روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۲ آبان ۱٣٨۹ -
٣ نوامبر ۲۰۱۰
«درس بزرگ مقاومت»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛با فرا رسیدن ۱٣ آبان امسال، ۴۶ سال از تبعید امام خمینی توسط رژیم وابسته و فاسد پهلوی به ترکیه که به دستور آمریکا و به دلیل مخالفت امام با لایحه ضد بشری کاپیتولاسیون صورت گرفت میگذرد. آن واقعه، در عین حال که با هدف ریشه کن ساختن نهضت روحانیت شکل گرفته بود، برخلاف میل و اراده آمریکا و مزدوران داخلیاش به عمیقتر شدن این نهضت انجامید و مردم ایران با اهداف و آرمانهای انقلابی امام خمینی آشنا شدند و زمینه برای قیام عمومی ملت ایران علیه استعمار آمریکا و استبداد داخلی فراهم شد.
در روز ۱٣ آبان ۱٣۵۷ هنگامی که انقلاب اسلامی مردم ایران به اوج خود رسیده بود، شاه مرتکب جنایت بزرگی شد و به مزدوران خود فرمان داد دانش آموزان تهرانی را که به خیابانها ریخته بودند تا با نهضت امام خمینی اعلام همبستگی نمایند به گلوله ببندند و تعدادی از آنها را به شهادت برسانند. این جنایت که درست در سالروز تبعید امام خمینی رخ داده بود، شتاب انقلاب مردم ایران را دو چندان کرد و عامل مهمی شد برای تسریع سقوط رژیم پهلوی.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم منحط شاهنشاهی در ۲۲ بهمن ۱٣۵۷ با اینکه ملت ایران یکپارچه نسبت به استعمار آمریکا در ایران ابراز تنفر میکرد و شعار "مرگ بر آمریکا" در سرتاسر ایران طنین انداز بود، مزدوران آمریکا در ایران به توطئه علیه انقلاب و نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی ادامه میدادند و سفارت آمریکا در تهران به مکانی برای برنامه ریزی توطئهها علیه ملت ایران تبدیل شده بود. به همین دلیل، در ۱٣ آبان ۱٣۵٨ دانشجویان پیرو خط امام در تهران به سفارت آمریکا حمله کردند و آنرا به تسخیر خود در آوردند. این اقدام، بقدری غیرمنتظره و جسورانه بود که حتی رئیس دولت موقت در برابر آن واکنش نشان داد و بسیاری از گروههای سیاسی که با عمق انقلاب اسلامی آشنائی نداشتند نتوانستند آنرا درک نمایند. ولی در میان ناباوریهای سیاسیون، اول کسی که اقدام شجاعانه دانشجویان در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران را تأیید کرد آیتالله بهشتی بود که آن زمان نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود و مدیریت جلسات آنرا برعهده داشت. آیتالله بهشتی، عصر روز ۱٣ آبان طی سخنانی در مجلس خبرگان قانون اساسی، اقدام تاریخی دانشجویان را ستود و آمریکا را به خاطر دخالتهایش در امور داخلی ایران سرزنش و محکوم کرد.
امام خمینی، که همه منتظر اظهارنظر ایشان بودند، تسخیر سفارت آمریکا در تهران را "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول" نامیدند و در روزهای بعد در پاسخ به تهدیدهای آمریکا و برای شجاعت دادن به عناصر مردد داخلی، جمله تاریخی "آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند" را به زبان آوردند. این جمله ماندگار در کنار جملات مهم و کلیدی و تاریخ سازی از قبیل "آمریکاام الفساد قرن است" و "در این انقلاب، آمریکا شیطان بزرگ است" مبارزه علیه استعمار آمریکا را در میان مردم ایران به اوج رساند و این شناخت عمیق را به ملت ایران داد که آمریکا دشمن اصلی ملت هاست و همهی فریادها باید علیه آمریکا باشد و همه قلمها باید آمریکا را هدف بگیرند.
اینگونه بود که مبارزه علیه آمریکا در نهاد ملت ایران نهادینه شد و از آن پس هر ساله روز ۱٣ آبان به مناسبت این سه واقعه مهم برای ملت ایران روزی است فراموش نشدنی که "روز جهانی مبارزه با استکبار" نام گرفت و فریاد "مرگ بر آمریکا" در سرتاسر ایران طنین افکن میشود.
آمریکا البته برای جبران تحقیر بزرگی که در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی خود در تهران تحمل کرد دست بکار شد و با اعزام کماندوهای تعلیم دیده و هواپیماها و هلیکوپترهای ویژه برای آزادسازی کارکنان سفارت خود در تهران که به گروگان دانشجویان در آمده بودند اقدام کرد اما قبل از آنکه به تهران برسد در صحرای طبس گرفتار قهر الهی شد و شکست سختی از طوفان شن خورد و برای بار دوم تحقیر شد. جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، که با این واقعه شانس خود برای انتخاب مجدد به ریاست جمهوری از دست داده بود، تلاش زیادی برای رها شدن از دام بزرگی که در آن گرفتار شده بود به عمل آورد اما نه تهدیدها، نه تطمیع ها، نه نامه نگاری ها، نه واسطه تراشیها و نه اظهارات ملتمسانهاش هیچکدام نتوانستند او را نجات دهند و مجبور شد با خفت و پذیرش شکستی مفتضحانه، کاخ سفید را ترک کند...
آمریکا از آن زمان تاکنون به شگردهای گوناگونی برای جبران شکست سختی که از ملت ایران خورد متوسل شد ولی همواره ناکام ماند و تا امروز که ٣۱ سال از ۱٣ آبان ۱٣۵٨ میگذرد نتوانسته لکه ننگ تحقیری که توسط دانشجویان ایرانی تسخیر کننده لانه جاسوسی خود در تهران تحمل کرد را پاک نماید. تحمیل جنگ از طریق رژیم بعث عراق، تحریمهای اقتصادی، فشارهای تبلیغاتی، تهاجم فرهنگی، کارشکنیهای پیوسته علیه فعالیتهای هستهای و تحریکات سیاسی علیه ایران از مهمترین اقدامات آمریکا در طول ٣۱ سال گذشته بودند که همگی با شکست مواجه شدند و این جمله تاریخی امام خمینی که فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند در عمل به اثبات رسید.
ایران در این مدت ٣۱ سال به پیشرفتهای مهمی در زمینههای علمی، صنعتی، پزشکی و دفاعی دست یافته است که با توجه به آنهمه مانع تراشی آمریکا و غرب، نشان دهنده قدرت مقاومت و عزم و اراده ملت ایران است. این موفقیت ها، برای ملتهای آزادیخواه جهان درس بزرگی به همراه دارد و آن اینست که هر ملتی در صورتی که به خود متکی شود و اراده کند میتواند به اهداف خود برسد حتی اگر بزرگترین قدرتهای جهان در برابر آن درصدد مانع تراشی باشند.
این درس بزرگ و تاریخی را ملت ایران باید به کمال برساند و برای تحقق این هدف بزرگ، به وحدت و همدلی نیاز داریم. باید با دستهای تفرقه افکن برخورد شود و همهی زبان ها، قلمها و فکرها در جهت وحدت و همدلی آحاد ملت بزرگ ایران فعالیت کنند، چیزی که عامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی و تداوم آن تا امروز بوده و از این پس نیز میتواند ضامن استمرار آن باشد.
رسالت:خود را به قید و بند کشیدن
«خود رابه قید و بند کشیدن»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم الهامنصرتی-دکترحامدحاجیحیدری است که در آن میخوانید؛ تقوا=پرهیز=خودنگهداری=ول نبودن=خود را به قید و بند کشیدن=آرام راه رفتن=کم سخن گفتن=زود قضاوت نکردن= ...
و "لباس تقوا"، یعنی خودت را به بند بکش.
آرام راه برو و مراقب باش که از این همه خاشاکی که روی "زمین" ریخته، چیزی به لباست آویزان نشود.
کم سخن بگو و آرام و شمرده سخن بگو. در دهانت سنگی بگذار، تا بیهوده نجنبد.
ای بنی آدم!
برای شما معایبی است که جز لباس تقوا چیزی آن را نمیپوشاند و لباس تقوا همان لباسی است که ما از راه فطرت به شما پوشاندهایم.
پس، گوش و چشم خود را تیز کنید که شیطان فریبتان ندهد و این جامه خدادادی را از تن شما بیرون ننماید، همان طوری که در بهشت از تن پدر و مادرتان بیرون کرد.
ما شیطانها را اولیای کسانی قرار دادیم که به آیات ما ایمان نیاورده با پای خود دنبال آنها به راه بیفتند.
کاری که ابلیس در بهشت با آدم و حوا کرد (کندن لباس برای نمایاندن عورتهایشان)، تمثیلی است که وقاحت کندن لباس تقوا را از تن همه آدمیان به سبب فریفتن ایشان نشان میدهد و هر انسانی تا فریب شیطان را نخورده در بهشت سعادت است و همین که فریفته او شد خداوند او را از آن بیرون میکند.
یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُوْمِنُونَ وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَهُ آن هم اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ آن هم مُهْتَدُونَ
کریمه ۱۷: اعراف/٣۰-۲۶
کوتاه سخن، در داستان بهشت آدم اصل ثابتی هست و آن اینکه باعث خروج آدم و همسرش از بهشت همانا بروز "سوءات" بود و از آن اصل ثابت نیز چنین استفاده شد که خدای تعالی به هیچ وجه راضی نیست که بنی آدم مرتکب فحشا و عمل زشت شوند.
اینک به دنبال آن داستان در این آیه فحشا و اعمال شنیع مشرکین را ذکر فرموده و عذرشان را که گفتهاند: "اولا پدران ما چنین میکردهاند و ثانیا خدا هم به ما چنین دستور داد.
نیز ذکر فرموده، سپس به اصل ثابت فوق تمسک جسته و به رسول گرامیش میفرماید تا به آنان بفهماند که این حرف افترا به خدا است، زیرا خداوند امر به فحشا نمیکند و به هیچ وجه به آن راضی نیست، اگر راضی میبود آدم و همسرش را به خاطر آن از بهشت بیرون نمیکرد.
همان طوری که اشاره شد در این آیه برای مشرکین دو عذر ذکر شده که در ارتکاب فحشا با آن اعتذار میجستهاند: یکی اینکه "پدران ما چنین میکردهاند" و دیگری اینکه "خداوند هم به ما چنین دستور داده". از این دو عذر آن عذری که مربوط به خطاب عمومی "یا بَنِی آدَم" است که در این داستان مکرر ذکر شده همانا عذر دوم است و به همین جهت در آیه شریفه متعرض رد و پاسخ از همان شده است و اما عذر اولشان گر چه در جای خود عذر غیر موجهی است و خداوند هم آن را موجه نمیداند و در موارد زیادی از کلام مجید خود آن را به امثال آیه "أَوَ لَوْ کانَ آباوُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ" (بقره/۱۷۰) رد کرده الا اینکه داستان مورد بحث تنها شاهد بطلان عذر دوم آنان است (ترجمه المیزان، ج.٨، ص.٨٨).
در نتیجه...
* بهره ۶۱.فعالیت موثر شیاطین جن و انس، جامعه، روابط اجتماعی، و فرد را به سوی وضعیت سکولار سوق میدهد. انفعال افراد در قبال وساوس شیطانی که خود از فقر فهم عمیق دین و دستورات حیاتبخش آن ناشی میشود، خود میتواند یکی از دلایل گسترش فعالیت جبهه شیطان باشد. همچنین گاه در برخی شرایط، این ابهام در صفبندی جبهه شیطان و جبهه حق است که باعث فعالیت موثر افزونتر جبهه شیطان میشود. در این باب سخن بسیار است....
تا کنون، شصت و یک رهنمود از مصحف شریف آموختیم. صد و بیست و چهار رهنمود دیگر باقیاست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بیدینی با ما همراه باشید...
مردم سالاری:ماجرای گروگانگیری
«بازخوانی یک رویداد»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم کتررضا جلا لی است که در آن میخوانید؛در تاریخ اول آبان ۱٣۵٨ تعداد زیادی از مردم در جلوی سفارت آمریکا در تهران تظاهرات می کنند و خشم خود را با فریادهایشان علیه آمریکا نشان می دهند. سه روز بعد تعدادی از دانشجویان که ظاهرا در تظاهرات مذکور شرکت داشتند در دانشگاه امیرکبیر برای نشان دادن عکس العمل لا زم در مقابل پذیرش شاه توسط آمریکا تجمع کرده و تصمیم می گیرند که تظاهراتی در روز ۱٣ آبان که مصادف با حمله ارتش به دانشگاه در سال قبل و روز دانشآموز بود سازماندهی کرده و علیه شاه در مورد سرقت اموال و دارایی و ثروت به چپاول رفته کشور وزجر و شکنجه مخالفان سیاسی اش دادخواهی کنند.
متعاقب آن در روز ۱٣ آبان ماه ۱٣۵٨ و به دنبال پذیرش شاه ازسوی آمریکا سفارت ایالا ت متحده آمریکا در تهران توسط دانشجویان عضو انجمنهای اسلا می اشغال می شود.
ساعت ٣۰:۱۰ صبح روز ۱٣ آبان ماه خیابان آیت الله طالقانی وضع خاصی دارد. گروهی- حدود ۴۰۰ نفر- در حالی که طول خیابان را طی می کنند به سوی سفارت آمریکا در حرکتند.
هنگامی که به مقابل ساختمان می رسند بلا فاصله از درودیوار سفارت بالا می پرند. جمعی هاج و واج به این صحنه نگاه می کنند و از هم می پرسند چه شده است؟خیابان بند می آید، جوانها تندوتیز یکی پس از دیگری از گوشه و کنار سفارت به داخل می روند در حالی که هرکدامشان روبندی به صورت و عکس امام(ره) را به سینه دارند. سفارت به اشغال دانشجویان پیرو خط امام در میآید و آنان در اطلا عیه خود سفارت آمریکا را لا نه جاسوسی خواندند و اعلا م کردند ما به پیروی از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریکای جهانخوار به منظور اعتراض به دسیسه های امپریالیستی سفارت سابق آمریکا را در اختیار گرفتیم تا از این طریق اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.
تسخیرلا نه جاسوسی آمریکا دارای اهمیتی فراوان بود چنانکه رهبرکبیر انقلا ب آن را انقلا بی بزرگتر از انقلا ب اول نامیدند و به عقیده نگارنده این سطور در پروسه تحولا ت انقلا بی می توان بعد از انقلا ب ۲۲ بهمن ۵۷ آن را انقلا ب دوم نامید. هدف اصلی دانشجویان پیرو خط امام انجام یک کار سمبلیک در اعتراض به رفتار قیم مابانه آمریکا نسبت به انقلا ب ایران بود. اما با تایید امام و تبدیل این اعتراض ملی به یک خبر بین المللی، این اقدام، آثاری در ابعاد یک انقلا ب برجای گذاشت و به حق انقلا ب دوم نام گرفت.
مهمترین تاثیر داخلی اشغال سفارت سابق آمریکا استعفای دسته جمعی دولت موقت به رهبری مهندس مهدی بازرگان بود. گرچه با توجه به اینکه دولت بازرگان دیگر توانایی همگام شدن با سیل خروشان و هیجان زده ملت را نداشت تسخیر سفارت و ماجرای گروگانگیری درتهران تنها به صورت عامل تسریع کننده استعفای دولت موقت درآمد.
همانطور که مهندس بازرگان در کتاب انقلا ب در دو حرکت تصریح می کند دولت موقت از نظر مسوولیت اداری و سیاسی مملکت و حفظ حقوق نمایندگان و اتباع خارجی برطبق تعهدات بین المللی نمی توانست مخالف نمایندگان این عمل نباشد و چون قبلا تصمیم به استعفا گرفته بود هیچ گونه اعلا میه و اقدامی دراین زمینه ابراز نکرد. با این وجود تاثیرات جهانی این اقدام بسیار عمیق تر از تاثیرات داخلی آن بود آنچنان که جهانیان ۲ نوامبر ۱۹۷۹ را بیشتر از ۱۱ فوریه ۱۹۷۹(۲۲بهمن ۱٣۵۷) به یاد دارند.
خیلی از تحلیلگران سیاسی و نظریه پردازان عرصه روابط بین الملل، انقلا ب ایران را پیش بینی می کردند اما هیچکس تسخیر سفارت یکی از دو قطب قدرت جهان راهیچگاه به مخیله خویش راه نمی داد و حتی گمان نمی کرد به مانند زمانی که ایالا ت متحده تصمیم می گرفت چه کسی درایران برمسند قدرت بنشیند روزگاری برسد که ایران قادر به تعیین سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باشد. آزادی گروگانها حتی در پایان دوره ریاست جمهوری کارترنیز حکایت از سقوط او و حزب دموکرات می کرد. اما مجلس دقیقا زمانی- ۱۱ آبان ۱٣۵۹- شرایط خود را برای آزادی گروگانها اعلا م کرد که دیگر فرصت تبلیغات از دست رفته بود.
بدین ترتیب همانطور که همیلتون جردن (رئیس ستاد کاخ سفید در دوران کارتر)نیز در کتاب خاطراتش به نام «بحران»می نویسد:«صبح سه شنبه بسیاری از افراد نامصمم چون تحملشان به آخر رسیده بود با عصبانیت به خیابان آمدند و رای خود را علیه دموکرات ها به صندوق ریختند.» سرانجام ۱۷ ژانویه ۱۹٨۱(مصادف با ۲۷دی ماه ۱٣۵۹) پس از شکست عملیات دلتا در صحرای طبس مذاکرات ایران و آمریکا برای آزادی گروگانها به نتیجه رسید و طبق توافق نامه ای قرار شد قدم به قدم همراه با رفع انسداد دارایی های ایران در آمریکا گروگانهای آمریکایی نیز آزاد شوند.
بعد از امضای متن بیانیه الجزایر از سوی وارن کریستوفر معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در ۱۹ ژانویه، ایران گروگانها را ۴۴۲ روز پس از تسخیر سفارت، پنج دقیقه قبل از ۹ شب به وقت تهران و درست سه دقیقه پس از پایان ریاست جمهوری جیمی کارتر آزاد کرد تا او بتواند خبر آنرا در آخرین نطق خود در مراسم تحلیف ریاست جمهوری ریگان اعلا م کند وریگان موفق شود در اولین نطق ریاست جمهوری اش آزادی گروگانها را ناشی از اقدامات خود بداند.
البته نباید از ذکر این نکته بسیار مهم غافل بود که امام خمینی(ره) ضمن اعلا م شرایط چهارگانه که عبارت بود از: استرداد دارایی شاه، لغو درخواست های مربوط به خسارات توسط آمریکا، رفع توقیف دارایی های ایران در آمریکا و تعهد آمریکایی ها دایر بر عدم دخالت درامور داخلی ایران، اجرای امر را بر عهده مجلس گذاردند و مجلس نیز که بعد از دوماه افتتاح شد همان شرایط امام خمینی را تایید کرده و دولت شهید رجائی را مامور مذاکره و اجرای تصمیمات متخذه کردند.
گروگان ها آزاد شدند اما تسخیرکنندگان اصلی سفارت آمریکا هیچ نقشی در پایان امر نداشتند. دکتر معصومه ابتکار مترجم دانشجویان در کتاب «تسخیر» در این باره می نویسد: ما دانشجویان هیچ گاه در اجرای فرآیند آزادسازی دخالت نداشتیم. هیچ کس با ما مشورت نکرد و ما را در جریان نگذاشت. تنها پس از تکمیل همه کارها بود که بهزاد نبوی رئیس گروه کاری مجلس در ماجرای گروگانگیری درخواست ملا قاتی از رهبران ما برای بحث درباره جزئیات آزادی گروگان ها به عمل آورد.
در آن جلسه مودبانه از ما پرسید درباره این توافق چه نظری دارید ولی چون قبلا تصمیم ها اتخاذ شده بود در پاسخ تنها لبخند زدیم. آری، ماجرا پایان یافته بود اما سرانجام جنبش دانشجویان پیرو خط امام هنوز معلوم نبود. گروهی سیاسی به نام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تاسیس شد.
کسانی که با فکر تشکیل حزب مخالف بودند استدلا ل می کردند این گروه ها هرگز با چنین نیتی گرد هم نیامده اند بدین ترتیب در نهایت اکثر دانشجویان تصمیم گرفتند بهترین راه برای جنبش اعلا م انحلا ل آن است. وا کنون که در دهه چهارم انقلا ب واقع شده ایم گروهی از تسخیرکنندگان سفارت سابق آمریکا در تهران یا به مرور زمان جذب در قدرت شده اند و عده ای نیز استحاله شده و عده دیگری نیز توبه سیاسی کرده اند!
کیهان:زیر خیمه سبز لندن
«زیر خیمه سبز لندن»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛۲۹ دی ۱٣٨٨ روزنامه «واشنگتن تایمز» در خبری قابل تأمل نوشت «شورای امنیت ملی و سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) ایران را در اولویت و رتبه نخست فعالیت جاسوسی قرار داده اند و چین در رتبه دوم قرار گرفته است». این خبر به خودی خود جایگاه قدرت فزاینده و پیش رونده ایران را در معادلات بین المللی نشان می داد، همچنان که تأکید می کرد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ٣۰ سال پیش (۱٣ آبان ۱٣۵٨) به معنای خاتمه عملیات جاسوسی و اخلال و خرابکاری علیه ایران نیست. به عبارت دیگر نه مشاهده ابعاد فزاینده اقتدار جمهوری اسلامی ایران می تواند ما را از کمین و مراقبت و شبیخون دشمن غافل کند و نه اطلاع از ابعاد گسترده جاسوسی و یارگیری و دام گستری دشمن، ملازم فراموشی «پشتوانه های قدرت کشور» و «نقش بر آب شدن اغلب این توطئه ها» است.
اگر سفارت آمریکا در ایران به همت دانشجویان «مسلمان» و «پیرو خط امام» به تسخیر درآمد و انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول در ابعاد اطلاعاتی، فرهنگی و سیاسی رخ داد- و پرده از چهره بسیاری از گروهک های نفاق و سران موجه آن افتاد- این به معنای پایان جاسوسی و خیانت نبود. ۴ بهمن سال گذشته روزنامه کانادایی «گلوب اند میل» فاش کرد «کن تیلور سفیر کانادا در ایران در جریان تسخیر سفارت آمریکا و عملیات ناکام چنگال عقاب (طبس) به عنوان رئیس غیررسمی ایستگاه CIA در تهران عمل می کرد. پروفسور رابرت رایت در کتاب خود تحت عنوان مأمور ما می نویسد درخواست جمع آوری اطلاعات توسط تیلور، مستقیماً از سوی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا به مک دانالد، وزیر خارجه کانادا منتقل شده بود. تیلور می گوید کشف ارتباط با سازمان سیا می توانست تبعات بسیار سنگینی برای من در ایران داشته باشد. من defacto CIA station chief (رئیس غیر رسمی ایستگاه سیا) در تهران بودم. تیلور ضمن جمع آوری اطلاعات، ۶ نفر از کارمندان سفارت آمریکا را نیز از ایران فراری داد.»
٣۱ سال پس از آن ماجرا، اکنون جان ساورز (سائرز) رئیس سرویس جاسوسی خارجی انگلیس MI۶ از جاسوسی در ایران برای ممانعت از گسترش برنامه هسته ای جمهوری اسلامی- یعنی همان محور مورد پی گیری سازمان سیا و شورای امنیت ملی آمریکا- خبر می دهد و ادعا می کند افشای برخی ابعاد برنامه هسته ای ایران بر اساس همین جاسوسی ها بوده است. رئیس MI۶ عناوینی چون «مشاور تونی بلر نخست وزیر سابق، سفیر انگلیس در سازمان ملل، نماینده انگلیس در عراق اشغال شده، سفارت در برخی کشورهای عربی و مدیرکل سیاسی وزارت خارجه» را در پرونده خود دارد و سالها نماینده انگلیس در مذاکرات هسته ای با ایران بوده است. ۱۰ بهمن ماه ٨۶، ساورز زمانی که سفیر انگلیس در سازمان ملل بود به اعتبار توهم و آدرس های غلطی که از داخل ایران دریافت کرده بود، گفت «یک فشار دیگر بر ماشه ]صدور قطعنامه تحریم[ ایران را به سمتی سوق خواهد داد که به کنار گذاشتن برنامه هسته ای راضی شود. اتحاد برای صدور قطعنامه باعث ایجاد بحث های جدی در داخل ایران شده که این کشور تا چه حد باید برای پیگیری جاه طلبی های هسته ای هزینه بدهد».
کدام محافل و چه کسانی در دهه گذشته به ویژه یک سال اخیر می توانسته اند قلیان جاسوسی آمریکا و انگلیس را در ابعاد گوناگون آن- از جمع آوری اطلاعات تا عملیات روانی و اختلاف افکنی و تخریب روابط سیاستمداران و مردم، و القای یأس و تفرقه و تردید- چاق کنند؟ جنبش خلق مسلمان و سازمان مجاهدین خلق و جبهه ملی و کسانی چون حسن نزیه و علیرضا نوری زاده و میناچی و بنی صدر؟! اینها و نظایر اینها که یا فراری و یا فرسوده- و یا هر دو- هستند! نهضت آزادی و گروهک های چپ استحاله شده و دموکرات مآب؟ حتماً! اما آنها هم اغلب مانند طیف اول، ورشکسته و گاو پیشانی سفیدند اگرچه در داخل باشند. آنها حتی اگر ته مانده توانی هم داشته باشند باید دنبال واسطه و پل بگردند؛ چهره های خاکستری و نیم سوز که اگرچه نسوخته اند اما مثل لامپ نیم سوز با علایم و ظواهری نشان می دهند که رو به سوختن و تمام شدن هستند. فعلا این نکته را در ذهن داشته باشید.
گفتیم حلقه های اول و دوم- و نظایر آنها در طیف مدعی اصلاح طلبی- پس از آن که فرسوده می شوند و لو می روند، از ارزش و اعتبار ساقط می شوند. جاسوس تا زمانی جاسوس است که لو نرفته باشد. البته این طیف هم مراتبی دارند؛ ٣۰ سال مرده، ۲۰ سال مرده، ۱۰ سال مرده، ۵ سال مرده، یک سال مرده یا... در حال احتضار. اکنون شما می توانید گورستان هایی از این مردگان سیاسی را در برخی پایتخت های اروپایی و آمریکا پیدا کنید و البته در کنار این گورستان نشین ها، دکه و دکان های دو نبش تازه ای در لندن، برلین، پاریس، بروکسل، آمستردام و... برپا شده که پنج ضلعی یا شش ضلعی های جدید شبکه اپوزیسیون را در اروپا و زیر نظر مثلث جاسوسی سیا، ام آی ۶ و موساد تصویر می کند. در این فضای اپوزیسیون نمایی و خروج از کشور، البته اروپایی ها با ازدحام قطاری از طایفه کلاهبردار و سودجو که چند ماهی در ایران اپوزیسیون نمایی می کنند و بعد همان- یا احیاناً زندان- را برای طرف اروپایی فاکتور می کنند، مواجه شده و گاه از سر حماقت باج های کلانی هم داده اند.
یک قلم از هزاران را علیرضا نوری زاده- که خود پدر جد کلاهبرداری و سرکیسه کردن غربی هاست- ٣بهمن ۱٣٨٨ در سایت گویا نیوز و درباره امثال مهاجرانی و برخی از مشارکتی ها و کارگزارانی های فراری نوشت «این روزها بعضی از خود رهبر خوانده ها در اینجا ]لندن[ صف خودی و غیرخودی و بعضاً نخودی ها را مشخص می کنند. شماری از ما ٣ دهه دوری از خانه پدری را تجربه کرده ایم. دیرسالی است گفتیم و نوشته ایم و هزینه داده ایم ]!؟[ با این همه آن قدر سعه صدر داریم که وقتی فلان وزیر یا وکیل سابق به سوی ما می آید به رویش آغوش می گشاییم، راه و چاه زندگی در تبعید و نحوه برخورداری از امتیازاتی را که برای پناهندگان قائل شده اند نشانشان می دهیم. اگر وارد مجلس شوند مواظبیم کسی کلفت بارشان نکند.
محسن مخملباف چندی پیش برگه ای به من داد که در آن نوشته بود به عنوان اصل اولیه برای گرد آمدن زیر سقف خیمه سبز، به گذشته همدیگر کاری نداشته باشیم... بعضی از مسافران تازه ضمن برخورداری از مواهب وزارت و وکالت و سفارت، حالا هم که به خارج آمده اند برخلاف اغلب ما که ٣۰ سال است با سختی ها دست و پنجه نرم می کنیم و هنوز از یک زندگی حداقلی برخوردار نیستیم]!![ وضعیت مالی مطلوب تری دارند. از راه نرسیده، خانه و زندگی مرتب و ضیاع و عقار مکرر دست و پا می کنند. خانه تهران را اجاره می دهند و با پول منزل شهرستان یا ویلای شمال در بهترین نقطه تبعیدگاه خانه ای نقدی خریداری می کنند و ما همچنان دوره می کنیم دیروز و امروز را به امید ۲۰سال دیگر که قسط خانه مان تمام می شود]!؟[ اغلب این دوستان به مشکلات مالی و گرفتاری های ما دچار نشده اند...زمانی که قرار باشد در اینجا بمانند چون زمینه سازی ها را از تهران انجام داده اند در پی ملاقاتی با یکی از ما بهتران همه کارهایشان جفت و جور می شود و اغلب بدون آن که نگران تمدید اقامت و گذرنامه خود باشند مهر اقامت در گذرنامه شان ثبت می شود و البته چنان مهری که درعین حال همه مزایای پناهندگی]بخوانید مزدوری وجاسوسی[ را نیز برایشان فراهم می کند.» پرواضح است از انبوه جماعتی که به طمع خوش باشی در دام خیانت می افتند، شاید یک در هزارشان برای نوکری خریده شوند و ۹۹۹ نفر بقیه پریشان و پشیمان و دربدر، روش اره نشینی را تا آخر عمر ادامه می دهند، بدون راه پیش و پس!
مروری بر فعالیت روزانه شبکه رسانه ای عنکبوت (بی بی سی- جرس- روزنت- رادیو فردا- رادیو زمانه- دویچه وله و اقمار گروهکی آنها) که در ارتباط با برخی رسانه های سابقا مدعی اصلاح طلبی (نظیر پارلمان نیوز، ایلنا، کلمه، سحام نیوز، شرق و برخی نشریات خاکستری) فعالیت می کنند،نشان می دهد ثقل جریان جدید نفوذ و جنگ نرم، روی ۲طیف که ردپایی در حاکمیت داشته یا دارند متمرکز است.
۱-جریان نفاق مدعی اصلاح طلبی که در فتنه سبز پوست اندازی کرد و نقاب از چهره انداخت. وزارت خارجه انگلیس و دو بازوی اطلاعاتی و رسانه ای آن ( MI۶ - BBC) ارتباطات ویژه ای را با این طیف- ولو به قیمت دلخوری سایر گروهک های اپوزیسیون- به هم زده اند
۲.-عناصری انگشت شمار و با اسامی و آدرس های کاملا مشخص، که بدشان نمی آید هم از عنوان اصولگرایی بهره ببرند و هم مورد تکریم و تشویق و «تشهیر» اصلاح طلبان واقع شوند، فراجناحی(!؟) معرفی گردند و اگر هم غش کردند اغلب آن طرفی غش کنند. طیف دوم همان افراد انگشت نمایی هستند که عناوینی غلط انداز و مغالطه آمیز نظیر دولت ائتلافی و... را که از سوی طیف هایی نظیر کارگزاران و برخی میانه نماهای «مشارکت» در پنهان القا می شد،تکرار کردند. شهرت طلبی، طمع، جاه طلبی همراه با سوءتفاهم نسبت به خود، یا احیانا دلخوری و رنجش بهانه هایی برای تور شدن این قبیل افراد در جنگ نرم دشمن است.
اگر دشمن از طیف اصلاح طلبان علناً در دو ایستگاه داخل و خارج- از تهران تا لندن و برلین و پاریس و...- یارگیری کرده، به طیف دوم به عنوان «تسهیل کننده» پنهان می نگرد. طیف دوم- اغلب بی آنکه بخواهند یا بدانند اما قطعا از سر غفلت هایی نابخشودنی- از نگاه قدرت های بیگانه و سرویس های جاسوسی آنها، حکم مانعی را دارند که باید در میان در ورودی و چارچوب حاکمیت گذاشت تا راه رخنه سربازان و افسران جنگ نرم دشمن به درون حاکمیت گشوده بماند.
آنها همچنین باید با کار ویژه «حائل»، در عمل- اغلب با بی اطلاعی- مانع از وحدت و الفت اصولگرایان (کلیت جبهه اصحاب انقلاب) شوند، فرقی هم نمی کند به مجمع تشخیص و مجلس و دولت و قوه قضائیه راه داشته باشند یا در احزاب سیاسی و محافل روحانی و دانشگاهی و مطبوعاتی. اگر از وحدت سخن بگویند در عمل باعث دلسردی و تفرقه اند.
اگر از میانه روی دم بزنند، در عمل بساط تفریط یا افراط- عقب ماندن یا پیش افتادن از ولایت و رهبری- را فراهم می کنند. جذب حداکثری از نگاه آنها، باز گذاشتن راه نرمش و دوستی با فتنه گران سر موضعی است که هنوز هم ارتباطات خود را با سر حلقه های سرویس های جاسوسی بیگانه و گروهک های معاند فعال در فتنه حفظ کرده اند. و دفع حداقلی در نگاه آنان، متمرکز در بدگمانی و تخطئه صف شکنان و پیشاهنگان و دیدبانان خط مقاومت در برابر تهاجم دشمن است.
این گروه به اعتبار جاذبه و دافعه های بعضا جابه جا شده مورد عنایت ویژه رسانه های فعال دشمن در حوزه جنگ نرم هستند و معمولا در این رسانه ها بر صدر می نشینند. و البته بخشی از این بر صدر نشاندن ها صرفا در راستای ایجاد بدگمانی در جبهه اصولگرایان و اصحاب انقلاب است اما تکرار آن، حاکی از طمع دشمن خواهد بود به این که عناصر خاکستری جدیدی را پیدا کرده که استعداد نیم سوز شدن را دارند.
٣۰ سال پس از تسخیر و تعطیلی سفارت آمریکا، ابعاد و کیفیت جاسوسی و جنگ اطلاعاتی- روانی بسیار فرق کرده است. پیچیدگی هایی در این فرآیند پدید آمده که گاه باعث شده فلان عضو تیم سابق مذاکرات هسته ای هم از ابعاد آن غافل شود و به تعبیر وزیر وقت اطلاعات در آذر ٨۶، برخلاف مصالح و امنیت کشور،به افراد بیگانه از جمله سفارت انگلستان اطلاعات بدهد. که این مرحله ای ظریف از جاسوسی عامدانه است.
طبیعتا هیچ کس دوست ندارد حتی یک نفر از دایره اصحاب انقلاب کم شود اما انقلاب و کشور به یقین مهم تر از تک تک اشخاص است و ملاک سنجیدن اشخاص میزان تعهد آنها به «وحدت با محوریت ولایت فقیه»، «عدالت خواهی و خدمتگزاری»، «مبارزه با استکبار»، «وفاداری به خط امام و قانون اساسی»، «مرزبندی و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض» و در یک کلام تولا و تبرّا بر محور رهنمودهای ولایت و رهبری است.
تهران امروز:این بار دانشگاه علوم پزشکی ایران
«این بار دانشگاه علوم پزشکی ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم عمادالدین پارسا است که در آن می خوانید؛تصور کنید استاد ؛ دانشجو و کارمند دانشگاه علوم پزشکی هستید و صبح از خواب بیدارمی شوید و به محل کارتان می روید در مسیر یا در محل کار از طریق رسانه ها مطلع می شوید دانشگاه و محل کار شما منحل شده است ! اول باور نمی کنید و آن را به حساب شایعات می گذارید ولی وقتی به همهمه ها گوش می سپارید باور می کنید اتفاقی افتاده است و دیگر از دانشگاه علوم پزشکی ایران در نظام بهداشت و درمان و آموزش پزشکی خبری نیست.
جملات بالا نه یک تصور بلکه یک واقعیت است که مانند بمب خبری startling news فضای اخبار کشور را در روزهای اخیر تحت الشعاع قرار داده است به گونه ای که خانم وزیر بهداشت که شخصیت قابل احترامی نیز هستند به مجلس فراخوانده شده و اعتراضهایی هم برانگیخته شده است .
در این نوشتارقصد ارزیابی صحت وسقم این تصمیم را ندارم که ظاهرا در معاونت برنامه ریزی راهبردی ریاست جمهوری به ریاست دوست گرامی آقای فروزنده اتخاذ شده است و فرض را براین می گذاریم احتمال قریب به یقین ادله قابل قبولی نیز برای این تصمیم وجود دارد .
برای مثال شاید این تصمیم در راستای کوچک سازی دولت و هماهنگی بیشتر نهادهای آموزشی در بخش بهداشت و درمان گرفته شده باشد. اما مسئله این نیست مسئله نوع و فرآیند تصمیم گیری و شیوه اعلام و اطلاع رسانی در باره آن است که خلق الساعه و دور از تدبیر و منطق است . برای تصمیم گیری های مهمی مثل موضوع مذکور لازم است در دوسطح اجماع نسبی صورت گیرد هم در سطح مسئولان و نهادهای ذی ربط و
ذی نفع و هم در سطح افکار عمومی و کسانی که کار و زندگی شان با این نهادها در ارتباط است .
بهعنوان مثال شایسته بود حداقل مجلس شورای اسلامی بهعنوان نهادی که « در راسامور» است از این تصمیم پیشتر مطلع میشد و دستکم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس از این طرح حمایت میکرد . نکته قابل تامل این است که اینگونه تصمیم گیریها در دولت سابقه هم دارد مانند انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی و شورای پول و اعتبار و انتقال کارمندان از تهران و انتصاب نمایندگان ویژه رئیسجمهور در مناطق مختلف جهان که در زمان خود نیز تبعات بسیار زیادی در کشور داشت و هنوز هم نخبگان و نظام دیوانسالاری در خصوص آنها توجیه نشدهاند.
برخی از مدیران دولتی می گویند اگر این تصمیمگیریها به نظر خواهی و رایزنی کشیده شود هیچ وقت جامه عمل نخواهد پوشید و نمی توان معطل نظر و احیانا مخالفت و ان قلت فلان نهاد و بهمان دستگاه ماند در پاسخ باید گفت اتفاقا همه اشکال کار از این دیدگاه نشات میگیرد که شیوه تصمیم گیری اجماعی و اقناعی را بر نمیتابد .
انتظار این است که مدیران دولتی خود را در قبال همه تبعات تصمیمگیریهای اساسی که تاثیرگذاری فراگیری دارد بیشتر مسئول دانسته و رایزنیهای لازم در با طرفهای ذیربط بهویژه نهادهای قانونی مسئول داشته باشند و بعد از رفع شبهات و پرسشهای مطرح با قوت و اقتدار تصمیمات اتخاذ شده را اجرایی کنند و اثرات جانبی آن را کاهش دهند. خطر آنجاست که گاهی بهترین تصمیمها هم بهخاطر شیوه های نادرست اعمال و اعلام به منصه ظهور نمی رسد و کشور از پیامدهای مفید آن محروم می ماند.
ابتکار:نمایشگاهی که فقط یک مهمانی بود
«نمایشگاهی که فقط یک مهمانی بود»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم
سید علی محقق است که در آن میخوانید؛جشنواره و نمایشگاه هفدهم مطبوعات و خبرگزاریها با همه اما و اگرها و تفاوتهایی که با اسلاف خود داشت با برگزاری مراسم اختتامیه در حالی به کار خود پایان داد که فعالان رسانهای در اقدامی پیش درآمدگونه و تمرینی کمترازیک ماه قبل برگزاری نمایشگاه خاص و پرحاشیه رسانههای دیجتیال را شاهد بودند. نمایشگاه امسال مطبوعات در شرایطی به پایان رسید که دستاوردهای آن به لحاظ تاثیر گذاری بر وضعیت مطبوعات وارتقا کمی وکیفی جایگاه آنها مورد تردید کارشناسان ارتباطات قرار گرفته است. متاسفانه مشخص نبودن اهداف نمایشگاه و بی توجهی به مشکلات مطبوعات و عدم ایجاد پیوند ارگانیک بین این مشکلات واهداف نمایشگاه، بر تردیدها افزوده است.
حیرت و غافلگیری مدیران برخی از روزنامه ها، خبرگزاری ها، سایتهای خبری و و دیگر فعالان عرصه رسانه درجریان مراجعات اولیه برای تحویل و تجهیزغرفهها اولین نشانههای تفاوت این دوره از نمایشگاه مطبوعات را رقم زد. چیدمان و نحوه استقرارمتفاوت، اولویت بندیهای جدید و مبهم، اختصاص دورافتاده ترین نقاط نمایشگاه به مطبوعات سراسری و جا دادن برخی رسانهها در راهروهای فرعی و کم تردد باعث بروز انتقادات طیفهایی از اهالی مطبوعات و سایتهای خبری در روزهای آغازین نمایشگاه گردید. تا جاییکه این موضوع و بی تفاوتی متولیان نمایشگاه به اعتراضات، منجر به این شد که بعضی ازرسانهها و بطور مشخص حدود ۱۰سایت خبری پر مراجعه قید شرکت در نمایشگاه را بزنند. این در حالی است که این سایتها در کنار روزنامهها و خبرگزاریهای رسمی و با رعایت قواعد نوشته و نانوشته، خطوط قرمزو درعین احترام به قوانین موضوعه بارمهمی ازاطلاع رسانی و آگاهی بخشی به ایرانیان داخل و خارج از کشور را برعهده دارند.
تجربه چندین ساله نشان داده است که مخاطب محوری میتواند اصلی ترین متر و شاخص طراحی چیدمان و تعیین محل استقرارشرکت کنندگان در نمایشگاههای فرهنگی باشد و بخصوص در نمایشگاههای عمومی – تخصصی پرمراجعهای مانند کتاب و مطبوعات، هر زمان به دورازحب و بغضهای معمول و طرز تفکرهای خاص این موضوع رعایت گردید، استقبال و رضایت همگانی را نیز به همراه آورد.
اما نمایشگاه امسال چینشی عجیب و مبهم را تجربه کرد. برای نخستین بار نشریات متفرقه و کم مخاطب که طبیعتا دارای مخاطبان خاص هستند به همراه نشریات استانی و محلی - که طبیعتا نیازی به دیده شدن حداکثری ندارند و بازدید از آنها هم ضرورتا نیازاکثریت فعالان عرصه رسانه و مخاطبان عام نیست- در بهترین موقعیت نمایشگاه استقرار داده شدند و با استدلالهای خاص، رسانههای پرتیراژ و سراسری کشورهمراه با چینش درونی سوال برانگیزتری در انزوای انتهای سالن شبستان قرارداده شدند که دلیل این موضوع در تمام طول برگزاری اصلی ترین سوال و ابهام مراجعه کنندگان بود.
نمایشگاهمطبوعات ایران در همه ادوار برگزاری آن بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی کشور فراز و نشیبهای مختلفی را به لحاظ میزان رونق و استقبال تجربه کرده است. چه آن زمان که این نمایشگاه همزمان با نمایشگاه مطبوعات و در ازدحام معروف مراجعه کنندگان عمومی برگزار میشد و چه در سالهای اخیر که در مصلی تهران و جدای از نمایشگاه کتاب برگزار میشود، این نمایشگاه همواره نقطه کانونی و میعادگاه فعالان رسانهای سراسرکشور شناخته میشد. اما کسانی که دورههای مختلف نمایشگاه مطبوعات را تجربه کرده اند معتقدند دوره هفدهم متاثر از رخوت و انفاعل و فضای سرد حاک برجامعه از جهت اقبال عموم و خواص ناکام ماند و حتی دو روزپایانی هفته که طبیعتا باید روزهای پرازدحام نمایشگاه میبود نیز به حضورمردم، فعالان رسانهای و چهرههای خاص (به اصطلاح مهمانان ویژه) کمک چندانی نکرد. دراین بین حداقل انتظار بیشتری برای بازدید مسئولان و مدیران ارشد کشور میرفت که آن هم چندان محقق نشد.
عدم نگاه صنفی، اقتصادی و تخصصی به مقوله روزنامه نگاری، فعالیت مطبوعاتی و طبیعتا برگزاری نمایشگاه مطبوعات، موضوعی است که متاسفانه آسیب مداوم و همه ساله کشور است. نمایشگاه مطبوعات میتوانست به فرصتی بدل شود تا مشکلات گردانندگان رسانهها در جلسات و نشستهای عمومی و اختصاصی مشترک بررسی ودر تعامل با مسئولان حل وفصل شود اما به هردلیل جایگاهی برای طرح این مشکلات در دستورکار نمایشگاه پیش بینی نشده وبرگزاری نشستهای صنفی، تخصصی وحتی آموزشی به عنوان برنامههای جانبی نیز چندان محلی از اعراب نداشت.
علاوه بر این اگر بجای نگاه صرفا نمایشی و کلیشه ای، با نگاه تخصصی و صنفی زمینه حضورسایرحلقههای زنجیره تولید مطبوعات مانند چاپ، توزیع، تولید وفروش کاغذ، تولید نرم افزارهای ویژه در نمایشگاه مطبوعات فراهم شود میتوان ضمن افزایش تعاملات و مناسبات میان این حلقه ها، مشکلات تولید محتوا، توزیع، اشتراک، عرضه وفروش نشریات را به عنوان یک فعالیت اقتصادی کاهش داد ودرتنوع بخشی و توسعه فعالیت مطبوعات به عنوان هدف مهم برگزاری نمایشگاه نیزکارساز بود.
نمایشگاه امسال رشد تصاعدی ریخت و پاشهای تجمل گرایانه سالهای اخیررا ادامه داده و به گواه بسیاری از این جهت نیز رکورد دارشد. امسال تمام نگاهها در نمایشگاه مطبوعات به دکورهای پرهزینه و پرزرق و برق جلب شده بود. به گفته مطلعین، برخی روزنامهها و خبرگزاریهای دولتی هزینههای ۵۰ تا ۷۰ میلیونی برای طراحی دکوراسیون و نورپردازی غرفههای خود صرف کردند که در تاریخ برگزاری نمایشگاه تقریبا بی سابقه بوده است. حتی اگر هزینههای آنچنانی غرفه آراییهایی از این دست را بخش خصوصی تامین کرده باشد و باری بر دوش دولت محسوب نشود بازهم اختصاص هزینهای معادل ساخت یک خانه مسکونی برای حضور هفت روزه در یک نمایشگاه، موید اسراف ونوعی شکاف تبعیض آمیزاست که در
ساختاررسانههای ما رخنه کرده است.
در سوی دیگر ماجرا اگرچه نمایشگاه عنوان بین المللی را با خود یدک میکشید و غرفههای زیادی به خارجیها اختصاص یافته بود اما این حضوربسیار مبهم و با کمترین کارایی در تبادل اندیشهها و تجارب همراه بود. حضور روزنامه نگاران خارجی ومطبوعات سایر کشورها در چنین میعادگاههایی میتواند شرایط و زمینههای مناسب برای تبادل تجربیات و انتقال دانش مطبوعاتی را فراهم کند اما به دلایلی از جمله حضور روابط عمومی وار و صرفا فیزیکی خارجی ها، عدم تدارک نشستهای تخصصی مشترک در حاشیه نمایشگاه وضعف در برنامه ریزی از دست رفت.
علاوه بر کلیاتی که گفته شد یکی موارد خاصی که این نمایشگاه را با دورههای پیشین آن متمایز کرده بود حضورمستمرمعاون مطبوعاتی وزیرارشاد و فرهنگ اسلامی در نمایشگاه وبازدیدهای مکررایشان ازغرفهها و سایر اجزای نمایشگاه بود. این موضوع زمانی بارزتر گردید که ایشان که طبیعتا باید متولی امورکلانی مانند تعیین استراتژیهای امور مطبوعات و خبرگزاریها از سوی دولت باشد، تقریبا در تمامی امورریزو کلان و روزانه نمایشگاه مستقیما اعمال مدیریت و صدور دستورو تذکرمیکردند که در مواردی خبرساز نیز شد. این در حالیست که جدای از مثبت و منفی دانستن این شیوه خاص مدیریتی، رویه معمول همیشه این بوده که مداخله در امور جزیی و اعمال اقدامات به اصطلاح تاکتیکی و تکنیکی پروژهای مانند برگزاری نمایشگاه به مجری نمایشگاه، مدیران سطوح پایین ترمانند روسای ادارات مربوطه در معاونت و یا حراست وزارت سپرده میشد.
از سوی دیگر اگرچه درماههای اخیر کشور روزهای آرامی را سپری میکند و حوادث ناخوشایند معروف به فتنه سال ۱٣٨٨را باید پایان یافته و خاموش تلقی نمود، اما پرداختن به این موضوع و همچنین تشدید اختلافات سیاسی درون جبهه اصولگرایان به رویکرد محوری برخی روزنامه ها، خبرگزاریها و سایتهای خبری خاص در طول نمایشگاه مبدل شده بود. این رسانهها در طول برگزاری نمایشگاه در قالب توزیع سی دی، تراکت، ویژه نامه و پخش صوتی و تصویری مستمرفیلمهایی علیه برخی چهرههای سیاسی خاص در فضای بسته نمایشگاه حوادث سال ٨٨ و نیز اختلافات عقیدتی و سیاسی موجود را به عنوان ابزاری برای ارائه و نمایش مبدل کرده بودند.
و در نهایت اما متفاوت ترین و شگفت انگیز ترین موضوع جشنواره و نمایشگاه هفدهم مطبوعات در جریان برگزاری مراسم اختتامیه و ارزیابی و معرفی برترینهای این عرصه رقم خورد. به گواه تجربه و رسم مالوف برگزاری جشنوارههای مسابقه ای، هیچ وقت معمول نبوده است هیاتهای داوری آثار یک جشنواره و بخصوص جشنواره مطبوعات از یک طیف خاص و از میان افراد ذینفع انتخاب شوند. اما بخش جشنوارهای مطبوعات هم مشابه بخش نمایشگاهی آن از این جهت هم متفاوت عمل کرد و برای اولین بار داوری مراحل میانی و نهایی بجای اینکه توسط اساتید حوزه روزنامه نگاری و عرصه خبرانجام شود به طیفی خاصی از مدیران مطبوعاتی و روزنامه نگاران سپرده شد که نه صلاحیت اثباتی انجام چنین داوریهایی را داشتند و نه از جایگاهی فراصنفی که مورد وثوق قاطبه فعالان رسانه باشند برخوردار بودند. به گونهای که نتایج اعلام شده به عنوان برترینهای این جشنواره، گویای حاکمیت نوع خاصی از داوری و ارزیابی سیاسی و از پیش تعریف شده بر جشنواره بود که میتوان از آن به عنوان گامی - شاید ناخواسته - در جهت مشروعیت زدایی از فضای پویا و فعال رسانهای و کشاندن این عرصه به سمت انفعال ودلسرد سازی روزنامه نگاران، خبرنگاران و سایر فعالان عرصه رسانه در کشور یاد کرد.
آفرینش:شأن ایرانیان
«شأن ایرانیان»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛در واقع از زمانی که یک شهروند به تابعیت کشوری درمی آید زیر حمایت حقوقی دولت متبوع آن کشور به شمار می آید و این وظیفه دولت است که تلاش نماید با در نظر گرفتن سیاستهای حمایتی همه جانبه، از آن شهروند در سرتاسر جهان حمایت و پشتیبانی کند در این بین هر چند به نسبت قدرت و توان هر کشوری در عرصه بین المللی حمایت ها و پشتیبانی از شهروندان ان کشور درخارج از مرزها متفاوت است اما امروزه حتی کوچکترین و ضعیف ترین کشورها در مقابل تضییع حق و توهین و تحقیر شهروندانشان در دیگر کشورها که مغایر با قوانین بین المللی باشد واکنش نشان میدهند و دیده شده که روابط سیاسی دو کشور تنها به علت نوع برخورد غیر محترمانه با شهروند کشوری دچار تحولاتی گشته است.
به طور کلی می توان گفت در سطح جهان یکی از معیار هایی که نشان دهنده ارزش، قدرت دیپلماتیک و سیاسی و اعتبار هرکشور چگونگی دفاع آن دولت از حقوق و شان اتباع خود در دیگر کشورها است.در این حال وضعیت کشور ما چگونه است آیا به راستی شهروندان ایرانی در خارج از میهن خود ارج و احترام میبینند یا اینکه در پرتو دلایل مختلف سیاسی و...همواره با مشکلاتی چند لایه دست به گریبان هستند و این مقامات دیپلماتیک وسیاسی کشور هستند که با عدم توجه کافی به آن زمینه بروز و تداوم آن را برای شهروندان ایرانی ایجاد کرده اند ؟
در واقع در چند سال اخیر همواره بر دامنه برخوردهای موهن زشت و گاه ناجوانمردانه با اتباع ایرانی در مرزها و فرودگاههای کشورهای خارجی و داخل این کشور ها افزوده شده است. برخی از این برخوردها به قدری غیرعادلانه، تحقیرآمیز و زننده است که شهروندان قربانی از بازگو کردن آن خودداری می کنند وشماری نیز رسانه ای میشود وهمگان از آن آگاهی می یابند.
در این راستا از چند سال گذشته اتباع و مسافران ایرانی درآغاز ورود به بسیاری از کشورهای جهان با رفتارهای تبعیضآمیز ، برخوردهای خشونتآمیز، زشت و تحقیرآمیزو گاه با مواردی مانند بازرسیهای طولانی مدت، تفتیش از مسافران، برخوردهای خشونتآمیز لفظی و فیزیکی، بازرسیهای شدید انگشتنگاری و اسکن چشم و... روبرو بوده اند گستره این کشور ها نه تنها شامل کشور های غربی شده بلکه در بسیاری از کشور هایی نظیر چین کشور های حاشیه جنوبی خلیج فارس و جمهوری آذربایجان نیز رخ داده است علاوه بر این در واقع این نوع نگاه به شهروندان ایرانی باعث شده است تا در برخی مواقع شهروندان ایرانی بدون دلایل متقن قانونی و مستند بازداشت وروانه زندان گردند در این بین در واقع این مقامات وزارت خارجه و مسئولان هستند که وظیفه دارند با پیگیری بنیادین واساسی از حقوق شهروندان واتباع ایرانی در خارج از کشور حمایت کنند تا مطابق کنوانسیونهای بینالمللی نظیر کنوانسیون وین ۱٨۹۶ و اصل حمایت دیپلماتیک از اتباع، از حقوق هموطنانمان در هر کجای جهان صیانت شود علاوه بر این زمینه بروز وظهور دوباره چنین رفتارهایی تحقیر امیز و زشت با شهروندان ایرانی حتی در کشور هایی کوچک و ضعیف ایجاد نگردد.
آرمان:ایران باید به دنبال دفاع از حق خود باشد
«ایران باید به دنبال دفاع از حق خود باشد»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم دکتر یوسف مولایی است که در آن میخوانید؛پیگیری عدم فروش سوخت به هواپیماهای ایرانی در محاکم بینالمللی، نیازمند بررسی کارشناسی است و ایران به این دلیل سراغ وکلای بین المللی رفته است که باید این مسئله و راههای حل آن از طرق حقوقی بررسی شود. از نظر حقوقی این تنها امکانی است که در حال حاضر برای ایران موجود است.
اما باید دید که ایران میخواهد از کدام کنوانسیونها و موافقتنامهها برای پیگیری این مسئله استفاده کند. چون برای ورود به دیوان بین المللی دادگستری، نیاز است که صلاحیت آن احراز شود و برای این کار باید ایران به کنوانسیونهایی که ایران مدعی است که آنها نقض شده است اشاره کند. این کنوانسیونها میتواند مونترال یا اساسنامه ایکائو یا قراردادهای دو جانبهای که میان کشورها موجود است باشد.
باید موافقتنامههای دو جانبه به دقت بررسی شود تا دید که در آنها صلاحیت دیوان بین المللی لاهه برای حل اختلافات به رسمیت شناخته شده است یا خیر. در مرحله بعد اگر ایران این اقدامات را فراتر از تحریمهای شورای امنیت دانست، باید دید ایران به چه صورتی میخواهد حرف خود را در محاکم بین المللی به کرسی بنشاند و پیش ببرد. اما این که چقدر میتواند موثر باشد یا نه در حقوق چندان مطرح نیست.
ایران معتقد است حقی ضایع شده است بنابراین باید به دنبال راه حلهایی باشد که از حق خود دفاع کند. مراجعه ایران به دیوان بینالمللی دادگستری لاهه اقدامی مثبت و در راستای استیفای حقوق قانونی ایران است. بحث عمل متقابل هم که توسط ایران مطرح شده است، مبنای حقوقی دارد. هر جا کشوری عملی علیه کشور شما انجام دهد که شما آن را مغایر با حقوق بینالملل تشخیص دهید، شما میتوانید همان عمل را در مقابل کشوری که حقوق شما را نقض کرده است انجام دهید.
این اقدام متقابل اگر همراه با توسل به زور نباشد، که در این مورد نیست، در عرف حقوق بین الملل قابل قبول است. اما میزان اثر بخشی آن معلوم نیست.
اما به نظر میرسد که کشورها با استناد به این که عدم فروش سوخت به هواپیماهای ایرانی از سوی شرکتهای خصوصی انجام میگیرد، مسئولیت
بین المللی را از دوش خود سلب میکنند.
درباره پیگیری اقدامات شرکتهای خصوصی باید به موافقت نامههای منعقد شده میان ایران و این شرکتها مراجعه کرد. در صورتی که دعوا میان دولت و یک شرکت خصوصی مطرح باشد، دیوان لاهه به این دعوی رسیدگی نمیکند چون لاهه نمیتواند درباره شرکتها تصمیمگیری کند و صلاحیت رسیدگی به دعاوی دولتها را دارد. به همین دلیل باید دید که ایران قصد دارد به کدام قراردادها و کنوانسیونها استناد کند.
جهان صنعت:شرط فرمان به بازار
«شرط فرمان به بازار»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم محمد دادرس است که در آن میخوانید؛افزایش قیمت برخی اقلام و کالاهای خوراکی بنا به روایت رسمی بانک مرکزی در شرایطی اعلام میشود که از مدتها پیش موضوع افزایش قیمتها مطرح بود اما بانک مرکزی و مسوولان اقتصادی کشور این افزایشها را قابل بررسی در میانگین نرخ تورم نمیدانستند.
اگرچه بانک مرکزی نرخ تورم نقطه به نقطه را ملاک عمل نرخ تورم قرار داده اما به هیچ روی عنوان نشد که قیمت اقلام خوراکی و مواد غذایی از ابتدای سال افزایش داشته است. این درحالی است که بررسیها نشان میدهد که قیمتهای مواد غذایی با وجود واردات روند افزایشی دارد.
حتی اگر دولت دستور دهد که قیمت برخی اقلام به دلیل اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها باید ثابت باشد اما بازار شیوه خود را دارد و نمیتوان به بازار دستور داد که بیش از آنچه دولت عنوان کرده گران نکنند.
علم اقتصاد میگوید قیمت را بازار و عرضه و تقاضا تعیین میکند. دولت بهتر است به جای فرمان به بازار شرایط را برای اجرای قانون مهیا کند زیرا بازار تابع ضوابط خود است و هرگونه فرمان به بازار میتواند منجر به تبعات دیگری شود.
از سوی دیگر سخن گفتن از افزایش قیمتها در شرایطی که هنوز میزان افزایش قیمتها مشخص نیست از سوی دولت و برخی مسوولان و خلاء اطلاعاتی خود عامل دیگری بر افزایش انتظارات تورمی است از همین رو بهتر است مسوولان به جای محکوم کردن اخبار مربوط به افزایش قیمتها خلاء اطلاعاتی را پر کنند.
دنیای اقتصاد:حکایت مکرر اکتشاف نرخ واقعی ارز
«حکایت مکرر اکتشاف نرخ واقعی ارز»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛
۱- تعیین نرخ ارز در ایران همواره یکی از چالشهای سیاستگذاران اقتصاد کشور بوده است.
در سالهای گذشته در محافل سیاستگذاری و آکادمیک، مناقشات و مجادلات مکرری بر سر نرخ واقعی ارز در اقتصاد ایران درگرفته و اکتشافات متضادی از سوی سیاستگذاران و علمای اقتصادی در مورد نرخ واقعی ارز صورت پذیرفته است. در آخرین تحولات، منابع خبری از تشکیل کمیته ویژهای در دولت برای واقعی سازی نرخ ارز خبر میدهند. کشف جدید دولت این است که به دلیل افزایش درآمدهای نفتی و انباشت ذخایر ارزی، در حال حاضر نرخ ارز بیش از مقدار واقعی آن است و در نتیجه باید با افزایش عرضه ارز از سوی دولت و بانک مرکزی به بازار، نرخ ارز کاهش یابد یا به عبارتی واقعی شود.
۲- سوال اساسی این است که آیا از منظر منطق اقتصادی، موضع دولت در مورد نرخ واقعی ارز صحیح است؟ برای پاسخ به این سوال ابتدا باید بررسی نماییم که نرخ واقعی ارز چیست؟ نرخ واقعی ارز، نرخی است که بر اساس تعادل عرضه و تقاضای ارز در بازار ارز به دست میآید. باید توجه داشت که با توجه به درآمدهای سرشار نفتی از یک طرف و انباشت ذخایر ارزی بانک مرکزی در حدود ۷۰ تا ٨۰ میلیارد دلار، دولت و بانک مرکزی نقش مسلط را در عرضه ارز به بازار ارز بازی میکنند. با این وصف، نرخ واقعی ارز در ایران چیست؟ پاسخ البته به اراده دولت و بانک مرکزی در عرضه ارز به بازار بستگی دارد. اگر اراده دولت بر این باشد که سهم بیشتری از درآمدهای نفتی و ذخایر ارزی را به بازار ارز تزریق نماید، خوب روشن است که نرخ واقعی ارز با توجه به افزایش عرضه ارز کمتر از نرخ فعلی شده و در نتیجه نرخ ارز کاهش خواهد یافت. در مقابل اگر دولت بر این اراده باشد که سهم کمتری از درآمدهای نفتی را به بازار ارز تزریق نماید و بر ذخایر ارزی بیفزاید، آنگاه با کاهش عرضه ارز، نرخ واقعی ارز بیش از نرخ فعلی شده و نرخ ارز افزایش خواهد یافت. در واقع با توجه به وضعیت مناسب درآمدهای نفتی و ذخایر ارزی، اراده دولت در عرضه ارز تعیین مینماید که نرخ واقعی ارز چقدر باشد. اگر دولت اراده کرده است که عرضه ارز را زیاد کند، البته کشف دولت در مورد اینکه نرخ واقعی ارز کمتر از نرخ فعلی است، درست است!.
٣- نتیجه این بحث چیست؟ از بحث فوق این نتیجه مستفاد میشود که مناقشه بر سر کشف نرخ واقعی ارز، مناقشه بیحاصلی است. سیاستگذاران اقتصاد باید به این امر توجه داشته باشند که مساله اصلی نه کشف نرخ واقعی ارز، بلکه کشف نرخ بهینه ارز در اقتصاد ایران است.
نرخ بهینه ارز در اقتصاد ایران چیست؟ نرخ بهینه ارز در اقتصاد ایران، نرخ ارزی است که از یک طرف قدرت رقابتی اقتصاد کشور را در بازارهای بینالمللی حفظ کرده و شکاف گسترده میان صادرات غیرنفتی و واردات را که منجر به بروز کسری بزرگ تراز تجاری (بدون احتساب درآمدهای نفت) شده است، کاهش دهد و از طرف دیگر، قدرت رقابتی تولیدکنندگان در اقتصاد داخلی را در برابر رقبای خارجی و سیل واردات کالاهای آنان حفظ کند و به تبع آن موجب رونق امر تولید و کاهش بیکاری شود. به علاوه، باید توجه داشت که نرخ ارز حقیقی (تورم زدایی شده) در ایران با وجود افزایش نرخ اسمی ارز در سالهای اخیر، به دلیل اختلاف زیاد تورم داخلی و تورم خارجی، به طور متناوب کاهش یافته است و این امر موجب تضعیف توان تولیدی کشور شده است. با این اوصاف، به نظر میرسد نرخ بهینه ارز به صورت قابل توجهی فراتر از ۱۰۵۰ تومان موجود است و سیاست مطلوب و کارآمد این است که دولت و بانک مرکزی از تزریق درآمدهای نفتی به بازار ارز بکاهند و با افزایش ذخایر ارزی، اجازه بدهند نرخ واقعی ارز افزایش یابد.
۴- بحث نرخ بهینه ارز، اکنون و در آغاز دوره اجرای طرح هدفمندی یارانهها از اهمیت بیشتری نیز برخوردار شده است. دوره اجرای قانون یارانهها به هر حال با افزایش قابل ملاحظه قیمتها همراه خواهد بود. اشتباه بزرگ این است که دولت اراده نماید تا با افزایش عرضه ارز و در نتیجه کاهش نرخ ارز و ارزان کردن واردات، در صدد مقابله با اثرات تورمی اجرای قانون یارانهها برآید. واقعیت این است که کاهش یا حتی تثبیت نرخ ارز در دوره اجرای قانون یارانهها، نهتنها جهت کنترل تورم موثر واقع نخواهد شد، بلکه تنها هزینههای بزرگ برای تولید و اشتغال اقتصاد ایران دربرخواهد داشت.
بر این اساس، باید بر سیاست افزایش نرخ ارز در دوره اجرای قانون یارانهها تاکید بیشتری کرد. ۵- ذخایر ارزی چین در حال حاضر حدود ۲۵۰۰ میلیارد دلار؛ یعنی احتمالا حدود ٣۵ برابر ذخایر ارزی ایران است. آیا سیاستگذاران دولت میدانند که چرا چین با وجود ذخایر ارزی حدود ۲۵۰۰ میلیارد دلاری، از تزریق ارز به بازار و کاهش نرخ ارز خودداری میکند؟
حکایت چینیها این است که با انباشت ذخایر ارزی و بالا نگه داشتن نرخ ارز خود، کالاهای خود را برای خارجیان ارزان نگه میدارند و به این ترتیب، بازارهای جهانی را تسخیر میکنند. در نقطه مقابل حکایت ما این است که با کاهش ذخایر ارزی و پایین نگه داشتن نرخ ارز خود، کالاهای خارجی را در بازار داخلی ارزان نگه میداریم و به این ترتیب بازار خود را به تسخیر خارجیها در میآوریم.
اهداف سیاست ارزی چین در راستای افزایش ذخایر ارزی جهت بالا نگه داشتن نرخ ارز کاملا قابل درک است، اما مساله مهم برای ما ایرانیان این است که سیاست ارزی دولت ایران در راستای تزریق درآمدهای نفتی به بازار، جهت پایین نگه داشتن نرخ ارز و به تبع آن تضعیف تولید داخلی با چه اهدافی صورت میپذیرد؟
منبع: جام جم آنلاین
|