یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

استقبال گسترده و پر شور از
مراسم گرامیداشت دکتر مهرداد مشایخی


• مراسم گرامیداشت دکتر مهرداد مشایخی با استقبال گسترده و حضور پر شور و صمیمانه حدود چهارصد تن از دوستان، همکاران دانشگاهی، خبرنگاران رسانه‌های مختلف، مجریان برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی، کارگزاران سایت‌های اینترنتی، و دوستداران وی، در یکی از سالن‌های هتل «وستین»، در منطقه تایسونز کورنر، ویرجینیا، برگزار شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۲ آذر ۱٣٨۹ -  ۱٣ دسامبر ۲۰۱۰


استقبال گسترده و پر شور از مراسم گرامیداشت دکتر مهرداد مشایخی مراسم گرامیداشت دکتر مهرداد مشایخی بعد از ظهر روز یکشنبه گذشته، ۲۸ نوامبر، با استقبال گسترده و حضور پر شور و صمیمانه حدود چهارصد تن از دوستان، همکاران دانشگاهی، خبرنگاران رسانه‌های مختلف، مجریان برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی، کارگزاران سایت‌های اینترنتی، و دوستداران وی، در یکی از سالن‌های هتل «وستین»، در منطقه تایسونز کورنر، ویرجینیا، برگزار و میزان استقبال از آن بعنوان نقطه عطفی در برگزاری این‌گونه مراسم شناخته شد. در ابتدای این مراسم که از ساعت دو بعد از ظهر آغاز و تا پنج و نیم ادامه یافت، سودابه چمن‌آرا، به عنوان مجری برنامه، به حاضران خوشآمد گفت و پس از قرائت شعری کوتاه، از دریادار هوشنگ آریان‌پور، دایی مهرداد مشایخی، دعوت کرد تا بعنوان نخستین سخنران مراسم بیاناتی ایراد کند. (متن کامل سخنان دریادار آریان‌پور به‌طور جداگانه در همین صفحات آمده است). پس از خاتمه سخنان دریادار آریان‌پور، دکتر ناصر طهماسبی (پزشک و مدیر نشریه «علم و جامعه») درباره خصوصیات دکتر مهرداد مشایخی و همکاری‌های مشترکی که با هم داشته‌اند سخن گفت و آنگاه نوبت به مهیندخت مصباح، همکار پایگاه اینترنتی دویچه‌وله، در آلمان، رسید که به عنوان خبرنگار و مصاحبه‌گر درباره ویژگی‌های شخصیتی دکتر مشایخی سخن گفت. آنگاه سودابه چمن‌آرا به معرفی یک گروه چهار نفره از نوازندگان موسیقی به نام‌های تیمور سعیدی (گیتار)، سعید امین طینت (گیتار)، امری دیگز (گیتار) و لارنس بابلز (جاز) پرداخت و از آنان دعوت کرد که چند قطعه موسیقی برای حاضران بنوازند. در لحظات پایانی نواختن موسیقی توسط گروه مذکور از دکتر مشایخی دعوت شد که در مقابل میکروفون قرار گرفته و فرازهایی از ترا‌نه محبوب خود را بخواند. در این وقت دکتر مهرداد مشایخی از سر میز خود برخاسته و در مقابل میکروفون قرار گرفت و با همراهی نوازندگان قسمتی از ترانه معروف «گل گلدون من» را که به گفته او آهنگ و ترانه محبوب وی می‌باشد را خواند و حاضران را چنان تحت تاثیر قرار داد که همگی به پا خاسته و برای دقایقی او را مورد تشویق قرار دادند. سخنرانان بعدی مراسم عبارت بودند از پروفسور ویلیام مک‌دونالد (استاد جامعه‌شناسی دانشگاه جورج تاون)، پروفسور تیموتی ویچهام کرولی (استاد جامعه‌شناسی دانشگاه جورج تاون)، و بابک طالبی (فعال سیاسی – اجتماعی و دانشجوی سابق دکتر مهرداد مشایخی) که هر یک به نوبه خود از برداشت هاشان از ویژگی‌های شخصیتی و خصوصیاتی که در دکتر مشایخی، به عنوان یک مدرس دانشگاهی می‌شناسند، سخن گفتند. پس از اعلام تنفسی کوتاه و به دنبال رسمیت یافتن بخش دوم مراسم، ابتدا فیلم مستند کوتاهی از زندگی دکتر مشایخی که توسط فریبا امینی ساخته شده بود به نمایش درآمد و آنگاه دکتر محمد اقتدا‌ری، دکتر علی میرسپاسی (هر دو از دوستان قدیمی دکتر مشایخی)، و جمشید چالنگی (همکار تلویزیون فارسی «صدای آمریکا» و مجری برنامه «تفسیر خبر» در آن شبکه تلویزیونی) به ترتیب سخنان کوتاهی بیان کرده و هر یک به وجهی از شخصیت دکتر مشایخی پرداخته و او را مورد تجلیل و تحسین قرار دادند. در خاتمه این بخش از سخنرانی‌ها، بار دیگر گروه موسیقی روی صحنه ظاهر شد و چند قطعه دلنواز دیگر برای حاضران اجرا کرده و مورد تشویق آنان قرار گرفتند. آنگاه پریوش مقدم به نمایندگی از سوی هیات مدیره «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در واشنگتن مقابل میکروفون قرار گرفت و ضمن تقدیر از فعالیت‌های دانشگاهی دکتر مشایخی، از مشارکت همیشگی وی در برنامه‌های «کانون» تشکر و قدردانی کرده و برای او سلامت و طول عمر آرزو کرد. علی سرشار، خبرنگار و نویسنده ورزشی و یکی از دوستان نزدیک دکتر مشایخی، آخرین سخنران مراسم بود که با طنزی دل‌نشین درباره خصوصیات اخلاقی دکتر مشایخی سخن گفت و در پایان گفتار کوتاهش که جا به جا با تشویق حاضران روبرو شد از او به عنوان یک دوست خوب و صمیمی یاد کرد. در آخرین بخش از مراسم از سوی کمیته برگزار کننده یک لوحه قدردانی به دکتر مشایخی اهدا شد و آنگاه وی مقابل میکروفون قرار گرفت و ضمن تشکر از برگزارکنندگان مراسم و حضور شرکت کنندگان در آن سخنانی درباره زندگی و کارهای فرهنگی و سیاسی خود ایراد کرد (متن کامل گفتار وی در همین صفحات از نظر شما می‌گذرد). آنگاه فتانه مشایخی، همسر دکتر مهرداد مشایخی، مقابل میکروفون قرار گرفت و ضمن تجلیل از همسرش قطعه شعر زیبا و پراحساسی را که دکتر مرتضی مشایخی، پدر همسرش، از زبان او و به عنوان وصف حال و احساس وی نسبت به همسرش سروده است قرائت کرد و حاضران را به شدت تحت تاثیر قرار داد. اعضای کمیته برگزار کننده مراسم گرامیداشت دکتر مشایخی عبارت بودند از: محمد اقتداری، مهدی امینی، رحیم باجغلی، حمید پرچم، سودابه چمن‌آرا، علی سرشار، سعید ضرابیان، فروزنده فرنوش، فیروزه فولادی، شاهدخت یوسف‌زاده،و محمد یوسف‌زاده.


متن سخنان دریادار امیرهوشنگ آریان‌پور درباره دکتر مهرداد مشایخی
مهرداد مشایخی از دید من
«مهرداد در یکی از بحرانی‌ترین دوره های تاریخ ایران پا به عرصه وجود نهاد. او در ۱۶ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ یعنی ۱۲ روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد بدنیا آمد. 
مهرداد اولین فرزند خانواده ما از نسل سوم بود، و من که در آن روزها تازه از تحصیل در انگلیس فارغ شده و به ایران بازگشته بودم، در هنگام وضع حمل خواهرم، خانم مشایخی، به بیمارستان رفتم. در بیمارستان و مشاهده ناراحتی و درد خواهرم در حین وضع حمل، بحدی ناراحت شدم که دیگر حتی هنگام تولد دو دخترم از حضور در بیمارستان خودداری نمودم. و این گناهی است نابخشودنی از دید همسر‌م. البته گناهش به گردن مهرداد است که با تولد خودش این روحیه ترس را در من بوجود آورد! 
برای خانواده ما، خاصه پدر و مادرمان و پنج برادر و خواهر، وجود او بسیار عزیز و بس گرامی بوده و می‌باشد. مخصوصا اینکه مهرداد شباهت زیادی به پدر بزرگ پدری من، ماشاءالله خان کاشی، داشت. 
در هنگامی که مهرداد فقط سه سال و نیم بیشتر نداشت همراه پدر و مادرش به پاریس رفت و دوران کودکستان را تا پنجسالگی در آنجا طی نمود. در آن سن و سال او بسیار با هوش بود و با وجود آن که هنوز قادر به خواندن نبود، به آسانی انتخاب مسیر حرکت ترن زیر‌زمینی و خیابان‌های پاریس را به والدین خود و ایرانیانی که از ایران آمده بودند نشان می‌داد. او زبان فرانسه را نیز یاد گرفته و به خوبی تکلم می‌کرد. 
هر زمان که از خرمشهر به تهران می‌آمدم به تیز هوشی مهرداد بیشتر پی می‌بردم . او در پنجسالگی کلیه اتومبیل‌هایی را که در آن زمان در خیابان‌های تهران رفت و آمد می‌کردند با ذکر نام کارخانه سازنده و مدل آن‌ها می‌شناخت و توضیحات لازم را در مورد اتومبیل‌ها به ما می‌داد. 
دوران کودکستان را از دبستان میس‌مری در تهران شروع و سپس به دبستان راه زندگی و بلافاصله به دبستان و دبیرستان اندیشه راه یافت. در دبیرستان همواره با نمرات عالی بین شاگرد اولی و سومی بالا و پایین می‌رفت‌. 
به ورزش، مخصوصا فوتبال و والیبال، علاقمند بود و اکثرا کاپیتان تیم‌های ورزشی دبیرستان بود. در اکثر مواقع، سایر هم‌کلاسی‌هایش او را به عنوان رهبر و لیدر و سخنگوی خود برمی‌گزیدند. 
بتدریج ما سه برادر و خواهر دیگرمان ازدواج کرده و صاحب فرزندانی شدیم. تعداد نسل سومی‌ها‌ی خانواده جمعا به ده نفر رسید ولی پر واضح است که عزیزترین آن‌ها مهرداد بود و همگی بگونه دیگری به او توجه کرده و خواسته‌هایش را تامین می‌کردیم. مهرداد عاشق کتاب خواندن و بهترین هدیه برایش یک کتاب بود. 
در سن چهارده سالگی برای یک ترم تابستانی‌، مهرداد به نزد ما به انگلیس آمد و در آنجا به مدرسه رفت. 
پس از خاتمه دبیرستان، در رشته طبیعی، با وجود آن که پدر و مادرش علاقمند بودند که او را برای ادامه تحصیل به آمریکا روانه کنند‌، ولی مهرداد که تحت تاثیر شرایط روز نسبت به آمریکایی‌ها نظر خوبی نداشت‌، لذا در کنکور دانشکده دندانپزشکی شرکت و به دانشگاه راه یافت. پس از یک سال تحصیل دانشگاهی، مهرداد تصمیم گرفت که به آمریکا رفته و تحصیلا‌تش را ادامه دهد. در آمریکا به جای دنبال کردن رشته دندانپزشکی به تحصیل اقتصاد در دانشگاه وسترن ریزرو در ایالت اوهایو پرداخت و لیسانس خود را از آن دانشگاه دریافت نمود. ولی یکباره تصمیم گرفت که به اقتصاد علاقه‌ای ندارد و تحت تاثیر برادر بزرگترم، دکتر امیر‌حسین آریان‌پور، رشته اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی را انتخاب کرد و فوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه آمریکن در واشنگتن با نمرات بسیار بالایی به دست آورد. 
در تمام دوران تحصیل در دانشگاه آمریکایی او از بورس تحصیلی و دریافت کمک هزینه از دانشگاه برخوردار گردید. 
در سال‌های قبل از انقلاب و آن زمان که دانشجویان ایرانی خارج کشور، سازمان کنفدراسیون دانشجویان را تاسیس کردند، مهرداد نیز چون هزاران دانشجوی دیگر که آرزوی یک انتخابات آزاد و بر قراری عدالت اجتماعی در کشورمان را در سر داشتند، به آن سازمان پیوست. 
پس از پیروزی انقلاب مهرداد برای مدتی کوتاه از تعطیلات تابستان استفاده کرده و به ایران رفت. ولی بزودی پی برد انقلاب ایران به هیچیک از آرزوها و خواسته‌های او و دوستانش جامه عمل نپوشانده و بلکه مسیرش خلاف جهتی است که او و دیگران آرزو می‌کردند. به این علت با نا‌امیدی و دلسردی به آمریکا مراجعت نمود. 
مهرداد در زندگی خود در هیچ زمانی به دنبال اندوختن ثروت نرفت و به زندگی بسیار ساده خود ادامه داد‌؛ ساده می‌پوشید‌، ساده غذا می‌خورد و از تجملات دوری می‌کرد. 
او اهل هیاهو و جنجال نبوده و نیست، از صفات بسیار پسندیده او آرام بودن و عصبانی نشدن، و اهل بگو و مگو‌، داد و فریاد و زد و خورد نبودن اوست. او بجای شعار دادن به نوشتن پرداخت و افکارش را با بکارگیری جملات پر محتوا ولی همراه با نزاکت برشته تحریر درمی‌آورد. نتیجه آن شد که در سی سال گذشته از او صدها نوشته تحقیقی و پر محتوا باقی مانده است. 
آنچه برای مهرداد مهم و از نیازهای اولیه یک جامعه مترقی است، برقراری عدالت اجتماعی برای همگان است. از بی‌عدالتی در رنج و عذاب است و علت این که در طول زندگیش به سیاست روی آورد بخاطر این بوده است که تحمل حکومت‌های خود‌کامه و زورگو از نوع شیخ و شاه را ندارد و لذا به دنبال حکومتی است که با رای اکثریت ملت بتواند منتخب مردم و در نتیجه یک حکومت مردمی باشد.»


متن گفتار دکتر مهرداد مشایخی در پایان مراسم گرامیداشت او در واشنگتن
«دوستان، سروران و هم‌‌میهنان عزیز: زبان من در برابر دریای محبت شما به راستی قاصر است. در این نه ماهی که از شروع بیماری من ‌می‌گذرد، من از موج عظیم همدلی و حمایت پر مهر شما عزیزان به حدی سیراب شده‌ام که بدون تردید، با بسیاری از دشواری‌های این دوره مقابله‌ای در خور داشته‌ام. من از تک تک شما سپاسگزارم؛ از دوستانی که امروز از واشنگتن، و یا شهرها و کشورهای دیگر، قدم رنجه کرده و با حضورشان در اینجا به این گردهمآیی جلوه‌ای دیگر بخشیده‌اند؛ از دوستان عزیزم در کمیته برگزاری این مراسم که چندین ماه از اوقات گرانبهای خود را صرف تدارک و برنامه‌ریزی برای آن کردند؛‌ و بالاخره سخنرانان فرهیخته، که بر من منت گذاشته و مرا با فرمایشاتشان شرمنده کردند. به راستی در برابر این همه محبت چه می‌توانم بگویم؟ با وام گیری از واژه دایی فقیدم، دکتر امیرحسین آریان‌پور، باید بگویم من صرفا «معلمی ساده» بوده و هستم و آنچه که انجام داده‌ام عمدتا بر پایه مقتضیات و منطق حرفه معلمی و کار روشنگرانه بوده است. من واقعا و صمیمانه خود را این‌گونه می‌شناسم و به مسئولیت‌های آن سخت وفادارم. اگر در سال‌های اخیر، برخی نوشته‌ها و یا صحبت‌های من مورد توجه عده‌ای از هموطنان عزیز قرار گرفته است، مسلما نه به آن خاطر بوده که متن و یا کلامی «استثنایی» از سوی من عنوان شده که احیانا دیگران پیش‌تر از من از آن غفلت کرده‌اند؛ برعکس، شمار بسیاری از روشنفکران، دانشگاهیان و فعالان سیاسی ایرانی (از جمله حاضر در همین تالار) در تمامی این عرصه‌ها آثاری بس ارزشمند تولید کرده‌اند که مایه مباهات بوده است. به باور من، اگر فعالیت‌های من مورد توجه برخی قرار گرفته است عمدتا متاثر از فضای اجتماعی فعالیت من و مخاطبانی است که ارتباط‌گیری با آن‌ها را وجهه همت خود قرار داده‌ام؛ یعنی کار در حوزه عمومی، به معنی تلاش برای انتقال مفاهیم، واژگان، ارزش‌ها و مسایل دانشگاهی به جامعه تحصیلکرده ایرانی. بدون آن که قصد الگوسازی برای دیگران داشته باشم، خود به این نتیجه رسیده‌ام که یکی از نقاط ضعف جامعه ما ضعف این حوزه ـ یعنی روشنفکری حوزه عمومی ـ بوده است. من نیز، به سهم خود، و طی این سال‌ها، همراه با بسیاری دیگر از یاران و دوستان خود تلاش کر‌ده‌ایم در رفع این نقیصه فرهنگی گام‌هایی کوچک برداریم و مانع از آن شویم که در آتیه نه چندان دور، مردم ایران بار دیگر انگشت اتهام را متوجه روشنفکران و دانشگاهیان کنند. باید اذعان کنیم که کارنامه منفی ما در دوره انقلاب ۵۷ چندان موفق نبود. ما به درستی به ضعف دانش، دنباله‌روی از عوام، و تابعیت از الزامات «لحظه» متهم شدیم. این بار می‌باید نه تنها با آن محدودیت‌ها، که با مسایل و پیچیدگی‌های جدید زمان خود نیز مقابله کنیم. ما به عنوان روشنفکر، دانشگاهی، و یا جامعه‌شناس حوزه عمومی وظیفه‌ای حساس در مقابل خود داریم: چگونه معیارها، جهان‌بینی، و ارزش‌های پیشرو روشنفکری ـ دانشگاهی را در دسترس بخش تحصیلکرده جامعه‌مان قرار داده و برایشان قابلیت کاربرد ایجاد کنیم. ما ناچاریم که با ضوابط و حساسیت‌های هر دو سو در ارتباط نزدیک باشیم: سطح دانش و آگاهی، ارزش‌ها و استانداردهای روشنفکری و آکادمیک، روانشناسی جمعی مردم، و نیازهای ویژه هر مقطع تاریخی. یکی از مهم‌ترین ابزار ما برای برقراری این ارتباط «زبان» است؛ زبان ارتباط‌گیری و انتقال مفاهیم به مردم. از یک سو، زبان نباید از محتوای روشنفکری خود تهی شود و از سوی دیگر می‌باید در دسترس و قابل درک اکثریت شود. عده‌ای از دوستان در این زمینه بر من خرده گرفته‌اند که در نگارش از زبانی دیرفهم استفاده می‌کنم. من، به سهم خود، تلاش خواهم کرد که بر این محدودیت غلبه کنم. ما همه محصول شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و جهانی خود هستیم. تردیدی نیست که این اصل شامل من نیز می‌شود. در این وقت تنگ مایلم با مروری جامعه‌شناختی بر مهم‌ترین دوره‌های زندگی خود ـ دوره‌هایی که در تکوین و شکل بخشیدن به ذهنیت و ارزش‌های روشنفکری من موثر افتادند ـ شما را نیز در این سفر تاریخی با خود همراه سازم. از خانواده آغاز کنم. خانواده مادر بزرگ من (خاندان سپهر) مروج یک سنت بدیع ادبی و تاریخ‌نگاری در دوره خود بودند. از سوی دیگر، گرایش به شورش‌گری بر علیه وضع موجود از سوی خانواده پدر بزرگ ما ـ‌ خاندان نایبی ـ وارد روحیه عمومی نسل‌های بعدی شد. تلفیق این دو گرایش بعدها در وجود دایی بزرگم امیرحسین آریان‌پور (جامعه‌شناس) متبلور شد. نقش او در علاقمند کردن من به مطالعه، سیاست، شورش‌گری، جامعه‌شناسی، زبان‌شناسی، و توجه به وضع محرومان غیرقابل انکار است. در اینجا باید یادی هم از محله «وکیل آباد» (در حوالی سیدخندان) بکنم. محله‌ای نسبتا فقیر‌نشین که در کنار محله زرین‌ کلاب ما (طبقه‌ متوسطی‌ها) از گذشته موجود بود و حامل نوعی تنش طبقاتی میان ساکنان این دو محله بود. به مرور زمان ارتباط حداقلی میان شماری از ما و آن‌ها ـ‌ به واسطه ورزش فوتبال ـ ایجاد شد. طی این معاشرت‌ها با جلوه‌هایی از مسایل و حساسیت‌های فرهنگی طبقات فرودست بهتر آشنا شدم. آنچه که آریان‌پور بطور تئوریک به من آموخته بود در وکیل آباد جلوه عملی یافت. در جامعه برون‌مرزی، فعالیت سه ساله در جوار کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در واشنگتن حامل درس‌های سیاسی ارزشمندی برای من بود. معاشرت با دوستان و فعالان واحد واشنگتن ـ که بسیاری‌شان امروز نیز حضور دارند ـ فرصتی استتثنایی را در اختیارم قرار داد تا در عرصه‌هایی نظیر مبارزه با استبداد، تفکر انتقادی، برابرخواهی و کار گروهی از آن‌ها بیاموزم. پس از انقلاب، و پس از خاموشی زود هنگام سازمان‌های سیاسی، فرصتی فراهم آمد که با دوستان سیاسی ـ دانشگاهی به فعالیت در نشریه‌هایی با چنین محتوایی بپردازیم: «علم و جامعه»، «اندیشه و انقلاب»، «نظم نوین»، و «کنکاش» در این لیست قرار می‌گیرند. از دوستان عزیزم، دکتر ناصر طهماسبی، علی میرسپاسی، مهرزاد بروجردی، و عبدی کلانتری (که همگی امروز در اینجا حضور دارند) طی یک دوره ۱۵ ساله بسیار آموختم و تاثیر همگی آن‌ها را بر تفکر خودم همچنان حس می‌کنم. با پایان گرفتن فعالیت نشریه‌ای، زمینه‌های بازگشت به فعالیت سیاسی در هیات «جمهوری‌خواهی» قد علم کرد. از سال ۲۰۰۳ حرکت ما از شکل برکه‌های سیاسی ـ روشنفکری (که زیر عنوان جلسات «یکشنبه‌ها» انجام می‌گرفت) وارد دریایی گسترده شد که حضور صدها عضو سیاسی‌کار الزامات و توقعات و روش کارهای متفاوتی را طلب می‌کرد. به ناگاه خود را در کنار چهره‌های سیاسی نامداری همچون خانبابا تهرانی، امیر خسروی، فتاپور، بیژن حکمت، شریعتمداری و از نسل بعدی امیرحسین گنج‌بخش یافتم. در جریان تشکیل و تکوین «اتحاد جمهوری‌خواهان ایران» و ضمن تجربه‌آموزی از ده‌ها عضو کارکشته، متوجه شدم که تلفیق دو حوزه مجزای «روشنفکری عمومی» و «سیاسی‌کاری» امری سخت دشوار است و برقراری توازن میان این دو مثل حفظ تعادل روی بند است؛ موضوعی که همچنان برایم مورد مناقشه و تامل‌برانگیز است: من واقعا به کدام حوزه تعلق دارم؟ و بالاخره در دهه اخیر به موازات گسترش رسانه‌های عمومی در جامعه برون‌مرزی یکی از مهم‌ترین مشکلات ما (یعنی امکان تماس‌گیری با مردم و جامعه) تسهیل گردید. برای اولین بار خود را در فضای مجازی مواجه با مردمی دیدم که بسیار سریع قضاوت می‌کنند، نظر می‌دهند، تشویق می‌کنند و انتقاد می‌کنند. این بزرگ‌ترین سرمایه و مشوق من و امثال من در تداوم کار روشنفکری بوده است. در چند سال اخیر دریافتم که در دراز مدت تحصیلکرده‌های ما بسیار هوشیارند و من و امثال من نمی‌توانیم با استفاده از ترفند‌های گوناگون آن‌ها را فریب دهیم و از خود تصویری جدا از آن که هستیم ارایه دهیم. آن‌ها با هشیاری بسیار تعهد و وفاداری حرفه‌ای را از هیاهو و غوغاسالاری تمیز می‌دهند و بهترین داور این فعالیت‌ها هستند. نقش آن‌ها را بیشتر ارج گذاریم. زندگی زیباست.»

منبع: نشریه «ایرانیان»، چاپ واشنگتن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست