سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بسیج از استعمارزدگی و خودکم بینی رنج می برد


مینا خانلرزاده


• آقایان و خانم‌های بسیجی، خشونت علیه دانشجویان انگلیسی را دیدید اما خشونت عریان علیه مجید توکلی، بهاره هدایت، مهدیه گلرو، عابد توانچه، مجید دری، حامد روحی نژاد، ارسلان صادقی، آرش صادقی، کوهیار گودرزی و دهها دانشجوی دیگر را ندیدید؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ آذر ۱٣٨۹ -  ۱۴ دسامبر ۲۰۱۰


بسیج اخیرا برای نمایش همبستگی با دانشجویان معترض در کشور انگلیس بیانیه ای صادر کرده* و در آن خشونت علیه دانشجویان معترض در کشور انگلیس را محکوم کرده است. همبستگی با دانشجویان معترض در کشور انگلیس و بیانیه‌ای که خشونت سیستماتیک ارکان قدرت علیه شهروندان جامعه را محکوم کند در نوع خودش امری نیکو ست، اما چنانچه این بیانیه را در متن حوادث یک و سال نیم اخیر ایران و نقش بسیج در آن حوادث قرار بدهیم بوی استعمارزدگی و نژادپرستی از این بیانیه به مشام خواهد رسید.
چطور است که بسیج، خشونت علیه دانشجویان ایرانی که چندین برابر خشونت موجود علیه دانشجویان معترض در انگلیس است، را «رمانتیزه» کرده و حتی خود را به نیروی دفاع از منافع سیاسی-اقتصادی قدرتمداران در ایران تقلیل داده است و در عین حال خشونت علیه دانشجویان در سرزمین «سفیدپوستان» را محکوم می‌کند؟ در واقع بسیج با انتشار این بیانیه اوج استعمارزدگی و داشتن استانداردهای دوگانه خویش را به نمایش گذاشته است
این بیانیه ابراز می کند که بسیج از سویی خشونت سیستماتیک علیه دانشجویان در ایران را نادیده می‌گیرد یا حتی عادی اش جلوه می‌دهد و همزمان نسبت به خشونت علیه دانشجویان در انگلیس به شدت حساس است.
اگر تظاهرات دانشجویان معترض در انگلیس در ایران اتفاق افتاده بود، تاکنون چند نفرشان محارب و مفقودالاثر بازداشت شده بودند، خانه های چند نفرشان مورد هجوم نیروهای امنیتی قرار گرفته بود، چند نفرشان به جرم تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی، توهین به مقام‌های نظام و ... دستگیر شده بودند.
و در آن صورت، مسلما بسیج نامه‌ای در همبستگی با دانشجویان «بی پناه» ایرانی نمی نوشت (همانطور که هرگز هم ننوشته است) و خود در نقش نیروی اصلی سرکوب علیه دانشجویان عمل می‌کرد و به قربانیان بی دفاع القابی همچون فریب خورده، قرتی، اجنبی، غربزده، عنصر نامطلوب، جاسوس سیا و غیره داده می‌شد. نوشتن بیانیه همبستگی بسیج با دانشجویان معترض در انگلیس مانند این می ماند که نیروی پلیس در انگلیس که دانشجویان معترض را سرکوب می کند در همبستگی با دانشجویان دربند ایرانی بیانیه صادر کند.
آقایان و خانم‌های بسیجی، خشونت علیه دانشجویان انگلیسی را دیدید اما خشونت عریان علیه مجید توکلی، بهاره هدایت، مهدیه گلرو، عابد توانچه، مجید دری، حامد روحی نژاد، ارسلان صادقی، آرش صادقی، کوهیار گودرزی و دهها دانشجوی دیگر را ندیدید؟ آیا برای آنکه خشونت علیه قربانی را شما درک کنید، قربانی حتما باید در سرزمین «سفیدپوستان» زندگی کند یا خشونت علیه او از جانب «سفیدپوستان» اعمال شود؟ آیا خشونت علیه مردم در ایران قابل انکار یا حتی عادی است اما خشونت در ابعاد کمتر از آن در سرزمین «سفیدپوستان» توسط شما تحمل نمی‌شود و حس همبستگی تان را بر می‌انگیزاند؟

آرش صادقی، فعال دانشجویی از دانشگاه علامه، در مصاحبه با فرشته قاضی: "بله نیروهای امنیتی نیمه شب ۱۹ آبان حدود ساعت ۴ تا ۴ و نیم به منزل ما رفته و چون کسی در را باز نکرده، شیشه ها را شکسته و با کلید که پشت قفل در بوده در را باز کرده و وارد منزل شده اند. بعد شروع به داد و بیداد و ایجاد رعب و وحشت کرده و خانه را بازرسی کرده اند. هنگامی که شیشه را می شکنند و وارد خانه می شوند مادرم دچار حمله قلبی می شود و از روی تخت می افتد و بعد از ۴ روزی که در بیمارستان بود فوت میکند"...پدرم می گوید تو مادرت را کشتی و دوست ندارم خانه باشی و..... من هم سعی میکنم خانه نباشم و بی صبرانه منتظر برگشت به زندان هستم".

اوج انحطاط اخلاقی و استعمارزدگی و نژادپرستی است که مجرمانی که مسبب مرگ مادر فعالی دانشجویی در ایران شده اند و یا لااقل از کنار ظلمی که به آرش صادقی و خانواده ی او شده است بی تفاوت عبور کرده اند، برای همبستگی با دانشجویان معترض انگلیسی بیانیه نوشته اند. احتمالا اگر آرش در سرزمین سفیدپوستان زندگی می کرد یا ظلم به او توسط سفیدپوستان اعمال شده بود حتما عکس العمل بسیج فرق می کرد و چه بسا در سوگ مادر مظلوم آرش اعزای عمومی هم اعلام می شد.

داشتن استانداردهای دوگانه در برداشت و تعریف خشونت براساس مکان جغرافیایی خود نشان از استعمارزدگی بسیج دارد. گویی بسیج باور کرده است که سرنوشت دانشجویان ایرانی ستاره دار شدن، محرومیت از تحصیل، روانه سلول‌های انفرادی اوین شدن، جلسات کشدار شکنجه و بازجویی، تبعید بین زندان‌های کشور است.
مشکل حتی عمیق تر از این است که ختم به این باورِ بسیج شود: با توجیه خشونت علیه دانشجویان و یا بطور کلی شهروندان ایرانی، بسیج مشکل «خود کم بینی»‌اش را به نمایش گذاشته است، چرا که سرنوشت بسیح به عنوان شهروندان ایران جدای از سرنوشت دانشجویان ایرانی نیست.

اول انکه ظالمان و توجیه گرانِ ظلمِ امروز، خود قربانیان فردا هستند. دوم، چون خشونت علیه شهروندان ایران تنها براساس عقاید مذهبی، سن، عقاید سیاسی، محل زندگی، طبقه اجتماعی و باقی نیست که شکل می‌گیرد بلکه صرف نظر از موقعیت اشخاص در مواردی که ذکر شد، براساس اعتراض به ظلم موجود در جامعه هم شکل می‌گیرد. هر شخصی می‌تواند به راحتی از «میراث دار داریوش و کوروش کبیر» یک شبه به میکروب و خس و خاشاک مبدل شود. نمونه اش زندانیان مذهبی ای هستند که در زندان به نماز شب و روزه داری مشغول اند و خود از نگهبانان اصل جمهوری اسلامی بوده و هستند. تنها گناهشان این است که به وضعیت موجود اعتراض کرده اند. در نتیجه بسیجیانِ توجیه گرِ ظلم که به راحتی چشم بر ظلم بر هموطنان خود می بندند و قیصریه برای ظلم رفته در باقی جاهای دنیا به آتش می‌کشند چه بسا که قوم و خویشان و فرزندان شان، که بسیجیان به راحتی نمی‌توانند دیگری شان کنند یا آنها را با صفت قرتی یا فریب خورده، دمونایز کنند، مورد خشونت همان سیستمی واقع شوند که بسیجیان ظلمش را توجیه می‌کنند.

یک تصور به غایت اشتباه و در نوع خود استعمارزده برخی محافل توجیه گر ظلم موجود در ایران این است که فکر می‌کنند معترضین به ظلم در ایران سیستم های سیاسی در اروپا یا آمریکای شمالی را کامل می‌دانند و آن کشورها را مدینه فاضله می پندارند. حال آنکه اتفاقا این تصورِ اشتباهِ خودِ این محافل از سیستم های سیاسی در کشورهای اروپایی-آمریکای شمالی ست. اغلب اگر اتفاق بیفتد که به ظلم و خشونت علیه مردم در ایران اشاره کنی، این دست از افراد شما را به ظلم موجود در سیستم های سیاسی کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی راهنمایی می‌کنند. چرا باید ظلم سیستماتیک علیه دانشجویان در ایران را با ظلم به دانشجویان معترض در انگلیس بتوان توجیه یا حتی پاک کرد؟ این برخورد خود به شدت استعمارزده است چرا که وجود مستقل برای شهروندان ایرانی در نظر نمی‌گیرد و در واقع در لفافه بیان می‌کند که وقتی حتی سفیدپوستان در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مورد ظلم واقع می‌شوند، شما قهوه‌ای پوستان خاورمیانه‌ای چه حرفی برای گفتن دارید؟ در واقع این بینش عدالت و حقوق شهروندی را لقمه بزرگتر از دهان مردم در ایران تصور می‌کند با این توجیه که حتی سفیدپوستان در کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی هم عدالت به معنای واقعی ندارند. جالب آنکه مردم ایران که در حافظه فرهنگ سیاسی شان مبارزات ضد استعماری، مبارزات برای قانون-محوری و عدالت و استقلال سیاسی-اقتصادی را دارند به موجودات بی تاریخی تبدیل می‌شوند که هر آنچه تمنای عدالتگری درشان وجود دارد نشآت از اروپا و آمریکای شمالی گرفته است. در این بینش فرض بر این است که اگر ثابت کنی که عدالتی در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی وجود ندارد خواه ناخواه عدالت طلبیِ مردم ایران را هم مضحک جلوه داده ای، چرا که در این بینش مردم ایران تهی از تاریخ و فهم مستقل از خود و خواسته هایشان هستند.

پدر حامد روحی نژاد، دانشجوی دربند: « آقای احمدی نژاد رئیس جمهور، شمایی که می گویید عدالت، عدالت، عدالت. آیا این عدالت است که بچه مریضی را که می دانید چه مشکلاتی دارد به انفرادی ببرید و ممنوع الملاقات کنید، این اگر عدالت است پس بی عدالتی کجاست؟ رئیس قوه قضاییه به ما خانواده های زندانیان بگویید که اگر این عدالت است پس بی عدالتی کجاست؟ فرزند من با این همه مشکلات جسمی که دارد در انفرادی است و با این فشارها شاید تلف شود بگویید عدالت واقعی کجاست؟ این عدالت نیست و شما عدالت را در مورد ما اجرا نکردید و نمی کنید و نخواهید کرد. ای مسئولین اطلاعاتی که الان صدای مرا می شنوید شما را به فاطمه زهرا قسم می دهم بگذارید رئیس جمهور و رهبر صدای مرا بشنوند شاید در رحمتی به سوی ما بازشود«

شاید ادعا کنید که دلیل اصلی تان برای نوشتن بیانیه، واقعا همدردی با دانشجویان معترض در انگلیس نبوده و تنها دهن کجی به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی بوده است که نقض حقوق بشر را در ایران زیر سوال می برند. باور می‌کنم و موافقم که تنها دلیل تان همین بوده است. ولی جایی میان این دهن کجی‌ها لحظه ای، تنها لحظه ای، به پدر حامد روحی نژاد فکر کنید. به زبان شما حرف می زند، چه بسا در تاکسی کنارش نشسته باشید، چه بسا موسیقی و فیلم مورد علاقه او شبیه فیلم و موسیقی باشد که پدر و مادر خودتان دوست دارند. چه کسی یا سیستمی تا این حد او را از شما بیگانه کرده است که میان این دهن کجی ها او و دردش و درد پسرش که از ام.اس. در زندان آزار می بیند گم می‌شوند و وجودشان انکار می‌شود. میان این دهن کجی ها لحظه ای به مجید دری در زندان بهبهان، بی عینک طبی، همراه با سر درد و کلسترول بالایش و محرومیتش از تحصیل فکر کنید. این چه سیستمی است که معترضین در آن نمی توانند مدارج علمی طی کنند و از تحصیل محروم می شوند؟ این چه سیستمی است که دانشجویان معترض در آن با ستاره ای نشان می شوند که از باقی قابل تشخیص باشند؟ این خود بازتولید نژادپرستی علیه معترضین و تبدیل معترضین به یک نژاد است

روز شانزده آذر، دانشجویان معترض در کشور انگلیس بیانیه ای نوشتند و در آن ضمن آنکه به ظلمی‌ که بر دانشجویان در کشور انگلیس می رود اشاره کردند با دانشجویان دربند و معترض ایرانی هم ابراز همدردی کردند. آنها نوشتند: «هر چند قیاس به جایی نیست، در این چند هفته ما هم شمه‌ای از خشونت دولتی، ارعاب و محدودیت گذاشتن بر حق اعتراض‌ مان را تجربه کرده ایم. ما معتقدیم که شباهت‌های خواسته‌های ما و شما بر تفاوتهایمان غلبه می‌کند پس در اتحاد با شما می‌ایستیم. ما دانشجویان از لندن تا آتن تا تهران مبارزه می‌کنیم تا قدرت را به صاحبان اصلی آن یعنی مردم بازگردانیم». این بیانه هم ظلم در کشور نویسندگان بیانیه را به رسمیت می‌شناسد هم احترام برای مبارزات مردمی و به دست گرفتن قدرت توسط مردم در سراسر دنیا قائل است، نه تنها در ایران یا نه تنها در انگلیس بلکه از لندن تا آتن تا تهران. حال آنکه در بیانیه بسیج که تاکنون کشتار، زندان، تبعید و ممنوعیت از تحصیل دانشجویان هموطن خود را نه تنها زیر سوال نبرده است بلکه توجیه هم کرده است، گفته شده است که: « ما دانشجویان ایران اسلامی ضمن همدردی و حمایت از دانشجویان و جوانان بی‌دفاع انگلیس، خواستار ایجاد فضایی آزاد و دموکراتیک برای پیگیری مطالبات دانشجویان و مردم انگلستان از حکام و صاحبان قدرت این کشور بوده و از مجامع حقوق بشری خواستار پیگیری نقض حقوق شهروندی در این کشور شده و درخواست محاکمه سران نظام پادشاهی انگلستان را در دادگاه‌های بین‌المللی داریم» . بسیج غافل است که تا زمانی که ابراز همدردی با قربانیان داخلی نکند و آرزوی همین فضای آزاد و دموکراتیک را برای مطالبات دانشجویان و مردم بی دفاع در ایران نکند بیانیه اش تنها بیانگر نژادپرستی، داشتن استانداردهای دوگانه، حس خودکم بینی و حقارت علیه خود و شهروندان ایران است و بس.

تقریبا در همه جای دنیا طبقه حاکمیت مقابل منافع سیاسی-اقتصادی شهروندان جوامع می‌ایستد و در طول تاریخ چه در کشورهای اروپایی-آمریکای شمالی چه در هند، ایران، مصر، … مردم با مبارزات خود علیه ظلم و استبداد طبقات حاکمیت، چه حاکمیت داخلی و چه استعمارگران خارجی، به عدالت نسبی و حقوق خود دست یافته اند اما راه رسیدن به عدالت، باتوم زدن، توجیه کردن باتوم و زندان و کشتار شهروندان ایران و همزمان بیانیه نوشتن در همبستگی با دانشجویان معترض در انگلیس نیست. با تقلیل بسیج به مجیزگوی طبقه حاکمیت و توجیه گر ظلم او علیه مردم بی پناه ایران مسلم بدانید که به اهرم قدرت در ایران تقلیل خواهید یافت و ادعای تان برای عدالت طلبی، چه در ایران چه در انگلیس یا هرجای دیگر، جوکی بیش نخواهد بود

* www.farsnews.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست