت است ، چگونه فعالیت های یک سناتور رژیم شاه « فمینیستی » قلمداد می شود ولی فعالیت های دو دهه اصلاح طلبان درون و پیرامون حکومتی ، بنام وابستگی به حکومت به خارج از جنبش زنان پرتاب می شود ؟
نوشین این سوال را مطرح نمی کند که چگونه وابستگی به جناح های حکومتی سازمان های سیاسی که نزدیک به سه دهه در حاکمیت بوده اند و هنوز بطور کامل خارج از حکومت قرار نگرفته اند ، بعنوان متحد طبیعی مورد ستایش قرار می گیرد اما از زنان اصلاح طلبان درون و پیرامون حکومتی که تاثیری مستقیم در زندگی اکثریت زنان دارند ، دوری می شود ؟
نوشین جنبش زنان ایران را به مستقل ها و درون و پیرامون حکومتی ها تقسیم می کند و تنها رابطه ای که با این بخش در نظر می گیرد ، تغییر محتوی آنها جهت استفاده جنبش مستقل زنان است . چنان خط خشکی بین مستقل ها ( طیف های خودی ) و درون حکومتی ها « آنها » دیگر عملا هر گونه رابطه مستقیم با دستگاههای دولتی را جهت تماس با بخش عمده زنان را بطور کامل مسدود می سازد .
هیچ تئوری فمینیستی به معنای حاصل تجربیات تاریخی و جهانی زنان چنین برداشت خشنی از مفهوم استقلال جنبش زنان را اعتبار نمی بخشد . این مفهوم به ارث رسیده و آغشته به برداشت چپ سنتی ماکسیستی از رابطه با دیگر گروههای اجتماعی ، دوری تا حد تنفر از رابطه با حاکمیت و خصلت صرف اعتراضی و اپوزیسیونی بخشیدن به جنبش زنان ، است .
جنبش زنان نمی تواند به باج دهی تاریخی تئوریکی خود به چپ های افراطی ادامه دهد . جنبش زنان هنوز در 1389 نگران دفاع ازخود در برابر چپ های انقلابی جهت دفاع از استراتزی پذیرفته شده بوسیله اکثریت طیف های زنان مبنی بر شرکت در اتنخابات و طرح خواسته های مطالبه محور خود است . این نگرانی را می توان از سخنان فرزانه طاهری در نشست شیراز ( 13 ) مشاهده کرد : « خانم شهلا شفیق از تحریمکنندهگان شرکت در انتخابات است و در مناظرهی خود مدعی شده که طرح و برنامهی همگرایی جنبش زنان و گفتمان مطالبه محور نوعی لابی کردن با مناصب قدرت و حاکمیت است» . این در حالی است که جنبش زنان تحت فشار چپ افراطی و خواست انقلاب و رد هر گونه استراتژی های اصلاح طلبانه ، به تجربیات تاریخی فمینیستی خود در طول یک قرن گذشته در چانه زنی ها با حاکمیت ها جهت منافع زنان و همچنین به برخی دستاوردها و تجربه های مثبت تاریخی در تشکیل مجلس و دولت اتئلافی از نیروهای چپ ( به نمایندگی حزب توده ایران ) و ملی گرایان و نیروهای راست جامعه ، بی اعتناع بوده است .
جنبش زنان یک جنبش صرف اعتراضی د ر ایران
تجربه زنان در غرب در سالهای اخیر مبنی بر رابطه سازش کارانه و چانه زنی با هر گرایش هر چند ضعیف در حمایت از منافع زنان درنمایندگان مجالس فدرال ، استانی و محلی دستگاههای دولتی و پیشنهاد و ایجاد پروژه های مشترک و درخواست کمک مالی تا حد « گدایی » جهت منافع زنان است .
زمانی که نظراتی که در اساس خواهان فضایی مبنی بر همکاری با دستگاههای دولتی و اصلاح طلبان درون حکومتی درباره منافع روزمره بخش عمده زنان ایرانی مطرح می شود ، جنبش زنان نمی تواند خود را محدود صرفا به خصلت اعتراضی اقشار متوسط و روشتفکر زنان محدود کند .
بطور نمونه ناهید توسلی ( فروردین 1389) می نویسد : دولت می بایست از طریق تشکیل وزارت خانه زنان و یا نهاد های بسیار جدی و کارآ با اهداف توانمند سازی آنان و رشد فکری و ذهنی شان و نیز حمایت اقتصادی مانند بیمه کردن همه زنان طبقه متوسط شهری و روستاها و هم چنین فرزندان آنان ، اشتغال زایی برای زنان سرپرست خانوده و در حمایت گرفتن فرزندان این زنان و بسیاری دیگر مسایلی که زنان به دلیل زن بودن از بهره گیری از آن محروم شده اند، با بودجه ای بسیار مناسب امکانات لازم را در اختیار آنان و یا نهادهای که می توانند به آنان یاری برسانند بگذارد.
عدم توجه به جوانب اصلاحی جنبش زنان همچنین در نقد زهره اسدی پور( تیر 1389) می توان مشاهد کرد : مهمترین انتقادی که به این خواست وارد است، سلبی بودن آن است. در کمپین خواسته بودیم تا قوانین موجود تغییر کنند اما اینکه چه قوانینی باید جایگزین می شد، مسکوت مانده بود. این خلا بیش از هر چیز خود را در ائتلاف زنان در برابر تصویب لایحه حمایت از خانواده نشان داد، وقتی فعالین زنان در دیدار با نمایندگان مجلس با این سئوال مواجه می شدند که برای رفع خلا قانونی فعلی شما چه قوانینی را پیشنهاد می کنید؟
همانند یک جنبش صرف اعتراضی بسیار ساده گرایانه است که در برابر حاکمیت و دستگاههای دولتی خواسته هایی مطرح کرد و خود چگونگی عملی آنها را مسکوت گذاشت و بدتر از آن ، اعلام همکاری جهت انجام آنها را نکرد و با سنت رایج سازمانهای اپوزیسیون با « زور » و اعتراضی از دولت خواست به خواست جنبش زنان تن دهد .
نوشین در برابر سوال چگونگی گسترش کیفی جنبش زنان ، نگاهش به توده زنان و پاسخ گویی به چگونگی رابطه با پایه اجتماعی جنبش زنان ، نیست . او همانند بخش غالب زنان راه حل را در نزدیکی با جنبش های اعتراضی اجتماعی دیگر با حفظ استقلال جنبش زنان به معنای همگرایی طیف های روشنفکری نمایندگان زنان با خواسته های مشترک می بینید : « از سوی دیگر تجربه ی ملموس و مکتوب شده ی بسیاری از کشورها نیز نشان داده است که جنبش زنان در کنار دیگر جنبش های اجتماعی است که گسترش پیدا می کند یعنی مبارزات دیگر گروه های اجتماعی می تواند گستره ی عمل جنبش زنان را تعمیق و گسترش دهد،» ( مرضیه مرتاضی – خرداد - 1389 ). نوشین به روشنی از جنبش زنان را همانند «حنبش های اعتراضی مانند جنبش فمینیستی » قلمداد می کند .( 14 )( فروردین 1385 ) .
نوشین به روشنی بعلت دیدن صرف خصلت اعتراضی جنبش زنان تغییرات را صرفا در حرکت های اعتراضی و آگاهی دهنده و بوسیله « جامعه » می بیند و هیچ نقش قابل توجه جهت همکاری و چانه زنی با دولت ها نمی بیند : مسئله آن است که زندگی زنان در نظر دولتها خیلی مهم نیست، برای همین هم فمینیستها با عملکرد انتقادیشان، با برگزاری سمینارها و تجمعهای اعتراضی، با نوشتن داستان و مقاله و بحث و گفتگو سعی دارند مسئله زنان، مسئلهای مهم و حساسیتبرانگیز بشود تا جامعه درصدد تغییر و اصلاح برآید .(14).
اگر همگرایی زنان وجود دارد ، اگر اتفاق عمومی بر سر خواسته ها وجود دارد ، اینکه « جامعه » باید در صدد تغییر بر آید ، شانه خالی کردن از بخش اساسی جنبش زنان است . اینکه چه کسانی ، چگونه « تغییر و اصلاح » انجام می دهند ، نمی تواند در پوشش کلی « جامعه» مسکوت بماند. یک جنبش انقلابی با این سوال با تغییر حاکمیت پاسخ می دهد و همه تغییرات را به بعد از انقلاب محول می کند . یک جنبش سراسری اعتراضی اپوزیسیون دغدغه خودش را دارد و اهدافی مانند انتخابات آزاد را دارد و تغییرات جهت خواسته های زنان از اهدافش در شرایط « دولت غیر منتخب » نیست . خواسته های حداقلی زنان بوسیله جنبش سراسری از حکومت کنونی بمثابه به رسمیت شناختن دولت است و این مغایر اهداف اساسی جنبش سراسری است . یک جنبش اصلاح طلب فمینیستی – زنانه چگونه به این پرسش جواب می دهد ؟
نوشین از مفهوم نیروی اجتماعی زنان به راه حل های کلی و بدون رابطه با موضوع نیروی اجتماعی با اقشار وسیع زنان کم در آمد جامعه ، می رسید : « اما بی شک استمرار و بقاء کلیت یک جنبش اجتماعی و «پویایی» آن، مستلزم جذب نیروهای تازه نفس به بدنه جنبش، و نیز ایجاد «گفتمان های تازه» برای راه اندازی موج فکری و تحرک اجتماعی به منظور تعمیق و تداوم گفتمان برابری خواهی در قالب های تازه و قابل لمس است. منظور از جذب نیروهای جدید و تازه نفس، لزوماَ و حتماَ «افراد جدید» نیست بلکه منظور «نیروهای اجتماعی» است که می توانند «پتانسیل های جدید و عرصه های نوینی» را به روی فعالیت های جنبش زنان بگشایند » ( 3 ).
موضوع کارشناسی و نخبه گرایی
نوشین گرایشات کارشناسی و نخبه گرایانه درباره مسایل زنان را بدلیل نداشتن آرمان خواهی و اینکه « آرمان خواهی یکی از اصلی ترین » عوامل جنبش زنان است ، کم ارزش می داند (10 ). زندگی روزمره زندگی بخش عمده زنان بطور روزانه با چانه زنی و ارتباط با کارشناسان و نخبه گان دولتی رقم می خورد و رها کردن و بی توجهی به این نیروی تاثیر گذار بوسیله جنبش زنان ، به آسیب پذیری زنان توسط این کارشناسان و نخبه گان می افزاید . زمانی که گرایشاتی نیاز زنان بر « درخواست مطالبات ، حرکت خود را به آرامی در بطن اجتماع گسترش دهد » تاکید دارند ( آزداه دواچی – اردبیهشت 1389) ، چگونه می توان به این نیاز بدون ارتباط با بخش عمده زنان و بی توجهی به عوامل ارتباطی واسطه از جمله کارشناسان و نخبه گان دولتی ، پاسخ داد .
تحقیر و دوری از کار تئوریکی به حفظ وضع موجود و احتیاط در طرح نظرات جسورانه و عقب نشینی در برابر گرایشات افراطی درون و بیرونی جنبش زنان شده است. نوشین و طیف موج سومی ها همانند گرایشات غربی همسو با خود ، از تمرکز بر عمل و « روایات تجربیات فردی» و کمبود تئوریزه کردن دائمی فعالیت های خود در رنج هستند و این در فضایی انباشته از هیجانات سیاسی به تحقیر و بی توجهی به کار تئوریک در پاسخگویی به مسایل زنان شده است و به تقدس « ضرورت های عینی » و عمل گرایی کشیده شده است . عمل گرایی به حفظ وضع موجود خدمت می کند و خصلت تابو شکنی ذاتی فمینیستی را از جنبش زنان حذف می کند .
جنبش زنان ، اقشار متوسط و بخش عمده زنان کم در آمد در ایران
همگرایی ها و سیاست های اتئلافی نمی تواند خود را محدود به اقشار متوسط زنان و یا جنبش عمومی با رهبری سیاسی « اصلاح طلبان پیرامون حکومتی » و امید به حاکمیت سیاسی اصلاح طلبان و انتظارتحقق وعده های اتخاباتی آنها کند . جنبش زنان با چهار شرط ، وجود همگرایی بخش غالب طیف های جنبش زنان ، داشتن توافق در طرح خواسته های زنان ، یک برنامه عملی حداقل و رابطه فعال طیف هایی با جنبش سراسری ، هنوز این جنبش در قدم های اولیه خود خواهد بود . درکی در غالب طیف ها وجود دارد که داشتن همگرایی با توافق در طرح خواسته های زنان و نزدیکی به جنبش سراسری را قدم بزرگی در تغییر کیفی جنبش می داند . جنبش زنان هنوز با 4 شرط فوق بوسیله حاکمیت و دیگر جنبش های اجتماعی جدی تلقی نخواهد شد و همواره بسیار شکننده و آسیب پذیر خواهد بود، به این علت ساده که نیروی و پایه اجتماعی خودش را همراه ندارد.
نوشته های بسیاری از زنان درباره تحقق جهار شرط فوق وجود دارد و باور دارند که با این شرط ها می توانند با توده زنان بطور حتمی ارتباط برقرار کنند و اقشار کم درآمد و وسیع زنان را با تحقق جهار شرط ، با خود همراه سازنند . از نمونه های این درک را در سیهلا وحدتی می توان مشاهده کرد . او می نویسد : « اکنون این ضرورت بشدت احساس می شود که بحث و گفتگو را در اینباره شروع کنیم و بویژه کنشگران حقوق زنان به صورت فعال در راه یافتن شیوه های بیان خواسته های زنان و فرموله کردن آن، با هدف مطرح کردن موضوع در سطح ملی، اقدام کنند » ( بهمن 1388 ). همچنین مرضیه مرتاضی لنگرودی این درک غالب در جنبش زنان را بیان می کند : « ایجاد همدلی هرچه بیشتربین
فعالان سابق وپیوستگان جدید به جنبش زنان لازم است که توافقات در سطح کف مطالبات مطرح شود تا در واقعیت اجتماعی کنونی، سرمایه های اجتماعی بیشتری جذب جنبش زنان گردد که توان ماندگاری آن را افزون کند » ( خرداد 1389 ) .
این درک عمومی جنبش زنان راهی برای ارتباط با یایه اجتماعی خود بجز همگرایی طیف ها ، طرح خواسته های مشترک ، حرکت های اعتراضی و همکاری با جنبش سراسری نمی شناسد و بررسی راههای عملی رسیدن به پایه اجتماعی خود را بسته است و نیروهای بینابینی و واسطه از طریق همکاری با دستگاههای دولتی و زنان اصلاح طلب دولت محافظه کار را بعلت تابو بودن از موضوعات پژوهشی هم خارج کرده است . استراتژی جنبش زنان بر اساس چهار عامل فوق به پایان ظرفیت تاریخی خود رسیده است . جنبش زنان با کمک تئوری های فمینیستی – زنانه می تواند به این توقف در چهارراه خطرناک حوادث سیاسی در ایران ، پایان دهد .
درباره ترسیم چشم اندازها در جنبش زنان
دو سند « بیانیه همگرایی سبز جنبش زنان » خرداد ( 2 ) و « قطعنامه 8 مارس » اسفند 1388 ( 4 ) ، بمثابه اتفاق نظر طیف های مختلف زنان به موضوعات اساسی جنبش زنان پرداخته اند . در سند « بیانیه » به توصیف شرایط کنونی و رابطه با جنبش سراسری سبز اعلام شده است که جنبش زنان « با حضوری متنوع و متکثر و «مطالبه محور»، خود را متعهد به مشارکتی خلاق و تاثیرگذار از زاویه منافع زنان در عرصه های سرنوشت ساز اجتماعی و همگامی با دیگر جنبش های «حق مدار»، خشونت پرهیز و تسهیل گر دموکراسی می دانیم .... تاکید و پافشاری بر حفظ استقلال جنبش زنان و طرح خواسته ها و مطالبات در این مقطع تاریخی » است و در سند « قطعنامه » اعلام می کنند که « در کنار مردم و کنشگران جنبش سبز خواهیم بود اما همچنان مصرانه برای تحقق خواسته ها و مطالبات مستقل مان نیز تلاش خواهیم کرد و تا تحقق کامل آنها، لحظه ای از پای نمی نشینیم. » .
در دو سند همانند نظر پذیرفته شده در مجموعه جنبش زنان ترسیم چشم انداز جنبش به دو عامل اصلی ختم می شود : همگرایی طیف های جنبش زنان و اشتراک نظر بر سر خواسته ها ی مستقل زنان . اینکه چه اشکال و روش هایی جهت تحقق این خواسته ها در نظر گرفته شده است ، بجر همکاری با جنبش سراسری سبز و کلی گویی مانند تقویت کثرت گرایی ، انسجام شبکه ای و غیر متمرکز ، کنش و مجاهدت فردی و مجزا ، مطرح می شود . بطور ساده ، تنها راه عملی جنبش زنان در این دو سند « در کنار مردم و کنشگران سبز » ذکر شده است .
اگر در دوه های قبلی ، از زمان مشروطه به بعد ، زنان اهداف خود را چنین به جنبش اعتراضی سراسری و همزمان بدون چانه زنی ( لابی ) با حاکمیت محافظه کار و حتی حاکمیت دیکتاتوری پهلوی ها، تعیین می کردند ، چگونه می توانستند تغییرات و اصلاحاتی را در ایجاد امکانات و به ویژه تغییرات قانونی بوجود آورند ؟
با توجه به نظر نوشین مبنی بر اینکه جنبش زنان با درس گرفتن از تجربه های تاریخی ، اکنون با در نظر گرفتن « شکاف بین دولت و ملت » به اشتباه دوران قبلی بر « دو قطبی شدن » و دوپاره شدن جنبش زنان پی برده است و در شرایط کنونی « طرح گفتمان اعتدالی و میانه رو » ، « نیرو و گفتمان میانی » را انتخاب کرده است ، چگونه این راه میانه رو تنها جهت استراتژی های جنبش زنان پیشبرد اهداف خود را با نیروی اپوزیسیون حاکمیت و جنبش اعتراضی گره زده است ؟ آیا یک نیروی میانه نیاید همچنان که با « ملت » متصل است با « دولت » هم رابطه داشته باشد تا همانند دوران گذشته در « بازی تاریخی » و شکاف دولت و ملت ، استفلال خود را حفظ کند تا علاوه بر پیشبرد خواسته های خود همچنین بتواند با نشا ن دادن منافع جمعی مردم و دولت ، مبانجی و رابط و نقطه اتصال « دولت و ملت » باشد .
اگر نوشین و بخش عمده جنبش زنان بدرستی راه حل کم کردن شکاف دولت و ملت را در « سنت های انقلابی » و سرنگون طلب به معنای شکست و تسلیم یک طزف ، دولت یا ملت نمی بینند ، چگونه جنبش زنان و دو سند « بیانیه و قطعنامه » هیچگونه پیشنهاد و استراتژی در کم کردن این شکاف عرصه نمی کنند و بطور کامل سرنوشت خود را در پیروزی « ملت » و شکست دولت می بینند ؟ اینکه « زنان بطور طبیعی در کنار جنبش سبز قرار دارند » ( مرضیه مرتاضی – خرداد 1389 ) ناشی از درک تاریخی منفی است که جنبش زنان را صرفا دارای خصلت اعتراضی و در کنار اپوزیسیون می داند. با این نظریه تاریخی بعنوان میراث دنباله روی وابستگی جنبش زنان به اپوزیسیون ها، سرنوشت عمده زنان ایرانی بطور کامل بدون هر گونه نظارت ، بدست دستگاهها و کارشناسان دولتی ادامه خواهد یافت . جنبش زنان با خصلت صرف اعتراضی بطور داوطلبانه از رابطه با عمده زنان ایرانی دست کشیده و آنرا به دوران بعد از پیروزی جنبش سراسری محول کرده است .
نوشین همانند بخش غالب جنبش زنان در ایران استراتزی خود را چنین ترسیم می کند :
با همسویی و همگرایی طیف های جنبش زنان و تواتق بر سر خواسته های حداقلی و طرح این خواسته ها در جامعه ، در مطبوعات ، جلسات ، خیابان ها و اماکن عمومی و نزدیکی و همکاری با جنبش سیاسی اپوزیسیسون می تواند حاکمیت را به عقب نشینی وادار کرد .در این استراتژی بخش مهم نظریه نوشین ( شکاف بین دولت و ملت ) به مادیت تبدیل نمی شود : این نظریه خواهان این است که یک نیروی میانه جنبش زنان نقش برقرار ساختن دیاگوگ میان دو بخش متخاصم و بدیبن به یکدیگر را بازی کند . استراتژی کنونی بخش عالب جنبش زنان به این نقش پرداخته نشده است .
مقابله با این استراتژی از نظر حاکمیت بسیار ساده و کم هزینه است زمانی که جنبش زنان بدون نیروی اجتماعی مستقل،خود را بخشی از اپوزیسیون قلمداد کند و عملا به حاکمیت اجازه دهد که برخوردی با جنبش زنان داشته باشد که با جنبش سراسری دارد . در صورت موفقیت نسبی جنبش سراسری و عقب نشینی اجباری ، می توان انتظار داشت که در اولین فرصت مناسب ، حاکمیت ها در اینگونه عقب نشینی های اجباری در اولین فرصت عقب نشینی خود را جبران کنند . یک جنبش اجتماعی نو پا بدون در اختیار داشتن بخش قابل توجه پایه اجتماعی خود ، در صورتی موفق به اصلاح قوانین خواهد شد که حاکمیت را در یک دیپلماسی آشتی جویانه و بر پایه نظریه نفع عمومی جامعه و پذیرش سود جویی حاکمیت از اصلاح قوانین ، بپذیرد . در شرایط کنونی جنبش زنان و نظریه نوشین به « زور » قصد تغییر قوانین را دارند . یک جنبش غیر انقلابی و اصلاح طلبانه می باید با دیپلماسی از هر دوی ابزار فشار بر اساس تکیه بر پایه اجتماعی اش و سازش کاری و چانه زنی استفاده کند . زمانی که جنبش زنان کفه نیروی اجتماعی اش ضعیف است منطقی به نظر می آید تا کفه ابزار آشتی سنگین تر شود . جنبش زنان در شرایط کنونی بطور غیر منطقی عمل می کند و برخی بدون در نظر گرفتن تجربه های تاریخی زنان بطور ذهنی ، نیروی جنبش سراسری سیاسی موقت و رهبری آن را بعنوان کفه نیروی اجتماعی خود قلمداد می کنند .
نظریه درست « شکاف بین ملت و دولت » نوشین بر اساس مبانی تئوریکی فمینیستی است . این نظریه حاصل دهه ها کار فکری در برابر سیاست های ایدلوژی های تمامیت خواه و می تواند بعنوان جایگزینی در برابر درک سنتی نقش اقشار روشنفکر بعنوان نمایندگان مردم بدون رابطه با آنها و بدون حضور و حق انتخاب و تغییر سیاست ها ی احزاب و تلاش های خشونت آمیز و قهرآمیز در سرنگونی قدرت دولتی و کنترل قدرت دولتی بوسیله احزاب روشنفکری ، قرار بگیرد .
گسترش این نظریه و نتایج عملی کسب شده و ادامه کار تئوریکی ، بعنوان وظیفه حیاتی جنبش زنان و نیروی میانه و اعتدالی تئوریسین های جنبش زنان است که با استفاده از تئوری های فمینیستی به نظارت مداوم خود بر تجربه ها و فعالیت ها جنبش پاسخ می دهد . نظریه نوشین نیاز دارد
تا به کمک تئوری نتایج عملی را در جهت پاسخگویی به ایجاد راههای عملی ارتباط با بخش عمده زنان ، حاصل نمایند ، هر چند این نتایج جدید و همسو با « آرامش فکری اکثریت » درون و بیرون جنبش زنان ، نباشد .
توجه به « شکاف بین دولت و ملت » و ایجاد نیروی میانه و اعتدالی ، به گرهگاه اساسی و تاریخی جنبش زنان و در برابر نظریه نهادی شده در این جنبش بمثایه گره زدن جنبش زنان به سرنوشت جنبش های سراسری در ایران ، پاسخ قطعی می دهد . این نظریه می تواند به کمک تئوری« زمینی » شود . به علت عدم پیاده شدن این نظریه هنوز جنبش زنان دو قطبی و دوپاره است . هنوز به مانند دوران قبل بخشی در اپوزیسیون به حاکمیت و بخشی در حاکمیت و پیرامون آن هستند .
در پایان :
همزمان و در کنار توجه به اقشار متوسط و همکاری با جنبش عمومی سیاسی ، جنبش زنان با کار های بنیادی نظری نیاز دارد تا استراتژی های نزدیکی های هر بیشتر به بخش های عمده و کم در آمد زنان را پیدا کند و این استراتژ ی را تئوریزه و به آن در فضای عمومی سیاسی اعتبار و مقبولیت ببخشد و با تلاش درباره رابطه میان دولت و ملت « میان این دو پاره ی سیاسی (و مملو از تخاصم و بدبینی)، دیالوگی برقرار سازد .» ( نوشین احمدی خراسانی – ( 7 ) . نتایج عملی نظریه نوشین احتمالا دور تازه ای از « اتهامات » همکاری با رژیم را بمثابه دوره فبلی بوجود خواهد آورد. جنبش زنان از لحاظ همگرایی و اعتماد بنفس و اعتقادات اش ، توانایی دفاع از استراتژی هایش را هر چند روان «اکثریت » را آشفته و منقلب سازد ، با خود به همراه دارد.
تئوری های فمینیستی – زنانه با خصلت تابو شکنی در شرایطی هستند که می تواند به نسل نوشین ها بعنوان سکوی جهش جنبش زنان بکار روند . فرصت ها و امکانات این نسل نامحدود نیست و نسل جدید زنان و استراتژی های جنبش زنان و موج سومی ها از لحاظ تاریخی آمادگی دارند تا بطور کامل از تئوری ها و تسلط نامریی نسل رهبری 57 خود را رها سازند و جنبش های اجتماعی در ایران را با مدلی جدید از جنبش های اجتماعی که در دفاع از منافع مردم و زنان به حس تخاصم و بدبینی با دیگر نیروهای اجتماعی و به ویژه با حاکمیت پایان می دهد و رابطه و همکاری با هر دولت و حاکمیت وقت در ایران ، اصلاح طلب و یا محافظه کار را در جهت دفاع از منافع زنان و مردم ، را بعنوان یک اصل بنیادی و وجودی خود می پذیرد و استراتژی خود را در رابطه و همکاری با هر دولت وقت در ایران را ترسیم می سازد . این جنبش حق خود خواهد دانست که در ایجاد و حفظ رابطه غیر متخاصم و غیر بدبینانه با هر دولتی ضمن نزدیکی تکیه بر پایه اجتماعی خود ، بخش عمده زنان ، اصرار بورزد . این دو روند می توانند با هم همزیستی داشته باشند .
نظریه پردازان جنبش زنان می توانند به بخش گرایشات چپ جنبش سراسری و سازمان های سیاسی چپ جدید کمک فکری مهمی انجام دهند : حداقل دو دهه از تدوین تئوری ها و استراتژی هایی در چپ جدید می گذرد و این تئوری ها بطور کاملا منطقی با خود استراتژی رابطه و همکاری با هر دولت وقت در ایران را با خود به همراه دارند . اما در سنت ها و فضای کنونی اپوزیسیون چپ طرح رابطه و همکاری با هر دولت وقت در ایران و اقدام عملی در این راستا ، به یک « خودکشی سیاسی » تشبیه می شود . از لحاظ زمینه های تئوریکی و خطوط اساسی استراتژیکی ، جنبش زنان و چپ جدید در آستانه یک قدم بزرگ تاریخی قرار دارند . مرزبندی نهایی با بنیادهای چپ افراطی و دوری کامل از سنت های انقلابی و سرنگونی طلب ، راهی بجز اقدامات عملی در رابطه و همکاری با دولت های وقت و رفع تخاصم و بدبینی میراث دوران « عقب ماندگی های سیاسی » همزمان با نزدیکی و تکیه هر جه بیشتر به اراده عمومی مردم ، ندارد . این دو روند قابل جمع اند . چپ افراطی و راست افراطی
خواهان جدایی این روند هستند و جنبش زنان همانند چپ جدید نیاز تاریخی دارد تا به این باج گیری چپ و راست افراطی از جنبش های اجتماعی در ایران پایان دهد .
فرضیه نگارنده بر ایجاد راههای ارتباط با بخش عمده زنان بر اساس رابطه با عوامل بینابینی رابطه با زنان همانند اصلاح طلبان درون و پیرامون حکومتی حاکمیت و دولت وقت ، دستگاههای دولتی و کاشناسان و نخبه گان دولتی در جامعه می باشد . این راههای ارتباطی می تواند در پژوهش های گروهها و شخصیت ها و بحث های آتی تعدیل و به اشکال دیگری گسترش یابند .
بنظر می آید که جنبش زنان جهت پاسخگویی به سوالات اساسی خود و ترسیم چشم اندازهای این جنبش می باید تعداد محدود نظریه پردازان خود را از خیابان های پراشوب به « کتابخانه ها » و پشت میزها برگرداند و با تنظیم پژوهش های خود و با قدردانی معنوی و مادی از کارهای نظری آنها به تشویق نسل جدیدی از زنان به امور نظری جهت اعتبار و مقبولیت عمومی بخشیدن به استراتزی های خود ، استفاده کند .
فروغ تمیمی – فروردین 1389 :
« با پیوستن محافل کوچک و خودمانی زنان به یکدیگر در اوایل دهه هفتاد شمسی، جنبش جدید برابری خواهی و مساوات محور زنان به تدریج پا گرفت. جنبشی که اکنون نزدیک به دو دهه فعالیت و تلاش شبانهروزی را پشتسر دارد، در شرایطی رشد کرد و ریشه دواند که برای برداشتن هر قدم کوچک، با صدها مانع به اصطلاح قانونی، و هم نفی، تحقیر و انکار نفس حرکت از طرف کنار گودنشینان، شبهروشنفکران و مدافعان روایات ایدئولوژیکی کبیر روبرو بود با این همه زنان ما با به جان خریدن تمام مصائب، مقابله با تمام موانع و کارشکنیهای دوست و دشمن، تنها با اتکا به نیروی خویش و اعتقاد به حقانیت خود توانستند یکی از بزرگترین جنبشهای اجتماعی را در ایران معاصر و در دنیای امروز به پیش برده و به بار بنشانند. تلاش بیوقفه فمینیستهای ایرانی در دو دههی اخیر، با یادگیری، تجربه، نقد، افتوخیزها، پیوستنها، گسستنها و آبدیده شدن در کوره حوادث همراه شد. هم چنین مبارزات زنان ما در شکستن جو بیاعتمادی و بیهوده دانستن اقدامات به ظاهر کوچک، در به عقب راندن نگرش مرسوم و جا افتاده ناشی از پذیرش تئوریهای «توطئه» ، و مبارزه با مشکوک تلقی کردن همه فعالیتهایی که با کسب اجازه از مقامات انجام شدهاند، موثر افتاد. با دو دهه مبارزه قانونی این جنبش حقانیت خود و استراتژیهایش را ثابت کرد و احترام و ستایش همگان را برانگیخت هر چند که زنان ما هنوز برای تحقق خواستهای خود راه درازی را در پیش دارند و حقطلبی با پرداختن هزینههای سنگین همراه بوده و هست. اما امروزه دیگر کسی در وجود یک جنبش فراگیر، مدنی و پرقدرت زنان، در ایران شکی ندارد. و همه رهروان، جویندگان آزادی، جامعه مدنی و دموکراسی بر سراین نکته بدیهی با هم توافق دارند که تحقق دموکراسی در ایران بدون تامین حقوق برابر در تمام زمینهها برای زنان امکانپذیر نبوده و نیست.
فهرست منابع :
1- گزارش آمنه کرمی– گزارش سومین نشست همگرایی سبز جنبش زنان به مناسبت سالگرد مشروطیت مرداد 1389- سایت مدرسه فمینیستی
2- بیانیه « همگرایی سبز جنبش زنان » به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطیت – مرداد 1389
3- - فروغ سمیعی نیا – جنبش زنان و لایحه حمایت از خانواده -خرداد 1389
4- - گزارش و - قطعنامه پایانی" جمعی از فعالان جنبش زنان در گردهمایی سبز به مناسبت 8 مارس" – اسفند 1388- سایت مدرسه فمینیستی
5 - نوشین احمدی خراسانی – تحول در استراتژی ، انعطاف در نظربه - 2005
6. پروین اردلان – فرصت انتخاباتی برای کدام مطالبات ؟ - ماه می 2005
7. نوشین احمدی خراسانی – پیروزی جنبش زنان در تولید گفتمان تازه نفس – مرداد 1389
10.نوشین احمدی خراسانی – زنان زیر سایه پدر خواند ه ها - نشر توسعه –
11. مریم خراسانی – زن ایرانی و نظریه های فمینیستی – مرداد 1384
12 - نوشین احمدی خراسانی – نوبنیاد گرایی و انتخابات ریاست جمهوری – مهر 1387
13- - همگرایی سبز زنان در شیراز – اردبیهشت 1388
14 - نوشین احمدی خراسانی - گفتگوی صمیمانه با مخالفان فمینیسم در ایران، فروردین 1385
فروغ تمیمی – جنبش زنان در سالی که گذشت – فرودین 1389
فروغ سمیعی نیا – کمپین یک میلیون امضا پس از جنبش سبز – آذر 1388
جلوه جواهری – کنشگران بی تارخ نباشیم – اسفند 1388
زهره اسدی پور – اسیب شناسی کمپین یک میلیون امضا – تیر 1389
مینا خانلر زاده – عدالت اقتصادی و صدای زنان در جنبش سبز – دی 1388
پروین اردلان – جنبش زنان در بازی مار و پله – آبان 1387
مدرسه فمینیستی – تجربه ها و اشتباهات ما – مهر 1387
نرگس محمدی – لایحه حمایت از خانوداه – اردیبهشت 1389
ناهید توسلی – تداوم پیگیری خواسته های جنبش زنان – تیر 1388
شهلا لاهیجی - درخواستی خاضعانه از تمام زنان ایران زمین – مهر 1388
مینو مرتاضی لنگرودی – زنان بطور طبیعی در کنار جنبش سبز قرار دارند – خرداد 1389
متن کامل منشور زنان جبهه مشارکت –
مرضیه آریانفر – زنان سبز ، جایگاه مطالبات زنان در جنبش سبز – فروردین 1389
ناهید توسلی – برنامه توسعه و زنان – فروردین 1389
ستاره هاشمی – مهاجرت انتخابی که « جبر زمانه » نبود –اردبیهشت 1389
لاله حسین پور – رابطه جنبش زنان و جنبش سراسری مردم ایران – خرداد 1389
جلوه جواهری – ما برای تغییرات ترقی خواهانه مبارزه می کنیم – تیر 1389
لاله حسین پور – از تاکتیک « چهره به چهره » چه خبر ؟ - مرداد 1389
ازاده دواچی – کانون مقاومت جنبش زنان ، زنان زندانی و شرایط پس از 22 خرداد – اردبیهشت 1389
سیهلا وحدتی – فمینیسم با واژه ها حرکت می کند – بهمن 1388
سایت مدرسه فمینیستی – گزارش « پایان کار همگرایی ، آغازی دیگر برای طرح مطالبات » - خرداد 1388
فرخ نگهدار - تعریف، گروهبندی و خصلتنگاری نیروهای سیاسی کشور و با نگاهی به چشمانداز - اسفند 1371
محبوبه عباسقلی زاده – دموکراسی خواهان ، سرکوبگران و پوست اندازی جنبش زنان – آذر 1388
Sarah Page - Feminism and the Third Wave: Politicising the Sociology of
Religion? University of Nottingh
Baumgardner, J. and A. Richards., 2000. Manifesta: Young Women, Feminism, and the Future. New York: Farrar, Straus and Giroux.
Findlen, B. (ed.), 1995. Listen Up: Voices from the Next Feminist Generation. Seattle: Seal Press.
Gillis, S., G. Howie, and R. Munford. (eds.), 2004b. Third Wave Feminism: A Critical
Exploration. New York: Palgrave Macmillan.
|