یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بنگر! برهنــه بنگرم!


ویدا فرهودی


• ای شعر با چشمان تو وقتی به دنیا بنگرم
گویی بهاران می خزد در زَمهریر بسترم

جادوگر رویا تـَنـَد با تارِ شور و پودِ غم
پیراهنی از عاشقی بر نازکای پیکرم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ آذر ۱٣٨۹ -  ۲۷ نوامبر ۲۰۱۰


 
ای شعر با چشمان تو وقتی به دنیا بنگرم
گویی بهاران می خزد در زَمهریر بسترم

جادوگر رویا تـَنـَد با تارِ شور و پودِ غم
پیراهنی از عاشقی بر نازکای پیکرم

سوزانـَدَم هر تار آن،تا ژرفنای استخوان
در پود آن تا گم شود هر ذره از خاکسترم

گم می شوم چندی مگر،خلواره ی شعری دگر
از نو بگیرانــَد مرا، آتش زنـَد بر دفترم

گوید خرد:دیوانه ای، سرگشته چون پروانه ای!
پروا ندارم - گویمش- تا شعر را می پرورم

او که کشـَـد دامن مرا، غربت کند میهن مرا
وقتی خیال سرکشش گیرد عنان باورم

آبستنم، اویـَم جنین، بارَش نهم چون بر زمین
سهراب و آرش می شود، درسرکشی ها، یاورم

شیرین تر است از انگبین، چون برکــَنَم خاشاک کین
عصیان شود با مکر دین ، سوزانـَدَ ش تا اخگرم

می خوان کنونم ماجرا، ای آن که می پرسی چرا
خلوت کنم با واژه ها، بنگر! برهنه بنگرم!

ویدا فرهودی
پاییز ۱۳۸٩


 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست