سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کلامی در باب منازعات فکری جامعه


احمد مرادی


• متاسفانه امروز بخش اعظم روشنفکران ما چه منفرد و چه وابسته به احزاب و سازمانهای سیاسی در هنگام نقد سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی از جرئت وارد شدن به بنیانهای فکری و ایدئولوژیک آن برخوردار نبوده و از طرح مسئله شک و پرسشگری در خصوص آیات قرآن و احادیث در میان توده مردم هراس دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۴ آذر ۱٣٨۹ -  ۵ دسامبر ۲۰۱۰


شکی نیست که وجود افکار و نظرات مختلف در هر جامعه ای امر پذیرفته شده و غیرقابل انکاری بوده و جامعه ایران نیز از این امر مستثنی نمی باشد، با این تفاوت که پیشبرد این تنوع فکری و منازعات میان آنان در جوامع متعارف و استبدادی از آهنگ کاملا متفاوت و متناقضی برخوردار است. این امر اگر در جوامع اروپایی توانست با مبارزات پیگیر و روشنگریهای خسته ناپذیر روشنفکران و به بهای پرداخت هزینه سنگینی بالاخره سیر طبیعی و منطقی خود را با هدف دستیابی به حقیقت و ارتقای سطح دانش و شناخت توده مردم طی نماید، اما در جوامع استبدادی همچون ایران، نیروی تحول طلب از امکان طرح و پیشبرد نظرات خود محروم بوده و طرح نظرات و افکار آزادانه آن عمدتا منوط به غالبیت یک شرایط و سیستم فکری دمکراتیک حاکم در جامعه بوده است. وجود چنین تمایزاتی است که باعث گردید در شرایط کشورهای اروپایی، اندیشه از میدان عملی رشد برخوردار گردیده و بر سلطه هزاران ساله تفکر ارتجاع در قالب کلیسا و اشرافیت پایان بخشیده و راه را بر نیروی عقل و خرد و رشد آتی این جوامع هموار سازد.
متاسفانه چنین روندی در جامعه ما بغیر از مقاطع بسیار کوتاهی هیچگاه موجودیت نیافته و افکار مختلف از این فرصت برخوردار نبودند که در محیطی مدنی و سالم به طرح نظرات و مشاجرات علمی و استدلالی بپردازند. در واقع پذیرش کثرت گرایی و تنوع فکری در جامعه ما هیچگاه امکان نهادینه شدن نیافته و همواره از سوی حکومتهای وقت به نفع این و یا آن جریان فکری مورد سرکوب واقع گردید.
این منازعات فکری قرنهاست که در جامعه ما جریان دارد و مطالعه تاریخ گذشته و بویژه معاصر ایران از ایام مشروطه تا به امروز، قبل از همه این واقعیت را آشکار ساخته است که مجموعه حوادث و تحولات یک قرن اخیر کشور ما در بررسی دو گرایش متضاد ، هم در شیوه حکومتمداری از زاویه تفکر سکولار و مذهبی و هم اعتقاد به تدوین مفاد قانون اساسی منطبق با شرایط ایران که همواره همایشی از جدلها و قدرت نمایی فکری و عقیدتی جریانات و نیروهای شرکت کننده در آن بوده و میباشد قابل تبیین و قضاوت است. در یکسوی این جدلها، نمایندگان فکری واپسگرا و ارتجاعی از زمینداران بزرگ و ملاکین و سلطنت طلبان و روسای قبایل گرفته تا بازاریان و روحانیون سنتی قرار داشته و سوی دیگراین صف آرایی را نیروهای روشنفکر و تحول طلب و دمکراتی عبارت می ساخته اند که دارای افکار آزادیخواهانه و ترقیخواهانه بوده و به لحاظ تفکرات نوین و مدرن خود کاملا از نیروهای اولی متمایز میگردیدند. جالب توجه آنکه، در روند این مجادلات در طول تاریخ ایران از زمان امام محمد غزالی تا به امروز که همواره در قالب دو تفکر تجدد و سنت برقرار بوده، تفکراسلامی وایمان گرا همواره در صف نیروی ارتجاع قرار داشته و با بهره گیری از احساسات مذهبی توده مردم نقش بازدارنده ای در شکوفایی عقل و خرد و اندیشه و ایجاد پرسشگری و تفحص در جامعه ایفا نموده و از موانع اصلی رشد مستقل فکری بشمار آمده و می آید.
در مقام بررسی و اشاره تاریخی این پدیده میتوان به نماینده مشخص آن از نقطه نظر فلسفی و سیاسی پس از دوران سلسله ساسانی ، یعنی امام محمد غزالی و همفکران آن و همینطور به خواجه نظام الملک طوسی اشاره نمود که بعنوان نخستین فرد دخالت دهنده مذهب اسلام در امور دولتی و یا بعبارتی تلفیق امور حکومتی و مذهبی بر اساس تعالیم مذهبی ، نقش بسیار عمده ای در گسترش و نفوذ اسلام در جامعه داشت . هر چند این تفکر در دوران بعدی امکان قدرت نمایی را بعنوان یک نیروی آلترناتیو سیاسی نیافت، اما بعنوان فکری مطرح در قبال پاسخ به معضلات اجتماعی جامعه همچنان به حیات خود ادامه داده و با برخورداری ار فرصتهای پیش آمده عرض اندام نمود. متاسفانه خطر تفکر ایدئولوژی اسلامی برای جامعه ایران نه تنها از سوی حکام وقت درک نگردید، بلکه آندسته از فرهیختگان جامعه هم که حتی در همان سطح ابتدایی و اولیه،نقد تفکر اسلامی را آغاز نموده بودند، صرفا بخاطر داشتن افکار ضد استبدادی و دمکراتیک خود به وحشیانه ترین وجهی مورد سرکوب قرار گرفتند. نمونه شاخص اینگونه برخورد، رژیم پهلوی است. رژیم شاهنشاهی که خود توان مقابله فکری با این معضل را نداشت، تنها از جنبه فیزیکی- سیاسی با نمایندگان تندروی آن برخورد کرده و کوچکترین اهمیتی و تلاشی به از میان بردن زمینه های رشد این تفکر صورت نداد و چنین شد که این تفکر واپسگرا در جامعه ایران پس از سال 1340 و بدنبال موضعگیریهای رادیکال آیت الله خمینی در قبال سیاست ارضی رژیم پهلوی و مخالفت با حق رأی زنان، بعنوان مقوله ای سیاسی و یک جریان فکری و بطوری فعال وارد کارزار سیاسی جامعه ایران شده و بعدها به یکی از معضلات اصلی فکری جامعه بدل گردید.
این معضل فکری با کسب قدرت روحانیت مذهب شیعه در انقلاب سال 1357 شکل هر چه عریان تروبرجسته ای بخود گرفته و امروز این تفکر در عین تداوم سیاستهای شوونیستی و ضد دمکراتیک و سرکوبگرانه رژیم پهلوی، مضاف بر آن سیاستهای شیعه گری را پی گرفته و در طول تمام حاکمیت سی ساله خویش تلاش نموده و مینماید که سیاست شیعیزه کردن کل جامعه ایران و محو کامل مذهب سنی و دیگر ادیان و فرقه های مذهبی را پیش برد. به بیانی دیگر، امروز جامعه ما به لحاظ فکری از منظر نیروهای دمکرات و تحول طلب و سکولار و معتقد به ساختار فدرالیسم در کشور با دو عنصر فکری خطرناک و مسموم شوونیسم - ناسیونالیسم افراطی و ایدئولوژی اسلام شیعه و به قول آقای محمد رضا شفاهی با دو تفکر« شهریار- خداسالارانه» و « فقیه- خداسالارانه » روبرو است.
اشاره بسیار کوتاه تاریخی به وقایع گذشته، قبل از همه تلاشی برای نقب زدن و هر چه بیشتر آشکار نمودن دامنه و عمق سطح افکار و منازعاتی است که جامعه ما همچنان با آن درگیر بوده و هدف از طرح آن، نشان دادن این واقعیت مسلم است که چگونه از قرنها پیش، تضاد فکری دو تفکر عقل گرا و ایمان گرا و منازعات آنان در قالب مبارزه میان تجدد و سنت همواره از معضلات عمده جامعه ما بشمار آمده و می آید.
امروز از منظر سیاسی همگان بر این معضل فکری واقف هستند و هزاران مقاله از زوایای مختلف در نقد سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی نوشته شده و سخنرانیها و کنفرانسهای متعددی نیز صورت گرفته است ، ولی شناخت عمیق این پدیده و مهمتر از آن ،شیوه برخورد با آن نکته حائز اهمیتی است که نیازبه مکث و تأمل دارد.
واقعیت اینست که، هنگامیکه در سده هفدهم میلادی دکارت با سخن نیک خود « خرد برتر از دین است»، اقتدار چند هزار ساله کلیسا و آموزه های آنرا بر جامعه و دولت به چالش کشیده و عقل و خرد را بجای وحی و نقل گرایی بعنوان راهنمای زندگی و معیار انسانها در تعیین سرنوشت خویش مطرح نمود، کسی و حتی همان توده شدیدا مذهبی کشورهای اروپایی نیز باور نمیکردند که روزی چنین قدرت و اوتوریته و عظمتی از اریکه قدرت بزیر کشیده شده و کلیسا در جایگاه یک نهاد دینی و حاشیه ای برجای خود نشانده شده و از دخالت در امور دولتی و کشورداری منع گردد.
در آن ایام که پروتستانتیزم مسیحی که خلع ید اساسی از کلیسای کاتولیک را موجب گردید، قبل از همه یک باور دینی را زیر علامت سئوال برد که بتدریج با مقبولیت این فکر در میان مردم به فرو ریختن خود کلیسا از عرصه زندگی عمومی و رشد سریع جوامع مدنی در غرب روبرو گردید.« آن عقیده پایه ای که بنای عظیم اقتدار مرجعیت و روحانیت کاتولیکی بر روی آن بنا شده بود، بطور مختصر بر آن استوار بود که بر مبنای تعالیم پولس مقدس، یک مسیحی برای گرفتن رابطه با خدا و بخشودگی گناهان و رستگاری به واسطه نیاز دارد. اما متقدین این تفکر آنرا به زیر سئوال برده و اعلام کردند که انسان برای رستگاری وآمرزش گناهانش باید خودش بطور مستقیم با خدا رابطه برقرار کند و نیاز به واسطه ندارد. ایده ای که ضمن اعتقاد به خدا ومسیح، با منطقی ساده و قابل قبول برای عامه، وابستگی فلج کننده مردم و کلیسا را از هم گسیخته، از کلیسا خلع ید نمود و در استقرار جوامع مدنی و رشد و تعالی و مدرنیته در غرب نقشی تعیین کننده ایفا نمود».
با توجه به این توضیحات، خرد گرایی اروپا که در دوران پس ار رنسانس بوجود آمده و پس از سده هفدهم رواج و تکامل بیشتر یافت، در حقیقت واکنشی بود در برابر تعصب و جزم اندیشی علمای کلیسا که حقیقت را خارج از تعلیمات دین مسیحیت نمی پذیرفتند و از نظر آنان حقیقت تنها در تعلیمات مسیح و آرای غیر قابل تردید ارسطو وجود داشت و جز با استفاده از این تعلیمات، نمی توان به حقیقت دست یافت. این طرز تفکر هزار سال بر سراسر اروپا حاکم بود و جلوی هر گونه پیشرفت و تکامل را گرفته و هزاران تن از مخالفین ادعاهای کلیسا ، اندیشمندان، علما و یا شکاکین به تعالیم عیسی مسیح و تفاسیر علمای برتر مسیحیت ، مورد تفتیش عقاید و شکنجه قرار گرفته و به فجیح ترین وضعی برای بازپس گیری گفته های خود مورد شکنجه قرار گرفته و در صورت امتناع کشته شدند.
این راهی بود که اندیشمندان اروپا در آن مقطع از جان لاک گرفته تا دکارت و هیوم و دیدرو و اسپینوزا و کانت و دیگران با ایجاد شک و پرسشگری پیرامون احادیث و روایات مندرج در تورات و انجیل و به سخره گرفتن آنان توانستند فکر تعمق و پرسشگری را در خصوص گفته های سران کلیسا به میان توده مردم برده و با طرح سئوالات بنیادی و پیشبرد مباحثات علمی و فلسفی با طرفداران و نظریه پردازان مسیحیت ، ضربات سختی بر بنیانهای فکری این اندیشه وارد آورده و در نهایت بر قدرت مطلقه کلیسا پایان بخشند.
حال سئوال اینست که آیا روشنفکران مدعی ایرانی ما بغیر از چند نفر، آیا حاضرند و یا از این جرئت برخوردارند که در برخورد با سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ، بنیانهای فکری اسلام و بویژه اسلام شیعه را بزیر علامت سئوال برده و در نقد سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی، اساس تفکرات نظری آنان را که از قرآن استنتاج میگردد به تفتیش و بازنگری بکشانند؟ متاسفانه در طی سی سال از گذشت قدرت گیری حاکمیت شیعه در ایران که در داخل و خارج کشور هزاران مقاله با هدف نقد سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی به تحریر درآمده است، غیر از اندک مقالاتی که تلاش نموده اند سیاستهای رژیم را بر مبنای تفکرات ایدئولوژیک آنان توضیح دهند، بخش غالب مقالات و نوشتجات چه از سوی افراد منفرد و چه احزاب و سازمانهای سیاسی عمدتا از موضع سیاسی و حقوق بشرانه صورت گرفته و حتی نظراتی فراتر رفته و گمان میکنند که این رژیم از آنچنان ظرفیت و توانی برخوردار است که میتواند در صورت روشنگریهای بیشتر، به اصلاحات رادیکال و دمکراتیکی در راستای حقوق طبیعی و انسانی افراد جامعه اقدام نماید.
این عدم شناخت از ماهیت رژیم جمهوری اسلامی و کم بها دادن به خطرات و مضرات ایدئولوژی اسلامی در جامعه است که موجب گردیده بخش اعظم نقدها با توجیح احترام به عقاید مذهبی توده مردم، شکلی سطحی و بی آزار بخود گرفته و صرفا در چارچوب نوشتجات ژورنالیستی- سیاسی مورد ارزیابی قرار گیرند.
در بحث مورد نظر برای اینکه مشخص تر وارد شوم، در طی این مدت شاهد درج هزاران مقاله در خصوص نقد سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی در نشریات و سایتها و وبلاگهای مختلف بوده و هستیم. بعنوان نمونه، مقالات بسیاری از طیفهای مختلف فکری در رسانه های داخل و خارج در رابطه با حقوق زنان و ستمهای رژیم جمهوری اسلامی بر آنان نوشته شده و همچنان و بحق نوشته میشوند. اما به جرئت میتوانم بگویم که بخش غالب این نوشتجات شناخت نازلی از تفکر اسلام نسبت به زنان و آیاتی که در قرآن آمده است داشته و یا نادیده میگیرند و عمده برخورد آنان که البته من با تبلیغ مواضع آنان مخالفتی ندارم، عمدتا شکلی سیاسی و ژورنالیستی بخود گرفته و این افراد مثلا در رابطه با سیاستهای زن ستیزانه رژیم جمهوری اسلامی یا آگاهانه و یا ناآگاهانه بر آن واقف نیستند که آنچه رژیم جمهوری اسلامی در مجلس و جامعه در رابطه با حقوق زنان پیش میبرد، دقیقا همان احکام و تعلیماتی هستند که در قرآن آمده است . بعنوان مثال، درخصوص دیدگاه اسلام نسبت به زنان که البته آیات و احادیث مختلفی در قرآن و دیگر کتابها در رابطه با حجاب، سنگسارکردن، چند زنی، ازدواج موقت( متعه) و غیره وجود دارد، من تنها به آیه ای از قرآن اشاره میکنم که امیدوارم روشنگر باشد.
در رابطه با کتک زدن زن و یا مجازات مقدس در اسلام در سوره نساء آیه 34 چنین آمده است:

« مردان را بر زنان حق تسلط و نگهبانی است. بعلت اینکه خدا بعضی از شما را برتر از بعض دیگران مقرر داشته و همچنین بعلت اینکه مردان از مال خود باید به زنان نفقه دهند. پس زنان شایسته و مطیع در غیاب مردان حافظ حقوق شوهران هستند و آنچه را که خدا به امر آن امر فرموده باید عمل کنند و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنها بیمناک هستید، باید نخست آنها را موعظه کنید، اگر مطیع نشدند از همخوابگی با آنها خودداری کنید و اگر باز هم مطیع نشدند، آنها را بزنید، اگر فرمانبردار شدند، دیگر بر آنها ستم روا مدارید که همانا خداوند بزرگوار و عظیم الشأن است».
درست بر پایه این آیه، حضرت محمد در هنگام ایراد خطبه الوداع بنا به نوشته طبری چنین گفته است:

« خدا به شما مردان اجازه داده است که زنهایتان را در اطاقهای ویژه زندانی کنید و آنها را کتک بزنید، ولی نه با شدت. هر گاه آنها از شما فرمانبرداری کردند، آن زمان باید به آنها خوراک و پوشاک بدهید. با زنان خود به نیکی رفتار کنید، زیرا آنها همانند حیوانات خانگی شما هستند و از خود چیزی ندارند. خدا در قرآن به شما اجازه داده است تا از بدنهای زنهایتان بهره بگیرید».
با توجه به این فاکت، تعجب و پرسش من از بسیاری از نوشته های انتقادی نسبت به سیاستهای زن ستیزی رژیم جمهوری اسلامی که بدرستی در چارچوب حقوق انسانی و شرایط کشورهای متعارف آنرا مورد نقد قرار میدهند اینست که آیا شما از رژیم کنونی حاکم بر ایران در چارچوب اعتقادات خود انتظاری غیر از این دارید؟ آیا گمان میکنید که سیاستهای زن ستیزانه امروز جمهوری اسلامی تافته و بافته افکار افرادی چون خمینی و مصباح یزدی و جنتی و خامنه ای و دیگران است؟ آیا فکر نمی کنید که این سیاستهای زن ستیزانه و همینطور کشتار و تجاوز و غارت اموال مخالفین و دشمنان دقیقا بر اساس دستورات حضرت محمد و احکام قرآن صورت گرفته و آنچه مآموران رژیم جمهوری اسلامی امروز در رابطه با کشتار و شکنجه و تجاوز به اسرا و زندانیان انجام میدهند،که نمونه آخر آن بدار آویختن شهلا جاهد بر اساس حکم قصاص است، منطبق با همان احکام و اصولی است که حضرت محمد آنها را در رابطه با مخالفین خود پیش برد؟ اگر کسانیکه تاریخ شکل گیری اسلام را مطالعه کرده و از آن آگاهی داشته باشند، باید بدانند که قتل عام مخالفین، تجاوز به زنان زندانی بعنوان اسیر و غیره که امروز به لحاظ فکری و عملی از سوی رژیم جمهوری اسلامی پیشبرده میشود، چیز عجیب و غریبی نیست و این امر از همان صدر اسلام تا به امروز وجود داشته است واگر برای سنی مذهبها مثلا ازدواج متعه ( همسر موقتی ) امر غیرقابل قبولی است، اما این امر در میان شیعیان جهان از همان زمان پس از حضرت محمد رسمیت یافته و اگر امروز در مجلس شورای اسلامی ایران از تصویب قانون انتخاب چند زنی و یا دیگر قوانین مردسالارانه سخنی بمیان می آید، نباید تعجب کرد و آنچه رژیم جمهوری اسلامی و تئوریسینهای آن گفته و عمل می کنند، دقیقا همان چیزی است که در کتاب آسمانی و مکتب ایدئولوژیک آنان آمده است.      
یا نمونه دیگر آنکه، آنچه خمینی پس از بقدرت رسیدن در قتل عام مخالفین فکری خود از نیروهای ملی- مذهبی گرفته تا مجاهدین و کمونیستها و دیگران انجام داد و یا دستور سرکوبی معترضین به نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی از سوی سید علی خامنه ای ، دقیقا همان سیاستی است که حضرت محمد پس از کسب قدرت در مدینه با مخالفین خود انجام داد و از این زاویه نمیتوان امروز به عملکرد آقای خمینی و خامنه ای به لحاظ اعتقادات مکتبی خودشان در سرکوبی و کشتار مخالفین ایرادی گرفت. از اینرو و با توجه به نکات فوق، کسانیکه در صدد نقد سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی هستند باید قبل از همه بنیانهای فکری آنان را به نقد بکشانند و اگر این دوستان با انتقاد از سیاستهای رژیم جمهوری قصد روشنگری توده ها را دارند، باید که آنرا با اعتقادات ایدئولوژیک آنان پیوند زده و آنرا آماج حملات و افشاگریها و روشنگریهای خود قرار دهند، دقیقا همان کاری که اندیشمندان اروپایی در رابطه با تفکر مسیحیت انجام دادند.
متاسفانه امروز بخش اعظم روشنفکران ما چه منفرد و چه وابسته به احزاب و سازمانهای سیاسی در هنگام نقد سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی از جرئت وارد شدن به بنیانهای فکری و ایدئولوژیک آن برخوردار نبوده و از طرح مسئله شک و پرسشگری در خصوص آیات قرآن و احادیث در میان توده مردم هراس دارند. بنا براین، امروز بنظر میرسد که روشنفکران جامعه ما بیش از توده عوام به روشنگری نیاز دارند، زیرا که در هر جامعه ای، ایده و اندیشه عمدتا از طریق روشنفکران و فرهیختگان جامعه است که در میان توده مردم جاری شده و به نیرویی مادی و تغییر دهنده بدل میگردد. امروز مخالفت بخش اعظم توده عوام با رژیم جمهوری اسلامی بیشتر بر پایه شناختی تجربی واحساسی است و بسیاری از آنان و بویژه زنان جامعه ما با خواندن قرآن و دیگر احادیث مربوط به حضرت محمد و دیگر امامان، حتی معنی آنرا هم نمیدانند و همچنان در عالم تصورات نیک خود از اسلام تبلیغی و منزه طلبانه بسر میبرند. لذا این وظیفه اندیشمندان و افراد مدعی روشنفکر جامعه است که قبل از همه شناخت خود را از بنیانهای فکری و ایدئولوژیک سران جمهوری اسلامی و اسلام مورد مطالعه عمیق قرار داده و آنرا تا درجه شناخت عقلانی و معرفتی و با ارائه تصویری واقع بینانه از تعلیمات و احکام اسلام در میان توده مردم ارتقا دهند. اگر چنین شیوه ای پیشبرده نشده و مخالفت با حاکمیت جمهوری اسلامی صرفا در چارچوب بحثها و جدلهای سیاسی و انتقادات حقوق بشری محدود گردیده و تلاش نگردد که این انتقادات در پیوند با احکام و قوانین اسلام توضیح داده شوند، شکی نیست، همانطور که تاریخ یک قرن اخیر کشورمان نشان داد، این تفکر ایمان گرا و خرد ستیز حتی اگر امروز هم از قدرت کنار گذاشته شود، از این توانایی و استعداد برخوردار است که در آتیه و در یک شرایط مقتضی و مناسب دوباره خود را احیا نموده و دوباره بر سیطره جامعه حاکم گردد.

moradi5704@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست