یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آن یدرلوند ۲


آن یدرلوند - مترجم: رباب محب


• گریزی نداری
قاشقت را روی میز گذاشته اند
اینکه روبروی توست از آن ِ توست
اینکه روبروی توست نقره روشن ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٨ خرداد ۱٣٨۵ -  ۲۹ می ۲۰۰۶


کمربند های سفید مسی
چگونه سفت می کنند کمر بند ها را
گلتاج زیر پا
سفید ها بلندی ها پاکمری
سر مارست پاکمری
۲
گریزی نداری
قاشقت را روی میز گذاشته اند
اینکه ر و بروی توست از آن ِ توست
اینکه ر و بروی توست نقره روشن
کتان سفید بزرگ میز
میز سفید بزرگ تو
بخور مگذار بماند
پل باریک پیاده رو را برو
تورا راه گریزی نیست از
میز سفید پل نقره ای
لاجرم همه چیز پیداست
٣
قرمز ها بر کمر می ریزند
کمرهای قرمز قرمزها می ریزند
آبی تیره آبی قرمز می ریزد
بر سایه یِ قهوه ای آبیِ قرمز
نمی خواهم بیشتر از این بدانم
مثل نور ̊ روشن نقره قهوه ای سایه
تو از جنس دیوار پائینی
من فقط می خواهم سایه را لمس کنم
زیبائی قرمز کمر سایه
نزدیک ِ بالای ِ دیوار پائینی
تو از جنس سایه نقره ای هستی
و من نمی خواهم بیشتر از این بدانم
۴
به صحن حمام می روم
جائی که نور زرد می چکد
بر آب موزائیک کج
همانقدر آرام که خورشید موزائیک
آب آبی خورشید کج
می خواهم آب موزائیک را لمس کنم
بگذارم دستِ صورت فرو رود
توی نور ِ توی آب
کج آب ِ صورت ِ آبی
آبی آبی آب صورت
۵
چشمها را به زیر می اندازیم
سر را خم می کنیم چشمها به زیر
صورت شدت آب
همانقدر روشن که پوست ِ دورش
ما آب را نمی توانیم لمس کنیم
رنگ ِ وقتی که سطح را لمس می کنیم
وقتی که پوست را حس می کنیم
نوازش مهربانانه گلهای صورتی
نوازش مهربانانه سطح آب
ما آب را نمی توانیم لمس کنیم
چشمهای ما گلهای صورتی
 
۶
چشم های لاغرشان صداها
می نشینند بر نیمکت صداها
خورشید نزدیکی پاها کفش ها
برگهای قرمز شمعدانی ها صداها
سبز فیروزه ای کفش آبی
وقتی که حرف می زنند سرها صداها
علف زیر نیمکت کفش ها
خراش قیژ قیژ وقتی که حرف می زنند
پشت نیمکت علف ها کفش ها
در حلقه ای شمعدانی ها زوارها
خش ها خراش ها پای ِ قیژها
خورشید پاها علف زوارها
می بینند سرم کفش ها
می نشینند قیژها قیژ قیژها
چشم های لاغر گلبرگها سرها
خش ها و ُ فیروزه ای کفش ها
ورم کرده اند زوارها قرمز
به یقین ورم کرده سر کفش
مثل قیژ قیژ شمعدانی
دفتر « تاریکی ها ، تاریکها ، تاریک و کریستالها» هفتاد و نه صفحه و در سال ۱۹۹۴ توسط انتشارات آلبرت بونییش به چاپ رسیده است. این دفتر شامل قطعات کوتاه اما به هم مربوط است.
اولین دفتر شعر آن یدرلوند با عنوان « شهر پرچم » در سال ۱۹٨۵ به چاپ رسید و از آن تاریخ بعنوان شاعر حرفه ای دفاتر متعددی را به نشر رسانده است از جمله : « کتاب ایوان» ۱۹٨۷ ،
« روزی مرغزار ی بوده است» ۱۹٨٨ ، « به زودی تابستان تمام می شود» ۱۹۹۰ « کلیسای گرد و بیمارستان های دراز کنار آب » و « آسمان از آخرین اشعه های خورشید طلائی است» در سال ۱۹۹۲. ( ترجمه عنوان کتاب ها از من است. رباب محب )


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست