منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی و سخنی با آقای مهدی کروبی - ۳
حسین منتظرحقیقی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱ آذر ۱٣٨۹ -
۲۲ نوامبر ۲۰۱۰
خلاصهء نوشته های گذشته:
گفته شد که اوراق باقی مانده از ساواک ، برای آنکه « اسناد تاریخی » خوانده شوند بخودی خود فاقد اعتبارند.و برای اینکه بتوانند بعنوان « اسناد تاریخی » « احراز اعتبار » نمایند « ..باید کمیته ای مستقل از دولت ها ، متخصص و آگاه به مسائل سیاسی داخلی و بین المللی آن زمان ، متشکل از نمایندگان طیف های مختلف فکری کشور تشکیل می گردید که مسولیت ارزیابی گزارشات ، پرونده های اشخاص حقیقی و حقوقی و سیاسی ای ، که توسط مأمورین رده های مختلف ساواک تهیه شده، بعهده بگیرد و صحت و سقم آنها را مورد تأئید قرار دهد. همچنانکه این کمیته می بایستی دارای یک روابط عمومی می بود تا کسانی که به آن گزارشات اعتراض داشته اند بتوانند با آن تماس و از حیثیت خود دفاع نمایند...» که در 32 سال عمر جمهوری اسلامی ، این امر مهم صورت نگرفته است.
حاکمیت جمهوری اسلامی در طول حیات خود از اوراق ساواک و آنچه که اسناد لانهء جاسوسی نامیده می شوند بعنوان شمشیر داموکلس در بالای سر مخالفین نظری و سیاسی خود سوء استفاده نموده است و بدین وسیله دگراندیشان جامعهء ایران را از شرکت در حیات سیاسی کشورمحروم ساخته است و گفته شده بود چنانکه حاکمیت جمهوری اسلامی با این نظر موافق نیست باید صداقت و امانت داری خود را باثبات برساند.
بهمین منظور خواسته شده بود که اعلام نمایند ، آیا دربارهء همکاری سه تن از مقامات بلند پایهء جمهوری اسلامی، آقایان حج اسلام دکتر محمد بهشتی ، دکتر جواد با هنر و علی گلزادهء غفوری با وزارت آموزش و پرورش زمان شاه که خانم فرخ رو پارسا ، وزیر آن بوده است ،چه اوراقی در لابلای اوراق ساواک وجود داشته و اگر وجود داشته در چه زمانی و در کجا انتشار بیرونی یافته است؟
همینطور که خواسته شده بود اعلام نمایند که آیا دربارهء ملاقات آقای حبیب الله عسگراولادی با برخی از زندانیان سیاسی بمظور آزادی زندانیان همسو با گروه خود که با توافق صد در صدی ساواک صورت گرفته و شرح آن بطور تفصیلی آورده شده ، چه اوراقی در لابلای اوراق ساواک وجود داشته ؟ و اگر وجود داشته در چه زمان و در کجا انتشار یافته است؟
دربارهء آنچه که به اسناد لانهء جاسوسی معروف شده است هچنان بی اعتباری آنها را به عنوان « سند معتبر » ثابت کردیم که اولا" تحلیل و بررسی درستی و یا نا درستی محتوای آنها در حد « بضاعت » دانشجویان اشغالگر سفارت نبوده و ثانیا" مقداری از آن اوراق آگاهانه بوسیلهء کارمند سفارت در روی میز کارش باقی می ماند تا مورد بهره برداری سوء دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و جریان فکری همسو با آنان بمنظور حذف رقبای سیاسی خود از صحنهء فعالیت های سیاسی کشور قرار گیرد و ثالثا" بدین وسیله ، مقامات آمریکائی سفارت ، انتقام دولت و کشور متبوع خود را از انقلاب و مردم ایران گرفتند و بالاخره سفارت آمریکا از همان موقع تا امروزتوانسته است با همکاری فرزند نا مشروع و مشترک خود با سازمان امنیت اسرائیل( موساد ) یعنی سازمان امنیت و اطلاعات منحله ایران ( ساواک ) در نظام زیر سلطهء بیگانهء پهلوی ، سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران را تحت تأثیر اندیشه های شیطانی خود قرار دهند.
حال به بررسی سومین منبع تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی یعنی کتب « مرجعی » که « کتابهای خاطرات » دست اندر کاران رژیم در عمر جمهوری اسلامی ایران جزئی از آن می باشد، می پردازیم.
درست است که کتابهای خاطرات سیاسی ، تا حدود زیادی می تواند پژوهشگران تاریخی را با اوضاع و احوال شرائط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن مقطع تاریخی آشنا نماید اما چنانچه نویسنده ای بدون « راستی آزمائی » ، از آنها بمثابه ء « سند » استفاده نماید طبیعی است که « عرض خود می برد و زحمت ما می دارد ». به عبارت دیگر نه آن نویسنده دارای « اعتباری » خواهد بود و نه آن نوشته « نوشتهء معتبر ».
اکثر کتاب های خاطراتی که مقامات مختلف حاکمیت منتشر ساخته اند از دو بخش تشکیل می گردد. بخشی که مربوط به فعالیت ها و نقطه نظر های آنان به 22 بهمن ماه 1357 منتهی می گردد و بخش دیگری که به دوران مسولیت ها یشان در جای جای حکومت جمهوری اسلامی و اقداماتی که انجام داده اند را شامل می شود.
در بخشی که به دوران نظام شاهنشاهی مربوط می شود ، معمولا" آنان کوشیده اند تأئید مبارزات خود در آن دوران را ، از به اصطلاح « اسناد ساواک » در یافت نموده و یا مستند نمایند. و لذا در انتهای هر یک از این کتابها، بخشی زیادی از صفحات به کپی گزارشات منتسب به ساواک یافت می شود که در برخی مواقع نسبت این کپی ها با متنی که بعنوان خاطرات آمده است یک به یک و یا بیشتر می باشد. بنظر می رسد که این شیوهء خاطرات نویسی ، نشان می دهد که این افراد صرفا" با داشتن احساس ظلم ستیزی به مقابله با رژیم گذشته برخاسته اما در دفاع از مبانی ذهنی مبارزاتی خود در برابر دیگران بسیار ضعیف بوده اند زیرا اکنون که دربارهء رقبای سیاسی آن زمان خود اشاره می کنند ، اوج بی منطقی و بی استدلالی حضرات نمایان می گردد. بنظر می رسد توسل به اوراق باقی مانده ازساواک در مورد مخالفینشان بیشتر برای ثابت کردن حقانیت خود در برابر رقبا در منازعات گذشته می باشد و اینکه اگر در آن زمان نتوانسته اند رقبای خود را مجاب و یا حذف نمایند یکی به دلیل ضعف منطق بوده و دیگری اینکه قدرت حاکمیتی نداشته اند و بس.
بخش دیگر این خاطرات ، به دوران تأسیس جمهوری اسلامی مربوط می شود . در این بخش از کتاب ها آنجائی که می خواهند در بارهء اشخاص و جریانهای سیاسی قبل و یا بعد از 22 بهمن ماه 1357 اظهار نظر کنند بجای تحلیل سیاسی از شرائط آن روزها بر مبنای مولفه های فکری و سیاسی خود ، ملاحظه می شود که در بسیاری مواقع علاوه بر تکیه و استناد به اوراق باقی ماندهء از ساواک منحله ، دست به دامان به اصطلاح ، اسناد لانهء جاسوسی شده ،از سفارت اشغال شدهء آمریکای جهانخوار ! و عوامل جاسوس ! آن استمداد می طلبند .
این نوع برخورد ها و خاطره نویسی ها که به دوران بعد از 22 بهمن ماه 1357 مربوط می گردد، قبل از اینکه گوشه هائی از تاریخ ایران را باز گو نماید ، نشان دهنده اینست که اینان برای مقابله با منطق دگراندیشان از منطق صحیح و انسجام فکری قوی برخوردار نبوده بلکه بدنبال پیش بردن یک خط سیاسی مشصی بوده که قدرت حاکم جمهوری اسلامی در آن مقطع زمانی به آن نیاز داشته است. اما از آنجا که فاقد شهامت و صداقت لازم برای مواجه با مردم بوده اند ، باز دست نیاز بسوی ساواک منحله و سفارت اشغال شده دراز کرده اند . متأسفانه حاکمیت مدعی دشمنی با نظام شاهنشاهی و مبارزه با امپریالیسم آمریکا آنقدر در طلب استمداد ازاین دو قدرت پیش رفته که قبح این دریوزگی را از بین برده است.
در این باره ، من در بخش دوم از این سری نوشته ها چنین آوردم « در پایان این بخش می خواهم به این نکنه تأکید کنم که تکیه کردن به اوراق باقی ماندهء ساواک و آنچه بنام اسناد لانهء جاسوسی نامگذاری شده است به عنوان « اسنادی معتبر » و قضاوت کردن در بارهء اشخاص و گروه های سیاسی بر پایهء آنها ، « کمیتهء مشترک ساواک و شهربانی » زمان شاه که هر دگراندیشی را « به جرم دگر اندیشی » سرکوب می کرد تداعی می کند با این تفاوت که این بار این « کمیتهء مشترک » از ترکیب « ساواکی که ظاهرا" منحل شده و سفارت آمریکا ئی که در 13 آبان 1358 به اشغال دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در آمد» ، سرنوشت بخش بزرگی از مسائل داخلی کشور ما را تعیین می کند که یکی از مراکز آن موسسهء کیهان و دفتر پژوهشهای آن است که زیر نظر آقای حاج حسین شریعتمداری ، نمایندهء ولی فقیه و با بودجهء بیت المال و قلم بمزدی افرادی مانند اصغر حیدری اداره می گردد.»
کتاب دو جلدی نیمه پنهان که جناب مستطاب مورخ الدولهء محترم ! آقای اصغر حیدری ، زحمت جمع آوری آن را بعهده گرفته و دفتر پژوهش های کیهان ایران عهده دار چاپ و پخش آن بوده است ، دارای چنین ویژگیهائی است.
مثلا" از کتابی بنام « شریعتمداری در دادگاه تاریخ » که بوسیلهء دفتر انتشارات اسلامی ، وابسته به جامعهء مدرسین حوزهء علمیهء قم که به میمنت آغاز پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی به چاپ رسیده ، استفاده کرده است . این کتاب توسط نویسندهء متعهد!! دیگری بنام آقای « حمید روحانی » تهیه شده است.
جناب حمید روحانی در این اثر 184 صفحه ای ، 6 صفحهء آنرا به مقدمه ای اختصاص داده ،که بهتر است نام آنرا کیفر خواستی علیه مرحوم آیه الله شریعتمداری گذاشت . سپس طی 20 صفحه نظریات خود را بمثابهء یک صاحبظر اسلامی در بارهء حکومت خدا و پیامبر ( ص ) و امام های معصوم ( ع ) شیعیان و ارائهء مجوز قتل و جنایت علیه مردم و در نهایت مسولیت های مردم بیان داشته که فضای پذیرش گزارشات منتسب به ساواک را که بقیهء صفحات کتاب را پر کرده است در خواننده خود فراهم آورد. از آن ببعد و در 148 صفحه ء باقی مانده به گراور تکراری گزارشاتی بر روی سر کاغذ های ساواک پرداخته که همزمان ، آن گزارشات تایپ نیز شده است. این کتاب بدون آنکه چاپخانهء آن مشخص باشد در مدتی کمتر از 5 ماه، در سه نوبت به چاپ رسیده که چاپ اول آن در، تابستان 1361 ، 40،000 نسخه ، چاپ دوم ، مهر 1361، 100،000 نسخه و بالاخره چاپ سوم آن ، آبان 1361، 200،000 نسخه می باشد.
خوانندهء محترم تعجب نکند. معمولا" تیراژ چاپ کتاب در ایران ، چه در نظام گذشته و چه در نظام جمهوری اسلامی ایران تا امروز که تعداد بی سوادان کشور، بمراتب کاهش یافته است از 1500 تا 3000 نسخه تجاوز نمی کند. حال چه معجزه ای بوقوع پیوسته است که در مدتی حد اکثر 5 ماه آنهم در 28 سال قبل ،این کتاب 340،000 خواننده پیدا کرده است؟
این کتاب با این مشخصات یکی از کتب مرجعی است که جناب اصغرحیدری بارها از آن استفاده کرده و در زیر نویس مطلب خود آورده است « سید حمید روحانی : شریعتمداری در دادگاه تاریخ ، بی جا ، بی نام و..». حال خواننده قضاوت کند که آیا برای محکوم کردن مرحوم آیه الله شریعتمداری ، « سندی » محکم تر از این کتاب می توان یافت ؟
و یا در جای دیگر، جناب اصغر حیدری در کتاب دوجلدی « نیمه پنهان » ، برای اینکه اثبات کند که اقدام آیه الله شریعتمداری در تأئید حزب خلق مسلمان ، کار نادرستی بوده است به مقاله ای از آیه الله صادق خلخالی ! ارجاع می دهد که زیرعنوان « بهانه را از دست خائنان باید گرفت » در روزنامهء اطلاعات مورخ 2.2.1358 ص.4 درج گردیده و گفته است « ...عنوان کردن دوحزب در میان جامعهء ما و با در نظر گرفتن بحران ها و بهانه ها که دست اشخاص غرض ورزی می افتد، به هیچ وجه صلاح و مصلحت رهبران و جامعهء اسلامی ما نیست...»!!! یعنی چون آقای خلخالی با ایجاد حزب دیگر مخالف بوده ، پس کاری که آیه الله شریعتمداری کرده است نادرست است. قدرت و استحکام استدلال را ببینید و حظ ببرید! مورخ الدولهء محترم ، دیواری ترک خورده تر از دیوار آقای خلخالی پیدا نکرده است که به آن تکیه نماید! مگر آقای شیخ صادق خلخالی کیست؟ مگر غیر از اینست که او قاتلی است که بنا بر نوشته خود که اعلام کرده است «... من حاکم شرع بودم و پانصد و چند نفر...را کشته ام ... تازه معتقدم که کم کشتم! ... » ( خاطرات آیت الله خلخالی ، ایام انزوا ، صفحهء 12)
مشخص است ، پژوهش های !! این چنینی که بوسیلهء قلم بمزد هائی مانند اصغر حیدری و یا سید حمید روحانی تهیه می گردد به قصد تحقیق نبوده ، بلکه برای رسیدن به یک هدف سیاسی مشخص و در جهت منافع یک گروه مشخص است! که در اینجا حذف یک شخصیت بزرگ روحانی که نظرات و استدلات فقهی قوی او پنبهء « ولایت مطلقه فقیه » که هیچ ، پنبهء « ولایت فقیه » را هم میزند. و برای ادارهء جامعهء پیچیدهء و شهروندی امروزی و پاسخ به نیاز های مختلف آن ، اسلام فقاهتی را ناکارآمد می دانست ، بوده است.
برای کسانی که می خواهند در غیاب و سرنگونی « شاه با تاج و تخت » ، « ولی فقیه با عمامه » را بنشانند وهمانطور که شاه ، انتخابات و مجلس شورا و قانون اساسی را به نهاد های بی اثری تبدیل نموده ،همچون ابزاری نمایشی در خدمت قدرت مطلقهء خود قرار داد ، اکنون خلف او یعنی « ولی فقیه » نیز با « نظارت غیر قانونی و غیر دمکراتیک استصوابی » و « حکم حکومتی » و « اختیارات فراقانونی رهبری » ، همهء نهاد های مردمی ، از انتخابات گرفته تا مجلس شورا و یا مجلس خبرگان و دادگستری ویا قوهء قضائیه و ... را بی اثر ساخته ، این نهاد ها را« زینت بخش » حکومت فردی ولایت مطلقه قرار دهد و به ابزاری برای بستن دهان آزادیخواهان کشور تبدیل نماید . در این مسیر طبیعی است که اشخاصی مانند آیه الله سید کاظم شریعتمداری باید از صحنهء سیاسی، دینی و فرهنگی کشور حذف شوند و چند مرجع دولتی در جای آنان بنشینند تا این تشنگان قدرت بتوانند با سوء استفاده بیشتر از باور های اسلامی مسلمانان راحت تر به امیال شوم خود دست یابند.
برخورد آقای هاشمی رفسنجانی با مسأله آقای شریعتمداری نمونه بسیار روشن دیگری است که نشان می دهد این گروه برای رسیدن به اهداف خود چگونه و چه آسان اصول اعلام شدهء خود را زیر پا می گذارند.
ایشان در کتاب خاطرات خود زیر عنوان « انقلاب و پیروزی » در بارهء تسخیر سفارت آمریکا و به اصطلاح اسناد لانهء جاسوسی ! چنین می گوید:
« ما در شورای انقلاب خواستار احتیاط بیشتر دانشجویان در انتشار این اسناد بودیم ، زیرا معتقد بودیم " نشر هر گونه استنتاج و تفسیر و تحلیل اسناد باید با رعایت همه جوانب اسلامی و در پی صدور رأی دادگاه صالح صورت گیرد " و می گفتیم " افشاگری های عجولانه ، انقلاب را در معرض آسیب اخلاقی و فرهنگی بزرگی قرار می دهد و با ایجاد دلسردی و سوء ظن و بی اعتمادی و تفرقه راه را برای تصفیه حسابهای شخصی یا گروهی و سوء استفاده ضد انقلاب و فرصت طلب چپ و راست ، هموار می سازد ".(2 )
علاوه از اینکه آقای رفسنجانی و برخی دیگر از همکاران ایشان در شورای انقلاب ،« اعتبار » به اصطلاح « اسناد لانهء جاسوسی » را منوط به « .. صدور رأی دادگاه صالح... » میدانستند ، از « برخورد گزینشی » با این اوراق و حتی « مخدوش بودن » آنها نیز بی اطلاع نبودند.
مصاحبهء ( 3 ) آقای دکتر جواد منصوری ، فرماندهء سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایام اشغال سفارت آمریکا در ایران ، با مرکز اسناد انقلاب اسلامی که یکی دیگر از مراکز و منابع مورخ الدوله های جمهوری اسلامی که زیر نظر امامزاده ای !! همچون حجه الاسلام روح الله حسینیان است به این مسأله می پردارد:
سوال : «... برخی میگویند موسوی خوئینیها با وجود این که مدارکی را علیه بنیصدر پیدا کرده بود، زمانی که از جانب امام مأمور بررسی صلاحیت کاندیداها شد از این اسناد سخنی نگفت. حتی با وجود مخالفتی که با بنیصدر داشت! »
پاسخ : « این که موسوی خوئینیها مخالف بنیصدر بود درست است. اما این که اسنادی در مورد بنیصدر دیده و ترتیب اثر نداده، نمیدانم! اما نکته مهمتری را بگویم. پرونده جاسوسی بنیصدر از سال 1343 در اداره دوم ارتش بود اما از اول انقلاب کسی به آن اعتنا نکرد. به همین دلیل است که اسناد مربوط به شورای انقلاب منتشر نمیشود و حتماً برای همیشه منتشر نخواهد شد. چرا که پروندههای افرادی مثل قطبزاده، امیرانتظام، بنیصدر، یزدی و... بسیار سنگین است و این یکی از معجزات عجیب انقلاب است که با وجود این جریانات انحرافی، این چنین محکم و مقتدر ایستاده است....» ( تأکید از حسین منتظر حقیقی )
شاید نیازی به توضیح نباشد که آنچه که آقای منصوری در بارهء آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر گفته است مانند موارد متعدد دیگری که به استناد این اوراق ، اسناد لانهء جاسوسی ، دیگران را نیز متهم به داشتن روابط پنهانی با بیگانه می سازند ، مورد تأئید نویسنده نبوده و هدف این سری از نوشته ها هم اثبات بی پایه بودن اینگونه اتهامات می باشد.
در این مصاحبه اولا" آقای جواد منصوری اعتراف می کند که آنچه به عنوان اسناد نامیده و نشر می یابند بنا بر مصلحت و نیاز های سیاسی حاکمیت انتشار یافته است و این امر خود بخود مورخ را وا می دارد که به «اعتبار» آنها بعنوان « اسناد تاریخی » دچار تردید گردد . او می گوید «... البته در مورد بررسی اسناد شایعاتی است که خدا میداند درست است یا غلط.... » مصاحبه کننده می پرسد « چه شایعاتی؟ » او پاسخ می دهد «... برخی که دیدند این امکان به وجود آمده، تصمیم گرفتند از آن برای تسویه حساب خودشان علیه دیگران استفاده کنند... »
ثانیا" آقای منصوری به یکی دو مورد از مخدوش بودن این به اصطلاح اسناد اشاره می کند. وقتی امکان « مخدوش بودن » این اوراق مورد تأئید قرار گرفت از کجا معلوم که مخدوش بودن این به اصطلاح اسناد فقط به همین یکی دو مورد ختم گردد . از همه مهمتر اینکه افشای مخدوش بودن این موارد در فضای کنونی ، به منظور سوء استفاده سیاسی برای فشار به مخالفین سیاسی و در این مقطع بمنظور سنگین تر کردن فضای سیاسی علیه آیه الله هاشمی رفسنجانی می باشد که از سوی یکی از سر سخت ترین مخالفان او یعنی آقای روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی صورت گرفته است . از آقای منصوری سوال می شود که « آیا پس از انتشار هم اسناد دستکاری شد؟ » وی پاسخ می دهد « مهدی هاشمی یکی دو تا از اسناد را پس از آن که منتشر شده بود دستکاری کرده و دوباره انتشار داد. »
بنا بر اظهارات آقای منصوری و همچنین شواهد بیشمار دیگر ، اعضای شورای انقلاب و بخصوص آن عده ای که مدعی نزدیکی بیشتر به آیه الله حمینی و راه او بوده اند علاوه بر اینکه « اعتبار » به اصطلاح « اسناد لانهء جاسوسی » را منوط به « .. صدور رأی دادگاه صالح... » می دانسته ، در جریان انتشار و برخورد گزینشی و مخدوش بودن به اصطلاح این اسناد نیز بوده اند. با اینهمه ، آگاهی از اشارات بالا مانع از آن نشده آنجا که برای حذف رقبای سیاسی خود از ارائه ادله سیاسی و حقوقی کم آورده، و عاجز می شوند به «شیوه های امنیتی » متوسل نگردیده و دست به دامان سفارتخانهء اشغال شدهء آمریکا و یا سازمان منحل شده ساواک نگردند و از آنها طلب کمک ننمایند.
بارز ترین نمونهء این نوع برخورد دو گانه را در بارهء اتهامات به آیه الله العظمی شریعتمداری شاهد هستیم.
حاکمیت برای جا انداختن سیاست حذف صاحبنظران سیاسی و دینی زیر پوشش اتهام های سخیف کودتا و یا همکاری با بیگانگان ، شبانه روز تلاش کرده و می کند اما علیرغم همهء این تلاشها کمتر نتیجه گرفته است.
زیرا افراد و جریانات سیاسی مختلفی بوده و هستند که نه تنها تحت تأثیر اینگونه تبلیغات سازمان یافتهء حکومتی علیه مرحوم آیه الله شریعتمداری قرار نگرفته اند بلکه بر خلاف نظر متولیان این برنامه ها و تبلیغات و باز جوئی های غیر انسانی و غیر اخلاقی با تشکیل به اصطلاح دادگاه های روحانیت و انقلابی در اطاق های در بسته ، همه و همه اینها را تلاشی مذبوحانه و در راستای تنگ نظری ها ی تشنگان قدرت در رقابت ها و حذف رقیب اخلاقی خود دانسته اند رقیبی که علیرغم تسلط بالای او بر علوم و فقه اسلامی ، به حقوق شهروندی و اصول دموکراتیک دستاورد تمدن بشری نیز پایبند بوده و حاکمیت ولایت فقیه را استبداد دینی دانسته و از اعلام آن هراسی نداشته است ، ارزیابی کرده و می کنند.
اتهام کودتا و دریافت کمک مالی از بیگانگان به فقیهی که با شهامت و شجاعت نظر خود را در بارهء محتوای قانون اساسی ای که باید نتیجه تلاش چندین دهه مبارزات زنان و مردان مبارز راه آزادی و استقلال در ایران باشد ،ابراز می دارد و با آگاهی به فضای سیاسی و جو حاکم موجود ، نه مجذوب قدرت گشته و نه مرعوب فضای سیاسی و وارد کردن عنصر « ولایت فقیه » را در قانون اساسی به « استبداد دینی » تعبیر کرده و معتقد بود صغیر دانستن مردم مبارز در شأن چندین دهه تلاشهای حق طلبانهء مردم ایران نبوده ، و رسما" رأی منفی خود را به آن داده ،از سوی بخش وسیعی از مردم این آب و خاک و از میان زنان و مردان آزاده ، پذیرفته شدنی نبوده و نیست و طبیعی است که تمام این تلاشها را در چهارچوب یک « توطئهء » از پیش طراحی شده بحساب آورند.
از این رو تشنگان قدرت برای مجاب ساختن ساده دلانی که به کشور و باور های اعتقادی خود بطور توأمان عشق می ورزیدند ، را وا می دارد که با سوء استفاده از احساسات ملی - دینی و مذهبی آنها ، سریالی از دروغ تحویل دهند و با کمک تمامی اعضای ارکستر قدرت آن زمان ، از بالاترین شخص مانند آیه الله خمینی ، آقای رفسنجانی ، رئیس مجلس ( 4 ) ، موسوی خوئینی ها ( 5 ) ، معاون ریاست مجلس ، آقای رفسنجانی ، امام جمعهء موقت ( 6 ) ، آقای مهندس میر حسین موسوی ، نخست وزیر وقت (7) و آقای ناطق نوری ، وزیر کشور ( 8 ) ، آقای سید حسین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب ( 9 ) تا به پائین ، به ایجاد جو سنگین تبلیغاتی علیه آن مرحوم کمک کنند شاید آن ساده دلان ، کوچک ترین فرصتی برای اندیشیدن نیابند و اگر باز هم موفق نشدند که آنان را بفریبند ، علیرغم تمام نظرات و آگاهی های خود به « سند های غیر معتبر!» که نتیجه و محصول کار جاسوسان و عوامل بیگانه بوده است پناه ببرند!!
آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه سوم اردیبهشت 1361 ضمن سخنانی می گوید « ...در لانهء جاسوسی مطالبی است که در گذشته به احترام روحانیت پخش نشده ، من تقاضا می کنم از دانشجویان خط امام که حق زیادی بر گردن این انقلاب دارند به خاطر آن افشاگری ها چیز هائی که هست و به خاطر روحانیت منتشر نکرده اند در گذشته ، این ها را در اختیار مردم بگذارند و به مردم بگویند ...»
«..یک چیزی هست و بقیه آن را آن ها خواهند گفت که در مرحله ای از آن مراحل، ایشان از آمریکا تقاضای پول کرده برای حرکت در مقابل جمهوری اسلامی و آمریکائیان، اول برنامه ی او را خواستند و گفتند ما باید برنامه را ببینیم تا پول بدهیم که چکار می خواهید بکنید....»
خوب ، آیا مورخ الدوله ها از ایشان سوال کرده اند که صحت این سند در کدام دادگاه صالح مورد تأئید قرار گرفته که اکنون چنان بی پروا در بارهء آنها با آب و تاب سخن سرائی می کنید ؟ نکند آنجا که گفته اند « آدم دروغگو کم حافظه می شود » مصداق پیدا کرده است؟
چه شد آنهمه جانماز آب کشیدن ؟ آیا به این زودی فراموش شد که گفته بودند « « اعتبار » به اصطلاح « اسناد لانهء جاسوسی » را منوط به « .. صدور رأی دادگاه صالح... » می دانند؟ آیا سخنان آقای رفسنجانی نشان نمی دهد که در اینجا از نظر سیاسی و حقوقی کم آورده اند و متوسل به باصطلاح اسناد لانهء جاسوسی شده اند ؟ آیا این همان استفاده ابزاری از اشغال سفارت آمریکا برای حذف رقبای سیاسی از صحنهء سیاسی ایران نیست ؟
آیا کتابهای خاطرات از این دست و کتابهای تاریخی با این شکل و شمایل می تواند بمثابهء سند تاریخی معتبر و بعنوان کتب مرجع ، ملاک قضاوت دربارهء افراد و یا جریانهای سیاسی قرار گرفته و پرتوی باشد بر گوشه هائی از تاریخ معاصر کشور ما؟
متأسفانه در ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی « دادگستری » و قوهء قضائیه برای رسیدگی به شکایت مظلومان نیست. در این کشور ، مردم نه اجازه دارند و نه امنیت دارند تا برای تظلم خواهی ، شکایت خود را به پیش « داد » « ستان » های آن مطرح نمایند. اگر چنین شرائطی در کشورحاکم نبود مگر امکان داشت اشخاصی که این چنین مظلومانه در معرض اتهام و هتک حرمت و حیثیت قرار گرفته اند « اصالتا" و یا وکالتا" » برای دفاع از شرف و حیثیت خود در طرح شکایت علیه « اتهام زنندگان » کوچکترین تردیدی بخود راه دهند؟
مگردستگیری وکلای مدافعی که طی روز ها و ماه های اخیر صورت گرفته است چیزی غیر از عدم امنیت قضائی شهروندان ایرانی را نشان می دهد؟ وقتی که مقامات جمهوری اسلامی از جمله آیه الله امامی کاشانی در خطبه های نماز جمعه رسما" از وکلای دادگستری می خواهد که وکالت اشخاصی را که از نظر جمهوری اسلامی « متهم » هستند و بخصوص آنهائی که در اعتراض به انتخابات مهندسی شدهء دهمین دورهء ریاست جمهوری دستگیر شده اند ، نپذیرند ، مگر معنائی جز این دارد که در جمهوری اسلامی ، متهم وجود ندارد بلکه افراد در این کشور یا مجرم هستند و یا مجرم نیستند ؟ اگر یک متهم به نقض امنیت کشور ، متهم به خیانت ، متهم به اخلال در نظم عمومی ، متهم به نقض قوانین کشور ، نباید برای خود وکیلی انتخاب کند پس وکلا به چه درد می خورند و برای چه هستند؟
اتفاقا" مطالعهء کتاب های خاطرات دست اندر کاران رژیم در حالی که ما حوادث و اتفاقات روزها و ماه های بعد از انتخابات دهمین دورهء ریاست جمهوری کشورمان را که با تقلبی بزرگ همراه بوده ، در پیش چشمان خود داریم بسیار جالب است و انگار تاریخ د رهمین سی و دوسال در کشور ما تکرار شده و می شود . کسانی مانند آقایان کروبی و مهندس میر حسین موسوی و سید محمد خاتمی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، با همهء نقایصش و حقوق شهروندی مستتر در آنرا که دست آورد بخشی از مطالبات جنبش سالیان دراز مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانهء مردم ایران ارزیابی کرده و با سیاست تجاوزکارانه به آن مخالفند وبدلیل همین رویکرد نیز به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری اعتراض کرده ، خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی گشته اند ، از سوی آیه الله سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی به عنوان بالاترین مقام کشور به دریافت « مدال فتنه گری » نائل شده اند و آنها را سران فتنه خواندند. گفتند و بسیار نوشتند که این سران فتنه و بسیاری از فعالان سیاسی معترض همراه اینان ، با بیگانگان در ارتباط بوده و هستند و گفتند و نوشتند که این سران برای سرنگونی جمهوری اسلامی ، پول های کلانی هم از بیگانگان دریافت کرده اند و مهمتر از همه گفتند و نوشتند که برای همهء این ها نیز« سند های قابل ارائه و محکمه پسند » در دست دارند و در زمانی که ضرورت ایجاب کند عرضه خواهند کرد.
با توجه به این نمونه های روشن ، آیا یک « مورخ » اجازه دارد که سخنان و اظهارات این مقامات را بمثابه « اسناد و منابع معتبر تاریخی قابل استناد » مورد استفاده قرار داده و ملاک « محک » زدن اشخاص و جریانهای سیاسی قرار دهد ؟ آیا مبارزین تحول خواه کشور که آزادی و استقلال و دفاع از حیثیت و شرف و حقوق شهروندی آحاد ملت را سر لوحهء فعالیت های خود قرار داده اند نباید فاصله و مخالفت خود را با این ضد ارزش ها اعلام نمایند؟
توسل به اوراق باز مانده از ساواک منحله ولی فعال در جمهوری اسلامی و اسناد به اصطلاح لانهء جاسوسی برای کوبیدن و حذف شخصیت های ملی ، ملی – مذهبی و دینی ، برازندهء قدرت پرستان و مورخ الدوله هائی همچون اصغر حیدری و سید حمید روحانی و ... می باشد و نه آزاد زنان و آزاد مردانی که برای دفاع از حقوق شهروندی دگراندیشان حاضرند محرومیت ها را پذیرفته ، خود را به زحمت بیاندازند.
ادامه دارد
حسین منتظر حقیقی
30 آبان ماه 1389
21 نوامبر 2010
Fm-jmi@gmx.net
1 – نیمه پنهان جلد اول صفحهء 158
2 – انقلاب و پیروزی ، هاشمی رفسنجانی
کارنامه و خاطرات سالهای 1357 و 1358 صفحهء 398
3 - www.irdc.ir
بررسی اسناد در داخل لانه جاسوسی به چه شکل صورت میگرفت؟
قبل از تصرف سفارت ما هیچ تصوری از این که اسناد آنجا به دست ما بیفتد نداشتیم و راجع به آن همفکری نکرده بودیم. اما وقتی با این مسئله مواجه شدیم، دیدیم فرصت خوبی برای استفاده کردن است. اگر چه متأسفانه بخشی از اسناد پودر شده بود ولی بخش دیگری که به صورت رشته درآمده بود را توانستیم استفاده کنیم. فکر میکنم یکی از منابع مهم مطالعه در تاریخ معاصر ایران این اسناد با ارزش است. مسائل بسیار مهمی در این اسناد نهفته است. چند پایاننامه فوقلیسانس و دکتری میتوان از این اسناد استخراج کرد. البته در مورد بررسی اسناد شایعاتی است که خدا میداند درست است یا غلط.
چه شایعاتی؟
برخی که دیدند این امکان به وجود آمده، تصمیم گرفتند از آن برای تسویه حساب خودشان علیه دیگران استفاده کنند.
مثل آقای موسوی خوئینیها علیه شهید بهشتی؟
نمیدانم! من در آن مقطع چیزی ندیدم و مطمئن نیستم که درست است. البته آقای مشفق اقدام برای سندسازی علیه شهید بهشتی توسط موسوی خوئینیها را تایید کردهاند، اما این حرف تا چه حد درست است خدا میداند!
آیا پس از انتشار هم اسناد دستکاری شد؟
مهدی هاشمی یکی دو تا از اسناد را پس از آن که منتشر شده بود دستکاری کرده و دوباره انتشار داد.
برخی میگویند موسوی خوئینیها با وجود این که مدارکی را علیه بنیصدر پیدا کرده بود، زمانی که از جانب امام مأمور بررسی صلاحیت کاندیداها شد از این اسناد سخنی نگفت. حتی با وجود مخالفتی که با بنیصدر داشت!
این که موسوی خوئینیها مخالف بنیصدر بود درست است. اما این که اسنادی در مورد بنیصدر دیده و ترتیب اثر نداده، نمیدانم! اما نکته مهمتری را بگویم. پرونده جاسوسی بنیصدر از سال 1343 در اداره دوم ارتش بود اما از اول انقلاب کسی به آن اعتنا نکرد. به همین دلیل است که اسناد مربوط به شورای انقلاب منتشر نمیشود و حتماً برای همیشه منتشر نخواهد شد. چرا که پروندههای افرادی مثل قطبزاده، امیرانتظام، بنیصدر، یزدی و... بسیار سنگین است و این یکی از معجزات عجیب انقلاب است که با وجود این جریانات انحرافی، این چنین محکم و مقتدر ایستاده است. ( تأکید از حسین منتظر حقیقی )
4 – مصاحبه با خبرگزاری جمهوری اسلامی در تاریخ 1.12.1361
5 – گزارش سخنان ایشان در جرائد 9.12.1361 کشور
6 - روزنامهء کیهان چاپ تهران 4.2.1361
7 – مصاحبه در تاریخ 5.12.1361
8 – سخنرانی بمناسبت سالگرد شهید آیه الله مطهری در قم 14.12.1361
9- متن مصاحبه در تاریخ 6.12.1361 در جراید روز کشور
|