تأملی بر نوشته آقای عبدالله شهبازی در باره «سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران ـ ۲
سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور»
دکتر منصور بیات زاده
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۶ دی ۱٣٨۹ -
۶ ژانويه ۲۰۱۱
در بخش اول این نوشته با بررسی بخشی از نوشته آقای عبدالله شهبازی در باره « سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور»(کنفدراسیون جهانی) توضیح دادم که اطلاعات ارائه شده از سوی آن «مورخ» محترم در بسیاری موارد غلط و تحریف تاریخ می باشند. حال به بررسی بخشهای دیگری از آن نوشته که درباره « هویت و عملکرد » برخی از اعضاء، کوشندگان و رهبری آن تشکیلات در رابطه با «انحلال نهائی کنفدراسیون» تحریر شده است می پردازم تا روشن گردد که نوشته این جناب بهیچوجه رابطه ای با «تاریخ نگاری» مسئولانه و غیر مغرضانه ندارد!
بنظرم ضروری می باشد بخاطر تفهیم بهتر مطالبی که تحریر خواهند شد، قبل از بررسی و اظهار نظر درباره بخش دیگری از نوشته مورد بحث، توضیحاتی درباره جوّ سیاسی که در آن دوران در بین نیروهای سیاسی ایران حاکم بود،اشاره گردد.:
٣ ـ آقای عبدالله شهبازی بااین قسمت از تاریخچه سیاسی که مربوط به وجود سازمانهای سیاسی مستقل از تشکیلات کنفدراسیون در خارج از کشور باشد، آشنا هستند. در مقطع تاریخی تأسیس و در دوران حیات سیاسی کنفدراسیون جهانی، همچنین سازمانها و احزاب سیاسی ایرانی مستقل از کنفدراسیون، که اهداف متفاوتی داشتند و از ایدئولوژیهای متفاوتی پشتیبانی می کردند، وجود داشتند که هریک از آن تشکلات به تبلیغ عقاید ، نظرات و ایدئولوژیهای مورد نظر و علاقه خود می پرداخت و در رابطه با اعتقادات نظری و برنامه های سیاسی شدیدأ با یکدیگر در رقابت و مبارزه نظری بودند. بنظر من اشتباه خواهد بود که فعالیت این سازمانها و احزاب را بحساب کنفدراسیون جهانی گذاشت، آنهم باین دلیل که برخی از اعضاء آن سازمانها همچنین عضو کنفدراسیون بوده اند!
در حالیکه فعالیت در چارچوب کنفدراسیون جهانی روابط مخصوص بخود را داشت. کنفدراسیون جهانی سازمانی «غیرمذهبی، غیرایدئولوژیک با روابطی دمکراتیک »بود که آن چارچوب و روابط اجازه نمی داد تا اعضایش ــ که عده ای از آن افراد، همچنین از فعالین و کادرهای سیاسی سازمانها و احزاب سیاسی ایرانی بودند ــ ، به مبارزات و رقابت های ایدئولوژیکی و مکتبی در آن تشکیلات دامن زنند و از آن طریق، «هژمونی سیاسی و ایدئولوژیکی» خود را بر آن تشکیلات تحمیل کنند. در رابطه با همین چارچوب «غیرمذهبی، غیر ایدئولوژیک» بود که آقای صادق طباطبائی چون برایش ممکن نشد تا کنفدراسیون را به یک سازمان «مذهبی» تبدیل کند. عضویت خود را در آن سازمان مجددأ تجدید نکرد، چون اول هر زمستر تحصیلی، اعضاء می بایستی با پرداخت حق عضویت ، از نوثبت نام می کردند.
مصوبات کنگره های کنفدراسیون جهانی بهترین گواه بر این واقعیت است که کنفدراسیون برپایه ایدئولوژی عمل نمی کرد، بلکه محور اصلی سیاست و عملکرد کنفدراسیون بر پایه مسائل ملی و دفاع از حقوق دمکراتیک مردم ایران بود.
همچنین نباید از خاطر بدور داشت که از همان روزهای اول شروع فعالیت مشترک عده از ایرانیان تحت عنوان «کنفدراسیون» ، مابین اعضاء آن سازمان رقابت و مبارزه برپایه «مسائل سیاسی روز، مسائل میهنی و مسائل ملی و حتی شرکت در ترکیب هیئت دبیران ( رهبری)» وجود داشته است. امری که کوچکترین انتقادی در آن رابطه به آن تشکیلات و اعضایش نمی توانست وارد باشد و در حقیقت آن وضع حاکم بیانگر روابط دمکراتیک و قبول اصل پلورالیسم در آن تشکیلات بود.
اما از آنزمانی که افرادی وابسته به سازمانهای سیاسی نخواستند به روابط و ضوابط حاکم بر کنفدراسیون جهانی توجه کنند، پایه های انشعاب در آن تشکیلات ریخته شد. که این بی توجهی وبی مسئولیتی در کنگره شانزدهم کنفدراسیون جهانی (دی ١٣٥٣ ـ ژانویه ١٩٧٥) به اوج خود رسید.
اما اشتباه خواهد بود چنین جلوه داد که گویا آنچنانکه «مورخ» محترم به نگارش درآورده اند طرفداران «سازمان انقلابی توده ایران، سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان، سازمان انقلابیون کمونیست » در ماجرای انشعاب مقصر بوده اند و دیگر جرایانات سیاسی از جمله «طرفداران خط و مشی مبارزات مسلحانه »، کوچکترین نقشی در آن ماجرا نداشته اند!
٤ ـ رابطه «مائوئیسم ـ اندیشه مائوتسه دون » با «سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور»!
این واقعیتی است که پس از بالاگرفتن اختلافات بین احزاب کمونیست اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی و چین توده ای ، که سرانجام منجر به دشمنی آن احزاب «برادر» با یکدیگرشد، آن اختلافات و دشمنی همچنین تأثیرات منفی خود را در احزاب کمونیست دیگر کشورهای جهان را،سبب شد. در واقع حزب توده ایران نیز از تأثیرات آن اختلافات و دشمنی ها در امان نماند.
اختلافات در واحدهای محلی حزب توده ایران، بخصوص آن بخش از واحدهای تشکیلاتی آن حزب که در کشورهای اروپای غربی فعالیت داشتند بطور علنی و تا حدودی خصمانه بالا گرفت، که درنتیجه سبب جدائی و فاصله گرفتن عده ای از اعضاء و بخش بزرگی از هواداران از آن «حزب» شد. در اوائل آن جدائی عده ای از منشعبین بطرفداری از سیاست حزب کمونیست چین ، «سازمان انقلابی حزب توده ایران » را در بهمن ماه سال ١٣٤٢ تأسیس نمودند.
با توجه به این موضوع که طرفداران حزب توده ایران در کنار طرفداران جبهه ملی ایران در اروپا و جامعه سوسیالیستهای ایران در اروپا در تأسیس «کنفدراسیون» و فعالیت های آن نقش داشتند، روشن است که آن انشعاب و جدائی در آن مقطع تاریخی در بین اعضای حزب توده و طرفدارانش ، همچنین در فضای سیاسی حاکم برکنفدراسیون جهانی و جبهه بندی های جدید در آن تشکیلات بی تأثیر نبود.
همچنین ضروریست یادآورشد که در اوائل جدائی از حزب توده ایران،انشعابیون مائوئیست از سوی نیروهای مصدقی (طرفداران جبهه ملی و جامعه سوسیالیست ها در کنفدراسیون جهانی)، که در رابطه با «مسائل ملی» برداشتی متفاوت از برداشت نیروهای طرفدار حزب توده داشتند، حمایت شدند.(١٥)
برای اولین بار در کنگره کلن ٣ تا ٧ ژانویه ١٩٦٥ (١٣ تا ١٧ دی ١٣٤٣) ـ همان کنگره ایکه آقای ابوالحسن بنی صدر بعنوان یکی از اعضای پنج نفره هیئت دبیران انتخاب شد ـ با وجود اینکه طرفداران مصدق در کنگره اکثریت کامل داشتند و احتیاج به ائتلاف با مائوئیست ها نبود، یکنفر مائوئیست بنام آقای پرویزنعمان در کنار چهارمصدقی بعنوان دبیر، انتخاب شد.
آقای عبدالله شهبازی همچون آقای تبریزی (جاسوس سابق ساواک و یکی از قلم بمزد های آقای حسین شریعتمداری ) سعی نموده ، در نوشته خود به خواننده چنین تلقین کند که گویا خط و مشی حاکم بر کنفدراسیون از یک مقطع زمانی، نظرات و عقاید ایدئولوژیکی مائوئیستهای رادیکال بوده و «مسائل ملی» و اعتراض بعملکردهای سرکوبگرانه رژیم وابسته به امپریالیسم نقش تعیین کننده و محوری نداشته اند.
بنظر آن «مورخ«محترم»، «مارکسیستها» و اصولا «مائوئیستها» در کنفدراسیون نقش منفی و مخرب داشتند. با توجه به «نقش تعیین کننده » ای که وی در نوشته خود برای ایدئولوژی آن نیروها در کنفدراسیون قائل شده است، بغلط سعی نموده است تا بر فعالیتهای ارزنده کنفدراسیون جهانی علیه رژیمی که در اثر کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ با کمک سازمانهای جاسوسی انگلیس (انتلیجنت سرویس) و ایالات متحده آمریکا (سیآ)، دولت ملی و قانونی دکتر مصدق را سرنگو ن کردند و رژیمی سرکوبگر، مستبد و وابسته بروطنمان حاکم کردند، خط بطلان بکشد و تاریخچه مبارزاتی آنرا منفی جلوه دهد! در حالیکه کنفدراسیون جهانی بهیچوجه یک سازمان « مائوئیستی» نبود.اگرچه برخی از اعضاء و فعالین آن تشکیلات ( پس از انشعاب بین احزاب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و چین و جدائی از حزب توده ایران و تأسیس سازمان انقلابی حزب توده ایران، موضوعی که قبلا به آن اشاره رفت ) از طرفداران اندیشه مائوتسه دون بودند.
خط و مشی کنفدراسیون، مواضع رسمی کنفدراسیون و محتوی مصوبات کنگره های فدراسیونها و کنفدراسیون جهانی بیانگر این واقعیت هستند که آن تشکیلات نه برپایه ایدئولوژیک و برداشتهای کمونیستی (چینی و یا روسی) ، بلکه برپایه مواضع ملی نسبت به مسائل سیاسی، اعلام موضع می کرده است . با توجه به توضیحی که رفت، طرفداری بخشی از اعضاء کنفدراسیون از اندیشه مائوتسه دون ، بهیچوجه باین معنا نبود که کنفدراسیون جهانی یک سازمان مائوئیستی بوده است. اتفاقأ تاکید بخشی از طرفداران گروه های مائوئیسی ــ و نه تمام طرفداران آن طیف نظری و عقیدتی ــ ، که سعی داشت تا تز سه جهان و موضع «سوسیال امپریالیسم» را به نحوی بعنوان موضع کنفدراسیون تبدیل کند. سیاستی بود که از سوی اکثریت بزرگی از اعضای کنفدراسیون ، حتی برخی از افراد طرفدار اندیشه مائوتسه دون پذیرفته نشد.
در واقع آن موضع سیاسی و مقاومت و مقابله با آن ، یکی از مسائل و مواضعی بود که بعدأ کمک به انشعاب در کنفدراسیون جهانی نمود.
موضع سیاسی دیگری که همچنین نقش در انشعاب کنفدراسیون با خود بهمراه داشت ، تاکید بر دفاع از مبارزات مسلحانه گروهای چریکی بود .مواضعی که در اوائل کار از سوی طرفداران جبهه ملی ایران درخارج از کشور،بخصوص جبهه ملی بخش خاورمیانه تبلیغ می شد. فراموش نکنیم که همین گروه سعی کرد تا دفاع از مبارزات مسلحانه را به جبهه ملی ایران در خارج از کشورتحمیل کند و عرصه فعالیت سیاسی برای افرادی که با آن خط و مشی موافق نبودند را در آن تشکیلات تنگ کند. کناره گیری من و آنعده از اعضای سازمان کارگر که همچنین عضو جبهه ملی خارج از کشور بودند از آن تشکیلات در سال ١٣٥١ ( ١٩٧٢) در همین رابطه بود.(١٦) آن نیرو کوشش داشت بدون توجه به ساختار و چارچوب کنفدراسیون، دفاع از مبارزات مسلحانه را به کنفدراسیون و اعضای آن تحمیل کند.
همچنین برخی از طرفدارن نیروهای مائوئیست که پرچم دفاع از مجاهدینی که کمونیست شده بودند و از اندیشه مائوتسه دون دفاع می کردند ــ گروه معروف به پیکار ــ ، در دامن زدن به جوّ آشفته در آن مقطع تاریخی در کنار طرفداران سازمان چریکهای فدائی خلق بی تأثیر نبود.
با توجه به مسائلی که اشاره رفت، من سعی می کنم در باره برخی از جملات و مواضع سیاسی آن «مورخ» محترم ، توضیحاتی ارائه دهم، تا روشن گردد که متأسفانه وی بخاطر تصفیه حساب سیاسی با «مائوئیسم و گروههای مائوئیستی»، به «تاریخسازی » دست زده است ، آنهم به قیمت خدشه وارد کردن و نفی مبارزات « سازمان های دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» (کنفدراسیون جهانی). شیوه کاری که کمتر می تواند با یک کار تحقیقی و علمی ربط داشته باشد!
حال ببینیم چرا و بچه دلیل آقای عبدالله شهبازی ، فردی که خود را «تاریخ دان ومحقق معاصر» می نامد، در نوشته اش در باره کنفدراسیون دست به «تاریخ سازی» زده است.:
الف ــ در زیر به متن نقل قولی که آقای عبدالله شهبازی در نوشته خود مورد استفاده قرار داده است اشاره می کنم.:
«انحلال نهایی کنفدراسیون در 1975 [1354] نتیجه یک سلسله تنشها و تحولاتی بود که در طی چندین سال شکل گرفته بود.
اوّل، دو یا سه گرایشی که از طریق همکاری نزدیک با یکدیگر در رهبری کنفدراسیون در اوائل سالهای دهه 1960 نقش داشتند، بهتدریج جای خود را به چندین فرقه متعصب و متخاصم مارکسیستی دادند... در اواسط دهه 1970، پس از چندین سال درگیریهای فرقهای، بسیاری از رهبران کنفدراسیون به این نتیجه رسیدند که حفظ اتحاد کنفدراسیون دیگر همچون گذشته اولویت ندارد.
دوّم، بیش از یک دهه از فعالیت کنفدراسیون در این زمان میگذشت، ولی هستههای رهبری آن هنوز محدود به تقریباً محفل کوچک از دانشجویان سابق بود که اکثریت آنان حالا دیگر [دهه سوّم عمر خود را به پایان میبرده و][54] تبدیل به کادرهای حرفهای گروههای تبعیدی سیاسی شده بودند...
سوّم، برای اوّلین بار از اوائل دهه 1960 به بعد یک اپوزیسیون سازمان یافته فعال در ایران تشکیل شده بود... [به دلیل مبارزات مسلحانه چریکهای فدائی و مجاهدین خلق در ایران]
چهارم، مائوئیسم به عنوان یک گرایش سیاسی بینالمللی رادیکال در حال افول بود. در طول دهه 1960 مائوئیسم نقش مهمی در رادیکالیزه کردن کنفدراسیون داشت. اما در طول دهه 1970، سیاست خارجی چین، مبنی بر حمایت رژیمهای ضد شوروی و از جمله رژیم شاه، به سرخوردگی بسیاری از مائوئیستها انجامید...» [55] (١٧)
مطالب نقل شده برای آن بخش از خوانندگان که از نزدیک بعنوان عضو، کوشنده و هواداران کنفدراسیون جهانی شاهد چگونگی برخورد نظرات، کشمکش ها و پلمیک های سیاسی بین اعضا و فعالین کنفدراسیون در آن مقطع تاریخی مورد بحث بوده اند، بیانگر این واقعیت تلخ می باشد که آقای عبدالله شهبازی دراین بخش از نوشته اش، همچنین بعنوان یک «مورخ»، مسئولانه عمل نکرده و بهیچوجه نخواسته است یک گزارشی دقیق و بیطرفانه درباره عملکرد و سیاست های اتخاذ شده از سوی جناح بندی های درون کنفدراسیون ، یعنی اعضای کنفدراسیون که وابسته به سازمان ها و احزاب مختلف سیاسی بوده اند ، ارائه دهد.
آقای عبدالله شهبازی ، جملاتی از کتاب کنفدراسیون بقلم آقای افشین متین ، که آن جملات بیانگر نقش مبارزات مسلحانه و تأثیر آن مبارزات در جنبش دانشجوئی و یا اطلاعاتی که مربوط به گسترش دامنه نفوذ تشکیلات کنفدراسیون در بین دانشجویان ایرانی بوده، از متن آن نقل قول حذف کرده است تا مبادا خوانندگان از جملاتی که مربوط به مبارزات مسلحانه و تأثیر آن مبارزات بر جنبش دانشجوئی در آن مقطع تاریخی بوده به این نتیجه برسند که نیروهای طرفدار مبارزات مسلحانه همچون جبهه ملی ایران در خاورمیانه ، بخاطر کسب هژمونی سیاسی کنفدراسیون، در دامن زدن به انشعاب در درون کنفدراسیون، احتمالا نقش داشته اند!
آقای عبدالله شهبازی در پاراگراف چهارم نقل قول مورد استفاده خود، پاراگرافی که با واژه «سوم » شروع شده است، یعنی:
«سوّم، برای اوّلین بار از اوائل دهه 1960 به بعد یک اپوزیسیون سازمان یافته فعال در ایران تشکیل شده بود... [به دلیل مبارزات مسلحانه چریکهای فدائی و مجاهدین خلق در ایران] » ،
جملاتی را که از مبارزات مسلحانه و تأثیر عمیق آن بر جنبش دانشجوئی صحبت کرده بود،از آن قسمت نقل قول حذف کرده است تا مبادا خوانندگان نوشته آن جناب به این فکر بیفتند که مبارزه بخاطر کسب «هژمونی سیاسی» بر کنفدراسیون، در بین طرفداران مبارزات مسلحانه چریکی و طرفداران نیروهای «مائوئیست» در جریان بوده است.
جملات حذف شده عبارتند از:
«...مبارزات مسلحانه چریکی نه فقط تأثیری عمیق و بنیادی بر جنبش دانشجوئی درون و برون از مرزهای ایران داشت بلکه همچنین تمامی نیروهای سیاسی را نیز وادار می کرد تا مواضع خود را در مقابل این چالش جدید انقلابی علیه رژیم مشخص کنند. موفقیت بخش خاورمیانه جبهه ملی در کنفدراسیون ناشی از پیوستگی این تشکلات با چریک ها بود».
آقای عبدالله شهبازی در نوشته خود منبع مورد استفاده مطالب نقل شده را با شماره های ٥٤ و ٥٥ مشخص کرده است، که در بخش زیر نویس نوشته خود در رابطه با آن شماره ها ، از آقایان صادق طباطبائی و متین نام برده است. (١٨) در باره نظرات و خواست های آقای دکتر صادق طباطبائی و انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی، در بخش دیگر نوشته ، اشاره خواهم کرد.
همچنین ضروری تشخیص دادم تا در پانویس این نوشته ، متن کامل آن نقل قولی که آقایان دکتر صادق طباطبائی و عبدالله شهبازی از کتاب آقای افشین متین مورد استفاده قرار داده اند ، ولی بخشهائی از آنرا حذف کرده اند بیاورم.
من در پانویس شماره ١٩مطالب حذف شده از آن نقل قول را درکروشه [ ] قرارمی دهم تا از آن طریق کمکی به آشنا شدن و شناخت از چگونگی شیوه کار مورد استفاده این «تاریخ دان و محقق معاصر» ، نموده باشم! (١٩)
ممکن است که این«تاریخ دان و محقق معاصر» بعدأ مدعی گردد که اگر تغییراتی در رابطه با محتوی آن نقل قول صورت گرفته است، به وی ربطی نداشته است. آن «جراحی » را آقای « صادق طباطبایی، از فعالین کنفدراسیون » مرتکب شده است و وی آن جملات را آنچنان که در زیر نویس نوشته است از کتاب دکتر سید صادق طباطبایی خواهرزاده امام موسی صدر، برادر سرکار خانم فاطمه طباطبایی (خمینی)، همسر حجتالاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی، دوّمین پسر امام خمینی، نقل قول نموده است و حتی درباره توضیحی که آقای طباطبائی به آن نقل قول اضافه نموده بود، وی در زیر نویس شماره ٥٤ نوشته اش به آن موضوع هم اشاره کرده است.
اما ضروریست یاد آور شود که آقای عبدالله شهبازی در زیر نویس شماره ٥٥ به صفحات کتاب آقای افشین متین ، همان صفحاتی که مورد استفاده آقای دکتر طباطبائی نیز قرار گرفته اشاره نموده است. یعنی در هنگام نگارش نوشته اش کاملا با متن کامل آن نقل قول و تغییراتی که درآن داده شده بود آشنا بوده است! وانگهی فراموش نکنیم، کسی که ادعا دارد« تاریخ دان و محقق معاصر» است، شیوه کارش نمی تواند و نباید در رونویسی جملات مورد علاقه اش از کتابهای نویسندگان مورد علاقه اش خلاصه گردد!
ب ـ این «مورخ» محترم برای اینکه مطمئن باشد که مبادا خواننده ای به حکم صادر شده از سوی وی درباره «انحلال نهائی» کنفدراسیون شک بنماید، و قبول نخواهد کرد که مقصرآن ماجرا، «چندین فرقه متعصب و متخاصم مارکسیستی » که از جریانات مائوئیستی بوده اند ( اگرچه قبلا اشاره رفت، که آقای عبدالله شهبازی برای جلوگیری از هرگونه شک و شبه و ابهام ، جملاتی که می توانستند سئوال برانگیز باشند و احتمالا پای گروه ها و سازمانهای دیگر از جمله گروه های طرفدار مبارزه مسلحانه، را در آن امر بمیان بکشند ، از متن نقل قولی که مورد استفاده قرار داده بود ،حذف کرده است )، جملاتی به نقل از نویسنده دیگری بنام ف. م. جوانشیر [فرجالله میزانی]، بصرف اینکه آن نویسنده یکی از صاحب نظران در مخالفت با نظرات و عقاید «مائوئیسم» و «اندیشه مائوتسه دون» بوده است، بعنوان یک سند جدید بدنبال نقل قول قبلی اش اضافه کرده است. بدون اینکه به این موضوع توجه داشته باشد که آیا می توان مابین جملات آن دو نقل قول اصولا رابطه ای برقرار کرد.
جملات جدید اضافه شده در نوشته مورد بحث به نقل از کتاب «مائوئیسم و بازتاب آن در ایران» بقلم ف. م. جوانشیر [فرجالله میزانی]، عبارتست از:
"از آن پس سازمانهای متعدد دانشجویی، بر اساس عقاید سیاسی و ایدئولوژیک متنوع، جداگانه فعالیت میکردند و هر یک خود را وارث راستین کنفدراسیون میدانستند.
سه سازمان اصلی که کادرهای آن رهبری کنفدراسیون را به دست گرفتند و فروپاشی آن را سبب شدند عبارت بودند از سازمان انقلابی توده ایران، سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان، سازمان انقلابیون کمونیست. [56]" (٢٠) (تکیه از منصور بیات زاده)
اگر خواننده ای با دقت مطالب نقل شده در بالا را بخواند و به محتوی مطالبی که من با کشیدن خط در زیر آنها، بر محتوی آنها تاکید کرده ام ، توجه نماید. بعد، آن جملات را با دو پاراگراف اول نقل قولی که با شماره ٥٥ مشخص شده است، یعنی با جملات «انحلال نهایی کنفدراسیون در 1975 [1354] نتیجه یک سلسله تنشها و تحولاتی بود که در طی چندین سال شکل گرفته بود. اوّل، دو یا سه گرایشی که از طریق همکاری نزدیک با یکدیگر در رهبری کنفدراسیون در اوائل سالهای دهه 1960 نقش داشتند، بهتدریج جای خود را به چندین فرقه متعصب و متخاصم مارکسیستی دادند...» (تکیه از منصور بیات زاده) مقایسه کند، متوجه می شود که:
محتوی آن نقل قول ( نقل قول از کتاب کنفدراسیون... بقلم افشین متین) بهیچوجه منظورش ، « سه سازمان اصلی که کادرهای آن رهبری کنفدراسیون را به دست گرفتند » ( نقل قول از کتاب مائوئیسم و بازتاب آن در ایران بقلم ف. م. جوانشیر [فرجالله میزانی]) نبوده ، بلکه اظهار نظرآقای افشین متین درباره « نقش » آن نیروها در شکل دادن « یک سلسله تنش ها و تحولات بود که در طی چندین سال شکل گرفته بود.» هست!
پ ــ در همین رابطه ضروریست یاد آور شود که، در هیچ زمانی طرفداران آن سه گروه سیاسی (سازمان انقلابی توده ایران، سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان، سازمان انقلابیون کمونیست) به تنهائی در رهبری کنفدراسیون جهانی شرکت نداشتند. با توجه به این واقعیت که طرفداران «سازمان انقلابیون کمونیست » فعالینی که در بین اعضای کنفدراسیون به «خط میانه» معروف شده بودند ، اصولا در ترکیب هیئت دبیران کنفدراسیون جهانی در هیچ زمانی شرکت نداشته اند. طرفداران« سازمان انقلابیون کمونیست (م ـ ل ) »( کنفدراسیون احیاء) اکثرأ در فدراسیون آمریکا فعالیت داشتند.
وانگهی در کنگره شانزدهم کنفدراسیون (دی ١٣٥٣ ـ ژانویه ١٩٧٥) ، نمایندگان کنگره اصولا موفق به انتخاب رهبری نشدند، تا آن سه سازمان مائوئیست که به نامشان اشاره رفته است ، رهبری کنفدراسیون را بدست گیرند.
مسئولین موقت کنفدراسیون از طرفداران جبهه ملی خاورمیانه و گروه معروف به «کادرها» ( بخشی از کادرهای منشعب از سازمان انقلابی) ، گروهی که قبلا یکی از سازمانهای مائوئیستی بود ، اما در آن مقطع تاریخی مورد بحث بنحوی از مبارزات مسلحانه دفاع می کردند،انتخاب شدند.
حال چراو بچه دلیل «مورخ» محترم، « سازمان انقلابی توده ایران، سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان، سازمان انقلابیون کمونیست» را در نوشته خود بنام « رهبری کنفدراسیون» در آن مقطع تاریخی معرفی کرده است؟ سئوالی است که پاسخ آنرا در موضع سیاسی آقای عبدالله شهبازی باید جستجو کرد، موضوعی که بهیچوجه ربطی به موضوع «تاریخنگاری» ندارد، بلکه عملکردی هست درخدمت «تحریف تاریخ»!!
اتفاقأ کتاب «کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ٥٧ ـ ١٣٣٢ بقلم آقای افشین متین» که آقای عبدالله شهبازی در هنگام نگارش نوشته اش ــ نوشته مورد بحث ــ ، همانطور که قبلا اشاره رفت ، به آن دسترسی داشته است. در صفحه ٣٦٨ همان کتاب ، یعنی ٣ صفحه بعد از صفحات ٣٦٤ و ٣٦٥ آن کتاب ،که آقای عبدالله شهبازی مطالبی را قبلا نقل کرده بود، می نویسد:
«این منشور [منشور مصوب کنگره شانزدهم در ژانویه ١٩٧٥ ـ توضیح از منصور بیات زاده] در واقع صریحأ کنفدراسیون را به صورت یک سازمان سیاسی دانشجویی رادیکال در خارج از کشور تعریف می کرد که از همه فعالیت های ضد رژیم در ایران حمایت کرده و آشکارا خواستار سرنگونی رژیم بود. در کنگره 1975 نیز انتخابات هیئت دبیران به بن بست رسید، در همان حال طرح جناح جبهه ملی برای اخراج سازمان انقلابی با مقاومت غیر منتظره ای از جانب گروه های مائوئیست مواجه شد.» ( تکیه از منصور بیات زاده)(٢١)
حال چرا آقای عبدالله شهبازی در هنگام تحریر نوشته اش به این مطالبی که نقل شد که تا حدودی بیانگر چگونگی وضع سیاسی حاکم بر کنفدراسیون جهانی در آن مقطع تاریخی بوده است توجه نکرده و نخواسته است قبول کند که اختلافات در کنفدراسیون برپایه یکسری مسائل ایدئولوژیک و خط و مشی سیاسی هژمونی طلبانه بوده است . در واقع تحمیل کردن نظرات گروهی به تشکیلات دانشجوئی کنفدراسیون جهانی ، سازمانی که یکی از اصول محوری آن ، اصل « غیر مذهبی، غیر ایدئولوژیک » آن تشکیلات بود.
سایت «اندیشه و پیکار» نوارهای صوتی مباحثات درونی سازمان چریک های فدایی خلق ایران» و «سازمان مجاهدین خلق ایران - م. ل.» را با توضیحاتی از آقای تراب حق شناس، در آبان ۱۳۸۹ - نوامبر ۲۰۱۰ منتشر کرده است. بخشی از فایل صوتی شماره ٩ مربوط به «بحث در بارهء گروههای ایرانی طرفدار چین و کلاً نظر دو سازمان دربارهء نظرات چین و سیاستش. جریان های درون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و نظر رفقای فدائی راجع به کنفدراسیون» می باشد. محتوی گفتار آن فایل که مربوط به پائیز سال ١٣٥٤ می باشد، بیانگر این واقعیت است که آن نیروها در تعقیب کسب هژمونی مبارزات در خارج از کشور بوده اند! مسائل و مواضعی که بنحوی در جلسات سازمانهای کنفدراسیون و کنگره ها، بخصوص کنگره شانزدهم کنفدراسیون جهانی از سوی طرفداران آن نظرات مطرح شد و در آن رابطه اختلافات بالا گرفت.(٢٢)
من در زیر به ترکیب هیئت دبیران در کنگره های ١٣ ـ ١٤ ـ ١٥ و ١٦ کنفدراسیون نیز اشاره می کنم ، تا روشن گردد که ترکیب هیئت دبیران در آن کنگره ها بچه صورتی بوده است.
درباره ترکیب هیئت دبیران کنگره سیزدهم (دی ١٣٥٠ ـ ژانویه ١٩٧٢ ) در پانویس ١٥اشاره کردم. دو نفر از طرفداران جبهه ملی، یک نفر از طرفداران سازمان انقلابی، دونفر از گروه مائوئیستی «کادرها».
در کنگره چهاردهم کنفدراسیون در خانه جوانان شهر فرانکفورت (١٤ تا ٢١ دی ١٣٥١ ـ ٤ تا ١١ ژانویه ١٩٧٣) برگزار شد.ترکیب هیئت دبیران بقرار زیر بود دونفر از طرفداران جبهه ملی ، دونفر از طرفداران گروه مائوئیستی «کادرها»، یک نفر از طرفداران «توفان»
کنگره پانزدهم در خانه جوانان شهر فرانکفورت ( ١٢ تا ٢١ دی ١٣٥٢ ـ ٢ تا ١١ ژانویه ١٩٧٤) برگزار شد. کنگره موفق نشد هیئت دبیران انتخاب کند. مسئولین موقت، دونفر از طرفداران جبهه ملی، یک نفر از طرفداران گروه مائوئیستی «کادرها».
کنگره شانزدهم در خانه جوانان شهر فرانکفورت (١٨ تا ٢٥ دی ١٣٥٣ ـ ٨ تا ١٥ ژانویه ١٩٧٥) برگزار شد. کنگره موفق نشد هیئت دبیران انتخاب کند، مسئولین موقت، دونفر از طرفداران جبهه ملی، یک نفر از طرفداران گروه مائوئیستی «کادرها».
حتمأ آقای عبدالله شهبازی بعنوان «مورخ» می داند که هر فرد تاریخنگاری، اگر بناباشد بامسئولیت و بی غرض عمل کند، حتمأ باید شرح و توضیح وقایع رخ داده و نظرات و عقاید مطرح شده در آن مقطع تاریخی مورد بحث را، آنهم بصورتی که آن وقایع رخ داده و یا مطرح شده اند تنظیم و تحریر کند، حتی اگر از لحاظ سیاسی با آنچه رویداده و اتفاق افتاده است، بهیچوجه توافق نداشته باشد. درغیر اینصورت عملی که انجام می گیرد، «تاریخ نگاری » نیست، بلکه «تاریخسازی» است.
ت ـ آقای عبدالله شهبازی، در مقدمه قسمت اول آن مجموعه ٦ قسمتی ( سرویس های اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران) نوشته است :
«از 29 فروردین 1389 نگارش کتابی جدید را درباره نقش کانونهای توطئهگر و سرویسهای اطلاعاتی در انقلاب اسلامی ایران آغاز کردم... » و « ...اینک پنجمین بخش از کتاب را منتشر میکنم.
انتشار گزیدههایی از کتاب با نشر متن کامل آن، یکجا و در زمان مناسب، منافات ندارد بلکه تصوّر میکنم بحثهایی که برمیانگیزاند به غنای متن نهایی یاری خواهد رسانید. » (٢٣)
در واقع با فرمولبندی جملات فوق چنین جلوه داده است که نگارش کتاب جدید خود را بخاطر برملا کردن «نقش کانون های توطئه گر و سرویس های اطلاعاتی در انقلاب اسلامی ایران» در دستور کار خود قرار داده است.
من (منصور بیات زاده) و احتمالا بسیاری دیگر از خوانندگان نوشته آن «تاریخ دان و محقق معاصر» ، برای خود این سئوال را مطرح می کند که «جعل اسناد و وارونه جلوه دادن تاریخچه سیاسی مبارزین و سازمانهای ضد امپریالیست ایران» اگر «توطئه» نباشد که هست، چه رابطه ای با « برملا کردن نقش کانون های توطئه گر و سرویس های اطلاعاتی در انقلاب اسلامی ایران» دارد؟!
ادامه دارد
دکتر منصور بیات زاده
چهارشنبه ۱٥ دی ۱۳۸۹ - ٥ ژانویه ۲۰۱۱
dr.bayatzadeh@ois-iran.com
پانویس:
١٥ ـ اتفاقأ در کنگره سیزدهم کنفدراسیون جهانی در رابطه با همین « مسائل ملی»، همان موضوعی که بخش بزرگی از اعضای کنفدراسیون جهانی ، از جمله طرفداران جبهه ملی و طرفداران سازمان های مائوئیستی ، سیاست دولت اتحادجماهیرشوروی سوسیالیستی نسبت به رژیم شاه را مشترکأ محکوم می کردند، مابین نیروهای مصدقی و گروههای مائوئیست اختلافات بشدت بالا گرفت. زیرا برخی از آن افراد ، اگرچه از سیاست دولت چین نسبت به رژیم شاه ناراحت بودند، اما حاضر نبودند، برپایه همان اصولی که کنفدراسیون، سیاست دولت شوروی نسبت به شاه را محکوم کرده بود، با سیاست دولت چین همان موضع را اتخاذ کند.
اما پیشنهاد محکوم کردن و اعتراض به سیاست چین که از طرف طرفداران جبهه ملی به کنگره ارائه شد،از سوی اکثریت نمایندگان کنگره پذیرفته نشد. اما مصدقیها بر مواضع خود در باره موضعگیری علیه سیاست چین نسبت به رژیم شاه برپایه «مسائل ملی»، شدیدأ تاکید داشتند.چون پیشنهاد آنها که در حقیقت دفاع از مواضع و هویت کنفدراسیون جهانی بود و برپایه آن مواضع علیه شوروی موضع گیری شده بود، پذیرفته نشد. آنها اعلان کردند که حاضر به شرکت در هیئت دبیران آینده کنفدراسیون جهانی نخواهند بود.
موضوع انتخاب هیئت دبیران چندین ساعت کار پایان کنگره را بتعویق انداخت تا سرانجام طرفداران گروه های مائوئیست قبول نمودند تا کنگره مصوبه ای را تصویب نماید که مواضع جناحهای مختلف در آنباره در آن گنجانده شود. یعنی عده ای به سیاست چین نسبت به رژیم شاه اعتراض داشته و آنرا محکوم می کنند، آن سیاست برای عده ای هنوز روشن نیست و عده ای به آن سیاست اعتراضی ندارند!
بعد از تصویب آن مصوبه از سوی نماینگان کنگره بود که آن کنگره موفق شد، هیئت دبیران را انتخاب کند.
زنده یاد فرهاد سمنار (بعنوان دبیر امور دفاعی کنفدراسیون) و من (منصور بیات زاده ـ بعنوان دبیر انتشارات و تبلیغات) حاضر شدیم در ترکیب هیئت دبیران بنمایندگی طرفداران جبهه ملی شرکت کنیم.
من در آنزمان همچنین عضو هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران در اروپا بودم ( مسئول انتشارات آن سازمان که ماهنامه «ایران آزاد» را منتشر می کرد) ، همچنین باتفاق فرهاد سمنار، هر دو عضو سازمان کارگر بودیم. سازمان کارگر، سازمانی که نشریه کارگر را منتشر می کرد و از منتقدین مبارزات مسلحانه و خط ومشی چریکی بود.
سه نفر دیگر اعضای هیئت دبیران منتخب آن کنگره عبارت بودند از:
زنده یاد هوشنگ امیرپور( دبیر تشکیلات و امور مالی) از طرفداران سازمان انقلابی ،
جابرکلیبی ( دبیر امور بین المللی) و حسن حسینیان(دبیر امورفرهنگی و تعاون) از طرفداران گروه مائوئیستی معروف به «کادرها».
همچنین ضروریست در رابطه با مصوبه کنگره سیزده کنفدراسیون در باره مواضع اعضاء کنفدراسیون نسبت به سیاست چین در قبال رژیم شاه، موضوعی که در بالا به آن اشاره رفت، خاطر نشان کرد که آقای حمید شوکت ، زمانیکه «گزارش و مصوبات کنگره ها » را تحت عنوان « تاریخ بیست ساله کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) » از طریق « نشر بازتاب ، ساربروکن ـ المان چاپ کرد. او آن مصوبه مربوط به چین را در آن مجموعه چاپ نکرده است.اگر چه خود آن جناب جزو آن بخش از جوانان پرشور حاضر در نشست کنگره ی سیزدهم بعنوان ناظر در خانه جوانان در شهر فرانکفورت ـ آلمان حضور داشت. آنجناب در آنزمان از طرفداران اندیشه مائوتسه دون (سازمان انقلابیون کمونیست ـ م . ل ) بود، همان سازمانیکه اولین شماره نشریه اش را با شعار رهبر چین رهبر ماست، راه چین راه ماست را، انتشار داد!!
١٦ ـ در سالهای ٤٩ ــ ١٣٤٧ ( برابربا ٧١ ـ ١٩٦٩ )، که اکثر فعل و انفعالات سیاسی تحت تأثیر «انقلاب فرهنگی چین» و مبارزات آزادیبخش و استقلال طلبانه در نقاط مختلف جهان قرار گرفته بود. در چنان جوّی مبارزات دانشجویان کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا دارای سمت و سوی «چپ» و حتی مضمونی «مارکسیستی» پیدا کرده بودند. آن فضای سیاسی رادیکال، دانشجویان ایرانی در آن کشورها را نیز بنحوی تحت تأثیر خود قرار داده بود.
در رابطه با همان جوّ سیاسی بود که نیروهای طرفدار «اندیشه مائوتسه دون» به نیروی بزرگ و با نفوذی در بین نیروهای سیاسی ایرانی تبدیل شده بودند.
تا آنزمان افراد بصورت فردی عضو جبهه ملی ایران در اروپا بودند و برخی از اعضای آن تشکیلات که طی فعالیت های خود و حتی آموزشهائی که در حوزه های جبهه ملی پیدا کرده بودند، خود را دارای هویت «چپ» و حتی برخی از آن افراد، هویت «مارکسیستی» می دانستند.
اما این افراد با توجه به تاکیدی که بر اصل دفاع از «استقلال و تمامیت ارضی ایران» ـ یک اصل محوری نظرات و عقاید دکتر مصدق ـ و مخالفت با عملکرد و سیاست دوران استالین و بزبان دیگر، مخالف با «استالنیسم» ، مسائلی که سبب شدند تا کمک بوجود آمدن طیف جدیدی از «چپ» در بین نیروهای سیاسی ایران بنمایند، «چپ مستقل». ضروریست یادآور شد که نیروهای طیف چپ تا آنزمان به نیروهای چپ طرفدار چین و طرفدارمسکو تقسیم می شدند.
در آن رابطه از سوی عده ای از اعضای جبهه ملی که چهار نفرازآنها از اعضای هیئت اجرائیه جدید جبهه ملی ایران در اروپا که در کنگره شهرگِِلِن هازن در شرق شهر فرانکفورت انتخاب شده بودند(١٣٤٧ ــ برابربا اواخر سال ١٩٦٨ ) پایه های تشکیل سازمان مارکسیستی کارگر را فراهم نمودند. همان سازمانی که نشریه کارگر را منتشر می کرد. در کنگره بعدی جبهه ملی که در شهر ماینس ـ آلمان برگزار شد، سه نفر از اعضای هیئت اجرائی جبهه ملی از اعضای سازمان کارگر و دونفر از فعالین و اعضای سابق رهبری جبهه ملی. افرادی که فعالیت های خود را در رابطه با منطقه خاورمیانه شکل می دادند، همان افرادی که بعدأ هسته مرکزی آنها گروه ستاره وجبهه ملی ایران در خاورمیانه را بوجود آوردند و نشریه باختر امروز دوره چهارم را انتشار دادند و با سازمانهای مجاهدین خلق و سازمان فدائیان خلق بنحوی در رابطه بودند.
رهبران گروه ستاره (جبهه ملی ایران در خاورمیانه) بر مبارزات مسلحانه تاکید داشت و سعی داشت تا تمام بدنه جبهه ملی خارج از کشور از آن مبارزات پشتیبانی کند، در حالیکه سازمان کارگر و اعضایش از منتقدین آن شیوه مبارزه بودند. در آنزمان طرفداران سازمان کارگر از عضویت جبهه ملی که طرفدار مبارزات مسلحانه و خط و مشی چریکی شده بود، کناره گیری کردند.(١٣٥٠ ــ ١٩٧٢ ) ولی مبارزات مشترک خود را تا کنگره شانزدهم کنفدراسیون مشترکأ با طرفداران جبهه ملی خاور میانه در کنفدراسیون جهانی به پیش بردند. بعد از انشعاب در کنفدراسیون ، صفوف آنها نیز از صفوف طرفداران جبهه ملی خاورمیانه نیز جداشد.
جبهه ملی خاور میانه ـ ناشرین باختر امروز، بعدأ «گروه اتحادکمونیستی » را تشکیل دادند. متأسفانه بی جهت و بی دلیل ، بخاطر پیش برد مسائل گروهی خود، تشکیلات «جبهه ملی ایران در خارج از کشور» را در آنزمان تعطیل کردند. اتحاد کمونیستی بعد انقلاب به «سازمان وحدت کمونیستی» تعییر نام داد.
١٧ ـ آقای عبدالله شهبازی در رابطه با آن نقل قول در زیر نویس شماره های ٥٤ توضیح داده است که : صادق طباطبایی، از فعالین کنفدراسیون، به نقل قول فوق[ منظور نقل قول کتاب افشین متین تحت عنوان «کنفدراسیون ؛ تاریخ جنبش دانشجویان در خارج از کشور ٥٧ ـ ١٣٣٢ » می باشد ـ توضیح از منصور بیات زاده] این جمله را افزوده است: «دهه سوّم عمر خود را به پایان میبرده..» (صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی، جلد اوّل: جنبش دانشجویی ایران، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اوّل، ١٣٨٧، ص ٢٧٤)
ــ ٥٥ . متین، همان مأخذ، صص ٣٦٤-٢٦٥.
آقای عبدالله شهبازی اشتباهأ بجای صفحات ٣٦٤ و ٣٦٥ کتاب افشین متین، صفحات ٢٦٥ و ٣٦٥ را ماشین کرده است. صفحه ٢٦٥ اشتباه است.
ـ سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران ، قسمت سوم : سازمان های دانشجویان ایرانی در خارج از کشورـ بقلم عبدالله شهبازی
به نقل از وبگاه شهبازی
www.shahbazi.org
١٨ ـ همان مأخذ ١٦
١٩ ـ مطلبی که در صفحات ٣٦٤ و ٣٦٥ کتاب «کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ٥٧ ـ ١٣٣٢ » توسط آقای افشین متین بزبان انگلیسی نوشته شده و آقای ارسطو آذری آنرا بزبان فارسی ترجمه کرده است. همان مطلبی است که مورد استفاده آقایان دکتر صادق طباطبائی و عبدالله شهبازی قرار گرفته است.البته با حذف بخشهائی از محتوی آن ، که بجای مطالب حذف شده سه نقطه گذاشته شده است.
یکی از شیوه های شناخته شده و جهانشمول در رابطه با چگونگی استفاده از نقل قول در تمام رشته های علوم، از جمله در تاریخ نگاری و یا نوشته های سیاسی، چنین است که هنگام نقل قول ، مطلب مورد نظر ، مابین دو گیومه [ «» و یا " " ] قرار داده می شود. با ذکر منبع و نام نویسنده. اگر نویسنده ای تصمیم به حذف جملاتی و یا واژه هائی از مطلبی که نقل قول می کند، بگیرد. بجای بخشهای حذف شده سه نقطه [ ... ] می گذارد. شیوه کاری که آقایان دکتر صادق طباطبائی و عبدالله شهبازی نیز در هنگام نقل قول بخشی از صفحات ٣٦٤ و ٣٦٥ ، کتاب آقای افشین متین مورد استفاده قرار داده اند. باتوجه به این اصل جهانشمول، به شیوه کار آنها در آن بخش از نوشته مورد بحث، کوچکترین ایراد و انتقادی نمی تواند وارد باشد.
در زیر کپی ای از نقل قولی که آقای عبدالله شهبازی ، از کتاب آقای افشین متین در نوشته خود نقل کرده است ــ همان نقل قولی که برخی از جملات را از آن حذف نموده است ــ ، آورده شده.:
«انحلال نهایی کنفدراسیون در 1975 [1354] نتیجه یک سلسله تنشها و تحولاتی بود که در طی چندین سال شکل گرفته بود.
اوّل، دو یا سه گرایشی که از طریق همکاری نزدیک با یکدیگر در رهبری کنفدراسیون در اوائل سالهای دهه 1960 نقش داشتند، بهتدریج جای خود را به چندین فرقه متعصب و متخاصم مارکسیستی دادند... در اواسط دهه 1970، پس از چندین سال درگیریهای فرقهای، بسیاری از رهبران کنفدراسیون به این نتیجه رسیدند که حفظ اتحاد کنفدراسیون دیگر همچون گذشته اولویت ندارد.
دوّم، بیش از یک دهه از فعالیت کنفدراسیون در این زمان میگذشت، ولی هستههای رهبری آن هنوز محدود به تقریباً محفل کوچک از دانشجویان سابق بود که اکثریت آنان حالا دیگر [دهه سوّم عمر خود را به پایان میبرده و][54] تبدیل به کادرهای حرفهای گروههای تبعیدی سیاسی شده بودند...
سوّم، برای اوّلین بار از اوائل دهه 1960 به بعد یک اپوزیسیون سازمان یافته فعال در ایران تشکیل شده بود... [به دلیل مبارزات مسلحانه چریکهای فدائی و مجاهدین خلق در ایران]
چهارم، مائوئیسم به عنوان یک گرایش سیاسی بینالمللی رادیکال در حال افول بود. در طول دهه 1960 مائوئیسم نقش مهمی در رادیکالیزه کردن کنفدراسیون داشت. اما در طول دهه 1970، سیاست خارجی چین، مبنی بر حمایت رژیمهای ضد شوروی و از جمله رژیم شاه، به سرخوردگی بسیاری از مائوئیستها انجامید...» [55]
اما انتقاد من همانطور که توضیح داده شد، بهیچوجه متوجه چگونگی شیوه بکار بردن نقل قول نیست، بلکه انتقاد مربوط به حذف جملاتی از متن نقل قول از سوی آقای عبدالله شهبازی می باشد. آقای افشین متین در نوشته خود درهمان بخشی که این «مورخ» محترم آنرا نقل کرده است، چنین نتیجه گیری کرده است که، طرفداران نیروهای سیاسی مختلف در امر «انحلال نهائی» کنفدراسیون، نقش داشته اند، ازجمله طرفداران مبارزات مسلحانه چریکی. درحالیکه آقای عبدالله شهبازی بر این نظر است که درماجرای «انحلال نهائی» کنفدراسیون، سه سازمان مائوئیستی مقصر بوده اند. اما وی به جای ارائه سند و مدرک از مصوبات و گزارش کنگره کنفدراسیون ، متوسل به محتوی صفحات ٣٦٤ و ٣٦٥ ، کتاب آقای افشین متین شده است. اما، همانطور که قبلا ذکرشد، محتوی آن صفحات بیانگر مواضعی نیست که بر موضع آقای عبدالله شهبازی صحه بگذارد و با ادعای آن «مورخ» محترم همسوئی و همنظری نشان بدهد. پس آن «محقق معاصر» تصمیم می گیرد تا برای همسو و همنظر کردن آن نظرات با حکمی که صادر کرده است، تمام آن جملات و واژه هائی که سد این خواست مهم بوده اند، از متن آن نقل قول حذف شوند!
من بخشهای حذف شده را دربین کروشه [] قرار می دهم و با رنگ آبی آنها را برجسته می کنم. تا خواننده متوجه شود که این «محقق معاصر» از چه شیوه کاری برای اثبات نظرات و اعتقادات خود عمل می کند. حتمأ با استفاده از همین متد علمی در دانشکده «تواب سازی» دانشگاه «اوین » باید باشد که افرادی همچون «احسان طبری» سخنی برای گفتن نداشته اند!
مطلب کامل آن نقل قول بقرار زیر است:
« [اما] انحلال نهایی کنفدراسیون در ١٩٧٥ نتیجه یک سلسله تنشها و تحولاتی بود که در طی چندین سال شکل گرفته بود. اوّل [ آنکه ] دو یا سه گرایشی که از طریق همکاری نزدیک با یکدیگر در رهبری کنفدراسیون در اوایل سالهای دهه ١٩٦٠ نقش داشتند، بهتدریج جای خود را به چندین فرقه متعصب و متخاصم مارکسیستی دادند [ ودر همان حال تعداد اعضای سازمان نیز همچنان در حال افزایش بود.] در اواسط دهه ١٩٧٠، پس از چندین سال درگیریهای فرقهای، بسیاری از رهبران کنفدراسیون به این نتیجه رسیدند که حفظ اتحاد کنفدراسیون دیگر همچون گذشته اولویت ندارد. دوّم [ آن که ] بیش از یک دهه از فعالیت کنفدراسیون در این زمان میگذشت، ولی هستههای رهبری آن هنوز محدود به تقریباً محفل کوچک از دانشجویان سابق بود که اکثریت آنان حالا دیگر تبدیل به کادرهای حرفهای گروههای تبعیدی سیاسی شده بودند [ این افراد اکنون در سودای آن بودند تا یک جنبش اپوزیسیون جدید را که فراتر از یک سازمان صرفأ دانشجویی باشد به وجود آورند.] سوّم [ آنکه ] برای اوّلین بار از اوائل دهه [های] ١٩٦٠به بعد یک اپوزیسیون سازمان یافته فعال در ایران تشکیل شده بود. [ مبارزات مسلحانه چریکی نه فقط تأثیری عمیق و بنیادی بر جنبش دانشجوئی درون و برون از مرزهای ایران داشت بلکه همچنین تمامی نیروهای سیاسی را نیز وادار می کرد تا مواضع خود را در مقابل این چالش جدید انقلابی علیه رژیم مشخص کنند. موفقیت بخش خاورمیانه جبهه ملی در کنفدراسیون ناشی از پیوستگی این تشکلات با چریک ها بود.] چهارم [آن که] مائوئیسم به عنوان یک گرایش سیاسی بینالمللی رادیکال در حال افول بود. در طول دهه ١٩٦٠ ، مائوئیسم نقشی مهم در رادیکالیزه کردن کنفدراسیون داشت. اما در طول دهه ١٩٧٠، سیاست خارجی چین، مبنی بر حمایت رژیمهای ضد شوروی و از جمله رژیم شاه، به سرخوردگی بسیاری از مائوئیستها انجامید...»
٢٠ ـ ٥٦. برای آشنایی با تاریخ گروههای مائوئیستی ایران کتاب زیر حاوی اطلاعات ارزشمندی است. نویسنده کتاب در سالهای ١٣٥٨-١٣٦٢ دبیر دوّم کمیته مرکزی حزب توده بود و طبعاً کتاب از منظر دیدگاههای این حزب است: ف. م. جوانشیر [فرجالله میزانی]، مائوئیسم و بازتاب آن در ایران، انتشارات حزب توده ایران، چاپ سوّم ١٣٥٩.
ـ سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران ، قسمت سوم : سازمان های دانشجویان ایرانی در خارج از کشورـ بقلم عبدالله شهبازی
به نقل از وبگاه شهبازی
www.shahbazi.org
٢١ ـ افشین متین، کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ٥٧ ـ ١٣٣٢ بقلم آقای افشین متین ـ صفحه ٣٦٨ ـ چاپ و صحافی : فارس ، چاپ اول : بهار ١٣٧٨
٢٢ ـ گفت و گوهای درونی بین دو سازمان چریک های فدائی خلق ایران و مجاهدین خلق ایران – ۱۳۵٤
www.ois-iran.com
٢٣ ـ سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران ، قسمت اول ـ بقلم عبدالله شهبازی به نقل از وبگاه شهبازی
www.shahbazi.org
|