یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

«زن وحق مرد بارگی»!


بهنام



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ آذر ۱٣٨۹ -  ٣ دسامبر ۲۰۱۰


متاسفم که من در عصری زندگی می کنم که در این دوران مردانی هستند هنوز استعداد ِ فهم حق برابر را درک و کشف نکرده اند! متاسفم که من مرد هستم و برای تغیر این همه نابرابری ها که بر بشریت مظلوم در اشکال بسیار پستی اعمال می شود, کار چندانی را ـ مگر جز در دایره ی خصوصی ام ـ برای اثبات و باور به تساوی حقوق انسان ها و ارج آن, نمی توانم بیشتر از آن موثر و کاری آنجام دهم و متاسفم که همفکرانم نیز با وجود این همه تلاش های بی شائبه یشان نمی توانند برای زدودن ِ این سیستم وحشی به تنهائی, کار چندان اثربخشی را در کوتاه مدت ـ برای تغییر و تبدیل این قوانین ِ قضائی ِ آئینی ِ خونریز, عقب مانده و کهنه به پیش ببرند.
ترجیح می دهم بیش از این مقدمه چینی نکنم و بروم سراغ اصل مطلب که مثل یک حالت سمج روانی ناشناس بعد از کشتن «شهلای عاشق» توسط این قوم وحشی حاکم که دچارش شده ام و رهایم نمی کند, شاید آرام بگیرم.

همه ی ما واژه های متعددی را که در راستای توضیح ویژگی حق منحصر به مردان و مردانگی هستند را می شناسیم از آن جمله مثلن: برابری, برادری ـ حالا چرا نه برابری, خواهری و تا کی باید تحمل چنین فرهنگ مردسالاری آورد و این که انقلاب فرهنگی, علیه سنت مروج نابرابری را کدام نسلی با آگاهی و شهامت بطور جدی و عملی ـ حالا چه در فضای خصوصی و خانوادگی و یا در پهنه ی اجتماعی به دوش خواهد کشید, تا بشود ریشه ی بخش بزرگی از فجایع و ناخوانائی ها را در اجتماع انسانی امروز خشکاند و روشی را پیش برد که در آن شاهد چنین جنایات و کشتار دولتی تحت عنوان درس عبرت برای اصلاح و پاکسازی اخلاق, که بی رحمانه بیشتر علیه زنان بکار می رود, یعنی هر دو پدیده ی زشت مزاحم: مردسالاری و اعدام را با هم برای همیشه دفن و یا لااقل در حوزه ی فردی و آرام آرام با همت و بردباری آنرا مورد دقت قرار داده و سازش ناپذیر همه جا برای کسب و ساختن اش تلاش کرد.

زن بارگی:
و اما این واژه هم از آن واژگانیست که در فرهنگ ما فقط برای مردانی وجود داشته و ساخته شده است: که آنان تمایل بالائی به قول عامیانه به (زن بازی) دارند یعنی شامل حتی مردانی می شود که متاهل هستند و بی شرمانه برای خود به عنوان مرد حق جدا در کامیابی بیشتر از زنان را دارند و به ویژه از زنان جوان مثل زنان خودفروش یا در روابط پنهانی و هم بستری با زنان بیگانه و یا حمایت دولت اسلامی از فحشای رسمی تحت عنوان صیغه و یا از آن هم بدتر: دادن حق تعدد زنان رسمی به مردان هرزه و حمایت از مردان عمدتن متمول زن باره, تحت قوانین به شدت زن ستیز اسلامی, دشمن پاکی و حفظ کیان عشق و مهرورزی که این خود به تنهائی عامل اصلی ویرانی خانواده هائی بوده و هست که بخش ذکور اینان برای خود حق مجزای مردانه قائل بوده و همین حالا برای تکرار جنایات علیه شهلاهای معصوم و مظلوم آتی, که تن به این نابرابری جنسی نخواهند داد در حال زمینه چینی و برپائی آگاه و یا ناآگاهانه ی طناب دار و یاسنگسار انان می باشند.

مردبارگی:
اگر چه که در فرهنگ لغت فارسی ما چنین واژه ای را نداریم و من نیز با هرگونه حق نامعقول و متمایز: (زن باره و یا مردباره) این واژه ی مسخره ی من درآوردی خودم که با مرام من نیز منافات جدی دارد ـ مخالف هستم! اما این حق را برای خود اصولی می دانم که از چنان مردانی که این چنین فکر می کنند به پرسم: چرا این مردان: پدران, برادران, شوهران, عموها, دائی ها و... به زنان, دختران, خواهران, دخترعمو و خاله های و... خود حق مردبارگی را نمی دهند؟
غیر از این است که خودخواه و ترسو هستند و می ترسند که زنان و... خود را به عنوان کالائی که آنها صاحب اختیار و مالک آنها هستند را از دست بدهند؟ غیر از این است که این قوم هوسران, زنان خود را دست نخورده و فقط برای ارضای خواسته های جنسی و نه بیشتر خود می خواهند؟ خوب انصاف بدهید در چنین خانواده هائی که هیچ چیز جز روابط همبستری و زنانگی زن برای این مردان, نقش و اصل دیگری را بازی نمی کند ـ چرا زنانشان باید متعهد به این چنین مردانی بوده و مانده و به حفظ کیان شریف خانواده ملزم باشند؟ و بازهم می پرسم چرا؟ اگر تعدد زنان برای مردانی چنین, لذت بخش است! چرا زنانشان مردان هم بستر موردنظر خود نداشته باشند؟ هر کسی, و یا ادعائی «زمینی و آسمانی»که حق داشتن این فرهنگ حیوانی را فقط برای این مردان ِ پلید می داند, نمی تواند و حق ندارد او ـ آن کس و هم آن دعوای همه زن ستیز ـ که دشمن زیبائی ِ دل وانسانیت ِآدمی هستند, بیش از این فضای جامعه ی انسانی را با ولع و آز کثیف خود محور و قوانین و باورهای ضداخلاقی و ارتجائیشان بیالایند, برای من ایجاد این مرزو حراست از آن , تنهاترین و یا مهمترین ملاکیست برای ادعای برابری طلبی , آنهم برای این مورد بخصوص که عمری دراز دارد و در این اصل ـ بی حیائی وبی شرمی حمایت رسمی حکومت دینی که اندکی همدردی با زنان بزرگوارمان نداشته و نخواهد داشت,مبارزه با فرهنگ ارتجاع و سعی درجایگزینی روابط مساوی را همیشه و همه جا صدچندان ضروری و حیاتی می کند.
لازم می دانم یادآورشوم: فاجعه ی میدان کاج ِ سعادت آباد را! ودلایل این همه قتل های ناموسی را و نه تمرکز بر معلول ها را !؟اگر ما نتوانیم در روابط اجتماعی خود استقلال اصالت وجود وفردیت را بدون جنسیت و برابری ایجاد کنیم ـ هرگز قادر نخواهیم بود به توانائی و حدی از استقلال عاطفی و عقلی برسیم که در آن: زنی شریف و شیدا همچون شهلای معصوم که عشق و نیاز پاک وطبیعی و انسانی خود را نثار مردی کرد,که اواز این زن عاشق فقط زنانگی را کشف وخواسته بود و این زن قربانی هرزگی مردی شد که قطراتی اشک هم در جدائی ,سزاورش نبود چه رسد به این مرگ فجیع! و یا عکس آن, مردی با ضربات کاردمی میرد , بخاطر رابطه ی آن مرد ِمقتول با زن و یا دوست دختر او, ویابه هر دلیل !؟ من با قوانین استثنائی حالا کار ندارم زیرا در این مورد بکارم نمی آیند ,موضوع بسیار گسترده و دردآوراست.اگر شهلا و شهلا ها در دوران ابتدائی شکلگیری شخصیت انسانیشان امکان همه جانبه ی سالم ِآشنائی و کسب و کشف تجربه ی جنس مخالف خود را بطور طبیعی وبدون محرومیت های متنوع جاری دینی ومردسالار یافته بودند آیا متصور بود که اووهزاران انسان همدرد مثل او, غافلگیر طناب دارویا دچار رگبار سنگسار پاسداران بی آبروی ِتبعیض شوند؟ چرا شهلا بدین سادگی فرصت زندگی را در چنین بازی و حادثه بی معنی ای , آنهم به خاطر : مردی دله و هرزه , که فقط استعداد انسانی اش معطوب به توپ زدن و پول درآوردن و از قبل آن امکان هوسرانی بیشتر را یافته بود را به باخت قماری ساده لوحانه گذاشت؟

اما سهم قساوت قضا و بی رحمی در حکومت دینی زن ستیز و فرصت طلبی کشتار وترور رسمی رژیم مرگ سالار اسلامی, برای ترساندن مبارزان زندگی وآزادی و برابریخواهان روابط سالم زن و مرد به هیچوجه, بهانه ودلیلی از خاطر ما فراموش نخواهد شد .به نام یک انسان برابری جوتا روزی که توان دارم علیه مجازات اعدام به هر دلیلی و تحت هرعنوانی اقدام اعتراضی , محکومیت آن و بی تردید در هر فرصتی خواهم نوشت. بسیاری از این قربانیان جهل اسلامی,درهر کجا دنیای اسلام که باشند و تحت همین قوانین قصاص ویا حد,به مرگ محکوم شوند گناهشان این بوده که در ایران و در عصر حکومت خدا و سرزمینی مشابه و بلازده همسان کشور ما به دنیا آمده بودند ورنه زندگی را بافرصت تجربه های تلخ و شیرین برای کسب ایده آل خود ,حالا حالاها داشتند !؟و رنج طاقتفرسای من دیریست که این است ....

بهنام ـسوم دسامبر ۲۰۱۰


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست