تأملی بر نوشته آقای عبدالله شهبازی در باره «سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران»
سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ـ بخش اول
دکتر منصور بیات زاده
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣۰ آذر ۱٣٨۹ -
۲۱ دسامبر ۲۰۱۰
آقای عبدالله شهبازی ــ «مورخ» ــ ، تحت عنوان « سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران» مقاله ای در شش قسمت به نگارش درآورده و آنرا در ١٨ آبان ١٣٨٩(٩ نوامبرماه ٢٠١٠) ازطریق « وبگاه شهبازی » منتشر کرده است. (١)
وی قسمت سوم آن مجموعه را به توضیحاتی درباره «سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» اختصاص داده است. بنظر من (منصور بیات زاده) ــ یکی از فعالین جنبش دانشجوئی در دوران رژیم وابسته به امپریالیسم شاه ــ بخشهائی ازمطالب مطرح شده ازسوی این « مورخ» محترم، ناقص و حتی نادرست می باشد و در بسیاری از موارد هیچگونه همخوانی با تاریخچه واقعی «سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» (کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادملی) ندارد. فرمولبندی مطالب مطرح شده در آن نوشته به آنعده از خوانندگان که از نزدیک با «کنفدراسیون» بنحوی در رابطه بوده و یا در باره آن سازمان اطلاعاتی کسب کرده اند ، چنین تلقین می کند که این «مورخ» محترم بجای «تاریخنگاری» با مهارت خاص خودش ، «تاریخسازی» کرده است. در واقع وی فراموش کرده است که در هیچ زبانی و هیچ فرهنگ سیاسی ، بخصوص در امر تاریخنگاری، واژه «مورخ» بهیچوجه این همانی با واژه «مبلغ» ندارد و در واقع آن دومقوله دارای معانی کاملا متفاوتی هستند!
با توجه به توضیحی که رفت ، من سعی می نمایم به برخی از نکات مورد انتقاد نوشته مورد بحث اشاره کنم و در آن رابطه توضیح دهم که چرا نوشته آقای عبدالله شهبازی بیشتر به یک نوشته تبلیغاتی مخالفین سیاست و عملکرد «سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور»(کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادملی) شباهت دارد تا به یک نوشته «تحقیقی یک مورخ بیطرف و مسئول».!
در همین رابطه ضروری می بینم قبل از اینکه توضیحاتی در نقد نوشته این «مورخ» محترم بدهم، قسمتهایی از نوشته ای که قبلا در باره «کنفدراسیون جهانی » در نقد نوشته یکی از همکاران آقای حسین شریعتمداری نوشته ام و در آن نوشته بر امر ضرورت « نقد مسائل تاریخی و همچنین تصمیمات و عملکردهای سیاسی خود و دیگر فعالین» تاکید کرده بودم نقل کنم،(٢) تا روشن گردد که من برپایه چه نوع طرز تفکر و شیوه کاری، نوشته آن جناب را نقد می کنم.
من در ۱٨ اردیبهشت ۱٣٨۶ ( ٨ ماه مه ۲۰۰۷) نوشتم:
«... ضروریست مجددأ متذکر شد که منظور من ( منصور بیات زاده ) از نگارش این نوشته در رابطه با گوشه هائی از تاریخچه مبارزات کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، بهیچوجه این نیست که چنین جلوه دهم که به فعالیت ها و مبارزات کنفدراسیون جهانی نمی تواند هیچگونه ایراد و انتقادی وارد باشد و مبارزات و عملکردهای آن سازمان کمبودها ، اشکالات ، نقائص و اشتباهاتی با خود بهمراه نداشته است. هر کس چنین ادعائی را بنماید، شخصأ ثابت می کند که کوچکترین اطلاعی از چگونگی روند مبارزات سیاسی ـ اجتماعی ندارد. تاریخچه تمام مبارزات سیاسی و اجتماعی در جهان بیانگر این واقعیت هستند که هر فردی ،هر گروهی و سازمانی و حزبی که در مبارزات سیاسی ـ اجتماعی شرکت می نماید، حتمأ در طول مبارزات و فعالیت های خود دچار اشتباه و خطا نیز خواهد شد. اما امری که مهم است ، این می باشد که انسان با بررسی دقیق گذشته خود، کوشش نماید تا به اشتباهات و خطاهای گذشته پی برد و در جهت اصلاح آنها اقدام کند و نه اینکه با لجاجت سعی نماید ، اشتباهات گذشته را به موضع سیاسی خود تبدیل نماید. همچنین ضروریست همیشه در نظر داشت که هنگام بررسی و قضاوت بیغرضانه در باره هر پدیده اجتماعی از جمله بررسی تاریخچه فعالیت های کنفدراسیون جهانی، به « شرایط تاریخی ـ اجتماعی جامعه » در مقطع تاریخی که مورد بحث می باشد ، توجه شود .
بررسی دقیق و همه جانبه تاریخچه کنفدراسیون جهانی که حتمأ آشنا شدن به تمام اشکالات، کمبودها، نقائص و اشتباهات آن تشکیلات را نیز باید شامل شود ، بما خواهد آموخت که سمت و سوی مبارزات کنفدراسیون در خدمت افشای ماهیت رژیم استبدادی و وابسته به امپریالیسم شاه قرار داشته است ، امری که اگر کسی خواسته باشد بی غرضانه در این باره قضاوت کند، نمی تواند عکس آنرا بیان نماید. همچنین باید اذعان داشت که در دوران فعالیت های کنفدراسیون، اکثر اعضای کنفدراسیون با بسیاری از ارزش های تشکیل دهنده یک «جامعه باز» و «نظام دمکراسی» حاکم بر کشورهای غربی بطور دقیق آشنائی نداشتند و برخی اصولا با آن «نظام» بعنوان « دمکراسی بورژوازی » مخالف بودند و محور توجهشان به دمکراسی نه بر پایه محترم شمردن و محور قراردادن « اصل فردیت » ، بلکه توجه به « طبقات» و محور قراردان دفاع از طبقه کارگر و یا کارگران ، دهقانان و رنجبران دور می زد و در آن رابطه بود که خود را طرفدار « دمکراسی کارگری » می دانستند و تحقق آن خواست را در گروی تحقق « دیکتاتوری طبقه کارگر» ارزیابی می کردند و برخی دیگر از « دمکراسی خلقی » صحبت می نمودند و تعریفشان از «خلق» ، عبارت بود از « ملت » منهای هیئت حاکمه....
... بنظر من، اگر نخواسته باشیم تا اشتباهات گذشته دوران نسل ما مجددأ توسط نسل جوان وطنمان تکرار گردد، حتمأ باید به نقد مسائل تاریخی و همچنین تصمیمات و عملکردهای سیاسی خود و دیگر فعالین دوران گذشته بپردازیم و دقیقأ کمبودها، اشتباهات و نقائص را آنطور که بوده اند و اتفاق افتاده اند بر ملا کنیم و از آنها فاصله بگیریم. ».
با توجه به توضیحی که رفت، بخاطر درک بهتر اظهارات من که چرا نوشته ی آقای عبدالله شهبازی در باره «سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» ( کنفدراسیون)، بیشتر به یک نوشته تبلیغاتی فردی مخالف با سیاست و عملکرد آن سازمان و کمتر به یک نوشته تحقیقی و علمی شباهت دارد، بد نیست برای مقایسه و قضاوت در این مورد مشخص به مجموعه ی نوشته هائیکه آقای تبریزی در روزنامه کیهان ـ چاپ تهران (آذر و دیماه ١٣٨٥) علیه کنفدراسیون به نگارش درآورد ، نظرافکند!
آقای تبریزی یکی از مأموران نفوذی سازمان امنیت رژیم شاه در کنفدراسیون بود. آن جناب بنا بر اظهارات خود یکی از جاسوسان و تحلیگران سیاسی مورد اعتماد آقای پرویز ثابتی بود و اکنون در جرگه قلم بمزدان آقای حسین شریعتمداری ــ نماینده مقام رهبری در روزنامه کیهان ــ انجام وظیفه می کند.
من بخشهائی از آن مجموعه که آقای تبریزی بنابر دستور آقای حسین شریعتمداری ، بخاطر مغشوش جلوه دادن مبارزات کنفدراسیون جهانی بمدت یکماه در روزنامه کیهان چاپ تهران، آنهم برپایه ادعاهای پوچ ،دروغ ، تحریف واقعیات و فلسفه بافی ، تنظیم کرده بود، نقد کردم و در آن رابطه سعی نمودم توضیحاتی درباره تاریخچه مبارزاتی کنفدراسیون جهانی و سمت و سوی مبارزات و فعالیت های آن تشکیلات جهانی، ارائه دهم.( ٣) نقل قول بالا،مطالبی از بخش پنجم آن مجموعه در رابطه با « نقد مسائل تاریخی و همچنین تصمیمات و عملکردهای سیاسی خود و دیگر فعالین» می باشد.
بنظر من کسی که خود را «مورخ» می نامد، صرفنظر از عقاید و نظرات سیاسی و وابستگی گروهی اش ، حتمأ باید در نگارش مسائل تاریخی « بیطرفانه و با مسئولیت » عمل نماید. یعنی نظرات و عملکردها و رویدادها را آنچنان که در زمان گذشته مطرح شده و اتفاق افتاده اند، بازگو نماید ، نه اینکه خود را به بلندگوی تبلیغاتی گروه موردنظرش تبدیل نماید!
درهرحال نوشته آقای عبدالله شهبازی در باره «سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» (کنفدراسیون) بیشتر به «تاریخ سازی» شباهت دارد تا «تاریخنگاری».
با توجه با توضیحی که رفت ، حال به بررسی و نقد چند بخش از نوشته مورد بحث می پردازم، تا روشن شود، که نوشته این « مورخ» محترم متأسفانه کمتر به یک نوشته «تحقیقی» ربط دارد، بلکه نوشته ای سیاسی است که هدف اصلی آن مغشوش جلوه دادن مبارزات کنفدراسیون است.:
١ ـ آقای عبدالله شهبازی در آن نوشته به نقل از آقای افشین متین به برگزاری اولین گردهمآئی تعدادی از دانشجویان ایرانی در شهر هایدلبرگ ـ آلمان ( ٢٥ تا ٢٨ فروردین ماه ١٣٣٩ برابر با ٢٥ تا ٢٨ آوریل ١٩٦٠) اشاره نموده ــ همان تجمعی که در تاریخچه مبارزات دانشجویان ایرانی درخارج از کشور به «کنگره هایدلبرگ» معروف است ــ و در ادامه آن نوشتار متذکر می شود که:
«در این تشکل دانشجویی، دانشجویان هوادار عقاید و گرایشهای سیاسی متنوع و متعارض، اعم از مسلمان و مارکسیست، هواداران جبهه ملّی و نهضت آزادی و حزب توده و غیره، با هدف مبارزه مشترک علیه حکومت پهلوی، فعالیت میکردند. کسانی چون محمد نخشب، حمید عنایت، مهرداد بهار، صادق قطبزاده، ناصر پاکدامن، هما ناطق، منوچهر هزارخانی، فیروز توفیق، همایون (محمدعلی) کاتوزیان، خسرو شاکری، کیومرث زرشناس، امیر طاهری، فیروز شیروانلو، پرویز نیکخواه، کورش لاشایی، سیاوش پارسانژاد، مهدی خانبابا تهرانی و دیگران، که آن زمان یا بعدها در عرصههای مختلف سیاسی یا علمی نامدار شدند، از بنیانگذاران کنفدراسیون بودند. [51]» (٤) (تکیه از منصور بیات زاده).
با توجه به واژه های «بنیانگذاران کنفدراسیون» که آقای عبدالله شهبازی در تحریر نوشته خود با ذکر نام عده ای از فعالان جنبش دانشجوئی و احزاب سیاسی دهه ٦٠ قرن بیستم میلادی (دهه ٤٠ قرن چهاردهم خورشیدی ) در خارج از کشور بکار برده است، روشن نیست که برپایه کدام شیوه و اسلوب تاریخ نگاری و تحقیقات این «مورخ» محترم به این نتیجه رسیده است که افراد مورد نظر وی که در نوشته خود به اسامی آنها اشاره رفته است، باید جزو بنیانگذاران کنفدراسیون محسوب شوند؟ برای روشن شدن جوانب موضوع مورد بحث، این سئوال می تواند مطرح باشد که اصولا منظور و برداشت و تعریف آقای عبدالله شهبازی بعنوان یک «مورخ» از واژه «بنیانگذار» چه می باشد که او بر مبنی آن تعریف به چنان نتیجه ای رسیده است؟
با توجه به این واقعیت تاریخی که در نشست هایدلبرگ ( ٢٥ تا ٢٨ فروردین ماه ١٣٣٩ برابر با ٢٥ تا ٢٨ آوریل ١٩٦٠) از آن ١٧ نفری که آقای عبدالله شهبازی در نوشته خود بعنوان «بنیانگذاران کنفدراسیون » نامبرده است، فقط یک نفر ازآنعده (آقای منوچهر هزارخانی) حضور داشته است.
دکترعلی شیرازی یکی از فعالین و کوشندگان کنفدراسیون که در نشست هایدلبرگ شخصأ حضور داشته و از نزدیک ناظر و شاهد بر رویدادها و تصمیمات اتخاذ شده در آن نشست بوده است، با کمک گرفتن از «بیانیه » آن نشست ــ «بیانیه کنفدراسیون محصلین ایرانی دراروپا» ــ ، که وی از آن بنام «سند» نام برده است، در زمستان سال ١٣٧١ در نوشته ای تحت عنوان « نخستین کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا» می نویسد:
«... نمی دانم پیش از تشکیل اولین جلسه کنفدراسیون در ماه آوریل ١٩٦٠ از چه زمان و در چند شهر اروپا سازمانهای دانشجویی وجود داشتند؟ در این سند اسامی سازمانهای حاضر در هایدلبرگ آمده است. ولی تعداد سازمانهای دانشجویان ایرانی در اروپا بیشتر از اینها بود. مثلا در آلمان در دو شهر مونیخ و برلین هم سازمانهایی وجود داشت که به سبب بی اطلاعی و یا شاید دلایل دیگر در این جلسه حضور نداشتند... (٥) درمحل باشگاه دانشجویان خارجی دانشگاه هایدلبرگ تشکیل شد. تعداد شرکت کنندگان زیاد نبود. شانزده نفر از انجمنهایی بودند که نامشان در سند آمده است. خانم شیرین مهدوی تنها زن شرکت کننده در جلسه بود. نام همه شرکت کنندگان را به خاطر ندارم. بعضی از آنها که به یادم مانده اند : هزارخانی، ثابتیان، نیرومند، آشتیانی، معتمدی، روح الله و فریدون حمزه ای، رسولی، حسیب، گرامی منش و . . . هستند. در امضاهایی که پای سند گذاشته اند، نمی توان نام همه شرکت کنندگان را پیدا کرد. برخی، سعی تمام در ناخوانا کردن امضاهای خود داشتند. برخلاف کنگره های سالهای بعد کنفدراسیون، جلسه، ناظر و تماشاچی نداشت. جز یکی دو تن از همین شرکت کنندگان که نمایندگی نداشتند. .. با نشست هایدلبرگ، کنفدراسیون تشکیل شد. گرچه شرکت کنندگان با نیت تدارک کنفدراسیون در آن نشست گرد آمده بودند. ولی با تشکیل جلسه، آنچه را تدارکش را می خواستند، عملا انجام شد. بنابراین دیگر لازم نبود که این جلسه را مقدماتی- تدارکاتی بخوانند. جلسه، وجود کنفدراسیون را اعلام کرد. پیشنهاد نام را تا آنجا که به خاطر دارم "هزارخانی" داد. به گمانم از نام سازمان دانشجویان فرانسه اقتباس کرده بود. جلسه هایدلبرگ سه مسئول انتخاب کرد که می بایستی از جمله به کار برگزاری کنگره بعد در پاریس اقدام می کردند. مسئولان، روح الله حمزه ای، منوچهر هزارخانی، و منوچهر ثابتیان بودند. در انتخاب مسئولان بین نیروی سومی ها که در این جلسه اکثریت قاطع داشتند و ثابتیان که در او ظن توده ای بودن می رفت، کشمکشی پر هیجان به وجود آمد که از آن نیروی سومی ها پیروز درآمدند. کنگره بعد بخاطر تنشها در اتحادیه فرانسه ، در پاریس ممکن نشد و به لندل انتقال یافت. کنگره لندن روزهای آخر دسامبر ٦٠ و نخستین روزهای ژانویه سال ٦١ تشکیل شد و تا چند روز ادامه یافت.»( ٦) ( تکیه از منصور بیات زاده).
علاوه بر توضیحاتی که اشاره رفت ، همچنین باید یادآور شد که بعضی از آن ١٧ نفری که آقای عبدالله شهبازی در نوشته خود بعنوان «بنیانگذار» (کنفدراسیون) نامبرده است ، بعللی در هنگام برگزاری نشست هایدلبرگ هنوز در ایران بسر می برده اند، ازجمله آقای محمدعلی همایون کاتوزیان .
آقای کاتوزیان در مقاله ای که تحت عنوان «خلیل ملکی و مسئله آدم غیرعادی» تحریر کرده است و آن مقاله بانضمام نوشته ١٧ نفر دیگر از شاگردان و همکاران سیاسی زنده یاد خلیل ملکی در کتابی بنام «یادنامه خلیل ملکی» در سال ١٣٧٠ در ایران منتشر شده ، نوشته خود را با جمله زیر شروع نموده است.: «دراوایل پاییز ١٣٣٩ بود که من با خلیل ملکی آشنایی شخصی پیدا کردم ـ در آستانه هژده سالگی ، و در حدود ورود به دانشکده پزشکی....».( ٧) این نقل قول بیانگر این موضوع است که آقای محمدعلی همایون کاتوزیان ٦ ماه بعد از برگذاری نشست هایدلبرگ هنوز در ایران بسر می برده است.
و یا فردی همچون اقای امیرطاهری ، که بنابر اظهارات خود آقای عبدالله شهبازی، از سوی مقامات سازمان امنیت (ساواک) بعنوان « مأمور نفوذی » (٨) در محیط سازمان های سیاسی و سازمان های دانشجوئی خارج ازکشور مأموریت داشته ، نمی تواند « بنیانگذار» سازمانی باشد که هدفش مبارزه و افشاگری علیه آن رژیم بوده است.
آقای شهبازی بعنوان یک «مورخ» تاریخ ، حتمأ باید اطلاع داشته باشد که در هنگام نگارش مطالب تاریخی، یکی از مسائلی که هر«مورخ بیطرف و مسئول » ، همچنین باید به آن دقیقأ توجه نماید ، درنظر گرفتن «زمان» رویداد موضوع مورد بحث در هر مقطع تاریخی است. موضوعی که متأسفانه وی در هنگام ردیف کردن اسامی عده ای از فعالان و صاحبنظران جنبش دانشجوئی و سازمانهای سیاسی ایران دراروپا در دهه ٦٠ قرن بیستم میلادی (دهه ٤٠ قرن چهاردهم خورشیدی) ، مورد توجه قرارنداده است!
برای روشن شدن این امر که چرا به این بخش از آن نوشته همچنین انتقاد وارد است و آن نوشته بیان واقعیات مربوط به تاریخچه «کنفدراسیون» نیست، من بخشی از نوشته خود این «مورخ» محترم که در تاریخ ٣٠ اردیبهشت ١٣٨٥(٢٠ مه ٢٠٠٦) ــ یعنی چهارسال و نیم قبل از تحریر نوشته مورد بحث ( در باره سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور) ــ ، تحت عنوان « جعل جدید امیرطاهری: ظهور نازیسم در ایران » (٩) منتشر کرده و در آن ازآقای امیر طاهری بنام «مأمور نفوذی ساواک» نامبرده است ، نقل می کنم.درآن نوشته می خوانیم:
« امیر طاهری چهره سرشناس مطبوعاتی دوران جنون قدرت محمدرضا شاه در سالهای پایانی سلطنت اوست. امیر طاهری، که در اصل محمد طاهری دزفولی نام دارد، در دوران دانشجویی در انگلستان مأمور نفوذی ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی) در «جامعه سوسیالیستهای نهضت ملّی ایران» بود. «جامعه سوسیالیستها» سازمانی بود از پیروان خلیل ملکی در اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا که چهرههای سرشناس آن مرحوم حمید عنایت، محمدعلی (همایون) کاتوزیان، منصور فرهنگ، ناصر پاکدامن، امیر پیشداد (مدیر نشریه علم و زندگی در ایران و نشریه نامه پارسی در پاریس) بودند. چهرههای فعال سیاسی دانشجویی انگلستان در دوران اقامت طاهری افراد زیر بودند: محمدعلی (همایون) کاتوزیان، حمید عنایت، حمید محامدی، منوچهر ثابتیان، مهرداد بهار، ژیلا سیاسی، پرویز نیکخواه و حسن رسولی. طاهری با پرویز خوانساری رابطه نزدیک داشت. خوانساری سرپرست دانشجویان ایرانی و نماینده ساواک در اروپا بود که از سالهای ١٣٢٠ به عنوان یکی از عوامل شبکه اطلاعاتی بریتانیا شناخته میشد. در جلدهای اوّل و دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوی اسنادی از پیشینه و سوء شهرت گسترده اخلاقی خوانساری درج شده است. [51] » (تکیه از منصور بیات زاده)
با توجه به توضیحاتی که رفت ، آیا نباید اظهارات آقای شهبازی مبنی براینکه آقای امیر طاهری از زمره « بنیانگذاران کنفدراسیون» بوده است را، ادعائی نادرست و غلط ارزیابی کرد؟ حتمأ آقای شهبازی باید قبول داشته باشد که واژه «بنیانگذار» با واژه «مأمور نفوذی» ، بهیچوجه معنا ئی برابر ندارند!
اما بی ربط نخواهد بود که در رابطه با برداشت آقای عبدالله شهبازی از واژه «بنیانگذار» ، جملاتی را از سایت بی بی سی که درباره او نگارش شده است، نقل کنم.
در نوشته بی بی سی می خوانیم:
« ... آقای شهبازی که زمانی به حزب توده ایران گرایش داشت، پس از انقلاب، به نوشته خود، در "مباحثه نظری" با احسان طبری (عضو سرشناس حزب توده که توسط حکومت اسلامی دستگیر شده بود) با حسین شریعتمداری، مدیرمسئول فعلی روزنامه کیهان همکار بود و در "مسلمان شدن" آقای طبری نقش داشت.
آقای شهبازی در یکی از نوشته هایش، خود را "بنیانگذار نامدارترین و موثرترین موسسه پژوهشی وزارت اطلاعات، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی"، معرفی می کند و می نویسد که یک دهه گرداننده این موسسه بوده است.» (١٠)(تکیه از منصور بیات زاده)
با توجه به محتوی نقل قول بالا، دقیقأ روشن می شود که برداشت آقای شهبازی از معنای واژه «بنیانگذار» دارای چه بارفرهنگی و سیاسی می باشد. حال این سئوال در مقابل این «مورخ» محترم قرار دارد که آیا آقای امیر طاهری چنان نقشی در بنیانگذاری «کنفدراسیون» داشته که وی در بنیانگذاری موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی داشت ؟!
در رابطه با فعالیت های سازمان امنیت رژیم شاه (ساواک)، ضروریست یاد آورشد که آن سازمان حتی قبل از اینکه سازمانهای دانشجوئی در اروپا ، تحت عنوان «کنفدراسیون» شکل بگیرد، مأمورینش کوشش داشته اند تا خود، تشکیلات دانشجوئی طرفدار رژیم محمدرضاشاهی را در اروپا تشکیل دهند و بخاطر تحقق چنان خواستی، از توسل به هر نوع نیرنگ و خدعه کوچکترین ابائی نداشته اند. مأمورین ساواک کوشش می کرده اند تا با دانشجویان ایرانی نه بعنوان «مأمور امنیتی» ، بلکه بعنوان افراد علاقمند به پیشرفت و توسعه ایران، رابطه برقرار کنند و در صورت امکان پس از آشنا شدن و برقراری روابط دوستی، آنها را برای اهداف شوم خود شکار کنند!
دکتر بهمن نیرومند یکی از فعالین و دبیران اسبق کنفدراسیون جهانی در نوشته ای که تحت عنوان «برگزاری کنگره هایدلبرگ» ، در زمستان سال ١٣٧١ تحریر کرده است ، (١١) به گوشه ای از چگونگی فعالیت مأمورین مخفی سازمان امنیت (ساواک) و اعضای سفارت ایران در شهرکلن ـ آلمان اشاره نموده و در آن رابطه به چگونگی شیوه کار مأمورین ساواک، از جمله «سرهنگ آیرملو مسئول کل ساواک در اروپا »، پرداخته است.
دکتر بهمن نیرومند نیز یکی دیگراز شرکت کنندگان در نشست هایدلبرگ در فروردین ماه ١٣٣٩ بوده است.
مبارزه با «ساواک» و افشای سیاست و عملکردهای آن تشکیلات، همیشه در صدر برنامه های مبارزاتی کنفدراسیون جهانی قرار داشت. اگر«مورخ» محترم به بایگانی اسناد «ساواک» مراجعه می کرد ــ بایگانی که درهایش همیشه بروی آن جناب باز بوده است ــ و به تحقیق و تفحص در پرونده های مربوط به «کنفدراسیون جهانی» می پرداخت، حتمأ با مدارکی روبرو می شد که همچنین حکایت از افشاگری سازمانهای وابسته به کنفدراسیون جهانی علیه آقای پرویز خوانساری سرپرست دانشجویان ایرانی و نماینده ساواک در اروپا بودند.
بد نیست در همین رابطه به کتابی که تحت عنوان « پاره ای ازاسناد ساواک» از سوی کنفدراسیون جهانی انتشار یافت اشاره کنم. محتوی آن کتاب شامل اسناد و مدارکی بود که طی اشغال سفارتخانه های شاه توسط تعدادی از اعضای کنفدراسیون جهانی بدست آمده بود.
آقای عبدالله شهبازی بعنوان یک «مورخ» حتمأ باید از مبارزات و افشاگریهایی که «کنفدراسیون جهانی» در کشورهای آلمان، اطریش، انگلیس، ایالات متحده آمریکا ... علیه رژیم شاه ترتیب داد اطلاع داشته باشد. من در بخش پنجم نوشته ی«کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان » ، اشاره کوتاهی به رئوس برخی از اعتراضات و افشاگریها ی آن سازمان نمودم. می توان برای کسب اطلاعات در آنمورد ، به پانویس شماره ١٢ همین نوشته مراجعه کرد. (١٢)
همچنین ضروریست خاطرنشان نمود که آقای عبدالله شهبازی بعنوان یک «مورخ» می بایستی باین اصل مهم نیز توجه می نمود که «کنفدراسیون ...» یک تشکیلات علنی بود وهر محصل و دانشجوی ایرانی می توانست در هر زمستر تحصیلی ، با پرداختن حق عضویت ، بعضویت سازمان شهری محل اقامتش درآید و از آن طریق عضو کنفدراسیون جهانی شود. حتی فردی که عضو آن تشکیلات نبود، می توانست بعنوان ناظر در جلسات هفتگی سازمانهای شهری، سمینارها ،کنفرانسها و کنگره های فدراسیونها و کنفدراسیون شرکت نماید، مگر اینکه قبلا دشمنی آن فرد با خواست ها و اهداف جنبش دانشجوئی و نهضت ملی و سازمانهای سیاسی مخالف رژیم شاه ثابت شده و یا همکاری اش با مقامات امنیتی (ساواک) و نیروهای استعمارگر و سازمانهای جاسوسی جهان برملا شده باشد!
با توجه به توضیحاتی که اشاره رفت، بعضویت آقای امیرطاهری در سازمان دانشجویان ایرانی در انگلستان تا آن مقطع تاریخی که وابستگی اش بر سازمان امنیت شاه(ساواک) برملا نشده بود، هیچگونه انتقاد و ایرادی به آن تشکیلات و مسئولینش نمی توانست واردباشد. انتقاد از زمانی می توانست وارد باشد که پس از افشا شدن هویت فردجاسوس ، آن فرد هنوز در جمع فعالین سیاسی و دانشجوئی تحمل می شد!
اتفاقأ این اعضاء «جامعه سوسیالیستهای ایران در اروپا» بودند، در زمانیکه به رابطه آقای امیر طاهری با «ساواک» پی بردند ، افکار عمومی را در جریان آن ماجرا قرار دادند و رابطه خود را با آن جاسوس ساواک قطع کردند! همچنین پس از برملاشدن همکاری آقای امیر طاهری با سازمان امنیت شاه ، فعالین و گوشندگان دانشجوئی و سیاسی متحدأ او را از محیط سیاسی ایرانیان در خارج از کشور طرد نمودند!
بد نیست در رابطه با کوشش ساواک در بین سازمانهای سیاسی و دانشجوئی مخالف و مقابله آن نیروها با ساواک به ماجرائی دیگر اشاره کنم. زمانیکه برای فعالین گروه مائوئیستی معروف به «کادرها» ( گروهی که اکثر اعضایش را افرادی تشکیل می دادند که از سازمان انقلابی انشعاب کرده بودند) روشن می شود که آقای فیروز فولادی ، یکی از کادرهای بالای آن گروه، با مأمورین ساواک در رابطه بوده است ، مسئولین آن گروه این موضوع را به دیگر فراکسیونهای کنفدراسیون و سازمانهای اپوزیسیون اطلاع دادند و از آن طریق در افکار عمومی دست بافشاگری زدند و او را از جمع خود طرد کردند!
وانگهی همچنین باید درنظر داشت که مجمع سیاستگذاری فدراسیونها و کنفدراسیون جهانی ، کنگره های فدراسیونها و کنفدراسیون جهانی بودند. همچنین در بین جناحهای مختلف کنفدراسیون جهانی در رابطه با خط و مشی آن سازمان رقابت وجود داشت. با توجه به چگونگی روابط حاکم بر کنفدراسیون ،این واقعیتی است که در صورت نفوذ جاسوسان سازمان امنیت شاه در سازمانهای شهری ، آن افراد جز خبر چینی و نوشتن گزارش برای مقامات امنیتی، بهیچوجه برایشان امکان نداشت که نقشی در امر سیاستگذاری آن تشکلات داشته باشند.
به این موضوع نیز می باید در تاریخنگاری توجه شود که مابین عضو شدن در یکی از سازمانهای شهری وابسته به کنفدراسیون جهانی ، که تشکیلاتی علنی بود و عضو شدن در گروه ها، سازمانها و احزاب سیاسی که هدفشان در تحلیل نهائی کسب قدرت سیاسی بود و اکثرأ دارای تشکیلات مخفی بودند، کاملا فرق داشت.
٢ ـ آقای عبدالله شهبازی در نوشته مورد بحث درباره سازمانهای دانشجوئی ایرانیان همچنین می نویسد : « مصطفی چمران و ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده به عنوان سرشناسترین نمایندگان جریان فکری اسلامی هوادار امام خمینی در کنفدراسیون شناخته میشدند. در سال 1964، در کنگره دوسلدورف، بنیصدر به عنوان یکی از دبیران کنفدراسیون برگزیده شد. [52]». (تکیه از منصور بیات زاده)
در رابطه با اظهارات آقای شهبازی درباره « کنگره دوسلدرف» و انتخاب آقای « بنی صدر به عنوان یکی از دبیران کنفدراسیون» در آن کنگره، ضروریست متذکر شد که اصولا در طول حیات کنفدراسیون جهانی ، کنگره ای درشهر «دوسلدرف» برگزار نشد، که آقای بنی صدر یکی از منتخبین آن کنگره باشد. یکی از سمینار های کنفدراسیون که عده ای از اعضاء کنفدراسیون باتفاق هیئت دبیران منتخب کنگره سوم درباره خط ومشی کنفدراسیون به بحث و تبادل نظر پرداختند، در آن شهر برگذارشد.
اگر «مورخ» محترم به تحقیق و بررسی اسناد و مدارک مربوط به کنفدراسیون جهانی از جمله گزارش و مصوبات کنگره ها ِ آن تشکیلات می پرداخت ، حتمأ متوجه می شد که در شهر« دوسلدرف در سال ١٩٦٤ » ،کنگره ای برگزار نشده است. درآن سال (سال ١٩٦٤) کنگره سوم در لندن و سمینار کنفدراسیون در دوسلدرف برگذار شده است.
آقای افشین متین در کتاب « کنفدراسیون؛ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ١٣٣٢- ١٣٥٧» ، همان کتابی که آقای عبدالله شهبازی با نقل از آن، نوشته خود را شروع کرده است. ، در باره گزارش کار کرد کنگره های کنفدراسیون مطالبی را بنگارش درآورده است.
آقای ابوالحسن بنی صدر در کنگره چهارم کنفدراسیون جهانی، کنگره ای که در شهر کلن ـ آلمان از تاریخ ١٣ تا ١٧ دی ١٣٤٣ (٣ تا ٧ ژانویه ١٩٦٥) برگزارشد ،بعنوان یکی از دبیران کنفدراسیون جهانی انتخاب شد . در بخش پنجم نوشته ای که من تحت عنوان « کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ...» در تاریخ ۱٨ اردیبهشت ۱٣٨۶ ( ٨ ماه مه ۲۰۰۷ ) نوشتم ، همچنین به انتخاب آقای ابوالحسن بنی صدر در هیئت دبیران در کنگره چهارم کنفدراسیون جهانی در شهر کلن ـ آلمان اشاره کرده ام. (١٣)
«مورخ» محترم در نوشته خود همانطور که قبلا نقل شد، از « سرشناسترین نمایندگان جریان فکری اسلامی هوادار امام خمینی در کنفدراسیون» صحبت بمیان آورده و در آن رابطه به دبیری آقای ابوالحسن بنی صدر نیز اشاره نموده است. بی جا نخواهد بود در آن رابطه همچنین یادآور شد که مرحوم صادق قطب زاده نیز در کنگره های اول و دوم کنفدراسیون جهانی (کنگره های پاریس ـ ژانویه ١٩٦٢ و لوزان ـ ژانویه ١٩٦٣ ) یکی از پنح نفر دبیران منتخب نمایندگان آن کنگره ها بود. او در کنار مرحوم محمد نخشب ـ فعال سیاسی حزب مردم ایران و تئوریسین انجمن سوسیالیست های خداپرست ــ نقش بزرگی در مبارزه با طرفداران رژیم کودتا از جمله اردشیر زاهدی در رابطه با شکل دادن به واحدهای فدراسیون در ایالات متحده آمریکا داشت. برای کسب اطلاعات بیشتر در اینمورد به پانویس شماره ١٤ همین نوشته می توان مراجعه کرد (١٤)
ادامه دارد
دکتر منصور بیات زاده
دو شنبه ٢٩ آذر ۱۳۸۹ - ٢٠ دسامبر ۲۰۱۰
dr.bayatzadeh@ois-iran.com
پانویس:
١ ـ سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران ، قسمت اول ـ بقلم عبدالله شهبازی
به نقل از وبگاه شهبازی
www.shahbazi.org
٢ ـ «کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان» ـ بخش پنجم ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1048.htm
٣ ـ «کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ـ مطالبی در باره تاریخچه کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادیه ملی ـ (افشاگری در باره تحریف تاریخ از سوی جاسوس ساواک و نویسندگان کیهان چاپ تهران)» ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1044.htm
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1045.htm
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1046.htm
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1047.htm
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1048.htm
٤ ـ سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران ، قسمت سوم : سازمان های دانشجویان ایرانی در خارج از کشورـ بقلم عبدالله شهبازی
به نقل از وبگاه شهبازی
www.shahbazi.org
٥ ـ در آنزمان در شهر ماینس ، شهری در ١٠٠ کیلومتری شهر هایدلبرگ همچنین سازمان دانشجوئی ایرانی وجود داشت. ولی کسی در آن شهر از نشست هایدلبرگ خبرنداشت و در همین رابطه بود که نماینده ای از آن شهر در آن نشست حضور نداشت!
٦ ـ علی شیرازی ـ نخستین کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی(٢٦ ـ ٢٩ فروردین ١٣٣٩ ، ١٥ ـ ١٨ آوریل ١٩٦٠)
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.typn.de/ois/ois-iran-ois-iran-2890.htm
ــ مجموعه ای از مقالات و مصاحبه ها در باره فعالیت های جنبش دانشجوئی در دوران رژیم شاه
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de/ois/ois-iran-2000-a.htm
٧ ـ یادنامه خلیل ملکی ـ به کوشش: امیر پیشداد ـ همایون کاتوزیان ؛ ناشر: شرکت سهامی انتشار؛ چاپ اول ١٣٧٠ ؛ چاپخانه حیدری ـ صفحه ٢٥١
٨ ـ آقای عبدالله شهریاری در نوشته ای تحت عنوان «جعل جدید امیرطاهری: ظهور نازیسم در ایران»
نوشته است که آقای امیرطاهری ،«مأمورنفوذی» سازمان امنیت رژیم محمد رضاشاه پهلوی بوده است.
به نقل از وبگاه عبدالله شهریاری
www.shahbazi.org
٩ ـ همان مأخذ شماره ٨ .
١٠ ـ توضیح درباره "بنیانگذار نامدارترین و موثرترین موسسه پژوهشی وزارت اطلاعات، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی". به نقل از سایت بی بی سی
www.bbc.co.uk
١١ ـ دکتر بهمن نیرومند درباره «برگزاری کنگره هایدلبرگ» ــ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران
www.typn.de/ois/ois-iran-ois-iran-2884.htm
١٢ ـ «کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان» ـ بخش پنجم ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1048.htm
«همانطور که در بخش چهارم این نوشته اشاره رفت بعد از پایان یافتن کنگره سوم کنفدراسیون در لندن ، در روز چهاردهم دیماه ١٣٤٢ (چهارم ژانویه ١٩٦٤) تظاهراتی با شرکت تمام نمایندگان کنگره علیه سیاست و عملکردهای سرکوبگرانه رژیم محمد رضاشاه پهلوی در لندن برگزار شد. بنظر من بی جا نباشد قبل از اینکه خواسته باشم به افشای دروغهای جاسوس ساواک شاه که در حقیقت چیزی جزافشای دغلکاریهای دستگاه تبلیغاتی آقای «حسین شریعتمداری» نیست ادامه دهم،از چندتا تظاهرات اعتراضی که از سوی فدراسیون های دانشجویان ایرانی در اطریش ، ایتالیا و ایالات متحده آمریکا ، تشکلات وابسته به کنفدراسیون جهانی در رابطه با سفر شاه به آن کشور ها که بعد از سرکوب قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢ برگزار شد ، نام ببرم و برای خوانندگان این نوشته توضیح دهم که در آن مقطع تاریخی ، این تشکیلات و اعضای کنفدراسیون جهانی بودند که به افشای عملکردهای سرکوبگرانه رژیم شاه دست زدند، همان « تشکیلاتی» که آقای حسین شریعتمداری با کمک جاسوس ساواک شاه و عده ای از نویسندگان کیهان ـ تهران ، کارزار تبلیغاتی بر پایه دروغ و اتهام و جعل واقعیات بخاطر وارونه جلوه دادن تاریخچه افتخار آمیز آن سازمان براه انداخته بودند.
آیا آقای حسین شریعتمداری و نویسندگان کیهان ـ تهران ، اصولا اطلاع دارند و می دانند که بعد از سرکوب خونین قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢ و حمله کماندوهای شاه به صحن دانشگاه و حوزه فیضیه درقم و دستگیری تعداد زیادی از فعالان دانشجوئی ، سیاسی و مذهبی که در نتیجه ، جامعه سیاسی وطنمان ایران به یک گورستان تبدیل شده بود و محمد رضا شاه پهلوی در سایه توپ و تانگ و مسلسل خود را «قدرقدرت » تمام عیار می دانست ، این سازمانهای دانشجوئی وابسته به تشکیلات کنفدراسیون جهانی بودند که با مبارزات و افشاگری های خود، کارزار بزرگ مبارزاتی علیه شاه در کشورهای اروپائی و ایالات متحده آمریکا بپا کردند و از آن طریق به پایمال شدن حقوق قانونی ملت ــ حقوق در نظر گرفته شده در قانون اساسی مشروطیت ــ ، توسط رژیم شاه اعتراض کردند؟
در هنگام سفر محمدرضاشاه پهلوی به کشور اطریش ــ حدودأ ٧ ماه بعد از سرکوب قیام ١٥ خرداد ــ ، این اعضای کنفدراسیون بودند که موفق شدند تا در شهر وین تظاهراتی در جلوی هتلی که شاه در آن محل اقامت داشت و همچنین تظاهرات بزرگی در جلوی سفارت ایران در روز ٢ بهمن ١٣٤٢ (٢٢ ژانویه ١٩٦٤ ) برپا کنند و ازآن طریق اعتراض خود را به وضعیت استبدادی و خفقان حاکم بر ایران اعلام دارند.
اتابکی سفیر شاه، فردی که به خود اجازه داده بود تا در سال ١٩٦٣ پاسپورت فعالان دانشجوئی را تمدید ننماید و از آن طریق برای عده ای از دانشجویان در گرفتن اجازه اقامت و بخصوص گرفتن اجازه کار، مشکل ایجاد نماید ــ امر نابخردانه ای که اعتراض و مقاومت دانشجویان را در آنزمان با خود بهمراه داشت ــ ، (٥٥) مجددأ کوشش می نماید تا با کمک مأمورین ساواک و پلیس اطریش در بین دانشجویان وحشت اندازد تا شاید از آن طریق بتواند جلوی هرنوع تظاهرات علیه شاه در کشور اطریش را بگیرد. در رابطه با آن توطئه بود که پلیس شهر گراتس از فعالان اتحادیه دانشجویان ایرانی آن شهر کتبأ تعهد گرفته بود، تا مدت زمانیکه شاه در اطریش اقامت دارد، آنها محدوده شهر گراتس را بدون اجازه پلیس ترک ننمایند ، باوجود این عده ای از ایرانیان عضو اتحادیه گراتس که همچنین از هواداران گروه های سیاسی (جبهه ملی ، حزب توده، جامعه سوسیالیست ها) بودند ، بخاطر مقاومت و مقابله با آن سیاست ، شبانه (دوم بهمن ١٣٤٢ ) به شهر وین مسافرت می کنند تا در جلوی هتل محل اقامت شاه در شهر وین ، دست به تظاهرات بزنند و با دادن شعار « مرگ بر شاه، زنده باد مصدق» ، مخالفت خود را با سیاست سرکوب و ترور رژیم محمد رضا شاهی اعلام دارند. (٥٦)
در طی تظاهرات اصلی دانشجویان ایرانی که از سوی هیئت دبیران فدراسیون اطریش با همکاری اتحادیه دانشجویان ایرانی در وین در تاریخ دوم بهمن ١٣٤٢ ارگانیزه شده بود، در اثر توطئه «اتابکی » سفیر شاه و برخی از کارکنان سفارت و مأمورین ساواک ، پلیس اتریش به صفوف تظاهر کنندگان در جلوی سفارت ایران در وین حمله می کند و بسیاری از دانشجویان را مجروح می نماید. جمعأ تعداد ٣١ تن از تظاهرکنندگان ایرانی در وین از سوی پلیس بازداشت می شوند. اتحادیه ملی دانشجویان اطریش و سازمانهای دانشجویان یونانی و عرب بخاطر آزادی ٣١ تن دانشجویان ایرانی دستگیر شده ، کارزار مبارزاتی به حمایت از کنفدراسیون جهانی براه می اندازند و کمک می کنند تا ماجرای دستگیری٣١ تن دانشجو و همچنین چگونگی وضع سیاسی حاکم بر ایران در افکار عمومی اطریش بازتاب یابد. آن اعتراضات همچنین سبب می شوند تا با دخالت آقای آلفونس گورباخ، صدر اعظم وقت کشور اطریش، ماجرای دستگیری دانشجویان ایرانی در زمانیکه شاه هنوز در اطریش سرگرم تفریحات و ورزش اسکی بود، حل شود و دانشجویان ایرانی آزاد گردند. آزادی دانشجویان دستگیر شده باعث می شود تا شاه از مسافرتی که به آلمان غربی و سوئیس در پیش داشت صرفنظر نماید.
در رابطه با تظاهراتیکه دانشجویان ایرانی در اطریش علیه شاه و سیاست ترور و خفقان حاکم بر ایران بپا کردند، تظاهرات دانشجویان ایرانی در شهر اینسبروک ، شهری که شاه برای «اسکی » به آن شهر رفته بود را نیز نباید فراموش کرد.
همزمان با سفر شاه به کشور ایتالیا، سازمان دانشجویان ایرانی وابسته به کنفدراسیون جهانی ، در ٢٠ بهمن ١٣٤٢ (دهم فوریه ١٩٦٤ ) تظاهرات اعتراضی در شهر فلورانس ترتیپ می دهند تا از آن طریق اعتراض خود را نسبت به سیاست ترور و خفقان حاکم بر جامعه سیاسی ایران اعلام دارند. در آن تظاهرات ١١ تن از تظاهرکنندگان از سوی پلیس شهر فلورانس دستگیر می شوند. در روز ٢١ بهمن با وجود اینکه پلیس شهر فلورانس دانشجویان دستگیر شده را آزاد کرده بود، تظاهرات بزرگی در پشتیبانی از دانشجویان ایرانی در فلورانس برگزار می شود که بیش از ٢ هزارنفر از دانشجویان دانشگاه فلورانس و عده ای از اعضای احزاب چپ و سندیکاهای کارگری ایتالیائی در پشتیبانی از خواست های دانشجویان ایرانی در آن شرکت می نمایند و از آن طریق سعی می شود تا موضوع دستگیری دانشجویان ایرانی از سوی پلیس فلورانس را به موضوع بحث انجمن شهر فلورانس تبدیل کنند تا به دستگیری دانشجویان ایرانی توسط پلیس از سوی انجمن شهر اعتراض گردد. (٥٧)
همزمان با اولین سالگرد سرکوب خونین قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢ ، محمدرضاشاه پهلوی به ایالات متحده آمریکا مسافرت می نماید. در هنگام ورود شاه به ایالات متحده آمریکا، عده ای از اعضای کنفدراسیون جهانی در روز چهاردهم خرداد ١٣٤٣ (٤ ژوئن١٩٦٤) در فرودگاه جان ـ اف ـ کندی در نیویورک ، دست به تظاهرات می زنند و علیه ناهنجاریهای حاکم بر وطنمان ایران اعتراض می نمایند. پرزیدنت « لیندون جانسون» رئیس جمهور وقت آمریکا از محمد رضا شاه پذیرائی شاهانه ای بعمل می آورد و هنگام نوشیدن جام شرابش به سلامتی محمد رضا شاه پهلوی ، از فردی که کوچکترین توجهی به حقوق بشر در ایران نمی نمود و قانون اساسی مشروطیت در ایران را پایمال می کرد و در واقع اعمال و کردارش همچون یک پادشاه مستبد و جانی بود، به عنوان یک «پادشاه اصلاح طلب قرن بیستم» یاد می نماید.(٥٨)
در بیستم خرداد ١٣٤٣ (١٠ ژوئن ١٩٦٤ ) که دانشگاه نیویورک به شاه « دکترای افتخاری حقوق» داد ، ٥٠ تن از دانشجویان عضو و طرفدار کنفدراسیون جهانی در محوطه دانشگاه در حالیکه در محاصره پلیس بودند، دست به تظاهرات می زنند و شعار « مرگ بر شاه» سر می دهند و از آن طریق به اعطای درجه دکترای افتخاری به دیکتاتور ایران اعتراض می کنند.( ٥٩ )
هنگام سفر شاه به ایالت کالیفرنیا، دانشجویان ایرانی عضو کنفدراسیون در ٢٢ خرداد ١٣٤٣ (١١ ژوئن ١٩٦٤ ) در فرودگاه لوس آنجلس تظاهرات اعتراضی بر پا می کنند. در آن تظاهرات عده ای از همراهان شاه به صف دانشجویان حمله می کنند و سر یک دانشجوی مخالف با حکومت ترور را سخت مجروح می نمایند. (٦٠ )
در هنگامیکه دانشگاه کالیفرنیا در شهر لوس آنجلس به شاه دکترای افتخاری می داد ، بیش از ٢٠٠ نفر از دانشجویان ایرانی و آمریکائی علیه سیاست و عملکرد رژیم شاه در محوطه جلوی دانشگاه دست به تظاهرات می زنند ، در هنگامیکه تظاهرکنندگان در محاصره پلیس و مأمورین اف ـ بی ـ آی بودند ، هواپیمای کوچکی که با خود پرچمی را یدک می کشید که بر رویش نوشته شده بود: « می خواهید نشئه شوید؟ سراغ شاه بروید » بر فراز جمعیت ظاهر می شود و شروع به دور زدن می نماید ـ شاه خود در کتاب « محمد رضا پهلوی » از این آکسیون اعتراضی دانشجویان ایرانی نام برده است ـ . زمانیکه شاه می خواسته است، سخنرانی خود را در سالن دانشگاه کالیفرنیا شروع نماید، هفت دانشجوی سال آخر که کلاه مخصوص فارغ التحصیلی را بر سر داشتند در حالیکه ٤٠ تا ٥٠ دانشجوی دیگر در پشت سرشان حرکت می کردند بعنوان اعتراض جلسه سخنرانی را ترک می کنند. در طول سخنرانی شاه ، دانشجویان مخالف با بالا بردن تابلوهائی که بر آنها شعار ضد شاه نوشته شده بود سخنرانی او را قطع می کنند و مأمورین اف ـ بی ـ آی و عوامل ساواک به افراد معترض حمله می برند و با کتک کاری و توسل به زور آنها را از سالن سخنرانی بیرون می کنند. چندین بارآن اعتراضات و کشمکش از سوی افراد مخالف سیاست ترور و سرکوب شاه که هنوز در سالن سخنرانی حضور داشتند، تکرار می گردد. (٦١)
تمام آن مبارزات و روشنگریهائی که در بالا به رئوس آنها اشاره رفت، در واقع شمه ای از مبارزات و افشاگریهای دانشجویان ایرانی برهبری کنفدراسیون جهانی علیه رژیم وابسته به امپریالیسم شاه می باشند که در حافظه تاریخ معاصر ایران، بنام مبارزات جنبش دانشحوئی ایران برهبری کنفدراسیون جهانی ، ثبت شده اند. آقای حسین شریعتمداری باید بداند، همانطور که آقای پرویز ثابتی و دستگاه تبلیغاتی دوران شاه نتوانستند با بمیدان آوردن افرادی همچون دکتر عباس ملک زاده میلانی (دکتر عباس میلانی) ذره ای از ارزش واقعی آن مبارزات افتخارآمیز کنفدراسیون جهانی در دوران رژیم محمد رضا شاه بکاهند ، جوّ سازی و تقلبات روزنامه کیهان ـ تهران تحت هدایت و راهنمائی های جناب شریعتمداری و خوش رقصی های جاسوس ساواک نیز نخواهد توانست کوچکترین خدشه ای به آن وارد کنند!!»
١٣ ـ مصوبات کنگره چهارم کنفدراسیون جهانی در شهر کلن ـ آلمان ـ از انتشارات کنفدراسیون جهانی
ــ افشین متین، کنفدراسیون؛ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ١٣٣٢- ١٣٥٧ ، ترجمه ارسطو آذری، تهران: موسسه نشر و پژوهش شیرازه، چاپ اوّل، ١٣٧٨.
ــ دکتر منصور بیات زاده ، «کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ...» ـ بخش پنجم ـ
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1048.htm
١٤ ـ درباره صادق قطب زاده، یکی از فعالین و دبیران کنفدراسیون جهانی
دکتر منصور بیات زاده ، «کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان» ـ بخش دوم
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1045.htm
«...در هشتمین گردهمآئی سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا در ایپسیلانتی میشیگان ، در ٢٩ اوت تا دوم سپتامبر ١٩٦٠ که ١٧٠ دانشجوی ایرانی از ٢٥ ایالت شرکت کرده بودند ، علی محمد فاطمی به ریاست کنگره انتخاب می شود ، همینطور افراد دیگری از جمله محمد نخشب ـ فعال سیاسی حزب مردم ایران و تئوریسین انجمن سوسیالیست های خداپرست ــ بعنوان سرپرست کمیته ها انتخاب می شوند. در آن کنگره اردشیر زاهدی سفیر ایران نیز حضور داشته است که در باره کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ صحبت می کند وهمچون شوهر خواهرش آقای داریوش همایون ، آن کودتای امپریالیستی را ، « قیام ملی » می نامد، امری که با مخالفت برخی از حاضرین در جلسه روبرو میشود. در آن گردهمآئی صادق قطب زاده و محمد نخشب درباره موضوع کودتای ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ سخنرانی می کنند و پرده از ماهیت ارتجاعی «قیام ملی » بر می دارند. در واقع با روشنگری و افشای ماهیت رژیم حاکم بر ایران ، کمک به شکل دادن یک نهاد دانشجوئی مخالف دولت کودتا محمد رضا شاهی می نمایند.
در آن کنگره هیئت رهبری جدید انتخاب می شود که عبارت بودند از:
صادق قطب زاده، منصور صدری ، مجید تهرانیان، کیوان طبری و علی محمد فاطمی بعنوان رئیس.
قطعنامه سال ١٩٦٠ کنگره ایپسیلانتی دانشجویان ایرانی، برعکس اصول آن سازمان که بر اصل طرح نکردن مسائل سیاسی تاکید داشت، در آن سال کاملا سیاسی شد و تقریبأ مواضعی همچون مواضع جبهه ملی ایران و سازمان دانشجویان دانشگاه تهران اتخاذ کرد. در قطعنامه صحبت از این امر شد که « در سالهای اخیر سیاست های کلی دولت، چه در داخل و چه در خارج خساراتی جبران ناپذیر بر ملت وارد کرده است» و خواستار « تأسیس دولتی ملی بر اساس دموکراسی» شد و همچنین بر امر « برای تحکیم استقلال کشور و مبارزه علیه هرنوع نفوذ بیگانه چه شرق و چه غرب، دولت باید به مبارزه علیه فقر، اختلاف طبقاتی و نابرابریهای اجتماعی اولویت بخشد» تاکید نمود و بر پایه تز« موازنه منفی» دکتر مصدق ، آن کنگره در زمینه سیاست خارجی صحبت از اتخاذ سیاست « عدم تعهد مثبت » مبتنی بر« شرایط مشترکی که باعث پیوستگی ما با کشورهای آسیایی آفریقایی و اعضاء کنفرانس باندونگ» هست نمود.
با توضیحی که رفت سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا تولد جدیدی پیدا کرد.
همچنین نباید از خاطر دور داشت که سه نفر از آن هیئت رهبری منتخب کنگره ایپسیلانتی در آمریکا، صادق قطب زاده ، مجید تهرانیان، علی محمد فاطمی باتفاق فرج اردلان و حسن لباسچی بعنوان اولین هیئت دبیران کنفدراسیون جهانی در کنگره پاریس انتخاب شدند. (١٤)
دانشجویان دانشگاه تهران در سال ١٣٣٩ ، بعد از کودتای امپریالیستی ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ ، مجددأ خود را سازمان داده بودند و حتی از سوی آن سازمان برای برگزاری بزرگداشت روز ١٦ آذر ( روز دانشجو ) کمیته 5 نفری بنام آقایان هوشنگ کشاورز، حسن پارسا، حبیب الله پیمان ، هاشم صباغیان و ذوالنور انتخاب شده بودند (١٥) که آن «کمیته» در ١٦ آذر ١٣٣٩ موفق به برگزاری تظاهراتی در دانشگاه تهران شد، همان تظاهراتی که یکی از سخنرانانش زنده یاد بانو «پروانه فروهر» بود. در آن رابطه آقای حسین شاه حسینی می گوید:
اولینبار در سال ١٣٣٩ که خانم پروانه فروهر ـ که خدا رحمتش کند ـ سخنرانی کرد، سکوت دانشگاه شکسته شد و رسماً شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد.( ١٦)
«سازمان دانشجویان دانشگاه تهران ـ وابسته به جبهه ملی ایران » طی پیامی به امضاء آقای ابوالحسن بنی صدر، مسئول ارتباطات و روابط خارجی ، پیوستن آن سازمان به « کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایران » را اعلام می دارد تا از آن طریق « کنفدراسیون» بتواند بعنوان یک « اتحادیه ملی » در سطح جهان علیه قانون شکنی ها و پایمال شدن اصول قانون اساسی مشروطیت از سوی رژیم شاه و در دفاع از خواست هائی از جمله آزادی دکتر مصدق و برگزاری انتخابات آزاد فعالیت کند، چون رژیم محمد رضاشاه پهلوی از فعالیت های دانشجویان ایرانی، همچون فعالیت های سازمانها و احزاب سیاسی در ایران جلوگیری کرده و اجازه نمی داد که این سازمانها در داخل ایران ، فعالیت های علنی در چارچوب قانون اساسی مشروطیت داشته باشند.(١٧)»
ـــ همچنین در بخش سوم «کنفدراسیون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کیهان ...» در رابطه دومین کنگره کنفدراسیون در شهر لوزان ـ سوئیس درباره اسامی هیئت دبیران منتخب آن کنگره می خوانیم:
«هیئت دبیران جدید عبارت بودند از آقایان فرج الله اردلان ، صادق قطب زاده ، علی محمد فاطمی ، حسن لباسچی و علی برزگر . در واقع ٤ نفر از آن عده ، همان افراد هیئت دبیران متنخب کنگره پاریس بودند، فرد جدید در آن هیئت آقای علی برزگر بود که بجای آقای مجید تهرانیان ، انتخاب شده بود.
در کنگره لوزان ( دومین کنگره کنفدراسیون جهانی ) تصمیم گرفته می شود که در هر یک از فدراسیون های عضو کنفدراسیون، « دفتر کنفدراسیون » تأسیس گردد . در همین رابطه بود که کنگره مسئولین « دفتر اروپائی کنفدراسیون جهانی » را انتخاب نمود. آقایان « بهرام دهقان ، فرخ مجلسی و حمید مهیمن » که هر سه نفرشان مقیم شهر دوسلدورف ـ آلمان و از طرفداران جبهه ملی ایران در اروپا بودند، بعنوان مسئولین دفتر اروپائی کنفدراسیون جهانی ، انتخاب شدند. »
|