یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

با نگاهی به مقاله سعید کرامت
باد کاشتید می خواهید گل و بلبل درو کنید؟!


مختار برازش


• شما خود را به کوچه ی علی چپ نزنید. خودتان هم خوب می دانید که اعتراض آذری ها صرفا به خاطر چاپ کاریکاتورها نیست. می دانید که زیر این فریاد ها اعتراض به دهه ها تحقیر و محرومیت نهفته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۱ خرداد ۱٣٨۵ -  ۱ ژوئن ۲۰۰۶


در بحبوحه ی انقلاب 1357 و درست در گیر و دار شورشهای خیابانی، ارتشبد ازهاری نخست وزیر وقت به جای کارگشایی، حکایت های شیرین و خنده داری را در مجلس تعریف می کرد که بعدها زبانزد عام و خاص شد. ایشان منکر وجود حرکات اعتراضی مردم بود و از جمله ی این حکایات این بود   که مدعی شده بود که در شب های تظاهرات نه تنها او بلکه «خانم» ایشان نیز از پشت بام خانه خود با وجود «دوربین انداختن» قادر نبوده اند اغتشاش گران را در خیابان ها ببینند. ایشان شعارها و تظاهرات مردم کوچه و بازار را «نوار» می نامید! همان شد که فردای آنروز مردم نیز در جواب ایشان شعار دادند که:
ازهاری بیچاره ـ این نهضت هم نوارِه ـ نوار که پا نداره ...
امروز بعد از گذشت 28 سال از آن قضایا، بر کسی پوشیده نیست که گیر آقای ازهاری بضاعت دیدشان نبوده است، بلکه ایشان اصلا نمی خواسته است ببیند! با این وجود چنین «ندیدن هایی» را می توان تا اندازه ای با   کهولت سن و صداقت ایشان نسبت به اربابان خود یئر به یئر کرد. چرا که می گویند «شاه   هم عادت داشت فقط خبرهای خوب بشنود. کسی حق نداشت حقیقت را به او بگوید و به همین دلیل همه دروغ می گفتند.» (1) جای تعجب و یاس آنجاست که امروزه بسیاری از عزیزان ما در عین جوانسالی و دارا بودن از حس بینایی کامل در حالیکه در مقام روشنفکر نیز قلم می زنند، نه تنها قادر به دیدن نیستند بلکه با توپ و تشر به « بخشی از اپوزیسیون »   نیز می تازند که چرا « قدرت چنین کمپینی » را دیده اند!
اشاره من به مقاله ای است از آقای سعید کرامت به نام « تظاهرات ناسیونالیستی تبریز و سطحی نگری مخالفین » (2) در سایت اخبار روز مورخ 4 خرداد، که در آن متاسفانه بر خلاف انتظار شخص بنده از صاحب قلمی چون ایشان، به جای پرداختن به مسائل ریشه ای و مرهم نهادن بر زخم چندین ساله، ضمن اهانت و هتکاکی به آذربایجانیها، عملا نشان دادند که خود در دام سطحی نگری گرفتار آمده اند.  
 
·           آدرس خطرناک مقاله!  
از عنوان مقاله ی «حرکات ناسیونالیستی تبریز ... » چنین بر می آید که خشم نویسنده و عجله او برای تحریر چنان بوده   که باعث شده که از پی گیری خیل عظیم   تظاهر کنندگان در دیگر شهرهای ترک زبان مثل ارومیه، مرند، اردبیل و غیره بی خبر بماند. همچنین باعث شده که اساس دکترین آقای نویسنده بر مبنای « گفته می شود »هایی قرار گیرد که بخشی از واقعیات بوده است و نه تمام آن! و ایشان و خیل عظیمی از نویسندگان محترم از این دست   بدون آنکه زحمت تحقیق بیشتری به خود داده باشند اعتراض به انتشار کاریکاتور را مغایرت با آزادی قلم و برخورد روشنفکران دیگر در رابطه با حمایت از این اعتراض را نوعی « استاندارد دو گانه » خواندند. و بدین ترتیب با بستن شمشیر از رو   هم حرکات خودجوش مردم آذربایجان را « فاشیستی » و « ارتجاعی » خوانده و   هم با خط و نشان کشیدن برای دیگران متذکر شده اند که   « نه تنها [این حرکت] قابل دفاع نیست، بلکه بایستی قاطعانه در مقابل آن ایستاد و آنرا افشا کرد .» (نگاه کنید به مقاله)
بعبارت روشن تر   اقای کرامت با مقاله فوق مجوز سرکوب و حمله به ده ها هزار شرکت کننده ی اگر اغراق نکنیم یکی از پرشورترین تظاهرات بعد از تاریخ انقلاب اسلامی را صادر کرده   و با استدلال اینکه « حضور وسیع مردم در یک حرکت اعتراضی لزوما به آن حرکت مشروعیت نمی دهد »   لزوما « ایستادگی قاطع » را در برابر آن خواستار شده است. اما ایشان خجالت کشیده یا رودربایستی داشته است که بفرماید چه نیرویی باید «مقابله ی قاطعانه کند»؟ ایشان مورد توجه قرار گرفتن این حرکت از طرف مخالفین یا بخشی از اپوزیسیون را سطحی نگرانه خوانده و آنرا تکرار همان سناریویی دانسته است که اپوزیسیون لیبرال و چپ در جریان انقلاب ۵۷ مرتکب شد. [و ]   از سر   مخالفت با شاه، به نوعی برای خمینی مشروعیت خریدند،   و مبادا امروز از سر مخالف با جمهوری اسلامی نوعی مشروعیت برای طرفداران ستم ملی فراهم کنند!!! (نگاه کنید به مقاله ایشان)
بدین ترتیب با نگاهی به مضمون گفته های آقای کرامت هیچ تردیدی باقی نمی ماند که آدرس ایشان «نیروهای جان برکف بسیجی و یا سپاه پاسداران حکومتی» می باشد که از هم اکنون در بسیاری از شهرهای آذربایجان شروع به قلع و قمع کردن فعالین، روزنامه نگاران و مردمی پرداخته اند که بر اساس تحلیل ایشان «فاشیست» یا «عامل امریکای سلطه جو» معرفی شده اند. ایشان همچنین از ترس اینکه شاید چنین حرکتی بعنوان   آلترناتیوی در مقابل «آچمز جمهوری اسلامی» مورد توجه جهانیان قرار گیرد با شیوه ای رندانه این حرکت اعتراضی را با گروههای تروریستی مقایسه کرده می گوید « آنچه در تبریز اتفاق افتاد را بایستی با حماس، با حزب دعوه در عراق که سنی کشی راه انداخته است، با جنبش بازرانی و طالبانی که بر ویرانه منازال مردم عرب زبان رقص پایکوبی میکنند با جنبش کوسوا، با طالبان در افغانستان که برای بیرون کرده اشغالگران میجنگند مقایسه کرد» (همانجا)
 
·           مقاله یا کاریکاتور
ایشان در حالیکه در دنیای آرمانی و کاغذی خود دمکراسی را شعار می دهند « ملت و ملت سازی [را] محصول عصر سرمایه داری پس از انقلاب صنعتی دانسته و « ستم ملی » را مسئله و محصول « عده ای فعال قومی » نامیده آنرا رد می کند. اما بر فرض واقعی بودن آن، سوال می کند « آیا برای پایان دادن به یک حرکت ناسیونالیستی بایستی به سلاح فاشیستی دست برد؟ » اما سلاح فاشیستی چیست؟
« گفته می شود شعارهای نظیر "فارس، روس و ارمنستان دشمن آذربایجان سر داده شده است . (نگاه کنید به مقاله ایشان) و از اینجا این نتیجه را می گیرد که « معلوم نیست یک شهروندی که مثلا در کرج یا مسکو یا ایروان [ زندگی می کند ] بدون اینکه نقشی در انتخاب محل تولدش داشته باشد، بدون اینکه نقشی در انتخاب زبانی که خانواده و اجتماع پیرامونش با آن تکلم میکند، داشته باشد، بدون اینکه علاقه ای به سیاست داشته باشد،   چرا دشمن مردم آذربایجان قلمداد میشود؟ »
بنظر من سوال بجایی است و قرار هم نیست که همه ی این ملت ها دشمن آذربایجانیان   قلمداد شوند. این فقط برداشت نویسنده ی محترم است و نه نظر آذربایجانیها.
بنظر می آید آقای کرامت وقت اینکه مقاله خود را یکبار دیگر بخوانند نداشته اند. در اینصورت حداقل باید خودشان چنین برداشتی را به خواننده منتقل نمی کردند. چرا که چند سطر پایین تر در رابطه با « اهداف حریصانه ی امریکا » نوشته اند که « آمریکا برای دست یابی به اهداف سلطه جویانه اش نیاز به چنین نیروهائی دارد. » (نگاه کنید به مقاله ایشان) هر آدم بیسواد درس نخوانده ای می فهمد که منظور مبارک ایشان از امریکا چیست! عجیب این است آقای کرامت انتظار دارد که ما منظور از « امریکای سلطه جو » ی ایشان را نه ملت بلکه دولت امریکا قلمداد کنیم ولی خودشان حاضر نیستند که کمی بزرگواری نشان داده و چنین احتمالی را برای شعارهای خیابانی آذربایجانی ها قائل شوند. در غیر اینصورت جا دارد از ایشان سوال شود که بنا به حکم جنابعالی:   چرا باید « شهروندی که مثلا در امریکا زندگی می کند بدون اینکه نقشی در انتخاب محل تولدش داشته باشد، بدون اینکه نقشی در انتخاب زبانی که خانواده و اجتماع پیرامونش با آن تکلم میکند، داشته باشد، بدون اینکه علاقه ای به سیاست داشته باشد، از طرف شما سلطه جو قلمداد شود ؟»
با این وصف مقاله آقای سعید کرامت خود هیچ کمتری از کاریکاتور ندارد. البته نه از مقام توهین یا فرض توهین،   که بنده خود هم از طرفداران «آزادی بیان» و مخالف با هر گونه زنده باد و مرده بادی هستم، بلکه از لحاظ فرم و مضمون! چرا که مبنا قرار دادن یک سری از شعارهای ترکی ـ که تازه معلوم نیست درست برداشت و ترجمه شده یا نه ـ و تاکید بر آنها و سپس بر خیال اسب وطن پرستی نشستن و آنرا تاختن، و یا دیگران ـ بخوان بسیجیان جان بر کف ـ   را علیه آنها تازاندن؛ به فاشیسم معترض شدن و خود نیز از همان نگاه به سراغ دیگران رفتن،   اگر کاریکاتور نیست بفرمایید پس چیست؟!
 
·         از پشت بام ازهاری
  بهتر است از پشت بام آقای ازهاری پایین تشریف بیاورید و بدون «دوربین انداختن» به این مردم محروم و خشمگین نگاه کنید.   آنها فاشیست نیستند بلکه اتفاقا فریاد بر می آورند مرگ بر فاشیسم. فریاد می زنند مرگ بر شونیسم. ولی متاسفانه گوش آقایان فقط بعضی از شعارها را شنیده است. بارها فریاد کردیم و گفتیم که ای عقلای قوم بشتابید. وقتی چشمهایتان را به جمعیت ده ها هزاری نفری «قلعه بابک» بستید و سایت های شما ساکت از کنار آن رد شدند، رادیو و تلویزیونهای 24 ساعته شما حتی کلامی در این باره نگفتند، و ... نوشتیم که « این یک فرصت تاریخی است برای همدلی و حمایت همه گروهها و احزاب سیاسی ایران ـ که تاکنون از برگزاری و تدارک کوچکترین   اجتماع چند ده   نفری هم عاجز بوده اند ـ» گفتیم «باید از این جنبش بالقوه خود جوش و مردمی ده ها هزار نفری (قلعه بابک) که در هیچ برهه و هیچ زمان و تحت هیچ بهانه و اصولی نمی توان نظیر آنرا یافت و یا تدارک دید، بهره برد.» گفتیم باید بدور از هر گونه تعصب قبل از آنکه دیر شود دست دوستی یکدیگر را فشرد و در کاهش سو تفاهمات احتمالی موجود پیشقدم بود. مخصوصا گروههایی که سابقه روشنی در به رسمیت شناختن حقوق ملیت های مختلف ایران نداشته اند و یا گروههایی که بدون در نظر گرفتن حقوق اولیه ملیت ها دم از یک اتحاد پایدار و یا یک استراتژیک معین می زنند. معلوم نیست آقای کرامت کجا تشریف داشتند وقتی دوستان در «هیئت رهبری جبهه ملی» به وزیر آموزش و پرورش وقت خاتمی نامه نوشته و در آن هشدار داده بودند که سریعا جلوی دستورالعملی را که ممکن است باعث آموزش زبان مادری در مدارس آذربایجان شود بگیرند. (3)   گفتیم که آقایان این یعنی تفرقه افکنی، نکنید! گفتیم: «مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد؟ هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد» (مرحوم استاد شهریار) اما گوش شنوایی پیدا نشد.
 
جناب آقای کرامت!
آذربایجانیها هرگز آن «ورجاوند گیت» و بسیاری گیت های دیگر را فراموش نکردند. بنابر این شما خود را به کوچه ی علی چپ نزنید. خودتان هم خوب می دانید که اعتراض آذری ها صرفا به خاطر چاپ کاریکاتورها نیست. آنها در مشروطه خواهی و آزادی گری سرآمد هستند. می دانید که زیر این فریادها اعتراض به دهه ها تحقیر و محرومیت نهفته است. آنها سالهاست که این محرومیت را در قلعه بابک فریاد می زنند، ولی امروز آن اعتراض ها را از کوه و صحرا به شهرها و خیابانها کشاندند تا شما آقایان بهتر ببینید و بشنوید. عجیب است که جمهوری اسلامی با آن سلاح خفقان و سانسور به آن معترف شده و وزیر جلادش در برابر خشم مردم سر فرود آود ولی شما حاضر نیستید چشم تان را باز کنید   و ببینید که چه نیروی شگرفی در این فریادها نهفته است.
«هارای، هارای من ترکم» به معنای آنچه که شما تصور می کنید، نیست. شما دارید مغلطه می کنید. می گویید « غیر از این است که انسان را بیاد نازیستها میندازد؟ تصورش را بکنید که یک عده در خیابانهای فرانکفورت راه بیفتند و داد بزنند "فریاد، فریاد ما آلمانی هستیم ! چندش آور نیست؟ » البته که چندش آور است. ولی زمانی که شما نیز همانند آقای رئیس جمهور اسلامی هولاکاست را انکار کردید و آنرا ساخته و پرداخته ی عده ای فعال یهودی دانستید، و در آن صورت اگر یهودیان فریاد بر آوردند که «فریاد، فریاد من یهودی ام»، آیا باز هم همین تعبیر را بکار می برید؟ وقتی هویت ملتی را انکار می کنید در واقع فرمان به قتل آنها داده اید، همانطور که چنین کرده اید.
این برخوردها هرگز از حافظه ما بیرون نمی شود. انتظار نداشته باشید فردا کسی با روضه ی دمکراسی خواهی شما برای ایران گریه ای هم سر دهد. باد کاشتید می خواهید گل و بلبل درو کنید؟ کار ما را سخت تر نکنید آقا!
 
                                                                                                   mokhtarbarazesh@hotmail.com
 
 
                                                                                                                                                
1) نگاه کنید به خاطرات مادر فرح:  
www.peiknet.com
2) نگاه کنید به مقاله « تظاهرات ناسیونالیستی تبریز و سطحی نگری مخالفین» نوشته آقای سعید کرامت
http://www. akhbar-rooz.com /article.jsp?essayId=3230
3ـ نگاه کنید به مقاله دکتر اصغر عبدی
www.azadtribun.com/EskerEbdi.htm - 63k - Supplemental Result - Cached


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست