یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شکست روش های استبدادی و حاکمیت توتالیتاریته


رحیم همتی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۵ دی ۱٣٨۹ -  ۱۵ ژانويه ۲۰۱۱


    روزی و ساعتی نیست که اخبار را پی نگیریم و از چگونگی برخورد با مخالفان و منتقدان و دلسوزان به میهن توسط حاکمیت خبری را متوجه نشویم، روزی نیست که با خبر نشویم از چگونگی برخورد حاکمیتی که خود را متصل به خدایی می داند که مبنای رفتار انسانها را بر مهر و محبت بنا نمود و روزی نیست که حاکمیت رفتار خود با مردم را برگرفته از رفتار پیامبر و علی و ائمه به مردم معرفی نکند پیامبری که در نزدیکی مرگش مردم را دعوت نمود و از آنان خواست که اگر حقی از مردم را اجحاف نموده و یا بد رفتاری نسبت به مردم داشته وی را مورد قصاص قرار دهند، علی که زمانی وضعیت یک یهودی به اطلاعش رسید از شدت ناراحتی رنگ از چهره اش پرید. حال رفتارهای آقایان به گونه ای است که روش و منش های خلفای بنی امیه و بنی عباس را دوباره در ذهن ها متبادر می سازد. در دوره ای که مردم سرزمین مان برای حاکمیت خود بر سرنوشت خویش سال ها مبارزه کرده اند و در راه آن جان ها داده اند از حاکمیتی توتالیتر گرفتار حاکمیتی توتالیترتر گردیده اند. تفکر به اعمال رژیم در مقابل مردم مرا به یاد رژیم هایی می اندازد که هیچگونه حقی برای مردم قائل نبودند. و از شنیدن هر صدایی جز صدای خویش برآشفته شده و با شدیدترین وضعیت با آن برخورد می کردند. از این بابت حاکمیت فعلی رژیم ایران را توتالیتر می دانم که تمامی روش های حاکمان توتالیتر تاریخ و حتی بدتر از آن را در روش و منش شان به عینه شاهد بوده و مطالعه کرده ایم.
   حاکمان توتالیتر همگی دارای پلیس های مخفی، زندان های مخوف، ربودن و گاها سر به نیست کردن مخالفان، سیستم تک حزبی و پیروی از یک ایدئولوژی خاص، انحصار وسایل ارتباط جمعی، انحصار اقتصادی که لزوما ممکن است توسط یک گروه و یا حزب هم صورت پذیرد و خیلی از موارد دیگر هم می شود اشاره کرد بودند.
در این گونه حکومت ها دولت تفریبا بر تمامی شئون زندگی عمومی و رفتارهای خصوصی شهروندان نظارت و کنترل دارد و می خواهد تمامی جمیعت زیر دست خود را برای تحقق بخشیدن به اهداف دولتی بسیج کند و فعالیت هایی که مطابق با این اهداف نباشد از سوی حاکمیت مورد تحمل واقع نمی شوند.

آنچنان که هویداست و همه می دانیم رژیم اسلامی مبنای شکل گیری اش بر حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش شکل گرفت اما رفته رفته تمامی شعائر اسلامی رویه استبدادی و بسته گرفته و هر کس به نوعی که مطابق میل خویش بوده از آن تفسیر به عمل می آورد. مبلغان ایدئولوژی اسلامی که ایدئولوژی خویش را برتر از هر نوع ایدئولوژی معرفی می کردند مشی شان رفته رفته به نوعی توتالیریته مبدل گشت بگونه ای که خواهان حذف تمامی مخالفان و منتقدانش شد رفته رفته و به صورت پلکانی بر این تفکر جامعه عمل پوشاند. در ابتدای حاکمیت جمهوری اسلامی کسانی که خواهان بسته بودن فضا بر مردم بودند با وجود اشخاصی که دغدغه مردم را داشتند نمی توانستند رفتارها و تفکرات خویش را توجیه کرده، زیرا که می دانستند با مخالفانی سرسخت روبرو خواهند شد(آیت الله منتظری و گروههای سیاسی منتقد خارج از حاکمیت از این دست مخالفان بودند). تمامیت خواهان با آگاهی از قدرت چنین مخالفانی هر از گاهی خود به شکل گیری بحران هایی کمک می کردند تا بتوانند فضا را به نفع خویش تغییر دهند از جمله شکل گیری جریان خرداد شصت، قیام های مختلف از نقاط گوناگون کشور و ... همه از آن دسته بحران هایی بودند که انحصارطلبان خواستار بودند تا بتوانند هر چه بیشتر و بهتر بتوانند مخالفان تمامیت خواهی را از گردونه تصمیم گیری و نقش آفرینی برای میهن دور نگه دارند. و در تداوم این اعمال اعدام و یا تیرباران یکی از گزینه هایی بود که یک مخالف در سرنوشت خویش به یدک می کشید.
   سپس در روزنامه ها هم با تیتر درشت زده می شد و اعلام می گردید که شهروندان برای شناسایی فرزندانشان می توانند با در دست داشتن شناسنامه به فلان جا مراجعه نموده و جهت تحویل و یا شناسایی اجساد مراجعه نمایند. کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و کشتن خاموش نویسنده گان و فعالان سیاسی در جای جای وطن (معروف به قتل های زنجیره ای ) و دفاع از تداوم جنگ و به درازا کشاندن آنها جهت استفاده بهینه برای استحکام بخشیدن به تفکرات تمامیت خواهی خویش و به دست گرفتن تمامی ارکان اقتصادی کشور و منابع زیر زمینی و رو زمینی و قدرت گرفتن بی انتهای سپاه و بسیج و دادن پست های مختلف به آنان همه و همه نشان داد که حکومت فعلی ایران یک حکومت توتالیتر هست روش و منش و مراتبی بس خونبارتر از حکومت های بیش از خود را دارد.
معمولاً زورآزمایی حکومت های توتالیتر با واقعیت تاریخی بر همان نقطه ای متمرکز می شود که در ایدئولوژی شان نقش محوری دارد، بر همان امری که کانون خیال پردازی های آنهاست. در حکومت های کمونیستی اقتصاد این نقش را ایفا می کرد. این حکومت ها اقتصاد را عامل اصلی و زیربنای تحولات تاریخی می شمردند، مدعی بودند که از اقتصاد و به تبع آن تاریخ، شناخت علمی به معنای اخص آن دارند و به همین دلیل پیشتاز آیندهٌ بشریت هستند. ولی از روز اول تا به آخر نقطهٌ ضعف اساسی آنها همین اقتصاد بود. کوشیدند تا بازار آزاد را با برنامه ریزی و مالکیت خصوصی را با مالکیت دولتی جایگزین کنند و در نهایت وضعی ایجاد کردند که انگیزهٌ تولید اقتصادی را به حد اقل رساند، رابطهٌ عرضه و تقاضا را به کلی مختل کرد و تولید و رشد را از اساس متزلزل ساخت. آمارهای دروغین و توجه یکسره به فنون و صنایع نظامی هم دردی از کار را دوا نکرد. بالاخره شوروی به مرحله ای رسید که توان رقابت نظامی با ایالات متحده را از دست داد و سرمایه گذاری های بزرگ اقتصادی و علمی و تکنولوژیک آمریکا در بخش نظامی حریف کمونیستش را از نفس انداخت. فکر اینکه میتوان با آزادسازی اقتصاد بر توان شوروی افزود به ذهن همه کس میرسید ولی حکومت شوروی نمیتوانست به اجرایش بگذارد و همان بماند که بود، کمااینکه دیدیم مرد و از پس اصلاح برنیامد چون که حاکمانش مردم را نادیده گرفتند و خود و ایدئولوزی شان را برتر از مردم و نظرات آنها دانستند.
حکومت نازی هم برای نژاد همان اهمیتی را قائل بود که حریف و همزادش برای اقتصاد. ولی از روز اول قدرت گیری تا واپسین دم حیات ایدئولوگ ها و دانشمندانی که به خدمت این حکومت درآمده بودند نتوانستند حتی تعریفی از «نژاد» عرضه کنند که برای حکومت متبوعشان قابل پذیرش باشد. در اندازه گیری سر و کلهٌ انسان و ترتیب تیپ های نژادی سرگردان ماندند، حال مرتبط ساختن این خصایص با تحولات تاریخ به جای خود. هیچگاه هم نتوانستد یهودیان را که دشمن اصلی نظام به حساب میامدند و بنا بر تعریف گروهی مذهبی هستند، در یک قالب معین نژادی جا بیاندازند تا به ایدئولوژی خود اعتبار ببخشند. در نهایت حکومت نازی در جنگ از بین رفت ولی این بستگی به ایدئولوژی تا روز آخر حیات آن نه تنها مشهود بود که تشدید هم شد. در مراحل پایانی جنگ حرکت قطارهایی که یهودیان را به اردوگاه های مرگ می برد بر حرکت قطارهای حامل مهمات اولویت داشت. یعنی حکومت حاضر بود مرگ را به جان بخرد و دست از ایدئولوژی برندارد و همانطور که دیدیم مرد.
این را هم اضافه کنم که مرگ یک نظام سیاسی مترادف از بین رفتن کشوری نیست که بر آن حکومت میکند، قتل عام پیوستگان آن نیز نیست، جایگزین شدن خود اوست با نظامی دیگر. مورد چین کمونیست هم که از کمونیسم فقط پرچم قرمز و رژهٌ سالانه اش را حفظ کرده مثالی است از همین مرگ نظامهای توتالیتر. موفقیت کمونیست های چینی در این نیست که در حفظ حیات نظام موفق بوده اند، چون چنین موفقیتی در کار نبوده و نیست. در این است که حیات سیاسی خود رابه عنوان طبقهٌ حاکم حفظ کرده اند و توانسته اند بر سر کار بمانند، همان کاری که آرزوی حاکمیت ایران است و بعید است بتوانند به آن دست یابند.
بستگی به یک دستگاه فکری بسته که هم مدعی حقیقت نمایی است و هم راهنمای عمل و هم مایهٌ هویت سیاسی جایی برای وارسی و احتیاط و تحول باقی نمیگذارد. قالبی است متحجر که به ذهن پیروان و به واقعیت یکسان تحمیل میشود و تا آنجا که با مانعی مواجه نشود پیش میرود، ترمزی در کار نیست. اصلاح ناپذیری عمیق حکومت های توتالیتر که یا باید با تمامی ناکارآمدی و نکبت و جنایتشان سر پا بمانند و یا اینکه جای خود را به حکومت دیگری بدهند، از این تحجر سرچشمه میگیرد.
هستهٌ ایدئولوژی نظام ایران که همان فقه اسلامی است که با تبدیل شدن به دستورالعمل حکومتی در متن جهان مدرن حکم نوعی ایدئولوژی توتالیتر را پیدا کرده است. محتوایش اساساً سنتی است ولی محیط زندگی آن و کارکردش مدرن است. مقولات اصلی آن نه اقتصادی است و نه نژادی، بلکه حقوقی ـ مذهبی است اسلام و کفر، پاک و نجس و حلال و حرام. این مسئله که قوانین اسلامی خلاف تمدن امروزی است و گرهی از کار مشکلات اجتماعی نمی گشاید و برای مردم ایران مانند دیگر مردم جهان مترادف بربریت است، روشن تر از آن است که حاجت به یادآوری داشته باشد. این امر هم که قواعد مزبور مطلقاً کفاف حیات حقوقی یک دولت امروزی را نمی دهد، بارزتر از آن است که محتاج توضیح باشد. فقط باید به این نکته توجه داشت که این قواعد و قوانین هر جا کمبودی داشته با داخل شدن عناصر غیرفقهی و حتی غیر اسلامی مرتفع شده است. ولی این امر به خودی خود اهمیت عمده ای ندارد زیرا هیچ ایدئولوژی توتالیتری از ابتدای زایش کامل نیست و تا آخر عمر هم تکمیل نمیشود تا واقعاً برای همه چیز جواب داشته باشد. مهم ادعای جامع بودن است که همهٌ آنها دارند و ایدئولوگ های حاکمیت ایران هم به نهایت دارند، وگرنه همه شان در عین حفظ ماهیت خود از منابع خارجی تغذیه می کنند.
آنچه که مهم است هستهٌ اساسی راه حل هایی است که این ایدئولوژی به پیروان خود عرضه میکند و به سنت نسبت می دهند. یک بخش آن شامل عناصری از حقوق جزاست که شامل قانون قصاص می شود. بی دلیل نیست که وجوب اجرای مجازات های اسلامی در قانون اساسی این حکومت ذکر شده است. بخش دیگر آن که همه گیرتر و کلی تر است آداب و رفتار اجتماعی را در بر میگیرد. نقطهٌ فشار اصلی ایدئولوژی ای را تعریف می کنند که از اسلام گرفته اند. نوعی نگاه ایدئولوژیک بر جامعهٌ ایران، یعنی بر واقعیتی که می کوشد تغییرش بدهد، در اینجاست.
میزان کوششی که حکومت اسلامی برای ترویج شکل معینی از رابطهٌ زن و مرد، قالبی کردن رفتار مردم در صحنهٌ جامعه و جلوگیری از تفریحات مقبول مردم انجام می دهد، چشم گیر است و تشنج فراوان ایجاد کرده است. مخارج اقتصادی و تاوان سیاسی این کار سرسام آور است ولی حکومت قادر نیست که از این راه برگردد و گریبان خود را خلاص کند. همانطور که سایر حکومت های توتالیتر نتوانستند از اصرار بر کارکردهای خویش دست بردارند و در نهایت بر اثر پافشاری بر نگاه های غلط خویش همگی مردند . پیام تاریخ این است که روش های استبدادی و حاکمیت توتالیتاریته شکست خواهد خورد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست