یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ آذر ۱٣٨۹ -  ۱۵ دسامبر ۲۰۱۰


 «حلقه تنگ محاصره»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛«تنها گزینه پیش روی ما انتخاب موجودیتی ادغام یافته در منطقه است. طولانی شدن آتش سوزی جنگل های حیفا نشان داد که ما در اداره خود ناتوانیم. ما نمی توانیم با «تسلیحات قدرتمند» مسایل خود را حل کنیم، چاره ای جز مذاکره نداریم وقتی به اطراف خود نگاه می کنیم درمی یابیم که «جبهه مصمم جهانی» علیه ما در حال شکل گیری است.»
این نزدیکترین گزاره ای است که از درون محافل صهیونیستی به بیرون درز کرده است. نزدیک به دو دهه پیش «اسحاق رابین» نخست وزیر معدوم رژیم صهیونیستی گفته بود اگر تیزهوش باشیم درمی یابیم که باید مذاکره کنیم و اگر خیال پرداز باشیم می گوئیم جنگ. رابین با همین نگاه در سال ۱٣۷۰ به مذاکرات اسلو آمد و حال آنکه مهمترین پشتیبان بین المللی رژیم صهیونیستی در آن سال خود را در اوج قدرت می دید و فروپاشی بلوک شرق نگرانی کشورهای آسیایی را در پی داشت اما با این همه، تل آویو دریافته بود که اوضاع جهان در حال دگرگون شدن است.
از آن زمان تاکنون، اسرائیل در عرصه بین المللی و منطقه ای دچار محدودیت ها و مشکلات فراوانی شده است. در این فاصله این رژیم ناچار به ترک خاک لبنان- با تحمل حداکثر حقارت-، تخلیه منطقه غزه- با برجا گذاشتن اردوگاه های خود- شکست در جنگ ٣٣ روزه علیه لبنان و شکست در جنگ ۲۲ روزه علیه غزه شده است. در این دوران موج مهاجرت معکوس گردیده، درآمد رژیم صهیونیستی از توریسم، تجارت و فروش تسلیحات به یک سوم رسیده و امید به آینده در بین شهروندان غاصب سیر نزولی داشته است. از آن طرف، آمریکایی ها- بنا به اظهارات مقامات رژیم صهیونیستی- دیگر قدرت «جمع کنندگی» ندارند و اوضاع کاملا از دست آنان خارج شده است. در این شرایط بنیامین نتانیاهو دیوانه وار علیه فلسطینی ها وارد عمل گردیده است.
این روزها در فضای منطقه ای و بین المللی، اتفاقاتی افتاده که نشان می دهد آن احساس رابین اینک عمومی شده است. با هم این موارد را مرور کنیم:
۱- کاروان آسیایی با حضور تعداد زیادی از فعالان کشورهای شرق و غرب از هند به سمت غزه در حرکت است. اعضای این کاروان چندصد نفره مردم عادی هم نیستند هرکدام به دلیل جایگاه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و رسانه ای شان انبوهی از مخاطبان را با خود همراه دارند. این موج انسانی به خوبی نشان می دهد که امروز آزادی فلسطین تبدیل به یک مسئله جهانی شده و در سطح ملت ها با جدیت پیگیری می شود. کاروان دریایی کشورهای جنوب اروپا و کاروانی زمینی از شرق آسیا آیا اسرائیل نباید نگران راه افتادن یک کاروان هوایی باشد.
۲- دو روز پیش در یک روز در سطح بین المللی ۴ قطعنامه علیه رژیم صهیونیستی به تصویب رسیده است، تصویب کنندگان متحدان تاریخی رژیم تل آویو- آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و...- نبوده اند یکصد و شصت و پنج کشور عضو سازمان ملل، تخریب منازل فلسطینی ها توسط رژیم صهیونیستی را محکوم کرده اند. همزمان با آن مجمع عمومی سازمان ملل در قطعنامه دیگری شهرک سازی و ساخت دیوار حایل را محکوم کرد. در قطعنامه دیگر، این رژیم ملزم به خروج از جولان(براساس قطعنامه ۴۹۷) شده است و در قطعنامه دیگر بکارگیری زور علیه فلسطینی ها محکوم شده است. این قطعنامه ها ممکن است تغییری در مواضع رژیم صهیونیستی به وجود نیاورد ولی مطمئنا این قطعنامه ها از یک روند در عرصه دولت ها خبر می دهند.
٣- دو روز پیش ۲۶ مقام ارشد سابق کشورهای عضو اتحادیه اروپا که در میان آنان سولانا- مسئول سابق سیاست خارجی اروپا-، فون ویزسکار، رئیس جمهور سابق آلمان، رابینسون- رئیس جمهور سابق ایرلند و فیلیپ گونزالس نخست وزیر سابق اسپانیا هم حضور داشتند طی بیانیه مشترکی از رژیم صهیونیستی خواسته اند که از اقدامات یکجانبه در مورد قدس و کرانه باختری بپرهیزد و شهرک سازی در مناطق فلسطینی ها را متوقف گرداند. این ۲۶ نفر اگرچه «مقام سابق» به حساب می آیند ولی هرکدام از آنان در درون حزب خود- حداقل- بازتاب دهنده نظرات بخش قابل توجهی از اعضای آن حزب به حساب می آید و لذا این نگرش ها ممکن است در آینده نزدیک شکل دهنده به دولت های جدید در اتحادیه اروپا باشند. اما پاسخ این سوال کلیدی روشن است: «آیا پیش از این در اروپا گرایشی به اعمال فشار بر رژیم صهیونیستی مشاهده شده است؟»
۴- سه روز پیش وزرای امور خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا در بروکسل بیانیه مشترکی داده و در آن بر تعلق بیت المقدس شرقی و کرانه باختری به فلسطینی ها تاکید کرده اند این در حالی است که تل آویو- ظاهرا و براساس اظهارات محمود عباس- با تشکیلات خودگردان در مورد حل نهایی دو مسئله لاینحل- بیت المقدس شرقی و بازگشت حدود ۵ میلیون آواره فلسطینی- به توافق رسیده بودند. موضع اتحادیه اروپا نشان داد که آنان از روند تحولات که به حذف غرب از معادله خاورمیانه منجر می شود بشدت نگران هستند.
۵- کشورهای آمریکای لاتین در پایان اجلاس خود، طی بیانیه ای رسمی از حقوق فلسطینی ها برای تشکیل کشور و دولتی با مرکزیت بیت المقدس و در وسعت سرزمین های ۱۹۶۷ حمایت و اعلام کرده اند که استقرار یک دولت فلسطینی را به رسمیت می شناسند. کشورهای آمریکای لاتین از دیرباز محل نفوذ و حضور صهیونیست ها بوده است و لذا صدور این بیانیه نشان می دهد که جایگاه اسرائیل در میان یهودیان آمریکای لاتین بشدت تنزل کرده است.
۶- بخش وسیعی از جنگلهای اطراف شهر بندری- صنعتی «حیفا» چندین هفته در آتش می سوخت در این ماجرا ۴۱یهودی کشته شدند در این آتش سوزی ۵۰ هزار مترمربع و ۵ میلیون درخت از بین رفتند. رژیم صهیونیستی با وجود آنکه مدعی است دارای چهارمین نیروی هوایی در جهان است، نتوانست کاری را از پیش ببرد تا اینکه پس از هفته ها ۱۲ کشور امکانات اطفاء حریق خود را به این منطقه صنعتی گسیل کردند و موفق به مهار آتش شدند. این ماجرا یک سوال جدی را در ذهن یهودیان ساکن فلسطین اشغالی پدید آورد؛ آیا رژیمی که قادر به دفاع از جنگلها نیست می تواند در روز حادثه از جان شهروندان دفاع کند. هزینه این حادثه- بر اساس برآورد هاآرتص- تا سالها قابل جبران نیست چرا که حالا یهودی ها دریافته اند که «اسرائیل» فقط نگران حفظ دولت خود است.
در ارتباط با مجموعه این تحولات چند نکته کلیدی به نظر می رسند:
۱-به موازاتی که از قدرت رژیم صهیونیستی در حوزه امنیت منطقه ای کاسته شده و در سطح داخلی نیز بدگمانی هایی علیه این رژیم به وجود آمده است، از قدر و قیمت آنان در عرصه بین المللی هم کاسته شده است. امروزه آمریکایی ها کلید تحولات فلسطینی و رژیم صهیونیستی را به دولت نتانیاهو داده اند اما نه از آن رو که خواسته اند دست او را باز کنند بلکه از آن رو که احساس ناتوانی می کنند تجربه دوره بوش و اوباما نشان داد که آمریکا در شرایطی که قادر به اثرگذاری بر طرف فلسطینی نیست، نمی تواند از طرف اسرائیلی نیز توقعی داشته باشد. اینکه آمریکا و اروپا توأمان در برابر صدور ۴ قطعنامه علیه رژیم اسرائیل سکوت کردند برای آن بود که کاری از دستشان برنمی آمد. آری اگر در شورای امنیت بود آن را وتو می کردند ولی در مواجهه با کشورهای عضو سازمان ملل نمی توانند شکل دهنده به جبهه موثری به نفع رژیم تل آویو باشند. بیانیه اتحادیه اروپا هم برای آن است که آنان نگران خراب تر شدن اوضاع هستند و راه آن را در کنترل اسرائیل دیده اند که البته این رژیم جعلی هم با تحلیل خودش کار می کند نه با توصیه این یا آن کشور اروپایی.
۲- بیانیه ۲۶ مقام سابق اروپایی که اکثر آنان در گذشته چشم های خود را بر روی جنایات اسرائیل بسته بودند بیانگر وخامت حال اسرائیل در عرصه بین المللی است این بیانیه به ضمیمه بیانیه اتحادیه اروپا و به همراه امضای ۱۶۵ کشور پای قطعنامه سازمان ملل به خوبی نشان می دهد که اوضاع به ضرر اسرائیل تغییر کرده است. آیا رژیم تل آویو می تواند چشم را بر روی حقیقت ببندد و آیا چشم بستن، حقیقت را دگرگون می کند؟
٣- متأسفانه در این شرایط که باید دوره طلایی فعالیت سازمانهای اسلامی و عربی باشد شاهد رکود فعالیت اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی هستیم و تأسف بارتر اینکه پادشاه اردن در اجلاس امنیتی منامه قطع مذاکرات میان طرف های اسرائیلی و فلسطینی را مهمترین مشکل معرفی کرده و از همه می خواهد همه توان خود را برای احیاء این مذاکرات بکار ببرند و این در حالی است که همین روزها بخش هایی از مسجدالاقصی به دلیل حفاری صهیونیست ها فرو ریخته است و اسرائیل با صراحت از تقسیم ناپذیر بودن قدس- به معنای اشغال کامل و همیشگی آن- خبر داده است. نباید تردید کرد که برخی از کشورهای عربی این مأموریت ذلت بار را قبول کرده و در صددند تا وضعیت را برای اقدامات رژیم صهیونیستی هموار کنند.
۴- تغییر موقعیت رژیم صهیونیستی در عرصه بین المللی و منطقه ای ناشی از مقاومت سرسختانه مجاهدان فلسطینی و محور مقاومت در منطقه است وگرنه با وجود امثال ملک عبدالله و محمود عباس، چرا باید اسرائیل در منطقه مشکل داشته باشد و یا با وجود حمایت رژیم انگلیس و دولت فرانسه چرا باید اسرائیل در صحنه بین المللی مشکل داشته باشد؟ در واقع امروزه همه دریافته اند که تحولات خاورمیانه ادامه بقاء رژیم جعلی اسرائیل را ناممکن کرده است و همان گونه که حضرت امام خمینی-ره- فرمودند «این رژیم رفتنی است» با این وصف چه کسی سرنوشت خود را با «بازنده» گره می زند؟

جمهوری اسلامی:گوانتانامو، تحقیری برای اوباما
«گوانتانامو، تحقیری برای اوباما»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوذری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛کنگره آمریکا با تصویب طرحی، با بسته شدن زندان مخوف و قرون وسطایی گوانتانامو مخالفت کرد. نمایندگان کنگره با ۲۱۲ رای مخالف در برابر ۲۰۲ رای موافق، با طرح بسته شدن زندان گوانتانامو و انتقال زندانیان به داخل آمریکا مخالفت نموده و به ادامه کار آن رأی دادند.
مقامات آمریکایی درحالی با ادامه کار زندان گوانتانامو موافقت می‌کنند که بستن این سیاه چال مخوف وضد بشری یکی از وعده‌های باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا در برنامه‌های انتخاباتیش بود.
اوباما حتی در نخستین مصاحبه‌اش پس از پیروزی در انتخابات اعلام کرد: من مرتباً گفته‌ام که قصد دارم گوانتانامو را ببندم و این کار را خواهم کرد.
با اینحال پس از گذشت نزدیک به دو سال از این اظهارات اوباما، نه تنها این زندان بسته نشد بلکه تا آینده نامعلوم این زندان، که باید از آن به عنوان یکی از شکنجه‌گاه‌های بزرگ تاریخ نام برد، دایر خواهد بود.
براساس آمار رسمی مقامات آمریکائی، هم اکنون حدود ۱۷٨ زندانی در این بازداشتگاه به سر می‌برند که حدود نیمی از آنها را زندانیان یمنی تشکیل می‌دهند.
زندان گوانتانامو، در پایگاه دریایی آمریکا در خلیج گوانتانامو قرار دارد که پس از انفجارهای مشکوک ۲۰ شهریور ۱٣٨۰، محل نگاهداری و شکنجه افرادی شد که آمریکایی‌ها آنها را به تروریست بودن متهم کردند.
افشای رفتارهای غیرانسانی با زندانیان و اعمال شکنجه‌های هولناک علیه بازداشت شدگان، گوانتانامو را به رسوایی بزرگی برای دولت آمریکا تبدیل ساخت و پرده از چهره مدعیان دروغین دفاع از حقوق بشر فرو افکند.
انتشار تصاویری تکان دهنده از درون زندان گوانتانامو، که نشان دهنده تنها بخش کوچکی از واقعیات این زندان بود موجی از تنفر و انزجار جهانی علیه دولت آمریکا برانگیخت و اعتراضات و تظاهرات گسترده‌ای در سراسر جهان در مخالفت اعمال ضدانسانی و وحشیانه زندانبانان گوانتانامو و مسئولان دولت آمریکا به راه افتاد. این اعتراضات آنچنان دولتمردان آمریکا را بی آبرو کرد که آنها مجبور به عکس العمل گردیده و مدعی شدند این شکنجه‌ها خارج از حوزه اختیارات آنان صورت گرفته است! درحالی که محافل مطبوعاتی غرب، از سران ارشد دولت جورج بوش، نظیر رایس، پاول، رامسفلد و دیک چنی به عنوان متهمان جنایات گوانتانامو اسم بردند که در جنایات گوانتانامو مسئول بوده‌اند.
معترضان در کشورهای مختلف جهان خواستار محاکمه این افراد به عنوان جنایتکار جنگی شدند اما دولت آمریکا با گستاخی تمام مدعی شدند شکنجه محدود علیه تروریستها قابل توجیه است!
این ادعای شرم آور درحالی مطرح شده است که آمریکایی‌ها تاکنون از تشکیل هرگونه محکمه قانونی برای محاکمه این زندانیان خودداری کرده‌اند و اتهامات یکجانبه‌ای به افراد دربند در گوانتانامو وارد نموده‌اند.
پرونده جنایات آمریکا در گوانتانامو به تنهایی کافی است تا سردمداران این دولت به عنوان جنایتکار جنگی و مجرم بین‌المللی تحت تعقیب قرار گرفته و محاکمه شوند ولی از آنجا که مجامع جهانی در سیطره و نفوذ آمریکا قرار دارند متأسفانه نه تنها این امکان وجود نداشته است بلکه همین مجرمان و جانیان، خود را مدعیان دفاع از حقوق بشر معرفی کرده و جا زده‌اند.
دستگیری و زندانی ساختن بدون محاکمه صدها نفر در جزیره‌ای دور افتاده به اتهام‌های واهی و ثابت نشده و اعمال انواع شکنجه‌های جسمی و روحی علیه زندانیان نگون بخت و بی دفاع در گوانتانامو جنایتی آشکار و مصداق کامل نقض حقوق بشر است.
دولت آمریکا با چنین پرونده‌ای سیاه، بیشرمانه در امور داخلی دیگر کشورها مداخله کرده و خود را داعی دلسوز وانمود می‌کند. گوانتانامو تنها موردی نیست که حقوق انسانها در آن توسط آمریکایی‌ها آشکارا زیر پا گذاشته می‌شود. موارد متعددی وجود دارند که لزوم محاکمه سردمداران واشنگتن را در یک دادگاه صالحه مورد تاکید قرار می‌دهند. رسوایی افشای جنایات آمریکا در ابوغریب و ایجاد زندانهای مخفی در کشورهای اروپایی از جمله مواردی از نوع گوانتانامو هستند که باید به پرونده جنایات اخیر آمریکا افزوده شوند.
اقدام اخیر کنگره آمریکا در مخالفت با بستن گوانتانامو ضمن اینکه تاکید مجددی بر عدم پایبندی دولتمردان آمریکا به مقررات بین‌المللی وملاحظات جهانی است در عین حال این واقعیت را نیز مورد تاکید قرار می‌دهد که سیاست گزاران آمریکایی درصدد تداوم سیاستهای تجاوزکارانه خود در جهان هستند و همچنان مصمم می‌باشند به رفتار قلدرمآبانه خود در جهان و تجاوز به حقوق دیگر ملت‌ها به بهانه‌های واهی مبارزه با تروریسم ادامه دهند حتی اگر این سیاست به بهای تحقیر باراک اوباما و رد خواسته مصلحتی وی در تعطیلی گوانتانامو تمام شود.
با اینحال دولت آمریکا نمی‌تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که ملت‌های جهان گوانتانامو را یک رسوایی و لکه ننگی بزرگ بر پیشانی حکومت آمریکا می‌دانند.   

رسالت:وحدت اصولگرایان،چرا و چگونه؟
«وحدت اصولگرایان،چرا و چگونه؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن می خوانید؛بحث وحدت اصولگرایان با ورود دو تشکل بزرگ روحانی به سطوح مهمتری کشیده شده است.شرایط زمانی و نیز احساس نیازی که در میان بعضی از چهره های ارشد اصولگرا احساس شده عملا به نشست هایی سیاسی در این راستا انجامیده است.
اکنون باید به پرسش های کلیدی در باب این وحدت وچرایی و چگونگی آن پاسخ داد.پرسش هایی از قبیل ؛
۱.چرا در وضعیتی قرار داریم که وحدت به یک شعار و نیازجدی در میان اصولگرایان تبدیل شده است؟
۲.چه عواملی اصولگرایان را به اختلاف کشانده است؟
٣.آیا اساسا وحدت اصولگرایان یک ضرورت است؟ وحدت بر سر چه اصولی ،با چه قیمتی،میان چه کسانی ؟
۴.این وحدت را چگونه باید متحقق کرد؟
اما پرسش نخست آنست که چرا در وضعیتی قرار داریم که وحدت به یک شعار و نیازجدی در میان اصولگرایان تبدیل شده است.
واقعیت آنست که اختلاف مواضع میان چهره های شاخص منتسب به اصولگرایی و نیز چالش میان نهادهای تحت کنترل آنها قابل پنهان ماندن نیست و آنها بعضا در شرایط مختلف و در برابر موضوعات مختلف مواضع متفاوتی اتخاذ کرده و حتی این اختلاف دیدگاهها را در قالب عبارات تند در برابر نگاه حساس و تیز بین مردم به سطح رسانه ها می کشانند.در برابر این اختلافات و نمودهای آنها چهار واکنش محتمل است.
الف:پذیرش اختلافات و تلاش برای حل آنها
ب.نفی اختلافات وطبعا عدم تلاش برای وحدت
ج.پذیرش اختلافات وعدم تلاش برای رفع آنها
د.نفی اختلافات و تلاش برای ایجاد وحدت!
متاسفانه تعدادی از اصولگرایان مطرح با گزینش راه چهارم از یک سو اختلافات را نفی کرده و از سوی دیگر می کوشند با برگزاری جلسات،وحدت اصولگرایان را سامان دهند!
این روش هواداران را در برابر پارادوکسی حل نشدنی و تناقضی آشکار قرار می دهد و از خود می پرسند اگر اختلافی نیست پس چه لزومی به تلاش های وحدت بخش است(!) و اگر اختلافات وجود دارد و حجم و عمق آن تا حدی است که شکاف هایی را پدید آورده است ؛ پس چرا انکار می شود.به عبارتی گزینش راه چهارم به این معناست که دردی وجود ندارد ولی با تمام توان هم در پی دارو می گردیم!؟
واقعیت آنست که از سوی دیگر، نفی اختلافات در حالی که هر روز میان مجلس و دولت و شهرداری و ... که همگی داعیه اصولگرایی دارند درگیری‌های لفظی و قانونی صورت می گیرد ،بی احترامی به شعور مردمی است که هر روز این درگیری ها را شاهدند هر چند که بسیاری از این بحث ها بواقع شکاف نیست و اختلاف های کارشناسی طبیعی است.
حال اگر شواهد برای اثبات بروز اختلاف میان چهره ها و نهادهای تحت کنترل اصولگرایان تا حدی است که نفی آن ممکن نیست ؛ پس باید به گزینه هایی اندیشید که برای رفع آن چاره توصیه می کنند.گروهی ممکن است براین باور باشند که اختلاف میان اصولگرایان کشور رحمت است و از یکپارچگی قوا جلوگیری کرده و باعث ممانعت از شکل گیری نوعی از دیکتاتوری جناحی و یا همگرایی علیه منافع مردم می شود واختلافات موجود فضا را شفاف و میدان را برای نقد های کارشناسی فراخ می گرداند.
پاره ای از این استدلال ها شاید قابل اعتنا باشد ولی واقعیت آنست که اختلافات به دو دلیل عمده مفید نیست یا مضرات آن بیش از منافع آنست:
۱. وجود دشمن خارجی و شرایط حساس کشور که وحدت ملی را
می طلبد و اختلاف مدیران کشور منجر به ضعف روحیه ملی می شود.
۲.هرز رفتن انرژی مدیران ارشد در کشاکش هایی که بسیاری از آنها برآمده از اختلافات کارشناسی نبوده و ریشه های نفسانی دارد.این هرز رفتن انرژی و انحراف توجه مدیران منجر به ضررهای کلان به منافع ملی می شود.
بنا براین برای جلوگیری از وارد آمدن زیان به منافع ملی و نه فقط منافع جناحی باید از شکاف میان مدیران کشور کاست و اختلافات آنها را به سوی منافع مردم مدیریت کرد پس گزینه پذیرش اختلافات و تلاش برای حل آنها منطقی تر می نماید.

قدس:خباثت انگلیسی در پوشش دیپلماتیک
«خباثت انگلیسی در پوشش دیپلماتیک»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛در حالی که در روزهای اخیر در کشور انگلیس حقوق قشر فهیم جامعه، یعنی دانشجویان به راحتی از سوی ابزارهای سرکوب حاکمیت در معرض نقض شدیدی قرار دارد، سفیر گستاخ این کشور در اقدامی مداخله جویانه به بهانه نقض حقوق بشر، عملکرد جمهوری اسلامی را در این زمینه زیر سوال برده است.
نقش مداخله جویانه لندن در حوادث داخلی ایران در سال گذشته بر کسی پوشیده نیست. اکنون لندن به پایگاهی برای فراریان و مخالفان جمهوری اسلامی تبدیل شده است که در زیر سایه پشتیبانیهای دولت انگلیس، سمپاتهای داخلی را حمایت فکری می کنند. نقش این کشور در همراهی با واشنگتن در صدور قطعنامه های ضد ایرانی در شورای امنیت و اعمال تحریمهای گسترده علیه ایران، از موارد دشمنی و همراهی با دشمنان این کشور است. همکاری سازمان جاسوسی MI۶ با سرویسهای جاسوسی موساد و سیا در ترور دانشمندان هسته ای ایران با هدف توقف رشد علمی کشور، از نمونه های همراهی با دشمنان است. گذشته حضور این کشور در ایران در آینه تاریخ، مملو از خیانتها و جنایتهاست که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست.
وی در یادداشت خود آورده است: «در هیچ جای دنیا مانند ایران افرادی که برای حقوق دیگران برخاسته اند، در معرض خطر قرار ندارند»، در حالی که بر اساس برخی گزارشهای نمایندگان اعزامی، ادعاهای مطرح شده در مورد نقض حقوق بشر در ایران بی اساس معرفی گردید و بر همگان آشکار است که امروزه مفهوم حقوق بشر ابزار سیاسی علیه کشورها شده است. اکنون باید از وی سوال کرد، آیا در کشور انگلیس موارد نقض حقوق بشر وجود ندارد؟
در روزهای اخیر، دانشجویان بی دفاعی که نسبت به افزایش سه برابری شهریه خود معترض بودند، به خیابانهای لندن ریختند تا در یک تظاهرات آرام، ادعاهای مقامهای خود درباره دموکراسی را محک بزنند، اما دولت انگلیس در اقدامی وحشیانه و کم سابقه، خون دانشجویان را در کف خیابانهای سرد پایتخت این کشور جاری کرد.
پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، صدها عمل ضد بشری علیه مسلمانان، مساجد و اماکن متعلق به آنان در انگلستان و اتحادیه اروپا صورت گرفته است. این موارد در دانشگاه ها شامل خشونت، ناسزا گفتن، تهدید و بمب گذاری در مراسم نماز و عبادات در دانشگاه منچستر، ایراد مواضع منفی وطن پرستانه و بیگانه انگاشتن مسلمانان بوده است. «فیل شاینر» رئیس گروه طرفدار حقوق بشر موسوم به «وکلای مدافع عمومی» در مقابل ساختمان دادگاه عالی انگلیس، موارد شکنجه زندانیان عراقی را برهنه کردن اجباری، محروم کردن از خواب، تهدید به اعدام، اعدامهای ساختگی و مواردی دیگر اعلام کرد. این سو رفتارها نقض ماده ٣ کنوانسیون حقوق بشر اروپاست و همچنین می تواند بر اساس مقررات جنایی مربوط به قانون دادگاه جنایی بین المللی مصوب سال ۲۰۰۱ ، در بخش «جنایات جنگی» طبقه بندی شود.
در این بین، افزایش بیداری اسلامی و اسلام آوردن بسیاری از شهروندان انگلیسی و ارائه الگویی از مردم سالاری دینی از سوی جمهوری اسلامی ایران در برابر مدل مادی و اومانیستی غرب، موجبات تشدید خصومت انگلیس و غرب را با ایران در قالب حقوق بشر فراهم کرده است.
پر واضح است، فقر گفتمانی غرب در مقابل ایدئولوژیهای اسلامی و برتری این ایدئولوژی در برابر مکاتب اومانیستی، سبب شده تا دولتهای غربی به این حرفهای سخیف و نسنجیده روی آورند تا از این طریق مانع گسترش انقلاب در مسائلی نظیر آزادی، حقوق بشر و دموکراسی شوند. به گونه ای که در مقابل منطق جمهوری اسلامی، یا سکوت را وجهه همت خود ساخته اند و یا با فضا سازی رسانه ای، تلاش می کنند تا چهره جمهوری اسلامی را تخریب کنند.
اقدامهای تروریستی همانند ترور شهید شهریاری، این نکته را می رساند که انگلستان قصد دارد در این خصوص در فضای جامعه جهانی خود را تبرئه کند. به همین دلیل، با حرکتهایی نظیر نوشتن یادداشتهایی توسط دیپلماتهای انگلیسی، به نوعی فرار به جلو را در دستور کار قرار داده اند. در نشست ژنو ٣ در مقابل اعتراض و پرسش آقای جلیلی مبنی بر عدم محکومیت اقدام تروریستی که به شهادت دکتر شهریاری منجر گردید، پاسخی نداشتند که خود مبین دست داشتن آنهاست.
انتظار می رود، وزارت امور خارجه در اسرع وقت نسبت به اظهارات بی ادبانه سفیر انگلیس برخورد قاطعی داشته باشد. به نظر می رسد،اگر «سایمون گس» با توجه به مداخلات سال گذشته این کشور و اظهارات بی ادبانه کنونی به عنوان عنصر نامطلوب اخراج گردد، اقدامی در خور تقدیر خواهد بود و چنانچه دستگاه دیپلماسی کشور با این شخص هتاک برخورد قاطع نداشته باشد، بدون تردید وی بر اقدامهای مداخله جویانه خود خواهد افزود. بعید است افکار عمومی و بخصوص فرهیختگان و دانشگاهیان بیش از این تلاشهای مذبوحانه انگلیسیها را در ایران تحمل کنند.
دستگاه دیپلماسی کشور باید حداقل کاهش سطح رابطه با دولت لندن را در دستور کار قرار دهد و موضوع مذکور را با جدیت دنبال نماید تا بیش از این، جسارت افرادی مانند «سایمون گس» به ساحت ملت ایران اتفاق نیفتد. از سوی دیگر، اصول «عزت، حکمت و مصلحت» سکوت و یا واکنشهای منفعلانه را در این خصوص بر نمی تابد. شایان ذکر است، اظهارات مداخله جویانه «سایمون گس» درباره ایران، مسبوق به سابقه است.
وی پیش از این نیز در گفتگویی با بی بی سی فارسی، به موضوع برنامه هسته ای صلح آمیز کشورمان و تحریمهای ضد ایرانی پرداخته بود که در پی آن و در غیاب گس «پاتریک دیویس» کاردار انگلیس در تهران در مرداد ماه سال جاری ( ۱٣٨۹ ) به وزارت خارجه احضار و مراتب اعتراض جمهوری اسلامی ایران توسط رئیس اداره اول غرب اروپای وزارت خارجه، به وی اعلام شد.
بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در فرازی از فرمایشاتشان در زمینه مناسبات جهانی جمهوری اسلامی، فرمودند: «... نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه ای آرامتان نمی گذارند.»

مردم سالاری:تورم و چشم انداز مبهم
«تورم و چشم انداز مبهم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم شهرام صدوقی است که در آن می‌خوانید؛تورم پدیده ای است که مردم کشورمان با پوست و گوشت خود طی سالها آن را درک کرده اند. تورم اقتصادی یا رشد قیمتها در یک مقطع معین کوتاه مدت پدیده ای است که متاسفانه بنا به دلا یل مختلف حاکم بر اقتصاد ایران، سالها گریبان گیر مردم بوده است. اگرچه این رشد طی مقاطعی از زمان با شیب تند و کند متفاوتی همراه بوده است، اما نکته ای که از ٣۰ سال گذشته تاکنون در بازار ایران مشهود بوده محسوس بودن نرخ تورم و افزایش قیمتها است.
حال، طبق گزارش بانک مرکزی جمهوری اسلا می ایران نرخ رشد قیمتها یا همان نرخ تورم چند ماهی است که با رشد کاهنده مواجه بوده و حتی براساس آخرین گزارشها این نرخ به زیر ده درصد یا همان «نرخ تک رقمی» معروف رسیده است. کشور که اکنون در مرحله آمادگی برای ورود به طرح بزرگ هدفمندسازی یارانه ها یا جراحی بزرگ اقتصادی قرار گرفته و براساس اهداف پیش بینی شده در این طرح آزادسازی قیمتها در عرضه کالا و خدمات مصرفی جامعه صورت خواهد پذیرفت.
در این میان توجه به نرخ تورم همچون مردم و کارشناسان باید مورد توجه مسوولین و متولیان اجرای طرح بزرگ مذکور نیز قرار گیرد. طبق پیش بینی کارشناسان اقتصادی از تاثیر اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و آزادسازی قیمتها بر افزایش نرخ تورم در کشور، این کارشناسان رشد حداقل٣۰تا ۵۰    درصدی تورم را حاصل اجرای این طرح می دانند. با افزایش قیمت انواع سوخت و حامل های انرژی در پی آغاز اجرای این طرح در کشور، تمام ارکان تولید، صنعت، توزیع و پخش کالا و خدمات دستخوش تغییرات قیمتی خواهند بود.
اگر چه دولتمردان برای پیشگیری از عوارض سو» آزادسازی قیمتها در جامعه در حوزه های گوناگون وارد عمل شده و برنامه ریزی هایی نیز صورت داده اند اما براساس سوابقی که از بازار ایران پیداست پیش بینی می شود تورمی خارج از برآورد مسوولین بر این بازار حکم فرما شود. تورم ناشی از افزایش هزینه حمل و نقل کالا ها و خدمات و همینطور رشد هزینه تمام شده به صورت یک رابطه تصاعدی بر بازار عرضه کالا و خدمات تحمیل خواهد شد و البته باید به این افزایش نرخ های طبیعی، افزایش سود واسطه ها را نیز در بازار افزود.
در بازاری با مختصات خاص ایران که به دلا یل ضعف نظارتی، تنوع قیمت در یک نوع کالا یا خدمت به وفور دیده می شود، با ایجاد تغییری هر چند مختصر در مبادی قیمتی، تغییرات همچون حرکت بهمن گونه به مصرف کنندگان منتقل می شود و رشد قیمت چند برابری در مورد آن کالا   یا خدمت مشاهده خواهد شد.
طراحان قانون هدفمندسازی یارانه ها اگرچه باتدوین بسته های حمایتی در حوزه های مختلف سعی در حفظ ثبات قیمت ها در بخش های خدماتی و توزیعی دارند اما به عقیده نگارنده مطلب هیچ پیش بینی دقیقی از چگونگی وضعیت بازارها پس از اجرای این جراحی بزرگ در آینده وجود ندارد. تمام امید برنامه ریزان، نمایندگان مردم در خانه ملت و دلسوزان مردم و کشور بر این است که نسبت تورم حاصل از اجرای این قانون همان میزان باشد که سوخت یا سایر مواد اولیه مورد احتیاج تولید افزایش داشته است اما همه دست اندرکاران نباید از تورم مضاعف یا تورم انتظاری در جامعه غافل باشند.

تهران امروز:مردم را متقاعد کنید
«مردم را متقاعد کنید» عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی تهران امروز به قلم کمال بردبار است که در آن می خوانید؛دو اتفاق همزمان زیست محیطی (آلودگی هوای تهران و آتشسوزی جنگلها) افکار عمومی جامعه را جریحه‌دار کرده است. آزردگی افکارعمومی فقط به علت ابعاد این دو حادثه و خسارت‌های هنگفت مالی و جانی ناشی از آنها نیست. آنچه سبب خراشیده شدن اذهان مردم شده است تصور ناتوانی و عدم کارآمدی مسئولان در مواجهه با این مشکلات است.
تبعات این اتفاق حتی می‌تواند دردناکتر از آمارتلفات مادی این دو حادثه زیست محیطی باشد. حاصل این اتفاق، بی‌اعتمادی یا حداقل کم‌اعتمادی مردم به توانمندی‌های مسئولان در حل مشکلات و بحران‌هاست.
این دو واقعه در نگاهی دیگر محکی بود برای سنجیدن میزان انعطاف، قدرت تصمیم گیری و همینطور دور‌اندیشی مسئولان در مواجهه با بحران‌های روزمره. اینکه مسئولان چقدر تلاش کردند وتا چه حد تصمیماتشان درست بوده، جای صحبت و بحث کارشناسی دارد و مقوله دیگری است اما آنچه مسلم و ملموس است عدم متقاعد شدن افکار عمومی نسبت به این راهکارهاست.
تهران ٣۴ روز را در شرایط بحرانی آلودگی هوا گذراند و در این ٣۴ روز مسئولان نتوانستند افکار عمومی را به جهت راهکارهای ارائه شده برای حل این معضل متقاعد کنند.
همین اتفاق برای آتش‌سوزی جنگل‌های گلستان هم رخ داده است. دیروز برنامه صبحگاهی رادیو جوان عرصه تلفن‌های ده‌ها شهروند گرگانی و مازندرانی بود که بر مبنای مشاهدات خود درباره از بین رفتن جنگل‌های آن نواحی به شدت اظهار نگرانی و تاسف می‌کردند. حتی توضیحات مسئولان نیز آنها را متقاعد نساخته که این حادثه در دست کنترل است.
مسئولان دولتی برای حل هردو معضل چه در تهران و چه در گلستان راهکارهای متفاوتی را ارائه داده و به کار بستند(که زحماتشان ماجور) اما نه آن ترفندها به نقطه مثبت ومناسبی ختم شد و نه - بدتر از آن - افکار عمومی درباره سودمندی این راهکارها متقاعد شد.
ین عدم اقناع افکار عمومی ربطی به شیطنت‌های رسانه‌ای ندارد؛ یک واقعیت ملموس است که هرکدام از دولتمردان با قدم زدن در سطح شهر و حضور در محافل عمومی با آن روبه رو می‌شوند. واقعیتی که راه فراری نیز از آن وجود ندارد.
مسئولان دولتی در این سال‌ها پروژه‌های بزرگی را در ابعاد کلان به اجرا درآورده‌اند که هرکدام به نوبه خود جای تقدیر دارد. مثل سهمیه‌بندی سوخت و یا هدفمندی یارانه‌ها. اما گویی مشغولیت بیش از حد دولتمردان ما به مسائل فوق کلان، آنها را از قاطعیت، تدبیر و توانمندی‌های لازم در برخورد با مسائل دیگر عاری کرده است. افکار عمومی نمی‌تواند هضم کند که چگونه معضل آلودگی هوای تهران هرسال شدیدتر می‌شود و دولتمردان ما از حل این مسئله ناتوان هستند و برای حل آن به راهکارهایی دور از ذهن و سخت(مثل کاهش ضربتی جمعیت) پناه می‌برند؟چرا امکانات لازم و مشخص برای حل آلودگی هوای تهران به کار گرفته نمی‌شود؟ در حالی که همگان بر تسریع در احداث خطوط مترو به عنوان بزرگترین راه‌حل معضل آلودگی هوا تکیه دارند و دولت نیز نتوانسته افکار عمومی را برای فرمول مورد علاقه‌اش- یعنی مونوریل- قانع کند، چرا یک انقلاب و حرکت فراگیر برای تسریع احداث خطوط جدید مترو شکل نمی‌گیرد؟چرا وقتی جنگل‌های گلستان هر ساله در خطر آتش‌سوزی قرار دارند امکانات لازم برای کنترل آتش فراهم نمی‌شود؟
این ضعف را درحوزه‌های مدیریتی دیگرمثل کنترل آمار قربانیان جاده‌ها نیز می‌توان مشاهده کرد. متاسفانه با تمام ترفندهای به عمل آمده و تبلیغات انجام شده در این سال‌ها مسئولان تنها توانسته‌اند شیب صعودی این تلفات را کند کنند و هنوز جاده‌های ما سالانه ۲۵ هزار نفر را به کام مرگ می‌فرستند.
دستگاه‌های دولتی هر روز آمار فراوانی را از موفقیت‌ها در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منتشر می‌کنندکه البته کیست که از خواندن و شنیدن آنها در پوست خود بگنجد اما روی دیگر سکه ناکامی در حوزه‌های کوچک و بزرگ مربوط به زندگی روزمره است که طعم خوش آن دستاوردها را ضایع می‌سازد. به نظر می‌رسد دولت باید علل ناکارآمدی خود در حل رضایتبخش این دست از مشکلات را بررسی علمی کند و با صراحت و صداقت با ضعف خود در این وقایع روبه رو شود. در این سطح از مشکلات، می‌توان با قاطعیت گفت که اثری از نیروی خارجی وجود ندارد و آنچه هست حاصل تصمیم‌گیری‌های اشتباه گذشتگان و ضعف مستمر در برنامه‌ریزی و عدم تدبیر لازم برای مقابله با آن در نزد مسئولان امروز است.
آلودگی هوا،آتش‌سوزی جنگل‌ها و حتی تلفات جاده‌ای، شماری از میادین عملیاتی هستند که افکار عمومی قابلیت‌های مسئولان خود را در آن محک می‌زند. میادینی که پیروزی در آن شاید در قیاس با عرصه سختی مثل هدفمندی یارانه‌ها افتخار کمتری برای دولتمردان به ارمغان بیاورد اما به لحاظ حفظ اعتماد میان مردم و مسئولان از اهمیتی حیاتی برخوردارند. موفقیت مسئولان در چنین نبردهایی است که به مردم احساس رضایت خاطر و آرامش می‌دهد ...
دولتمردان ما در این نبردهای کوچک چندان سربلند نبوده‌اند.

ابتکار:بحرانی که در امان خدا رها شد
«بحرانی که در امان خدا رها شد»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می‌خوانید؛سرانجام پس از یک ماه کلافگی عمومی مردم پایتخت و برخی از کلانشهرها دیروز باد و کمی باران آمد و تا حدودی شهر و مدیران کشور را از بلا رهانید. طی یک ماهی که گذشت از بخت بد مردم و شاید مسئولین، همه چیزدست به دست هم داد تا قضیه وارونگی هوا بر روی مردم نگون بخت شهر آوار شود و این پدیده به بحرانی حتی مرگبارمبدل گردد.
دولت به عنوان مسئول و اتاق فرمان مدیریت بحران‌هایی از این دست، در این مدت راهکارهای متفاوتی را در پیش گرفت که تقریباهمه آن‌ها با شکست مواجه شد تا در کارایی این اتاق فرمان، دچار شک شویم .اگر از راهکار بدیهی اعمال نصف ونیمه طرح زوج و فرد سراسری خودروها بگذریم در این مدت مردم دیگر هیچ اقدام موثردیگری را برای مقابله با این بحران شاهد نبودند و به عبارتی انگار که شهر و آلودگی هایش به امان خدا رها شده بود.
تردید و بی تصمیمی محض برای تعطیل کردن یا تعطیل نکردن پایتخت، روی آوردن به طرح‌های غیراجرایی و تخیلی پرماجرا مانند هواپیماهای آبپاش، عدم استفاده بهینه از رسانه فراگیری مانند تلویزیون برای آگاهی بخشی و شفاف سازی ابعاد بحران، تلاش مذبوحانه و چندگانه برای انداختن تقصیربرگردن سایرین و مهم تر از همه عدم پیش بینی وکنترل متغییرهای اثرگذار بلند مدتی مانند افزایش کیفیت سوخت و توسعه حمل و نقل عمومی از جمله دلایلی است که همه را متقاعد کرده که در این مدت تهران به امان خدا رها شده بود و خبری از مدیریت و کنترل این بحران به معنای واقعی کلمه نبود.
همانگونه که از واژه برمی آید مدیریت بحران ترکیبی است از عقلانیت، تجربه و استفاده بهینه از زمان برای فائق آمدن بر یک وضعیت نامساعد عمدتا کوتاه مدت. معمولا صاحبنظران به تجربه بحران‌ها را بر حسب محدودیت‌ها و شرایط زمانی به سه دسته فوری، در حال ظهور و پایدار تقسیم می‌کنند. اگرچه ماهیت کلی آلودگی تهران از نوع بحران پایدار و سابقه دار و قابل پیش بینی است اما ترکیب وارونگی یک ماهه اخیر هوا با متغیرهای دیگر دست به دست هم داد تا این پدیده در دسته بحران‌هایی که ابعاد واقعی آن بطور دقیق قابل پیش بینی نیست، قرار گیرد.وظیفه و کارکرد اصلی متولیان امر مدیریت بحران در گام اول این است که کارشناسانه همه ابعاد و واکنش‌ها و متغییرهای مساله را به درستی تشخیص داده و به نحوی درکنار یکدیگر قراردهند که عکس العمل‌های آتی بحران قابل پیش بینی و قابل کنترل گردد.
اگر مبنای بررسی عملکرد کمیته متولی مدیریت بحران آلودگی اخیر تهران را تاثیر تصمیمات و اقدام‌های انجام شده بر بهبود اوضاع، بازخورد رسانه ای اقدامات و بازتاب تصمیمات اتخاذه شده در بین مردم تلقی نماییم، واقعیت این است که این مجموعه در آزمون مهم توانایی در کنترل یک بحران و تامین اعتماد مردم در شرایط بحرانی نمره قبولی نگرفته است.
شاید اصلی ترین دلیل عدم موفقیت کمیته، چند پارگی نظام مدیریت بحران وجزیره ای تصمیم گرفتن و عمل کردن مدیران و مجریان بوده باشد. با کنار هم قرار دادن اظهارات مسئولین دولتی و مدیریت شهری در کنار هم می‌توان دریافت که در طول این ماجرا و به سیاق همه سالهای گذشته نظام دو پارچه مدیریت شهری باز هم در یک بازی مضحک « کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» گیر افتاد.
بعبارتی همان معضلی که گره ترافیک تهران را طی سالهای سال کور کرد، همان معضلی که معمای ساده متروی تهران را لاینحل جلوه داد، همان پدیده ای که مانعی بر سر راه کنترل جمعیت تهران ومهاجرت معکوس شد، همان ماجرای خودروسازان و تامین کنندگان بنزین و.. در مجموع داستان همیشگی «مرغ و تخم مرغ»، با پدیده جوی وارونگی هوا ترکیب شد تا دنیای پایتخت نشینان را جهنم کند و اتاق فرمان مثل مردم به یک ناظر بی عمل و در مواردی تولید کننده باران اسیدی! مبدل گردد.
از سوی دیگر در کنار همه تصمیم سازی‌ها در شرایط بحرانی ، شفافیت در اطلاع رسانی بحران یک اصل است که در این زمینه هم متولیان نمره قبولی نگرفتند. برای مثال به دنبال بروز شایعاتی در خصوص نقش ترکیبات بنزین‌های جدید در تشدید آلودگی، پاسخ‌های غیرکارشناسی، پراکنده و مبهم برخی مسئولین فقط بر نگرانی‌های عمومی افزود و یا انتشار اخبارضد و نقیض و دقیقه نودی درباره تعطیل کردن مدارس و ادارات عملا تعطیلات قطعی شده را خنثی وبی اثر کرد.
صاحبنظران مباحث مدیریت کلان همواره می‌گویند که مدیران ارشد برای تایید نهایی تصمیمات باید مرتبا درجریان اخبارخوب وبد بحران قرار گیرند و اطلاع رسانی‌ها را مدیریت کنند. عوارض یک تصمیم و اظهار نظر اشتباه در کنار همه عوارض تشدید کننده بحران می‌تواند بر امنیت روانی مردم نیز اثر گذارد و بر درد و نگرانی عمومی بیفزاید. یکی از اصول مهم این است که واقعیات را نباید وارونه و کمرنگ جلوه داد وهیچ قول خلاف واقعی نباید به مردم داد.
اگرچه بلای رسیده، به مدد رحمت الهی و رسیدن باد و باران درحال فروکش کردن است و می‌توان کمی آسوده خوابید، اما با نمره ضعیف مدیریت بحران در پایتخت وعوارض این شیوه مدیریت برای بحران‌های بزرگتر چه کنیم؟ آنگونه که کارشناسان گوشزد می‌کنند و رئیس دولت مرتبا تاکید کرده اند و نقشه گسل‌های کشور نشان می‌دهد، خطر زلزله بزرگ مانند شمشیر داموکلس همواره بر فرازشهر خودنمایی می‌کند.
نگرانی بزرگ این است که آیا مقابله با حادثه ای در ابعاد یک زلزله بزرگ را هم مانند هوای تهران می‌توان به امان خدا رها کرد؟ آیا با شیوه مدیریت بحران وارونگی هوا می‌توان به جنگ حادثه و بحرانی در اشل زلزله بزرگ رفت؟... پس دست به دعا می‌بریم که، ای خدای بزرگ که در اوج ضعف مدیران درکنترل بحران آلودگی هوا، باد و باران را فرستادی، لطفا ما و شهرمان را با زلزله بزرگ تهران امتحان نکن!

آفرینش:بازنشستگان تأمین اجتماعی در انتظار
«بازنشستگان تأمین اجتماعی در انتظار»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم مهدی اسلامی است که در آن می‌خوانید؛در حالی که طرح همسان سازی حقوق بازنشستگان کشوری و لشگری براساس قانون مدیریت خدمات کشوری در حال اجرا است، اما بازنشستگان تامین اجتماعی نزدیک به دوسال است که تنها به اخبار امیدوار کننده این طرح دل خوش کرده‌اند. در سال ٨۷ و در سفر استانی هیات دولت به مازندران،‌ رییس جمهور محترم این نوید را به بازنشستگان و مستمری بگیران تامین اجتماعی داد که تفاوت سطح حقوقی آنها با بازنشستگان کشوری و لشگری برطرف شود و در پی آن بود که در زمان نوشتن بودجه سال ٨٨، دولت اولین قدم را با اختصاص بودجه ۲۵۰۰ میلیارد تومانی برای یکسان سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی با بازنشستگان کشوری و لشگری برداشت و آن را به مجلس ارائه داد.
در این تعهد قرار شد، تامین منابع این طرح به وسیله فروش سهام برخی شرکت‌های دولتی انجام شود اما در پایان سال ٨٨ تنها ۹۰۰ میلیارد و ٣۷۰ میلیون تومان از ۲۵۰۰ میلیارد تومان به صندوق تامین اجتماعی واگذار شد. اما این پایان راه نبود چراکه دولت در بودجه سنواتی سال ٨۹ نیز اختصاص مابقی این پول را در افزایش بودجه سازمان تامین اجتماعی برای اجرای قانون همسان سازی حقوق بازنشستگان پیش بینی کرد اما مجلس با این شیوه تامین اعتبار مخالفت کرد و به این ترتیب از دولت خواست این کسری بودجه را از طریق دیگری تامین کند.
در این رهگذر نمایندگان مجلس نیز با تشکیل کمیته‌ای در اواخر سال ٨٨ برای تسریع در اجرای قانون همسان سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی وارد عمل شدند اما آن کمیته نیز در جایی که موضوع تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی به میان آمد نتوانست اقدامی موثر برای تسریع در اجرای این قانون انجام دهد تا همچنان همسان سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی با علامت سوال مواجه باشد؟ حال نزدیک به دوسال است که بازنشستگان تامین اجتماعی با اظهارنظرهای متفاوتی از سوی مسوولان درباره قانون همسان سازی حقوق مواجه هستند، قانونی که به روشنی تکلیف را مشخص کرده و با نظم خاصی برای بازنشستگان کشوری در حال اجرا است، آیا علی رغم تاکید ریاست محترم جمهور بر اجرای قانون همسان سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی، اینقدر زمان! برای اجرای آن توجیه خاصی دارد؟
در حالی که صندوق تامین اجتماعی بر اجرای همسان سازی حقوق مستمری بگیران و بازنشستگان موظف شده است و رییس کانون بازنشستگان و مستمری بگیران تامین اجتماعی نیز در شهریور ماه امسال به نقل از مدیرعامل صندوق تامین اجتماعی از اجرای قانون همسان سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی خبر داده بود چرا پس از گذشت حدود ۴ ماه هیچ خبری از عملی شدن این وعده نیست! در این میان شایسته است حال که وزیررفاه در آخرین اظهارنظر خود از اجرای قانون همسان سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی در قانون بودجه سال ۹۰ خبر داده است، انتظار می‌رود این امر در بودجه‌ای که از سوی دولت به مجلس ارائه می‌شود لحاظ گردد تا حداقل بخشی از مشکلات اقتصادی بازنشستگان مرتفع گردد.

آرمان:اعراب ومساله هسته‌ای ایران
«اعراب ومساله هسته‌ای ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم داوود هرمیداس باوند است که در آن می‌خوانید؛ به طور کلی اعراب مایل نیستند که ایران دارای توان هسته‌ای باشد. در هر حال هر چه که بر وزن و قدرت ایران بیفزاید موجب نگرانی آنها می‌شود. اعراب با نگرش آمریکا همسو شده‌اند، کشورهای عربی می‌گویند؛ پرونده هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران پیش از اینکه جنبه جهانی داشته باشد، پیامدهای منطقه‌ای درپی خواهد داشت و بنابراین در سرنوشت آنها اثر گذار خواهد بود.
پس با این استدلال آنها معتقدند که باید اعراب نیز در جریان تصمیم گیری در این باره قرار گیرند. اعراب نمی‌خواهند به گفتن اینکه هر کشوری حق دستیابی به انرژی هسته‌ای را دارد، بسنده کنند، در واقع آنها قصد دارند به صورت جدی‌تری این مساله را پیگیری کنند، چنانچه در بیانیه کشورهای شورای همکاری خلیج فارس آمده است که ۱+۵ نظرات این کشورها را به نحوی از انحا ملحوظ کند. بعید است که ۱+۵ این درخواست اعراب را بپذیرد، چرا که اگر آنها وارد مذاکره شوند، باید ترکیه و کشورهای دیگر نیز وارد مذاکرات شوند.
۱+۵ فقط می‌تواند اعلام کند که نظرات آنها را ملحوظ می‌‎دارد . مساله هسته‌ای بهانه ای شده است که کشورهای عربی مکنونات قلبی شان را بیان کنند، این کشورها ایران را به عنوان یک قدرت تاثیرگذار برای جهان عرب به خصوص کشورهای عربی منطقه هلال حاصلخیز تلقی می‌کنند.

دنیای اقتصاد:درس‌های اقتصادی آلودگی هوای تهران
«درس‌های اقتصادی آلودگی هوای تهران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر علی دادپی است که در آن می‌خوانید؛گرچه آلودگی هوای تهران موضوع کهنه‌ای است، اما بحران اخیر فرصت خوبی برای مرور درس‌هایی است که می‌شود از آن گرفت؛ درس‌هایی که اگرچه تغییر نمی‌کنند، ولی در یادگیریشان عجله‌ای نداشته‌ایم.
درس اول: هیچ بحرانی فقط یک علت ندارد. سوای دلیلی که این روزها برای آلودگی هوای تهران می‌آوریم بهتر است فراموش نکنیم که هوای تهران قبلا هم آلوده بود و این آلودگی وجود داشت به‌دلیل: تعدد خودروها در شهری که از سه جهت کوه‌ها محاصره‌اش کرده‌اند، موتورهای پرمصرف و فاقد استانداردهای جهانی، حمل و نقل عمومی ‌محدود و کم‌ظرفیت و مصرف بی‌رویه بنزینی که یارانه قیمتش را پایین نگه داشته است. همچنین افزایش جمعیت و افزایش تعداد خودروها در شهر و نابودی فضای سبز شهری در محله‌های گوناگون تهران باعث افزایش آن شده است. بحران وجود داشت و مسائل اخیر تنها جدی بودن آن‌را به رخ ما کشید.
درس دوم: فرار از حل بحران تنها تشدیدش می‌کند. طی سال‌های گذشته راه‌های بسیار زیادی برای مبارزه با آلودگی تهران پیشنهاد شد، از حذف یارانه بنزین در تهران تا خرید و نصب تجهیزات لازم برای تصفیه آن تا احداث و گسترش شبکه حمل و نقل عمومی ‌و متروی تهران. با این حال هرگز اراده لازم برای تصویب و اجرای این سیاست‌ها وجود نداشته است. ترس از آثار تورمی‌ حذف یارانه بنزین باعث شد تا در کلانشهر کشور بنزین بهایی برابر با دورافتاده‌ترین شهرها داشته باشد.
گسترش شبکه حمل و نقل عمومی ‌شهری در مقاطعی با جدیت دنبال شد؛ اما هر از گاهی هم به موضوع دعوا و بحث گروه‌های سیاسی تبدیل شد و به تاخیر افتاد. زمانی که از دست رفت باعث اتلاف منابع و افزایش هزینه‌های ناشی از این آلودگی شد و بدتر آنکه حاشیه بحران را آنقدر کم کرد که با کوچک‌ترین تغییر آب‌وهوایی تهران زنگ هشدار بحران آلودگی را به صدا درآورد.
درس سوم: محدود بودن بازدهی مقررات. طرح ترافیک، روزهای زوج و فرد، محدود کردن ساعات تردد خودروها، اعلام تعطیلی مدارس و ادارات و... همه و همه بخشنامه‌هایی بوده‌اند که برای مبارزه با آلودگی هوا از طریق کنترل ترافیک شهر تهران وضع شده‌اند.
هر کدام از این طرح‌ها هم در ابتدا موثر بوده‌ و از سرعت افزایش آلودگی هوا کاسته‌اند؛ اما به‌غیر از چند روز، هیچ‌کدام باعث کاهش آلودگی هوای تهران نشده‌اند. معمولا تنها چند روز کافی است تا مصرف‌کنندگان خود را با شرایط جدید تطبیق بدهند و مصرف سوخت و آلودگی هوا به میزان قبل از این بخشنامه‌ها برگردد. مانند هر عامل دیگر، مقررات همیشه تاثیر مثبت ندارند و به تنهایی کافی نیستند.
این نکته را هم نباید فراموش کرد که گرچه تشدید بحران آلودگی هوا تشدید مقررات را در پی دارد، اما تشدید مقررات به معنای اجرای کارآتر مقررات نیست. معمولا مقررات جدید و پیچیده در مرحله اجرا با مشکل مواجه می‌شوند و کارآیی خود را از دست می‌دهند. مقررات کنترل ترافیک به تنهایی برای کنترل آلودگی هوا کافی نیست.
درس چهارم: ناکارآیی قیمت واحد ملی. طی سالیان گذشته نرخ بنزین و سوخت در اقصی نقاط کشور ثابت و یارانه‌ای بوده است. این شیوه قیمت‌گذاری نه واقعیت‌های بازار، نه عوامل موثر بر تقاضا و نه هزینه‌های عرضه را در نظر می‌گیرد.
این روزها باید این نکته را یادآوری کرد که تبعات محیط زیستی و آلودگی ناشی از مصرف سوخت در سراسر کشور یکسان نیست. تهران شهری است در چنبره کوه‌ها با هوایی ساکن که کمتر بادها ذرات معلق در هوای آن را جابه‌جا می‌کند. عوارض منفی مصرف بی‌رویه بنزین در این شهر با عوارض منفی همین کار در شهر کرج یا قزوین یکسان نیست؛ اما مصرف‌کننده نمی‌تواند این تفاوت را در تصمیمش در نظر بگیرد؛ چون سیگنال‌های قیمتی یکسان هستند.
بحران آلودگی هوای تهران این روزها باید زنگ خطر را به صدا درآورده باشد و به مسوولان یادآوری کند که سیاست قیمت واحد ملی برای بنزین کارآ نیست. وقت آن است که قیمت‌گذاری سوخت واقعیت‌های بازار و عوارض محیط زیستی را منعکس کند.
درس پنجم: جدی گرفتن تاثیرات منفی محیط زیستی برخی سیاست‌های جایگزینی واردات. کدام خودرو مصرف بهینه‌تر و عوارض محیط زیستی کمتری دارد؟
خودروی داخلی یا خارجی؟ آلودگی هوای تهران یادآوری این حقیقت تلخ است که تنها درآمدهای نفتی خرج حمایت از تولیدکنندگان داخلی نشده‌اند. زمانی‌که این تولیدکنندگان با اطمینان به حمایت‌های دولت و محدود بودن رقابت محصولات خارجی بازار داخلی را به انحصار خود در می‌آوردند، شهروندان با سلامت خود هزینه این انحصار را می‌پردازند. آیا سیاست‌گذاران هزینه واقعی این حمایت‌ها را برای جامعه در نظر می‌گیرند؟ آیا در فقدان رقابت امیدی به ارتقای کیفیت خودروهای داخلی و استانداردهای محیط زیستی در تولید آنها هست؟ آلودگی هوای تهران به ما یادآور می‌شود که هیچ سیاستی در اقتصاد تک بعدی نیست و نمی‌توان اثرات آن‌را تک بعدی تجزیه و تحلیل کرد.
یک عامل باعث آلودگی هوای تهران نیست. سیاستی برای مبارزه با آلودگی هوای تهران موثر خواهد بود که ترکیبی از ابزارهای بازار و مقررات را به کار گیرد وگرنه مصرف‌کنندگان دلیلی برای همیاری با این سیاست‌ها نخواهند داشت و بدون این همیاری این سیاست‌ها محکوم به شکست هستند.

منبع: جام جم آنلاین


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست