یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

از خشایارشاه‌ تا خامنه‌ای


ابراهیم فرشی


• اینک در آغازدومین دهه‌ هزاره‌ سوم، ما با ایجاد شکاف در میان تفکرات زمینی و آسمانی، انسانی و خدایی برخی از مردم در ایران روبرو هستیم، اگر در این مصاف تفکرات زمینی بر آسمانی پیروز شود، راه‌ آزادی و دمکراسی در ایران باز خواهد شد، در غیر اینصورت، اوهام در شکل و قالب نو و حتی مدرن گونه بر بستر فرهنگ غریزی، سرنوشت سیاسی ناهنجار انسانهارا رقم خواهد زد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۷ آذر ۱٣٨۹ -  ۱٨ دسامبر ۲۰۱۰


 
اندیشه، فکر و فلسفه اگر در ایران تاریخی داشته باشد، به بعداز تهاجم اعراب و گسترش اسلام مربوط می شود. ایدههای ذهنی، آسمانی، تخیلی، غیرعقلانی، اسطورهای و غریزی، جهان غالب و ایدههای مادهگرا بر بستر منطق و فلسفه جهان مغلوب در این سرزمین بوده. از تاریخ پیشین فکر و اندیشه در این سرزمین   قبل از اسلام اطلاعی در دست نیست و این درست نقطه مقابل تاریخ یونان سرزمین هم عصر پارس را نشان می دهد.

"زمانیکه‌ فرهنگ جوان و پیشرو یونان رو به‌ رشد داشت، فرهنگ دیگری در شرق در حال گسترش بود. در این دوره‌، آزادیهای فردی در کشور یونان امکان‌ گسترش پیدا کرده‌ بود، لیکن همزمان با آن، پارسها درصدد استحکام بخشیدن به‌ حکومت توالیتر خود بودند. حاکمیت آتوکرات و نظامی پارس، خیلی زود به‌ دشمن جدی یونان و فرهنگ نوین‌ آن سرزمین که‌ گام در راه‌ دمکراسی می گذاشت، بدل شد" (Klassisches Griechenland   C.M.BOWRA und der Redaktion der TIME –LIFE Bücher. Seite ۶۹)
" بعداز اینکه‌ شهر میلس توسط پارس ها به ویرانه مبدل شد، شاعری از اهل آتن به‌ نام Phrynichos نمایشنامه‌ای درباره‌ آن تراژدی و ویرانی شهر میلس نوشت و نام آنرا 'سقوط میلس' نامید. به هنگام اجرای‌ این نمایش در شهر آتن مردم که بشدت تحت تاثیر قرار گرفته بودند، همه‌ به‌ گریه‌ کردن افتادند. در همین رابطه،‌ مسئولین شهر درام نویس را که‌ موجب ایجاد این حالت تاثرهمگانی شده‌ بود، به‌ پرداخت ۱۰۰۰ دراخما محکوم کردند".
( (Klassisches Griechenland   C.M.BOWRA und der Redaktion der TIME –LIFE Bücher. Seite ۷۱

درحالیکه در همین زمان هیچ سراغی از متفکر، فیلسوف، اندیشمند، شاعر، ادیب، مورخ پارس و ماد و دیگران در سرزمین " ایرانیان" نمی توان داشت، در کتاب یونان کلاسیک می خوانیم: "در همان زمانیکه‌ پارس ها مشغول جنگ و ویرانکردن شهرهای یونان بودند، کنفوسیوس در سال ۴۹۲ قبل از میلاد کتاب خانواده‌، اخلاق و فلسفه‌ را منتشر کرد."

آن زمان که‌ یونانی ها مشغول پیاده‌ کردن قانون ، گسترش پارلمان و آزادی فردی و عمق بخشیدن به‌ دمکراسی ، فلسفه‌ و اخلاق بودند، پارس ها تمام توان انسانی و نظامی خود را در خدمت جنگ و گسترش دیکتاتوری خویش، به‌ کار گرفته بودند.
تاریخ نویسان یک سویه نگر ایرانی، اسکندر مقدونی را "گجسته‌" یعنی "ملعون" نفرین شده، می نامند. اسکندر ضمن اینکه‌ شاگرد ارسطو بود، خود نیز دارای فکر و اندیشه‌ و جهان بینی بود، او سربازی خشک اندیش و شاه برگزیده آسمانها نبود، او زمینی بود و تفکرات دنیوی داشت! اسکندر با تهاجمی که‌ به‌ سرزمین پارس نمود، برای همیشه‌ به‌ تهاجمات یک صد ساله‌ پارسیان به‌ خاک یونان خاتمه داد. او به‌ سرزمین های پارس، مصر و هند لشکرکشی کرد، اما اهداف او فراتراز تسخیر نظامی و به‌ زیر سلطه‌ درآوردن مردمان این سرزمین ها بود.

اسکندر از سرزمینی به‌ طرف پارس آمده بود، که‌ دارای پارلمان ، آزادیهای فردی ، اجتماعی و دمکراسی بود ، در سرزمین او قانون زمینی دست بالا را داشت. اما در همان دوران، داریوش و خشایارشاه‌ حاکمانی دیکتاتور و جبار بر سرزمین خود و تهدیدی برای جهان آن روزگاربودند. امپراتوری پارس بر بستر افسانه‌، آیین و خرافات اداره‌ میشد و شاه‌ خود را سایه‌ خدا بر روی زمین می دانست. در این سرزمین حقوق فردی هیچ ارزشی نداشت، شاهان و روحانیون بودند که‌ ارزش و ضد ارزش را تعیین و تبیین می کردند، کاری که‌ امروز ولایت فقیه‌ به‌ تنهایی انجام می دهد.

کسانی که‌ جمع مشاورین اسکندر در سفر به‌ سرزمین پارس و ماد را تشکیل می دادند، فیلسوف، تاریخ نویس، ستاره‌ شناس، فیزیکدان، ریاضی دان و متخصصین رشته‌های جغرافیا وبیولوژی عصر خود بودند. این مجموعه‌ حاملین علوم عصر خود به‌ سرزمین پارس و به‌ سخن دیگر حاملین مدرنیته، دمکراسی به‌ این سرزمین بودند. اطلاعات تاریخی از همان دوران در باره‌ پارسها و مادها توسط همین افراد به‌ نسلهای آینده‌ منتقل شده‌ است، از خود پارسها تنها کتیبه‌ها برجای مانده است که سخنان شاهان پارس را بازگو می کند و مرجعی برای تاریخ این سرزمین نه تنها نیست، بلکه اسنادی بر افشای جنایتها و ویرانی هاست.

برخلاف نظرات و گفتههای مورخان ایرانی در مورد اسکندر در کتاب یونان کلاسیک چنین آمده‌ است:
" هدف اصلی اسکندر حفظ امپراتوری خویش بود، لذا سیاست مدارا کردن با اقوام و طوایف را در پیش گرفت، به‌ همین دلیل خودمختاری و حفظ قدرت منطقه‌ای توسط آنها(پارس، ماد و دیگران)را پذیرفت ، به‌ بیان دیگر این حق را به‌ آنها بخشید. در ضمن اسکندر اینرا حق خود می دانست که‌ ایده‌های "هلنی"خود را تبلیغ کند، ایده‌هائیکه‌ بستر آن دولتمداری به‌ شیوه‌ یونان بود، که‌ پارسها با آن بیگانه‌ بودند."

" در جریان گسترش امپراتوری یونان، اسکندر این مسئله‌ را درک کرد که‌ در آسیا نمی توان همچون یونان حکومت کرد. هدف او تلفیق یونانی ها و پارسها بود(در اصطلاح امروزین هدف او انتگراسیون مردمان دو سرزمین بود). به‌ دنبال همین هدف در سال ٣۲۷ قبل از میلاد از طرفی بخاطر عشق و از طرف دیگر به‌ خاطر تحقق اهداف سیاسی با رکسانا شازاده‌ Sogdianiche عروسی کرد. از قرار معلوم اسکندر تمایلی نسبت به‌ زنان نداشت‌، پلوتارخ مورخ یونانی در این باره‌ چنین می نویسد:>> اسکندر مکرر گفته‌ است که‌ خوابیدن و عشق ورزیدن با زنان، هر دو مرگ زا و کشنده‌ هستند و میل به‌ خمودگی و سکون در انسان را افزایش می دهند. این دو حالت نماینگر ضعیف ترین بخش بدن انسانهاست.<<
اسکندر بعداز سه‌ سال زندگی با رکسانا، اینبار به‌ دنبال اهداف سیاسی، با دختر بزرگ داریوش ازدواج کرد. این ازدواج در تاریخ،" عروسی دولتی و رسمی" نام گرفته است . همزمان با عروسی اسکندر با رکسانا ٨۰ نفر دیگر از سرکردگان سپاه‌ یونان در یک روز با ٨۰ شاهزاده‌ از دختران شاهان سراسر سرزمین پارس ازدواج کردند.
به‌ دنبال همین هدف و در جهت تقویت هرچه‌ بیشتر میان دو سرزمین پارس و یونان و مردمان آن، اسکندر دستور داد ٣۰۰۰۰ (سی هزار) جوان پارسی به‌ عضویت سپاه‌ اسکندر دربیایند و آموزشهای نظامی و راه‌ و رسم سپاهیگری را از یونانیها بیاموزند. اسکندر برای اینکه‌ هرچه‌ بیشتر خود را به‌ مردم سرزمین پارس نزدیکتر کند، لباس و جامه‌ پارسیان را به‌ تن می کرد. او حتی به‌ ارکان لشکر خود امر کرد بود تا به‌ شیوه‌ پارسیان به‌ هنگام روبرو شدن با شاه‌، تعظیم کردن را پیشه‌ کنند. فرمانده‌هان و سران لشکر یونان به‌ این امر گردن ننهادند. چراکه آنها چنین می اندیشیدند که‌ این، حالت آیینی و مذهبی پارسیان است و نباید از طرف سپاه‌ یونان(که‌ غیر مذهبی و غیر ایدئولوژیک بود) پیروی شود."
[Klassisches Griechenland   صفحات ۱۶۰ و۱۶۱]

یکبار اسکندر خطاب به‌ سران اصلی پارس و مقدونی چنین گفته‌ است:" شما می بایست تمام جهان را وطن خود بدانید و تمام انسانهای خوب را برداران خود بدانید. او با گفتن این کلام در صدد القا کردن برادری همه‌ انسانها نبود. او می خواست به‌ پارس ها اینرا گفته‌ باشد، که‌ آنها هم سطح و همطراز یونانی ها هستند و دارای حقوق مساوی می باشند.
ایده‌های اسکندر بعدها برای برخی از فلاسفه‌ یونان به‌ زیربنای فکری و فلسفی تبدیل شد. هرچند جنبه‌ سیاسی مسئله‌ مد نظر اسکندر بود نه‌ فکری و فلسفی آن. او می دانست حفظ امیراتوری یونان در گرو رعایت حقوق مردم از طرف او می باشد. اما بسیاری از ایده‌های اسکندر در جهت وحدت یونان و پارس در میان سربازان مقدونی نیز بازتاب مورد نظر اسکندر را پیدا نکرد، زیرا آنها سرباز بودند، نه‌ سیاستمدار.اندیشه‌ و ایده‌های عمیق اسکندر با کوشش های او همخوانی و همسویی پیدا نکردند. اسکندر آرزو داشت مسئولانه‌ حکومت کند، لیکن افکارو اندیشه‌هایش طرفدار زیادی پیدا نکرد." (Klassisches Griechenland   ص ۱۶۱)

اسکندر با تکیه به فکر و اندیشه‌ و بنیادهای فلسفی خود ، که‌ همانا "پذیرش مسئولیت" باشد، در صدد حکومت کردن بود. اما او در سرزمین پارس که‌ بنیاد فکری و حکومتی آن نه‌ زمینی بلکه‌ آسمانی بود و مردم آن بر اساس غریزه‌، عادت و فرهنگ رایج عمل می کردند، توفیقی حاصل ننمود. بر خلاف سرزمین پارس، فرهنگ، هنر و فلسفه‌ یونانی با حضور اسکندر و سپاهیانش در هندوستان، مورد قبول مردم آن سرزمین قرار گرفت و هندیان به‌ نیکی از فرهنگ هلنی اسقبال کردند، که‌ هنوز نشانه‌های آن در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در هندوستان بزرگ و پهناور مشهود است.

آنچه‌ حائز اهمیت است و باید بر روی آن تکیه‌ کرد و تامل نمود، دفع تفکرات زمینی، فلسفی و نپذیرفتن آزادیهای فردی و اجتماعی از طرف سردمداران پارس و غریزی اندیشیدن مردمان این سرزمین بود. اسکندر مقدونی با مشخصاتی که‌ داشت، از طرف تاریخ نویسان ایرانی ملعون مورد خطاب قرار گرفته است، چرا که‌ او حامل تفکرات زمینی، پایبندبودن به‌ قانون و پارلمان و اداره‌ حکومت و جامعه‌ به‌ شکل نوین و خواهان دورشدن از خرافات، اسطوره‌ها و آیه‌های آسمانی بود.

مردمان پارس ، ماد و دیگران یک هزار سال بعداز آمدن اسکندر، تفکرات، فرهنگ و آیین ذهنیگرایانه‌ و آسمانی ‌ اسلام عربی را که زائده فکر و تخیلات بازرگانی خوشگوزران از دیار عربستان بود را از طریق تحمیل جنگ و خونریزی پذیرفتند، امروز هویت اصلی ایرانیان، حکومت و مردمان آن بر اساس پایبندی به‌ این آیین، فرهنگ و تاریخ اسلام تعریف می شود. پذیرش این جهان روحانی، ذهنی، تخیلی و آسمانی از طرف ساکنان آن زمان این سرزمین در راستای جهان روحانی ، ذهنی، آسمانی و غریزی آنان و منطبق بر تاریخ حکومتی آن امپراتوری بود. ضدیت و دشمنی این مردم با تفکرات غیرروحانی و زمینی و مادی نیز ریشه‌ در فرهنگ و غریزی نگریستن مردمان این سرزمین داشته‌ و دارد.
امروز دین رسمی و غیر رسمی اکثریت مردمان ایران علیرغم تفاوت های اتنیکی و قومی، اسلام و فرقههای آن می باشد.تقابل با مظاهر زمینی ، انسانی از طرفی و نبود هرگونه آزادی و عدم پذیرش حقوق انسان در این سرزمین مختص حاکمان نیست بلکه بازتابی از فرهنگ، عادات و جهان ذهنی و غریزی محکومین نیز هست.
در این سرزمین از دیرباز تاکنون فرهنگ غریزی، تفکرات افسانه‌ای و خرافات، جلوه‌های اصلی ذهنی گرایی مردمان را تشکیل می داده. بدون شک تحقق دمکراسی و احقاق حقوق فرد و جمع در چنین جامعه‌ای امکان ناپذیر نیست، آنجا که‌ انسان مرکز تفکر و عقل نیست، آزادی هم میسر نخواهد شد.

اینک در آغازدومین دهه‌ هزاره‌ سوم، ما با ایجاد شکاف در میان تفکرات زمینی و آسمانی، انسانی و خدایی برخی از مردم در ایران روبرو هستیم، اگر در این مصاف تفکرات زمینی بر آسمانی پیروز شود، راه‌ آزادی و دمکراسی در ایران باز خواهد شد، در غیر اینصورت، اوهام در شکل و قالب نو و حتی مدرن گونه بر بستر فرهنگ غریزی، سرنوشت سیاسی ناهنجار انسانهارا رقم خواهد زد. ایرانیان می توانستند ۲۵۰۰ سال پیش پایه‌های دمکراسی را در سرزمین خود برقرار کنند، لیکن خشایارشاه‌ ها که‌ سایه‌ خدا بر روی زمین بودند، در یک پروسه‌ بسیار دردآور تاریخی به‌ خمینی و خامنه‌ای ها تبدیل شدند، در حقیقت خمینی و خامنه‌ای وارثان روحی، فکری ، فرهنگی و منش های خشایارشاهی هستند، که‌ همانا سایه‌ خدا بر روی زمین فرض میشوند، که‌ نطفه‌ دیکتاتوری بر روی زمین نیز از آن گرفته شده است، اسلام نیز بر همان بستر در ایران گسترش یافت، در حالیکه فرهنگ، فلسفه،تفکر دمکراسی و دکترین حکومت مردمی یونان مدرن، در زمان اسکندر فرصتی بود برای این سرزمین که از دست رفت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست