سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آپارتاید جهانی: آپارتاید جنسی و آپارتاید های دیگر


- مترجم: احمد سیف


• واژه « آپارتاید» مثل مفهوم مارکسیستی « دیالکتیک» شده است. روزنامه نگاران، اکادمیسین ها و فعالان دربحث های داغی که می کنند از این واژه برای رساندن نکته ای که مد نظر دارند استفاده می کنند. ممکن است اشکالی نداشته باشد اگر کسی فکر کند که بحث سیاسی اش ناکامل است اگر بین آپارتاید در افریقای جنوبی و هرنوع سرکوب دیگری نکات تشابه پیدا نکند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ خرداد ۱٣٨۵ -  ٣۱ می ۲۰۰۶


واژه « آپارتاید» مثل مفهوم مارکسیستی « دیالکتیک» شده است. روزنامه نگاران، اکادمیسین ها و فعالان دربحث های داغی که می کنند از این واژه برای رساندن نکته ای که مد نظر دارند استفاده می کنند. ممکن است اشکالی نداشته باشداگر کسی فکر کند که بحث سیاسی اش ناکامل است اگر بین آپارتاید درافریقای جنوبی وهرنوع سرکوب دیگری نکات تشابه پیدا نکند.
اکادمیسین های چپ اندیش از « آپارتاید جهانی» سخن می گویند. روزنامه نگاران جریان اصلی از « آپارتاید جنسی» حرف می زنند. درهرنوع سرکوبی، فعالان به دنبال هرچه ای می گردند که شبیه آپارتاید درافریقای جنوبی باشد.
باید گفته شود که این بخودی خود ایرادی ندارد که درسرکوب به دنبال شباهت ها باشیم. ولی وقتی به خاطرتنبلی فکری به جای این که هرنوع سرکوبی را براساس شرایط خودش و باتوجه به دینامیسم خودش بررسی کنیم، این کار را انجام بدهیم این جا مشکل پیش می آید. اگر این عبارت را این ور وآن ور پرتاب کنیم، بعید نیست متهم شویم که داریم تجربه دیگران و مبارزه اجتماعی را تقلیل می دهیم.
من نظرم این است که آدم باید دقیقا بداند که چرا از این عبارت استفاده می کند. آپارتاید نه فقط سرکوب منظم سیاه پوستان در افریقای جنوبی بود بلکه نظامی به دقت طرح ریزی شده برای تخفیف انسانیت سیاه پوستان بود. منظورم این است که آپارتاید درافریقای جنوبی فقط سرکوب اقتصادی سیاه پوستان نبود بلکه سیاه پوستان نیز باید آموزش خاصی می دیدند تا به صورت « کودن» دربیایند درضمن یک تهاجم تمام عیار روان شناسنامه نیز درجریان بود تا سیاه پوستان را به پذیرش موقعیت فرودستی که نظام آپارتاید افریقای جنوبی برایشان ایجاد کرده بود شستشوی مغزی بدهد. این آن چیزی است که آپارتاید افریقای جنوبی را ساخته بود.
می توان گفت که فلسطینی ها نیز با یک ماشین سرکوب مشابه روبرو هستند. از نظراقتصادی فلسطینی ها شدیدا سرکوب می شوند و یک تهاجم روان شناسانه هم درجریان است تا آنها را به پذیرش موقعیتی که درآن هستند و به تخفیف انسانیت شان شستشوی مغزی بدهد.. امیرا هاس در توضیح سرکوب اقتصادی فلسطینی ها می نویسد،« این نتیجه یک فاجعه طبیعی نیست که فلسطینی ها را به صورتی درآورده که محتاج مساعدت دیگران اند بلکه این فرایند روبه رشد استعمارسازی اسرائیل است. یک نماد آن اشغال ادامه دار زمین های فلسطین است ( زمین « خصوصی» یا دولتی که تفاوتی با هم ندارند). گسترش ساختمان سازی فقط برای کلیمی ها، و ضمیمه سازی عملی بخش های زیادی از سرزمین فلسطین، د رحالیکه کرانه غربی رود اردن را به صورت قطعات کوچکی برای سکونت فلسطینی ها تکه وپاره می کنند».
گفتن دارد که نظام آموزشی فلسطین به سطح آموزش بانتو- یک نظام آموزشی نامناسب که برای سیاه پوستان افریقای جنوبی تدوین شده بود- تنزل نیافته است. اگرچه این گونه نشد ولی درپیوند با نظام آموزشی فلسطین، دولت اسرائیل از ابزارهای دیگر برای رسیدن به همان هدف استفاده می کند.
« یک شیوه دیگر برای جلوگیری از امکانات توسعه فلسطین این است که اسرائیل از دسترسی فلسطینی ها به موسسات آموزش عالی جلوگیری می کند. اسرائیل با ساکنان غزه اجازه نمی دهد در نوار غربی رود اردن که موسسات آموزشی اش از سطح بالاتری برخوردارند، به تحصیل بپردازند. به فلسطینی های ساکن اورشلیم شرقی هم اجازه تحصیل در موسسات کرانه رود غربی داده نمی شود. بازرسی های متعدد و دیوارکشی ها، دانشجویان کرانه رود غربی را مجبور می کند که در نزدیکی دانشگاه زندگی کنند حتی اگر خانه شان تنها ۲۰ کیلومتر با دانشگاه فاصله داشته باشد. این یک هزینه اضافی مالی است که بسیاری از خانوارها قادر به تامین مالی آن نیستند. کوشش برای کاستن از درآمدهای دانشگاه برسطح آموزشی شان تاثیرات منفی دارد.».
من سال قبل یک ماه در فلسطین زندگی کردم و باید بگویم که خاطرات کودکی من در من زنده شد. سربازان مسلح اسرائیلی در مناطق بازرسی، نادیده گرفتن کامل فلسطینی ها، و سوء ظنی که سربازان اسرائیلی به همه فلسطینی ها دارند. قانونی که همه فلسطینی ها را مجبور می کند که همیشه اسناد هویت با خودش داشته باشند. فضای آغشته به اذیت و آزار روان شناسانه همه خاطرات کودکی مرا در من زنده کردند.
طنز تلخ قضیه در این است که اگرچه مشاهدات من خاطرات دردناک کودکی را در من زنده می کردندولی واقعیت این بود که به عنوان یک شهروند افریقای جنوبی در فلسطین از موقعیت ممتازی برخوردار بودم. برخلاف فلسطینی ها من آزاد بودم به هرکجا که دوست دارم بروم. من می توانستم بدون مشکل به شرق و غرب اورشلیم سفر کنم. می توانستم به سرتاسر کرانه رودغربی سفر کنم بدون این که واهمه داشته باشم که ممکن است مرا با یک « تروریست» عوضی بگیرند.
از آن جائی که خودم در دوره ای در وضعیتی شبیه وضعیت فلسطینی ها بوده ام، واقعا مبهوت شده بودم که گذشته جغرافیائی و تاریخی من به من موقعیت ممتاز، آزادی وکرامت بخشیده است. احساس کردم انگار دارم فیلمی درباره گذشته خودم را تماشا می کنم. آیا این شکلی از بیماری پارگی شخصیت بود که من تجربه می کردم؟
آن چه مهم است این که من می دانم که زندگی در یک زندان سرباز چه معنی  دهد. من می دانم زندگی در بانتوستان یعنی چی. می دانم وقتی در سرزمین خودت غریبه ای و برای مسا فرت درکشور خودت نیاز به اجازه داری، به تو چه حالی دست می دهد. من می دانم این یعنی که انسانیت ترا از تو گرفته اند، وقتی که برای آزادی و کرامت خود مبارزه می کنی، ترا تروریست می نامند. البته ممکن است ندانم وقتی از هلیکوپتر آپاچی به تو شلیک می کنند به تو چه حالی دست می دهد، ولی می دانم زندگی در تحت یک دولت نژاد پرست یعنی چه؟ آری، در این باره من دانش دارم.
البته من فلسطین را با دست خالی ترک نکردم. آن چه با خودم دارم، امید است.با وجود سرکوب منظم و برخلاف آن چه که به نظر می رسد مردم فلسطین مقاومت می کنند.  مبارزه خستگی ناپذیر آنها برای یک دنیای عادلانه به من امید می دهد.  فلسطینی ها نمونه خوبی هستند که بشر حتی بدون توجه به هزینه هایش، همیشه برعلیه بی عدالتی مبارزه می کند.
مندیسی ماجاوو یک منتقد فرهنگی است که در کیپ زندگی می کند.
اصل مقاله در زد نت چاپ شده است.
www.niaak.blogspot.com    
۲۱ آوریل ۲۰۰۶


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست