زبان و دموکراسی
طاهره شیخ الاسلام
•
به اعتقاد من دموکراسی ماده ای نیست که بتوان آنرا به آب شهر و یا نان مصرفی وارد کرد و یا بصورت آمپول به آحاد ملت تزریق نمود، تا با نوشیدن آن آب و یا خوردن آن نان و یا تزریق آن دارو، در طی یک شبانه روز، یک هفته و یا یک ماه، مکالمات روزمره مان را از اینهمه کلمات طبقاتی پاک کنیم، در گفتارمان صراحت پیدا کنیم، انتقادها را با روی خوش پذیرا شویم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۶ آذر ۱٣٨۹ -
۷ دسامبر ۲۰۱۰
فرهنگ هر ملت عبارت از مجموعه ای از آداب و رسوم، عادتها و سنت ها، رفتارهای فردی و اجتماعی، زبان گفتاری و نوشتاری، شعر و موسیقی و معماری و....است. این مجموعه توسط افراد یک مرز و بوم، در راستای بقای خویش و در تحت شرایط - اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، جغرافیائی، اقلیمی و..- حاکم بر محیط و در مدت زمانی طولانی شکل گرفته و تکوین یافته است. نکته قابل توجه اینکه هر جزء این مجموعه که معلول شرایط است خود می تواند به عاملی در جهت تثبیت و تحکیم شرایط تبدیل شود. در میان این اجزاء زبان به دلیل این که هم عامل ارتباطی بین افراد یک جامعه است و هم سایر اجزاء به توسط آن تجلی می یابد اهمیت ویژه ای دارد. حوادث روزمره و بسیار ساده ای که در مدت اقامتم در استرالیا اتفاق افتاد مرا به این امر واقف گرداند که زبان ما می تواند مانعی در رسیدن به دموکراسی و تبعات آن باشد. شرح معدودی از این وقایع به فهم بیشتر آنچه که در نظر دارم کمک می کند.
۱- فن مکالمه و گفتوگو
مدتی از ورودمان نگذشته بود که روزی فرزند نوجوانم از مدرسه به خانه آمد و به من گفت:
Mum I want to talk to you”". و من که متعجب و غافلگیر شده بودم – چرا که چنین جمله ای را تا آنزمان نه خودم به کسی گفته بودم و نه از کسی شنیده بودم- با او نشستم و حدود یکساعتی به زبان انگلیسی با هم حرف زدیم. جالب این بود که با این زبان نه او شرمگین از طرح سوالات و مشکلاتش بود و نه من ناراحت از شنیدن و جواب دادن به آنها. با این اتفاق زمان کودکی و نوجوانی خود و هم نسلانم را به یادم آوردم که علی رغم اینکه در اکثر اوقات با والدینمان در زیر یک سقف زندگی کرده بودیم، صبحانه، ناهار و شام را با هم خورده و با هم به گردش و مسافرت رفته بودیم اما همیشه دیوار یا پردهای از حرمت و خجالت که به نوعی عدم صمیمیت منجر می شد بین ما و آنها حایل بود. به خاطر آوردم که بسیاری از ما دوران بحرانی بلوغ را که بیشترین نیازهای عاطفی را میطلبید بدلیل تابو و ممنوع بودن صحبت در مورد آنها تنها و سرگردان سپری کرده و تقریبا هیچگاه نتوانسته بودیم گفتوگویی خصوصی و دوستانه با والدینمان داشته باشیم. هر چه در خاطره هایم گشتم حتی موفق نشدم صحنه ای را بیاد آورم که در آن افراد خانواده دور هم نشسته و در فضایی آرام، به دور از تحقیر، توهین و عصبانیت مسایل، دلگیریها و مشکلاتمان را با یکدیگر مطرح کرده باشیم. بیشتر اوقات یا سکوت کرده و فرو خورده بودیم و یا اگر صحبتی شروع شده بود کار با جنگ و جدال و دلخوری و گریه خاتمه یافته بود.
-----
و با هزار تاسف باید گفت که این پدیده یعنی عدم توانایی در گفتگوی مسالمت آمیز را امروزه می توان نه فقط در محدوده خانواده که در تمام سطوح جامعه دید. ناگفته پیداست که با وجود چنین ویژگی سخت می توان به دموکراسی که یکی از پایه هایش تحمل انتقاد و نظر مخالف است دست یافت.
۲- قبول اشتباه و معذرت خواهی
فرزندان مهاجران در منازل خود گاه با زبان مادری و گاه به زبان کشور میزبان با یکدیگر صحبت می کنند. ماجرای زیر برای اکثر مهاجران ماجرایی آشناست:
دو نوجوان در منزل تکالیف درسی شان را انجام میدهند و با زبان انگلیسی با هم مشغول گفتوگو هستند. دست یکیشان به لیوان آبی که در کنار آنان قرار دارد می خورد. لیوان می افتد و مدادهای آن دیگری خیس می شود. آنکه دستش به لیوان خورده بلافاصله می گوید "sorry" «متأسفم» و دیگری بدون معطلی جواب می دهد "that is okay" «اشکالی ندارد.» و سپس به انجام تکالیفشان در آرامش ادامه می دهند.
روز دیگری که همین دو نوجوان با زبان فارسی صحبت می کنند اتفاق مشابهی می افتد و مکالمات زیر بین آنها رد و بدل می شود:
- «مگه کوری، چشاتو واز کن.»
- «کور خودتی، تقصیر آن کسی است که لیوان را روی میز گذاشته.»
- «حالا برش دار.»
- «به من چه، خودت برش دار.»
و این مکالمات تا جنگ تن به تن و فریادِ تقاضا برای یک میانجی ادامه می یابد.»
***
اینکه چرا قبول خطا و معذرت خواهی در زبان فارسی اینهه سخت و در زبان انگلیسی چنین ساده است را نیز در چیزی جز شرایط متفاوتی که بر دو جامعه حاکم است نمی توان یافت. توضیح این که در طول تاریخ استبدادی ما حق همیشه با قدرتمندان و سلطهگرانی بوده است که خود را سایه و یا نمایندهی خداوند میدانستهاند. از آنجا که نماینده خداوند باید به صفات خدایی متصف باشد و یکی از صفات خداوند مبرا بودن از خطا است قبول خطا معادل قبول ضعف و باعث نزول آنان از شأن و جایگاهی می شده است که خود و دیگران برای آنان متصور بودهاند.
از طرف دیگر چون هر کس در این ساختار قدرتمدار سلطانکی است و برای خود زیر دستانی دارد این نوع برخورد با «اشتباه و خطا» بر کل جامعه تسری یافته است. بدین معنی که قبول اشتباه توسط فرودست و طلب بخشش از فرادست فرض است. هر چه فاصله فرودست با فرادست بیشتر باشد عمل عذر خواهی حتی برای خطای نکرده الزامی تر و سهل تر می نماید. بعبارت دیگر همانقدر که عذر خواهی شاگرد از استاد ومعلم، کودک از پدر، کارمند از رئیس، یا سرباز از فرمانده امری بدیهی بلکه یک ارزش محسوب می شود عکس آن یعنی عذر خواهی مافوق از مادون حتی در صورت انجام خطاهای بزرگ تقریبا محال می نماید.
بدیهی است این عمل یعنی قبول اشتباه وقتی به افرادی می رسد که در یک سطح هستند با دشواری روبرو می شود. بعنوان مثال عذر خواهی یک وزیر از وزیر دیگر، یک فرمانده از فرمانده دیگر، یک دانشجو از دانشجوی دیگر و یک خواهر و برادر تقریبا همسن و سال و دوستان از یکدیگر. چرا که عذرخواهی معادل با حقیر تر بودن و ضعیف تر بودن است و کمتر کسی حاضر است ضعف و کوچکی خود را بپذیرد. آری قبول اشتباه و پوزش طلبی که در فرهنگ جوامع مدرن یک فضیلت محسوب می شود در فرهنگ ما همانطور که در نوشتار "ما و معذرت خواهی" به آن اشاره کردم آن چنان مذموم شمرده می شود که آنرا معادل خوردن مدفوع قلمداد کرده اند. چنین است که کودکان وقتی مورد خشم پدر، معلم، ناظم یا مدیر قرار می گیرند، از عبارات غلط کردم و گه خوردم برای جلب بخشایش آنان سود می جویند. حتما شما هم به خاطر دارید توصیه بزرگترها را که می گفتند انسان نباید کاری کند که مجبور به گه خوردن شود". این ذهنیت روشن می کند که چرا ما به هزار ریسمان چنگ می زنیم تا اشتباه خود را قبول نکنیم. باین ترتیب می توان دریافت که چرا عبارات «اشتباه کردید یا اشتباه میکنید» “you were wrong /you are wrong” که در فرهنگ غرب بسیار متداول است در زبان ما معادل شما گه خوردید است و این چنین توهین آمیز و برخورنده.
دلیل دیگری نیز وجود دارد که قبول اشتباه و عذرخواهی را در جامعه ما با مشکل روبرو می کند و آن رفتاریست که با عذرخواهنده داریم. سنت ضعیف کشی و قوی پرستی باعث می شود که جامعه از فردی که به درجه ای از آگاهی و انسانیت و فروتنی رسیده است که اشتباه خود را قبول کرده ومعذرت می خواهد با این تصور که او با این عمل ضعف و حقارت خود را نشان داده روی بگرداند و یا او را مورد حمله های بیشتری قرار دهد. به نظر می رسد ما در این رابطه در حلقه بسته ای گرفتار آمده ایم.(۱)
٣- احساس مداری در برابر قانون مداری
هموطنی نامه ای را که به یکی از مسئولین اداره مهاجرت در استرالیا نوشته بود برای من فرستاد تا آنرا برایش به انگلیسی ترجمه کنم. اولین پاراگراف نامه بسیار ادبی و زیبا و تاثیر گذار نگاشته شده بود و چنین شروع می شد: "اگر پرندگان مهاجر را دوست ندارید آشیانه هایشان را خراب نکنید ....." در پی یافتن معادل کلمه پرنده مهاجر- با همان بار فرهنگی و احساسی که در زبان فارسی دارد- به دوستی انگلیسی زبان تلفن کردم. مقدمتا باو گفتم که نامه ای است به اداره مهاجرت و سپس از او راجع به معادل انگلیسی پرنده مهاجر سوال کردم. او که بشدت گیج شده بود و نمی دانست پرنده درنامه اداری چه می کند از من در مورد آن پرسید و من برایش مفهوم و پیام جمله را توضیح دادم. پس از سکوتی کوتاه به من گفت که بهتر است فقط قسمتهای مربوط به تقاضا را ترجمه نمایم و از بقیه مطالب صرف نظر کنم. آنروز در خلال صحبتهایمان و سپس با مشاهده و تعمق بیشتر در فرهنگ غرب دریافتم که در این کشورها معمولاً نامههای اداری صریح، کوتاه، منطقی و بدون حشو و زواید نوشته میشود و اگر خواستهی مطرح شده در نامه قانونی باشد به آن رسیدگی میشود و درغیر این صورت دهها صفحه شرح مصیبت نیز معمولا تأثیری در نحوهی انجام وظیفهی فرد مسئول که همان اجرای قانون است نمی گذارد. چنین شد که فقط اصل تقاضا را ترجمه و آنرا به همراه توضیح کوتاهی برای علت این کار به هموطن نامبرده ارسال داشتم.
---
در جوامعی که افراد به جای قانون تصمیم می گیرند(غیر قانون مدار) یکی از ابزارهای رسیدن به اهداف تحریک احساسات مسئولین است. معمولا کم در زندگی خود شاهد نبوده ایم که کسانی از طریق زبان بازی، التماس، گریه، و یا حتی گفتن دروغ به اهداف خود اعم از انسانی یا غیر انسانی رسیده اند. تحریک احساسات رئیس اداره برای گرفتن مساعده، تحریک احساسات پدر برای فرار از ازدواج تحمیلی، تحریک احساسات شوهر برای رفتن به مسافرت و تحریک احساسات مدیر مدرسه برای ثبت نام فرزند .... شاید این شرایط باعث شده که ما ایرانیان به بلاغت و فصاحت زبان معروف شویم (۲).
***
۴- تعارفات در نامه نگاری
مدتی گذشت و از این هموطن که از یکی از شهرهای استرالیا نامه را فرستاده بود خبری نشد، چندین بار به او تلفن کردم اما خط قطع بود، برای رفع نگرانی چاره ای نداشتم جز نوشتن یک نامه که آنهم برایم بسیار مشکل بود. اگر از متهم شدن به غرب زدگی نمی هراسیدم نامه را به زبان انگلیسی می نوشتم چرا که با این زبان یکی دو جمله کوتاه برای رساندن مقصود من کفایت میکرد اما به زبان فارسی بایستی حداقل چندین جمله مشتمل بر تعارفات و غیره به آن اضافه میکردم و این همان مهارتی بود که من از آن بهرهای نداشتم. خوشبختانه در حین این جنگ و جدال ذهنی این هموطن به من تلفن کرد و مرا از نگرانی نجات داد.
***
استفاده از کلمات زیبا و شیوای متعدد در مکالمات و مکاتبات روزمره نیز از شاخصه های جوامعی است که قانونی از مردم حمایت نمی کند. جلب رضایت قدرتمندان در چنین جوامعی در جهت کسب حمایت آنان امری اجتناب ناپذیر می نماید و در این راستاست که عناوین، کلمات و افعالی جدید در جهت خوشایند آنان اختراع و استفاده از آنها بصورت ابزاری جهت نشان دادن احترامی که بواقع همان "ترس" است رایج می گردد. مقصودم را با ذکر مثالی روشن می کنم: فرض کنید شما به منزل کسی رفتهاید و او را نیافتهاید و حال میخواهید با یادداشت کوچکی او را از این امر آگاه کنید. مخاطب شما هر کس و در هر مقامی که باشد با زبان انگلیسی تقریباً با یک یا دو جمله میتوانید این مطلب که "من به منزلتان آمدم و شما نبودید" را بیان کنید چرا که در این زبان برای کلمات "من"، "شما"، "آمدم" و "نبودید" مترادفهای چندانی یافت نمی شود و اگر نیز وجود داشته باشد تفاوت فاحشی به لحاظ بار معنائی با یکدیگر ندارند. اما در زبان فارسی به جای "من" می توان از کلماتی چون «بنده، حقیر، فدوی، مخلص و چاکر و نوکر و ...» و به جای "شما" از کلماتی چون "جناب مستطاب، حضرتعالی، سرکارعلیه، سرکارعالی و.. ." به جای "آمدم" از کلماتی چون «شرفیاب شدم، خدمت رسیدم» و علاوه بر کلمه "نبودید" از عباراتی چون "تشریف نداشتید و یا موفق به زیارتتان نشدم" بهره جست. از ترکیب این کلمات می توان دهها نوع جملهی متفاوت نوشت و نوع نگارش نیز بسته به اینکه مخاطب شما چه کسی است تفاوت میکند. و تازه این بدون در نظر گرفتن عناوینی چون جناب آقای رئیس و مدیر و دکتر و مهندس و هم چنین تعارفات و عرض بندگی و ارادتهایی است که در شروع و در پایان نامه لازم میآید.
با توجه به این تفاوت عظیم میتوان تصور کرد ارسال نامه هایی مشابه آنچه که امروزه در سطح روسای جمهور، وزرا و دانشمندان در کشورهای مدرن رد و بدل میشود تا چه اندازه میتواند نه تنها برای مقامات که برای مردمان عادی در کشورهای سنتی ناخوشایند و برخورنده و توهین آمیز باشد.
۵- ابراز علاقه
در مدت اقامتم در خارج از کشور بسیار زوجهای ایرانی را دیده ام که به زبان فارسی بحث و جدل کرده اما محبت خود را معمولا بزبان انگلیسی به یکدیگر ابراز می کنند و ترجیحا اولی را براحتی در حضور هموطنان اما دومی را بیشتر در حضور غربیان انجام می دهند.
---
این پدیده را نیز شاید بتوان به ساختار سیاسی- اجتماعی حاکم بر جامعه ما مربوط دانست. بدین معنی که چون معمولا محبت و احترام (ترس) چه در قالب رفتار و چه در قالب کلام در راستای کسب حمایت، دفع خطر یا بدست آوردن امتیازی از جانب زیر دست (ضعیف) به فرادست (قدرتمند)- ابراز می شود طبیعتا انجام آن از جانب کسی که خود را برتر می داند- بخصوص در جلوی جمع- با اکراه صورت می گیرد. اما از تحکم و سرزنش چندان ابایی نیست چرا که معمولا توبیخ و تنبیه کار مافوقان بوده و نشان از برتریت و قدرت دارد.
کلماتی چون مخلصم، کوچکم، ارادتمندم و واژگان مبالغهآمیزتری چون خاک پایم، فدایت شوم، قربانت بروم و قدمت روی چشم و ... به کرات در جامعه ما از طرف کسانی که خود را کمتر می دانند و یا می خواهند دیگری را برتر نشان دهند ابراز می گردد و صد البته که این عمل یا به خاطر دفع خطر و ضرری از جانب اوست و یا دریافت خدمتی توسط او. و با هزار تاسف باید گفت که استفاده از این واژه گان امروزه تبدیل به ابزاری شده است که همگان بدلیل ساختار هرمی جامعه از آن بهره می گیرند.
۶- اظهار خوشحالی
دوستی به من تلفن کرد و بلافاصله پس از سلام و احوالپرسی خبر داد که کاری را که می خواسته پیدا کرده و من ناخودآگاه به زبان انگلیسی و با گفتن "I am very happy for you " اظهار خوشحالی کردم. با طعنه گفت میدانم زبانت خوب است و من که غافلگیر شده بودم شرمنده شدم و در آن لحظه نتوانستم دلیلی برای این کار خود بیابم. پس از مدتی کنکاش و تفکر دانستم که برای القای صداقت در خوشحالیم از این زبان استفاده کرده ام.
***
توضیح اینکه در جامعهی ما اظهار تأسف و دلسوزی برای حوادث ناگوار و ابراز شادی برای موفقیتها معمولا از زبان دوست و دشمن با آهنگ و هیجانی یکسان شنیده میشود و می توان گفت که این عمل تقریباً به صورت یک «باید» و یا "عادت" اجتماعی در آمده است. به عبارت دیگر آنقدر این جملات را بدون احساس واقعی در جهت بدست آوردن دل دیگران و یا ترس از دلگیر شدن یکدیگر گفته و شنیدهایم که اگر زمانی نیز آنها را از صمیم قلب بگوییم کسی باورمان نمیکند. به همین دلیل است که برای اثبات صداقت خود مبالغه می کنیم و اگر باورمان نکردند قسم می خوریم. اما در کشورهای انسان سالار و قانون مدار چون مردم نیازی به جلب رضایت مداوم یکدیگر ندارند در بیان احساساتشان می توانند صادق تر از ما باشند. و از آنجا که بیان احساس از طریق زبان صورت می گیرد زبان آنان صداقت بیشتری را القا میکند.
۷- معانی واژهها
در یک مهمانی بودیم. خانمی ساکت در گوشه ای نشسته و تا آخر مهمانی کلامی به زبان نیاورد. در مدت مهمانی چندین نفر از متانت و محترم بودن آن خانم ناشناس صحبت کردند و من متعجب از اینکه آیا وقتی سکوت و انزوا به صفاتی چون وقار و متانت و نجابت تفسیر می شود آیا اشخاصی که با بیان خوب، اطلاعات و یا هنرشان شور و شادی میآفرینند، نامحترم، ناموقر، جلف و سبک هستند؟
***
واژه ها نیز تحت تاثیر شرایط حاکم بر جامعه و در جهت تثبیت وضع موجود معنا و تعریف می شوند. طبیعی است در فرهنگ جوامعی که قدرتمندان فرمان می رانند، خوبی، نجابت و وقار، چیزی نیست جز سکوت و سر سپاری، بندگی و بردگی. بدین معنی که بچه خوب بچه ای است که روی حرف بزرگترها حرف نزند، زن خوب زنی است که بالای حرف شوهرش حرفی نزند،(٣) کارمند خوب کارمندی است که همیشه به رئیسش بله قربان بگوید و شهر وند خوب شهروندی است که سرش را پایین بیاندازد و چون و چرا در کارها نکند.(۴)
این نمونه ها و بسیاری دیگر که شرح مفصل آن در کتاب "در اسارت فرهنگ" به آن پرداخته ام نشانگر این واقعیت تلخ است که زبان ما در طول تاریخ استبدادی و دیکتاتوری مان آلوده به تعارف و تکلف، بله قربان گوئی، عدم صراحت، مبالغه و قسم، طعنه و کنایه و .... شده است و با چنین زبان و فرهنگی همانگونه که گفته شد رسیدن به دموکراسی اگر نه محال که بسیار دشوار است چرا که رسیدن به دموکراسی در وحله اول به زبانی صریح و بدون چاپلوسی و تملق احتیاج دارد. بطور حتم تا زمانی که فرد فرد ما خطر این فاجعه که ابزار ما در جراحی فرهنگ بیمارمان خود به سم آلوده است را تا بیخ استخوان حس نکنیم مسئله را جدی نخواهیم گرفت. بسامان کردن یک جامعه نابسامان و بعبارت دیگر تبدیل یک جامعه غیر قانونمند به یک جامعه دموکراتیک کار بسیار مشکلی است و بهمین لحاظ به کمک همگی ما نیاز دارد هر چند این کمکها کوچک و ناچیز به نظر برسند اما از دست روی دست گذاشتن و به انتظار نشستن که دستی از غیب برون آید و کاری بکند بهتر است.
بسیاری معتقدند آمدن دولتی دموکرات شرط اساسی برای تغییرات بنیادین و ریشه ایست، این حرف منطقا صحیح است اما باید گفت اولا افراد تشکیل دهنده آن دولت بدلیل اینکه پرورده همین شرایط اند با احتمال زیاد دارای همان ویژگی های ضد دموکراتیک می باشند و اگر بر فرض محال نیز چنین نباشند بدون کمک فرد فرد ما نخواهند توانست خواهند جامعه را سامان دهند. به اعتقاد من دموکراسی ماده ای نیست که بتوان آنرا به آب شهر و یا نان مصرفی وارد کرد و یا بصورت آمپول به آحاد ملت تزریق نمود، تا با نوشیدن آن آب و یا خوردن آن نان و یا تزریق آن دارو، در طی یک شبانه روز، یک هفته و یا یک ماه، مکالمات روزمره مان را از اینهمه کلمات طبقاتی پاک کنیم، در گفتارمان صراحت پیدا کنیم، انتقادها را با روی خوش پذیرا شویم، اشتباهاتمان را قبول و عذرخواهی کنیم، از تعارفات و تکلفاتمان کم کنیم، با جدیت و کوشش کار کنیم، زباله هایمان را در کوچه و خیابان نریزیم، مصالح عموم را بر مصالح و منافع خود ارجح بدانیم، به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم، به کار یکدیگر دخالت نکنیم، احساساتمان را در قضاوتهامان دخالت ندهیم، به یکدیگر برچسب نزنیم و شایعه نسازیم و غیبت نکنیم و ضابطه و قانون را بر رابطه مقدم بدانیم و....
پاورقی ها
۱- جالب اینجاست که ما با راحتی و با و بدون احساس ناراحتی برای اعمالی که بهیچ عنوان خطا محسوب نمی شوند آنهم گاه نه یکبار که چند بار عذر خواهی می کنیم مثلا برای نشناختن صدای دوستان و آشنایان از پشت تلفن یا مانند وقتی که می خواهیم سوال یا انتقاد کوچکی از کسی بکنیم.
۲- ولتر نویسنده و دانشمند فرانسوی گفته است: "مشرق زمینیها تقریبا همه بنده و غلام بوده اند و از خصایص بندگی و بردگی یکی هم اینست که از همه چیز با اغراق و مبالغه سخن می رانند و بهمین جهت علم بیان و فن فصاحت آسیایی مهیب و وحشتناک است" ، ص ٨۰ کتاب خلقیات ما ایرانیان، محمد علی جمالزاده. این جمله در اولین وهله بسیار برخورنده است چرا که کلمات غلام، برده و بنده برای ما کلماتی ناخوشایند اند اما با نگاهی بر ساختار جوامع غیر دموکراتیک می توان دید که هر کس در عین اینکه ارباب مادون خویش است برده و بنده مافوق نیز هست. حتی بالاترین مقامهای اجتماعی نیز در مقابل مافوقان خود رفتارهای بنده واردارند.
٣- اما اگر شوهری بالای حرف زنش حرف نزند باو زن ذلیل می گویند یعنی کسی که در مقابل ضعیف تر از خود تسلیم شده و تسلیم در مقابل ضعیف تر ذلت است.
۴- بسیاری دیگر از واژه ها نیز در غیر معنای واقعی خود بکار می روند بهعنوان مثال واژه «زرنگ» در وصف کسی به کار میرود که با تقلب و قانونشکنی و تجاوز به حقوق دیگران کار خود را پیش میبرد و «دست و پا چلفتی» وصف انسانی است که مراعات قانون و دیگران را میکند.
|